زن همسایه جنده ام شد
سلام به شما دوستان گلم . من محسن هستم ۲۲ ساله از تهران داستانی که میخوام واستون تعریف کنم کاملا واقعی هست و خیلی واسم لذت بخش بود دوست دارم با شما در میان بگذارم .
ما یه همسایه ای داریم بنام سمیه خانم که متولد ۱۳۴۹ هست یعنی ۴۹ سالشه این خانم واقعا محشره . سینه ی ۸۵ داره و یه کون تپول و قشنگ . رنگ پوستش کاملا سفیده و تیپش عالیه موهاش بلوند هست و موقعی که میاد بیرون یه کفش پاشنه بلند جلو باز میپوشه که اون پاهای سفیدش رو لاک قرمز زده و همیشه این کاراش و تیپش حسابی حشریم میکنه .
حدود ۵ ماهه پیش بود که برای درست کردن گوشیش اومد خونمون و من واسش گوشیشو درست کردم زیاد هنگ میکرد و میگفت اینستا نمیاره خلاصه درستش کردم و شمارم رو گرفت که اگر مشکلی پیش اومد واسه گوشیش بهم بگه
یه مدت توی واتساپ و تلگرام سوالاش رو جواب میدادم تا اینکه کم کم باهم راحت شدیم و باهام درد و دل کرد که شوهرم موتاده و زیاد تریاک میکشه و نمیتونه منو ارضا بکنه و...
منم خیلی خوب درکش کردم و همدردیش میکردم و بهش میگفتم واقعا حسرت میخورم خانومی به خوبی و زیبایی شما یه همچین شانس بدی داره ( حرفارو واقعا از تهه دلم بهش زدم چون خیلی به شوهرش میرسید ولی شوهره اسم محمد اقا بود اصلا احساس نداشت و همیشه با دوستاش میرفت بیرون و به فکر زن بیجارش نبود )
باهم گرم تر شدیم و ازم پرسید دوست دختر داری ؟ کسیو میخوای ؟
گفتم راستش یه چند وقتی هست یه نفر هست عاشقانه دوسش دارم ولی نمیتونم بهش بگم و میترسم
گفت کیه
گفتم حالا بعدا بهتون میگم
باهاش قرار گذاشتم پارک و به هر بدبختی بود بهش گفتم خیلی جا خورد و خجالت کشید
گفت من شوهر دارم
گفتم درسته ولی شوهری که هیج وقت به فکرتون نبوده و نیست چه شوهریه فقط تو شناسنامه شوهرته ولی همدم واقعی واست نیست
گفت بله حق با شماست
خلاصه چند هفته گذشت و حسابی مخشو زدم
خودش حرف سکسی تو پیام زد بهم گفت با همسرت چطوری سکس میکنی ؟
کامل واسش گفتم که چکارا میکنم با همسرم
خیلی حال کرده بود و حشری شده بود قرار شد دفعه بعدی که خونه هر دومون خالی شد من از بالا پشت بام برم خونشون و باهم سکس کنیم
خلاصه گذشت تا اون روز رویایی فرا رسید . خانواده من رفتن تهران برای یه مجلس ختم و من تنها بودم روز جمعه ۸ شهریور بود که قرار شد سکس کنیم
شوهرش بعد از ظهر ساعت ۵ رفت بیرون بره پیش دوستاش باهم برن بیرون و گفت شامم نمیاد .
من از بالا پشت بام رفتن خونشون وقتی وارد خونه شدم یه شاخه گل واسش گرفته بودم بهش دادم خیلی کیف کرد . دیدم که یه ساپورت تنگ پوشیده و رژلب قرمز و لاک قرمز زده با همون کفش پاشنه بلندی که دوست داشتم و یه تاب خیلی قشنگ و رنگ قرمز
چسبوندمش به دیوار اشپزخانه و لباشو خوردم اونم همکاری خوبی میکرد . بوسش کردم و گفتم بیا بردمش نشستیم روی مبل و سوره ی صیغه رو خوندم و اونم قبلتو رو گفت و بهش گفتم دیگه مال منی سمیه دیگه جونمو واست میدم
گفت فدات شم منم همینطور عزیز دلم
بکلید برداشت پشت در رو قفل کرد و پرده رو کشید رفتیم تو اتاق خواب خوابوندمش و لختش کردم یهو دیدم یه کس خوشگل و سفید جلومه حسابی خوردمش تا ارضا شد ( چون بهم گفته بود با خوردن کسش فقط ارضا میشه )
بعد گفت تو مگه لخت نمیشی ؟
گفت صبر کن حالا نوبت اونم میرسه . خوابیدم روش یکم همو مالیدیم کیرم داشت میترکید منم لخت شدم و برام ساک زد بعد کیرمو به زور کردم تو کسش خیلی تنگ بود ( بهم گفته بود کسش تنگه چون بخطر دخترش سزارین کرده ) . خلاصه یک ربع تلمبه زدم تو کسس و میگفت چرا ابت نمیاد ؟!
منه احمق ظهر یه قرص کامل کینگ دول خورده بودم و ابم نمیومد از اون طرف معدم عجیب داشت میسوخت و میدونستم چه غلطی کردم قرص خوردما کم کم داشت حالت تهوع هم میومد سراغم
برگشت دیدم کلا کونش تنگ و خوبه
گفتممگه کون ندادی ؟
گفت نه عزیزم بدم میاد و خیلیم درد داره
خواستم از کون بکنمش گفت نه بزار دفعه بعد گفتم باشه
یکم واسم ساک زد و کردم تو کسش و ابمو ریختم رو سینه هاش ....
این بود داستان من و عشقم سمیه خیلی همو دوست داریم و هرموقع خونه هامون خالی میشه یواش میرم پیشش و سکس میکنیم .
امیدوارم لذت برده باشید نظر یادتون نره.