انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 3 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  پسین »

تولدی دوباره


مرد

 
تولدی دوباره 21
چنگیز نتونست که مامانشو خفه کنه . حالش گرفته شده بود و منم که رحم به کوکب نمی کردم . طوری کون و کوسشو از چپ و راست مورد حملات کیرم قرار داده بودم که تا میومد با سوراخ پایین حال کنه کیرمو شوتش می کردم تو سوراخ بالا یا همون سوراخ کونش قربونش برم جادار بود و زیاد به کیرم سخت نمی گرفت . -چنگیز جون بهم بگو بابا . بابا هانی . قربون آقای پاک سیرت برم با این فتوای جالبش . شیفته شی میل ! -جون دل هانی جون ! خودت قول دادی یه بار دیگه فرو کنی توکونم .. با این که یادم نمیومد همچین قولی به شیفته داده باشم از راه دور یه سری تکون داده و با انگشت یه هیس هیسی کردم که یه وقتی این مرسده جونم ناراحت نشه و فکر نکنه که من اهل هوس و هوسبازی هستم . شانس آوردم که ظاهرا نشنید و حواسش به حرف شیفته نبود . کوکب هم که مدام داشت آخ و اوخ می کرد کیر از پایین می پرید بالا و بر عکس -چنگیز پسرم ! بابا رو ببین چه جوری کوس ننه رو شوت می کنه و از پایین میندازه بالا . به سلامتی پاک سیرت مجتهد اعظم و والا . صدای چنگیز میومد که داشت به شیفته می گفت اگه دوست داری کون بدی بیا جامون عوض تا من بکنم تو کونت . شیفته کیرشو از کون چنگیز بیرون کشید و اون بخت بر گشته که فکر می کرد الان قراره کون شیفته رو بگاد تا روشو کرد طرف اون , شی میل شیفته همچین یه کف کرگی بهش زد که کوکب فکر کرد یه ظرفی شکسته -کوکب جون وحشت نکن دل پسرت شکسته . -صاف کن چنگیز تازه داشتم با کونت حال می کردم . شونه ها وگردن کوکبو غرق بوسه کرده بودم . -کوکب جون حالا اگه نوبتی هم باشه نوبت مرسده جونه . ببین همش دارم انگشت می کنم تو کوس و کونش و صداش در نمیاد خیلی دوستت داره و بهت احترام میذاره . عاشقته . عروس خیلی خوبی داری . قدرشو بدون . حالا که با هم تفاهم دارین راحت تر می تونم بهتون سر بزنم . -هانی هانی جون . آب بریز تو کوسم . پشتش خم شده و در حالی که گونه هاشو می بوسیدم گفتم کوکب خوشگله من اگه اجازه میدی تو کونت آب بریزم که وقتی کیرمو بیرون کشیدم این آب از طرف سوراخ کونت بریزه روی اون درزو از روی کوست بیاد پایین نمی دونی چقدر خوشگل میشه . -هرچی تو بگی شوهر خوشگلم .. نکنه این کوس خل باورش شده که صیغه ام شده . خیلی داغ شده بودم و کیرم که داغ تر از جاهای دیگه . -شیفته تو و پسرم چنگیز خان مخ خل هم وزن مغول این طرفو نگاه کنین که صحنه داره هیجانی میشه . دوتاییاین طرفو نگاه می کردند . رگای کله چنگیز متورم شده بود و داشت می ترکید . -آخ جان کوکب بگیر که اومد . آبم داره میاد -بریز هانی جون . حلاله . چنگیز عزیزم خوب ببین . کون مامان محرمتو می تونی دید بزنی و این هانی هم جای باباته و رضایت داده که تو صجنه رو نگاه کنی حلاله . حاج آقا پاک سیرت گفته که دید زدن صحنه گاییده شدن مادر از سوی پدر ایرادی نداره -مامان خوارتو گاییدم با خوار اون پاک سیرت زن جنده رو -چنگیزتو این قدر کافر بودی و ما نمی دونستیم ؟/؟ هر چی این هانی جون میگه حق داره . چیکار به این نظر کرده ها ی خدا و مراجع پاک نیت ما داری . یکی از یکی پاک تر .. اگه اونا نباشن همه جا رو بی دینی و فقر و فساد و فحشا می گیره . اگه اونا نباشن دزدی ها زیاد میشه . اگه اونا نباشن جامعه پر از بیعدالتی میشه .. این شیفته هم ول کن چنگیز نبود . خیلی از استیل کونش خوشش میومد . -شیفته خانوم تو که ما رو گاییدی -خب مگه دارم چیکار می کنم دارم می گامت دیگه -نه از اون گاییدنا یعنی سرویسمون کردی -خب چنگیز جون من اون داخلو حسابی سرویسش کردم و با این کیرم یه پاکسازی اساسی داخل کونت انجام دادم -نه منظورم اینه که زیادی منو گاییدی و دارم آش و لاش میشم -کون باحالی داری چنگیز این قدر خودتو لوس نکن . تا کار آقا هانی تموم نشه من یکی که کارمو تموم نمی کنم . پسر با حرص , صحنه برگشت آب کیر من و ریزش اون به روی شکاف کوس و کون مادرشو نگاه می کرد . رفتم طرف مرسده و یه خورده صیغه بازی هم با اون در آوردم . البته دوتایی می دونستیم که اینا همه کوس شره -مرسده خانوم بریم رو طلاق موقت .. -آهای مرسده اینا همه بیخوده -چنگیز کفر نگو . دین ما رو از ما نگیر . این حاج آقا پاک سیرت هم عبا داره هم عمامه هم ریش . چنگیز که در حال کون دادن بود کیرشو تو دستش گرفت و گفت ببخشیدا ببخشیدا بازم ببخشیدا خانومای دین دار این کیر منم هم عبا داره هم عمامه داره هم ریش . پس هر غلطی که دلش می خواد بکنه ؟/؟ -خفه شو چنگیز تو دیگه واسه ما از احکام و غلط و این چیزا نگو از همین غلط کردناتهکه به همچین روزی افتادیم . از این جواب مرسده آنچنان خوشم اومد که بی اختیار بوسیدمش و چند بار همین جوری بهش گفتم دوستت دارم دوستت دارم .. یه خورده کوس شر گویی کردیم و مرسده هم واسه این که حال چنگیزو بگیره گفت عزیزم حالا من زن هانیشدم . چیکار کنم گناه داره اگه تو بخوای گاییده شدن منو ببینی . من راضی نیستم . گناه من گردن تو . ولی دوباره باید به تو رجوع کنم . این فتوای آقاست . حسابی حالشو گرفته بودیم . حس کردم کیرم یه خورده شل شده . -مرسده جون یه خورده ساک می زنی ؟/؟ اینو که گفتم عروس و مادر شوهر دوتایی شون اومدن کیرمو بذارن تو دهنشون -مامان اول شما بفرمایین -نه عروس گلم من به حق خودم قانعم نوبت توست دخترم . گفتم شاید از ساک زدن خوشت نیاد خواستم یه خدمتی کرده باشم -اوخ مامان نمی دونی کیر هانی چقدر لذیذه -یه چی میگی ها . این که خوراک هر روز این یه ماهی من بوده . -مامان تو دیگه کی هستی . ببینم اون موقع خطبه پاک سیرتی می خوندی ؟/؟ با لحنی اینو به کوکب گفت که اون متوجه شد که مرسده داره باهاش شوخی و مزاح می کنه . مرسده کیرمو گذاشت دهنش و حال دادنو شروع کرد .. ادامه دارد ..نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
↓ Advertisement ↓
↓ Advertisement ↓
↓ Advertisement ↓
مرد

 
تولدی دوباره 22
پس از یه خورده این ور و اون ور کردن کمر سپیده رو گرفته و رو به چنگیز کردم تو کوس زنش -چنگیز ببین و حال کن . دست بالای دست و کیر بالای کیر بسیار است . سپیده هم که چند روزی می شد نگاییده بودمش به زور خودشو کنترل می کرد که سیاستشو پیش چنگیز حفظ کنه . شیفته خستگی ناپذیر هم که از گاییدن کون چنگیز خستهنمی شد -هانی جون اگه دوست داری کون چنگیزو بگیر و باهاش حال کن -ممنونم شیفته جون سهمیه من مال تو . من از گی بازی خوشم نمیاد . حالا تو هر جوری میخوای باهاش حال کنی حال کن . طوری گاییدن این مرسده بهم حال می داد که حس می کردم واسه اولین باره که دارم می گامش . آخه جلو شوهرش چنگیز اونو گاییدن یه حال و هوای دیگه ای رو ایجاد کرده بود . رو مرسده خم شده و شونه ها و گردنشو غرق بوسه کرده بودم . -آخخخخخخ واااااییییییی ... این فریاد های هوس مرسده بود که به گوش شوهرش چنگیز رسید -عیال تو داری با کیر این هدیه هانی کیف می کنی ؟/؟ -نه چنگیز کونی من . این از درده . تازه کیف هم بکنم تو شوهر نامرد دروغگوی زن باز دختر بازمدیگه چه حقی داری که از این حرفا بزنی . به گاییدنم ادامه داده . نوک سینه های مرسده جونو تو دستام می گردوندم . کوسش داغ تر و خیس تر از همیشه نشون می داد . با بوسه هام اونو واسه ار گاسم آماده کردم . اونم از این که جلوشوهرش داشت کوس می داد به جای این که بترسه یواش یواش بیشتر داشت حال می کرد . بالاخره اونو به ار گاسم رسوندم و چند قطره هم تو کوسش خالی کردم . کوکب اومد جلو و طبق معمول می خواست زرنگی کنه . مرسده جون بیچاره حرفی نداشت . اعتراضی هم نکرد وقتی که کوکب کیر از کوس بیرون کشیده منو گذاشت تو دهنش و باقیمونده آبو میک زد و کیرمو ساک زد . کوکب و مرسده یه نگاهی بهم انداختند و چند کلمه ای خصوصی با هم حرف زدند . یه خورده کیرم شل شده بود . ازم خواستند که رو زمین دراز بکشند و به نوبت کیرمو میذاشتن تو دهنشون که دوباره اونو شق و راست کنند . نمی دونستم هدفشون چیه . من دیگه واسه امروزم بس بود . شیفته یه ریز کون چنگیزو می گایید . دوطرف کونشو باز می کرد و حال می کرد وقتی کیرشو می دید که قطر کون چنگیزو گشاد و باز ترش می کنه و میره داخل و بر می گرده . اینو از برق نگاش می شد به خوبی فهمید . -هانی جون قربونت هیچوقت هیچ کونی این جوری بهم کیف نداده . چنگیز خان حسابی می تونی با این کونت کاسبی راه بندازی . از اون طرف کوکب و مرسده به من گفتند که این شیفته خیلی زحمت کشیده ما حس می کنیم که دوست داره تو کیرتو بکنی تو کونش و این لذتشو تکمیل کنی . -بد فکری نیست . بعد یه خورده هم به این چنگیز استراحت بدیم بعد از این که یه سرویسی به ما داد دوباره بره سر وقتش . موضوع رو با شیفته در میون گذاشتم و از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه . از این که من اونو میگام و فرو می کنم تو سوراخ کونش نهایت لذتو می برد . کوکب و مرسده هم آماده باش بودند تا شیفته شی میل اونا رو به نوبت بگاد . شیفته کیرشو از کونچنگیز بیرون کشید و اون نامرد رو به ستون بست و اومد به جمع ما . خودشو بهم چسبوند و با یه بوسه داغ و لب به لب که ما رو داغ تر کرد رفت سراغ مرسده و اونا رو هم بوسید . سینه های مرسده و مادر شوهرشو میک زد و به طرف من قمبل کرد تا بذارم تو کونش . بازم این کوکب بود که اول خودشو در اختیار طرف قرار داد . من کرده بودم تو کون شیفته و شیفته هم کرده بود تو کون کوکب . چه صحنه جالبی شده بود. شیفته از یه طرف داشت گاییده می شد و از طرف دیگه می گایید . با کون این دختر بیچاره ولی خود ساخته هم داشتم کیف می کردم . -هانی هانی جون من چه جوری ازت تشکر کنم . خوراک چند سال منو یه روزه واسم ردیفش کردی . عجب کار درستایی هستند . کیرشو از کون کوکب در آورد و کرد تو کوسش . -دوست دارم دوست دارم هر دو سوراخو داشته باشم و با هر دو تا حال کنم . کوکب دستاشو رو سینه هاش داشت و دیگه داشت ناله می کرد . اون و عروسش دیگه چنگیزو پشم کوس خودشون هم به حساب نمی آوردند . هرچند کوسشون پشمی نداشت و برق انداخته بود . شیفته کیرشو از کون کوکب بیرون می کشید و فرو می کرد تو کوسش . چند حرکت و مانور تو کوسش انجام می داد و دوباره فرو می کرد تو سوراخ کونش . مرسده رفته بود جلو مادر شوهره و با یه زار و التماس خاصی نگاش می کرد دلش می خواست کوکب زودتر جاشو بده به اون تا شیفته اونو بگاد . عاشق کیر این شی میله شده بود . واسش تازگی و هیجان و تنوع همراه با نوعیاحساس تعجب داشت . کوکب دوزاریش افتاد . -دخترم حالا تو هم بیا یه خورده حال کن . و خودش اومد طرف من و لباشورو لبام گذاشت که من اونو ببوسم . اونو بوسیدم ولی از اونجایی که دوست داشتم حالت شیفته و مرسده رو در لحظه عشقبازی ببینم زود لبامو از رو لبای کوکب بر داشتم . البته یه خورده باید خودمو پهلو می کردم تا ببینم که کیر شیفته چه جوری تو کوس و کون طرف مقابلش میره . ...ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
تولدی دوباره 23
چه کیفی می کرد این شیفته شی میل و از اون سر کیف تر بود مرسده که با تعجب همش فریاد می زد شیفته عزیزم بکن منو چه کیر با حالی داری فکر نمی کردم یه روز یه زنی هم باشه که یه کیری داشته باشه و فرو کنه تو کونم .. اوففففف حالا که فکرشو می کنم کوسمم میخاره .. منو می کنی ؟/؟ کوسمو می کنی شیفته ؟/؟ -هرچی تو بگی . هر چی تو بخوای . -آهای چنگیز چیه به من خیره شدی ؟/؟ من دارم به یه زن کون میدم . این که دیگه ناراحتی نداره . از این به بعد می دونم چه جوری آدمت کنم . .. چنگیزو دیگه پشم کوس خودشون هم به حساب نمی آوردن . کوکب : مرسده جون عروس خوشگلم . من و تو باید هوای همو داشته باشیم . تا موقعی که با هم باشیم این چنگیز هیچ غلطی نمی تونه بکنه . شیفته جون بهمون سر می زنی ؟/؟ -اگه بخواین هر روز میام . -جووووون چه حالی میده . مرسده و شیفته هیشکدومشون سیر نمی شدند و قصد سیر شدن هم نداشتند و تا وقتی هم که اونا مشغول بودند کیر منم تو کون شیفته مشغول بود . اگه شیفته یه مرد بود و می گاییدمش حالم بهم می خورد . نمی تونستم کیرمو فرو رفته تو یه سوراخ کون ببینم که روبرو چشام زیر اون سوراخ یه خایه ای آویزون شده . ولی به هر حال یه شی میلو نه تنها تحمل کرده بلکه با لذت داشتم کونشو می کردم . با این که از پهلو صورت شیفته رو می دیدم ولی برق شادی ونوعی احساس آرامش و شاید هم خوشبختی رو در چهره اون می دیدم . خیلی خوش بود . شاد و سر حال . انگار زندگی اون روی خوش خودشو به این زجر کشیده نشون داده بود . بهش گفته بود که تو هم حق زندگی کردن داری . تو هم انسانی . .. تا ساعتها با هم صفا کردیم . عشق و صفا .. چقدر بهمون چسبید .. خستگی ناپذیرانه به کارمون ادامه دادیم . شیفته بازم رفت سراغ چنگیز . -ببینم حاجی اگه از کون دادن خوشت میاد بهتره خونه نشین شی روزی یه بار بیام سراغت . این شیفته انگاری از کون مردا خیلی خوشش میومد . حس می کرد تمام عقده هاشو می تونه سر اون خالی کنه . حس می کرد که با یه قدرت بر تر جنس قوی رو می تونه بکنه و بهشون بگه مردان قوی که هر غلطیدوست دارین می تونین بکنین ببینین شما حالا زیر کیر منین . زیر کیر شیفته . شیفته ای که هم قدرت بدنی داره و هم قدرت جنسی .. درهر حال تمومش کردیم و من اونو به خونه اش رسوندم . می خواستم باهاش خداحافظی کنم که دستمو کشید و منو به آغوش خودش هل داد -دختر تو خسته نشدی ؟/؟ چه خبرته امروز ! کیر من یکی دیگه نمی کشه . -هانی فکر کردی می خوام بگم بازم بذار تو کونم ؟/؟ فکر کردی منم زندگی رو همه سکس می بینم و تامین نیاز این اضافه ای که به لاپام اضافه شده ؟/؟ نه دوست دارم بغلت کنم و ببوسمت و بهت بگم که چقدر دوستت دارم و ممنونتم . بهت بگم تو تنها کسی هستی که درکم کردی و نخواستی که تحقیرم کنی . بهم بها دادی . عشق و امید دادی . به من گفتی که کسی هستم . .. قبل از این که اشک از چشاش جاری شه این من بودم که احساساتی شده بودم . اشک من از اشک شیفته پیشی گرفته بود . سخت هم دیگه رو در آغوش کشیده و یه حرفایی می زدیم که یکی به ده تاشو هم نمی فهمیدیم . ولی با این حرفا خودمونو تسکین می دادیم . -شیفته شاید من تو رو یه هانی یا یه هدیه دیگه ای می بینم . هدیه ای که دوست داشت همه درکش کنند ولی هیشکی جز داداشی که تو انگلیس بود درکش نمی کرد . اونم شاید چون رفته بود تو یه جامعه باز فکرش باز تر شده بود . -هانی می دونم تو تحت هر شرایطی این قدر مهربون بودی و هستی که بازم لطفتو شامل حال من می کردی . فقط بوسه بود که آروممون می کرد و بوسیدمش . دستامو رو پشتش حرکت می دادم . مثل یه زن پرحرارت و احساساتی بود . دلم نمی خواست از آغوشش رها شم . اون به من نیاز بیشتری داشت . بااین حال بهش قول دادم که بیشتر بهش سر بزنم و از طرفی یه مقدار هم بهش پولدادم . نمی خواست بگیره ولی من ازش خواستم که قبول کنه . دوست داشتم از دستم بر میومد و دستشو یه جایی بند می کردم که مشغول کاری شه . وقتی که به خونه رسیدم دیدم ریحانه واسم زنگ زد -هانی کجایی بعد از ظهری تا حالا هر چی تماس باهات می گیرم گوشی رو جواب نمیدی . نمی دونم مامانم باهات چیکار داره .. میگه من هنوز تو شوک هدیه و هانی هستم و نمی تونم باور کنم . راستش از وقتی که جریان تو رو فهمیده هرچند خاله جون .. مامان منو می گفت ... بارها و بار ها در این مورد توضیح داده ولی بازمگیج شده -میگی من چیکار کنم . نکنه انتظار داری از اون بلاهایی که سر تو آوردم سر اونم بیارم . -هانی زشته . از این حرفا نزن . خالته . مامانمه . بار آخرت باشه . بی غیرت . از دختر خالت خجالت بکش . -پس میگی چه جوری ثابت کنم که من خایه دارم . شلوارمو بکشم پایین ؟/؟ -نمی دونم یه جوری باهاش حرف بزن دیگه . صبح منتظرته . بر شیطون لعنت دوست داشتم فردا صبح می رفتم یه سری به مرسده می زدم حال و هوای اونو داشتم ولی این خاله جون وقت ما رو می خواست بگیره .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
تولدی دوباره 24
فردا صبح رفتم خونه خاله هما .. من نمی دونم این دیگه چه مرگش بود . ما که اون دفعه کلی در این مورد با هم حرف زده بودیم . این دیگه قضیه تالس نبود که بخواهیم اثباتش کنیم . چیکار کنم خاله جونم بود و محرمم و دلش واسم می سوخت . هر چند اون وقتا که هدیه بودم هیشکی به درد دلمن گوش نمی کرد و واسش مهم نبودم . فقط قربون داداش بزرگه ام برم که اون می فهمید من چی می کشم و زن مهربونش آلیس جون .. بگذریم . وقتی رسیدم اونجا و خاله جونو تقریبا نیمه لخت دیدم تعجب کردم .. آخه اون روسریشو جلو بچه هاش به زور از سرش می گرفت -خاله جون چه خبر شده . امروز سانتی مانتال شدی . -می خوام یه چیزایی رو واسه خودم ثابت کنم . که مثلا چطورامکان داره . علم تا چه حدی پیشرفت کرده . -مگه هما جون تو هم می خوای مرد بشی ؟/؟ -اوخ نگو که از دست این شوهر خاله ات پاک کلافه شدم . بیچاره ام کرده -چه جوری ؟/؟ خیلی اذیتت می کنه ؟/؟ -شیطون شدی . هانی جون . مرد هم شدی اخلاق مردونه پیدا کردی . وقتی بهم پشت کردو اون کون گنده شو دیدم که از زیر دامن کوتاه چین دارش مشخص بود یه جوری شدم . کیرم یزرگ شد . دیگه خاله و محرم و نامحرم نمی شناخت . این شمشیر باید یه غلافی پیدا می کرد و می رفت اون داخل . هما درجا برگشت و به لاپام نگاه کرد . -خاله جون چیه هنوز این قضیه برات اثبات نشد ؟/؟ البته بعضی از قضایا رو به راههای مختلف میشه حل کرد . خاله جون اگه دوست داریمن یه راه دیگه بهت نشون بدم . -چه راهی . -البته باید خودشم نشون بدم . تا بفهمه قضیه چیه کمر بند شلوارمو باز کرده و شورتمو هم کشیدم پایین و کیر شق شده مو نشون دادم و گفتم این خودش سند و حجته . البته می تونی یه دست هم بزنی . -بی تر بیت شدی هانی تو که این جوری نبودی .-خاله جون اون موقع مثلا دختر بودم با حس مردونه . دوجنسه بودم حالا یک جنسه خالص شدم . من چه می دونم خودت می خوای که این قضیه رو برات اثبات کنم . من که مشکلی ندارم . اومد جلوتر و خودمو آماده کردم که یه سیلی بذاره زیر گوشم . ولی یه دستشو لول کرد و گذاشت دور کیر من و یا یه دست دیگه اش دست منو گرفت و اونو گذاشت رو کوسش . البته رو اون قسمت شورتش و بعد که جای دستمو محکم کرد دستشو گذاشت پشت سرم و سرمو به طرف صورتش کشوند و لباشو به لبام چسبوند . پس خاله هما هم بله .. جوووووون سکس با خاله هماچه حالی میده . چه کیفی داره . راستش اون وقتا که هوس ریحانه رو می کردم یه نموره ای دلم می خواست این خاله هه رو هم که ادای جا نماز آب کش ها رو در می آورد بگام خیلی دور می گرفت . با این که بیشتر وقتا حجابشو حفظ می کرد ولی همون داخل هم خیلی خوشگل و تو دل برو و تو پر بود و با گذشت چند سال هنوز هم همون طراوت جوونی رو داشت . تازه چهل و خوردی که سنی نیست . الان می بینی بعضی شصت ساله ها هستند که چهل ساله نشون میدن . یه خورده لبامو باز کرده و در حالی که دستمو از داخل شورت خاله به کوسش رسونده بودم گفتم ببینم هنوزم می خوای بیشتر نشون بدم که یه مردم . -قربون خواهر زاده چیز فهمم برم . اینی که دستمو دورش حلقه زدم خیلی خوب جوابمو میده . خیلی سنگین شده و پرآب . فکر نمی کنی یه خورده آبش خالیشه بهتر باشه . -خب بسته به اینه که این آب کجا خالی شه -بازم قربون آدم چیز فهم . تو خودت خوب می دونی که خاله ات دین و ایمونش قویه و از اسراف و اسراف کاری خوشش نمیاد . این آب باید بره یه جایی که حل شه . بره تو سد خاله ات . البته یه سدیه که کفه اش نرمه . آبو می خوره ولی تو وجودت خاله ات ذخیره میشه . -هما جون حتما باید این قسمت از اثبات هم انجام بشه ؟/؟ -اصلش اینه . مردونگی یعنی همین . دیگه امون ندادمش . وقتی که مطمئن شدم که هیشکی دیگه تا چند ساعت دیگه خونه نمیاد رو دستام بلندش کرده و بردمش انداختم رو تخت خوابش و اول اون دامن چین دارشو دادم بالا .. -اووووههههه هما جون عجب کونی دل منو بردی دل منو بردی . تو که این زیر اصلا شورتی پات نداری . من فدا فدای این کونت بشم که حرف نداری.عین صورتت خوشگله -هانی جون صورت ما رو کون کردی رفتی ؟/؟ -هما خوشگله من ! از علاقه زیادیه . اگه بدونی که ما مردا چقدر کشته مرده کون زنا هستیم . مخصوصا کونایی مثل کون تو خالهجون که استیلش حرف نداره -کو قدرشو بدونه .. -خاله جون باور کن زنای انگلیسی غلط بکنن همچین کونی داشته باشن -واسه اینه که اونا به هر کی که از راه برسه میدن -هما جون اونجوری ها هم که ما فکر می کنیم از این خبرا نیست . دور ازشما باشه حالا تو ایران خودمون بیشتر کون میدن تا خارج . اونا اسمشون بد در رفته ما اینجا پشت پرده زیاد کار می کنیم . مثلا الان یه خواهر زاده میخواد کیرشو فرو کنه تو کوس خاله اش .. -هانی چه حرفای قشنگی می زنی خیلی داری حال میدی . منو داغ داغم کردی . من منتظرم . منتظرم که زود تر عملش کنی زودباش . زود باش عزیزم . خواهش می کنم . حال بده .. کون هما رو تا می تونستم لیس و میکش زده و دیگه اون بیش از اندازه حشری شده بود و از بس کیر کیر کرده بود سرمو برده بود . منم دیگه بیش از این منتظرش نذاشته و با تماشای کون ناب و تپل و سفیدش و در حالی که دو تا کف دستمو رو کونش نگه داشته بودم و یه خورده به پهلو ها بازشون کرده بودم کیرمو با عشوه و ناز فرستادمش تو کوس خاله ناز خودم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
تولدی دوباره 25
وای نه هانی نه .. عزیزم خاله به قربونت . این دیگه چیه . چه عظمتیه . تو که منو کشتی.. وای چقدر داغه داره منو می سوزونه . کوسسسسسم کوسسسسسم داغه . -کیرمنم داغه .داغ ضربدر داغ میشه یا خاک یا آب بگو هما جونم کدومشو می خوای . با عشوه گفت من تو رو می خوام . من فقط میخوام تو رو داشته باشم هم دوست دارم از هوس تو خاک شم و هم دوست دارم جوش بیارم و آب داغم بریزه و خنکم کنه . -هماجون اگه خنک شی دیگه بهم کوس نمیدی ؟/؟ -اوه چرا که نه .. خاله تازه راه کوسشو واسه کیرت باز کرده . دیگه نمی تونم پیش شوهر خالت بخوابم . من فقط کیر تو رو می خوام . تا همین حالاش کلی بهم مزه داده . تو که دو جنسه بودی این جوری داری بهم حال مشتی میدی اگه یه جنسه بودی چیکار می کردی ؟/؟ -خب چیکار میشه کرد خاله جون ما اینیم دیگه . شاید دارم کسری این چند ساله رو جبران می کنم . هما جون اطلاعات علمیت زیاد شد ؟/؟ -هانی گلم علمی که زیاد شد ولی کاربردی نه یه خورده زمان می خواد .. -مثلا چقدر ؟/؟ -واسه امروز دو سه ساعت خوبه .. این خاله جون ما قربونش برم با اون هیکل و تن و بدن گوشتی خودش خیلی خوش اشتها بود . -من در خدمتم خاله جون -ببینم مگه خودتم حال نمی کنی ؟/؟ -چرا که نه . یه خاله باحال دارم و حال نکنم ؟/؟ تازه باید از کیر درشت منمتوجه شده باشی که دارم حال می کنم -اووووفففففف هانی من از همون اول از نگاه هیزت فهمیدم که یه جورایی می خوای خاله اتو بکنی .. -چه حسی بهت دست داد . -هیچیدوست داشتم زودتر شروع کنی و دلمم نمیاد که این شروع تموم شه . حالا راستشو بگو از کجام بیشتر خوشت میاد تا همون قسمت تنمو بیشتر واست تقویت کنم و آماده نگه داشته باشم -خاله جون از همه جات از همه جات فقط این قالب کونت خیلی کار درسته و هوسمو زیاد می کنه . -اگه بخوای گنده ترشم می کنم . -اگه بتونی با حفظ تر کیب این کارو بکنی که خیلی ممنونم میشم . کونتو با نگام می خورم کوستو با کیرم می خورم و رو خاله خم شده و سرشو به طرف خودم کج کرده گفتم و لباتو بالبام و در جا بوسیدمش . چقدر گرم و باحال بود . عطش ما و تپش قلبمون لحظه به لحظه بیشتر و تند تر می شد . نفس های هوس ما هوسمونو بیشتر می کرد . -هما می خوامت . خاله گلم دوستت دارم -منم همین طور منم دوستت دارم .. بگو بازم بهم سر می زنی . -اونو باشه وقت خداحافظی میگم فعلا که دارم با کوس و کونت حال می کنم . مگه تو ازم سیر شدی ؟/؟ -چی میگی هانی من تازه اشتهام باز شده . -می خورمت هما جون من از تو گشنه ترم . خودمو می کشیدم عقب تقریبا تمامی کیرمو می آوردم بیرون و دوباره و چندباره با ضرباتی پی در پی خاله جون جوونو که از نو می رفت جوونی کنه می گاییدم . به سلامتی شوهر خاله که دارم به زنش روحیه میدم . به سلامتی ریحانه که ننه شو گاییدمو به سلامتی خودم و خاله جون . خاله زیر کیر من در حال رقصیدن بود . خودشو رو تخت دمر و دراز کرد و ازم خواست که منم دراز کش و نیمه منطبق بر اون شم و اونم کونشو از پایین سر کیرم بکوبه و کوسشو بفرسته اون داخل یه مدل جدیدی بود تو عملکردهای من ولی یکی دوبار تو فیلمهای سکسی دیده بودم . البته این جوری زن کیف می کنه ولی فشار شدید برای ارگاسم به وجود نمیاد . همین کارو کردم و کیرم تو کوس خاله جون دمر افتاده بود و اونم با شدت از پایین ضرباتشو به کیر من می زد و منم با دیدن کون اون بی نهایت حال می کردم . دو تا دستامو آروم رو کونش داشته و بابالا و پایین اومدن کونش دستای منم بالا و پایین می رفت . این حرکتش منو به یاد جزر ومد دریا مینداخت . -هما جون می خورمش اون دو تا قاچای جوندار و آبدارتو می خورم . میخوام گازش بگیرم .. -پس معطل چی هستی . کیرتو نکش بیرون اول جاهای دیگه رو گاز بگیر بعد برس به اونجا .. منم دیگه گفتم کوس خوار خاله و شوهر خاله کرده .. این با ر کاملا منطبق افتادم پشت خاله و کیر خودش سر جاش بود . شونه های هما رو غرق گاز و بوسه و مکیدن و لیسیدن کرده بهش امون نمی دادم که فکر کنه .. -اووووخخخخخ نهههههه هانی هانی ولت نمی کنم می دونی که خاله ات اون داخل فتیله آتیش داره . -نگو هما جون . اینجا رو منفجرش نکنی ؟/؟-عوضش باهم میریم اون دنیا شب و روز منو می گایی . -وای خاله ایمانت همین قدر بود ؟/؟ -بکن منو حال بده هانی . ایمان من اینه که با کیر تو سر حال بیام و با تو به بهشت زندگی برسم . عسلتو میخوام هانی . -اونم برات اثبات می کنم که مرد شدم . درحالی که لباشو ور می چید و مث دختر بچه ها نازمی کرد دستشو به سینه اش رسوند و گفت سینه هامو قبول نداری ؟/؟ -هما خوشگله هنوز نیمساعت نیست که روت سوارم . تازه کو هنوز باید چشای خوشگلتو ببینم و از روبروهم بکنم تو کوست . سینه هاتم می خورم . سرمو کج کرده و اون هلوها یا همونلیمو های آبدارو گذاشتم دهنم که از هر میوه ای برام خوشمزه تر بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
تولدی دوباره 26
به ! به ! هلوی هما خیلی خوشمزه هست . یه هلوییه که خوردنش عمر آدمو دوبرابر می کنه . بخورش هرچی بخوری آبدار تر می شه .. -خاله جون .. توت فرنگی هم میخوام .. -توت فرنگی یا کوس فرنگی ؟/؟ بیا مال تو گازش بزن . گازش بزن و ببین خوشمزه هستیا نه .. پاهاشو از وسط باز کرد و منم کوسشو با هوس و لذتی در خور یک کوس جوون می لیسیدم . -مزه توتش چه طوره . -از اون ترشو شیرینای بامزه که من دوستش دارم وبه دلم میشینه .. -حالا خاله قربونت می تونی با یه چیز دیگه هم تستش کنی ببینی نظر اون چیه ؟/؟ -همین الساعه به روی چشم تو که می دونی اگه الان با این تست کننده قوی اونو بچشم دیگه تا اون سر دنیا هم پرواز می کنم .-وای هانی منم روبالت می شینم تا همراه با تو بپرم . -منظورت رو همون کیرمه دیگه -ای شیطون بلا خیلی ناقلایی . خیلی دوست داشتنی هستی . واسه همین کاراته که دیگه نمی تونم ازت دل بکنم . -پس بگیر که اومد .. این بار انگار یه حس دیگه ای داشتم . اونو گذاشتم رو جفت پاهام و بایه حالت تو در تو کیرمو فرو کردم تو کوسش . طوری که پاهاش کیرمو قفل کرد و ودر حال گاییدن نه کیرمو می دیدم و نه کوس ناز خاله جونو . -هانی بزن بزن چقدر خوب می کنی . ببینم حالا برات ثابت شد که ریحانه دیگه دخترخاله نداره ؟/؟ -چه جورم . چه جور . -ولی حداقل هفته ای یک بار رو باید بیای و من از تو یه تست بگیرم که ضعیف نشده باشی . بالاخره تا ازدواج نکردی یکی باید ازت تست بگیره . -بدجوری قفلش کردی . داری آبشو می گیری .. -هانی عزیزم به خالت حال بده . من می خوام منو بترکونی . عشق کنم باهات . -ناقلا اینو می خواستی ؟/؟ -چه اشکالی داره آدم بخواد از خواهر زاده اش یه چیزی بخواد فقط یه کاری کن من حالم جا بیاد . سر حال سر حال شم . -آب سفید می خوای ؟/؟ -شیطون آره آب کیرتو می خوام ولی عرق سگی نمی خوام . -خاله جون یه پاتوبنداز رو شونه ام تا کیرمو از زندون درش بیارم و بتونم حرکتش بدم . -عجب پاهای کشیده ای داری جون میده که آدم شب و روز کنارش بشینه و روش دست بکشه -هر جا روکه خوشت میاد روش دست بکش . چون با دستای تو داغ میشم و زندگی می گیرم . زندگی دوباره -مث من که از نو به دنیا اومدم و یه زندگی دوباره ای پیدا کردم ؟/؟ شجاعانه و با مقاومتی زیاد سرعتو زیاد کرده و دوتایی مون رفته بودیم تو سکوت . سکوتی که می دونستم اونو برده به یه حالت خلسه ای که داره فکر می کنه چطور به ارگاسم برسه . حس کردم که بدنش داره می لرزه و منم با لرزشهای اون می لرزیدم . یک آن خودشو به طرف من حرکت داد . -هانی هانی خوشگله من .. من دیگه تموم کردم .. حالا از هانی میخوام که تو کوسم هانی بریزه .. اولش حواسم رفته بود جای دیگه -میگی باسر برم تو کوست ؟/؟ -خندید و گفت آقای فرنگ رفته دوزاریت کجه ها . -اوووووهههههه خاله جون آب کیر عسلی منو میخوای ؟/؟ -نوکرتم . عسل اومده همین دم دم . داره می ریزه از بس زیاده بگیرش . -زود باش که بدنم و این کوسم مواد قندی میخواد -هما خوشگله من بگیر که آی عسلی من داره می ریزه تو کوست .. تازه گرم افتاده بودم . هنوز جا داشتم که بیشتر اونو بگام . لذت می بردم که خاله ام داره با من حال می کنه . یه حس غروری بهم دست داده بود که نمی دونستم چه جوری وصفش کنم . از بچگی که همین طور یادمه گویی خاله رو با همین ریخت و قیافه و هیکل دیده بودم . اصلا تکون نخورده بود . به نظرم حتی خوشگل تر و خوش پوست تر هم شده بود . -هماجون عسل داره میاد .. -بذار بیاد بذار بره تو کندوی خودش . جاش همونجاست .. وقتی که تمومش کردم سرمو گذاشتم رو سینه اش و دیگه کیرمو بیرون نکشیدم .-هانی بکش بیرون میخوام یه خورده از اون عسلتو هم بچشم -پس تو هم میخوای ازش تست بگیری ؟/؟ -فکر کردی فقط خودت معلم و ممتحنی ؟/؟ دوستت دارم دیوونه .. کیرمو بیرون کشیده و اون یکی دو قطره ای رو که در حال چکه کردن بود گذاشت تو دهنش و سر کیرمو فرو کرد تو دهنش و با یک ساک زدن دیگه هر چی رو که درلوله اسپرم باقی مونده بود خالی کرد و چشید . چشاشو بسته بود و طوری با لذت آب کیرمو می چشید و تو دهنش مزه مزه و حلش می کرد که واقعا فکر کردم داره عسل نوش می کنه .-هماجون داغ نشی .-از این داغ تر ؟/؟ .. اصل اصله . اصلش طبیعیه .. دوجنسه نیست . خالص ..شفایی و دوایی . -خاله جون هنوزم جا دارم که ادامه بدم . -خیلی خیلی یک جنسه ای -ببینم بد جنس که نیستم -نه تو یک جنسه ای . تازه چی خیال کردی .فکر کردی به همین سادگی دست از سرت بر می دارم ؟/؟ سابقه نداشته که من در یه وهله دوبار ارگاسم شم . تازگیها هم که شوهر خاله ات تا میاد یه حالی بهمون بده درجا وا میره .. خاله جون یه ساعت دیگه هم ما رو نگه داشت و من هم یه بار دیگه اونو ارگاسمش کردم ولی دیگه خودم توکوسش چیزی نریختم . اونم راضی و خوشحال همش قربون صدقه ام می رفت .. از در خونه خاله اومدم بیرون . داشتم به این فکر می کردم که واقعا زندگی آدم گاهی چه جوری می تونه از این رو به اون رو شه . بعضی وقتا با یه زلزله ای همه چی عوض میشه. ولی بعضی اوقات لرزشی به اندازه یک عمر نیازه تا این زلزله و تحول حس شه . راستش وقتی به کودکی و نوجوونی خودم که فکر می کردم اصلا حسی نسبت به دختر بودن خودم نداشتم . من دختری نکرده بودم و فقط دوبار چنگیز نامرد بهم تجاوز کرده بود که اون جوری جوابشو پس داد .. هدیه هانی شد و انتقامشو گرفت . کاش بابام درکم می کرد . اون عاشق دختر بود . یه کاری داشتم رفته بودم مرکز شهر . تو همین حال و هوا بودم که دیدم یه زنی از کنارم رد شد که قیافه اش واسم خیلی آشنا بود رنگ از چهره ام پرید قلبم داشت وای می ایستاد . نمی تونستم بر خودم مسلط شم ... ادامه دارد.. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
تولدی دوباره 27
بدجوری به خودم لرزیده بودم . باورم نمی شد بعد از سالها اونو دیده باشم . همکلاس من و مرسده ..همون سمانه ای که دوستش داشتم و اون زیاد در بند نبود . راستش کسی چه می دونست که من چی میخوام و چی می کشم . راستش این روزا آدما حتی نمی تونن به فکر خودشون باشن چه این که به فکر دیگران باشن . ما بعضی وقتا که از یکی تعریف می کنیم شاید ته دلمون از اون شخص تعریف نمی کنیم بلکه به خاطر اون شگفت زدگی که دچارش شدیم به وجد اومده و دلمون می خواد همه بدونن که یکی در این دنیای خاکی هست که همه تابوها رو شکسته .. فرهنگ غلطو شکسته و خوبی دیگرانو می خواد . من اونو با تمام وجودم دوست داشتم . اون باید حالا شوهر داشته باشه . حتما خیلی هم خوشبخته . اون که نمی دونه من کیم و منو نمی شناسه .. تعقیبش کردم .. ازخیابون اصلی رفت به یه خیابون دیگه که در واقع به نوعی می شد گفت که اون خیابون هم اصلیه .. به یه ساختمون و مجتمع بزرگ رسید .. سرمو بالا کردم چهل پنجاه تا تابلو دکتر رو دیدم .. یه لحظه چشمم خورد به اسم سمانه .. منتها اون کارشناس ارشد در روان شناسی بود . مشاوره می کرد .یا همون مشورت خودمون . ویه چیزایی هم در مورد مامایی نوشته شده بود . من دیوونه اش بودم . حالا باید دیوونه می شدم تا بتونم اونو از نزدیک ببینم . دیگه دنبال سمانه راه نیفتادم . گذاشتم اون از آسانسور بره و من از از پله ها رفتم طرف طبقه پنجم . سه سوته رفتم بالا و حتی زودتر از اون رسیدم . تعجب می کردم چراتو خیابون سوار ماشین نبوده . شایدم جایی همین نزدیکیها پارکش کرده . پاهام سست شده بودو نمی دونستم چه جوری وارد اتاق انتظار شم . وای چقدر شلوغ بود . واسه یه فوق لیسانس روانشناسی .. این همه مریض . چه جوری میخواد به همه سرویس بده .. منشی سمانه یه دختر جوون و زیبا بود ولی جدی . ازش نوبت خواستم -ببخشید وقت ما تا یه ماه دیگه پره -من وضعم اضطراریه . یه نگاهی به تیپش انداختم و یه نگاهی هم به اطراف .. دیدم داره میره طرف آبدار خونه تااحتمالا یه چایی واسه خودش بریزه دنبالشراه افتادم -ببخشید آقا حق ندارین اینجا تشریف بیارین .. من که بهتون گفتم تا یه ماه دیگه نوبتا همه رزرو شده .. یه پنج هزار تومنی از جیبم در آورده و گفتم ببخشید اون دفعه پنج تومن بابت پول ویزیت بدهکار بودم . منشی یه لبخندی زد و گفت باشه میدمش به دکتر حالا ببینم برای هفته بعد می تونم چه کار براتون بکنم .. -یه پنج تومنی دیگه از جیبم در آورده و گفتم خانوم منشی ببخشید اینم باشه اینجا برای چایی بعدی که میخواین بخرین . -دست شما درد نکنه ولی زودتر از فردا نمی تونم کاری بکنم . فردا اول وقت می تونین تشریف بیارین . من یه بهونه ای میارم واسه مریضای فردا که به طور استثنا نفر آخر دیروزی جا مونده . چیکار کنم ما باید تا اونجایی که دستمون بر میاد خدمتگزار بیماران باشیم و خدا کنه مشکل شما هم هر چه زودتر حل بشه . فردا بعد از ظهر سر ساعت اومدم . خیلی خودمو شیک و پیک کرده و اومدم اونجا وقتی سمانه رو دیدم محوش شدم . درشت تر از چند سال پیش نشون می داد و خوشگل تر . دلم می خواست تو اعماق چهره و وجودش برم و حس کنم که آیا از زندگی خودش راضی هست یا نه . چی می شد اون مال من بود .؟/؟! اون لبای سرخ گیلاسی اون چشای درشت و مژگان بلند .. صورتی که درشت بود و هم حالت گرد داشت و هم کشیده .. یه جوری بود یه زیبایی خاصی داشت . یه دنیا حرف داشتم که واسش بزنم . زبونم بند اومده بود . به گذشته های دور بر گشتم . اون وقتا که ما رو یه ردیف می نشستیم . حالا نمی دونست که اون هدیه شده هانی و به بهونه روانشناسی گفتار درمانی اومده تا باهاش حرف بزنه . من واسه هر بار دیدنش حاضر بودم ده تا ویزیت هم بدم . دوستش داشتم . هرچند دیگه نمی تونستم باهاش باشم ولی اون منو به گذشته ام پیوند می داد . چقدر با متانت حرف می زد . دوست داشتنی زیبا و منطقی و با لبخندی که اعتماد دوست و حتی دشمن رو هم می تونست جلب کنه . -ببخشید چند دقیقه می تونم حرف بزنم -با توجه به بقیه بیمارا و این که این روزا سرم شلوغه فکر نکنم بیشتر از یک ربع بتونم در خدمتتون باشم . فقط باید وضعیت شما رو بررسی کنم شرایطو ببینم و بهتون بگم که دفعه بعد چه جوری نوبت بگیرین .فکر نکنین من آدم طماعی هستم .. باور کنین من حاضرم با در آمد کم شنونده خوبی برای دردهایمردم باشم و بهشون کمک کنم ولی وقتی جمعیت و داوطلب ویزیت شدن زیاد ه کاری نمیشه کرد یه جوری باید به همه این مشکلات رسیدگی کرد . من از اونجایی که به صورت و چهره زیبای عزیز دلم خیره شده بودم ومژه نمی زدم اون دیگه از همون اول فهمید که من در یک وضعیت عادی بهسر نمی برم .. هرچند من خودم می دونستم که غیر عادی بودن من به خاطر گل روی همین خانوم دکتره . شروع کردم .. یه سری آدما یه مشکلاتی دارند که به مرور زمان و همراه با رشدشون رشد اون مشکلات متوقف شده و از بین میره یه سری صغری کبری بافتم و دیدم من دارم میشم دکتر و این جوری یک ماه باید هرروز بیام و برم تا حرف دل خودمو بزنم .. بالاخره رک گویی رو شروع کردم . -خانوم دکتر راستش منی که الان روبروتون نشستم یه زمانی دختر بودم . لباسای دخترونه تنم می کردند . به مدرسه دخترونه می رفتم . واسم اسم زنونه انتخاب کرده بودند . توبچگی هام هر وقت منو می بردند بازار واسم عروسک می خریدند ولی من از این اسباب بازیها خوشم نمیومد . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
تولدی دوباره 28

من شاید زیاد خودم حس نمی کردم این تفاوتها رو . من خودم بودم . اون آدمی که باید باشم اون آدمی که بودم . ولی دیگران یه تصور دیگه ای داشتند . شاید تا سالهای ابتدایی زندگیم این چیزا زیاد مشخص نبود ولی یواش یواش به دوران نوجوانی رسیدم . دورانی که دخترا به دیدن پسرا به هیجان میان . اما من در این دوران به دیدن دخترا به هیجان میومدم . دوست داشتم با اونا باشم . دلم می خواست دوست دختر داشته باشم . یه گرایش و وابستگی خاصی به اونا داشتم . .. دلم می خواست واسه سمانه بشینم و تا ساعتها حرف بزنم . اما اون تقریبا روانکاو من بود و منم چند دقیقه ای بیشتر وقت نداشتم که باهاش صحبت کنم . نگاهش نشون می داد که دوست داره زودتر برم سر اصل مطلب . به ساعتم نگاه کردم . می دونستم حداقل ده دقیقه ای فرصت دارم . دوست داشتم از هیجانات این سالهای خودم بگم . براش از دو تا دوستام گفتم . یکیشون که مرسده بود و یکی دیگه اش خودش یعنی همون سمانه .. داشتم می گفتم دکتر جان که من عاشق و شیفته اون دو تا دختر بودم . با یکیشون زیاد بر می خوردم ولی یکی از اونا یه متانت خاصی داشت . ولی درکم نمی کرد یا درک نمی کرد که من عاشقشم . دوستش دارم . همون طوری که یه پسر به یه دختر میگه دوستش داره و عاشقشه . من اون حسو داشتم و خودم نمی دونستم . آره من یک دوجنسه بودم . چه طور می تونستم اینو حس کنم وقتی که دیگران حس نمی کردند . در دنیای امروز و در زندگی ما فقط با وجود خودمون شناخته نمیشیم . وجود ما بسته به وجود دیگران هم هست . من اون چیزی بودم که دیگران هم اون تصور خاصو از من داشتند و روز به روز گیج تر می شدم . دوستام ازم گله مند می شدند . یکیشون باهام قهر کرده بود . خیلی باهام دوست بودیم . باهم درس می خوندیم و رویه نیمکت می نشستیم . خاطره های شیرینی ازش دارم و هرشب به یاد اون روزاسرمو میذارم به بالین .. سمانه از اون وقتی که در مورد دختر بودنم صحبت می کردم همه چی دستگیرش شده بودیعنی فهمیده بود که من دو جنسه بودم ولی با علاقه به حرفام گوش می داد . . بابام سه تا بچه داشت و داره . دو تا پسر و یکی من که مثلا دختر بودم . داداش بزرگم تو انگلیس دکتر شده و اونم داره پزشکی می خونه من عزیز دردونه بابام بودم و اون دیگه نمی تونه تحمل کنه که دخترش پسر شده باشه . نمی تونه این مسئله رو درک کنه . شاید من اگه یه خواهر داشتم اون این مسئله رو به خوبی درک می کرد و تازه خوشحال هم می شد ولی حالا طوری باهام رفتار می کنه که انگار مقصر اصلی تمام این ماجراها من هستم . من هستم که به آرزوهای اون پشت پا زدم . خیلی دلش می خواست منو تو لباس سپید عروسی ببینه . همش می گفت درسته که دوست دارم تو عروس شی ولی نمیذارم از پیشم بری . اون اوایل که می گفت اصلا شوهرت نمیدم . اشک از چشام جاری شده بود . می دونستم سر این روان پزشکه رو خوردم . البته اون که هنوز یه دکتر نبود و به عنوان فوق لیسانس یا کارشناس ارشد مشاوره می داد ولی باید کارش خیلی خوب بوده باشه که مطبش شده مثل مطب پزشکای درجه یک .. سمانه یه چیزایی رو واسم گفت و یه حرفایی می زد که فقط آهنگ کلامشو می شنیدم فقط به لبهاش نگاه می کردم . نگاه می کردم تا فرم لبهای غنچه ایشو ببینم . اون یه حالت زنونه پیدا کرده بود ولی همون زیبایی رو داشت . خوش به حال شوهرش . چی می شد اگه من شوهرش بودم . تازه اگرم شوهر نداشت امکان نداشت راضی شه با یه آدمی مثل من که تغییر جنسیت داده ازدواج کنه . هنوز خیلی ها ما رو باور ندارن . باور ندارن که ما هم می تونیم مثل بقیه باشیم . سالها زندگی و جوونی خودمو رو این کار گذاشتیم . وقتی رو که دیگران به دنبال تفریح و لذت هستند من از این اتاق به اون اتاق و از این جراحی به این جراحی گذروندم . دردهای زیادی رو تحمل کردم و تازه بیشتر هزینه هامو داداشم داد . چی بخورم چی بپوشم چه رفتاری داشته باشم که دیگران به من نخندند ... رفته بودم تو فکر و فقط به صورت زیبای سمانه و لبای در حال حرکتش نگاه می کردم . یه جای کار حس کردم که اون لبا دیگه حرکتی نمی کنه . تازه اون وقت بود که بیدار شدم و با یه حرکت لب دیگه سمانه متوجه شدم که فرصتی ندارم . بهم گفت که تو بهترین روان شناس خودت هستی و هر چند بار دیگه که احساس نیاز کردی می تونی از منشی ام وقت بگیری . فقط اون چیزایی رو که این چند دقیقه ای بهت گفتم به کار ببند حتما در آرامشت اثر گذاره . من اصلا نفهمیدم چی گفت . چون به حرفاش گوش نمی دادم -حتما خانوم دکتر . رعایت می کنم . از مطبش اومدم بیرون . آخرشم نفهمیدم اینجا رو باید به عنوان یه دفتر مشاوره حساب می کردم یا یه چیزی تو مایه های پزشکی . ظاهرا سمانه متخصص یا کارشناس مامایی هم بود . وقتی منشی لیست جاهای خالی رو واسه نوبت باز کرد هر جا که خالی بود می گفتم اسم منو بنویس . یه روز سه تا نوبت پشت سر هم گرفتم ولی تعداد نوبت ها که از ده دوازده تا گذشت یه نگاهی بهم انداخت و فهمید که راستی راستی قاطی کرده ام و دیگه اضافه نکرد .. -ببخشید شما این چند جلسه رو تشریف بیارین اگه خانوم دکتر صلاح دونستند بازم برات نوبت می زنن . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تولدی دوباره 29

اصلا حال و حوصله هیچی رو نداشتم . می خواستم طوری قایم شم که مرسده و کوکب هم سراغم نیان . زندگیم دگرگون شده بود . عاشق شدن .. نیاز جنسی داشتن . به فردا نگریستن . وقتی اومدم خونه طبق معمول پدرم با همون لحن همیشگی خودش جواب سلام منو داد . اصلا نمی پرسید که دارم چیکار می کنم و حالم چطوره . دلم واسه داداش بزرگه ام و آلیس تنگ شده بود . حالا دیگه یواش یواش اعضای فامیل فهمیده بودند که من دیگه دختر نیستم . باید از مخفیگاه خارج می شدم . رفت و آمدها یه مدتی به خاطر وجود من کم شده بود . باید با خیلی ها روبرو می شدم واسه خیلی ها توضیح می دادم که جریان چی بوده ولی حوصله شو نداشتم . اوایل خیلی شوق و ذوق داشتم که جزئیات اونچه که بر سر م اومده رو واسه همه بگم ولی حالا دیگه حوصله پر چونگی رو نداشتم . دلم نمی خواست با فک و فامیلا روبرو شم . ولی عمه جون هم مارو شام به خونه شون دعوت کرد . رابطه ام با این یکی عمه خیلی خوب بود . بیچاره چهل سالش بود که شوهرشو از دست داد و حالا همه شون سر و سامون گرفته بودند . پنج شش سالی می شد که بیوه شده بود . اونم وقتی این خبرو شنید از تعجب داشت شاخ در می آورد . راستش بار ها و بار ها منو برده بود حموم و من وقتی نگاه به اون اندام لختش می کردم همون حسی بهم دست می داد که از دیدن مرسده و سمانه بهم دست می داد . دلم می خواست سینه های درشت عمه جونو بگیرم تو دستام و اونا رو از نوک بذارم تو دهنم . عمه خیلی خوشگل بود . شباهت زیادی هم به من داشت یعنی اون وقتی که هدیه بودم . حالا هم باید تا حدودی همون شباهت رو داشته باشه چون با چند تا تفاوت جزئی همون قیافه رو داشتم . اون تن و بدن لختشو بارها و بار ها دیده بودم وقتی که بعضی شبا می رفتم خونه شون تا تنها نباشه . حالا می خواست حس کنه که هدیه ای که هادی شده چه شکل و شمایلی پیدا کرده . خدا کنه اون مثل خاله هوس اینو نکرده باشه که منو مورد آزمایش قرار بده . وقتی اونو دیدم خیلی زیباتر از همیشه به نظر می رسید . خیلی .. خیلی هم جوون تر شده بود . مثل همیشه به خودش می رسید . بر خلاف بابا که حال و روزی مذهبی داشت و جا نماز رو آب می کشید ولی به من اعتنایی نمی کرد اون زیاد در قید و بند آداب مذهبی نبود و اگرم بود سعی می کرد همیشه خودشو شاد و سر زنده نگه داشته باشه با همه اینها این بار یه پیراهن یکسره بلند ی به تن کرده بود به رنگ قرمز شاد و از کناره ها چاک دار که وقتی حرکت می کرد پاهای سفید و کشیده و لختش از مچ تا انتها مشخص می شد . کاش یه خورده دیگه این چاک پیراهنش حرکت می کرد تا من بتونم اون کون خوشگلشو ببینم . یه خورده حال و هوای سمانه و مطب و این بر نامه ها داشت موقتا از سرم دور می شد ولی این طور نبود که فراموشش کنم . فعلا داشتم با سوژه عمه خانوم خودمو تسکین می دادم . دیگه نمی شد که اونو مثل سابق کاملا بر هنه ببینم . درسته که بی خیال بود و خیلی راحت تو خونه می گشت و با دیگران بر می خورد ولی فکر نکنم یه حس و حالی مثل روحیه خاله رو می داشت که خودشو در اختیار من بذاره . هر چند لحظه اول غصه ام شده بود که بیام خونه شون ولی حالا دلم می خواست تر تیب اونو هم مثل خاله بدم . اون واجب تر از خاله بود . چند سالی بدون شوهر بودن اونو واجب الکیر خوردن کرده بود و من باید وظیفه برادر زادگی خودمو انجام می دادم . ولی جرات ریسک کردن رو نداشتم . اگه گند می زدم شاید عمه گذشت می کرد ولی بابام اعدامم می کرد و من هنوز از اون خیلی حساب می بردم . هنوز نسبت به اون اگه نگیم احترام یه ترس خاصی داشتم . وقتی این مهمونی کلیشه ای تموم شد به وقت خداحافظی یه امیدی تو دلم زنده شد . -ببینم داداش امشب هانی جون یا همون هدیه جان خودمونو می خوام ازت قرض بگیرم . باهاش خیلی حرفا دارم . امید وارم ناراحت نشی . -تا هر وقت دلت می خواد پیشت بمونه -نه خیلی حرفاست که باید باهم بزنیم . هنوز هم تو شوک این وضعیتم . -ما همه مون تو شوکیم حوا خانوم . من که هنوز باورم نمیشه . یعنی من یه دختر هم نباید داشته باشم ؟/؟ -داداش ناشکری نکن . این چه رفتاریه که تو داری . داداش دقت کن خدا بهت دختر نداده که بخواد دخترو ازت بگیره .. خدا بهت یه دو جنسه داده در شکل یه دختر . پس نمی تونی مدعی باشی که دختر داشتی و حالا نداری . گذشته از همه اینها تو نسبت به داده خدا ناشکری می کنی ؟/؟ توی دلم گفتم دمت گرم عمه جون . جواب دندون شکنی به پدرم دادی . عقل من نمی رسید که همچین حرفی تو ذهنم بیاد هر چند که قدرت بیانشو نداشتم . اگه بدونم عمه حوای خوشگل من که تو طالب کیر منی من یکی تا هر وقت که دلت بخواد فدایی کوس و کونتم . .. درهر حال مهمونا یعنی خونواده من به همراه بر و بچه های عمه جون رفتند و من و حوا خانم رو با هم تنها گذاشتند . به یاد بحث با خاله افتاده بودم که منجر شده بود به سکس . ولی هرچی منتظر بودم این عمه جون از یه جایی شروع کنه شروع بکن نبود .. -عمه گلم پس خیلی تعجب کردی که هدیه دختر شده هانی پسر . حتما باورت نمیشه .. -باورش که سخته ولی از حالات صورت و صدات و حرکاتت مشخصه که یک مرد هستی ولی نمی دونم اون هیجاناتی رو که یه مرد در روبرو شدن با یه زن داره می تونی داشته باشی یا نه . می خواستم بهش بگم تو که عمه ام هستی کیرمو شق کردی چه برسه به این که یه زن غریبه ای روبروم قرار بگیره ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تولدی دوباره 30

آره آره عمه جون .. من مثل یک مرد شدم . یعنی اصلا مرد شدم . موتورم مثل یه مرد کار می کنه .. خیلی سخته باورکردنش خیلی سخته . نزدیک بود از دهنم بپره که خاله جون هم باور نمی کرد ولی یه جورایی باورش دادم که زود جلو دهنمو گرفتم .. -حیف که درست نیست وگرنه می گفتم یه کاری کنی که باورم بشه . ولی خب حالا بیا یه خورده با هم حرف بزنیم و تلویزیون ببینیم . عمه رفت و چند دقیقه بعد با یه سر و وضعی که با شکل و شمایل دقایق قبلش فرق می کرد برگشت . یک استرچ پارچه ای تنگ که کونشو در حال پرش از شلوار نشون می داد پاش کرده بود که کیرمنو هم داشت از شلوارش می پروند . شلوارش هم از اون سفید های خوشگل بود . دیگه حیفم میومد قسمت بالای شلوار و نیمتنه اشو نگاه کنم . اگه اون لحظه یکی ازم می پرسید بلوز حوا چه رنگیه نمی دونستم چی جواب بدم . این عمه هم طوری رو کاناپه یه پهلو کرده بود و کج و کوله نشسته بود که حداقل دوسوم کونشو راحت می تونستم دید بزنم . لعنتی کیر همونجوری شق وایساده بود . قصد عقب رفتن رو نداشت . -هانی جون پیژامه بیارم راحت باشی ؟/؟ این جوری انگار یه خورده سختته ..... لعنت بر تو هانی . یه جوری این کیر رو بخوابون . از خجالت مردیم . آخه کی بهت گفت دوباره پیرهنتو بذاری لای شلوارت . عمه که می خواست یه کاری رو انجام بده تا انجامش نمی داد ول کن قضیه نبود واسه همین از جاش پاشد و تا رفت پیژامه بیاره منی که قصد داشتم کیر رو بخوابونم یه نگاه سیر از کونش گرفتم و دستمو گذاشتم لای شلوارم و سر کیر رو صاف کردم تا از حالت انحراف به چپ یا همون گردش به چپ خلاصش کنم و در مسیر مستقیم قرار بدم . از بد بختی در مسیر مستقیم هم ورم کرده نشون می داد . عمه خیلی معطل کرده بود . این همه فرصت بهم داده بود هنوز نتونسته بودم یه جوری شر این کیر رو کم کنم . کیر رو دوباره کج کردم و از کناره ها اونو مماس با زیر رون پای چپم کردم و سرش فشار آوردم . این جوری اگه حرکت نمی کردم مشخص نمی شد که کیر شق شده .. عمه جون برگشت . از روبرو داشت میومد و دیگه این بار نگام افتاد به نیمتنه اش چه صورتی چه آرایشی عین هلو .. -عمه جون عروسی دعوت بودی ما خبر نداشتیم ؟/؟ -مگه اشکالی داره واسه هانی جون خوشگل خودم خوشگل باشم ؟/؟ مگه ما نباید از دیدن خودمون لذت ببریم ؟/؟ حتما باید یه مجلسی عروسی باشه که ما خودمونو درست کنیم ؟/؟ وای این صورت بوسیدن داشت . این لبای روژمالی شده و بر جسته و هوس انگیز یه کیری می خواست از وسط جفتشون بره تو دهنش .. وسوسه شده بودم رفتم طرفش تا صورتشو ببوسم خودش لبشو آورد طرفم و با یه بوس پنج شش ثانیه ای لب به لب سرحالم کرد . در حال بوسه حس کردم کیرم داره رو به جلو حرکت می کنه . وای خاک توسرت هانی . این تکون خوردن چی بود . کیر از حاشیه پام پرید و دوباره ورمش مشخص شد . عمه جون هم زل زده بود به همونجا . پیژامه رو داد دستم و گفت بپوشش راحت باش . همین جا درش بیار . معلوم نیست تو چته . -عمه اینجا در بیارم زشته . -حرف نباشه . من احساس می کنم این عمل جراحی که روی تو انجام شده یه اشکالاتی داره . یه وضعیت غیر عادی درتو مشاهده میشه . -قربون حوا خوشگله ام بشم دست از سرم بر دار . این عملش شاید زیادی قوی بوده این جوری شده . برشیطون لعنت این که از خاله گردن افتاده تره . طوری رفتارمی کرد که نمی تونستم فکر کنم آیا راستی راستی کیرمی خواد یا این که دلش واسم سوخته و نگران سلامتی منه و از این که فکر می کنه آلت تناسلی من سیخ شده اومده جلو ربطی به جراحی های من داره . -عمه جون من مریض نیستم . اولش اومدم این جا این جوری بودم ؟/؟ -نمی دونم من دقت نکردم . -اگه این جوری بودم که تابلو می شدم . -شاید من نفهمیدم و بقیه هم روشون نشد بگن . حالا شلوارتو در بیار . اینو بپوش .. شلوارمو در آوردم . یه لحظه یه چیزی رو می خواست برداره بهم پشت کرد و اون کون برجسته استرچی اونو دیدم . وای همون چند سانتی که در اثر جر و بحث خواب رفته بود دوباره بیدارشد و اومد بالا و قبل از این که پیژامه ام رو بپوشم عمه خانوم چشمش افتاد به شورت ورم کرده من -هانی تومیگی این عیب نیست ؟/؟برادرم کلی هزینه کرده تا تو درمان شدی . -مامان تقریبا همه کارها رو داداش کرده و آلیس جون . اون فقط به من سرکوفت می زده . چیزی نیست عمه جون . اومد طرف شورت من و اونو خواست بکشه پایین -عمه بده زشته . -ببینم یه پرستار یا دکتر زن وقتی اونجای مرد رو می بینه واسه درمانشه و زشت نیست -حواجون از کی تا حالا تو دکتر شدی ؟/؟ -شاید دانشگاه نرفته باشم ولی دکتر تجربی که هستم . شورتمو تا زانو کشید پایین و کیر سر به هوای من عین یک جتی که در حال پرواز به سوی آسمونه روبروی صورت عمه خانوم قرار گرفت . -کار خدا رو ببین . آدم باورش نمیشه .. اومد جلوتر و کیرمو گرفت تو دستش . -هانی جون این طبیعی نیست . شاید تو تازه مرد شدی و خیلی چیزا رو نمی دونی . تو باید همین جا چند روز پیش من بمونی تا بهت یه آموزشهای اساسی و درست و حسابی بدم . این آلت یا خودمونی بگم کیر فقط در شرایط خاصه که به این درجه از رشد می رسه ... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 3 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

تولدی دوباره


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA