انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین »

عجب بله برونی


مرد

 
عجــــــــــــــــــــب بــــــــــــــــــــله بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! 10

اصلا لباسا مون معلوم نبود کجا پخش و پلا شده . فقط شورتمونو پامون کردیم . -افسون جون دیگه فایده ای نداره . باید از این در بریم بیرون . یه وقتی دیدی یکیشون سکته کرد مرد . اون وقت دیگه بله برون بی بله برون .. -زبونتو گاز بگیر افشین . من اصلا دوست ندارم همچین اتفاقی بیفته . خدا نکنه این طور شه . در اتاقو باز کردیم .. نمی دونم چرا اونا پخش و پلا نشده بودن . حس کردم که اونا هم به این عقیده رسیدن که جنگ اول به از صلح اخر . آخه از قرار معلوم باید سکس خانوادگی رو یه جای کار پیاده می کردند . و از این زمان وقت بهتری هم نبود . قبل از این که درو باز کنیم به افسون گفتم که سرت رو پایین بنداز و اولش چیزی نگو .. بالاخره یه بزرگتری گفتن یه کوچیکتری گفتن . یه ادبی گفتن یه احترامی گفتن . .. خلاصه وقتی ما دو تا روبروی اون چهار تا قرار گرفتیم دیگه تا چند لحظه ای که فکر کنم یه چند دقیقه ای می شد ساکت بوده و گاهی به هم و گاهی به زمین نگاه می کردیم . آخرش بابا افرود من به حرف اومد و گفت بچه ها از کی تا حالا اینجایین .. خب افسون که نمی تونست چیزی بگه . یعنی جایی که مرد بود صلاح نبود که زن لب به سخن باز کنه اونم در یک همچه وضع بحرانی -پدر جون شما دیدین که ما از این در وارد شیم ؟/؟ این سوالی بود که باید مامان و عمو از ما می کردند چون اونا قبل از شما و زن عمو این جا تشریف داشتند .. -پسر شما حساب نمی کنین که قبل از از دواج این کارا بده ؟/؟ هر کاری وقت و زمانی داره ؟/؟ قرار بود که امشب مراسم داشته باشیم .. بد جوری به خودم فشار آوردم که جلو خنده امو بگیرم . نمی دونستم باید چیکار کنم که نخندم . . چهار تا آدم لخت کنار ما وایساده بودند و داشتن با هم سکس ضربدری می کردند . دو تا داداش با دو تا خواهر .. اون وقت می خواستند به ما درس اخلاق بدن . یه نگاهی به افسون انداختم که ببینم اون داره می خنده یا نه ؟/؟ .. عمو افراز : شما از همون اولش بودین ؟/؟ -پس به نظر شما ما از کی اومدیم . اگه می خواستیم وارد اتاق شیم باید از جلو چشای شما رد می شدیم . ما راستش فکر نمی کردیم شما تشریف بیارین و امر خیر داشته باشین . وگرنه به هیچ وجه دوست نداشتیم مزاحم شما شیم . پس این جور که معلومه همه چی رو دیدین .. -بله عمو جان از همون اولش به جای این که وصفشو بشنویم خودشو دیدیم .. دو تا خانوما ساکت بودن . نمی دونم اینا خجالت می کشیدن یا نه . عمو رو کرد به دخترش و گفت افسون جان تو این جور جلوی بابات لختی و با این وضع به نظرت کار درستیه ؟/؟ .. افسون ساکت موند و چیزی نگفت ولی این بار دیگه من نتونستم جلو خنده هامو بگیرم . بعد از من عمو خندید و بعد هم پدرم . و بعدش اون سه تا زنی که اونجا بودند خندیدن رو شروع کردند . شکمامونو داشتیم و از خنده طوری ریسه می رفتیم که من یکی داشتم رو زمین ولو می شدم .. زن عمو یا خاله افسر رو کرد به من و گفت بچه ها ما فکر می کردیم خیلی پیشرفته و متمدن هستیم ولی شما دو تا دست ما رو از پشت بستین . مامان افشید : راستش همیشه نگران بودم که اگه شما یه روز بفهمین چی میشه . نگرانی به جای خود این قصد رو هم داشتیم که بهتون بگیم . حالا که می بینیم شما خودتون قبل از بله برون دست به کار شدین دیگه نمی دونم یا باید به خودمون آفرین بگیم که همچین بچه هایی تر بیت کردیم یا به شما . حالا حس می کنم که میشه با اعصابی راحت سر به بالین گذاشت .. داشتم به این فکر می کردم که اونا چه طور دارن از عمل سکس ما میگن و این که گستاخانه این کار رو کردیم در حالی که خودشون با یکی دیگه غیر از همسرشون بودند . در همین لحظه خاله افسر چشمش افتاد به لاپای دخترش در حاشیه شورت ..-افسون تو چیکار کردی ؟/؟ تو دیگه دختر نیستی ؟/؟ این خشکیده های خون دیگه چیه . من نمی دونم تو چرا هنوز مراسمی انجام نشده صحبتا رو نکردیم خودتو وا دادی .. -مامان این حرفا چیه .. افسر شورت دخترشو تا زانو پایین کشید .. خون خشکیده بیشتری اون دور و بر مشاهده می شد . یه لبخندی گوشه لبای بابا مامانم نقش بسته بود . انگاری که از پل پیروزی رد شده و سر زمین دشمن رو فتح کرده باشند .. پدر با کف دستش زد به پشت من و گفت خب داش افشین می بینم که گل کاشتی فقط از این زنت خوب مراقبت کن که آش کشک خالته بخوری پاته نخوری پاته .. با این که بابا شوخی کرده بود به پز قبای مادرزن و دخترش بر خورد .. -شوخی کردم خانوما .. اومد جلو و پیشونی عروسشو بوسید و گفت من خودم دختر ندارم و افسون جون هم برادر زاده امه هم دخترم میشه و هم عروسم .. من میگم چطوره اصلا مراسم بله برونو در همین جا انجام بدیم . یه سری صحبتایی هست که باید بشه . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
عجــــــــــــــــــــب بــــــــــــــــــــله بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! ۱۱

خاله افسر : بد فکری هم نیست ولی مگه چیزی هم برای گفتن باقی مونده .. بچه ای که سر خود میره کسشو بر باد میده و مایه سر افکندگی بابا ننه اش میشه همون بهتر که بره عروس سر خونه باشه -ماماااااااااااااااان چرا با من این جوری حرف می زنی. عمو: هرچی مادرت میگه راست میگه حق داره .. بابا : ببینم شما اصلا سر چی دارین بحث می کنین . پسر من از اونایی نیست که وقتی بزنه پرده یکی رو پاره کنه اهل نامردی باشه حتما می گیرتش .. مامان افشید : چی داری میگی مرد ؟/؟ طوری داری حرف می زنی که انگاری بچه گل ما تا حالا چند بار از این کارا کرده و چند تا زن دیگه داره . سعی کن حرفی رو که داری می زنی اول مزه مزه کنی ..-عزیزم تو به جای این که هوای ما رو داشته باشی داری واسه ما مایه میای ؟/؟ خلاصه چند تایی هی داشتن این طرف و اون طرف می کردن . من تعجب می کردم اونایی که داشتن این جور با هم حال می کردند و از یک برادر و خواهر هم بالاتر نشون می دادند که این جور کس و کون همو داشتن به هم حواله می کردن چطور یک دفعه این جور در حال تلاش بودن که در این خواستگاری و بله برون از اون یکی پیشی بگیرن و سرشون کلاه نره . شاید آدما هر صفتی که داشته باشن در قبال فرزندان خودشون احساس مسئولیت می کنند .. من نمی دونم این عمو و زن عمو چه کوفتشون بود که همش داشتن منت می ذاشتن از این که من زده بودم پرده دخترشونو پاره کرده بودم حتما می خواستن کاری کنم که زود تر این بر نامه سر بگیره .. بابام دیگه عصبی شد -چقدر دارین واسه این مسئله گیر میدین . حتما دختر خود شما یه مشکلی یه عطشی داشته که این جور هول هولکی تصمیم گرفته .. من پسر دارم هر کاری که دوست داره انجام میده . کسی چه می دونه شاید دختر شما ناتوان باشه .. زن عمو : برادر شوهر عزیزم .. داماد گلم .. تو خودت چی از کجا معلوم که داماد آینده من ناتوان نباشه -این چه ربطی به موضوع داره -خودت شروع کردی افرود .. مامان و عمو ساکت بودند .. من و افسون همین جور زل زده به اونا نگاه می کردیم . یادم نمیومد شورتی رو که پام کرده بودم کی و چه جوری از پام بیرون کشیده شد . شاید بابام این کارو کرده بود که بتونم قدرت خودمو به خونواده عمو نشون بدم .. حواسم پرت شده بود .. مامان یه اشاره ای به خواهرش کرد و گفت افسر تو به این کیر میگی ناتوان ؟/؟ تازه الان از سر کار برگشته و خسته و حرص و جوش خورده هست . چشای زن عمو یا خاله جون به دیدن کیر من گرد شده بود . برق عجیبی رو در چشاش می خوندم .. -افرود یه مادر زن دلواپس دخترشه که چه جوری می تونه در خونه داماد سر کنه . این شمشیر کلفتی رو که لاپای خواهر زاده ام می بینم مو بر تن آدم راست می کنه . ما باید در این مجلس خواستگاری خوب بر رسی کنیم که طرفین چیزی کم نیارن . آیا رشد جسمانی اونا کافیه ؟/؟ درسته که از هیجده رد شدن و ما می تونیم مجوز عقد و از دواجشونو از گوگل و اینترنت بین المللی دریافت کنیم ولی اونا باید به رشد جسمانی هم رسیده باشن .. افشین باید تست بده . اگه موفق شد اون وقت من خاطرم آسوده میشه . تست توانایی جسمانی و این که تا چه حد می تونه همسرشو ارضا کنه -ببخشیدا این جوری که تو داری حرف می زنی پس منم باید بگم که برادر زاده من افسون هم باید تست بده . سر در نمیارم .- من برای تست دادن حاضرم -افسر جون تو که تستتو دادی و ما همش داریم از هم امتحان می گیریم . الان این هیکل درشت و درست و قوت تو بد نیست ولی این افسونی که من می بینم باید پسرمو افسون کرده باشه .. به پز زن عمو.. خاله بر خورد .. -می تونی تستش کنی .. معلوم نبود چی دارن میگن . من می خواستم با افسون از دواج کنم اون وقت بابا باید تستش می کرد . تازه اونم ننه بی خیال افسون یا همون زن عمو , خاله , مادر زن منم داشت از کیسه خلیفه می بخشید . اتفاقا همین عبارت در ذهن من نقش بسته بود که دیدم افسون به مادرش می گه مامان من می خوام با افشین از دواج کنم نه با باباش داری از کیسه خلیفه می بخشی ؟/؟ -دخترم باید نشون بدی که توانایی داری . قدرتت زیاده دختر خودمی .. تازه افرود جون که غریبه نیست الان سه تا پست داره واسه تو اون میشه عمو , شوهر خاله وپدر شوهرتو ... پدرم هم که خیلی هیجان زده شده بود و می خواست که قدرت خونواده ما رو به رخ بکشه گفت افشین نشون بده که یک مرد هر وقت باشه یک مرده .. گیج شده بودم چی داره میگه .. دیدم یه لبخندی گوشه لبای زن عمو نقش بسته .. دوزاریم افتاد . اون می خواست ازم امتحان بگیره .. چه بله برونی شده بود ! .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
عجــــــــــــــــــــب بــــــــــــــــــــله بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! 12

پدر رو به عمو یا پدر زن آینده ام کرد و در حالی که دست افسون رو گرفته بود گفت با اجازه داداش .. -خواهش می کنم برادر اجازه ما دست شماست . اون دیگه عروس شماست .. دختر شماست . صاحب اختیارید . اون جور که فکر می کنید ضعف نداره می تونه افشین جانو خوشبخت کنه . داشتم حرص می خوردم . آخه به این بازیهای تبادل زن و ضربدری و این چیزا عادت نداشتم . معمولا اونایی که میرن توی خط ضربدری و سکس گروهی حداقل یک چند وقتی رو با هم حال می کنند بعد میرن توی این فاز ها . من تازه هنرم این بود که زدم پرده افسونو پاره کرده بودم و هنوز نیمساعت هم کسشو نگاییده بودم که این جور پرده حاشا دریده شد .. در همین افکار بودم که دیدم خاله جون یا زن عمو یا مادر زنم که فکرمو خونده بود یه چشمکی بهم زد و چند بار با شدت زد به کسش . یعنی این که اگه من زنمو دادم به پدرم در عوض مادر زنمو دارم می گیرم .. خوب که به قضیه فکر کردم متوجه شدم که در واقع ما شرطو بردیم . چون دو تا مرد از خونواده ما دارن دو تا زن از خونواده اونا رو میگان .. در همین افکار بودم که دیدم عمو افراز هم دست مامان افشید رو گرفت پس با این حساب داشتیم می شدیم دو بر یک . .. این زوجهای دو تایی همه یه جور خاصی به هم نگاه می کردند . افسون سرشو انداخته بود پایین . سختش بود . فکرشو نمی کرد که در شب بله برون با یه حرکت بره زیر کیر دو نفر . منم فکرشو نمی کردم بتونم دو تا کس رو آتیش کنم . البته عادت این کارو نداشتم . مو بر تنم سیخ شده بود . مادر زن من خاله جون گلم .. یا زن عموی نازم که عمری رو حساب ویژه ای روش باز کرده بودم می خواست باهام حال کنه . دستشو گذاشته بود روی کیرم .. -ببینم پسر آمادگی اونو داری ؟/؟ باید متوجه شم که می تونی . می تونی به دخترم حال بدی . باید از این امتحان سر بلند بیرون بیای . اگه ببینم که مرد اکشنی نیستی و نمی تونی خوب سر حالش کنی باید دور افسون رو قلم بکشی .. نمی دونم زن عمو چرا داشت این جور با هام حرف می زد . این کارش یا به خاطر این بود که من بتونم خیلی بهش حال بدم یا این که راستشو می گفت .. پدرم که این حرفو شنیده بود بهش بر خورده بود -ببین زن داش اولا که دخترت حالا بی پرده شده .. بعدش این که خود منم باید از دخترت امتحان بگیرم . نشون بده که می تونه برای پسرم یک زن خوب و ایده آل باشه . نشون بده که به وقت سکس می تونه هیجان بده .. مردشو به هیجان بیاره .. حالا واسه چی داری اونو بی خود می ترسونی -افرود ! تو هم که داری افسون منو می ترسونی .. مامان : بس کنین دیگه بذارین مراسم این شب به خیر و خوشی تموم شه . ما همه به خوبی می دونیم که این دو تا جوون عاشق که از بچگی با هم بزرگ شدند و حالا با هم دانشگاه هم میرن مال همدیگه هستند .. حالا ازشون بخواهیم که قدرت و لیاقت خودشونو نشون بدن .. تازه اگه مشکل و نقطه ضعفی هم وجود داره این ما هستیم که باید بریم به کمک اونا .. باید نشون بدیم که هیچوقت تنهاشون نمی ذاریم .. عمو که منتظر بود زود تر عملیات رو شروع کنیم و کیرش به ناف مامان چسبیده بود گفت آفرین به زن داداش و خواهر زن گلم . حقته که واسه همین کلمات گهر بارت کیرمو تا ته فرو کنم توی دهنت .. -به موقعش این کارو هم می کنی .. خاله کف دستشو گذاشت روی کیرم . باید بهش نشون می دادم که چند مرده حلاجم . باید نشونش می دادم که دود از کنده بلند میشه .. باورم نمی شد که این جور زن عمو رو چسبیده به خودم ببینم . نمی دونستم چی صداش کنم .. ازش پرسیدم که زن عمو صدات کنم یا خاله یا مامان .. چون معمولا به مادر زن میگن مامان . هر چند که مادر زن هیچوقت نمی تونه واسه آدم مامان شه همون جوری که باجناق فامیل نمیشه .. خاله همون جوری که دستش روی کیرم بود گفت تو می تونی منو به اسمم صدا بزنی .. این جوری حالش بیشتره . منو رو زمین خوابوند و کف دستشو روی کیرم گذاشت .. هر لحظه هیجانم بیشتر می شد . این که عمو جون داره مامانمو می کنه خیالم نبود ولی از این که بابام افسونو بکنه راستش هنوز به این مسئله عادت نکرده بودم . -افسر جون تو راستی راستی می خوای منو ردم کنی .. در حالی که دستش همچنان روی کیرم بود گفت کی گفته من می خوام همچین کاری بکنم . اگه من این کارو بکنم تو هم اون وقت منو رد می کنی . من دلم نمی خواد که اینو از دست بدم . وقتی که داشت این جمله آخرشو بر زبون می آورد کیرمو محکم با دستاش فشار داد . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
عجــــــــــــــــــــب بــــــــــــــــــــله بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! 13

-افسر جون .نکن این کارو . من خجالتم میاد -تو و خجالت ؟! من که اصلا فکرشو نمی کنم . زدی دختر مونو جلو چشامون ناکار کردی اصلا ندونستی خجاالت یعنی چه . مثل این که شوخیت گرفته ها . خجالت چیه . -آخه من نمی تونم به خاله خودم به زن عمو جون یا مادر زنم جسارت بکنم .. -واااااایییییی پسر چقدر تو داماد گلی هستی . حالا دیگه مطمئن شدم تو می تونی دختر منو خوشبخت کنی و کاملا شادش کنی .. گفتی خیلی خجالتی هستی ؟/؟ -آره افسر جون . اگه بدونی که چقدر هم خجالتی هستم . -خب این که کاری نداره من الان کاری می کنم که خجالتت بریزه . -آخه مامان و بابام بهم یاد دادن که به بزرگتر از خودم احترام بذارم . من که نمی تونم همین طوری سر خود هر کاری که دلم خواست انجام بدم . افسر جون چه طوره ! همین طور که حرف می زنم و این چیزا رو میگم درسته دیگه . با این حرفا نمرات و امتیازات من زیاد میشه ؟/؟ -نه اتفاقا نمرات تو کم میشه . آخه یک زن مرد عمل می خواد . -میگی من عملی باشم ؟/؟ -ببینم خوب داری مخ منو کار می گیری ها . فکر نکن که من حالیم نیست .. حس کردم که شهوت و هوس یک کیر جدید , مادر زنمو داره آتیش می زنه . هر چند که هنوز مادر زنم نشده بود ولی بد جوری یک کیر تازه و جوون می خواست . به اندازه کافی کیر بابا و عمو جونمو که شوهرش باشه نوش جون کرده بود و حالا یک کیر تازه می خواست که اونو سر حالش کنه . با یه التماس خاصی بهم نگاه می کرد .. این سکس واقعا چیزیه که وقتی یکی داره با یه آدمی چند سال بزرگتر از خودش سکس و حال می کنه دیگه وقتی زار و التماس و اون نگاه تشنه شو می بینه خیلی راحت می تونه خودشو برش تحمیل کنه حرفایی رو که قبلا نمی شد راحت بر زبون آورد بهش بگه .. اونو روی زمین خوابونده و روش قرار گرفتم . -ببینم افسر جون تو کی رو می خوای رفوزه کنی ؟/؟ می خوای بگی که من لیاقت دخترت رو ندارم ؟/؟ می خوای منو در این امتحان رد کنی ؟/؟ چشاشو خمار کرده لباشو باز کرد و گفت بیا جلو تر .. عزیزم .. کی همچین حرفی رو زده . تو که خودت می دونی من از همون اولشم چقدر دوستت داشتم و عاشقت بودم . چقدر حس تو رو داشتم . -همچین میگی که انگاری سالها بوده که طالب کیر منی .. -آدمی که دور نگر و آینده نگر باشه همین حس رو هم داره . طوری به چشاش حالت داده بود که دیگه نتونستم مقاومت کنم . دیگه برای لحظاتی حواسم از اون دور و بر فقط متوجه خاله جونم شده بود یا همون افسر سه کاره . یه لحظه چشام متوجه سمت راستم شده بود . وااااایییییی بابا کیرشو راست کرده بود و خیلی هم عجله داشت لنگای افسونو داده بود هوا و اون چه جور جیغ می کشید .. افسر صداش در اومد .. -چیکار داری می کنی افرود ؟/؟ دخترم تازه جر خورده می خوای اونو روونه بیمارستانش کنی و این شب بله برون و این مهمونی ما رو خرابش کنی . ؟/؟ رعایت کن دیگه . تو مثلا شوهر خاله , عمو , پدر شوهر افسون هستی دیگه .. داشتم به این فکر می کردم که پدر من هم برای افسون سه کاره هست . خیلی خوب بود اینجا هر کی رو گیر می آوردی از نظر اصول ریاضی و جنسی همه سه کاره بودند . مثلا این افسون بعدا می شد زن و دختر خاله و دختر عموی من .. دلم داشت از جاش در میومد . رگهای غیرتم داشتند می تر کیدند .. نههههههه نههههههه کیر بابا رفته بود توی کس افسون .. به تنها چیزی که فکر نمی کردم سلامتی افسون بود و این که ممکنه زخمی شه و یا درد و سوزشش بیاد جلو . فقط به این فکر می کردم که عشقم در حال گاییده شدن توسط پدرمه . با این که می دونستم در میان کار انجام شد قرار گرفته به اصطلاح یک توفیق اجباری نصیب ما شده ولی خیلی حرص می خوردم . نمی دونم چرا با این که می دونستم افسون هم مثل من میون یک کار انجام شده قرار گرفته راه فراری نداشت ولی خشم عجیبی نسبت به اون احساس می کردم .. یه لحظه از افسر فاصله گرفتم و خودمو رسوندم به افسون که رو زمین قرار گرفته بود .. در حالتی قرار داشت که لنگاش رو به هوا رو شونه های بابا افرودمن قرار داشت و کیر پدرم رفته بود توی کسش . به چشای بسته اش نگاه کردم . طوری لباشو باز و بسته می کرد که حس کردم داره لذت می بره . خونم به جوش اومده بود ولی به زور خودمو نگه می داشتم .. به خودم می گفتم افشین افشین احترام بابات رو داشته باش .. این باباته که باید واست خرج عروسی بگیره هواتو داشته باشه دهنمو گذاشتم رو گوش افسون .. فکر نکن می تونی عادت کنی با غریبه ها هم از این بر نامه ها داشته باشی .. چشاشو باز کرد و حالت هوس آلوده اش به یه حالت خشم تبدیل شد . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
عجــــــــــــــــــــب بــــــــــــــــــــله بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! 14

افسون یه جور عجیبی نگام می کرد . می دونست که خیلی عصبی ام کرده . اما سرشو به علامت تاسف تکون داد . می دونستم که داره میگه مرد تو به کی میگی ؟/؟ تو که داری این جور به من حمله می کنی خودت که از همه بد تری . راست هم می گفت من هم داشتم مادرشو می کردم .. اون طرف هم داشتم می دیدم که عمو افراز چه جوری کمر مامانو گرفته اونو به طرف خودش کشونده و همچین داره اونو میگاد که انگاری تازه زن داداشه به گیرش افتاده و واسه اولین باره که داره اونو می کنه . این دیگه از اون حالتا بود که من تعجب می کردم .. -افشین بیا این جا افسر فدات شه .. حالا کاری می کنم که تمام درد ها و افکار پریشونت از بین بره . اگه ما چهار تا می خواستیم هر روز و هر ثانیه به این چیزا فکر کنیم که دیگه باید کار و زندگی خودمونو تعطیل می کردیم و شب و روز عزادار می بودیم . این بد مصب یه چیزی هست یه معجون و یه داروییه که همه چی رو ردیف می کنه . دیگه نمی ذاره تو غصه بخوری . قبل از این که کیر منو بگیره تو دهنش یه سری حرفایی زد که یه چیزایی در مایه جادو و هیپنو تیزم بود . -آروم باش عزیزم .. خیلی خیلی دوستت دارم .. خیلی ماهی .. لذت ..هوس شهوت .. کیرمو گذاشت توی دهنش .. این مادر زن ما واقعا جا دوگر بود . از همین لحظه بله برون جاد وی خودشو کرده و شروع کرده بود . فکر کنم طوری هم روی دخترش اثر میذاشت که گاهی هم می تونست بیاد توی رختخواب ما و حتی به دخترش بگه بره استراحت . ولی کیر من و خودمن دو تایی مون خیلی حال می کردیم . چشامو بسته بودم . انگاری نمی خواستم دیگه چیزی ببینم . نمی خواستم ببینم که عشقم توسط بابام داره گاییده میشه یا عموم داره مامانمو می کنه . اما این خانوم معلم روان شناس ماهرانه و نرم نرمک کارشو انجام داده بود . -چشاتو باز کن افشین .. از حقیقت فرار نکن . واقعیت همینه که داری می بینی . حقیقتو لمسش کن .. تا ساعتی دیگه تو به بالاتر از حقیقت هم می رسی . به یک واقعیتی که من خودمو براش آماده کردم . تو هم باید خودت رو واسه روبرو شدن با اون آماده کنی .. هر چیز تلخی که بهت نزدیک میشه یه چیز شیرینی هم باهاش میاد . سعی کن تلخیها رو ندید بگیری و به سمت شیرینی ها بری . فقط اون لذتها رو ببینی .. چشامو باز کردم . به صحنه گاییدن شدن افسون توسط بابا نگاه می کردم . راست می گفت . نمی دونم تا چه حد تلقین در من اثر کرده بود و تا چه حد خود اراده نقش داشت . ولی فقط اینو می دونستم که دیگه از حد این چیزا گذشته .. افسر دهنشو از رو کیرم بر داشت و قبل از این که اثر هیپنوتیزم محو شه و دوباره افکار پریشان بیاد سراغم دیدم که این بار افسر وسط بدنشو یا همون ناحیه کونشو رو سر کیر من قرار داد اومد رو من نشست و با یه فشار کیرم به طرف بالا حرکت کرد . -آخخخخخخخخخ جووووووووون خاله جون ..افسر جون .. مامان جون زن عمو جون من اون کونتو قربون .. این افسر خانوم ما هم نه تنها قدرت بیان خوبی داشت و از نظر روانی رو من نفوذ زیادی هم کرده بود نشون داد که از قوای جسمانی خوبی هم بر خورداره و میشه رو اون حساب کرد . آخ جااااااااان واقعا که این اندام خوردن و کردن و گاییدن داشت که من دیگه داشتم همه رو با هم انجام می دادم .. -بده جلو افسر جون بده جلو اون سینه هاتو بنداز توی دهنم من می خوام میکش بزنم می خوام بخورمش کیف کنم . جووووووون چه حالی داره چه کیفی میده به آدم . از این با مزه تر نمیشه . سینه های درشت افسر رو دهنم قرار گرفته بود . اون همچنان خودشو رو به جلو می کشید . درست یک قدمی من پدر دو تا پای افسونو انداخته بود رو شونه هاش و سرشو هم روی کونش قرار داده بود و افسون هم دستاشو رو زمین قرار داده بود و به حالت مار مولکی می رفت و پدر هم پاهاشو داشت و همراه با اون رو به جلو حرکت می کرد . من و افسر اونجا رو شلوغش کرده بودیم . افسون داشت نگاهمون می کرد . -افشین بد که نمی گذره . مامان یه خورده رعایت کنین .. -ببینم دختر چی شده نکنه می خوای بگی چشم و گوشت داره باز میشه . انگار یادت رفته قبل از ابن که ما به شما بگیم و یا این که در جریان باشین و از دواج کنین کار خودتونو ساختین . به این میگن سکس دسته جمعی . تازه ما قانونی در سکس نداریم که باید حتما قانون سکوت رو رعایت کرد .به نظر من حتی اگه همسایه ها هم صدای آدمو بشنون بازم آدم باید فریاد سکوتشو بزنه .. اونایی که این صدا رو می شنون اگه خوششون نمیاد باید گوشاشونو بگیرن یا این که خودشونم فریاد بزنن تا متوجه شن که چه لذتی داره از روی هوس فریاد کشیدن !... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
عجــــــــــــــــــــب بــــــــــــــــــــله بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! 15

حالا به تو میگم که ساکت بمون و دیگه نمی خوای چیزی بگی . عزیزم دخترم من دارم حسابی قلق می گیرم . این به نفع خود تو هم هست . چون این جوری من با تجربه ای که دارم می تونم به مشکلات کیر پی ببرم . با توجه به روحیات و تجربیاتی که دارم می تونم خیلی راحت شرایط تو رو بسنجم و تو صیه های لازم رو بکنم . -مامان بهتر نبود که من و افشین خودمون این تجربه رو کسب می کردیم ؟/؟ -عزیزم الان دوره و زمونه ای شده که پدر و مادر ها نمی تونن بچه ها شونو به امان خدا ول کنن . قبلا می گفتن الهی پیر شی . اون وقت بچه ها میومدن حامی پدر و مادرشون می شدن . ولی حالا زمونه بر عکس شده . خلاصه نمیشه کاریش کرد . به نظرت باید چیکار کرد . دلسوزی مادرانه هم همین . حالا که دارم خوب فکرشو می کنم می بینم که همین تجربه برای عموجونت هم وجود داره که شوهر خاله و پدر زنت هم می شه . اون داره با زوایای کس تو روبرو میشه می تونه نقطه ضعفها شو متوجه شه .....خوب مراقب حرکات و رفتار افسون بودم که آیا از زیر کیر پدر بودن لذت می بره یا نه . آهنگ صداش نشون می داد که خیلی حشری شده ولی سعی داره که این هوس خودشو کمتر نشون بده . -چی میگی مامان . مگه شما و بابا خودتون با هم تجربه نکردین ؟/؟ شما که نیروی کمکی نداشتین . -عزیزم چند بار باید بهت بگم که زمانه فرق کرده . اون وقتا ما از پدر و مادرمون می ترسیدم حالا از بچه هامون حساب می بریم -آخخخخخخخ ... ووووووییییی .. معلومه مامان جان .. قبل از این که به فکر من بیفتی اول افتادی رو کیر عشق من . -تو هم که بهت بد نمی گذره . من از اون نگات می فهمم که چقدر داری لذت می بری . پیش کی داری فیلم بازی می کنی . اون کس خیس و روغنی تو که داره داد می زنه که حسابی اون زیر داری حال می کنی .. عمو صداش در اومد .-بچه ها زود باشین . چرا با هم این قدر بحث می کنین . از ما یاد یگیرین . بی سر و صدا و بدون حاشیه داریم کارمونو انجام میدیم . مامان افشید در یک حالت قمبلی در حال کس دادن به عمو جان بود مدام خودشو می گردوند تا حال بیشتری به افراز خان بده .. ناله ها و فریاد های آن دو فضا رو پر کرده بود . با با افرود : داداش یه چیزی واسه ما بذار . اونو زخمش نکن . اون وقت نوبت من که برسه میگه این افراز ما رو گاییده از بس ما رو گاییده .. همه شون جز من و افسون خندیدیم . در واقع این لحظات زفاف بدون عقد من بود و جای این که بخوام با زنم باشم داشتم با یکی دیگه حال می کردم وافسون هم در لحظات ابتدایی پس از پارگی بکارت داشت با پدرم سکس می کرد همه چی در هم و بر هم شده بود . خیلی سختم بود این شرایطو ببینم ولی همه شون داشتند لذت می بردند . حالا افسر طوری بود که راحت می تونست کس دخترشو ببینه که چه جوری کف کرده و غرق خیسی هوسه . سعی کردم بی خیالش شم . چشامو بستم تا تصادفی هم نتونم اونجا رو ببینم . هر چند کیر بابام و عموجونش بود با این حال شاید این شوک بزرگی بود که برمن و افسون وارد شده بود . افسر همچنان خودشو رو سر کیر من حرکت می داد و مرکز کس رو روی سر کیرم گذاشته و دست از حرکت نمی کشید .. -افشین بد چیزی نیستا . خیلی کلفته .. افرود اگه می تونی زیاد تلنبه بزن و یه جوری هم کیرت رو داخل کس دخترم یا همون برادر زاده و عروست بگردون که کسش یه حالت باز تری بگیره و گشاد تر شه . اگه کیر افشین بخواد وارد این کس شه دخترمو جر میده .. -افسر جون همین کیر بود که پرده شو پاره کرد و منم چند دقیقه ای اونو گاییدم . در همین لحظات صدای بابا در اومد .. -دستت درد نکنه افسر خانوم . حالا کیر من پس از این همه تجربه به حدی رسیده که باید جلوی کیر پسرش تعظیم کنه ؟/؟ حالا سنمون داره میره بالا اون حوصله سابقو نداره ولی دلیل نشد که کیر من آب رفته باشه ....می خواستم بگم بابا جون اگه راست میگی کیر هامونو از سوراخ ها بیرون بکشیم و اونو روی یک خط صاف روبروی هم قرار بدیم اون وقت به راحتی مشخص میشه که کدوم کیر بزرگتر و کلفت تر و مشتی تره ولی با خودم گفتم روحرف بابا که حرف نمیارم چرا بی خود رو کیرش کیر بیارم . خود همین بابام بهم یاد داده که باید احترام بزرگترا رو نگه داشت .. یه نگاهی به پدر و عشقم انداختم . یه نود درجه ای تغییر جهت داده بودند . حالا خیلی راحت می شد کیر بابا رو دید که وارد کس کوچولو و نقلی زنی که می خواست ومی خوادزنم بشه شده بود .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
عجــــــــــــــــــــب بــــــــــــــــــــله بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! 16

چقدر سخت بود تحمل این صحنه . همین جور سرم رو به طرف عقب بر گردونده و داشتم صحنه رو می دیدم که افسر دستشو گذاشت روی صورتم و سرمو بر گردوند . راستش از این که می دیدم مادرم زیر کیر عمو افراز قرار داره اون قدر ناراحت نبودم که از گاییده شدن عشقم توسط بابا کمی حالم گرفته بود .. عادت کن عادت کن افشین . عیبی نداره . افسون که بهت خیانت نکرده جز باباش که با کس دیگه ای نبود . شیره و کف هوس رو به خوبی دیده بودم که رو کس افسون نشسته بود . در هر حال کیر بابا چه ضعیف و چه قوی داشت با اون حال می کرد و لذت می برد . افشین افشین تمرکزت رو بذار روی کس مادر افسون .. بذار اونم حس کنه که منم دارم لذت می برم . کمر خاله رو گرفته شروع کردم به حرفای قشنگ و حشر آلود زدن . می خواستم افسر رو بیشتر به هیجان بیارم .. دلم می خواست افسون کلفتی کیر منو ببینه که از کیر مادرش می زنه بیرون و چه جوری داره حال می کنه و هوس اونو روی کیر من ببینه که چه با حال اونو می کشم بیرون -افشین منو بکن .. بزن کسمو .. جرش بده .. زن عموتو, خاله جونتو , مادر زنتو جرش بده .. -فدای تو افسر خوشگله خودم بشم . من اگه جرت بدم دیگه تو چه جوری می خوای سکس کنی .. -وقتی توی بغل تو قرار بگیرم دیگه از هیچی نمی ترسم . تمام نشد ها برام شد میشه .. بگو عزیزم .. داماد گلم چه جوری خوشت میاد که همون جوری بکنم . -افسر جون دلم می خواد بیشتر قد و قامت کیرمو ببینم که چه جوری میره تا ته کست و اون وقت حال کنم و کیف کنم به خودم بگم یعنی واقعا راسته که این کیر داره به ته کس افسر جون می خوره ؟-فدای احساسات قشنگ و لطیفت بشه افسر .. همون کاری رو انجام داد که من می خواستم . یه لحظه که افسر حواسش نبود سرمو بر گردوندم عقب . دیدم چشم افسون متوجه کیر منه که داخل کس مامانش داشت مانور می داد . وقتی هم که افسر خودش رو روی کیر من حرکت می داد بیبشتر کیر من در بعضی حالات میومد بیرون و افسون می تونست به خوبی شاهد جریان باشه که بود . همین خوشحالم می کرد تا بدونه که کیر شق شده از هوس من چه جوری می تونه هوس مادرشو روی کیر من جاش بده . -نگاه کن افشین جون .شوهرم چه راحت داره خواهرمو می کنه ؟/؟ دو تایی شون حسابی دارن حال می کنن . -می خوای ما هم درست و حسابی حال کنیم ؟/؟ -آدمشو نمی بینم که بهم حال بده -ببینم داری منو غیرتی می کنی ؟/؟ نا سلامتی من دارم دامادت میشم . از این کیر باحال تر که بخوای بهش امتیاز بدی ؟/؟ فعلا که داره به تو حال میده . پنجه هامو به پهلو هاش فشرده و اونم اگه دردش می گرفت چیزی نمی گفت ولی هر جوری بود تنظیمات رو خودم در دست گرفته و و بعدش دستمو از اونجا روی دو تا قاچ گنده و برش با حال کونش قرار دادم .. -آخخخخخخخ افشین افشین .. از حال رفتم .. زود باش زو دباش بکن وبکن ..بکن ..کارمو تموم کن .. پاره ام کن .. جرم بده ..وووویییییی من سوختم سوختم سوختم .. بکش بیرون بکش بیرون .. دارم می میرم .. دارم می میرم . نجاتم بده .. با زور و توانی مضاعف و این که به افسون نشون بدم که کیر, قدرت و تعیین کننده اصلی در این ماجراهاست به سرعتی زیاد اون قدر افسر جونو گاییدم که نایی نداشت . تمام تنش سست شده بود و داشت سنگینی خودشو مینداخت روی من . دیگه باید با چند تا ضربه دیگه کارشو می ساختم .. همین کارو هم کردم ..-واااااااییییییی افشین افشین جون اومد اومد ... اون طرف عمو افراز که داشت مامانمو می گایید گفت کی اومد زن ؟/؟ عزیزم کی اومد .. افسر در حالی که گل از گلش شکفته بود گفت آب کسم اومد .همونی که پیش تو ناز داره بیاد .. وووووویییییی چقدر مزه میده .. یه چیز داغی مث جیش آدم می ریزه بیرون . آدم حس می کنه سبک شده .. یه لذتی دور کس آدم و قسمت بالاش حس میشه .. اووووخخخخخخخ چه جوری بگم چقدر به من حال داد . با صدای بلند خطابش دادم -افسر جون حالا توی کس ناز و هلوی تو آب بریزم ؟/؟ -اینو که باید انجام بدی . اگه نریزی رفوزه ات می کنم . ولی باید یه جوری بریزی که حروم نشه . حتی یه قطره اش .. اومد طاقباز کرد و پاهاشو انداخت رو شونه هام . یک بار دیگه تا جا داشت گاییدمش ولی مدام جیغ می کشید آب بده آب بده ..-ببینم یه لیوان بسته ؟/؟ -نه یک تنگ آب باشه یک پارچ باشه . این بار می دونستم که با ملایمت بیشتر در سکس می تونم آب زیادی رو توی کسش خالی کنم ... ادامه دارد .... نویسنده ....ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
عجــــــــــــــــــــب بــــــــــــــــــــله بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! 17

افسر چشاشو بسته بود و خیلی آروم زیر کیر من منتظر بود .. منم در اون لحظه به هیچ چیز دیگه فکر نمی کردم جز این که بتونم افسر رو و خودمو ارضا کنم . -اووووووخخخخخخ چه خبرته خاله فدای خواهر زاده اش بشه . همین جوری داری آبتو خالی می کنی و بازم داری ؟/؟ افسون افسون جون .. شوهر خیلی با حالی گیرت افتاده ... چشامو بستم تا این که سرم اشتباهی نره به طرف پدر و افسون و بر حال کردن من اثر نداشته باشه . آب کیر همچنان در حال سرازیر شدن به کس افسر جون بود .. حس کردم یه بار گرانی در وجودم بود که اونو زمین گذاشتم احساس سبکی می کردم .. من و افسر رو زمین دراز کشیدیم . حالا می تونستم نگاهمو به طرف اون چند نفر دوخته ببینم چیکار می کنن . ظاهرا عشقم افسون از این که ننه شو به بهترین حالتی گاییده بودم و دو تایی مون اتر ضا شده بودیم خیلی عصبی و گرفته نشون می داد ولی این بابا بود که مدام حرف می زد و ابراز احساسات و هوس می کرد . -پسرم افشین جان عجب تنگیه این دختره . کس خیلی با حالی گیرت افتاده . خیلی حال می کنی .. هر چی خواستم چیزی نگم نشد .. -بابا جون حال کردن که دیگه این قدر حرف زدن و تبلیغ کردن نداره . کدوم کس رو دیدی که اول کار گشاد باشه . همین یک ساعت پیش من زدم پرده رو پاره کردم . .. مامان افشید : افشین جون وقتی داری با بابات حرف می زنی رعایت ادب و احترام رو بکن . طوری با پدرت حرف می زنی که انگاری اون با کلی دختر در ار تباط جنسی بوده . ما همین خودمونیم و خودمون . ما رو با هر زه های هر جایی اشتباه گرفتی .؟/؟ انگاری به مادر بر خورده بود که من این جور با پدرم حرف زده بودم . یه نگاهی هم به اونا انداختم و دیدم که عمو افراز با په فشار و شدتی داره مامانو می کنه .. همچین جیغی این مادرم کشید که فکر کردم الان تمام در و همسایه ها می ریزن اینجا و فکر می کنن که یک کشت و کشتاری راه افتاده ولی مامان ارضا شده بود .. جیغ بعدی رو محکم تر کشید چون عمو جان کیرشو ا ز توی کس مامان کشید بیرون و در جا همون کیر شل شده ولی کلفت و کاری رو طوری توی کون مامان فرو کرد که یه لحظه ترس برم داشت از این که نکنه مادرم جر خورده باشه . بابا افرود : آهای افراز جان چند بار باید بهت بگم اگه جرش بدی خودت باید ازش مراقبت کنی تا اون سوراخش ردیف شه . من حال و حوصله بیمار داری ندارم . من اگه کیرمو همین جوری فرو کنم توی کون زنت تو چی میگی .. پسرم افشین جان همچین بکن توی کون افسر که نشون بدی ما هم دست و کیر بسته نیستیم .. -داداش حالا این قدر چرا ناراحت میشی . همون ضربه اول درد داشت . نگاه کن چقدر این کیرم توی کون زنت راحت میره جلو و راحت بر می گرده عقب ؟/؟ یادت رفت اون اوایل ناراحت بودی از این که کیرت توی کون زنت جا نمیشه بهت حال نمیده .. همین من بودم که خیلی نرم نرم با کون افشید جون .. زن داداش گلم راه اومدم اونو واست آماده کردم تا راحت بکنی اونو و از کونش لذت ببری ؟/؟ این به جای دست شما درد نکنه هست ؟/؟ -داداش دستت درد نکنه و کیرت هم درد نکنه . من که منظور خاصی نداشتم . اگه افشید حرفی نداره من که حرفی ندارم . بابا در حال گاییدن افسون برادر زاده اش بود . افسون طاقباز رو زمین دراز کشیده بود و با اون صدای نازکش مدام آه ..آه می کرد و دل منو می برد ومنم داشتم به این فکر می کردم که بد جوری این گربه دم حجله کشته شده و آیا این دختر بعدا می تونه به من تمکین کنه یا نه . بیش از این که به ناحیه کس و کون افسون نگاه کنم داشتم به صورتش نگاه می کردم تا تغییر حالتاشو ببینم و متوجه میزان لذتش باشم . لعنتی داشت حال می کرد و شرایطش طوری بود که تا دو سه دقیقه دیگه به ار گاسم می رسید . دلم می خواست با با نتونه اونوارضاش کنه ولی اون همچنان داشت زیر کیر بابام حال می کرد . یه لحظه حس کردم که دیگه دنیا به آخر رسیده چون افسون از لذت زیاد پاهاشو دور کمر پدرم قلاب کرد و دستاشو هم دورش حلقه زد .. -بابا بابا محکم تر بز ن به ته کسسسسسم .. کسسسسسسم میخخخخخخخاره . منو داشته باش .. وووووویییییییی نهههههههههه ... عین مادرش در حال سر و صدا کردن بود .. نمی دونستم چیکار کنم .. حال نداشتم ولی واسه این که منم بیکار نشینم کیرمو رو به دهن افسر گرفتم که نشون بدم بی خیالم اونم شروع کرد به ساک زدن برای من . فکر کنم افسرمتوجه ناراحتی من شده بود . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
عجــــــــــــــــــــب بــــــــــــــــــــله بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! 18

-فدات شم افشین چرا این قدر ناراحتی . خاله فدای خواهر زاده اش بشه . دنیا که به آخر نرسیده . بعدا همچین بهت خوش بگذره و حال کنی که اصلا دلت نخواد این لحظات تموم شه . یعنی همش در فکر این باشی که کی سکس خانوادگی و دسته جمعی رو پیاده می کنیم ....... اونا تونسته بودن خودشونو با این شرایط وفق بدن . پس وفا دار بودن . تعلق خاطر داشتن و این حرفا چی می شد . من باید چیکار می کردم . همچین حال کردن با افسر جون بد هم نبود . اگه من زنمو داده بودم در واقع مادر زنمو هم گرفته بودم . تازه زنم هم زیر کیر بابام بود .هر چند هنوز زنم نشده بود . نگاهمو به افسون دوخته بودم .. -بابا اون داخل نریزی .. خواهش می کنم ... افسون چه اشکالی داره .. جای دور نمیره . مگه تو توی اونجای مامانم خالی نکردی ؟/؟ .. -افسون وضع فرق می کنه .. .. بابام به حرف اومد و گفت پسر جنبه داشته باش ..اولا که پدر وپسر از این حرفا ندارند در ثانی من و افسون داشتیم اذیتت می کردیم . من نوه می خوام بچه می خوام چیکار کنم . اون وقت همه چی قره قاطی میشه . تازه در اون صورت مگه میشه حریف مامانت شد ؟/؟ در عوض بابا افرود , کمر افسون سر مست از سکس و ار گاسمو گرفت و اونو بالا آورد و دوباره در یک حالت قمبلی قرار داد . از پشت دو تا قاچشو به دو طرف باز کرد . -پدر تو که زنمو کشتی .. -اولا اون هنوز زنت نشده .. در ثانی اون عروس منم محسوب میشه .. -بابا تا با این اولا و در ثانی خودت منو کشتی .. بابا کیرشو فشار داد به سوراخ کون افسون-دخترم منو ببخش باید با یه جایی حال کنم که آبمو داخلش خالی کنم و بتونم به اندازه کافی حال کنم . شرمنده ام . منو ببخش -عمو جون دشمنت شرمنده باشه -می دونم خیلی تنگه و از اونجایی که کار کرد نداره خیلی سخته که کیر کلفت منو تحمل کنی .. وقتی این حرفا رو می زدند انگاری که به قلب من کارد کشیده باشن . هر جوری هم که می خواستم این گوش لعنتی رو داشته باشم که حرفاشونو نشنوم نمی شد . خلاصه دو تایی شون حال منو گرفته بودند ولی من هنوز کیرم توی دهن افسر بود و مثل این که جز ساک زدن بر نامه دیگه ای نداشتیم . افسون : عمو جون .. ببخشید بابا افرود پدر شوهر گل من .. شوخر خاله نازنینم که چند طرفه فامیل میشیم نترس .. من تمرکز می کنم تا کیر شما رو راحت قبول کنم .. با خودم گفتم ای دختره مار مولک تا حالا بی زبون بودی الان دمت زد بیرون ؟/؟ از بس تو رو گاییدم حالا طوری شدی که می تونی کیر بابا رو با درد کمتری قبول کنی .. می ترسی بابا بفهمه که اون قدرا هم کون تنگ نیستی ؟/؟ ولی بابا همچین کرد توی کون برادر زاده یا عروس آینده اش که با این که همون اول چهار پنج سانتی رو کرد تو کونش ولی افسون همچین جیغی کشید که چهار تایی مون یعنی من و خاله و عمو و مامان رفتیم سراغ اونا ... رنگ صورت افسون عین گچ سفید شده بود .. خاله افسر : ببینم افرود چیکارش کردی . هر گلی که زدی به سر خودت زدی .نمی خوام اونو نا کارش کنی . دختر مثل دسته گل منو نمی خواد همین اول پر پرش کنی .. -افسر برو کونتو بده .من کون دخترت رو گاییدم و تو برو به پسرم کون بده .. چیکار به این کارا داری . یک دختر که نباید تا این حد سوسول باشه . باید تحمل داشته باشه . یک عمر باید کون بده . کون کردن واسه ما مردا خیلی حال داره . شما زنا هم باید عادت کنیین به این که با کون دادن حال کنین . اصلا دنیا دنیای آنال سکسه .. نمی دونم و نمی دونستم با با این حرفای قلنبه سلنبه رو از کجا یاد گرفته .. دنیا دنیای آنال سکسه ... انگاری که زنا از کون بچه می کنن . دیگه داشتم آتیش می گرفتم . همین جور شاهد این بودم که کیر بابا تا یه چیزی حدود نصف میره توی کون افسون و بیرون کشیده میشه . هوسم زیاد می شد . حسادت می کردم . دلم می خواست اون کونو من می گاییدم . حرص می خوردم . وقتی به افسر گفتم می ترسم بابا عادت کنه خنده اش گرفته بود . -به این فکر کن که همین حالاشم عادت کرده .. آخه من به تو چی بگم . کیر خیلی با حالی داری . پسر خوب و یک رنگی هستی . خیلی دوست داشتنی هستی . ولی چه کنم که حس می کنم یه خورده که چه عرض کنم یه خیلی کس خل تشریف داری . آخه من چند بار باید بهت بگم از این بر نامه ها همیشه داریم . یعنی حداقل هفته ای یک بار . باید دور هم باشیم . ضربدری و دسته جمعی به همینا میگن دیگه . این که نمیشه همش توی داستانها از این چیزا بخونی .. ای که هی اینا دیگه کی بودند . همه شون به سایت رفته و داستان خونده بودند . آدمایی کار کشته و حرفه ای ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
عجــــــــــــــــــــب بــــــــــــــــــــله بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! 19

افسر هر کاری می کرد که منو آرومم کنه فقط تا حدودی موفق می شد و من نگاهم همش به دنبال اون گروه بود یعنی بابا و افسون . داشتم فکر می کردم که آیا این صرف داره که ما بخواهیم این جوری عمل کنیم ؟/؟ باهمه اینها بازم داشتم به کون افسون نگاه می کردم که همون چند سانت کیر بابا رو چه جوری تحمل می کنه .. وایییییی نهههههه نههههههه ... بابام که کیرشو از تو کون عشقم افسون یعنی از توی کون برادر زاده اش بیرون کشید سیل منی رو دیدم که با جه سرعتی از کونش خارج شده و داره بر می گرده می ریزه به اطراف .. نهههههه نهههههههه نمی تونستم اینو تحمل کنم .. افشین افشین دندون رو جیگر بذار عادت می کنی .. ضعف خودت رو نشون نده . تو هم کس مادر زنتو گاییدی و داخل بدنش خالی کردی این قدر خود خواه نباش . عیبی نداره . این بابانه .. این آب همون آبیه که رفته توی کس مامانت و تو رو درست کرده . حالا خود این آب نبوده از جنسش بوده . از تن بابات رفته توی تن مامانت .. آره ناراحت نباش .. داشتم به خودم دلداری می دادم که دیدم یکی مثل تیری که از چله کمان رها میشه از کنارم گذشت و رفت سمت افرود جون و افسون جون . دستاشو گذاشت روی کون افسون و سرشو اون زیر نگه داشت . اون کسی نبود جز خاله افسر مادر زن من و مادر افسون . کون دخترشو به دو طرف باز کرد تا سوراخ اون کون بیشتر باز شه و آب بیشتری به عقب بر گرده -چیکار کردی افرود . توی کس و کون خواهرم آب نمی ریزی که این قدر این جا جمع کردی ؟/؟ چه خبر بود ! -بازم دارم بازم اشتها دارم . آدم کس جوون می بینه همینه دیگه . همش سر حال و با نشاطه . کارخانه تولید آب آدم به راه میفته . -ببینم مگه من و زنت پیر شدیم ..-نه ولی غنچه نو رسیده یه حال دیگه ای میده ..افسر ! میشه این قدر حرف نزنی و به جای این کار نذاری آب کیرم حروم شه و همه شونو بخوری .. خاله که واسه همین کار اومده بود زیر کون دخترش بهش بر خورد ولی جای کل کل کردن نبود . اون قطره قطره آب کیر با با رو نوش جون کرد و دو ر و بر کس و کون دخترش رو به خوبی لیس می زد لباشو غنچه کرد و گذاشت رو سوراخ کون دخترش .. .. -افسون به خودت فشار بیار .. یه بادی رد کن که هر چی از آب کیر عمو جون توی کونت مونده بیاد عقب .. -مامان عیبی نداره بذار یه خورده از اون توی کونم بمونه جذب بدنم شه . میگن خیلی خاصیت داره .. -اگه بریزه بیرون حروم شه چی . -یه جوری دراز می کشم که حل شه بعدا حالتمو عوض می کنم . این خاله و دختر خاله من سر چی که بحث نمی کردند ! معلوم نبود از کدومشون باید بیشتر دلخور می بودم . بابا که از همه آشنا تر بود خیلی راحت نامزدمو گایید و عین خیالش نبود . تازه می گفت هنوزم کمرش سنگینه .امان از دست این روز گار و این بر نامه های اونا . من نمی دونستم دیگه باید چیکار کنم . خسته شده بودم .ولی از این که افسر داره آب کیر بابا رو می خوره خیلی خوشحال بودم اما از این حرف افسون که می گفت آب کیر جذب کونم بشه و خاصیت داره خیلی ناراحت شدم . می خواستم سرش داد بکشم و بگم مگه من کم ریختم توی کونت ؟/؟ مگه منی من کم جذب بدنت شده ؟/؟ چرا این دختر اصلا نمی تونست خود نگه دار باشه . منم کون ننه تو گاییدم کسشو یک سره کردم . باشه می دونم چیکار کنم . همش تقصیر بابامه و بقیه که شب بله برون ما این جوری دارن شرایط رو کنترل می کنند . چند دقیقه بعد شش تایی مون کنار هم قرار گرفته بودیم . نمی دونم چرا هیشکدوم کاری نکرده بزرگترا فقط به هم نگاه می کردند . افسون اومد کنار من ولی من تحویلش نگرفتم . -چیه حالا طاقچه بالا میذاری افشین ؟/؟ خودت مگه با مامانم نبودی ؟/؟ افسر : دختر حواست باشه همین اول با شوهرت کل کل نکنی . احترامشو داشته باش . -مامان شما که داری از دامادت دفاع می کنی ؟/؟ چیه اون خوب بهت رسیده . از سهم من خوب حالتو جا آورده ؟/؟ -تو هم از سهم اون خوب به باباش رسیدی افسون !..-منم همینو دارم میگم که اون ناراحت نباشه ولی اصلا تحویلم نمی گیره .. دست افسونو کشیده یکی دو متر بردمش اون طرف تر صدامو آروم کرده بهش گفنم . -ببین تو خیلی کیف کردی نه ..؟/؟ نمی تونستی یه خورده کمتر آخ و واخ کنی .. -تو که بد تر بودی .. اومد بغلم بزنه اولش اونو رد کردم . بعد که دیدم اون چهار تا با اخم دارن به من نگاه می کنند و انگاری هر لحظه چهار تایی شون می خوان منو بزنن دیگه مقاومتی نکردم و گذاشتم که افسون منو ببوسه ولی به سردی نسبت به این مسئله برخورد کردم . ..... ادامه دارد .... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

عجب بله برونی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA