ارسالها: 6548
#481
Posted: 13 May 2013 15:04
محمد بسیجی و فاطمه
اسم من محمده 20 سالمه فقط یه خواهشی دارم اگه میخوای بخونی فحش بدی نخون این داستان برمیگرده به2 ساله پیشه من یه دوست دختر داشتم به اسم فاطمه که با من هم سن اینا تازه اومده بودن کوچه ی ما که 2 تا خواهرم داشت فاطمه کوچکترنشون بود . یه روز با دوستام تو کوچه نشسته بودیم که خانوم اومد از تو کوچه رد شد داشت میرفت که یه پسره اومد بهش تیکه انداخت منم به غیرتم برخورد رفتم به پسره گیر بدم که دوستام گرفتنم گفتن به توچه بلاخره هر جوری بود از دست اینا فرار کردم رفتم به پسره گفتم چی میخوای گفت به توچه منم قاطی کردم یه باتوم تو جیبم بود اونو اوردم بیرون اینقدر پسرو زدم که پسره به گوه خوردن افتاد.این داستان گذشت ما ایستگاه صلواتی زده بودیم برای تولده امام حسین من داشتم قلیون میکشیدم هیچکسم تو ایستگاه نبود به غیر از من که خانوم اومد یه شربت برداشت خورد گفت میشه به منم قلیون بدید بکشم بهش گفتم اینجا نمیتونی بکشم . خیلی ناراحت از قیافش معلوم بود .بعد دلو زدم به دریا بهش گفتم میشه شمارتون داشته باشم یه ذره فکر کرد گفت باشه شمارشو داد منم یه میس کال بهش انداختم شبش با هم بیشتر اشنا شدیم بهش گفتم کار بابات چیه گفت مبل فروشی داره بعد کاره بابای منو پرسید یادم رفت بگم وضع مالی ما خیلی خوبه هیچ نیاز مالی نداریم گفتم 3 تا نمایشگاه ماشین داره البته وضعه اونام خوبه .بعد از چند مدت یخامون اب شد به هم جوک های سکسی میدادیم .(مادر فاطمه سال ها قبل فوت کرده بود ببخشید یادم رفته بود) خلاصه یه روز مامان وبابام رفته بودن شمال داداشم سر کار بود بهش زنگ زدم گفتم بیا خونمون قلیون بکشیم گفت باشه نیم ساعت بعد اومد کسکش چه قدر به خودش رسیده بود یه ارایش نسبتن ملایم یه مانتوی سفید بایه شلوار سفید زیر مانتو هم یه سوتین قرمز پوشیده معلوم بود بعد من خوشامد گویی کردم همدیگر ماچ بوسه از این کسشرا بعد اومد نشست شالشو در اورد بعد من رفتم یه شربت اوردم بخوره بعد خودم رفتم قلیونه اماده کنم قلیونو اوردم یه ذره کشیدیم ما باهم روی یه مبل نشسته بودیم بعد هی من رونشو میمالیدم از قیافش داشت داد میزد حشریه بعد بهم گفت خوبه میکنی گفتم اره چرا نمیکنم بعد از هم لب گرفتیم دستشو گرفتم بردم تو اتاقم بعد شروع کردم لخت کردنش اونم منو لخت میکرد بعد از دو سه دقیقه لخته لخت بودیم وای چی داشتم میدیم یه دختره قد بلند دو تا پستون اندازه ی لیمو یه کس سفیدو پف کرده با یه کونه خوش فرم شروع کردم لیس زدن بدنش از گردن شروع کردم اومدن پایین تر رسیدم به پستونای کوچولوش اینقدر اونارو خوردم حالش بد شد بعد یکم اون کس خوشگلشو خوردم که منو یه دفعه منو سفت گرفت فهمیدم ارضا شده بعد اون شروع کرد کیرمو ساک زدن اصلا بلد نبود بعد بهم گفت جلوم بستس نکنیا بهش گفتم حواسم هست بهش گفت قنبل کن از کون بذارمت یهو عین جن زده ها برگشت گفت اخه درد داره گفتم دردشو کم میکنم با هزار ناز و عدا قنبل کرد منم یه کم روغن زیتون اوردم مالیدم به سوراخ کونش و شروع کردم به باز کردن سوراخ کونش یه کم با سوراخ کونش بازی کردم که یه ذره باز شد بعد یه ذره روغن مالیدم به کیرم اروم کردم تو کونش یه ذره رفت تو یه جیغ زد که برق از کلم پرید هی میگفت در بیار منم میگفتم الان تموم میشه بعد کیرم رو تا اخر کردم تو کونش یه ذره همونجوری نگه داشتم تا عادت کنه بعد اروم شروع کردم به تلنبه زدن 5 دقیقه بعد داشت حال میکرد بهش گفتم ابم داره میاد چیکار کنم گفت بریز تو کونممنم با دوتا تلنبه ی محکم همشو خالی کردم بعد بلند شدیم رفتیم یه دوش گرفتیم بعد اون اماده شد رفت خونشون الان که دو سال میگذره هنوزم باهاش ارتباط دارم.
ممنون که خوندید فقط جان مادراتون فحش ندید چون که کاملا واقعی بود مرسی
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6548
#482
Posted: 13 May 2013 15:13
عشق بازی خیابونی
سلام ...23 سالمه..این ماجرا ماله پاییز پارساله...
تعطیلات اخر هفته بود...مثه همیشه با شوهرم بحثم شده بودو اصابم به هم ریخته ....صدای ضبط ماشینو زیاد کرده بودم یه اهنگ ملایمم گذاشته بودمو تو حال خودم بودم...
شهرمون یه شهر کوچیکه ساحلیه شاید اگر اسمشو بگم خیلیا یهو هوس شمال کنن...
هوا ابری بود ...یه وقتایی هم یه نم نم بارونی میزد و قط میشد...
تو ترافیک گیر کرده بودم....اما مهم نبود ...کار خاصی نداشتم هر جایی بهتر از خونه بود اونم تو غروب اخر هفته ها...
مثه اینکه تصادف شده بود ....لعنتی ها بیخیال هم نمیشدن جاده وا شه ملت رد شن....باز هم بیخیال ...من که کار خاصی نداشتم....
سرمو از رو شیشه برداشتمو به ماشین کناریم نگاه کردم...یه پرادو سفید بود....یه پسر حدودا 20 ساله ی لاغر اما با نمک رانندش بود و اونم یهو متوجه ی من شد...نگاهمون تو هم گره خورد با سر تکون دادنش سلام داد...
مهم نبود این فنچ داره چیکار میکنه بازم سرمو برگردوندمو گذاشتم رو شیشه...
بازم بارون...نم نم...پشت این پنجره ها....وقتی بارون میباره....وقتی اهسته...
یهو صدای شیشه اومد ترسیدم...
پسره بود ...گفت شیشه و بده پایین...با دست نشون دادم چیکارم داری؟
درو وا کرد یهو ...داد زدم چته؟
گفت من اسمم محمده....میشه شمارتو بهم بدی...
در ماشینو گرفتم گفتم برو رد کارت بچه...در ماشینو سفت گرفت نذاش ببندم...
گفت بیا خیابون 40
گفتم به همین خیال باش...
گفت بیا ...
گفتم نه...درو محکم بستم...
وای...خدا...چه چشمایی داش....یهو گیج شدم...به خودم اومدم دورو برم و یه نگاه انداختم نکنه کسی دیده باشتم که برام شر درس شه همینجوریشم مشکل کم ندارم تو زندگیم.......
3 سالی بود که ازدواج کرده بودم...شوهرم ادم بدی نبود اما خیلی با هم اختلاف نظر داشتیم اوضاع سکسمونم که افتضاح..
البته سکس خوبی داشتیم اما برام خیلی کم بود....من روزی دوبار هم راحت میتونسم سکس داشته باشم اما اون هفته ای دوبار براش کافی بود...داشتم روانی میشدم....خیلی بهش سرد شده بودم و سر هر چیزی بهونه میکردم...الانم حوصله ی یه ماجرای تازه تو زندگیمو نداشتم به اندازه ی کافی مشکل دارم...تو دلم خدا خدا کردم نکنه کسی دیده باشتم که شهر کوچیکه و ....
کم کم ترافیک هم وا شد...از تو فرعی انداختم که گمم کنه اما اونم پشتم میومد...یه جا که خلوت شد زدم کنار پیاده شدم...اونم پشت ماشینم نگه داش پیاده شد...زل زدم تو چشاش... قدش خیلی از من بلندتر بود...سرمو بردم بالا تا تو چشاش نگاه کنم شاید راحت بالای 185 قد ش میشد...
درجا گفت قاطی نکن دیگه...
خندم گرفت...
گفتم جوجه برو دردسر درس نکن برام....
زل زد بهم ...تنم لرزید یهو...یجوری شده بودم...گفت من جوجه نیستم...بیا خیابون 40 ...
چیکارم داری اخه؟
باز نگام کرد و رفت که سوار ماشین شه....دوباره گفت بیا...
لجم داش در میومد...بچه پرو...انگار ازم طلب داره...
اما خوشم میومد ازش...خیلی تخس بود...خیلی...
عصبی شده بودم دستام یخ کرده بود..نمیدونستم برم یا نه...
میترسیدم خیلی میترسیدم...دیگه کامل هوا تاریک شده بود...هنوزم نم نم بارون داش میومد...هوا ی دلگیر پاییزی...بهم چراغ داد که راه بیفتم....
باشه...گفتم میرم...مگه چی میشه؟هر چی میخواد بشه...
من راه افتادم اونم پشتم میومد....بلوارو دور زدم و رفتم تو خیابون 40
اون موقع سال همیشه اونجا خلوته...اکثرا ویلاس که پاییزا خبری از ادم اونجا ها پیدا نمیشه...کوچه بنبست بود
رفتم ته کوچه نگه داشتم
اونم اومد پشت ماشینم پارک کرد چراغ ماشینشو خاموش کرد ...پیاده شدم اونم پیاده شد....ته کوچه تاریک بود........من به پشت ماشینم تکیه دادم ...به سپر ماشینش تکیه داده بود درس جلوی من...گفتم چته ...چیکارم داری..بگو میخوام برم سردمه دارم خیس میشم...
یهو اومد جلو....شونه هامو گرفت و منو چسبوندم به سپر ماشینش...
از پشت خم شده بودم رو کاپوت ماشینش...سفت نگم داشته بود...داد زدم چته اشغال ولم کن...بازم زل زد تو چشام...بازم لال شدم...گفت چرا فرار میکنی...من اروم گفتم ...ولم کن...یه لبخند زد ...باد نفسش خورد تو صورتم...داغ بود...خودشو سفت به من قفل کرده بود...بارون مستقیم میخورد تو صورتم.. موهاش خیس شده بود....دماغشو اروم مالوند به دماغم ...گفت چه سرده دماغت...سردته؟گفتم میترسم...
-از چی؟
-از تو..از اینکه یه نفر الان بیادو منو تو رو اینجوری ببینه...بازم از اون لبخندا زد..دختر جون این موقع تو این بارون ته کوچه ی بنبس کی میاد مچمونو بگیره اخه؟
دستاشو گذاشت دو طرف سرم...شالمو از سرم برداشت...به لبام خیره شده بود...من لبام خیلی برجستس..اون روزم یه رژ براق بهشون زده بودم....بینیشو به لبام نزدیک کرد...گفت عاشق عطرشم...لباشو اروم گذاشت رو لبام...بی حس شده بودم...
چشامو بستم...لباش به لبم چسبیده بود....روژه خیلی چرب بود...لباشو اروم میکشید رو لبام...
چشامو وا کردم خیره شدم تو چشاش...واییییییی...چشای عسلیش نیمه باز و قرمز بود...
حسابی حشری شده بود انگار...لب بالامو اروم گرفت با لباش...میک میزد ...داشتم دیوونه میشدم به نفس نفس زدن افتاده بودم...
همینجوری خودشو بهم میمالوندو مثه وحشیا لبامو میک میزد.. دستامو کردم تو موهای خیسش و هردو نفس نفس میزدیم...یه موج عجیبی از شهوت تو وجودم به وجود اومده بود ..اشکم داشت در میومد...هر وقت زیادی حشری شم اینجوری میشم...زبونش تو دهنم میچرخید....لبامو میکشید با لباش... دردم میومد اما حال میداد....با یه دستش گلومو گرفته بود و با یه دست دیگش کم کم داش مانتو مو وا میکرد...
چن تا دکمه رو که وا کرد سرشو گذاشت زیر گوشم ...گردنمو لیس میزد ...میمکید...روانی شده بود بعضی وقتا یه اه بلند میکشید...و بازم ادامه میداد...دو طرف سینه هامو محکم گرفت و ب هم چسبوندشون...صورتشو گذاشت لای سینه هام...با زبونش لای سینه هامو از پایین تا بالا لیس زد...دادم دیگه در اومده بود...تند و تند نفس میزدم...سرشو محکم فشار میدادم..احساس میکردم دارم ارضا میشممممم...یهو اومد بالا بهم گفت اینجوری نمیشه بریم تو ماشین...گفتم نه میخوام برم..گفتم خواهش...من خیلی حشریم..خواهش...چشاش وا نمیشد...خودمم بهتر از اون نبودم. وقتی میگف حشریم قلبم تند تر میزد..دستمو گرفتو بردتم تو ماشین...
دراز کشیده بود...منم روش دراز کشیده بودم....بینی هامونو به هم میمالوندیم ...موهامو از رو صورتم کنار زد...گفت دارم دیوونه میشم...لباستو در بیار...رو شکمش نشستم....مانتو مو در اوردم...دستشو برد زیر پیرهنم...سینه هامو گرفت....لباسممم در اوردم...فقط سوتینم تنم بود و شلوار جینم...اون روز سوتین مشکی بسته بودم...
گفت لباس منم در بیار....
یه بافت یقه هفت تنش بود...مشکی...دوباره خم شدم رو لباش...لبامو مالوندم به لباش....لبامو گذاشتم رو گردنش...رو گلوش...دستمو اهسته بردم زیر لباسش...تنش داغه داغ بود...اروم لباسشو ازبالا در اوردم...دستشو برد پشتم و سوتینم و وا کرد...
تنم و گذاشتم رو تنه داغش...محکم بغلم کرده بود...سرم کنار گوشش بود...عطرش...دیوانه بود...
یه چن دقیقه ای همونجوری بودیم....خیلی حس خوبی داشت...
تموم شیشه ها رو بخار گرفته بود...هیچی معلوم نبود..جامونو عوض کردیم...دوباره از لبام شرو کرد...سینه هام...شکمم...دکمه شلوامو...یه پام و جم کرده بودمو یه پام پایین بود...از رو شلوارم سرشو میکشید لای پام...زبون میکشید لای پامو ...با دستش اروم دکمه و زیپ شلوارمو وا کرد...یه خرده اومد بالا و نشست...انگشتای پامو یکی یکی گذاشت نو دهنش...یه اه بلند کشیدم...داغیه دهنش رو انگشتای سرد پام دیوونم میکرد...بازم نفس نفس زدنام شرو شد....شلوارمو اروم از پام در اورد....پاهامو دور کمرش حلقه کردم اومد لای پام....شرتمو اروم کنار زد...از پایین ارووووم زبونشو کشید رو کسم....اروم از پاییین به باااالا...یهو داد کشیدم حس کردم داره ابم میاد...سرشو اورد بالا و گفت جاااانم....
چشمام خیسه خیس بود....همینجوری اشکم میومد...بند شرتمو وا کرد...یهو گفت...وای.....لبه های کسمو میک میزد....روشو...کنارشو...مثه دیوونه ها میخوردش....یهو زبونشو تا ته کرد تو کسم..بلند داد زدم ااااااااایییییییییییی........بازم سرشو اورد بالا و نگام کردو گفت...جااااان....دوباره زبونشو کرد تو کسم.....میاورد بیرونو و باز میکرد توش تند و تند...منم بلند بلند نفس میزدم و اه میکشیدم....سرشو محکم فشار میدادم لای پام....یهو احساس کردم دارم دیووونه میشم...تند تر نفس میزدم داشتم میومدم...پاهامو سفت کردم .....سرشو محکمتر فشار دارم اییی....محمدم...ای....محمدم دارم میام ای........
.......
و سکوت...پاهام شل شد....اومد بالا....شرو کرد به خوردن لبام....لباش طعم ابمو میداد....با یه حرص خاصی لباشو میخوردم...
کم کم اروم شدم....سفت بغلم کرده بودو لباش کنار گوشم بود......اسمتو بهم نگفتی هنوز...
اسمم نوشینه..
-نوشین....
-اره......
-چقد خوشبویی....عاشق عطرت تنتم...
محمد صداش خیلی بم بود...خیلی....دیوونه میکرد وقتی تو گوشت حرف میزد...
قلبم تند و تند میزد...دستش رو سینه ی چبم بود....
گفتم تو نمیخوای؟یه لبخند زد و گفت میدونی من یه بار ابم اومد اون بیرون....
خندم گرفت با قهقهه خندیدم...گفت خوب مسخرم نکن خوب...
گفتم نه به خدا...خوب یه بار دیگه نممیخوای؟
چشاش از ذوق به برقی زد و گفت یه بار دیگه؟دوبار؟
گفتم اوهوم...میخوای؟گفت اره...نشست رو صندلی پاهاشو گذاشت پایین منم نشستم لای پاهاش...کمر بندشو باز کردم....دکمه های شلوارشو ....شلوارو شرتشو با هم داد پایین...
کیرش راست شد....یهویی انگار تو ذوقم خورده بود..نه بزرگ بود زیاد نه کلفت بود...خوب همسن خودش بود...19..20
اما میدونست چجوری باید دیوووونت کنه.....
لبامو کشیدم به کیرش....یهو یه تکون ی خورد...نگاش کردم....چشاشو بازو بسته کرد برام و لبخند زد...
زبونمو از پایین کشیدم تا باااالا....زبونمو کشیدم رو بیضه هاش بادستم میمالوندمشون ... کیرش تو دهنم بود...تا ته کردم تو دهنم تا حلقم.....گفت...اههههه...اخ....گفتم دوس داری؟
گفت اره...تا ته بکن تو دهنت...
بازم تا ته کردم تو دهنم با دستم بیضه هاشو میمالیدم....داش دیووونه میشد...هی اهو ناله کرد....با دندونم میکشیدم روش...رو نوک کیرش....موهامو اورده بود بالا و سرمو فشار میداد رو کیرش داشتم خفه میشدم اما مهم نبود...حس میکردم کیرش تو دهنم داره قد میکشه...دست راستمو کردم تو دهنش...اونم انگشتامو میمکید....سفت..
ناله های مردونه میکرد....دوس داشتم خیلی....یهو کشیدم بالا گفت داره میاد ...داره میاد ...بغلم کرد لبام رو لباش بود و با یه دستم براش مالیدم یهو لبمو گاز گرفت و لرزید....سفت فشارم میداد....ابش اومده بود....رو دستم ریخت....چشامونو بسته بودیم...هردو...لبامون رو هم بود....یهو خندمون گرفت...گفت بذار اینو پاک کنیم..
دستمال برداشت و دستمو و کیرشو پاک کرد...منم لباسامو پوشیدم اونم شلوارشو کشید بالا و بافتشو تنش کرد....تکیه داده بود ....یه پاش پایین بودو یه پاشو جم کرده بود...منم به اون تکیه داده بودمو سرم رو شونه هاش بود....
یه دستش تو موهام بودو یه دستش تو دستم...حس خوبی داشتم باهاش...
یه چن مین همونجوری بودیم....گفت من تنها اومدم شمال با بابای کس کشم حرفم شده یه مدتی اینجا ها هستم...بیا پیشم...
-واسه چی؟
-دلم میخواد بکنمت....
یه لبخند زدم و گفتم ...جدی؟ روت کم نشه...
-دلم میخواد بکنمت....بکنمت....خیلی...بیا....
گفتم من شوهر دارم...بیخیال شو منو ....الانم که از این ماشین پیاده شدم نمیخوام دیگه ببینمت..
دروغ میگفتم داشتم میمردم که بکنتم....
گفت مهم نیس...بیا...بیا پیشم
بلند شدم....
گفت میری؟
گفتم دیرم شده خیلی....گفت باشه.....
پیاده شدم...پیاده شد....رفتم سمت ماشینم ...گیجه گیج بودم.....صدام کرد...برگشتم...با دست یه ویلا رو بهم نشون داد...
گفت اون ویلامونه....
شونه هامو انداختم بالا...گفت شمارمو بگیر ...گفتم لازم ندارمش...گفت فردا بیا...من این چن روز از خونه بیرون نمیرم منتظرتم....هر وقت خواستی بیا....منتظرم...
گفتم نباش....
سوار ماشین شدم...دنده عقب گرفتمو ازش دور شدم...
برام دس تکون داد....دلم براش پر پر میزد ...خیلی بی حال بودم...رو گوشیم 100 تا میس بود.. مامیم بودو شوهر..
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6548
#483
Posted: 13 May 2013 15:15
مکافات زن شوهر دار
سلام.اسم من منصورهستش 26سالمه ومیخوام داستان واقعی زندگیمو براتون بنویسم"سکس تو این داستان کمه اما به تمام مقدساتم قسم همش راسته.قدم 176 چشمام سبز 72 کیلو هم وزنمه.22سالم بود که تو یکی ازشهرکای صنعتی اطراف اصفهان واسه افغانیا یه مغازه موبایلی زدم.از قضا کارم گرفتوماشینی خریدموزمین.قبل ازاینم کارگری میکردم.بگذریم سال 89یه سمند صفر خریدم یه ماه بعدش دم دروازه شیرازداخل اصفهان2تا خانم جون 24و25 ساله سوار کردم "خیلی خوشگل بودن دماغ داشتن اندازه یه نخود لر بودن.اماجفتشونم شوهرداشتنوبچه یکی 2ساله داشتنوخواهر بودن.که تو یکی از شهرکای اطراف اصفهان ساکن بودن.خلاصه گفتن بیا بریم یه جاقلیون بکشیم که من بهشون بیشنهاد سکس بولی دادم گفن نه اما من اینقدر اصرار کردمو یه مبلغ زیاد بیشنهاد کردم تا مخشونوزدمو قبول کردن.حتی یه بو بیشتری دادم تا بریم خونه یکیشون که شوهرش تا شب سر کار بود.رفتیم تو اون شهرک مسکونی که بزرگتره گفت اینجاواستا برو از این کباب بخر بیا.خریدم رفیم خوشون اول با خواهر بزرگه رفتم تو اتاق خواب عجب چیزی بود لخت شد موهاشم باز کرد بعد از چند دقیقه مالشو خوردن سینه کیرمو کردم تو کسش خوب بود 2 تا تلمبه زدم که نگاهم افتاد به صورتش تا دیدم دارم چه فرشته ایومیکنم ابم امد باشیدم رو شکمش که گفت اه کثیفم کردی.رفتیم کبابو خوردیم با اون یکی رفتیم تواتاق خواب اونم سکسش 10دیقه طول کشید.این ماجراتموم شدومن از این که 2تا زن شوهردار در عرض یه ساعت کرده بودم بشیمون بودمو میدونستم اخرش آه شوهراشون که کارگرم بودن میگیرتم.این آه گرفتنشونم این جوری شروع شد که یه دختریو که مامان بابام مخالفش بودنو عقد کردم 15 روز بعد از محضری کردن عقدش مهرشو که300تا سکه بودگذاشت اجرا.من مات و متهیر مونده بودم آخه من چیزیم نبود الکی گذاشته بود.2ماهی گذشت من دادگاهاشونرفتم.یه دوستام گفت برو یه جای که نتونن بیدات کنن دیدم فکر بدی نیست مغازموکلا تعطیل کردموزمینمم فروختمو 3 تا وامم گرفتمو با بدبختی یه ابارتمان کوچیک تویه شهرک خریدمواز خونه بابام نقل مکان کردم.یه ماه بعدیه مغازه رهن کردم همونجا و یه موبایلی هم زدم اماچون اونجاغریب بودم مغازه درامدی نداشت تا مجبور شدم با کلی ضرر درشو ببندم.یه شب داشتم گریه میکردم تو تنهای که یه دفعه یه چیزای یادم امد.اره به خدا به جون مادرم این مغازه همون مغازه ای بود که ازش برا اونا کباب خریده بودم که یارومستاجر بوده رفته.اون شهرکم همون شهرک.تا 6ماه هر شب تنهایی گریه میکردم تا زن قبلیم حاضر شد در ازای سمندم طلاق بگیره خلاصه ماشینمم دادم به اونا.حالا 2 ماه طلاق دادموخونمو دادم رهنوبرگشتم خونه بدریم اما نه کار دارم سمندم تبدیل شد به برایدو کلی تجربه تلخ.بچه ها دنبال زن شوهردار یا مرد زن دار نرین که آه زنو شوهراشون بالاخره میگیرتتون شده 10سال بعد باشه.بابا این همه مجرد هست برین دنبال اونا.با تشکر
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6548
#484
Posted: 13 May 2013 15:16
سکس با دختر قرمز پوش
سلام دوستان من 32 سالمه چند سال پیش اومدم بیرون10سالی تو بازار مغازه پوشاک زنانه مردانه داشتم خیلی سکس های جزابی داشتم ولی هیچ سکسی رو با زور انجام ندادم میخوام یه دونشو که با رضایت مادرش همراه بود رو تعریف کنم
یه مقدار از خودم بگم بدنسازی میرم 187قد 80 وزن پوست روشن بازو ها و رون بزرگ خانمهای شوهر دار زود تر از دخترها باهام دوست میشن کیرم به نسبت بزرگه چون هر کسی رو میکنم از کیرم خوشش میاد تا بحال هم توی کون هیچ کسی جاش نشده و هر موقع به این موضوع فکر میکنم بغضم میترکه خیلی دلم میخواد کون بکنم ولی تا بحال قسمت نشده تو مغازه همیشه استین کوتاه با شلوار تنگ می ایستم بیشتر مواقع کیرم راسته این موضوع مشتریام رو هشری میکنه بریم سر اصل داستان
من دو تا شاگرد دختر دارم که خیلی دوستشون دارم همیشه ازشون لب میگیرم ولی هیچ وقت فکر سکس باهاشون نداشته اونا هم برام همه کاری میکنن یه روز شهریور ماه بود که تو مغازه بودم مشتری داشتم سرم شلوغ بود چون فصل مدارس نزدیک بود فرم مدارس داشتیم یه دختر با مانتو قرمز اتیشی با مادرش اومدن داخل من سریع رفتم سمتشون خیلی تحویلشون گرفتم یه مانتو شلوار سرمه ای بهشون دادم و به سمت پرو راهنمایشون کردم توی این مدت که دختره تو پرو بود مخ مادره رو زدم خیلی ازم خوشش اومد دختره صدا زد مامان که من هم با مامانش رفتم جلوی درب پرو تا منو دید درو بست مامانش گفت اشکال نداره بزار ببینم دررو باز کرد چی میدیدم تا بحال دختر دبیرستانی که اینقدر سینه هاش بزرگ باشه رو ندیده بودم هر چی از هیکلش بگم کم گفتم کمر باریک که کون شق شده شو بیشتر نشون میداد
دختره گفت مامانی یه کم کمر شلوارش برام گشاده که پریدم وسط حرفش گفتم پشت مغازه خودم برات تنگش میکنم
که مانتوشو زدم بالا و کمرشو اندازه زدم زیر مانتوش لخت بود موقع اندازه زدن انگشتمو بردم لای چاک کونش که یه دفع برگش شلوار از دستم ول شد و رونهای قشنگش رو هم دید زبون بسته خیلی خجالت کشید من سریع شلوارشو بالا کشیدم چون خودش نمی تونسی جا کم بود اومدم بیرون شلوارو گرفتم بردم براش تنگ کردم یه کم طولش دادم و به فروشندم گفتم بهشون بگو بیان پشت مغازه پرو کنن اول دختره اومد بعد دخترم همونجا بهش گفتم بپوشش ببین خوب شده گفت شما اینجاید گفتم پشتمو میکنم خلاصه پوشید مانتو رو هم بهش دادم پوشید من رفتم نزدیکش یکم دست به مانتوش زدم به مامانش گفتم خوب شد گفت بهتر از این نمیشه مامانش گفت درش بیار تا بریم من به مامانش گفتم شما برین من با دخترتون میام میخوام ازش شماره بگیرم بیشتر همدیگه رو ببینیم که دختره گفت نه شماره نمیشه مامانش گفت اشکال نداره مامان من میرم راحت باش مامان که رفت تو مغازه من دست کشیدم رو صورتش گفتم اسمت چی گفت نازیلا من گفتم اسمت مثل خودت نازی کمکش کردم دکمه ها فرم مدرسه رو باز کردم داشتم سینه هاشم که از بالای سوتینش بیرون زده بود رو دید میزدم بهم گفت تو از چی من خوشت اومده چرا شماره منو میخوای گفتم عمر خیر گفت پس فقط صبحا زنگ بزن منم چسبیدم بهش و پیشونیشو بوسیدم ولی اون نگاهش رو لبهام بود که صورتشو اورد نزدیک و لبهامو کرد تودهنش من جا خوردم منم شروع کردم به بوسیدنش دستمو دور کمرش حلقه کردم داشت دیونه میشد یکی از سینه هاشو بیرون اوردم وای که چقدر زیبا بود یه کم نوک سینه هاش به طرف بالا بود دستمو گذاشتم زیر سینه هاش و نوک سینه هاشم میخوردم که دستشو برد طرف کیرم که داشت منفجر میشد و شروع کرد به ما لیدنش
منم محکمتر بغلش کردم تا کیرم رو روی بدنش حس کنه برش گردوندم شلوارشو در اوردم یه شورت سفید تنش بود منم کیرم رو با فشار گذاشتم لای چاک کونش بهم گفت در میاری ببینمش گفتم چی با دست اشاره کرد منم سریع شلوارم رو کشیدم پایین چشماشو از رو کیرم بر نمیداشت کیرمرو دست چپم گرفتم و با دست راست کوس کوچولوشو مالیدم و برش گردوندم لباشو تو لبام قفل کرد و باهم تو عوج لذت بودیم کیرم رو از کنار شرتش رد کردم گذاشتم لای درز کونش اونم شیطونی میکرد و کونشو به چپو راست تکون میداد کارمون تمومی نداشت بهش گفتم اگه بخوا میا خونتون ولی نباید فعلا به بابات چیزی بگی قبول کرد و اومدیم بیرون شماره رو گرفتم ولی هرگز بهش زنگ نزدم شاید دلیلشرو خیلی از شما عزیزان بدونید .اگه خوشتون اومد بازم مینویسم بای
دوست داشتن فقط یک کلمه نیست گاهی موقع ها یه عمر ادمو اسیر میکنه
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6548
#485
Posted: 13 May 2013 15:17
من و زهرا تپلک
سلام به همگی.علی هستم 27ساله این داستانی که میخوام تعریف کنم کاملا واقعی و برمیگرده به چندساله پیش..
من تازه سربازیم تموم شده بود و دوست دختر نداشتم.یه روزبادوستام سر کوچه وایساده بودیم که یهو حرف دختر ورفیق بازی شد من به یکشون که تو این کارها خبره تر بود گفتم به اولین دختری که رسیدی شماره منو بده تا منم یه دوست دخترداشته باشم اونم قبول کرد اخه من سرکار میرفتم ونه حوصله نه وقتشو
داشتم.
بگذریم..2 روزگذشت خبری نشدصبح زود روزسوم سرکار بودم داشتم چرت میزدم که یهو گوشیم زنگ خورددیدم شماره مبایل نیست شماره باجه تلفنه فکرم اول صبحی به دختر خطور نمیکردجواب دادم وااااای دیدم یه دختربایه صدای ناز که وقتی صحبت کردم باهاش خواب ازچشام پرید.اسمش زهرا بود و17سالش بود بعد ازیکم احوال پرسی قط کرد من که حاجو واج محوه صدای نازو تو دل بروش شده بودم یادمرفت بگم شماره مبایلتو بده.اون روز گذشت و دیگه زنگ نزداصابم خورد شده بودو به خودم فوش میدادم چرایادم رفت شمارشوبگیرم.پس فردا شب که با موتورم بیرون بودم گوشیم زنگ خورددوباره یه شماره شبیه شماره باجه بود جواب دادم دیدم خودشه داشتم بال در میووردم گفتم شماره مبایلتو میدی گفت هروقت رفتی خونه به همین شماره زنگ بزن شماره اتاق خودمه.باورم نمیشدکه با یه دختر اونم چه خوش صدا که دل هرشنونده ای رو اب میکرد دوست شده بودم.بعد ازچندبار صحبت کردنهای چند ساعته که از صداش سیرنمیشدم قانعش کردم که من اون پسری که شماره بهت داده نیستم وقضیه رو بهش گفتم و قانع شد.سر قرار نمیومد نمیدونم چرافکرکنم میترسدولی من زرنگترازاین حرفابودم.یه روزتو خونه بودم بعدازظهر5شنبه بودکه زنگ زدگفت بیا میدون ولیعصردونبالم با دوستم اومدم سینما.منو میگی...دل تودلم نبود که این دخترخوش صداچه شکلیه؟یه تیپی زدم که اونجا100تا دخترمنو با چشماشون میخوردن.وقی اومدباورتون نمیشه چه دخترنازی خشکلو با نمک با یه کونه گنده تودلم میگفتم چه کسیه یعنی میشه یه روز زیر من باشه.بالاخره اون روزرسوندمشو و بعد از کلی صحبتهای تلفنی و سر قراررفتن از لحاظ سکس رومون باز شده بود وبا حرفام بد جورحشریش کرده بودم.اصلا فکرشو نمیکردم که یه روزاین دختر نازوبکنم.بالاخره روز موعود رسید.بهش گفتم حیف که خونه ما هیچ وقت خالی نمیشه والا..گفت عیب نداره شب میتونی بیای خونه ما؟منو میگی!!خونه شما شب؟؟!!مگه کسی خونتون نیست؟گفت مامان و داداشم<15>سالشه پایین میخابن من اتاق بالا اتاق خودم میخابم(باباش فوت کرده بود).من که باور نمیکردم میخام باهاش سکس داشته باشم از روی دل خوشیش و اینکه کم نیارم و نمیترسم گفتم باشه.12 شب بود تورختخوابم بودم زهرا اس داد کجای؟ گفتم خونه گفت همین الان حرکت کن بیا نزدیک خونه شدی زنگ بزن من گفتم خوابیدم بزاریه شب دیگه راستییتش میترسم مامانوداداشت بفهمن زهراکه با حرفای سکسی که قبلا بهش زده بودم دیونه شده بودوحشرش زده بود تو مخش گفت خیالت راحت نترس بیا ببین دوست دخترت چه ارایشی کرده برات بدوووو زود بیا.من که از طرفی دل تو دلم نبود که میخوام اون زهرایی که وقتی میدیدمش کمرم شل میشد ودیونه میشدم با اون کون گندش که دیونش شده بودمو امشب میخوام بکنم واز طرفی میترسیدم دلو زدم به دریا ورفتم سمت خونشون.اینم بگم که با حرفام بدجور عاشق من شده بودو تو همه کاری دست رد به سینم نمیزد.نزدیک خونشون شده بودم زنگ زدم زهرا گفت بیاسمت در درو باز کردم اروم بروبالاتا من بیام.وقتی تو اتاقه نسبتا تاریکش نشسته بودم نمیدونید چه استرسی داشتم مخصوصا وقتی داشتم از پلها میومدم بالامیترسیدم الان مامانش بیدار میشه به هوای دستشوی یا اب خوردن میاد توحیاط اونوقط... . تو فکربودم که دیدم زهرای سکسی من بایه بشقاب میوه اومدتو اتاق.باورم نمیشد..توری ارایش کرده بود انگارشب عروسیشه وقتی لباشو دیدم اب از لبو دهنم راه افتاد فقط با یه دامن کوتاه که تا بالای زانوش بود(شیطون میدونست من دامن کوتاه دوست دارم)و یه سوتین تنگ که پستونای بزرگش داشت تو سوتینش میترکیداومدجلوم وایساد من که به ارزوم رسیده بودم وتا چنددقیقه دیگه میخواستم زهرا جونمو بکنم داشتم بال در میووردم اومد جلو بغلم کردتپشه قلبش ونفس نفس زدنش ملوم بود خیلی حشریه نمیتونه خودشو کنترل کنه قبلاپشت تلفن گفته بودم رو کجی بدنت حساسی گفت لبام,منو نشوندو گفت اول میوه برای عشقم پوست بگیرم بخوره که جون داشته باشه تپلیشو بکنه(چون یه کم تپل بود بهش میگفتم زهرا تپلی)خیلی میترسیدم و مدام به پله نگاه میکردم که کسی نیاد بالا وزهرا وقتی تو این حال منو میدید میگفت خیالت راحت باشه کسی بالا نمیاد خوابه خوابن.میومو که خوردم منو برد تو رختخوابش که قبل از اومدنه من پهن کرده بود نمیدونید چه حالی داشتم بوی تنش داشت منو دیونه میکردکیرم داشت شلوارمو سوراخ میکردحین قربون صدقه رفتن براش دستمو بردم پشتش چسبوندم به کونش حالااون کونی که ارزو داشتم دست بزنم بهش در اختیار من بودوااااااااااای یه چیزی میگم یه چیزئ میشنوید یه کون گنده سفت(اخه زهرا سبزه بود) بدون مو تو دستای من بود اینقدمحوه لاس زدن بودم که مامان و داداش امیرشو فراموش کرده بودم زهرا گفت نمیخوای سوتینمو در بیاری سوتینشو که بازکردم دوتاسینهاش مثل پرتغال افتاد بیرون اجب سینهایی سفتو تپل گفتم زهراتپلی تا الان کجا بودی تو میگفت دونبال یه کسی که اینارو بخوره میگشتم که قسمتش تو بودی تو دلم گفتم رضادمت گرم با این شماره دادنت شروع کردم به خوردن سینهاش به به چه سینهای ..نوکشونو گاز میگرفتم زهرا میگفت یواش هول نشو همش ماله خودته یه دستمم به کونش.سینشو که خوردم رفتم سراغ نغته ضفش یعنی لباش خیلی کلنجار میرفت بالاخره لباشو کامل کردم تو دهنم حشریه حشری شده بودو نفس نفس میزدکه یهو دیدم بلند شد لخته لختم کرد کیرم که داشت تو اون شلوار میترکیدیه نفسی کشید منم نامردی نکردم دامنو شورتشو در اوردم حالا اون جولوش یه بدن سکسی با یه کیرنسبتا بزرگ میدید و من همون زهرایی که ارزوی کردنشو داشتم چه کوسی داشت عینه گلی که بخواد تازه باز بشه انگار روزش میدنسته من میخوام بیام پیشش تو حمام کل بدنشو زده بودتا کیرمو دیدبا ولع شروع کرد به خوردن و هرض چند گاهی لب میگرفت ازم داشتم دیونه میشدم بعد کوسشو گذاشت رو کیرم و عقب جلو میکردمنم که سینهاش جلو دهنم بود قافل نشدم ازشونو سینهاشو میخوردم که با یه تکون ونفس نفس زدن ارضا شد و چند دقیقه تو بغلم خوابید بدش گفت حالا نوبت عشقمه که منو جر بده(میدونست که عاشقه کونشم)رفت کرمو اورد قبل از کردن کوسه تربچشو خوردم تا دوباره حشری بشه تا کمتر دردش بیاد.بوی کوسش تو اتاق پیچیده بود از خوردنش سیر نمیشدم.کرمو مالیدم به سرکیرم و سوراخ کونش خوابوندمش پاهای تپلشو دادم بالا وااای وااای وااای یه کونه دختر17ساله بدون مو که تا حالا کیرنخورده بود جلوم بودسر کیرمو بزور جاکردم خیلی تنگ بود توش نمیرفت با اینکه میدیدم داره درد میکشه ولی انگار دوست داشت میگفت درنیار فشار بده بیاد توش منم اروم اروم کیرمو کردم توش کیرم داشت تو کونه تنگش میترکید نمیدونیدچه حالی داشتم اوج لذتم بود به زورکیرمو عقب جلومیکردم تنگ بودقبلش میخواستم بیام اسپری زده بودم حالاحالا نمیومدابم اینقدر تلنبه زدم تاجا باز کرد زهرا هم اولش درد میکشید ولی وقتی جا باز کرد بهش حال میداد نمیدونم ارضا شدیا نه کیرمو کشیدم بیرون گفتم رو زانو قنبل کن وقتی قنبل کرد کونش تازه نمایان شده بود ومنودیونه تر کرد ایندفعه سرکیرمو که گاشتم در کونش چون باز شده بود با یه هل تا ته کیرمو کردم تو اون کونه سبزه گندش15 دقیقه که کردمو هی کیرمو در میووردمو توش میکردم ابمو ریختم تو کونش که دفعه بعد هوس منو بکونه و دعوتم کنه خونشون که همینطورم شد بوسش کردمو لباشو گاز گرفتم گفتم تو مال خودمی اونم گفت بد جوری عاشقتم و دوستت دارم علی جونم از همه لحاظ هواتو دارم منم که درسمو خوب بلد بودم و دیونش کرده بودم مخصوصا تو سکس اولی بعد از اون شب 3سال با زهرا بودم و هم خونشون میرفتم هم چند بار اوردمش خونه خودمون یادش بخیر چه دورانی بود.مرسی از اینکه وقت گذاشتید داستانمو خوندید.خوشحال میشم نظر بدین.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6548
#486
Posted: 13 May 2013 15:20
عاشق کیر شق شدش بودم
19سالمه قدم 170 وزنم 50 سایز کمرمم 34 سایز سینمم 60 پوستم گندمیه اما رون ها و سینه هام سفیدن این خاطره اولین و تنها سکس منه با کسی که واقعا عاشقشم می دونم آخرش بعضیا فحش میدن ولی خب مهم نیست
ببخشید اگه خیلی مفصل گفتم
چقدر لب هاشو دوست داشتم بزرگترین ضدحال وقتی بود که میرفتم سراغ لب هاش و دهنش بوی سیگار میداد... عاشق کیر شق شدش بودم که شلوار لیش حبسش کرده بود... شب بود سوار ماشین شدیم و رفتیم یه جای خلوت بیرون شهر
زل زده بود بهم...از اینهمه احتیاط و ترسش بدم میومد همیشه باید خودم شروع می کردم
سکوت کلافم کرده بود دستشو گرفتم توی دستم از تفاوت سایز دستمون خندم گرفت سرمو که گرفتم بالا باز با چشمای خندونش مواجه شدم چقدر چشماشو دوست داشتم ترکیبی از سبز و قهوه ای
دستمو گذاشتم پشت گردنش و تکیه دادم به صندلی و همین طور نگاهش کردم حالا بینمون فقط چند سانت فاصله بود سرش رو آورد جلو و باز نرمی لباش بود که داغم کرد
خیلی سعی می کردم همون جور که اون دوست داره رمانتیک ببوسمش اما اصلا بهم حال نمیداد...دست کردم توی موهاش و محکم شروع کردم به مکیدن لباش زبونش رو وارد دهنم می کرد و میچرخوند؛ به صندلی تکیش دادم و خودم خم شدم روش حتی یک ثانیه هم لباش رو ول نمی کردم...زود نفس کم میاورد و دست میکشید منم با دندونام لباش رو نگه داشتم آهش تو دهنم پیچید... خیلی لوس بود اما در عوض من مغرور و خشن بودم و به قول اون بهش تجاوز می کردم
یکم نگاهش کردم و این بار محکم تر از قبل بوسیدمش دستش رو گذاشته بود روی سینه هام و فشارشون میداد منم که چراغ سبز رو گرفتم دستم رو گذاشتم رو کیرش و محکم فشارش دادم... احساس شهوتش رو دوس داشتم آروم لباش رو ول کردم تا یکم نفس بکشه رفتم و نشستم رو پاش تکیمم دادم به فرمون یکم که حالش جا اومد رفتم جلوتر حالا قشنگ روی کیرش نشسته بودم کسم تیر می کشید و منم مدام روی کیرش وول میخوردم دکمه های مانتومو باز کرد و آروم شروع کرد به خوردن سینه هام هرچند کوچیک بودن اما محکم و خوش فرم بودن که اینم بخاطر استفاده مداوم از سوتین های جک دار بود
آه آهم بلند شده بود
انگشتامو خیس کردم آروم کمربند و دکمه های شلوارش رو باز کردم و دستمو کردم تو شرتش انگشتای خیس و سردم که به کیرش خورد یه آه کوچولو گفت و به کارش ادامه داد منم هم ناله می کردم هم کیرشو فشار میدادم از درد
خیلی حس بدی بود هم لذت میبردم هم درد داشت یه لحظه واقعا دردم گرفت یه آخ گفتم و خودمو کشیدم عقب
از روی پاهاش بلند شدم و پریدم روی صندلی عقب اونم از ماشین پیاده شد و اومد عقب سوار شد وای که چقدر از این کاراش بدم میومد
خودش فهمید چی میخوام یکم شل نشست از ساک زدن خوشم میومد همیشه تو فیلم های سوپر فقط ساک زدن ها شهوتیم می کرد سرکیرشو گذاشتم تو دهنم و زبونمو کردم تو سوراخ کیرش که آب شهوتش اومد واقعا ضدحال بدی بود اما بازم ادامه دادم تا ته کیرشو کردم تو دهنم و در آوردم از خایه هاش لیس زدم و اومدم بالا تا سر کیرش؛ باز سرشو میک زدم که یکم آبش اومد گلوم واقعا میسوخت لعنتی صداشم در نمیومد ساکت ساکت بود یه چند بار دیگه هم میک زدم و سرشو خوردم واقعا دهنم خشک شده بود کیرشو ول کردم با دستمال دهنم رو پاک کردم و ایندفعه وحشیانه کیرشو کردم تو دهنم دستمم محکم حلقه کردم ته کیرش شاید این شیلنگش بسته شه با اون دستمم خایه و تخماشو محکم فشار دادم رسما به گا رفت نالش بلند شده بود آخ آخش دیوونم کرده بود منم ولش کردم نمی خواستم ارضا بشه
از چشاش شهوت میبارید خوابوندم روی صندلی و افتاد به جون سینه هام واقعا درد داشتم حس می کردم کبود شده که واقعا هم شده بود دکمه و زیپ شلوار لیم رو باز کرد و همزمان شلوار و شورتم رو کشید پایین کیرش رو گذاشت بین کسم کمرم از شهوت درد گرفته بود آهم و نالمون یه لحظه قطع نمیشد بعد 2 دقیقه بلند شد و کیرش رو آورد جلو صورتم هنوز لیسش نزده بودم که آبش خالی شد تو دهنم همشو تف کردم تو دستمال
رفت سراغ کسم و شروع کرد به خوردن هنوز به یک دقیقه نرسیده بود که ارضا شدم
یکم نشستیم و بعد حرکت کرد و رفتیم
هنوز باهم دوستیم اما بخاطر شرایط چندین ماهه ندیدمش
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6548
#487
Posted: 14 May 2013 15:16
سکس با استاد اخمو
سلام به همگی دوستان عزیز سال نو رو به همگی تبریک میگم........من دانشجوی ترم 2کاردانی هستم رشته بازرگانی 20 سالمه میخوام داستان سکس با استادمو براتون بگم اوایل ترم اول بودم که قرار شد بریم سر کلاس حسابداری که یکی از درسای تخصصی بود و بچه های ترم بالایی از این استاد متنفر بودن چون سخت گیر و اصلا به کسی نمره نمیداد.چون اصلا ندیده بودمش پیش خودم گفتم الان با یه مرده چاق و خیکی روبه رو میشم ولی برعکس وقتی وارد کلاس شد دیدم یه پسر 28.29 ساله قد بلند و هیکل ورزشکاری داشت...اون روز من ردیف اول کلاس نشسته بودم و کلاس خیلی شلوغ بود و همه سروصدا میکردن استاد چند بار زد رو میز که بچه ها ساکت بشن ولی باز کلاس شلوغ بود که چنان عربده کشید ویکی از پسررو از کلاس انداخت بیرون همه ساکت شدیم من همونجا بود که با خودم گفتم این درسو میوفتی....خلاصه زود کلاسو تو دستش گرفت و شروع کرد به درس دادن منم که تا دلتون بخواد عجول و شیطونم رفتم تو فکر به خودم گفتم اگه بتونم مخشو میزنم باش رفیق میشم تا این نمره لعنتی رو بگیرم ...اون روز من یه مانتو زرشکی جذب یه عالمه به خودم رسیده بودم چون پوست سفیدی دارم وقتی لبامو قرمز میکنم خیلی تو چشم میامَ(البته از خود تعریف نکنم دختر زشتی نیستم) و استاد با همون اخماش زیرزیرکی نگام میکرد منم با یه لبخند ملیح نگاش میکردم که مثلا اذت نمیترسم وقتی یه مطلبی میخواست بگه بچه ها بنویسن همه مینوشتن من فقط نگاَش میکردم هیچی نمینوشتم که متوجه بشه ازش خوشم میاد که مطمنم اونم از من خوشش اومد....یه ساعتی درس داد بچه ها خسته شده بودن و هیچکس جرات نداشت در خواست انتراک کنه...با خودم گفتم تو بگو ببین چه عکس العملی نشون میده که بلند شدم گفتم استاد بچه ها خسته شدن ساعتم6شب شده بود میشه دیگه واسه امروز کافی باشه بعد کمی چپ چپ نگام کردو گفت اوکی خسته نباشید بفرمایید...من گذاشتم همه بچه ها برن تا کلاس خالی بشه با استاد از کلاس خارج بشم همونی که میخواستم شد همه با عجله رفتن و من باهاش تنها شدم حول شده بودم چی بگم گفتم استاد کاور دارین من این برگه هارو داخلش بزارم....اونم قصد منو فهمیده بود گفت اینجا ندارم داخل ماشینمه اگه میخوای پایین وایسا بیام تا بهت بدم....رفتم پایین هوا کامل تاریک شده بود هوام خیلی سرد بود داشَت نم نم بارون میگرفت منم جلو در ایستادم تا بیاد وقتی اومد منو به طرف ماشین راهنمایی کرد که بچه ها نفهمن تابلو بشه در ماشینو باز کرد وبهم کاورو داد گفتش اسمت چیه منم با عشوه وخنده گفتم ساناز گفت ساناز چه با ناز منم زدم زیر خنده بعد اذم پرسید کجا میری برسونمت گفتم خوابگاه گفت پس بشین هوا سرده میرسونمت منم خر کیف شدمو سوار شدم بلاخره مخشو زدم.تو راه که بودیم زودی بعد از نیم ساعت حرف زدنو کوس شعر گفتن دستشو گذشت روی پام دلم هری ریخت گفت اجازه میدی ببوسمت منم که عاشق تیپو غیافش بودم اولش ناز کردم ولی بعدش قبول کردم رفتیم یه جای خلوت شروع کرد به خوردن لبام کثافت خیلی حرفه ایی بود با دستاش سینه هامو از روی مانتوم میمالید لبمم ول نمیکرد که بعد از یه ربع گفتم بسه میخوام برم بعدش گفت میخوای شب بریم خونه من نرو خوابگاه منم اولش ترسیدم ولی اخرش قبول کردم چون خودمم میخواستم...منو برد به خونش طبقه چهارم یه اپارتمان بود وقتی وارد اتاق شدم منو خوابوند رو تخت همه لباسامو از تنم در اورد منم لباسای اونو کندم منو سفت تو بغلش فشار میداد چنان اهههههههی کشیدم جوووووووون چه هیکلی شروع کرد به خوردن لبام رفت سراغ گوشَم خوردن گوشو گلو دیونم میکرد با زبوبش نوک سینه هامو لیس میزد اه اه اه اه اه چه فازی میداد اروم اروم رفت سراغ کوسم زبونشو رو کوسم میچرخوندولیسسسس میزد اوووووف اخخخخ اههههههه سسس همه موهاشو میکندم اب کوسم سرازیر شده بودمنو برعکس کرد به کونم کرم زد بعد سر کیرشو اروم اروم گذاشت توش اولش درد داشت ولی وقتی تلمبه میزد دردشو دیگه حس نمیکردم....دوست داشتم کیرشو بلیسم زود بلند شدم کیرشو گرفتم تو دستام گذاشتم تو دهنم تا خایه هاشو لیس میزد اونم داشت حال میکرد هی میگفت اههههههه جووووووووون بخور بخور بیشتر بیشتر داره میاد وقتی ابش اومد تا اخرش خوردم.بلند شدیم یه دوش گرفتیمو خوابیدیم...این بود داستان سکس منو استاد که تو امتحان پایان ترم یه 20 خوشگل گرفتم و هنوزم باهاش کلاس بر میدارم.....ببخشید که زیاد تو نوشتن وارد نیستم......دوست داشتم شما هم بدونید
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6548
#488
Posted: 14 May 2013 16:04
سکس من و منشی دکتر
سلام.من اسمم فرهاده و21 سال دارم وساکن شهر....... هستم.مدتی قبل که حالم زیاد خوب نبود وبیمار بودم به مطب یک پزشک خصوصی که یک خانوم میانسال بود رفتم.پیش اون خانوم دکتر زیاد می رفتم وهم خودم وهم خانواده ام خیلی کارش رو قبول داشتیم.منشی دکتر هم یه دختر جوون شاید 26 یا 27 ساله بود که قیافه اش نسبتا بد نبود واندام تقریبا خوبی هم داشت.روابطش با مراجعین خیلی خوب وصمیمی بود.اون روز هم با من به گرمی برخورد کرد.وقتی پیش دکتر رفتم ازقضا دکتر علاوه بر چند تا قرص ودارو سه تا آمپول هم برام تجویز کرد وگفت که هریک روز درمیون باید یه کدوم رو بزنم.منم داروها رو گرفتم وبرگشتم مطب وچون میدونستم که منشی آمپول هم می زنه ازش خواستم که آمپولم رو بزنه چون اصلا حوصله شلوغی وبوی بد بیمارستان ها رو نداشتم.اون روز آمپولم رو زد وانصافا قشنگ هم زد.منم رفتم ودیگه بهش فکر نکردم.حقیقتا به سکس باهاش اصلا فکر نمی کردم چرا که دیده بودم دستش حلقه داره وچند سالی هم ازمن بزرگتره وبه درد من نمی خوره.خ
لاصه دوروز بعد دوباره رفتم اون جا و منشی تا منو دید شناخت وبه گرمی باهام احوال پرسی کرد.ازمن خواست به پشت پرده برم وروی تخت دراز بکشم.چند نفری درمطب حضور داشتن ومنتظر بودن نوبتشون بشه.من روی تخت دراز کشیدم واونم با آمپول اومد سراغم.مقل دفعه قبل خیلی خوب آمپول زد ووقتی کارش تموم شد یه نیشگون آرومی ازباسنم گرفت.انگار منو برق گرفت وحسابی شوکه شدم.برگشتم وبهش نگاه کردم.اونم داشت به من نگاه می کرد.همون جور که بهش نگاه می کردم گفتم دوست داری؟یه لبخندی زد وبدون اینکه حرفی بزنه پشت میزش برگشت.منم شلوارمو بالا کشیدم ورفتم بیرون.قبل ازرفتن شماره ای ازقبل نوشته بودم وتوی جیبم بود تا به یه دختر بدم رو ازجیبم درآوردم ولای پولی که قرار بود به منشی بدم گذاشتم.پول رو بهش دادم وازش تشکر کردم واومدم بیرون.آخر شب بود که منشی زنگ زد وخودش رو معرفی کرد وگفت که اسمش نسرینه.اون شب کمی با هم صحبت کردیم وبرای روز بعدش با هم قرار گذاشتیم.دختر شوخ وسرزنده ای بود وخیلی زود باهاش راحت وصمیمی شدم.دوستی من ودختری که چند سال بزرگتر بود کاملا مسخره به نظر می رسید ومشخص بود که هدف هردومون ازبرقراری این رابطه چیه.نسرین بهم گفته بود که نامزد داره اما نامزدش یه شهر دیگه است وهفته ای یک بار میاد پیشش.اینم گفت که نامزدش قبلا باهاش سکس کرده والآن اوپن شده.منم که فهمیدم نسرین به یه سکس باحال احتیاج داره قرار واسه یه سکس توپ گذاشتیم.از قضا وازشانس خوبم آخر همون هفته خانواده ما به یک مهمونی دعوت شدن ومنم به بهانه اینکه درس دارم وازاین حرفا باهاشون نرفتم.درعوض اون شب من ونسرین یه مهمونی دونفره خیلی خوب با هم داشتیم.وقتی به خونمون اومد خیلی به خودش رسیده بود وآرایش نسبتا ملایمی هم داشت.یه مانتو تنگ سرمه ای رنگ ویه جین تنگ آبی آسمانی هم به تنش بود.اون عطر تند ودوست داشتنیش که دیگه منو بیهوش کرده بود.همین که وارد خونمون شد دستش رو گرفتم وبه اتاق پدرومادرم که توش یه تخت دونفره بزرگ قرار داشت بردم ودرو بستم.قبلا فقط با یکی دوتا دختر سکس داشتم اما تجربه ام خیلی بیشتر ازیکی دوتا سکس بود.خیلی زود همدیگرو بغل کردیم ولب هامون رفت توی هم.لب های رژ زده اش رو می مکیدم وبا دستم تمام بدنش رو می مالیدم.شالش رو که ازسرش برداشتم خودش مانتو وشلوارشو ازتنش درآورد وفقط با شرت وسوتین درمقابلم قرار گرفت.پوستش سبزه روشن بود وکس وکون میزانی داشت.سینه های گردش بزرگتر ازاونی بود که ازروی لباس نشون می داد.دوباره با هم مشغول لب گرفتن شدیم.آرام آرام روی تخت درکنار هم دراز کشیدیم ومن همون طور که لبش رو می خوردم بدنش رو میمالیدم.بدن نرم ولطیفی داشت.دریک چشم به هم زدن لباس هام رو تماما ازتنم دراوردم ودر همین فاصله اونم شرت وسوتینش رو ازتنش خارج کرد.حالا هردو با بدن برهنه درکنار هم قرار داشتیم.من نسرین رو روی تخت به پشت خوابوندم وخودم بالای سرش قرار گرفتم.سینه های گرم وخوشگلش رو توی دستام گرفتم ومشغول مالیدن شدن.چقدر سینه های گوشتی ونرمی داشت.نوک سینه هاش رو که می مکیدم آه وناله می کرد ولبش رو گاز می گرفت ومنم با جدیت بیشتری این کار رو انجام می دادم.کمی که گذشت خودم روی تخت به پشت دراز کشیدم وگفتم:حالا دیگه نوبت توئه.نسرین کمی بدنم رو نوازش داد واز شکمم وسینه هام بوسه های ریز گرفت وهمین طور پایین رفت.به کیرم که رسید کمی اونو مالید وبوسه ای ازسر کیرم برداشت.بهش نگاه کردم وگفتم:دوستش داری؟سری تکون داد وگفت:عاشقشم.-:دوست داری بخوریش؟نسرین:تا حالا کیر هیچ کسی رو نخوردم.-:مال منو چطور؟ نسرین:شرمنده این کارو نمی کنم.-:اگه خواهش کنم چی؟نسرین:نه عزیز من.من که جنده نیستم.اگه میخوای برو یه جنده بلند کن تا برات ساک بزنه.-:باشه اشکالی نداره.نسرین ازروبه رو روی من دراز کشید به طوری که شکم وسینه هامون به هم چسبیده بود.خیلی زود لب هامون روی هم رفت وبوسه های عاشقانه ما آغاز شد.خیلی با احساس لب می داد ومنو حسابی داغ وحشری می کرد.کمی که گذشت کمی خودش رو جابه جا کرد ووکسش رو با کیرم تنظیم کرد وگفت:آماده است قربان.فقط کافیه فرو کنین داخل.ازحرفش خندیدم وبا یک فشار کیرم رو وارد کس نسرین جونم کردم که یه آخ گفت ومنم اجازه ندادم که آخ بعدی رو بگه چرا که بلافاصله لبهام رو روی لباش گذاشتم وصداش رو خفه کردم.همزمان شروع به تلمبه زدن درکس نرم وداغ نسرین کردم واونم چون لباش توی دهن من بود فقط با صدای ضعیفی اوم اوم می کرد.لبم رو که ازروی لبش برداشتم صدای آه کشیدن های نسرین واضح تر به گوش رسید ونشون می داد که داره لذت می بره.حالا دیگه خودش هم ازجلو کسش رو به کیرم فشار می داد ومنم با اینکه درزیر قرار داشتم ولی با این حال کیرم رو توی کسش عقب وجلو می کردم ونمی تونستم سریعتر باشم.به همین خاطر خیلی زود حالت سکس رو عوض کردیم.نسرین ازروی کیرم بلند شد واین بار روی تخت به پهلو خوابید.منم خودم رو از پشت بهش چسبوندم وبغلش کردم .خودش یکی ازپاهاش رو بالا داد ومنم کیرم رو با کسش تنظیم کردم وبا یه فشار محکم تمام کیرم رو تا دسته وارد کسش کردم.یه داد کشید وبا دست ران پام رو چنگ زد.منم چون کیرم رو ساک نزده بود وبهم ضدحال زده بودم خواستم تلافی کنم به همین خاطر بهش امون ندادم وبا سرعت وقدرت کیرم رو توی کسش عقب وجلو می کردم که اونم با صدای بلند داد میزد وناله می کرد.همزمان با گاییدنش ازپشت سینه هاش رو چنگ زدم وبا حداکثر فشار اونا رو می مالیدم.خودم هم نمیدونم چرا وحشی شده بودم.صدای شالاپ شلوپ ناشی ازبرخورد کیرم به ته کس نسرین درفضا پیچیده بود وصدای آه وناله های نسرین هم به قشنگ تر شدن هرچه بیشتر این فضا کمک می کرد.جالب این جا بود که با وجود تمام خشونتی که من به خرج می دادم نسرین کوچکترین اعتراضی نمی کرد وفقط آه واله می کرد.منم دست ازمالیدن سینه هاش برداشتم وتمام تمرکزم رو روی گاییدن کسش گذاشته بودم.به نظر کسش آب انداخته بود چون کیرم کمی خیس شده بود واین کار حرکت کیرم درداخل کسش رو راحت تر کرده بود.همون طور که کیرم توی کسش بود با یه چرخش نسرین رو به شکم روی تخت خوابوندم وخودم هم ازپشت کاملا روش دراز کشیدم وکیرم رو به صورت عمودی تا دسته وارد کسش می کردم.اونم دیگه داشت فقط لذت می برد وآه می کشید.قاچ های کونش رو کاملا ازهم باز کرده بودم وکیرم رو با قدرت توی کسش عقب وجلو می کردم.سوراخ کونش هم که دربرابرم قرار داشت بدجوری به من وکیرم چشمک میزد اما وقتی به نسرین گفتم که دوست دارم کونشو بگام قبول نکرد واصرارهای منم فایده نداشت.تصمیم گرفتم تا می تونم کسش رو بگام وباهاش حال کنم.کیرم رو ازکسش درآوردم وازش خواستم که این بار به پشت دراز بکشه ونسرین هم طاق باز وبه پشت روی تخت دراز کشید.منم بی پاهاش قرار گرفتم وپاهاش رو کمی بیشتر ازهم باز کردم.کیرم رو با کسش تنظیم کردم وبا یک فشار تا دسته اونو توی کس نسرین جا دادم.غرق لذت چشماش رو بست ومشغول آه کشیدن شد.منم همون جور که کیرم توی کسش بود کاملا روش دراز کشیدم ولبم رو روی لبش گذاشتم.سینه های گرد ونرمش که به سیبنه هام مالیده میشد احساس خیلی خوبی به من دست می داد.کیرم تا دسته توی کسش عقب وجلو میشد ولبهامون هم که کاملا به هم قفل شده بود.همون زمان نسرین ازپشت پاهاش رو دورکمرم حلقه کرد وباعث شد من خیلی بیشتر ازقبل بهش بچسبم.با تمام وجود منو به خودش چسبونده بود وازم تقاضای کیر می کرد.لبم رو که ازروی لبش برداشتم آه وناله اش شروع شد وبه التماس کردن افتاد.نسرین:آهههههههه.اوووووهههه.آیییییییی.جوووووننننن.دارم پرواز می کنم فرهاد جون.چه کیری داری عزیزم.من وکسم که عاشق کیرت شدیم.چه حالی داری به من میدی.کیرتو بکوب توی کسم.کیرت رو تا دسته فرو کن توی کسم.آهههههههه.جووووونننننن.منو محکم تر بگا فرهاد جوننن.هرچقدر می تونی منو بگا. دارم میام عزیزم. دارم ارضا میشم. آههههههه.همین طوری ادامه بده.کسمو جر بده با کیرت عشق من. تو امشب مرد منی. بهم رحم نکن و کسمو بگا.آههههههه.با صدای فریاد گونه ای آه کشید ولرزشی خفیف به بدنش افتاد وارضا شد.منم دیگه سرعت وقدرت ضرباتم رو بیشتر کردم وبا تمام توان کس نسرین جونم رو می گاییدم که یکدفعه احساس کردم دارم ارضا میشم.گفتم:نسرین جون دارم میام.کجات بریزم.نسرین:بریزتوی کسم عزیزم.من قرص می خورم.کسمو آب پاشی کن عزیزم.می خوام داغی اب کیرتو توی کسم حس کنم.چند تا تلمبه محکم توی کس نسرین زدم وآب کیرم رو با فشار زیاد توی کسش خالی کردم وکیرم رو تا ته توی کسش فرو کردم وهمون جا نگه داشتم.نسرین خنده های مستانه می کرد ومنم که بی حال بودم همون طور که کیرم توی کس نسرین بود بغلش کردم ودوباره مشغول بوسیدن ومکیدن لبش شدم . عاشق این همه اغوشی بعد از سکس بودم.
خوشحال میشم نظرتون رو درمورد این خاطره بگین.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6548
#489
Posted: 14 May 2013 16:09
تخفیف به سمیرا خانوم
سلام
اسمم امیر حسین و 27سالمه
خاطرهای که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به تابستان سال گذشته.
من مدیر یه موسسه تصویر برداری پزشکیم اکثر بیمارانی که مراجعه میکنند خانم هستند
یک روز عصر در دفتر خودم مشفول بکار بودم که طبق معمول یکی ار بیماران با زدن در وارد اتاقم شد. این خانم برای گرفتن تخفیف وارد شدن. خلاصه با همون نگاه اول به دلم نشست و منم یه ده دقیقه ای معطلش کردم. برا مادرش تخفیف میخاست. وقتی رفت و کارشون تمام شد از منشی بخش امارشو گرفتم. و از تو سیستم شماره تلفنشو یاداشت کردم. یکهفته ای گذشت و من همچنان تو فکرش بودم که باهاش تماس گرفتمو خودمو معرفی کردم که اگر بازم کاری داشتند با خودم مستقیم هماهنگی کنند. یکماهی گذشت و رابطمون در حد اس ام اس بود که یه روز با قرار گذاشتیم رفتم دنبالش و رفتیم بیرون با هم بستنی خوردیم و تو ماشین در حال گشت زدن بودیم که گوشیم زنگ خورد مامانم بود بهش گفتم بیرونم گفت اگر وقت کردی یه سر برو تو اون یکی خونه یک هفته ای میشه که سر نزدیم و تلوقطع کرد. به سمیرا گفتم من باید برم برام کار ی پیش آمده سمیرا خانوم گفتن که بله خودم شنیدم مامانتون چی بهت گفت. منم نا خدواگاه گفتم توکه جایی کاری نداری اونم گفتش تا ساعت 7 بیکارم و قبول کرد که باهم بریم. اون یکی خونه تا شهر حدود 20 کیلومتری فاصلش بود
وقتی رسیدیم باغچه از تشنگی خشک خشک شده بود که سمیرا خانوم دلشون سوخت و سریع با شلنگ باغچه را از آب لبریز کرد منم رفتم داخل و یه شربت آبلیمو درست کردم که خنکمون بشه. با هم شربت خوردیمو یه نیم ساعتی نشستیمو با هم صحبت میکردیم اون روز گذشت و از هم خداحافظی کردیم و حدود یکماهی همو ندیدیم ولی با اس و تل از هم خبر داشتیم که یه عصر 5شنبه با هم قرار گذاشتیم که بریم بیرون وقتی همو دیدیدم کلی خوشحال شدیم و دستشو بوس کردم. از رو شیطونی بهبش گفتم بریم اون خونه سمیرا خانوم هم گفت لابد بازم میخای بری باغچه آب بدی گفتم آره دیگه باغچه خشک خشکه اینو گفتمو با هم خندمون گرفت و منم مسیرو به سمت خونه انتخاب کردم و تو مسیر همش دستش تو دستم بود و با انگشتاش بازی میکردم وقتی رسیدیم رفتیم داخل سالن و کولر روشن کردم هوا حسابی گرم بود اونم مانتوشا در آورد و نشست جلو کولر منم طبق معمول شربتو درست کردمو با هم خوردیم یه کم که خنکمون شد و حالمون جا اود نشستم کنارش و دستشو گرفتم تو دستمو شروع کردم با انگشتاش بازی کردن آروم آرم چسبیدم بهش و به صورتش نگاه کردم دستمو انداختم رو شونش و فشار دادم همینطور کهدستم رو شونش بود به انگشتم به موهاش ور میرفتم و به لباش نگاه میکردم که آروم آروم صورتمو بردم نزدیک صورتش و در گوشش گفتم دوست دارم سمیرا و محکم چسبوندمش به خودم و شروع کردم ازش بوس گرفتن که اونم انگار دلش میخاست و همراهی میکرد کم کم دراز کشیدیم کنار هم و منم شروع کردم کمرشو مالیدن و لباشو خوردن دستمو بردم زیر تاپش و کمر گرمشو میمالیدم و بند سوتینشو باز کردم و همه جای کمرو پهلوهاشو میمالیدم مشخص بود که اونم دوس داره همینطور کهبغلش کرده بودم سینموفشار میدادم به سینه هاش یادش بخیر چه سینه هایی داشت دستمو گذاشتم رو باسنش و ارم فشار دادم و شروع کردم به مالیدن باسنش باسنه خوش فرمو نرمی داشت حسابی مالیدم باسنشو لبامو گذاشتم رو گردنش و حسابی لیس زدم همچنین پشت گوششو که خیلی دوس داشت حسابی بهش حال دادمو حشریش کردم که کیرم داشت میترکید از درد حسابی راست شده بود دستو گذاشت از رو شلوار رو کیرم که شده بود مثل سنگ و شروع کرد به مالیدن و منم گردنشو لیس میزدم همینطور که داشت کیرمو میمالید تاپشو از تنش در آوردم چه سینه های نازی داشت نوک سینش یه کم بزرگ و سفت شده بود با نوک زبونم میزدم به سینش و آروم نکشو کردم تو دهنم و شروع کردم به مکیدن اونم کیرمو میمالید . لای سینه هاشو لیس میزدم وسط سینه هاش با زبونم خیس خیس کردم سینه هاشو. دکمه شلوارشو باز کردمو یه کم دادم پایین شلوارشو دستمو گذاشتم رو کسش حسابی خیس شده بود با کف دستم میمالیدم کسشو شلوارشو کامل در آوردم و رفتم پایین با زبونم همه جای پاهاشو لیس میزدم و با دستام سینه هاشو میمالیدم صدای نازش کل فضای خونه را پر کرده بود منم دیوانه وار لیسش میزدم .. شورتشو در آوردم چه کس خوشگلو خوش فرمی داشت صورتی کم رنگ حسابی هم خیییییس.. لبامو گذاشتم رو کسش و فشار میدادم با لبام کسشو زبونمو آروم در اوردم و نکشو کردم تو کسش و شروع کردم به چرخوندم واقعا خوشمزه بود بقدری کسشو خوردم شه شده بود رنگ خون .. حسابی دیوونش کردم ...کمربنو دکمه شلوارمو باز کرد و دستشو کرد تو شورتمو کیرمو در آورد منم شلوارمو شورتمو کامل در آوردم سر کیرمو کرد تو دهنش و با زبونش باهاش بازی میکرد و با دستش تخمامو میماید به پهلو دراز کشید منم خوابیدم پشتش و کیرمو گذاشتم لای پاهاش و شروع کردم عقب جلو کردن سر کیرم میخورد به زیر کسش همینطور که لا پایی میکردمش با زبونم زیر گوششو لیس میزدمو باهاش حرف میزدم با دستم چوچولشو میمالیدم و حسابی دو نفرمون حال میکردیم از آنجایی که دختر بود نمیتونستم از جلو وارد بشم ار کون هم خودم دوست ندارم بکنم. چوچولشو تند تند میمالیدم که احساس کردم میخاد ارضا بشه کیرمو تند تند عقب جلو میکردم که با هم ارضا بشیم . که یه دفعه یه جیغی زد و بدنش بی حس شد منم همون موقع آبم اومد و ریختم لای پاهاش زیر کسش و بغلش کردم و 2 ساعتی تو بغل هم لخت لخت خوابیدیم..
امیدوارم خوشتون اومده باشه.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6548
#490
Posted: 14 May 2013 16:25
دوست دخترم رو بردم شمال
دوست دخترم رو برده بودم شمال
وقتی رسیسدیم صبح زود بود در پی تدارک ناهار شد و یک ناهار خوشمزه درست کرد
بعد از این که نار رو خوردیم و ظرف هارو شستیم
اومد بشینه که خستگی در کنه منم زود از فرصت استفاده کردم و بغلش کردم و شوع کردم به خوردن لبهاش بعد سری فرستادمش پایین تا از کیرم یک پذیرایی بکنه و آبم رو ریختم توی دهنش
دستم رو گذاشتم روی کسش و شروع کرد به تقلا کردن و وول خوردن کنارش خوابیدم و انگشتم رو کردم توی دهنش که میک بزنه
تند تند انگشتم رو توی کسش میچرخوندم که به ناله کردن افتاد و التماس میکرد که: کیر میخوام جون ملیسا آخ ... من کیر میخوام کسم کیر میخواد
دم گوشش گفتم نچ از کیر خبری نیست اخماش رفت تو هم و ناله کرد تورو خدا کسم داره منفجر میشه و دستش رو برد سمت کیرم که شق شده بود
دستش رو پس زدم و گفتم نه ازین خبرها نیست و خم شدم سمت کسش و بازش کردم و تف زدم توش ناله کرد و دوباره شروع کردم به مالیدن کسش تقلا کرد که حداقل انگشتم رو بکنم تو کسش اما نتونست خیلی ناله میکرد زدم رو کسش و گفتم برگرد ذوق کرد و خندید و برگشت و کونش رو داد هوا
چه منظره قشنگی درست کرده بود با کسش با دستم کسش رو نوازش دادم و رفتم سراغ سوراخ کونش و شروع کردم به ور رفتن با سوراخش که یهو پرید و ازم فاصله گرفت و گفت : احسان داری چیکار میکنی؟ من کون نمیدم ها
بهش خندیدم و گفتم باشه عزیزم بیا نترس
اومد سمتم و دوباره پوزیشن قبلی رو گرفت پاهاش رو با یک دستم نگه داشتم و با دست دیگم با سوراخ کونش ور رفتم دراز کشید روی زمین و گفت: من کون نمیدم ولم کن اما من پاهاش رو محکم چسبیده بودم و نمیذاشتم بره
رفتم سمت گردن و گوشش که میدونستم خیلی حساسه شروع کردم به لیسیدن خیلی زود شل شد و آروم گرفت دوباره دست و پاش رو محکم گرفتم اما چون گوشش رو میخوردم هیچ عکس اعملی نشون نداد و هلش دادم و یکورش کردم و سوراخ کونش رو باز کردم این سری جیغ زد طوری که برق از سرم پرید یهو جا خوردم
ملیسا هم از کنارم دوید و رفت اون سمت اتاق خیز برداشتم سمتش و اونم دوید اما من پاهش رو گرفتم که باعث شد بخوره زمین
گریش درومد همونطوری که پاهاش رو گفته بودم کشیدمش رو زمین سمت اتاق خواب و پرتش کردم روی تخت
کمربندم رو از روی چوب لباسی برداشتم و رفتم سمتش خیلی وحشت کرده بود و از گریه زیاد هق هق میکرد دوباره جیغ زد و رفت سر تخت که موهاش رو گرفتم و کشیدم و گفتم کجا جنده انقدر میزنمت که بیهوش بشی اون موقع مثل جنده ها به من کون میدی
گریه میکرد و جیغ میزد اشتباه کردم اومدم شمال ولم کن دست از سرم بردار به خدا دیگه باهات نمیمونم
صدای جیغ و داد و گریه اش داشت کلافه ام میکرد کمربند رو توی دستام محکم گرفتم و اولین ضربه رو زدم صداش قطع شد فقط صدای هق هق اش می او مد
دستاش رو جلوی صورتش گرفته بود و پاهاش رو گرفتم و کشیدمش که دراز بکشه تمام بدنش میلرزید ازم وحشت داشت لبهام رو نزدیک لبهاش کردم صورتش رو برگردوند و گریه اش بیشتر شد برش گردوندم و سر کیرم رو گذاشتم روی سوراخ کونشو فشارش دادم تو جیغ میزد پشت سر هم بدون توجه به جیغاش کیرم و کردم تو کونش بلند بلند جیغ میزد شرتم رو چپوندم توی دهنش و تند تند تلمبه میزدم سیل گریه میکرد دیگه صداش در نمی اومد و ملرزید از کونش خون زده بود بیرون
تند تند تلمبه میزدم خیلی سفت بود تا حالا اینطوری کون نکرده بودم محکم با دستم میزدم به لپای کونش از زیر سینه هاش رو گرفته بودم و محکم شارشون میدادم
آم رو تو کونش خالی کردم و همونجا روش افتادم
خیلی بهم حال داده بود
بعدش بغلش کردم و بردمش توی حموم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "