انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 3 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین »

خاطرات من کمی شاد ، کمی ...


مرد

 
قسمت هفتم

دست كردم تو جيب شلوارم قوطي مشروبم رو در آوردم و يه نفس همشو رفتم بالا . احساس كردم معدم پاره پاره شده . يه نخ سيگار روشن كردم وشروع كردم به پك زدن .اي حامد بميري درد بگيري ،كير تو دهنت ،موبايلمو از جيبم در آوردم و يه زنگ به موبايل حامد پسر داييم زدم .
حامد_ به به سلام بر پسر عمه عزيز .
من _ كير تو كون تو با هر چي پسر دايي موجود روي كره زمينه
حامد_ جواب سلام واجب بود نداديا .
من _ كير تو دهن جاي اين كس شعرا بگو كدوم گوري تشريف داري ؟
حامد_ دماوند،مثا هميشه كجارو دارم باشم ؟
من _ معشوقتون كجان ؟
حامد_ خونشون آمارشو دارم بهت گفتم كه همه جوره هواسم بهش هستش .
من _ كير تو دهن آدم خالي بند، من الان دم خونه خواهر زن جناب عالي هستم،اوني كه شما فكر ميكني تو خونشونه اينجا هستش
حامد_ دهنتو، كي اومده اونجا ؟
من _ دهن خودتو،ان آقا تا كي ميخواي كش بدي اين قضيه عشق پنهانتونو ؟ بس ديگه مثلا بهت ميگن مرد، 2 سال پيش اومدي پيش من زدي زير گريه كه عاشق شدم و از اين جور حرفا برم خدمت بيام استين بالا ميزنم و ميرم جلو، خدمتتم تموم شده اومدي هنوز هيچ گوهي نخوردي كه.
حامد_ حالا چرا جوش مياري بزار يه 4 ماه بگزره از كار كردن من يه پولي تو بساطم باشه بعد ميرم جلو .
من _ اي خاك تو سر نفهمت كنن، دختره خاستگار داره ميره ها .
حامد _ گوه خورده كي بوده ،اصلا مگه چند سالشه كه خواستگار اومده براش .
من _ عجب احمقي هستي تو ها وقتي تو ميبينيشو ازش خوشت مياد برا ازدواج ،حتما استخون تركونده ديگه . كي گفت بري برا خواستگاري . با خودش حرف بزن بگو من تورو ميخوام عاشقتم و.....................
حامد_ مامان بابا هامون بفهمن كون منه بيچاره ميزارن .
من _ كم كم داري مجابم ميكني بيام كونت بزارم اسمتو بايد بزارن حامده ،من الان بد بهم ريختم فردا ميام دماوند ،كاري باري باي .
منتظر جواب از سمت حامد نشدم و گوشيو قطع كردم .
پك آخرم و از سيگارم زدم و شوتش كردم يه كنار . اي حامد تو اون روحت انقدر حرص خوردم از دستت كه نفهميدم چي كشيدم .
خوشگله چرا اينجا نشستي بيا بالا يه حالي بهت بدم شاد شي پولم بهت ميدم تازه
سرمو برگردوندم سمت ميلاد با اون پرايدش كه شبيه تانك درستش كرده بود . در حالي كه داشتم بلند ميشدم برم سمتش گفتم
من _ با اين كه برا مزاج من يكم پيري معمولا بچه هفت هشت ساله ميپسندم ولي چيكار كنم بد جور پول لازمم كون خر پيره هم ميزاريم .
ميلاد بي هيچ حرفي خيره به من نگاه ميكرد تا رفتم سوار شدم . چيه چيزي شده ؟ به چي خيره شدي ؟
ميلاد_ به ماهم ميگن رفيق ؟ چرا اينجوري شدي تو ؟ چقدر آب شدي، زير چشات رفته تو . اوه اوه بو الكلتم كه از هفت فرسخي معلومه .
من _ آره ديگه رفاقتهاي الان بو جوراب ميده . يه خنده اي كردم و زدم رو شونش بر سمت بلوار .. يه بت عرق بگيريم بزنيم روشن شيم .
ميلاد يه سري تكون داد يه خندهاي كرد و حركت كرد . ميلاد دادا چه خبر از بچه ها ؟
ميلاد _ همه خوبن نگرانت بوديم جون داداش ولي گفتيم بزاريم يه كم تنها باشي با خودت شايد كنار بياي با خودت . دختر خيلي خوبي بود . همه خوشحال بوديم كه تو يكي داري آدم ميشي .
من _ ميلاد فاز منفي نده ok يه زنگ بزن بچه ها ببين كجان بريم با هم يه حالي بكنيم كه دلم براتون خيلي تنگ شده بود .
ميلاد _ نوكر اون دل با صفاتم الن يه برنامه رديف ميكنيم تا شب حال كنيم .
رسيديم سر بلوار يكم تو بلوار پايين بالا كرديم تا يكي از ساغيا رو پيدا كرديم پنج شيش بطر عرق خريديم ازش و حركت كرديم سمت خونه ميلاد اينا . تو راهم ميلاد زنگ زد به 2 تا از بچه ها كه بيان .
من _ ميلاد خونه شما مگه خاليه ؟
ميلاد _ نه دادا بچه ها تو محل بودن نگفتم تو با مني ميريم دنبالشون از اون سمت ميريم اريا شهر خونه پدرام پسر خالم ، قبل از اينكه تو زنگ بزني، زنگ زد گفت برم اونجا تنهاس مامانش اينا رفتن بندر جنس بيارن .
چيزي نگفتم فقط سرم و به نشونه تائيد تكون دادم يه نخ سيگار روشن كردم و يدونه ام به ميلاد تعارف كردم اونم چون تو محل بود سيگار نميكشيد . سرمو تكيه دادم به صندلي شروع كردم كامهاي سنگين و پشت سر هم گرفتن از سيگارم . اخه ميخواستم مشروبي كه خورده بودم بگيرتم و هيچي از اطرافم متوجه نشم . رسيديم دم خونه ميلاد اينا، ميلاد از ماشين پياده شد و كنار ماشين وايسادتا بچه ها بيان ،ديگه كم كم داشتم عصبي ميشدم كه چرا مشروب نميگيرتم برا همينم در يكي از بطراي عرق رو باز كردم و دل و زدم به دريا رفتم بالا ،از زبونم داشت ميسوخت تا ته معدم تمام تنم گر گرفته بود،جيگرم داشت از دهنم ميزد بيرون ، اشگ از چشام راه افتاده بود . در بطر عرق بستم انداختمش رو صندلي عقب شروع كردم به كام گرفتن از سيگارم . يه نگاه تو ايينه انداختم تمام صورتم سرخ شده بود .
من _ دادا بيا يه چي بزار گوش كنيم كف كردم .
ميلاد _ نوكرتم هستم سي داريوش توش هست همونو پلي كن خوب .
يه چشمك براش زدم و روشن كردم و انقدر زدم تا آهنگ مورد علاقه من از داريوش اومد و شروع كردم باهاش زمزمه كردن .
عصر ما عصر فريبه عصر اسماي غريبه عصر پژمردن گلدون چتراي سياه تو بارون
شهر ما سرش شلوغه وعده هاش همه دروغه آسموناش پر دوده قلب عاشقاش كبوده .
كاش تو قحطي شقايق بشينيم توي يه قايق ،بزنيم دلو به دريا من و تو تنهاي تنها ..............
_اين خيلي رديفه تو هم داريوش گذاشتي . دادا سلام معلومه كجايي .
گيج گيج بودم اصلا حالم خوب نبود،هم مست بودم هم ضعف شديدي داشتم . از ماشين پياده شدم . رضا و صادق اومده بودن از ماشين پياده شدم اون دوتا هم با ديدن صورت يخ و بيروح من اومدن جلو بقلم كردن و 3 تايي زديم زير گريه .
رضا _ دادا دلم برات تنگ شده بود معلومه با خودت چيكار كردي ؟ من داداش خودمو ميخوام همونيو كه هر كي ميديدتش خاطر خواهش ميشد .
صادق كه مثل يه گنجيشك فقط گريه ميكرد تا ميلاد اومد جدا مون كرد گفت سوار شيد بريم اينجا جاش نيست . من جلو نشستم و صادق و رضا هم عقب نشستن .
رضا _ بازم تك خوري ؟ خوب ميزاشتين با هم سوخت گيري ميكرديم .
صادق _ اي بابا رضا جون اين 2 تا از قديم تك خور بودن مگه يادت نيست ؟
ميلاد _ چيه ؟ باز چي شده ؟ حالا خوبه تا سعيد و ديدم زنگ زدم به شما دوتا 20 دقيقه هم نميشه كه با هميم كي تك خوري كرده؟
رضا بطر نسوه عرق رو گرفت بالا ميلاد برق از سرش پريد . بلا فاصله منو نگاه كرد منم يه خنده كردمو گفتم نميخواي حركت كني ؟
ميلاد _ پس قاطل بروسلي تويي ؟ كير تو اون دهنت با چي دادي پايين ؟
من _ با همون كيري كه روزگار بهمون زده .
رضا خم شد جلو دست منو گرفت
رضا _ ميدونم با خودت ميگي اي داره كس شر ميگه،ولي دادا بيا تو جمع دوري نكن از ماها ،از فردا بيا در مغازه،با هم دوباره زندگيو ميسازيم . تو چرا انقدر بدنت سرده .
من _ ضعف دارم گرسنمه خيلي .
ميلاد تو مسير دم يه پيتزا فروشي وايساد هم چيپسو ماست موسير و بقيه مخلفاتو خريد هم چهارتا پيتزا خريد . تا پرسيم خونه من با اشتها پيتزامو خوردم . بچه ها انقدر با هام شوخي كردن كه همه چي از يادم رفته بود شارژ شده بودم . بد از رسيدن خونه پيمان پسر خاله ميلاد خيلي سريع بساط و پهن كرديم بچه ها شروع كردن خوردن منم نمه نمه باهاشون خوردم جاي خون ديگه تو تمام تنم راحت الكل و احساس ميكردم .
من _ اخرين پكم ميزنم سلامتي هر چي رفيق با مرامه . پك بعد گفتن نوش بچه ها زدم و استكانمو برعكس گذاشتم رو ميز يه نخ سيگار روشن كردم . بچه ها هم كه يه موزيك تند گذاشته بودن داشتن با خودشون حال ميكردن . به ميلاد گفتم دادا من ميرم تو حياط يه خورده تنها باشم خودم ميام تو كسي دنبالم نياد باشه دادا .
ميلاد _ برو كه ايشالا ديگه تو زندگيت غم نباشه ،برو برا خودت حال كن .
تو حياط كنار باغچه برا خودم نشسته بودم و از سيگارم كام ميگرفتم چشمم به گل ياس تو حياط افتاد ......
"مامان _ چه عطر ياسي مياد تو خونتون .
مامان شيرين _ رويا عاشق گل ياسه . برا همينم يه گلدون گل ياس داريم تو خونه .
بابا _ عروس خودمه سليقش مثل خودمه ديگه نمياد ببينيمش .
سراج _ كنيز شماست . خانوم بهعد يه اشاره كرد و مامان شيرين از جاش بلند شد رفت يه سيني چايي ريخت و رويا رو صدا زد .
رويا همينطور كه از پله ها ميومد پايين صداي خوارم و ميشنيدم كه ميگفت داداشم خوش سليقه بوده ما خبر نداشتيم . بعد در گوش مامانم شروع كرد به توضيح دادن تيپ رويا . رويا هم كه خدايي منو رو سفيد كرده بود . يه دامن بلند يه بليز آستين بلند آزاد با يه روسري كه حتي يه تار مو هم ازش بيرون نزده بود اومد خيلي سنگين سلام كردو چايي رو چرخوند و گرفت نشست .
چقدر دوتا خونواده خوشحال بودن ، برام جالب بو نه حرفي از مهريه زده شد نه شير بها . يعني بابام پرسيد خوب رسمو رسومات رو بايد بجا بياريم نظر شما چيه . كه سراج جواب داد دختر خودتونه هر جور خودتون صلاح ميدونيد همون كارو بكنيد .
مامانمو خواهرمم كه رويا تو ديدار اول خودشو تو دلشون جا كرده بود و بعد از خارج شدن از خونه رويا اينا تا وقتي كه من باهاشون بودم داشتن ازش تعريف ميكردن .
قرار بر اين شده بود كه ما با هم باشيم تا زمان عقدمون كه عيد بود . "
يه پك به آخر سيگارم زدم ،چقدر دلم هواي رويارو كرده بود،بدن پر حرارتش كه منو در حسرت گذاشتو رفت . از بعد از اينكه از بيمارستان اومده بودم يه بار بيشتر سر خاكش نرفته بودم . بلند شدم تلو تلو خورون رفتم سوويچ ماشين ميلادو ازش گرفتم و گفتم دادا من ميرم جايي يكي دو ساعته برميگردم .
سوار ماشين شدم و نفهميدم كي رسيدم سر قطعه اي كه رويا توش دفن شده بود . از ماشين پياده شدم از عقب ماشين يه شيشه آب برداشتم،با قدم هاي لرزون به سمت خاكش رفتم .
روياي من،خانومم ،دلبركم،پاشو،پاشو ديگه ببين من اومدم،نميخواي بپري تو بقلم،موهاتو برات ناز كنم،لبامو با دندونات گاز بگيري؟
آروم شروع كردم به گريه كردن و آب ميريختم روي سنگ قبرش و دست ميكشيدم روش،مامان اينات هم كه رفتن انگليس من تنهاي تنها شدم،آخرين باري كه رفتم دم خونتون كسي اونجا نبود دلم هوات و كرده بود .
خودم پرت كردم رو سنگ قبرشو صورتمو رو سنگ داغ قبرش فشار دادم . رويا رويا رويا رويا رويا ............
تو كه از گرما بدت ميومد چرا اينج انقدر داغه ؟ دفه بعد كه اومدم برات يه عالمه گل ياس ميارم ،رويا تو زن مني مگه نه ؟ پس چرا شوهرتو تنها گذاشتي .مگه نگفتي تا آخرش باهامي ؟ اين آخرش نبود من بايد ميرفتم بعد تو ميومدي پيشم ،به خدا بگو منم ببره پيش تو آخه خستم ... ميشه برا برا اول تو اتاقت بخوابم ؟ آخه ارزو به دل موندم برا يه بار تو اتاقت بخوابم .............
-آقا حاتون خوبه ؟ با تكونهايي كه يه نفر داشت بهم ميداد از خواب بيدار شدم . يه پيرمرده بود بالا سرم وايساده بود هوا تاريك شده بود . از جام بلند شدمو بدون هيچ حرفي از سر خاك رويا دور شدم به سمت ماشينو حركت كردم بنده خدا پیرمرده قفل کرده بود همینطوری منو نگاه میکرد سوار ماشین شدم از بهشت زهرا زدم بیرون سمت خونه پيمان .
زنگ در خونشونو زدم در باز شد و رفتم توي حياط ،يه احساس سبكي بهم دست داده بود خالي شده بودم . سوئيچ ماشين و دادم به ميلاد .
من _ دادا من تو نميام از بچه ها معظرت خواهي كن . من بايد برم بيمارستان عيادت خواهرم .
ميلاد _ رديفي ؟ ميزوني ؟ ميخواي برسونمت ؟ رنگ و روت جا اومده كجا بودي ؟
من _ رفتم يه فر خوردم اومدم بابت همه چي ممنونم . ميبينمت . باي .
ميلاد_ برو دادا بسلامت فكاري داشتي زنگ بزن به من باشه ؟
يه سري تكون دادم و از در زدم بيرون .
     
  
مرد

 
قسمت هشتم

توي خيابون شروع كردم به راه رفتن دستام توي جيبم بود فكرم هيج جا نبود ،احساس ميكردم مغزم تخليه شده يه آرامشي بهم دست داده بود كه فكر ميكردم ميخوام بميرم و برم پيش رويا محكم قدم بر ميداشتم ميخنديدم . اون شب رفتم بيمارستان ولي چون دير وقت شده بود اجازه ورود بهم ندادن منم كه هنوز اثر الكل هنوز تو بدنم بود و احساس ميكردم كه تابلو ميزنم زياد پا فشاري نكردم. ولي به بابام زنگ زدم كه بدونن اومدم بعدا ازم گله اي نكنن ،بعدشم سر خرو كج كردم رفتم سمت خونه .
رسيدم خونه و يه املت درست كردمو با اشتهاي فراوان خوردمش ، بعد از شستن ظرفا لخت شدم و رفتم سمت حموم وان حموم رو پر از آب كردم و رفتم يه نخ سيگار روشن كردم با همون آرامشي و خلصه مغزي كه از بهشت زهرا همراه من شده بود توي وان دراز كشيدم و شروع كردم به پك زدن سيگارم دود سيگار و بخار حموم چرب بودن املتي كه خودم با روغن زياد درست كرده بودم باعث شد كه خيلي زود پلكام سنگين بشه سيگارم و تموم كردم و از حموم زدم بيرون موبايلمو ساعت هشت كوك كردم و بعد از چند وقت رفتم توي رخت خوابم كه كنار اتاق ولو بود خوابيدم و پتومو كشيدم روم نمومدنم چي شده بود كه من آروم شده بودم و راحت به خواب فرو رفتم ....................................
......خونه دارو بچه دار بدو كه حراجش كرديم پنج كيلو خيار پونصد ده كيلو هزار
اي كير تو اون حلقت مگه ساعت چنده ديوس بي پدر مادر .
......خونه دارو بچه دار بدو كه حراجش كرديم پنج كيلو خيار پونصد ده كيلو هزار
بابا بكش بيرون اگه كسي ميخواست بخره خوب تا الان اومده بود .
......خونه دارو بچه دار بدو كه حراجش كرديم پنج كيلو خيار پونصد ده كيلو هزار
آخه بي ناموس كله سحر طرف خيارو ميخواد بكنه تو كونش
......خونه دارو بچه دار بدو كه حراجش كرديم پنج كيلو خيار پونصد ده كيلو هزار
داره مياد تو بفرما الانه كه با وانتش از رو گردنم رد شه .
خوب مرتيكه احمق خايي اينگه گلوي خودتو پاره كني يك كلمه بگو خيار كيلويي صد تومن اين همه جمع و تفريقم لازم نبود انجام بدي .
همون موقع موبايلمم زنگ بيدار باشش رو زد و منم ديگه چشمامو باز كردم و شروع كردم خودم و كش دادن ...
رويا دوست دارم تا آخر دنيا تو قلب مني باشه ؟ تو اولين و آخرين عشق من بودي ده هزار سالم بگذره من عمرا هيچكسيو مثل تو دوست ندارم، تا آخرين روز زندگيم با تو و يادت زندگي ميكنم ، حالا كه از ديروز حالم بهتره اگه اجازه بدي من به روال عادي زندگيم برگردم،آخه خونوادم دارن داغون ميشن . يه بوس رو به آسمون دادم و از جام بلند شدم و لباس بيرونم و پوشيدم و رفتم سر كشو پولام اخرين بازماندگان پس اندازم صد تومنم نميشد . با خودم گفتم يادش بخير يه زماني اين تو پر پول بود شغل خوبي داشتما نه ؟ برگردم سر كارم دوباره ؟ ديونه شدي ؟ يخورده پول برداشتم و سريع از در زدم بيرون .
اول بايد برم يه آرايشگاه يه صفايي به سرو صورتم بدم بعدشم يه سره برم دماوند ببينم اين پسره احمق چه كار ميخواد بكنه .
موبايلم برداشتم و زنگ زدم به مصطفي آراشگري كه به قول خودش كارگاه آدم سازي داره ،گوسفند تحويل ميگيره آدم تحويل ميده . يه هماهنگي كردم با هاش كه اگه وقت نداره الكي نرم پيشش ولي خوب هواي مشتري قديميشو هميشه داره گفت زود بيا هنوز شلوغ پلوغ نشده ......
جلوي آيينه نشتم يه نگاه به قيافه خودم انداختم خندم گرفت موهاي بلند و ريش زياد بدن لاغري كه ديگه هيچ نشوني از عظلاتي كه تا چند وقت پيش روز شماري ميكردن برا تابستون كه با يه تيشرت تنگ خودشونو به معرض نمايش بزارن نبود ....
" سعيد
_ جون دلم نازنينم
يه خورده با ني از شير موزش خورد، ادامه داد : تو چرا انقدر لاغري ؟
منم كه مثل هميشه عاشق خوردنش بودم و غرق اون چشماي معصومش و نازش شده بودم و بخاطر چاله اي كه موقع مكيدن شير موزش روي لپاش ايجاد ميشد يه لبخند از روي رضايت روي لبام بود جواب دادم .
_ من از شكم بدم مياد .
_ خوب ميري بدن سازي كه الكي چاق نشي خوبه ؟
_ بدم نمياد ولي ....
_ ولي نداره من دوست دارم تو بدنت ورزيده باشه .
_ خوب دردو بلات بخوره تو سر من ميرم نازنينم .
_ ميدونستم كه ميري، يه خنده شيطنت اميزي زدو كيفشو از روي ميز برداشت و دست كرد تو كيفشو يه كارت باشگاه بدن سازي با عكس خودم بهم تحويل داد . بيا عزيز دلم اسمتو تو باشگاه داداش غزال نوشتم سفارشم كردم كه از امروز كه ميري اونجا هواتو داشته باشه .
منم كه مثل هميشه جلوش كم آورده بودم دستشوگرفتم و شروع كردم به بوسيدن .
بعدشم كه بدون هيچ حرفي بعد از خدا حافظي رفتم باشگاه بهد از اين مهدي (داداش غزال) كلي مارو تحويل گرفت برنامه تمريني بهم داد و قرار شد بعد از اين كه رد بدنم خوابيد شروع كنيم به مصرف كردن دارو و مكمل و .......................
فرداش طبق معمول كه من از سر كار ميومدم بيرون و رويا ميومد دنبالم بعد از اين كه توي ويتامينه پادشاه يه شير موز ميزديم و بعد راه ميوفتاديم ،روي صندلي نشسته بوديم .
_ خوب نگفتي باشگاه چطور بود ؟
_ خدا بگم چكارت نكنه تمام تنم درد ميكنه امروز توي دفتر مثل اين عمليا نشسته بودم تنم و ميماليدم ، اون دوتا اوران گوتانم زير زيركي ميخنديدن .
_ اوران گوتان ؟ بعد زد زير خنده .
_آره ديگه مجيد ومحمد و ميگم بچه سوسولا رو بد حالشونو ميگيرم،حالا ببين .
_ خوب حالا تو هم بزار 2 روز بري باشگاه بعد شاخ شونه بكش،ميرزايي چي؟ چيزي نگفت ؟
_ نه بابا اتفاقا كلي اومد ماساژم داد بچم .
_ بچمو كوفت پسره ژر رو . اين حرف با چاشني وشگون همراه بود . منه بد بختم كه تمام تنم درد ميكرد با اين وشگون ديگه اشگم در اومد .
سرم و انداختم پايين كه رويا متوجه نشه ولي فهميد و خنده و حرفاي شوخيش قطع شد،دستشو دراز كرد و چونه منو گرفت بالا و شروع كرد به نوازش صورتم
_ الهي بميرم اصلا هواسم نبود ببخشيد عزيزكم ..................."
سعيد . سعيد . با تكونهاي شديدي به خودم اومدم .
_ جونم مصطفي جون ؟
_ كجايي پسر ؟ خم شو سرتو بشورم .
خم شدم تو سر شور مصطفي هم شروع كرد هم شستشو هم ماساژ صورت .
رويا ميبيني چه كردي با من،دست خودم نيست بخوام نخوام همش تو فكرتو هستم عشق جاودانه من .
وقتي سرو صورتم خشك شد خودم و تو آيينه ديدم نشناختم جوون شده بودم يه خنده زدم و دوباره مثل قديما از اين كه خودمو تو آيينه اين ريختي ميديدم بي دليل خندم گرفته بود . صورتم كه بعد از مدتها رنگ تيغ رو به خودش ديده بود از سفيدي ميدرخشيد و موهامم كه بلند تر از هميشه بود همون مدل هميشگي (ايتاليايي ) خورد شده بود از جام بلند شدم اومدم حساب كنم كه مصطفي منو كشيد توي بقلش ،آروم توي گوشم گفت سعيد جان ايشالا غم آخرت باشه وظيفه مابود بياييم از عضا در بياريمت حالا كه خودت اومدي شرمندمونم كردي ،برو داداش
هم اشگ تو چشمام جمع شده بود هم خوشحال بودم لبخند ميزدم ،اصلا فكرشو نميكردم اين حرفا هنوز زنده مونده باشه،بعد از كمي تعارف تيكه پاره كردن از در آرايشگاه زدم بيرون ساعت نزديكاي ده بود رفتم سه راه تهران پارس حركت كردم سمت دماوند ...............
ساعت يازده و خورده اي بود كه رسيدم دماوند،يه كله رفتم دم خونه داييم دنبال حامد . زنگ درو زدم
_ كيه ؟ صدامو تغيير دادم.
_ از شعبه پنجم دادگستري مزاحمتون ميشم .
_بفرماييد . امرتون قربان ؟(صداي داييم بود )
_آقاي حامد ... شما هستين .
_ نه قربان پدرشونم .
_ ايشون مضنون به قتل هستن اگه امكان داره درب و باز كنين برا تجسس داخل بشيم .
_ قتل ؟ با لرزي كه توي صداش بود گفت الان ميام خدمتتون .
از خنده داشتم ميمردم نميدونم برا چي يه همچين شوخي كيري رو كردم . با داييم شوخي داشتم ولي نه در اين اندازه .
در باز شد داييم با اون شلوار كرديش و پيرهن تنش كه دكمه هاش باز بود با رنگ و روي سفيد مثل گچ با دمپايي پلاستيكي تا چشمش به من افتاد هم يه نفس راحت كشيد هم دمپاييشو از پاش در آورد تا منو مهمون كنه به يه لنگه دمپايي مشتي منم كه ديدم الانه كه كتك بخورم فرار رو بر قرار ترجيح دادم شروع به دويدن كردم ،دو تا دمپايي كه از دو طرف رد شد و با ياري خداوند به من برخورد نكرد برگشتم به سمت عقب كه وايسم ديدم داييم پا برهنه با اون شلوار كردي مسخرش داره با سرعت نور به سمت من مياد تا اومدم برگردم به سمت جلو و به سرعتم اضافه كنم كه با برخورد به يه طوده خار سياه رنگ با صورتم متوقف شدم تا به خودم اومدم پنج شيش تا چك خورده بودم . همسايه داييم بود منو جاي دزد گرفته بود و داشت حسابي چپ و راستم ميكرد . اون طوده وهشتناكم سيبيلاي طرف بود كه رفته بود تو چشو چالم . منم افتاده بودم رو زمين و همينطور ميخنديدم .
عباس _ حبيب آقا گرفتمش .................
حبيب _ عباس جون پسر خواهرمه فوش نده
عباس آقا كه حاج و واج داشت منو داييمو نگاه ميكرد منو از زمين بلند كرد و اومد بين منو داييم قرار گرفت
عباس_ حبيب آقا شما كوتاه بيا ولش كن جوونه،حالا چيكار كرده كه داري ميزنيش گناه داره بخدا .
منم كه ديگه داشتم از خنده ميتركيدم خودمو تكوندم،ديوس بدون معظرت خواهي خدا حافظي كردو رفت منو داييمم بعد از رو بوسي و سلام و حال و احوال راه افتاديم به سمت خونشون ....
     
  
مرد

 
قسمت نهم

بعد از داخل شدن به خونشونيخورده ديگه با هم شوخي كرديم و زديم تو سر و كله هم .
من _ دايي حامد كجاس ؟
د‌ _ بيرونه الاناس كه ديگه پيداش بشه بزار يه زنگ بهش بزنم .
من _ نه دايي ميخواستم يخورده با هم حرف بزنيم تا اون بزمجه نيومده . زن دايي كوش ؟
د _ اونم رفته خريد . چيزي شده دايي ؟
من _ نه دايي فقط حامد عاشق شده . دلش پيش ناناز گيره .
د _ راست ميگي بگو. جون دايي ؟
من _ به جون جفتمون راست ميگم تازه اين موضوع مال خيلي وقت پيش تازه كه نيست از قبل خدمت ميخواستش ؟
د _ خدايا شكرت اين پسره بيرون از فاميل نرفت بعد بلند شد و شروع كرد به وشگن زدن و مثلا رقصيدن منم از خنده داشتم ميمردم . يه لحظه وايساد و به من خيره شد .. ولي حامد ميگفت كه ناناز تورو دوست داره ...
من _ نه دايي تو اين دنيا ما يه تك ستاره داشتيم اونم زودي خاموش شد . دل منم با اون مرد .
د _ سعيد دايي غم آخرت باشه . اومد بغلم كرد . جون دايي وقتي ديدمت انقدر خوشحال شدم كه نفهميدم چه كارا كردم ،نگي داييم بيمعرفته و داره ميرقصه تو عضاي من .
من _ عشق من زندس نمرده كه . دو قطره اشگ از كوشه چشمام اومد پايين ولي خودم زود جمع و جور كردم از داييم جدا شدم و الكي شروع كردم خنديدن .
يه چايي با داييم خوردم و بلند شدم .
د _ كجا پسر ؟
من _ تهران كار دارم اومدم با حامد حرف بزنم ولي چه بهتر كه خودت رو ديدم دايي ،كي ميريد خاستگاري ؟
د _ اصرار نميكنم بموني ولي تا آخر هفته حتما ميريم من كه از خدامه .
من _ همه از خداشونه كه يه همچين دسته گلي از فاميل خارج نشه ايشالا خوشبخت بشن.
د _ ايشالا عروسي خودت دايي جون .
از جام بلند شدم رفتم سمت درب خروجي كفشامو برداشتم ديدم يه كليد توي در پيچيد حامد بود از در اومد تو منو كه ديد جا خورد منم محكم خابوندم تو گوشش .
من _ معلوم هست كجايي ؟ داشتم ميومدم سر وقتت ،اين چه كاري بود تو كردي ؟
حامد در حالي كه دستش رو گوشش بود كپ كرده بود و به من دايي نگاه ميكرد . داييم هم كه خوراكش اين كارا بود پا به پاي من پايه همه جور اسگل كردن بود،اخم كرده بود بهش و دست به سينه داشت نگاش ميكرد .
حامد _ باز چيشده مگه من چكار كردم ؟
دايي _ پسره احمق پررو پررو داره من نگاه ميكنه .
من _ دايي ولش كن اين نفهمه يه گوهي خورده حالا بايد بره بگيرتش ديگه خود خرش كرده .
حامد _ من ؟ من چيكار كردم دختر چيه تورو خدا يكي به من بگه چه خبره . قيافه متعجبش توري شده بود كه ديگه نميشد ادامه داد انقدر مسخره شده بود داتم از زور خنده متركيدم .
من _ خاك بر سرت به دايي نگفتي؟ غريبس ؟ پدرته احمق جون بفهمه عاشق برادر زادش شدي كه كلي خوشحالم ميشه ،خودت نگفتي من گفتم حالا كه عاشق شدي تا آخر هفته بايد بري خواستگاري ..........
حامد كه كم كم يخش باز شده بود داشت ميخنديد سرش و انداخت پايين و رفت توي بقل داييم همديگرو بقل كرده بودن حامد دلا شد دست باباشو بوسيد و بعدش مثل برق پريد سمت من يقه منو گرفته بود اومد با مشت منو بزنه كه چشم تو چشم شديم ...
حامد _ خدايا تو چرا انقدر داغون شدي . برق اون چشماي جادوييت كو ؟ كي چراغشو خاموش كرده
آروم با خودم گفتم روزگار
سريع ادامه دادم خفه بابا تو داغون شدي بچه سال سريع بقلش كردم و گفتم كونت پارس زن ميخواي آره ؟ تا آخر هفته تمومه .
حامد منو از خودش جدا كرد و دست منو كشيد با هم رفتيم سمت اتاقش .
من _ هووووووووووووووووو ديوونه داييم چي ؟
دايي _ بريد خوش باشيد منم برم برا ناهار يه چيزي دست و پا كنم .
من _ برا من تدارك نبينين نميمونم .
حامد _ آره بابا اگرم موند همون نون خشكارو بهش ميديم .
تو اتاقش رو تخت نشسته بوديم كنار هم هيچكدوممون حرفي نميزد يه نخ سيگار برداشتم و روشن كردمو روي تخت خودم رو روي تخت ولو كردم .
حامد_ بوش ميمونه تو اتاقم كونمو پاره ميكنن .
من _ خره خدا اتاقت بوي اود ميگيره احمق جون از اين بوي لش مرده پاهات كه بهتره .
حامد _ ايول ميگم چرا بوي سيگار نمياد .
يه كام سنگين از سيگارم گرفتم دودشو دادم بيرون و خودم رو آماده كردم براي يه چند كلمه حرف حسابي بعدشم بزنم بيرون .
حامد دوسش داري ديگه ؟
ح _ آره دادا ولي ....
من _ ولي ديگه نداره پس بايد خوشبختش كني ،فهميدي ؟
ح _ سعيد من تورو مثل يه داداش دوست دارم ، هميشه هواي منو داشتي خيلي كارا برام كردي ولي اين ديگه خيليه، من و همه از ماجراي تو با ناناز خبر دارن ، من بيشتر از همه تو جريان كاراتون بودم ، سعيد شما هميديگرو دوست داشتين خيلي ، هنوزم ناناز دوست داره .
يه مكثي كرد منم كه بيخيال داشتم با سيگارم عشق بازي ميكردم حرفاشو ميشنيدم ولي صورت رويا جلو صورتم بود حس ميكردم داره نازم ميكنه و بوسم ميكنه و بهم لبخند ميزنه .
سعيد با تو ام چي شد تو اين دوسال چه اتفاقي افتاد ؟ چرا حالا كه بيشتر از هميشه به يه همراه نياز داري داري اونيو كه عشق قديمي و كهنه نسبت به تو داره داري پاسش ميدي به كس ديگه اي ؟
يه كام سنگين از سيگارم گرفتم دودشو دادم بيرون و طبق عادت سيگارم رو از كنار نگاه كردم كه ببينم چقدر از سيگارم باقي مونده بعد رو به حامد كردم
ببين حامد من يه زماني دوسش داشتم ولي روزي كه تو به من گفتي دوسش داري اين احساس تو دل من مرد ،راستشو بخواي من از اولشم به عنوان كسي كه در آينده شريك زندگيم بشه دوسش نداشتم كه ،چون نميخواستم دلشو بشكنم با هاش ارتباط بر قرار كردم و كم كم ادامه دار شد ،بعدشم پسر خوب من زن دارم ، تو عيد عقد كردم مگه نميدوني ، تازه خيليم از زندگيم راضيم .
يه كام سنگين ديگه از سيگارم گرفتم تا شايد با دود سيگارم بتونم بقضم و فرو بدم .
حامد من بايد برم فقط يه كمه بهت بگم كه اگه بشنوم از دستت ناراحت شده ميام گردنتو خورد ميكنم . از جام بلند شدم پنجره اتاقشو باز كردم آخرين كام سيگارمو گرفتم و فيلترشو از پنجره انداختم بيرون .
اومدم روبروش وايسادم سرش پايين بود دستمو گرفتم جلوش
شا پسر از جات بلند شئ دستم خشك شد دست بده بايد برم ، حامد از جاش بلند شد و با چشماي خيسش تو چشماي من نگاه كردو منو تو بقل خودش گرفت و آروم گفت حتي تصورش هم برام سخته كسيو كه دوسش دارم و بهش عشق ميورزم از دست بدمش ، خدا بهت صبر بده و بابت همه چيز ممنون .
از تو بقلش خودم رو جدا كردم و از درب اتاقش زدم بيرون .
حامد – سعيد ناهار بمون .
من _ هنوز اونقدر رله نشدم كه زياد بتونم تو جمع باشم،كفشامو پوشيدم، دايي شرمنده خدا حافظ
منتظر هيچ حرفي ازشون نموندم دربو باز كردمو از خونشون زدم بيرون.
از خودم و كاري كه كرده بودم راضي بودم ولي يه چيزي داشت دلم رو فشار ميداد . عاشق ناناز نبودم ولي يه زماني چرا دوسش داشتم ،دليلشم همين حامد بود كه پا پس كشيدم . از وضع پيش اومده ناراضي نبودم ولي خوشحالم نبودم مني كه داشتم به عشقم ميرسيدم اون وضع برام پيش اومد ولي حامد ........................
باد آرومي ميوزيد و مستقيم ميخورد توي صورتم و باعث ميشد كه موهام رو به عقب حركت كنه و منم چشمام رو تنگ كرده بودم و به روبرو و آينده فكر ميكردم يه نفس عميق كشيدم همه آيندشون داره مشخص من چي ؟
اشگال نداره منم روياي خودم رو دارم مگه نه رويا ؟ تو تا هميشه مال مني مگه نه ؟ دوباره بقض كردم و يه نخ سيگار در آوردم و آتيش كردم سعي كردم خودم و مشغول محيط اطراف كنم و زياد فكر نكنم،ولي حقيقتي غير قابل انكار بود من بدون رويا هيچي نبودم و نميتونستم فكرم رو ازش پرت كنم و به چيز ديگه اي فكر كنم ،هر دختري كه از كنارش رد ميشد اگه نگاهم ميكرد ياد نگاه هاي پر محبت رويا ميافتادم اگرم نگاهم نميكرد ياد قهراي شيرينش مي افتادم زندگي و قدم زدن تو اين دنيا برام سخت شده بود ............................
همينطور از سيگارم كام ميگرفتم و به راهم ادامه ميدادم،افتاده بودم تو خيابون اصلي و به سمت ايستگاه ماشينهاي تهران ميرفتم اشگام بي دليل سر ميخوردن و ميومدن پايين تو حال و هواي خودم بودم كه يه پژو سياه رنگ كه كنارم آروم كرده بود و پا به پاي من ميومد توجهم رو جلب كرد يه خورده سرعت گرفت و كمي جلوتر از من نگه داشت منم نا خود آگاه وايسادم درب ماشين باز شد يه دختر ازش پياده شد سرش رو برگردوند سمت من خدايا چقدر آشناست يعني خودشه آره خودشه ولي اينجا چكار ميكنه ؟
_سعيد خودتي ؟
من _ سميه ؟ دختر تو اينجا چيكار ميكني ؟ رفتم سمتش و با هم دست داديم .
سميه يه دوست قديمي ،يه مشتري قديمي كه زياد در مغازه ميومد ،مثل يه پسر بود سرد و خشك برا همينم هيچوقت به چشم يه جنس مخالف بهش نگاه نكرده بودم .
سميه _ اومدم دانشگاهمون تو اينجا چكار ميكني ؟ خداي من تو چرا انقدر داغون شدي ؟ اگه به اسم كوچيك صدام نميزدي نميشناختمت كجا بودي سه بار كنارت نگه داشتم زل زدم بهت ولي راحت از كنارم رد شدي .
من _ داستانش مفصله ،همين و بگم كه اينجا دو تا از داييم ها زندگي ميكنن،الانم دارم برميگردم تهران . برا يكيشون اتفاقي افتاده بود كه نگرانش بودم شرمنده متوجه حظورت نشدم . پس پيش ما نمياي اينجا درس ميخوني نه ؟
سميه _ آره ولي در مغازه نيومدن من دليلي داشت كه برات ميگم . فعلا سوار شو بريم منم دارم ميرم تهران ،همشو بايد برام تعريف كني .
خيلي آروم چرخيدم رفتم سمت درب ماشين نشستم توي ماشين سميه بي هيچ حرفي يه نيم نگاه به من كه به روبرو خيره شده بودم انداخت و يه تيك آف به سرعت لحظات خوش زندگي من كردو حركت كرد ....
باد به سرعت از كنار من عبور ميكرد و منم به كنار جاده خيره شده بودم كه به سرعت از كنارش ميگذشتيم دقيقا مثل لحظات شيرين زندگي كه به سرعت از كنار من گذشتن و رفتن ..............................................................

پايان فصل دوم خاطرات من
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
فصل آخر ... خداحافظ ایتالیایی

قسمت اول


#- آقا سعيد سلام .
من _ سلام خوبي عزيزم جونم ؟
# _ آي دي منو 500 تومن شارژ ميكني ؟
من _ باشه عزيز آي ديت چند بود،آهان برو بشين شارژ شد .
#_ مرسي .
من _ بچه يكي مپ بسازه منم ميام تو كانتر بزنيم ببينم كي ميتونه منو هدشات كنه .
_ اي ول آقا سعيد . من با شما، خفه بابا تو كه ديروز با آقا سعيد بودي،جفتتون ساكت من واي ميستم .............
من _ چه خبره من تك واي ميستم داد نزنين اونايي كافي نت كار ميكنن شاكي ميشن ساكت .
_خوب اينجا صبح تا شب بازي ميكني برا خودت .
من _ سلام ميلادي خوبي دادا ؟ خره دارم ايجاد انگيزه ميكنم اين بچه ها صبح تا شب بيان به عشق اين كه منو بزنن يا اينكه يار من وايسن . اي ريدم تو اين شانس تيرش تموم شد وگرنه زده بودمش .
ميلاد _ نگاش كن تورو خدا مثل اين بچه ها ميمونه .
منم خم شده بودم رو مانيتورو با كيبورد موس كشتي ميگرفتم اصلا به ميلاد نگاه هم نميكردم . معمولا تا حال اين چهار پنج تا بچرو نميگرفتم آروم نميشدم .
_دل ما به كي خوشه .
من _ دلت به عمت........ اين صدا ديگه مال ميلاد نبود سريع خودمو كشيدم پشت يه جعبه تا تير نخورم .سر و آوردم بالا .اوه اوه اين سميه بود كه يه نگاه چپ به ميلاد انداختمويه خنده موذيانه كرد وسريع از جلو چشمام غيب شد .
من _ سلام چطوري ؟
سميه _ من خوبم ولي تو بهتريا، نه ؟
من _ بشين رو اين بچه ها زياد نشه الان من ميام .
بي خيال نشستم برا ادامه بازيم سميه هم اومد پشت ميز و با خودم شروع كردم فكر كردن و ادامه بازي .....
... اه بازم آقا سعيد برد مارو كه ، آقا سعيد يه بارم بزار ما ببريم.........
من _خوب ديگه من برم به مهمون برسم خودتون بازي كنيد من دوباره ميام .
خوب خوب رفيق شفيق ما چطوره
سميه _ بدك نيستم . خجالت نميكشي با اين بچه ها ميشيني به بازي و ميچاپيشون .
من _ چي كار كنم زندگي خرج داره .
سميه_ آخه تو كه برات فرقي نداره هر چقدر در بياري همون ماهي 100 تومن حقوقتو ميگيري .
من _ تو كه ميدوني من برا پول كار نميكنم برا سرگرمي ميام اينجا ،من دربيارم برا ميثم يا برا خودم فرقي نداره مهم اينه كه سرگرم باشم.
سميه _ بيخيال . راستس امروز تو دانشگاه يه پسره بهم شماره داد.
من _ به به پس يكي خر شد بياد با تو رفيق بشه ، وضعش خوبه ؟ خوشگله يا نه ؟
سميه _ خاك بر سرت نكنن يعني تو هيچ تعصبي به من نداري ؟
من _ خوب نه مگه من چكارتم ؟ تو برام يه دوستي مثل ميلاد و رضا و صادق و بقيه .همونطوري كه برا بقيه خوشحال ميشم كه دوست پيدا كردن برا تو هم ميشم ديگه مگه بده ؟
سميه _ هيچي ولي من دخترما اونا پسر . الان 4 ماهي ميشه كه صبح تا شب با تو وقتمو ميگذرونم گفتم شايد تو هم به من عادت كردي .
من _ نه بابا عادت چي برو راحت باش دل من مرده يه لبخند تلخ زذم و به صورتش خيره شدم خدايي چيزي كم نداشت تيپش كه بچه مايه بود همش لباساي گرون و مارك دار تنش بود كه من حتي اسمشو نميدونستم ، با اون موهاش و اون مش استخونيش و پوست سفيدش و رژ لب سرخي كه هميشه به لباش بود دل هر كي رو ميلرزوند بدنشم كه خانوم يه پا مربي رقص بود برا خودش
نا خودآگاه يه خنده زدم و بهش گفتم پاشو وايسا .
سميه _ چيه ؟
من _ وايسا سوال نكن
بلند شد وايساد و با تعجب به من نگاه كرد با اشاره انگشت من شروع كرد به چرخيدن و يه دور زد و نشست سر جاش .
من _ قدت چنده ؟
سميه _ صدو هفتاد. الان چيه ؟
من _ هيچي كونت يه خورده قلمبه تر بشه هر كي ببينت خودشو خراب ميكنه ها بعد بلند زدم زير خنده .
سميه _ كوفت مرض زهر مار بيشور ،اين چه وضع حرف زدن با يه خانومه ؟
منم كه داشتم به صورت سرخ شدش ميخنديدم با شنيدن اين حرف يكم خجالت كشيدم . راستي راستي داشت از يادم ميرفت كه بابا اين دختره ها ،شوخي با هم داشتيم ولي نه در اين اندازه ،خودمو جمع جور كردم بلند شدم رفتم سمت چايي ساز تا روشنش كنم
سميه_ اگه اين جورايم پس چرا تو به من تا حالا پيشنهاد بهم ندادي .
خشكم زد .سميه اين و گفت و از جاش بلند شد و كيفشو برداشت از در مغازه زد بيرون . منم كه ميخ كوب سر جام وايساده بودم و به حرفش فكر ميكردم .
ميلاد _ هوي با توام . چي بهش گفتي زد بيرون از مغازه ؟
من _ هان ؟ آهان نميدونم من چيزي نگفتم خيلي شاكي بود امروز نميدونم چرا . تو كجا بودي كي اومدي ؟
ميلاد_ طبق معمول پيچيدم بيرون كه راحت باشيد.
من_ خاك بر سرت جديدا اين چه كاريه تو ميكني ؟ بيا بشين بگيم بخنديم بابا نمياي منم يه چي ميپرونم اين ناراحت ميشه و ميره ..
ميلاد _ بگو چي شده ببينم.
كل حرفامون كه با سميه زده بوديم به ميلاد گفتم .
ميلاد_ پسر احمق تو بخدا .دختر مردم چهار پنج ماه داره مثل پروانه دورت ميگرده تورو از اون وضعيت در آورده روبراهت كرده ،بهت محبت كرده صبح تا شب باهات بوده يه لحظه با خودت فكر نكردي اين بابا هم آدمه بهت دل ميبنده ؟
من _ نه جون دادا ميدونم بهش مديونم خيلي چيزامو ولي آخه تو كه شرايط منو ميدوني ،من نميتونم .
ميلاد _ من ميفهمم ولي اون كه نميدونه ،اون اومده حس حسادت تورو برانگيزه ببينه تو چي ميگي بعد تو راحت ريدي بهش رفته .
من _ درست صحبت كن .
ميلاد_ خره تو ام بهش عادت كردي و دوسش داري مگه نه ؟
من _نه
ميلاد_ احمق اگه نداشتي اينطوري نميگفتي درست صحبت كن .
دست كردم تو موهامو كشيدم بالا و سرمو گرفتم بين دستام .
من _مثل يه دوست دوسش دارم نه كمتر نه بيشتر ،هم اندازه تو
ميلاد _ گه شور نخور ،الان اگه صادق بگه ريدي به ميلاد ميگي آره دمت گرم ولي......
داغ كرده بودم ميلاد يه جورايي راست ميگفت من به سميه عادت كرده بودم خيلي ساده بود قضيه ولي من نميتونستم جلوتر برم .
از مغازه زدم بيرون يه نخ سيگار روشن كردم شروع كردم به پياده روي ......
من به رويام قول دادم كه با هيچ دختري نباشم يه پك محكم به سيگارم زدم و دودشو با حرص دادم بيرون ولي خدايا مگه ميشه ،من خيلي بچم برا اين قضيه كه بتونم با اين موضوع كنار بيام ، مگه من چند سالمه تازه رفتم تو بيست و يك سال ...
اشگ از گوشه چشمام ميريخت پايين دوباره داشتم ميرفتم تو خلصه خودم سرمو بل حرص تكون دادم اشگامو پاك كردم و با پك محكمي كه به سيگارم زدم آرامشمو به دست آوردم يه دست تو موهام كشيدم . با خودم گفتم ديگه بسمه من همين زندگي اينطوري رو دوست دارم نه كمتر نه بيشتر . سميه رفت كه رفت به من چه اون عاشق شده من كه نشدم ،ميره يكيو پيدا ميكنه منم از سرش ميپرم فقط ديگه نبايد با هاش تماس بگيرم بزارم يكم ازم دور باشه .......
پايان قسمت اول
     
  
مرد

 
قسمت دوم

بعد از كمي خود درگيري تونستم يكمي با خودم كنار بيام تو مغازه نشسته بودم برا خودم داشتم تو نت چرج ميزدم ميلادم كه حال و هواي منو ميدونست ابريه زياد نزديكم نميچرخيد ساعت نزديكاي هشت شب بود كه طبق معمول هر شب برو بچ ريختن تو مغازه و در وبستيم رفتيم سمت قهوه خونه .برنامه هر شب اين بود صادق و رضا و ميلاد من ميرفتم قهوه خونه يه چايي قليون املت بعدشم خونه .
من _ميلاد چي بكشيم ؟
ميلاد _ مال منو انقدر خوبه .
صادق _ بده من . اينو گفت و چنگ انداخت كير خايه ميلاد و گرفت تو دستشو محكم كشيد .
منو رضا هم كه تركيديم از خنده ميلادم كه اشگ تو چشاش جمع شده بود زورركي داشت ميخنديد كه مثلا من جنبم بالاست
رضا _ بي جنبه ها املت منو بدبد بخورم ميخوام برم .
صادق _ كسخلي تو ؟
من _ فكر كردي دكتره ؟
صادق _ جون داداش اين با ما مياد قهوه خونه يه املت ميخوره و ميره خونتون شام نميدن بهت ؟
رضا _ چرا ميدن ولي ميخوام با شما باشم اهل دودو دمم كه نيستم پس املت ميخورم .
نميدونم چم بود بيخيال همشون شدم برا خودم يه نخ سيگار روشن كردم و يه كام ازش گرفتم بعد خيره شدم به دودي كه نازك از سيگارم ميزد بيرون ،با خودم داشتم حال مكردم به هيچ چيز فكر نميكردم تو نقطه صفره مغزي بودم نا خودآگاه به بچه ها خيره شدم قليونشون حاظر شده بود و داشتن ميكشيدن و ميخنديدن به خودم اومدم ديدم منم دارم ميخندم ولي نميدونستم به چي .
سيگارمو با حرص خاموش كردم تو جا سيگاري قليون و از دست ميلاد قاپيدم شروع كردم به كشيدن طبق عادت با چند تا كام سنگين قليونو تركوندم دادم ميلاد قليون صادق و گرفتم اونم همينطور
ميلاد _ كير تو اون دهنت
من_ كدومشون ؟
ميلاد_ هموني كه هميشه با هاش ميريني به قليون .
من _ آهان با رضا بودي پس .
رضا با دهني پر و با قيافها ي متعجب به من نگاه كرد لقمشو داد يه سمت دهنش .
رضا _ شانس آوردي كه تو دهنم بركت خداس وگرنه بهت ميگفتم بچه كوني با من نبود كه ميرينم به قليون به كون گهي شما بود.
%_ خوب شد دهنت پره . بچه ها سلام جا باز كنيد منم بيام
مجيد از دوستاي قديمي بود، من يكي زياد باهاش حال نميكردم،سلام عليك كرديم و اومد نشست كنار ما .
من _ آقا مجيد بفرما راحت باش .
مجيد _ بله ديگه ايتاليايي شدي مخ بچه بالا شهر ميزني ،دافي خشگل سوار ميشي منظورم اينه كه ماشين برات ميگيرن بايدم تيكه بندازي .
سرم كه پايين بود آوردم بالا يه چشممو تنگ كردم زل زدم بهش . داغ كرده بودم مغزم هنگ كرده بود دستمو مشت كرده بودم
مجيد _ چيه قيافه ميگيري آقا شاكيم ميشه پسر خوب عروسي دعوتمون نكردي ما بايد شاكي باشيم نه تو .
از لبخند زهر مانندش فهميدم كه از روي حسودي داره حرف ميزنه و از ماجرا خبر نداره . يه نخ سيگار روشن كردم ودودشو دادم بيرون ،يه نگاه به صداق و رضا و ميلاد انداختم كه مثل گرگ دارن به من نگاه ميكنن منتظرن كه با اشاره من تيكه پارش كنن . يه چشمك به ميلاد زدم اونم گرفت .
ميلاد _ خوب آقا مجيد خوشحال شديم به سلامت .
رضا _ باشو بوش همه جارو گرفت .
صادق _ با تو بودنا .
مجيد _ خوب بابا از اول ميگفتين حال نميكنيد سر يكي ديگه خراب ميشديم.
من_ خوش اومدي .
يه كام سنگين از سيگارم گرفتمو دودشو دادم سمت مجيد . اونم از جاش بلند شد و كفشاشو انداخت نوك پاش غرغر كنون رفت سمت تخت ته قهوه خونه . با ولع يه كام ديگه از سيگارم گرفتمو دودشو دادم بيرون از جام بلند شدم و سيگارو گدذاشتم گوشه لبم كفشامو پام كردم ، راهمو گرفتم سمت در خروجيو سر پله ها كه رسيدم برگشتم سمت بچه ها يه دستي تكون دادمو اونا هم همين كارو كردن منم از پله ها راه افتادم پايين گرم بودن هوا اتفاقات اونروز همگي دست به دست هم داده بودن كه من دوباره آمپر بچسبونم .
خدايا اين مجيدو ديگه از كجا فرستادي ؟ دادا با ما لجي ؟ بخدا ما دوست داريما ،يه خورده هواي مارو داشته باش ،باشه ؟
يه خنده بلند زدمو يه كام سنگين گرفتمو فيلتر سيگارمو پرت كردم يه گوشه . اين آشغال چيه من ميكشم از وقتي سيگارمو عوض كردم ديگه سيگار كشيدنم حال نميده . بهتر خوب اين كوفتيو بزار كنار، نميشه ،پس همون قبليرو بكش كه كمتر اذيت بشي .
گرونه آخه ،بلند زدم زير خنده اي خدا جون دمت گرم ممنونم از اين زندگي يه بوس به سمت آسمون فرستادمو رفتم سمت ماپيشيناي خطي حركت بسمت خونه ..........
بعد از شامي كه مثل هميشه تو سكوت و بعدش با دلقك بازيهاي من خورده شد تو رخت خوابم طبقه بالا خوابيده بودم ،عكس رويا طبق عادت هر شبي كه حالم خراب بود تو بقلم گرفتمو خيلي آروم و بدون هيچ فكري ، خدايا عكس اين فرشته كوچولوتم به من آرامش ميده يه بوسه به عكسش زدمو در حالي كه اشگ ازگوشه چشمام ميقلتيدو به سمت پايين ميريخت شروع كردم به خوندن فاتحه.....
الهي به اميد خودت امروز بشينيم يه دست ژنرال بزنيم كه مخمون تخليه بشه خدا كنه زودتر بچه ها بيان اينجا شلوغ بشه ، با خودم حرف ميزدمو سيستمارو دونه دونه روشن ميكردم .
چاي سازو شستمو توش آب ريختم روشنش كردم اومدم نشستم پشت ميز خودمو بعد از جمع زدن دخل ديشب و روشن شدن حساب و كتاب اومدم يه نخ سيگار آتيش كنم تا خودمم روشن بشم پاكت سيگارو از جيبم در آوردم يه نخ از توش در آوردم گذاشتم گوشه لبم كشوي ميزو كشيدم جلو اومدم فندك و بردارم طبق عادتم فندكي كه رويا برام خريده بودو برداشتم ولي يه لحظه چشمم به فندكي كه سميه بهم داده بود افتاد ، خوب با كدوم روشن كنم ،فندك فندكه ديگه ،مثل هميشه با فندك رويا اومدم روشن كنم هرچي سعي كردم روشن نشد خيلي آروم گذاشتمش روي ميز با ترديد فندكي كه سميه داده بود برداشتم گرفت نزديك سيگارم درشو باز كردم با اولين اشاره به سنگ روشن شد ، موهاي تنم سيخ شده بود ترس تمام تنم رو برداشته بود يخوره فندكو نگاه كردم انداختمش توي كشو بعد با آرامش فندك رويارو برداشتم نزديك لبم كردمش بوسيدمش خيلي آروم درشو باز كردم با اولين چرخش سن و پاشيده شدن جرقه به فيتيلش روشن شد درشو بستمو گذاشتمش تو جيبم .
رويا تو ديگه چرا؟
با آوردن اسم رويا تركيدم و زدم زير گريه دوباره داشتم قاطي ميكردم هنوزم كه هنوزه ياد اون 2 تا فندك مي افتم مو به تنم سيخ ميشه
با احساس دستي روي شونم به خودم اومدم كمكم داشت موهامو نوازش ميكرد بعد بوي عطر تند زنونه اي پيچيد توي بينيم ،غرق در لذت شده بودم ،درست مثل وقتايي كه با رويا ميگذروندم ، با تكون خردن دست توي موهام داشتم پرواز ميكردم يه دفه انگار از خواب پريده باشم سرمو از روي ميز بلند كردم بو عطر ميمود ولي هيچكس توي مغازه نبود يه نفس عميق كشيدم ، بوي عطر رويا بود شك نداشتم مال خودش بود همون عطري كه وقتي سرمو توي آغوشش فرو ميكردم مست ميشدم . يه كام از سيگارم گرفتم به آويز دم درب نگاه كردم كه تكون نميخورد خدايا پس كسي تو نبوده اگه بوده و رفته بيرون بايد آويز تكون بخوره از جام بلند شدم دستام ميلرزيد رفتم سمت آويز ، اگه كسي تو نبوده پس كي منو ناز ميكرد بوي عطر كجا بوده بقض كرده بودم درست مثل بچه هايي كه مادرشونو گم كردن . يه پك به سيگارم زدمو فيلترشو پرت كردم بيرون
ميلاد _ سلام بر عزيزترين كس خل دنيا .
من_ سلام دادا
ميلاد_ سلام عزيزم خوبي ؟ ميزوني ؟
من_ اي بدك نيستم
ميلاد _ ديشب كجا پيچيدي ؟ الان چته برگرد بينم چرا پشت موهات پريشونه ايتاليايي ؟
با شدينم اين جمله ميلاد بقضم تركيدو خودمو پرت كردم تو بقلش اونم منو چسبوند به خودشو پا به پاي من زد زير گريه .
ميلاد _ الهي بميرم برات چي شده داداشي ؟ خدايا مگه چه گناهي كرده بود كه اين بلارو سرش آوردي ،اولين دختر شد اولي عشقش ،اولين عشقش يه فرشته بود ،چون فرشته بود شد زنش ،چرا تا زنش شد رفت ؟
من _ اگه زنه من نميشد نميرفت . از تو بقل ميلاد اومدم بيرون خودمو رسوندم به ميزم نشستم پشتشو در كمدمو باز كردم يه قوطي ويسكي برداشتم بازش كردم ،دوتا استكان گذاشتم ريختم يه سلامتي گفتم زدم بالا .
ميلاد_ مزه چي بگيرم
من _ من هيچي نميخوام .
ميلاد _ منم خراب رفيق .
تو كمتر از 5 دقيقه كل قوطيرو خورديم .ميلاد كه نشسته بود پشت ميز داشت محسن يگانه گوش ميداد .
منم يه تقويم پر از زمستون چله نشينه دل دربو داغون
سال كبيسمون شگون نداره ................
با اين كه از اين مزيكا خوشم نميومد ولي به دلم نشست ميلادم با اشاره من ولومو تا ته برده بود بالا ، از سيگارم كام ميگرفتم با اومدن بچه ها براي بازي به مغازه منم از جام بلند شدم از در مغازه زدم بيرون توي مغازه جلو بچه ها سيگار نميكشيدم چون به قول ميلاد با اون ولعي كه تو سيگار ميكشي بچه ها فكر ميكنن آخر لذت دنيارو داري ميبري وسوسه ميشنو ...........
مستيم زده بود بالا ولي به نظرم كم بود بيشتر ميخواستم سيگارمو تموم كردم از در مغازه رفتم تو يه قوطي ديگه باز كردم ريختمو خوردم برا ميلاد يه پك ريختم خورد و استكانشو برگردوند . من موندمو يه قوطي نسويشو خوردم كله پا شده بودم خوابم گرفته بود گوشه مغازه جلو ظرف شويي يه پارتيشن كشيده بوديم برا خودم بيخيال رفتم خوابيدم اون پشت .
     
  
مرد

 
قسمت سوم

_ صبح بخير قربان
با كشو قوسي كه به خودم دادم كامل از پشت پارتيشن اومدم بيرون يه نگاهي به بيرون انداختم .
من _ دادا كي غروب شد ؟ چرا بيدارم نكردي ؟
ميلاد _آقا بيهوش بوده ميخواد بيدارشم بكنيم . كونه خودمو پاره كردم بيدار نشدي پسر جون
من_ خري ديگه يا بايد صدام كني يا اينكه با دست تكونم بدي ،توئه احمق ميدي به من ،منم بيشتر خسته ميشم ميگيرم ميخوابم .
با اون اي كيو بالاش نفهميد چي گفتم مثل بز زل زده بود به من .
من_ دادا چيزه ، اوم ، ببين اين بابا نيموده امروز ؟
ميلاد _ كي ؟
من _ همين دختره ديگه .
ميلاد _ ان آقا حالا هي بگو نه . نه دادا نيومده، ميخواي بزنگم بهش ؟
من _ نه دادا دم شما گرم .
ميلاد مگه تلشو داره ؟ آره ديگه اين همه وقت مياد اينجا ميخواي نداشته باشه ؟
ميلاد _ سعيد جون داداش يه سوال . اگه يه درصد عاشق سميه شدي بگو .
من_ كير تو دهنت بزار اول دوسش داشته باشم تا اينكه عاشق بشم . نه آقا جون من حالا حالا ها ميخوام تنها باشم . مغازه چرا خاليه ؟
ميلاد _ اين توله سگا همش ميگن آقا سعيد كو ،با ما حال نميكنن تو سفيد مفيد تري آخه .
من _ بس كه گند اخلاقي . گشنمه زنگ بزن يه چيزي بيارن بخوريم .
ميلاد تلو برداشت كه سفارش غذا بده منم با بي حوصلگي دست كردم تو موهام كه مثلن درستش بكنم .
.......
ميلاد گل بگيريم بريم ؟
ميلاد_ آره دادا بريم
صادق _ سلام بر ناشتا مي خواران .
من_ سلام .جيگر كجا بودي نبودي ؟
صادق _ بوديم شما اون دنيا بودين .
من _ چه خبرا ؟
صادق _ دادا يه كاري باهات داشتم ،بريم قهوه خونه بهت ميگم .
من _ باشه دادا .
ميلاد_ دقت كردي ديگه سيگار نميكشي
من _ آره آخه ترك كردم .
صادق _ جون داداش ؟ از كي ؟
من_ از امروز .
ميلاد _ تا فردا عصر درسته ؟
من_ نه دادا ديگه تمومه .
رضا _ سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممم
مرض
همنزمان طبق معمول از منو ميلاد و صادق جوابشو گرفت
رضا_ ممنونم ميل ندارم يه املت بدين ما رفتيم خونه .
بعد از يكم كل كل در مغازرو بستيمو رفتيم قهوه خونه . تو قهوه خونه نشسته بوديم رضا داشت املت ميخوردو با ميلاد كل كل ميكرد ،صادقم داشت با من قليون ميكشيد .
من _ خوب دادا منتظرم .
صادق _ دادا ميدونم شايد اين حرفو جلوي تو نبايد بزنم ولي تو بهترين دوستمي ،بايد بدوني و كمكم كني .
من _ بگو داداش بچه كه نيستم از جلو دستم پفك قايم كني ، حالا طرف كي هست . همينطوري كه به زمين خيره بودم دوده قليونو دادم بيرونو دوباره مشغول كشيدن شدم .
صادق _ از كجا فهميدي چي ميخوام بگم ؟ همسايمونه ،من چيزه بدي ازش نديدم دختر خوبيه ......................
من _ خوب مباركه ديگه .
صادق _ آخه من هنوز با هاش صحبت نكردم ميخواستم نامه بنويسم براش كه صدتا نوشتم پاره كردم .
من _ نامه چيه ؟ مگه بچه اي ؟ مثل آدم فردا كه از كه از كه از كلاس واليبالش داشت ميومد خونه ميري جلوشو با هاش مثل مرد صحبت ميكنيشو دعوتش ميكني برا فرداش به يه كافي شاپ
صادق _ دادا ضايه نيست ؟ من خجالت ميكشما، نكنه بگه نه ؟
من _ خره از چي خجالت ميكشي ؟ تو همه چيزت بي نقصه ، موهاتو كه از گوسفندي بودن خودم در آوردم ،لباساي تنتم كه با اون رضا چفتو چپول ميريد خريد بهتريناشو ميخوري ، اخلاقتم كه حرف نداره .تازه خونه پرشم بگه مزاحم نشيد و فلان.......
گور باباش دوباره فرداش ميري سر وقتش انقدر ميري تا بياد.
صادق _ باشه توكل به خدا ببينيم چي ميشه .
رضا _ فقط صادق جون اون فيتيلشو بايد بگيري سمت بالا بعد آتيش بزني .
ميلاد_ مگه موشكه ؟
رضا_ آره ديگه ببين چه عرقي كرده .
صادق _ خودتو مسخره كن ،بار اولمه ،حالا خوبه دادا سعيد تورو با فرشته دست تو دست كردا .
..............................
شب بعد از شام از پله ها رفتم بالا سمت اطاقم ،سر درد بدي داشتم ،رفتم سمت عكس رويا برش داشتم بقض كردم يه بوسه به عكسش زدم ،اون لپاي سرخ شدش از سوزو سرماي برف منو ياد وقتي بوسش ميكردم انداخت كه سرخ ميشد،بدجوري هواي تنشو كرده بودم يه بوس دگه از عكسش زدم برخلاف هر شب كه با خودم ميربردمش تو رخت خوابم گذاشتمش سر جاش رو مانيتور .
تو ي رخت خواب دراز كشيده بودم دستم زير سرم بود با خودم داشتم فكر ميكردم حظور كسيو توي اتاقم حس احساس ميكردم .
مثل زمان بچگيام كه ميترسيدم پتورو كشيدم روي سرم چشمامو بستم .........
صبح از خواب بيدار شدم مثل فنر بلند شدم وايسادم شرتمو كشيدم جلو ديدم آره تو خواب اومدم . يه نگاهي به دورو اطرافم انداختم چشمم به مانيتور افتاد عكس رويا روش نبود تا منو با لبخند هميشگيش شادم كنه .
با سرعت از جام بلند شدم دويدم سمت مانيتور عكس رويا روي ميز كامپيوترم افتاده بود بلندش كردم به خودم چسبوندمش .
خانومي خوشگلم عزيز دلم عمر شيرين من كجا بودي دلم برات تنگ شده بود قربون اون خندهات بشم من . امروز چرا اخم كردي به من ؟ ديشب اومدي تو خوابم آره ؟ خيلي خوش گذشت . الانم بايد برم خودمو بشورم آثار جرممونو از رو لباسام پاك كنم مامان دوامون نكنه .
يه بوسه به عكسش زدم با دستم قطره اشگي كه چكيده بود رو شيشه قاب عكس پاك كردم و گذاشتمش سر جاش .
..................
بچه ها توي مغازه نشسته بودنو داشتن بازي ميكردن منم از بي حوسلگي داشتم برا خودم ژنرال بازي ميكردم . تل مغازه زنگ خورد شماره صادق بود گوشيو برداشتم .
من _ جونم دادا
صادق _ نوكرتم دادا رديف شد گفتم برا فردا قرار بزاريم گفت نه همين امروز رفت لباس عوض كنه بياد منم برم يكم عطر بزنم . گفتم بزنگم بهت بگم شب ميام پيشت
من _ برو خوش باش مباركه
بوق بوق
گوشيو گذاشتم دستامو گذاشتم پشت سرم خودمو يه كشي دادم، ديوونه هنوز طرف كامل پليش نشده مارو ول كرده
به مانيتورم نگاه كردم ديدم كل يونيتام كه برا حمله رفته بودن جلو بگا رفتن موس كامپيوترو گرفتم و بازي رو بستم و از در زدم بيرون دست كردم جيبم و بسته آدامسمو در آوردمو يدونه در آوردمو گذاشتم دهنم با حرص شروع كردم به جويدن عصبي بودم تغريبا ميدونستم چه مرگمه ولي داشتم خودمو گول ميزدم .
................
روز بعد طرفاي ظهر بود آفتاب نسبت به ماهاي پيش كم زورتر شده بود ولي هنوزم گرماش سر ظهز امون آدمو ميبريد . ميلادم كه 2 روزي بود سرو كلش پيدا نبود معلوم نبود به كدوم آخور گرم بود . مثل اين آدمايي كه چه چيزي گم كردن دنبال يه چيزي ميگشتم ديگه داشت برام روشن ميشد كه اينطوري نميتونم زندگيمو ادامه بدم . صادق كه از ديروز ظهر ازش خبري نبود ،رضا هم كه يا سر كار بود يا وقتشو با فرشته ميگذروند ،اون بنده خدا هم كه برا اين كه من دپ نشم و ياد خاطراتمون نيفتم ديگه پيش ما نميومد . ميلادم كه پيچيده بود ،سميه هم كه ... خدايي دمشون گرم اين مدت منو تحمل كرده بودنو منو روبراه كرده بودن ديگه نميتونستم ازشون توقع داشته باشم كه بازم دوروبر من باشن اونا هم كار داشتن برا خودشون ،ولي من تنهايي ميمردم آدامسمو شوت كردم تو جوب آب رفتم تو مغازه نشستم پشت ميزو با بچه ها شروع كردم به بازي تا بتونم به خودم مسلط بشم
....................
شب تو رخت خوابم دراز كشيده بودم چشمام داشت گرم ميشد احساس كردم يكي منو صدا كرد از جا پريدم محكم كوبيدم تو صورتم بلند شدم عكس رويارو برداشتم آوردم پيش خودم .
به خودم فشردمش بوسيدمش بوئيدمش،خدا جوني من چم شده قبلا همش تو بقلم بود بعداز چند وقت موقع خواب ميبوسيدمش
و حالا اصلا يادم رفته بودي عزيز دلم ببخشيد يه چند وقتي درگير خودم بودم شرمندتم بخدا بوسيدمشو اتقدر گريه كردم تا از حال رفتم .
پاشو سعيدم پاشو فخودتو داغون نكن همين كه تا آخر زندگيت كه ميدونم طولانيه به ياد من باشي كافيه بلند شو با هر كسي دوست داري باش ،من خوشحاليتو ميخوام نه داغون شدنتو بايد از يكي كمك بگيري .
چشمامو باز كردم توي يه باغ سر سبز بودم رويا با يه لباس سرخ رنگ بالا سرم بود منم سرم رو زانوش بود اونم داشت منو نوازش ميكرد از گوشه چشمش اشگ ميومد ولي سرخ رنگ بود .
از خواب پريدم صبح بودو وقت رفتن به در مغازه ،احساس سبكي ميكردم عكس رويارو برداشتم بوسيدمش دوباره بقض لعنتي اومد سراغم ولي اجازه تركيدن پيدا نكرد سريع رفتم حمام رفتم جلو آينه بعد از مدتها كه صورتمو فقط ماشين ميكردم اومدم تيغ و بردارم تا صورتمو تيغ بندازم ولي اينكارو نكردم فقط آنكادرش كردمو رفتم زير دوش .
بايد خوشحال باشم جلو رويا ،گريه نكنم جلوش تا اونم اونجا تو همون باغش جاي اشگ گل خنده رو لباش باشه تا منم برم پيشش.
امروز يه زنگ به سميه بزنم بهش ميگم بياد ولي مثل همون دوستاي قديمي يخورده گرمتر از دوستاي پسرم باهاش برخورد ميكنم ولي قبلش مرز مشخص ميكنم .
................
گلاي زر سفيدي كه گرفته بودمو داشتم ميزاشتم روي ميز مغازه با چسب رو تمامي مانيتوراي مغازه يه شاخه چسبوندمو باقيشو دو دسته كردمو گذاشتم تو دوتا گلدون دو طرفه ميزم ،كف مغازرو طي زدمو همه جارو دسمال كشيدم . طوي شيشه مغازه خودمو چك كردم شلوار پارچه اي راسته و تنگ سفيدم با پيرهن مشگي جذب يقه پهنش يه دستيم توي موهام كشيدمو به قول معروف با خودم حال كردم گره كروات سفيد رنگمم مرتب كردم واومدم پشت ميزم بعد از حسابو كتاب تا اومدم تلئ برادارم دو تا از بچه ها اومدن تو آيديشونو شارژ كردم نشستن پشت كامپيوترو شروع به بازي كردن .
يه نفس كشيدم و شماره سميه رو گرفتم سلام آبجي عزيزه خوبي ؟
_حالا من شدم آبجي عزيزه ؟
من _ آره ديگه .يعني نه بودي .كجايي ؟ .مياي اينجا ؟
سميه _ نزديك خونه ميلاد اينا . اونجا كه نميام آخه ..
من_ آخه نداره منتظرتم زود تند سريع .
تلو قطع كردم زود بايد ميرسيد چون خونه ميلائد تا اينجا پنج دقيقه راهم نبود . خونه ميلاد اينا ؟ نزديك اونجا چيكار ميكرد ؟
نميدونم بابا بخيال حتما نزديك اونجا كاري داشته .
رضا و صادقم معلوم نيست كجان سه شبي هست ديگه برنامه قهوه خونه نداريما ،كون گشادا خوب منو پيچوندن .
كاش يه نخ سيگار داشتم كشومو كشيدم جلو يه تهش پاكت سيگارمو برداشتم و توشو نگاه كردم چند نخي توش بود درشو بستم انداختمش ته كشو يه آدامس برداشتم شروع به جويدن كردم ....
%_ آقا سعيد ببين اين چرا ميلرزه ؟
_ اومدم عزيز دل برادر .
رفتم سمتش از خدام بود كار داشته باشم تا شايد اين استرس لعنتي از تنم خارج بشه ، با خودم گفتم سميه فكر كنم رفتي تو دلم ،يه نگاه به بيرون انداختم ديدم ماشين سميه وايساد از پشت فرمون ميلاد ،از اون سمتم ميلاد ،از عقب صادق با يه دختره پياده شدن اومدن سمت در .
_ بچه ها شرمندم يه چند ساعتي تعطيله ولي به جاش فردا كه اومديمن يه ساعت براتون free ميريزم باشه ؟
با غرغر بلند شدن و رفتن بيرون .
ميلاد _ سلام بر تك روي دنياي عاشقا بگير مارو كه ما هم اومديم .
سميه _ سلام
صادق _ سلام داداشي
% _ سلام .
يكي يكي از در اومدن تو با ديدن منو گلاي مغازه تيپ من صورت من كه ته ريش هميشگيش آنكادر شده بود شلوار مشگي رنگ هميشگي كه امروز جاشو به يه شلوار سفيد داده بود با كروات سفيدم روي پيرهن مشگيم خشگشون زده بود منم كه دوم افتاده بود چه خبره خودمو نباختمو سريع يه لبخند رو لبام آوردمو .
سلام به داداشاي گلم و آبجي عزيزه خودم و آبجي جديده عزيز كه ايشالا معرفي ميشيم من سعيدم خوشبختم .
رفتم جلو دست داديم .
%_ خوشبختم نازنين هستم .
من _ منم همينطور . زدم به شونه صادق انگار از خواب پريده باشه يه نگاه به من كردو با هام دست دادو منو كشيد تو آغوشش.
رفتم سمت ميلاد و كشيدمش تو بغلم بوسيدمش آروم تو گوشش گفتم دادا بي خبر ؟ مباركه خوشحالم كردي . آروم گفت خيلي احمق به مولا ،مگه نگفتي كه دوسش نداري ؟ از خودم جداش كردم بوسيدمشو يه چشمك زدم گفتم
_ آره دادا مگه چي شده حالا ؟ سميه خاونم مباركه با هاش دست دادم سرشو انداخته بود پايين داشت زمينو نگاه ميكرد .
يه چند دقيقهاي خشك زده بودن بنده خدا نازنين كه خبر نداشت چه خبره داشت مارو حاج و واج نگاه ميكرد .
يه زنگ زدم برامون چندتا آبميوه از آبميوه فروشي سر نبش بيارن گوشيو قطع كردم و از توي هارد كامپيوتر آهنگ نازي جون بيا دردت بجونمو پلي كردم تا جو عوض بشه با شوخي من با نازيو صادق بچه ها گرفتن كه جاي غم و ماتم نيست امروز .
مغزم يخ زده بود مخچم كرخت شده بود سعي كردم خودمو جمع و جور كنمولي نشد از مغازه زدم بيرون رفتم اونطرف خيابون از دكه روزنامه فروشي سيگار هميشگيمو گرفتم.
%_دادا دمت گرم از اين سيگار گفتي بيارم هم برا تو خوب شد هم برا كاسبي ما به هر كي داديم ناراضي نداشته مشتريش شدن.
يه پوز خند زدمو رفتم تو مغازه بچه ها داشتن ميخنديدن ولي زير چشمي منو نگاه ميكردن .
كشومو باز كردم و فندك سميه رو برداشتم گذاشتم روي ميز يه نخ سيگار گذاشتم گوشه لبم با فندك روياي عزيزم روشنش كردم بوسيدمش گذاشتمش توي جيبم . از جام بلند شدم رفتم سمت سميه فندكي بهم داده بودو گرفتم سمتش .
_ اين مال شما بود اينجا جا مونده بود برا همينم ميخواستم ببينمت ................
     
  
مرد

 
قسمت چهارم

به فندك خيره شده بود ، منم به صورت گردو معصومش خيره شده بودم
من _ بگير ديگه .
سميه _ كادو بود يادت رفته ؟
من _ نه من پيچوندمش حالا هم ميخوام پسش بدم .
سميه _ باشه هر جور راحتي با حرس از دستم گرفتو گذاشتش توي كيفش .
من _ خوب دادا صادق شيريني چي شد ؟
صادق_ اتفاقا داشتيم ميرفتيم كافي شاپ با ميلاد اينا كه تو زنگ زدي .
يه لحظه جا خوردم ،به ميلاد نگاه كردم كه داشت به صادق چپ چپ نگاه ميكرد .
من _ شرمنده من بي خبر بودم بريد بچه ها من مزاحم نميشم پاشيد پاشيد .
نازنين _ سعيد جون شما هم بيا با هم ميريم منم زنگ ميزنم يكي از دوستامم بياد تا شب با هم باشيم .
من _ ممنونم نازنين خانوم ولي من بايد بمونم مغازه .
نازنين _ هر طور خودتون راحتين .
با بلند شدن نازنين از جاش صادقم مثل فنر از جاش بلند شد ميلاد هم همينطور و آخرين نفر سميه بود كه از جاش به زور كنده شد . بعد از رفتن صادق و ميلاد و نازنين ،سميه اومد طرف منو خوشو تو بقل من جا داد و لاله گوشمو بوسيد و آروم گفت : خيلي احمقي
از خودم جداش كردمو بهش زل زدم . ميدونم حالا برو منم با تنهايي خودم راحت ترم .
سميه رفت منم به ديوار تكيه دادمو به اونسمت خيابون نگاه ميكردم .سميه در ماشينو باز كرد قبل از اين كه بشينه بلند داد زد :
ايتاليايي خيلي احمقي .....
برگشتم سمت ميزم يه نخ سيگار برداشتمو روشن كردم كامهاي عصبي ميگرفتم عطر سيگار منو برد به گذشته ياد عشقم افتادم كيف پولمو باز كردم عكس كوچيك رويارو در آوردم يه بوسه بهش زدم و به چشماي تيله اي شكل شرورش خيره شدم و گفتم ديدي تو فقط به فكر مني ؟
.................................
به به به به به اه اه اه اه اه گندت بزنن زندگي اين چه زندگي شده
من _ آروم نميتوني بياي تو يه سلام بكني ؟
رضا _ اوفه ببين چه كرده . خبري بوده اينجا هم خودت شيك كردي هم مغازه .
من _ خودتي ،باشه ؟
رضا نگاهشو از من دزديد به بيرون خيره شد . بريم قهوه خونه ؟
من _ نه آقا جون برو شما . يه كام از سيگارم گرفتمو تكيه دادم به صندلي دودشو دادم به سمت بالا .
رضا _ خودتو چس نكن مگه كار من بوده كه ...........
پريدم وسط حرفش
من _ دادا بيخيال اوكي ؟ من احمقم ،ميدونم الانم برو كار دارم .
رضا_ هر طور راحتي منم ميرم .
يه پوز خند زدم يه كام سنگين ازش گرفتم همونطور كه بالارو نگاه ميكردم گفتم تو هم برو شيريني بخور .
ياد نازنين افتادم بدنش مثل اينايي بود كه تو ماهواره تبليق شرتو سوتين ميكنن ،خيلي مانكن بود قدشم صدو هفتاد ،هشتاد ميخورد
با اون مانتو شلوار تنگو سفيدش و شال سفيدي كه سرش كرده بود با عث شده بود آرايش برنزش بيشتر خود نمايي كنه .
نه اين دختره يه ريگي به كفشش هست ،يه كيري به اين صادق ميزنه ميگي نه نگاه كن .
............................................................
شب تو رخت خوابم در حالي عكس رويامو بقل كرده بودم خيلي آروم خابيده بودم دلتنگ بودم ،بقض داشتم ولي گريه نميكردم ،نميخواستم رويامو ناراحت كنم .
............................................................
سر ظهر بودو داشتم ناهار ميخوردم برا خودم حال ميكردم تل مغازه زنگ خورد
_ بله
رضا _ دهنتو، چرا هنوز در مغازه اي ؟
من _دادا بي خيال من نميام
رضا _ جون من ،تورو به رفاقتمون قسم بيا باشه ؟
من _ آخه من ميزون نيستم
رضا _ بخاطر فرشته بيا خوشحال ميشه ببينتت ، روز تولدشه خيلي وقته ميگه دلش برات تنگ شده .
من _ باشه خودمو ميرسونم
رضا _ دمت گرم نوكرتم زودي بيا .
بازم دم اين يكي گرم كه مارو دعوت كرد اون دوتا كون گشادو بگو كه يه هفته از اون روز ميگذره يه خبر از من نگرفتن .
تلفن و كه قطع كردم بچه هارو بلند كردم و فرستادم بيرون سيستمارو خاموش كردم ، از صبح دودل بودم برم تولد فرشته يا نه ،ضايه بود نميرفتم حالا خوب شد صورتمو صبح ماشين كردم ته ريش هميشگيمو داشتم ولي آنكادر نشده بود ، پيرهن مشگي با شلوار مشگيمو بر انداز كردم تا جاييش خاكي پاكي نباشه . كفشاي ساق بلندمو دسمال كشيدم عينك دوديمو زدم به چشمم موهامم از بقل تا گوشه شيشه عينكم آوردم جلو در مغازرو بستمو راه افتادم .
30 دقيقه بعد جلو كافي شاپ با يه سبد گل وايساده بودم يه نگاه به نوزده شاخه گل رز انداختم به جاي هر سال از تولدش يه شاخه گل گرفته بودم . از پله ها آروم شروع به پايين رفتن كردم به پايين پله ها كه رسيدم يه نگاه به سمت چپ انداختم يه نگاه به سمت راست . بچه ها چند تا ميز چسبونده بودن به هم و نشسته بودن منم آروم حركت كردم سمتشون دوتا دختري كه روبه من وايساده بودن منو ديدن ميخ شدن تا رسيدم نزديك ميز همه برگشتن به زاويه نگاه اون دوتا دختر عينكمو در آوردم
_ سلام به عشق داداش خودم خوبي فرشته .
فرشته كه ميخ من شده بود بلند شد از پشت ميز اومد كنار دستمو داز كردم كه دست بده حلقه اشگو تو چشماش ديدم اومد جلوتر بقلم كرد سرش رو شونم بود خيلي آروم گفت
_ سلام داداش گلم خوبي بيمعرفت ؟ الهي آبجي دورت بگرده ،اون برق چشاتو كي خاموش كرده ؟ چرا صورتت روح نداره .
من _ عزيز داداش روز تولدته اشگاتو پاك كن برو تو بقل رضا بشين وگرنه ميرما .
از تو بقلم اومد بيرون رو كرد به سه چهارتا دختري كه اون سمت ميز وايساده بودن اين داداشيه منه داداشي ايشون ماندانا ، بيتا ،آنيتا....
بعد از سلام عليك و مراسم معارفه به صدق و ميلاد گفتم تنهاييد بچه ها ؟
ميلاد _ دادا ميان الان توراهن
من _ با هم ميان ؟
ميلاد _آره
من _چه زود تو رگي شدن بعد يه خنده زدمو با دست زدم پشت رضا كه سمت راستم بود . خوبي آقا رضا .
رضا _ توپم دادا دمت گرم كه اومدي .
يكم به حرف زدن گذشت ميلاد و صادق خيلي عادي جلو من نشسته بودن انگار نه انگار كه يه هفته كامل پيچ خوردن و مار پشمشونم حساب نكردن . حدود 10 دقيقها يكه گذشت سميه با نازنين هم اومدن بعد از حال و احوال كردن نشسته بودن پيش صادق و ميلاد . سميه مثل هميشه با تيپ معمولي مانتو مقنعه اومده بود تابلو بود كه از دانشگاه اومده ،ولي نازنين انگار اومده بود عروسي يه شال آبي كمرنگ سرش بود با مانتو تنگ به همون رنگ با شلوار برموندا و يه صندل آبي ، خداييش بقدري جذاب بود كه همه پسراي كافي شاپ داشتن قورتش ميدادن .
آنيتا _ فرشته ماشالا داداشت خوب سن و سالتو ميدونه ها گلاشو شمردي ؟ دقيقا نوزده تاس
رضا _ مگه نوزده سالته فرشته .
فرشته _ آره ديگه
يه نگاه به رضا انداختم كه رنگش پريده دوزاريم افتاد كه يه گندي زده .
من_ رضا داداش يه دقيقه بيا . از جام بلند شدم دو قدمي از ميز فاصله گرفتمو رضا اومد پيشم
رضا _ دادا ريدم
من _ ميدونم فقط بگو چيكار كردي
رضا _ رو كيك سفرش دادم نوشته بيستمين بهار زندگيه ،زندگيم مبارك
من _ هوق حالكم بد شد خوله خاك تو سرت نكنن كيك كجاس
رضا _ بالا تو يخچال شيريني فروشي
من_ بشين من الان ميام
از پله ها دويدم بالا (دوستاني كه آق بانو رفه باشن دقيقا متوجه محيط هستن ) بالا شيريني فروشيه ف پايين كافي شاپ كه قبلا اجازه قليون پايين هم داشت ولي الان فقط فضاي بازه بالا
رفتم داخل به طرف گفتم ماجرارو اونم كلي خنديد بعد از هماهنگي قرار شد كيك تولدشو يه ده دقيقه ديگه بيارن پايين ،منم سريع رفتم پايين ديدم قليون سفارش دادنو بچه ها دارن ميكشن منم رفتم سمت راست فرشته نشستم نزديك دوستاي خوده فرشته . رضا و فرشته تو هم بودنو حرف ميزدن صادق و ميلادم كه ......... من مونده بودم با آنيتا تك و تنها اون 3 تا دختره هم كه داشتم قليون ميكشيدن و به ميز بقلي آمار ميدادن كه چهار تا پسر نشسته بودن .
آنيتا _ ميكشي ؟
من _ بكش شما من بعدا ميكشم .
آنيتا _ بگير من زياد بكشم حالم بد ميشه .
قليونو ازش گرفتم و شروع كردم به كشيدن نگاهم به دود توي شيشه قليون بود اصلا توي جمع نبود
آنيتا _ هميشه نسبت به دخترا انقدر سردي
من _ سرد ؟ مگه الان سردم ؟
آنيتا _ آره ديگه اصلا به من نگاهم نكردي از وقتي اومدي .
من _ آهان اونوقت برا چي بايد نگاه كنم ؟
آنيتا _ همينطوري
يه نگاه بهش انداختم خيلي سن داشت 17 بود كه اونم فكر نكنم كمتر ميزد ، با موهاي فرفري ريزي كه از همه جاي شالش زده بود بيرون مخصوصا از بالا كه ريخته بود توي صورت گرد و سفيدش ، رو چشماش يه عينك دودي بود تا روي گونه هاشو گرفته بود لبو بينيش هم معمولي بو به صورتش ميومد قدش تا روي سينه من ميرسيد هيكلشم نه لاغر بود نه تپل .
من _ چرا عينك زدي ؟
آنيتا _ تازه ديدي آره ؟
من _ اوهوم
آنيتا _ ديروز تصادف كردم گوشه چشمم كبوده برا همين عينك زدم
يه كام سنگين از قليون گرفتم دوشو دادم بيرون دستمو بردم جلو عينكشو دادم بالا عجب بادمجوني بود پاي چشمش .
يه كام ديگه از قليونم گرفتم .
آنيتا _ تو با همه دخترا انقدر راحتي ؟ شايد من بدم بياد و ازت ناراحت بشم كه عينكمو دادي بالا و دست به صورتم زدي .
چشمامو تنگ كردم خم شدم سمتش دوده قليونو دادم تو صورتشو
من_يك اون بادمجون جاي تصادف نيس، دو آره من با همه همينطوريم چون برام مهم نيست كسي ناراحت بشه فوشم بده وغيره
با صداي سوت و دست بچه ها به سمت ديگه ميز برگشتم . كيك رو آورده بودن رضا با ديدن روي كيك يه بوس برام فرستاد.
يه ساعتي بود اونجا بودم حوسلم داشت سر ميرفت . دوستاي فرشته با اون پسرا قاطي شده بودن و ميگفتن ميخنديدن . اكيپ 6 نفره رضا اينا هم كه با هم بودن آنيتا هم قاطي اونا بود من مونده بودم و خنده هاي مصنوعي
_ آبجي من كم كم برم .
فرشته _ وايسا كارت دارم .
من _ نه ديگه برم دستت درد نكنه بابت همه زحماتي كه كشيدي .
فرشته _بهت ميگم وايسا آنيتا ازت خوشش اومده .
من _ كي از من ؟ بيخيال من هرچي دستمه بستمه بعد سريع دستمو گرفتم به ميز .
فرشته در حالي كه ميخنديد گفت اون كه كمته تو دستت به دنيا بايد باشه ولي فقط امروز گناه داره بخدا .
من _ يعني چي ؟
فرشته _ خيلي مشگل داره عينكشو مگه نزدي بالا ؟ ديدي كه بزار يه امروزو كه اومده بيرون بهش خوش بگذره باشه داداشي ؟
..............
رضا_الان يك ساعته زير اين آفتاب تو اين پارك داريد بازي ميكنيد خسته نشدين ؟
من _ هموني كه خودت ميدوني به اعماق وجودت ببند پكو پوزتو تابشون بده .
يه هل محكمه ديگه به انيتا دادم با جيق به فرشته گفت من بالاترم از تو ببين پاهامو بعد از خنده هوار كشيد .
رضا يه نگاه به من انداخت يه چشمك برام زد از خودم راضي بودم كه تونستم انقدر بخندونمش و خوشحالش كنم
بعد از چند دقيقه كه نفسمون بريده بود روي صندلي نشسته بوديم سر فرشته روي شونه رضا بود سر آنيتا رو شونه من ،همينطور كه داشتم نوازشش ميكردم آروم سينمو بوسيد و گفت
_ تو چشمت چي داري كه منو تو همين چند ساعت عاشق خودش كرده
يه پوز خند زدمو به ياد كساني كه اين جملرو بهم گفته بودن افتادمو يه نخ سيگار آتيش كردم و دودشو با حرص دادم بيرون
با سيگارم داشتم حال ميكردم و با فندكي رويا بهم داده بود بازي ميكردم آروم تو دلم گفتم اين سري تو ديگه دخالت نكنيا من خودم نميخوام ،باشه ؟
نميودم چرا ولي پكهام به سيگار انقدر عميق بود كه فيلتر سيگارم از حرارت داغ شده بود . بعد از تموم شدن سيگار آروم آروم به سمت خيابون راه افتاديم به سر خيابون كه رسيديم رو به رضا كردم .
_ دادا من برم اگه كاري نداري
رضا _دستت درد نكنه خيلي زحمت كشيدي برو من بچه هارو بزارم دم خونشون ميام پيشت .
فرشته _ داداشي نري دوباره حاجي حاجي مكه ، باشه ؟
من _ قربون معرفت هر دوتا تون ايشالا عروسيتون . بعد از اينكه با هر دوتا شون دست دادم از ما جدا شدن و چند قدم اونطرفتر منتظر موندن تا آنيتا بهشون اضافه بشه .
من _ خوب خيلي خوش گذشت ،ممنونم ،كاري نداري با من ؟
آنيتا _ ممنونم به منم خوش گذشت ،فقط شماره منو بگير خوشحال ميشم گاهي اوقات ازت اس ام اس داشته باشم .
من _ گوشيم با هام نيست سيو كنم از رضا شمارمو بگير يه تك بنداز متوجه ميشم ماله توئه .
خيلي سريع باهاش دست دادمو خدا حافظي كردم منتظر جوابشم نموندم سريع از اونجا دور شدم
نفس نميتونستم بكشم دليل كارمو نميدونستم فقط از شماره گرفتن از آنيتا ميترسيدم چراشو نميدونستم ...............
     
  
مرد

 
قسمت پنجم
دستام پشت سرم قلاب بود و داشتم به روبرو نگاه ميكردم .يه نفس كشيدم و برگشتم سمت مهران .
من _ قبول كمكت ميكنم فقط تا روزي كه برات مخ بزنم و بري سر قرار بعدش به من ربطي نداره ها
مهران _دمت گرم دادا پس من الان ميرم هفته ديگه بهت يه زنگي ميزنم .
من _ يه هفته ؟ چه خبره بابا بشين آي ديتو باز كن يه 1 ساعتم باش شماره بهت بدم بري .
مهران _ بابا درسته گفتن كارت خوبه ولي مطمعني يك ساعته رديف ميشه .
من_ آره بابا چيزه پيچيده اي نيستا ميخوايم تو چت مخ بزنيم .
دو ساعت بعد در حالي كه لبخند پيروزي به لبام نقش بسته بود دستامو پشت سرم قلاب كرده بودم و به بيرون خيره شده بودم چشمم به دختري افتاد كه از جلو مغازه رد شد صندلاي سبز رنگش توجه منو به خودش جلب كرد . لبخند از رو لبام رفت كنار يه نخ سيگار آتيش كردم و براي اولين بار توي مغازه جلوي بچه ها شروع كردم به كام گرفتم از سيگارم پكهاي سنگين و عميقي كه از سيگارم ميگرفتم داشت كم كم آرومم ميكرد ولي اون صندل جلو چشمام بالا پاييين ميشد .
*
من _ حالا چرا سبز .
رويا _ چون توجه تورو بيشتر جلب كنم .
پاي چپشو گذاشتم رو ي رونمو پاي راستشو گرفتم تو دستم و روغن رو ريختم تو دستم شروع كردم به ماساژ دادن .
من _ خوب من بتركم براي اين ساغهاي خوش تراشو قلميت بعد يه بوسه بهش زدم و دستامو آغشته به لوسيون كردمو برش گردوندمو كمرشو شروع به ماساژ دادن كردم با بدنش عشق بازي ميكردم بعضي از روزا كه خونشون تنها بوديم ميرفت حمام يه دوشي ميگرفتو ميومد اون پوست و بدن برنزرو در اختيار من ميزاشت تا من ماساژ بدمش ،عاشق اين كار بودم . همينطور كه داشتم ماساژش ميدادم خم شدم پشت گردنشو بوسيدم بعد يه نگاه به شرت سبزش انداختم (اون ناحيه منطقه ممنوعه بودم خودم هيچ وقت بهش دست نميزدم ميترسيدم كنترل خودمو از دست بدم ) حالا چرا شرت سبز ؟
رويا ؟ رويا ..
باز خوابش برده بود اين دفه اولي نبود كه اينطوري خوابش ميبرد يه بوسه به گوشه صورتش زدم ، از جام بلند شدم و در اتاقو باز كردم رفتم تو دستشويي كنار اتاقش تا دستامو بشورم . قلبم يه حالتي داشت ميخواست از جاش در بياد دوسش داشتم همه زندگيم بود همه دنيام بود هميشه وقتهايي كه با رويا بودم ذوق زده بودم دائم آواز ميخوندم داشتم با خودم زمزمه ميكزدم كه دزب دستشويي باز شد با نگاه كردن تو آينه ديدن كسي كه در دستشويي رو باز كرده بود هول كردم اومدم برگردم سمتش كه با كون خوردم زمين .
مامان _ اي بابا تو هم كه هر وقت ما ديديمت رو زميني
من _ س س س سلام .
مامان _ سلام پسرم خوبي ؟
من _ مرسي رويا خوابه تو اتاقش كه نرفتي ؟
مامان _ من خونه بودم شما اومدين ولي نميدونم چرا جلو نيومدم .
من _ بخدا ما ...
مامان _ هيچي نگو كه حسابي رو سفيدم كردي پيش باباي رويا . شكم برطرف شد رويا رو براي رويا بودنش ميخواي نه پولش و بدنش .
صورتم سرخ شده بود از خجالت، آروم اومد جلوپيشونيموبوسيد و منو تو آغوشش گرفت. احساس آرامشم چند برابر شد.....
*
چقدر دلم برا اون آقوش تنگ شده بود ،مثل مامانم دوسش داشتم الان نميدونم كجاس ولي ميدونم حالش از الان من بهتر نيستش .
يه نگاه به سيگارم كردم يه كام سنگين ازش گرفتم به خودم كه اومدم ديدم يه لبخند رو لبامه كه مال الان نبود مال زماني بود كه تو بقل مامان رويا بودم . لبخندم از روي لبام رفت بجاش يه پوزخند تلخ نشست دستمو توي موهام كردم و با حرص گفتم ايتاليايي چرا آنيتا زنگ نزد الان يك هفته ميشه ها..
_نزد كه نزد به درك مگه من به كمك احتياج داشتم ؟
_ خودتم خوب ميدوني كه هر دوتا تون به كمك نياز داريد .
بيخيال بابا از جام بلند شدم و روبه روي در وايسادم آخرين كام سيگارمو گرفتمو فيلترشو پرت كردم بيرون .
......................................................
شب توي رختخوابم دراز كشيده بودم و به سقف خونه خيره مونده بودم آروم روي قاب عكس رويا دست ميكشيدم .گوشي موبايلم زنگ خورد . هميشه ساعتشو تنظيم ميكردم كه صبح بيدارم بكنه . دست انداختم گوشيمو برداشتم يه شماره غريبه بود .
من _بله ؟
^_خواب بودي ؟
من _ نه ،شما ؟ واووووووووووووووووووووووو آنيتا بود .
^_ نشناختي ؟ چي شد ؟ الو .
قفل كرده بودم دستم رو عكس رويا بود ،احساس ميكردم دارم بهش خيانت ميكنم يعني حالتم طوري بود كه انگار پيش دوست دخترم نشستم اونيكي زنگ ميزنه . سريع پتورو كشيدم رو قاب عكس رويا .
من _سلام آنيتا خانوم خوبي ؟
آنيتا _ سلام بر مرد مهربون .
من _ مسخره بازي در نيار ،صورتت چطوره ؟
آنيتا_ اون داشت خوب ميشد يكي ديگه كاشتن .
من _آنيتا كار كيه ؟ مامان ؟ بابا ؟
آنيتا _ بيخيال تقصيره خودمه .خود زني ميكنم ،
من _ مگه ميشه ؟
آنيتا_ در اين باره اگه ميشه ديگه سوال نپرس،باشه ؟
من _ باشه عزيز ،هرجور راحتي .درسا خوبه ؟
آنيتا _درس ؟ درس چي ؟
من _مگه دانشجو نيستي ؟
آنيتا _ نه بابا تازه دارم ميرم سوم .
يه لحظه شكه شدم خداي من اين دختر تازه پونزده شونزده سالتشه ..
من_ بهت نميخوره ها چند سال موندي ؟
آنيتا _ هيچي يه ضرب قبول شدم همرو بخدا .
من _ پس دانشگاه هم راحت قبول ميشي .
آنيتا _ اينارو بي خيال زنگ زدم بابت اون روز تشكر كنم، بهترين روز زندگيم بود .
من _ به منم خوش گذشت ولي بهترين روز زندگيم نبود ،بهترين روزاي زندگيم رو با عشقم گذروندم .
آنيتا _ خدا رحمتش كنه ،از فرشته شنيدم جريانو، .... تو قلبت هنوز جايي هست ؟
من _ متوجه نميشم .
آنيتا_ ميخوام بيام تو قلبت و چراغشو دوباره روشن كنم ،از اون روز خيلي با خودم كلنجار رفتم ولي نشد ،ميدونم شرايط تو خوب نيست ولي من عاشقت شدم .
دستمو گذاشتم روي عكس رويا يه دستي روش كشيدم دلم سوخت برا خودم رويا ،آنيتا . چكار بايد ميكردم . دل يه دختر بچه اونم با وضعيت آنيتا رو ميشگستم ؟ اون به كنار خودمم به يه هم صحبت نياز داشتم . شديدا احساس ميكردم كه بايد يه دختر وارد جريان زندگيم بشه.
من _ منم يه حسي نسبت به تو پيدا كردم آنيتا ولي عاشقت نيستم ،خيلي رو راست دارم بهت ميگم من ميتونم به عنوان يه دوست باهات باشم .
آنيتا _ ممنونم ممنونم ،همينقدرشم فكر نميكردم بهم راه بدي ،فكر نكني بچه هستما ،نه بخدا مثل بچه ها نيستم ميتوني به من تكيه كني .
من _ قلبت بزرگه آنيتا . فعلا برو بخواب فردا بيشتر با هم حرف ميزنيم باشه ؟
بقض كرده بود داشت حال منم خراب ميكرد نميخواستم مكالمون بيشتر از اين طول بكشه .
آنيتا _ باشه عزيزم قطع كردم با مبايل خودم تك زنگ ميزنم بهت شمارمو داشته باشي .
من _ مگه اين خط خودت نيست ؟
آنيتا _ نه مال بابامه .خط خودم زياد قبضش بياد مامانم دعوام ميكنه برا همين بابام بهم گفته وقتي خونم از خط اون استفاده كنم كه سر ماه شر نشه .
من _ باشه عزيز فعلا كاري نداري . نميخواستم صحبتمون طولاني بشه زودتر ميخواستم ببينم نظر رويا چيه و باهاش مشورت كنم .
آنيتا _ شب خوش عزيزم .
من _ شب تو هم خوش عزيز .
تلفنمو قطع كردم گذاشتم بالا سرم رو زمين . خدايا پس مامانش كتكش ميزنه ؟ آخه چرا ؟
احساس خالي شدن ميكردم .قاب عكس رويارو بقل كردم به خودم فشردمش خودمم نفهميدم كي خوابيدم .
.................................................................
چرا رويا ديشب به خوابم نيومد ؟ حالا چيكار كنم ؟ هوم ؟ يه نخ سيگار آتيش كنيم ؟ كنيم كي به كيه
از تو كشو ميزم پاكت سيگارمو در آوردمو يه دونه برداشتم روشن كردم و به بيرون خيره شدم .
ياد اولين روزي كه با رويا قرار داشتم افتادم ، خدايا چقدر استرس داشتم از رويا رويي با دختر ولي حالا ....
ممنونم روياي عزيزم تو همه چيز به من دادي ممنونم .
     
  
مرد

 
قسمت ششم


آنيتا _ و يه چيزه ديگه
من _ چي ؟
آنيتا _ اين كه ديگه مشگي نپوشي .
من _ گفتي يقتو هميشه ببند گفتم سعي ميكنم اخلاق بچه پايين بودمو ترك كنم ولي واقعا نميونم ببندم سختمه احساس خفگي ميكنم ولي گقفتم سعي ميكنم ولي مشگي ..
يه نخ سيگار از تو پاكت روي ميزم برداشتم روشن كردمو بيرون از مغازه به ديوار تكيه دادم .
آنيتا _الو........
من_ نميتونم
آنيتا_ بخاطر من ياشه ؟ جون من ،باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟
در حالي داشتم كلافه ميشدم از اين همه اصرارش با يه صدايي بلند تر لحن قبليم جواب دادم .
من_ بچه جون ميگم نميشه بيخودي اصرار نكن ديگه .
آنيتا_ باشه بابا چرا داد ميزني ؟ چقدر تو بد اخلاقي ؟ يا تو خودتي يا داد ميزني يا وقتي تو فكري تيك داريو چشمك ميزني .كاري نداري ؟
من _ آره من سر تا پام ايراده نه بسلامت .
بوقققققققق
كيرم تو اين زندگي كيريتر از خودم . يه پك سنگين زدم سيگارم
هااااااااااااا چيه چته ؟ چرا منو زودتر با خودت نميسوزوني بابا بكش بيرون از نميكشي ؟ به تخمم من ميكشم فپك سنگينم به سيگارم پشبندش صداي خنده بلند منو همراه شد.
*_ آقا سعيد خوبي ؟
من _ به تو چه بچه برو سر بازيت
يه پك سنگين به سيگارم زدم زدم ته سيگارم پرت شد تو خيابون و خيلي مسخره خورد تو كون يه يارو كه قنبل كرده در ماشينشو باز كنه . برگشت رو زمينو نگاه كرد و تند تند زد رو شلوارش ، منم با ديدن اين صحنه خندم گرفت زدم زير خنده .ديوس فكر كرده با اين چيزا آتيش ميگيره ،خاك بر سر دهاتيش كنن .
@_ هوو به چي ميخندي .
از لحجه دماونديش خندم گرفت . نميدونم چرا ولي جوابي كه دادم خيلي جالب نبود .
من _ آخه كس خل با اون لحجه تخيليت كه معلومه همشهري من كه نه ولي داييم اينا هستي ،با اون دستاي زمختت كه تا ديروز داشتي پوست خر ميكندي داري ميزني رو سلوارت كه تا امروز صبح رو زين خر بوده ولي چند ساعت پيش گاو،گوسفنداتو فروختي اين پرشيارو خريدي انقدرم اسگلي كه فكر ميكني در موالو داري باز ميكني خم شدي داري دنبال سوراخش ميگردي فكس مشنگ قفل مركزي داره بزن باز ميشه .
يارو قفل كرده بودو داشت اين جملات مضخرفي كه من بهش تحويل داده بودمو حضم ميكرد .
ادامه دادم : چيه مثل بز داري منو ديد ميزني ؟
@_ گه ميخوري به من فوش ميدي بچه سوسله مادر..................
من_ بگو گه خوردم باشه ؟ نميشنوم بگو ؟
&_ آقا سعيد خفه شد سرش تو جوبه حرف نميتونه بزنه . كلشو از تو جوب كشيدم بيرون .
@_گه خوردم خوبه
من _ نه ،دوباره كلشو كردم تو جوب تا جايي كه داشت شل ميشد نگهش داشتم دستشو كه پيچونده بودم تو كمرش ول كردم و مهاشم كه تو چنگم بود ول كردم سرشو كشيد از تو جوب بيرون شروع كرد به سرفه كردن و بالا آوردن
من _ شماره سه جلو چشام نباشي . طرف يه نگاه از روي ترس به من كرد و با كمك بچه هاي گيم نت و همسايه از جاش بلند شدو بزور نشست تو ماشينش منم رفتم تو مغازه درو بستم نشستم پشم ميزم يه نخ سيگار روشن كردم .
دستم با چاغوش بريده بود عمقش زياد نبود ولي خون ريزي داشتم يه دسمال كاغذي كندم تو مشتم فشردمش تا خونريزي بند بياد . آخه كس خل كي با كف دستش تيغه چاغو گرفته ؟ بعد يه دست به پيشونيم زدم كه ميسوخت ، بعد از معاينه خودم تكيه دادم به صندليمو با عشق سيگارمو كشيدم
چيزي به نام مغز تو سرم كار نميكنه الان كه دارم مينويسم سه روزه غذا نخوردم دقيقا بيست و دو روزه سيگارمو ترك كردم خيلي به رفيق هميشگيم احتياج دارم ولي... قسم عجب چيزه گنديه آدمو بين زمينو هوا نگه ميداره . به جون خدشون مارو قسم ميدن ولي جون ما برا اونا هيچ ارزشي نداره ...
اون روز به هر زوري بود شب شد شبش مثل هر شب به سحر رسيد در مغازه داشت ميرفت بابلا كه با برخورد جسمي سخت به سرم بخودم اومدم با برگشتنم يه پرشيارو ديدم كه به سرعت دور شد سرم از درد داشت ميتركيد اشگ از گوشه چشمام ميريخت زمين سريع خودمو جمع و جور كردم كه كسي متوجه من نشه چپيدم تو مغازه درو از تو قفل كردم لنگي كه باهاش مغازرو دسمال ميكشيدمو پيچيدم دوره سرم جلو خون ريزي گرفته بشه كف زمين نشستم يه نخ آتيش كردم با هر پكي كه به سيگارم ميزدم درد تا ته وجودم رخنه ميكرد . درد تنهايي درد بيكسي درد از دست دادن رويا درد خورد شدن خودم درد درد درد درد ،همش درد بود و ديگر هيچ ...................
اون روز تو تنهايي خودم به شب رسيد من بودم و پاكت سيگارم با هم حرف ميزديمو اون از غم و اندوه من ميسوخت . . . . .
آنيتا ديگه به من زنگ نزد ،شمارشم كه قرار بود برام ميس كال كنه نكرده بود كه بتونم با هاش در تماس باشم ميلاد صادق رضا از هيچكدومشون هيچ خبري نبود . ايتاليايي هر روز تنهاتر از ديروز بود داغون از قديم .. و من هر روز منتظر تماس آنيتا بودم و شبامو با رويا سر ميكردم .
...............................
يك ماهي از اون جريان گذشت شب توي خونه نشسته بودم موبايلم زنگ خورد رضا بود .
من _ سلام
رضا _ سلام دادا
من _ خوبي ؟
رضا_ نفسي مياد و ميره .
من _‌مال ما گير كرده .
رضا _ يه راست بگم بهت من تمام تلاشمو كردم برات نشد كه تورو دوست دختر دارت كنم مهربون بود ولي گفت نميتونه با تو باشه معظزت خواهي كرد و رفت .
من _ دليل
رضا _ نميدونم
من _ چه جالب ممنون از خبري كه دادي . كاري نداري ؟
رضا _ دادا شرمنده .
من_ دشمنت شرمنده . باي
رضا _ فعلا
بريد به جهنم كيرم تو اول آخر رفاقتا بوي گنده جوراب گرفته ،بچه كون كاتش كردي چون نميخوواي فرشته منو زياد ببينه آن آقا مگه من كي نديدم يا چلمنم كه شماها بخواييد برا من آستين بالا بزنين خودم ميتركومنم به ولاي علي هرجا بتونم مخ ميزنم ميگي نه .
يادمه فرداش يه دختره اومد تومغازه اسمش آيدا ود بعد از پنج دقيقا تو بقلم بود فرداش يه مخ تونت زدم دختره بو كرج بود گلشهر ،يه دختر دبكه پيدا كردم ميدون راه آهن كي ديگه نازي آباد ، يكي ديگه بلوار مرزداران
رويا بيا بقل بابا با هم بخوابيم
و اما بعد ...................................
براي اثبات اينكه ميتونم خودم برا خودم هنوزم مخ بزنم و به اون بچه كونيا كه همشون دافياشونو حخودم براشون رديف كرده بودم شروع كردم بخه مخ زدن حدودا با 5 تا دختر در ارتباط بودم يكيشون بچه كرج بود بقيه بچه تهران .
آذر ماه هشتاد و سه
يادمه پشت ميزم نشته بودم يكي از در اومد اتو مجيد بود
مجيد _ سلام بر ايتاليايي خودمون
من _ سلام داداشي خوبي عزيز ؟
مجيد _بدك نيستيم
بعد از كلي حال و احوال كارشو گفت بهم دوستش با يه دختره رفيق بود شماره يكي از دوستاي دخترشو دا ده به من ببين ميتونب مخ بزني برا ما .
من _ باشه عزيز شمارش چنده ؟ اوكي باشو برو يه يك ساعت ديگه بيا كه گم كجا ري سر قرار .
مجيد_ باشه دادا
من _ برو دادا من بهت خبر ميدم . شمارش چنده .
مجيد_ اسمش عسله
من _ بگم از كجا شمارتو دارم .
مجيد _ بگو تو چت شماره دادي
من _ ياشه دادا برو خيالت راحت .
شماره موبايليرو كه بهم داد و زنگ زدم يه دختر خانوم خواب آلود جواب داد
_ بله
من _ سلام
_ شما
من _ غريبه آشنا
_ اوكي غريبه من الان نميتونم با هاتون صحبت كنم اسم شما چيه
من _ عسل خانوم من اسمم ايتاليايي هستش
_ چه اسمن قشنگي .
من_ قابلي نداره
عسل _‌اسم منو از كجا ميدوني ؟
من _ خودت تو چت دادي
_ راستي خواستي تل بزني نزن بجاش اس ام اس بده
من _ باشه عزيز باباي
خوب اينم از اين بريم ببينيم برنامه بعدي چيه .
هنوز موبايلم روي ميز بود كه گوشي زنگ خورد سهيلا بود
من _ سلام آبجي كوجيه خوبي ؟ كجاييي ؟
سهيلا _ همين دورو اطراف ،يه وقت خبري از من نگيريا
من _ شرمنده سرم شلوغ بود
سهيلا_ نميخواي بياي اينجا تا اينكه بيشتر همديگروببينيم .
من _ اكي كجا بيام .
سهيلا _ بيا گلشهر از اونجا بيا پارك .. همون جا همديكرو پيدا ميكنيم .
اون روز بعد از خدا حافظي حركت كردم سمت اونجا . با نيم ساعت تاخير رسيدم اونجا بعد ازگشتن تازه تونستيمم صورت همديگروتصخيص بديم ....................
آقا سعيد ؟
من _ سهيلا خانوم
سهيلا _ خجالت نميكشي ؟ يخ زدم تو اين سرما
من _ شرمنده تا اومدم اينجارو پيدا كنم طول كشيد . يه نگاه خريدارانه كردم بهش كردم اندام لاغر ي داشت صورت لاغرش هيچ گونه آرايشي نداشت بسيار معمولي يه بليز شلوار سفيد با يه جفت كفش آلستار سفيد فخيلي بي روح بود يخ ترين دختر زندگيم رو اونروز ديدم يادمه ديدارمون 20 دقيقه هم طول نكشيد سرماي استخون تركون اونجا باعث شد كه نه من بفهمم اون چي ميگه نه اينكه من چي ميگم .
سوار مترو بودم كه برگردم به مترو يه دختره روبروم نشسته بود آمار ميداد منم از بيكاري رفتم تو نخش ......
يادش بخير تصميم گرفته بودم دنيارو به تخمام دايورت كنم هر چي ميتونم مخ بزنم ولي عاشق نشم بيشتر جنبه كل كل داشت .ادامه اين كل كل نميدونستم چه مصيبتي برام به سر انجام داره كاش......
     
  
مرد

 
قسمت هفتم

اون روزا بهترين دوران زندگيمو تجربه ميكردم همه چيز رو دايورت كرده بودم و هيچ چيز برام ارزشي نداشت شبا به عشق اين كه رويا به خوابم بياد ميرفتم خونه دخترا برام شده بودن بازيچه . يادمه با چند تا از بچه ها كل انداخته بوديم تا 22 بهمن 22 تا دوست دختر داشته باشيم .
روابط من انقدر با دخترايي كه رابطه بر قرار ميكردم سرد بود كه خودم يخ ميزدم چه برسه اون بنده خدا ها شايد با هر كدومشون يه بارم بيرون نرفتم . ولي يه چيزي منو تشويق ميكرد رو شماره اون دختره كه مجيد بهم داده بود زنگ بزنم .
...........................................................................
اواخر برج هشت سال 83 بود . توي قهوه خونه برا خودم نشسته بودم بيخيال دنيا داشتم قليونمو ميكشيدم رو گوشيمم كه فرت و فرت اس ام اس ميومد حدودا 6 يا هفتا دختري بودن كه مثلا باهاشون دوست بودم ولي برام هيچ ارزشي نداشتن يه كام سنگين از قليون گرفتم دودشو محكم دادم بيرون توي دود قليون يه نگاه انداختم به خودم به اين كاراي 3 ماه گذشتم فكر كردم ، از خودم بدم اومد سر كل كل كودكانه دورو اطرافم چرا انقدر شلوغ شد ؟
اين بود عشق پاكت ؟ اين بود همه حرفايي كه ميزدي كه رويا تنها دختر زندگيته ؟ همون موقع گوشيمو در آوردم تمام شماره دخترا رو كردم تو بلك ليست جز شماره عسل يه جاذبه اب باعث شده بود كه به مجيد بگم پا نميده ،شايد سر سخت بودنش ،شايد اين كه تنها دختري بود زدن مخش برام 2 هفته طول كشيده بود و هنوز موفق نشده بودم ميخواستم ببينمش بعد اينم كات كنم .
تو همين حال و هوا بودم يه دختره بود دانشجو ساوه بود ،اكثرشون از من بزرگتر بودن ولي من خودمو بيستو سه چهار سال معرفي ميكردم به خاطر حالت موهام بهم ميخورد اين سن و سال و داشته باشم .
_ كير تو اين نرم افزاراي موبايل كه هيچكدومشون كار نميكنه مثلا تو بلك ليست بودا .
من _ بله
فرناز _ چطوري خوشگله .
من _ ميگن مشگله
فرناز _ چي ؟
من _ هيچي برا من نميگن ،برا من همه كار آسونه .
فرناز _ چرا انقدر تو يخي ؟
من _ آخه ازت بدم اومده
فرناز _ خفه شو بابا من از اين شوخيا بدم ميادا .
من _ خودت خفه شو بچه با من درست حرف بزنا . با اون ريخت و قيافت فكر ميكني از كون فيل افتادي .
فرناز _ سعيد چي شده ؟ چرا به من از اين حرفا ميزني ؟ من زشتم ؟ پشيمون شدي اومدي منو ديدي ؟
من _ خداييشو بگم آدم ميبينتت راست ميكنه قيافه معمولي داري ولي بدنت جون حرف نداره .
فرناز _ سعيد خودتي ؟ تو كه از اين حرفا نميزدي ؟
من_ ببين يه كلمه ديگه به من زنگ نزن باشه ؟ الانم با يه دوست دختر ديگم قرار دارم ميخوام برم خونشون .
فرناز_ دوستام بهم گفتم اين با اين تيپ و قيافه با يه نفر نيستش من باور نكردم . ولي با من اين كارو نكن من به صداي مهربونت دل بستم . ميخواي بياي خونه ما ؟ دوستاي هم خونم مشگلي ندارن .
من _ دختره هرزه خفه شو بابا بايييييييييييييييييييييييييييييي .
وقتي داشت حرف ميزد تلو قطع كردم احساس ميكردم دارم ارضا ميشم .
يه اس ام اس براش زدم من ازت بدم اومده همين . برو پي زندگيت . باباي .
از كارم از حرفام از شكستن دلش از خدم بدم اومد ولي........
بخ خودم اومدم ديدم عملا از قليون چيزي جز ذغال نمونده كه من دارم ميكشم از جام بلند شدم به نخت هميشگيمون نگاه كردم كه جاي 4 نفر فقط من روش نشسته بودم پول قليونو دادم.
حاجي _ چرا رفيقات تنها ميان تو تنها ؟ شماها كه اكيپتون همرو ميتركوند .
من_ مگه هنوز ميان بچه ها ؟
حاجي_ آره هشت ميان تا قبل از ده كه تو مياي ميرن
بدون هيچ حرفي سرمو انداختم پايينو از پبه ها اومدم پايين
تصميم گرفتم جواب تلا رو ندم تا اين حرفارم مجبور نشم بزنم يه هفته اي طول كشيد تا من موندمو سهيلا و عسل .
سهيلارو بخاطر مشگلات روحيش مثل يه داداش باهاش بودم از اولم بهش گفتم كه من داداشتم همينو بس يه بارم بيشتر نديده بودمش ،عسلم كه ميخواستم ببينمش فقط برا اينكه ببينم اين دختره كه ايتاليايي از پسش بر نيومده كيه .
روزها ميگذشت و من همچنان از طريق اس ام اس با عسل رابطه داشتم براش جك ميفرستادم ،حرفاي عاشقانه و...... ولي تنها جوابش اين بود كه مزاحم نشو .
يه روز داشتم با سهيلا صحبت ميكردم دلش پر بود با صداي رضا صادقي كه از پشت گوشي ميومد زمزمه ميكردد و گريه ميكرد .
من_ آبجي كوچيكه چيه ؟
سهيلا _ هيچي سعيد هيچي
من _ بگو از كي ، از چي پري ؟
سهيلا _ بخدا هيچي ،با مامانم دعوام شده ميخوام با تو حرف بزنم آروم بشم گريمم الان بند مياد .
من_ با من ميخواي آروم بشي ؟ من كه خودم دريايي پر از امواج خروشانم فچيه من آروم كنندس
سهيلا _ اون صداي مهربونت ،اون چشمات كه با حرف زدن باهات ياد اون دريايي ميوفتم كه كه تو سي دقيقه غرق شدم توش .
من _ سهيلا من فقط داداشتما .( داشتم ترس رو توي وجود خودم احساس ميكردم)
سهيلا _ ظالم مگه آدم نميتونه عاشق داداشش بشه ؟ تو منو آدم حساب نميكني ،اگه من يه هفته هم بهت زنگ نزنم تو به من زنگ نميزني اصلا نمياي ببيني منو ، من بهت عادت كردم .
من _ سهيلا من تو سينم قلب ندارم .
سهيلا _ بخدا منم نداشتم يخ بودم بي روح بودم تو به من روح بخشيدي ، هر كي منو ميبينه ميگه تو اين چند ماه چاق شدي .
من _ سهيلا بزار بهت زنگ ميزنم بزار با خودم كنار بيام باشه ؟
سهيلا _ كي زنگ ميزني ؟
من _ ميزنم بچه جون .
سهيلا _ باشه منتظرما يادت نره مو قشنگ .
من _ منو مسخره ميكني چوب كبريت ؟
سهيلا _ خيليم دلت بخواد همه دنبال دوست دختري ميگردن كه مانكن باشه ،بنده خدا 2 گرم چربي ندارم تو بدنم .
من _ هيچ ماست بندي نميگه ماست من ترشه ........
يه كم ديگه با هم حرف زديمو گوشيرو قطع كرديم .
آخه خدا جون من چي دارم ؟ يا بهتره بگم من چيكار كردم ؟ مردم هي رفيق ميشن هي ميپيچونن هيچكسم براش هيچ اتفاقي نمي افته ،منه بيچاره اين هفت هشتا دخترا شدن برا من شر همشون چرا ميگن عاشقت شديم ؟
حالا اونا رو بيخيال سهيلا گناه داره . روياااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا امشب مياي پيشم راهنماييم كني ؟
صداي زنگ موبايلم منو بخودم آورد ،روي ال سي دي نوشته بود عسل . شكه شدم اولين باري بود كه زنگ زده بود بهم .
من_ سلام خانوم خانوما .
عسل _ سلام ،من از زبون ريختن بدم مياد پس زبون نريز .
من_ چه خبرا ؟ كجايي ؟
عسل _ هيچي اومدم آرايشگاه شب عروسي دعوتم اومدم موهامو درست كنم .
من _ اوكي خيلي خوبه .
عسل _ آهان يادم رفت ميخوام ببينم اين مزاحم كيه كه بيخيال ما نميشه . فردا شب ساعت 7 شب خيابون معلم منتظرتم .
من _ باشه عزيز فقط چجوري بشناسمت .
عسل_ رسيدي زنگ بزن ،فعلا
بوققققققققققققققق
عجب بچه پر رويه تلفن و رو من قطع ميكني يك حالي ازت بگيرم .
..............................................................
ساعت شيش بود رويا ديشب پيشم نيومده بود عصبي بودم نميدونستم چرا كنارم نيومده يه نگاه تو آينه مغازه به خودم كردم لباس يه دست مشگيمو مرتب كردم موهامم از اطراف ريختم تو صورتم . در مغزرو بستم يه پيك متوري گرفتم و رفتم سمت خيابون معلم .
اونروز نميدونستم دارم بزرگترين برگ زندگيمو ورق ميزنم
     
  
صفحه  صفحه 3 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات من کمی شاد ، کمی ...


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA