انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین »

زنت این جوری می خواد رفیق


زن

 
بادرود درخواست ایجاد تاپیک باعنوان زنت این جوری می خواد رفیق نویسنده : استاد ایرانی درتالار داستانها وخاطرات سکسی رادارم تعداد پستها : این داستان در سیزده قسمت نوشته شده است باسپاس شهرزاد
     
  
↓ Advertisement ↓
↓ Advertisement ↓
↓ Advertisement ↓
زن

 
زنــــــــــت ایــــــــــن جــــــــــوری مــــــــــی خــــــــــواد رفیــــــــــق ۱

این داستان واقعیه درمشهد اتفاق افتاده ....27 سالم بود ..پس از چهار سال ازدواج یک دختر سه ساله داشتم . همسرم زینب زن زیبایی بود و خیلی هم نجیب .. از هر نظر بیست بود . خیلی بهم می رسید . با این حال من تنوع طلب بودم و حداقل ماهی یک بار رو با یه زن دیگه بودم که بیشتر این زنا رو همون تن فروش ها تشکیل می دادند .. خودم که حال و حوصله گشتن رو نداشتم . بیشتر اونا رو دوستم اصغر واسم جستجو می کرد و بهم نشون می داد . خود اصغر هم اهل بر نامه بود و اول یه سرویس با اونا حال می کرد که حساب کار دستش بیفته و جنس خوب به من معرفی کنه . بیچاره توقعی ازم نداشت ولی من گاهی وقتا هواشو داشتم و پول یه سرویس رو بهش می دادم یعنی اگه با هم می رفتیم و اون طرفو می کردیم پولشو من حساب می کردم . البته اون یه بقالی کوچیک داشت .. یه چند روزی بود که می گفت هوشنگ یک چیزی پیدا کردم که با بقیه اون چیزایی که تا حالا گاییدی فرق می کنه . این از اون کار درستاست . تا لاشی نشده بهتره چند سرویس با هاش بر نامه بری -تو که می دونی من یه جنده رو بیشتر از یک بار نمی کنم . -ولی خیلی کار درسته هوشنگ . تازه کاره . تازه از همسرش جدا شده و یه بچه کوچیک هم داره . به پول نیاز داره . هرچی بدی قبول می کنه . همه کاری هم برات انجام میده . ساک می زنه .. کون میده .. نمی دونی وقتی که داره کون میده و جیغ می کشه چه حالی داره .. چه کیفی میده .. هرچی هم قرص می خورم خودمو نگه داشته باشم نمیشه .. -این زینبوچیکارش کنم .. این شب جمعه ای رو یه بهونه ای بیارم از دستش در برم خوبه ..ببینم گفتی خودش جا داره ؟ -آره یه خونه دربست و کلنگی و نقلی توی آزاد شهر داره .. بدک نیست .. حالا نمی دونم از خودشه اجاره کرده .. مهریه اش بوده . من که فضول کار مردم نیستم . خلاصه ..بد جوری وسوسه ام کرده بود از این که منم بتونم به سر و گوشی آب بدم و یه دمی به خمره بزنم . که این بار بیشتر از یه ماه می شد که کس خلافی نکرده بودم ولی شر منده زینب می شدم . هر چند زن بیچاره من در سکس سنگ تموم می ذاشت ولی با این حال خصلت بیشتر مردا که چه عرض کنم همه مردا تنوع طلبیه و کاریش هم نمیشه کرد و من هم از این قاعده مستثنی نبودم . یر نامه رو برای شب جمعه ای ردیف کردم و همراه اصغر کار گشا رفتیم طرف خونه این خانومه که می گفت اسمش مهینه .. من چه می دونستم اون می گفت مهین . تازه چه فرقی می کرد مهین باشه یا شهین . این جنده ها که اسم اصلی خودشونو نمیگن . کافی بود یه لبخند و یه چراغ سبز از طرف ببینم اون وقت روم باز می شد . با این که اصغر خیلی به دردم می خورد ولی راستش دوست داشتم وقتی که منو تا دم در خونه طرف رسوند راهشو بگیره بره . سختم بود همونی رو که من دارم می کنم اونم بکنه . این جوری چندشم می شد ولی باید با این شرایط کنار میومدم . اون در با مرام بودن از من با مرام تر بود ولی راستش یا اول من باید جنده رو می کردم که همیشه هم این کار رو می کردم و همش پیش خودم می گفتم عجله کنم که اصغر منتظره هرچند بیشتر وقتا خیالم نبود ولی رو کار و کیرم تاثبر می ذاشت یا این که باید می دادم اول اون جندهه رو می کرد و می داد به دم من که اینم توی کتم نمی رفت . وارد خونه نقلی و کلنگی شدیم .. نمی دونم این دوستمون چند طرفه کاسبی می کرد . می گفت پول کس رو میده ولی گاهی هم که برای جنده ها مشتری می برد اونا یه اشانتیونی هم بهش می دادند و می ذاشتند که مجانی باهاشون حال کنه .. -اصغر بچه اش با هاشه ؟ -نمی دونم نه .فکر نکنم . ظاهرا از بس ازت تعریف کردم و گفتم خیلی هم دست و دلبازه و از این حرفا و می خواد شبو این جا بمونه بچه رو گذاشته پیش مامانش و...-ببینم اصغر از پیش خودت خیلی حرفا در میاری و تحویلش میدی .. اولا معلوم نیست که دست و دل باز باشم یا نه و در ثانی کی گفت من شبو این جا می مونم . -صبر کن ببینیش .. اصلا کسش با کس یه دختر بچه مو نمی زنه . سینه هاش انگاری دست خورده نیست . سوراخ کونشو با این که خودم چند بار گاییدم ولی اووووووفففففف از اون نوک سوزنی هاست که هنوزم می خواد کیر بره توش فریادی می زنه که گوش فلکو کر می کنه . -با این تعریفایی که تو می کنی باید ببینم چه جورآدمیه دیگه .. زن وارد شد .. خلاف بقیه آدما که از صورت به پایین نگاهشون می کردم این یکی رو از پا به طرف بالا ورانداز کردم .. .... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
زنــــــــــت ایــــــــــن جــــــــــوری مــــــــــی خــــــــــواد رفیــــــــــق ۲

پاهاش سفید و کشیده بود .. یه شورت لنگه دار که شبیه شلوارک بود پاش بود . ازکمروشکم ر هم لخت بود و یه سوتین مشکی هم رنگ شورت, بدن سفیدشو خوشگل تر نشون می داد .. سرمو که بالا گرفته به صورتش نگاه کردم و چشامون تو چشای هم افتاد هر دو خشکمون زد .. دلم می خواست فرار کنم . به جای این که از این ناراحت باشم که چرا اونو این جا می بینم از این غصه ام شده بود که چرا اون منو دیده .. سرمو انداختم پایین . حس کردم حالم داره بد میشه . اعصابم ریخته بود به هم . سلام آرومی کرد و رفت ... رفت و یه مانتوی نازک کوتاهی رو تنش انداخت و برگشت .. اصغر : مهین جون این رفیق ما تعزیراتی نیست که ازش رو بر می گردونی . اونم مثل خودمون مخالف حجابه . اهل حال و بر نامه و این حرفاست . خیلی هم آقاست . انگاری زبون هر دومونو گربه خورده بود . اون نمی دونست چی بگه و منم همین طور . فقط نباید کاری می کردیم که اصغر بویی ببره . آخه در مشهد به این بزرگی و اونم این ور شهر . کی می دونست که من و اون به پست هم می خوریم . تازه هیشکدوم از ما فکرشو نمی کرد که اون یکی این کاره باشه .. .. اون هما زن پسر عمه من بود . پسر عمه ای که از بچگی با هم بزرگ شده بودیم .. حالا اون مدتی بود راهشو جدا کرده بود .. رفته بود تو کار خلاف .. یه خورده که رفت توی قاچاق و یکی دوبار دستگیر شد دیگه ادامه نداد .. اون وقت رفت تو کار کلاهبرداری و مال مردم خوری .. چک های بی محل می کشید و معلوم نبود داره چیکار می کنه . صد میلیون شایدم بیشتر پول مردمو خورده بود . این پول اون موقع خیلی زیاد بود . انداختنش زندون .. هما تقاضای طلاق کرده بود . فکر نکنم طلاقشو گرفته بوده باشه .. مدتی بود که اونو ندیده بودم . هر دو هفته در میون یه سری به حامد در زندان زده و براش سیگار و کمپوت می بردم . .. سکوت عجیبی بین ما حکمفر ما شده بود .. اصغر پا شد و رفت طرف هما .. دستشو گذاشت رو سینه طرف.. -ببینم تو انگاری یه چیزیت میشه . ببینم پریود مریودی چیزی هستی ؟ -اصغر آقا جلو مهمون زشته .. نکن این کارو خوبیت نداره . دلم می خواست اونو بزنم داغونش کنم .. هما رو میگم . اون چطور تونسته این نامردی رو در حق حامد بکنه . اون که رفاه و آسایش زن و دخترشو می خواست .. اما نباید این جور کلاهبرداری می کرد . -راستی اگه می خوای شبو بمونی من و این خانوم یه کاری داریم انجام بدیم و من رفع زحمت کنم .. یه نگاهی به هما انداختم و اونم از نگاهم خوند که چقدر از دستش عصبی هستم . دل تو دلم نبود . حس یه آدمی رو داشتم که انگاری متوجه شده که دوست دخترش با خیلی ها راه داشته و داره و تنشو تقدیم اونا می کنه . واسه این که نشون بدم هما چقدر حقیره با سر اشاره ای به اصغر زده و گفتم برو به کارت برس .. من منتظر می مونم . -اصغر آقا من امشب حس و حوصله دو نفر رو ندارم . شما هم هوشنگ خان صاحب اختیاری .. نفهمیدم که منظور اون از این صاحب اختیار بودن چیه .. اصغر رو هر جوری بود راضیش کردم که بره .. هما تا دم در باهاش رفت . فقط شنیدم که اصغر بهش میگه خوب امشب ما رو سکه یه پولمون کردی -اصغر آقا باور کن این طور نیست .. از جام پا شدم وطوری که اونا مرو نبینن فاصله خودمو با اونا کم کردم .. -ببینم از کی تا حالا اصغر جون شد اصغر آقا ؟ -اصغر جون پیش مشتری تازه وارد که نمیشه پیش یکی دیگه ناز و عشوه اومد . این راز و رمز کار ماست -از امشب این طور شد ؟ .. خلاصه اصغر رفت و من و هما زن پسرعمه ام که سه سالی رو ازم کوچیک تر بود تنها شدیم . فقط برای دقایقی در سکوت داشتیم لحظه ها رو می کشتیم . سر هر دومون پایین بود . من به یاد این سه چهار سالی رو که صد ها ساعتشو با هم گذرونده بودیم افتاده بودم . خاطراتو در ذهنم مرور می کردم . پیک نیک هایی که با هم می رفتیم . شاندیز ..طرقبه , شهر بازی و نیشابور ... باغهای گیلاس .. اون شوخی کردنامون .. همش از آقایی و چش پاکی من می گفت . شوهرش با همه مال مردم خوری اهل زن بازی و این حرفا نبود من عکس شوهر اون بودم . ولی هردومون سر افکنده بودیم .. هما زود تر شروع کرد به حرف زدن . -راستش اصلا فکرشو نمی کردم که تو رو اینجا ببینم هوشنگ خان -منم اصلا فکر نمی کردم تو رو این جوری ببینم هما خانوم .. .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
زنــــــــــت ایــــــــــن جــــــــــوری مــــــــــی خــــــــــواد رفیــــــــــق ۳

واسه چی .. آخه واسه چی هما .. مگه پدر و مادرت .. پدر شوهر و مادر شوهرت کم بهت می رسیدن ؟. -اونا بهم می رسیدن . هوای من و بچه منو داشتن و دارن .. ولی هر کسی مشکلات خودشو داره . منم شاید یه نیاز های مالی داشته باشم در یه حدی که نتونم دستمو همش پیش اونا دراز کنم . -از بس حامد پول مردمو آورده خونه و خرجش کردی تو دیگه این جوری در اومدی . عادت کردی به ولخرجی -نه هوشنگ این جورا هم که فکر می کنی نیست . باور کن شاید به روز یک مرد هم قانع باشم . خیلی وقتا مشتریا رو رد می کنم . -تو دروغ میگی هما .. اصغر خیلی چیزا رو واسم تعریف کرده .. -باور کن راست میگم . اصغر مگه چند تا مشتری برام آورده که این چیزا رو تعریف کرده .. اشک از چشاش سرازیر شده بود . -فکر کردی یه زن دوست داره که سرنوشتش به این صورت در آد .-هما خیلی نا مردی خیلی .. .. -حالا می خوای چیکار کنی .. حس کردم منظورش اینه که می خوای منو بکنی یا نه ..-من شاید آدم پستی باشم . ..-حرفمو قطع کرد و گفت تو دیگه چرا .. تو که خانومی به اون خوبی داری که از هر انگشتش یه هنر می باره . خصلت شما مردا همینه .. -ولی یه مردی رو می شناختم که با همه دست تو جیب مردم کردنا این خصلتو نداشت . تو چرا اون مرد رو دور زدی . چرا به شوهرت خیانت کردی . چرا .. تو به کی میگی . مگه تو قدر مردت رو دونستی . خیلی نا مردی هما .. دیگه نتونست بیشتر از این منو محکوم کنه چون خودش محکوم بود .. -داشتم می گفتم هما شاید من خیلی پست و رذل باشم ولی عادت نداشتم و ندارم که زن شوهر دارو بکنم . این ناجوانمردی در مرام من نیست . نمی دونستم که آیا اون دوست داره با من سکس داشته باشه یا نه . ولی حرفی زد که نشون داد دلش می خواد و بی میل نیست . -من دارم طلاقمو ازش می گیرم . ار مهرم هم گذشت می کنم . هر چند می تونم خیلی چیزا ازش بگیرم .. -تو پول صفتی .. دیگه چی بگم .. -هوشنگ منم سختمه که با این وضع کنار تو باشم ولی وقتی که می بینم هر دومون یه جور آدمیم .. -من و تو یه جور آدمیم ؟ تو داری به شوهرت خیانت می کنی .. -پس تو نسبت به زنت چیکار می کنی . به من بگو فرق بین من و تو در چیه .. این که اسم تو یک مرده و هر کاری که دوست داشته باشی انجام میدی و کسی نیست که بهت بگه بالای چشت ابروست ؟ خون منو به جوش آورده بود . هر کاری کردم که یه حرفی داشته باشم نتونستم .. ادامه داد -من می تونم این توجیه رو داشته باشم که شوهرم افتاده زندان و نیاز دارم حالا نیاز جنسی و شهوانی و مالی .. هر چی که می خوای اسمشو بذاری بذار .. ولی زینب که خیلی خوشگل و خانومه . اونم افتاده زندان که تو داری اونو دور می زنی ؟ -ببینم داری منو محکو.م می کنی ؟ -نه دارم کاری می کنم که تو منو محکوم نکنی .. آخه ما آدما فقط بلدیم از دیگران عیب بگیریم . عیب دیگرانو می بینیم و عیب خودمونوفراموش می کنیم . فرض می کنیم تو اومدی اینجا که با یک زنی باشی .. دیدی که منم و وجدانت یه خورده تکون خورده .. ولی فکرت چی .. عقلت چی ؟ .. سرمو بالا گرفتم .. دیدم که مانتوشو در آورده .. می خواست منو تحریکم کنه .. من به یاد حامد پسرعمه ام که برام یه رفیق جون جونی بود افتاده بودم . نمی خواستم در حقش نا مردی کنم . -هما من بودم پیش حامد .. همین چند روز پیش می دونی چی می گفت ؟ می گفت هوشنگ تو رو خدا هوای زنمو داشته باش . نذار ازم جدا شه .. گفت جبران می کنه . وقتی برگرده .. براش دو سال حبس بریدن . اون دو سال دیگه میاد بیرون .. دیگه کاری به کارش ندارن . پولی رو که از مردم بالا کشیده دیگه بالا کشیده این قانون جمهوری اسلامیه دیگه . کاریش هم نمیشه کرد . طرف میره پولاشو قایم می کنه و میگه که ندارم بدم .. بر می گرده و با این پولا عشق می کنه . شایدم این پولا رو در اختیار تو گذاشته باشه و این جور داری نقش بازی می کنی . داری اونو دور می زنی .. هما مثل ابر بهار اشک می ریخت . -هوشنگ این جوری نیست باور کن .. -اون ازم خواسته پیدات کنم . کمکت کنم .. خواهش کنم ازت که ازش جدا نشی . دلش پر درده . من چه طور می تونم در حقش نامردی کنم . اصلا متوجه نشدم که هما کی سوتین خودشو در آورده .. اصغر راست می گفت . سینه هاش طوری نشون می داد که انگاری اصلا دست خورده نیست . موهای سیاه و بلندشو رو سینه هاش پخش کرده بود . خیلی وسوسه انگیز شده بود .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــت ایــــــــــن جــــــــــوری مــــــــــی خــــــــــواد رفیــــــــــق ۴

دوبرابر اونی رو که اصغر می گفت از جیبم در آورده گذاشتم پیشش روی کاناپه .. -من دارم میرم هما -من صدقه قبول نمی کنم هوشنگ -ببخش بیشتر از این فعلا نمی تونم . می دونم قیمتت خیلی بیشتر از ایناست . چون جنس خیلی مرغوبی هستی .. -چرا داری باهام بازی می کنی . چرا داری عذابم میدی . آدم که از عاقبت خودش خبر نداره . این طور منو دست ننداز و مسخره ام نکن . من هم انسانم .. -چیه دختر می خوای شب تا صبح پیشت بمونم ؟ -من ازت پولی نمی خوام .. -منم دوست ندارم منت تو رو سرم باشه . ولی اگه این جا نمی مونم به خاطر اونیه که اون داخل ازم خواسته که زندگیشو زنشو حفظ کنم . چشم امیدش به منه . -تو ازت کاری بر نمیاد . تو اگه با من نباشی یکی دیگه با منه -ولی من پیش وجدان خودم آسوده ام .. دستاشو گذاشته بود جلو صورتش و بازم شروع کرده بود به سر و صدای گریستن در آوردن . نمی دونم اینا رو کی و در چه مدت زمانی یاد گرفته بود . آماده کرده داشت . با این حال دوست نداشتم که خودمو اسیر سلاح زنونه اون کنم ولی منم خیلی احساساتی بودم . وقتی که سرش پایین بود و مثلا داشت گریه می کرد نگاهمو به قالب بدنش انداختم . داشتم وسوسه می شدم . حالا که اون خودش می خواد .. اگه من با اون باشم اون با خیلی های دیگه هست .. ولی من اصلا فکر نمی کردم که هما این جوری از آب در آد .. -به نظر شما مردا ما زنایی که شرایطمون به این صورت در میاد و به بن بست می رسیم خیلی پستیم ؟ نه .. نههههه باور کن این طور نیست . بد ترین زنا بازم آدمای خوبی هستند . باید اونا رو درک کرد . -حامد تو رو درک نمی کرد ؟ ما که هفته ای یکی دو بار با هم بودیم . با هم گردش می رفتیم . آخر هفته ها رو که دسته جمعی با هم بودیم بیرون ..راستش نفهمیدم چه نیرویی بود که منو برد و کنار اون نشوند . اون با اشکاش با ناله هاش با لحن و طرز گفتارش حسابی احساسات منو تحت الشعاع خودش قرار داده بود . زن و شوهر هر کدومشون یه مرض خاصی داشتند . نمی شد گفت کدومشون بد ترن . با این که می دونستم هما تا حدود زیادی داره فیلم میاد بازم گول حرکاتشو می خوردم . شاید این خواسته و نیاز منم بود . کنارش نشستم .. تا بوی منو حس کرد سرشو گذاشت رو سینه هام نگاهم به سینه هاش بود و به موهای بلندش که وقتی رو سینه هاش ریخته بود حالت قشنگی بهش می داد . کیرم طوری شق شده بود که نمی تونستم از جام تکون بخورم . دوست نداشتم که اون متوجه ضعفم شه . -هوشنگ فکر می کنی به خاطر پول میگم بمون ؟ نهههههه .. راستش من همیشه ته دلم آرزوم بود که یه روزی یه وضعی پیش بیاد که بتونم با تو باشم .... توی دلم گفتم پس از همون وقتا هم هوسباز بودی ولی جلو زبونمو گرفتم . نگاهش به لاپام بود . به این که بالای شلوارم مث خیمه چاد رشده بود . دستشو گذاشت رو همون خیمه .. -نهههههه نههههههه .. این کارو نکن .. -تو برای همین اومدی این جا .. می دونم .. منم دلم می خواد باور کن دلم می خواد .. -نههههههه این نامردیه . تو هنوز از همسرت جدا نشدی . اون دلش نمی خواد که تو این کارو بکنی ..-اون بی خود دلش نمی خواد . من بهش علاقه ای ندارم . من دوستش ندارم . من تو رو می خوام . من تو رو دوست دارم . تویی که در این مدت نگفتی هما مرده است یا زنده .. اون بد جوری رفته بود توی فیلم . اگه من امشب اونم به طور تصادفی نمیومدم و نمی دیدمش اون وقت اون کی و چه جوری این حرفا رو بهم می زد ؟ شیطان ! شیطان ! شیطان ! می دونی چه جوری آدمو گول بزنی .. اصلا این زن قبل از شیطان آفریده شده بود .. می خواست زیپ شلوارمو بازش کنه . من چهره حامدو به خاطرم می آوردم . اون به من دل خوش کرده بود . -آههههههه هما .. نکن این کارو .. تو اگه دوستم داری این کارو با هام نکن -تو که این قدر سنگ حامدوبه سینه ات می زنی واسه چی داری به زینب خیانت می کنی . نگو که من اولین مورد تو هستم . تو هم با زنای زیادی بودی .. دیوونه دوستت دارم . همیشه هم داشتم . عاشق اخلاقت بودم . عاشق اون تیپ مردونه ات . ولی خب نمی دونستم که تو هم از اون شیطونای روز گاری .. بیا پاشو بریم رو تخت .. بریم اون جا راحت تریم . منو کشید و با خودش برد . انگاری اختیارم دست خودم نبود . هر کاری که دوست داشت با هام انجام می داد . وقتی به کیرم دست می زد احساس ضعف و سستی عجیبی می کردم . چشام وا نمی شدن .. اونو فرو برده بود توی دهنش .. با به ساک جانانه تمام بدنمو ریلکس کرد . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــت ایــــــــــن جــــــــــوری مــــــــــی خــــــــــواد رفیــــــــــق ۵

سست شده بودم . دگمه های پیرهنمو هم بازشون کرده بود . بعد از ساک زدن که به زحمت جلوی آبمو گرفته بودم دستاشو گذاشته بود رو سینه هام . با موهای اون بازی می کرد . لباشو گذاشته بود رو سینه ها و با میک زدن و زبون زدنش کیرمو داغ ترش می کرد . لذت و هوسمو به تمام تنم می رسوند .یا خودم می گفتم . منو ببخش .. ببخش حامد .. باور کن من نمی خواستم و نمی خوام . اگه من نکنم یکی دیگه می کنه . کاری ازم بر نمیاد .. نهههههه .. نههههههه . من چیکار می تونم بکنم .. لبهای هما رو لبای من قرار گرفته بود . دو تایی مون غرق لذت و هوس شده بودیم . گناهی که نمی دونستیم اون طرفش چه خبره ! -هوشنگ می خوامت . عاشقتم دوستت دارم کیرتو می خوام . کیرتو می خوام بهم بدش .. بدش به من .. از جام بلند شدم . منم باید مردونگی خودمو بهش نشون می دادم به اندازه کافی اون فعالیتشو نشون داده بود . حالا این من بودم که باید خودمو بهش ثابت می کردم . -دوستت دارم .. دوستت دارم هما .. وقتی این حرفو می زدم اونو غرق در لذت و هوس می دیدم . انگاری دنیا رو بهش داده باشم . دیوار شرم و تابو شکسته بود . من و اون غرق در گناه شده بودیم . گناهی لذت بخش .. شیرین .. چرا باید گناه گناه باشه .. چرا آدما نباید هر جوری که دوست دارن از زندگیشون لذت ببرن به شرطی که زور گویی و تحمبلی در کار نباشه . به یاد رفیقم افتادم که در بند و زندان داره به زنش فکر می کنه . درسته که اون اختلاس کرده . سر مردم کلاه گذاشته ولی سر زنش که کلاه نذاشته اونو با تمام وجود دوستش داشته . عاشقش بوده . من اینو به خوبی در حرکات و رفتارش می دیدم . حالا تمام درد و رنجش از اینه که اون می خواد ولش کنه و بره . یه حسی بهم می گفت که وقتی بر گرده پولهای قایم کرده زیاد داره . همه رو رو می کنه . اون اگه بیرون بود که نمی تونست تا این حد کاسبی کنه . شایدم خیلی بیشتر از صد میلیون پول مردمو بالا کشیده بود . نمی دونم آیا هما از کارای شوهرش خبر داشت یا نه .. شورت هما رو خیلی آروم از پاش در آوردم . یه کس برق انداخته ای که تا حالا کیر های زیادی ازش رد شده .. نمی دونم چرا یه حسی بهم می گفت که هما واقعا به خاطر این که سر بار دیگرا ن نباشه خود فروشی می کنه .. خانواده شوهر روش منت می ذاشتن که تو باعث شدی که حامد این جوری شه . اون اصلا اهل این بر نامه ها نبود .. -ببین هوشنگ .. اگه دوست داشته باشی ..همش مال تو .. من مال تو میشم . من از حامد که جدا شم دیگه آزاد آزادم .. آخخخخخخخخخ بخورررررررر کسسسسسسسمو کسسسسسسم آتیشششششه .. ولم نکن .. جوووووووون .. قلقلکش بده .. وسط دو تا لبات فشارش بگیر .. کوچولو و ناز و تنگه و قشنگه .. می خوایییییی ؟ واسه همین اومدی اینجا ؟ بگیرش بخورش .. بکنش .. هر کاری دوست داری با هاش انجام بده . فقط مال توست .. خیلی داغم کرده بود . حتی کف پام که بیشتر وقتا سرد بود داغ داغ شده بود و آتیش پخش می کرد . حس کردم فشارم رفته بالا . ضربان قلبم شدت یافته و شهوت تا مغز استخونم رسیده بود .. چه شکمی داشت این هما .. فانتزی و فابریک و مانکنی .. نوک زبونمو رو ناف خوشگلش گذاشتم . موهای سرشو هم می ذاشتم توی دهنم .. با سینه های تپل و آبدارش ور می رفتم . سینه هاش سفت بود .. خوردن داشت . -جاااااااااان جاااااااان فدای تو بشم من . ولم نکن .. بخور .. کسسسسسسم می خارررررره .. اوووووووففففففف ... کیرم دیگه داشت از جاش کنده می شد . از جام پا شدم . دو تا پای هما رو انداختم رو شونه هام . حالا دیگه وقتش رسیده بود که حملات گایشی خودمو شروع کنم . کس نازش داشت از تنگ بودنش می گفت . انگشت وسطی دستمو فرو کردم توی کسش تا یه قلق گیری کرده باشم . حتی واسه این انگشتمم تنگ بود .. نههههه من نباید بذارم کیر های دیگه ای بیان سراغش . ولی باید تامینش می کردم . باید از خرج و خوراک خودم می زدم و هواشو می داشتم . -اووووووووففففففف نههههههههه نهههههههههه هوشنگ .. سوختم .. زود باش من کیییییییییرررررررررت رو می خوام کیییییییررررررر زود باش . ولم نکن .. من می خوامش . دیگه بسه انتظار .. زود یاش کیرت رو بیار .. توی کسم بذار .. آخخخخخخخخ .. دیگه تحمل ندارم .. یهو یه چیزی به ذهنم رسید .. بهترین موقعی بود که بتونم یه چیزی ازش بخوام . یه کاری بکنم که به دو کار بیارزه ...... ادامه دارد .... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــم ایــــــــــن جــــــــــوری مــــــــــی خــــــــــواد رفیــــــــــق ۶

از جام پا شدم وتا بخواد به خودش بیاد شورتمو پام کردم .. رنگ و روش پریده بود . -چی شده هوشنگ .. چت شده ؟ دوست نداری با من باشی ؟ ازم خوشت نیومد . کار بدی کردم ؟ بگو .. بگو منو می تر سونی . حالا که منو داغ و تشنه ام کردی .. خیلی نا مردی .. خیلی .. -آره حق با توست . من نامردم . نامرد که دارم در حق رفیقم در حق پسر عمه ام نا مردی می کنم . اون همه چشم امیدش به منه و من دارم زنشو می کنم . اون دلش خوشه به این که من می تونم یه کاری بکنم که زنش ازش جدا نشه .. تو هم داری ازش طلاق می گیری و هم زیر کیر من داری دست و پا می زنی . این رسمش نمیشه .. خودمو زده بودم به احساساتی شدن .. از خود همین هما یاد گرفته بودم . بد جوری حس گرفته بودم . -فکر کردی چی .. هنوز پهلوونی و جوونمردی نفس می کشه . هنوز رفاقت بر تر از هوسه که مرد خودشو فدای هوس کنه .. دویدم طرف آشپز خونه ...-کجا گذاشتی .. کجا گذاشتی اون کارد و ساطور بزرگتو .. من اون کیری رو که به نامردی بخواد بره توی کس قطعش می کنم .. به دست و پام افتاده بود .. -نهههههه نههههههه خواهش می کنم . می دونم تو این کارو نمی کنی .. بگو ازم چی می خوای منو این جور رهام نکن .. .. -من از کارات سر در نمیارم . این چه جور حشر و هوسیه که تو داری . تو حداقل با چهار پنج مرد دیگه به غیر از شوهرت بودی . من برای تو چه خاصیتی دارم . می دونم که دوستم نداری -اشتباه می کنی -می دونم که اگه نیازت رو تا مین نکنم یکی دیگه هست که با تو سکس کنه و راحت ازش پول می گیری .. -بس کن .. چرا متوجه نیستی .. مردا همه شون مث همن .. می خوان بیان و خودشونو راضی کنن و برن .. منم کاری به کارشون ندارم .. آخه منم می خوام ارضا شم . منم انسانم . گناه که نکردم .. باور کن دوستت دارم وقتی تو رو دیدم شوکه شدم هم خوشحال شدم هم شوکه و هم حسودیم شد . تو میگی که از این که من با مردای دیگه باشم ناراحتی ولی منم از این که فهمیدم تو غیر زینب با زنای دیگه ای هم بودی خیلی بهم بر خورده .. حالا بیا همه چی رو فراموش کنیم . منو به حال خودم نذار.. -فقط یه شرط داره یه قولی باید بهم بدی .. بهم قول بده که تقاضای طلاقت رو پس می گیری و صبر می کنی تا حامد از زندان در آد و میری سر خونه زندگیت -نه امکان نداره -چرا خیلی هم امکان داره . پس اگه می خوای رو دنده لج باشی من میرم .. میرم سراغ یکی دیگه -منم به زینب میگم تو چیکار می کنی .. -خودت هم لو میری -برای من مهم نیست . میگم مجبور بودم . ناچار بودم . تو هم اومدی -تو این حرفو جدی نمی زنی ..جدی میگی ؟ .. نگاهشو به نگاهم دوخت .. لبخندی زد و گفت نه شوخی کردم .. من هر کاری که بگی انجام میدم . به خاطر تو .. تا نشون بدم که چقدر دوستت دارم . ولی تو نباید فراموشم کنی .. وقتی این حرفو می زد داشتم به این فکر می کردم که حداقل نیمی از در آمد ماهانه امو باید بدم به اون تا اون فکر رابطه با مردای دیگه و پول در آوردن از ایبن طریق نباشه . -باشه من تقاضای طلاقمو پس می گیرم . هر کاری بگی انجام میدم .. شورتمو پایین کشید .. عشوه گری رو شروع کرد .. -تو با این می خواستی همین جوری بذاری بری ؟.. ای کلک . این که داشت خودشو توشلوارت می کشت .. ..... یه نگاهی به نگاه هما انداخته و به این فکر کردم یعنی واقعا این زن دوستم داره ؟ منو می خواد ؟ اونو رو تخت خوابوندمش .. تختی که بار ها و بار ها محل سکس حامد و هما بود . لبهای من کس هما رو یه بار دیگه شکارش کرده بود ولی این بار وقتش بود که ضربه آخر و همونی که فاصله ها رو می شکنه وارد کنم . باید قفل کسشو می شکستم تا فاصله ها رو بشکنم . از همون اول که سر کیرمو توی کس هما کردم متوجه شدم که کسش چقدر تنگه و درجه یکه .. با یه فشار خاصی اونو به طرف جلو حرکتش دادم . حتی حرکت رو به جلوی کیر من در کس اون با لذت شدیدی همراه بود . انگاری کس هما داشت کیرمو ماساژ می داد تا اونو در خودش جابده .. -دیدی ؟ دیدی ؟ پسر دایی شوهرم .. بهت نگفتم ضرر نمی کنی ؟ -خیلی شیطونی هما . آخرش گولم زدی .. -بگو بگو خودتم می خواستی که فریب منو بخوری .. بگو .. بگو که اگه دارم می سوزم تو رو هم آتیشت زدم . ..... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
زنــــــــــت ایــــــــــن جــــــــــوری مــــــــــی خــــــــــواد رفیــــــــــق ۷

-هما آبم داره میاد -همین حالا ؟ یا من خیلی قویم یا تو خیلی ضعیف .. -نه فکر کن تو خودت خیلی قوی هستی .. دستاشو دور کمرم حلقه زد و منو به خودش فشرد . خوشم میومد . دیگه نذاشت کیرم تکون بخوره خودشو بکشه عقب و دلش می خواست که من آبمو توی کسش خالی کنم -نترس .. نترس عزیزم .. بریزش تو .. من فدای اون کیر گنده و آب گرمش بشم .. بریز .. می دونم تا صبح خیلی راهه و می تونی ارضام کنی . دوستت دارم .. چشامو بستم .. کیر بی حیا رو ول کردم که هر کاری دوست داره با کس هما بکنه .. -اووووووههههه بریز بریز ..خوشم میاد .. فکر کنم اون لحظه بهترین زمانی بود که می تونستم آبموتوی کس هما جونم بریزم و این کارو کردم .. جهش پشت سر جهش .. این همه آب کجا بود .. وقتی تا آخر سرویس انزال رفتم احساس سبکی می کردم . می دونستم برای دقایقی رو خیلی کم تمابل خواهم بود ولی ولش نکردم . دوست داشتم اونو تا مینش کنم . اون دیگه به کسی رو نندازه . اگه واقعا دوستم داره منم علاقه امو نشونش بدم .. با این که کیرم داشت میومد عقب ولی من اونو در یه حرکت رو به جلو شق ترش کردم و اون قدر این دختر واسه من عشوه اومد که یک بار دیگه کیرم شق شد. -لهش کن .. لهش کن هوشنگ سینه هامو لهش کن . بگو دوستم داری .. بگو منو می خوای . بگو دیگه دنبال زنای بد نمیری .. خنده ام گرفته بود از این که خودشو خیلی خوب می دونه . یه تافته جدا بافته -باشه عزیزم باشه هما جون .. به شرطی که تو هم فقط مال من باشی به هیشکی دیگه آره نگی .. -من دوستت دارم .. دوستت دارم هما -بگو بگو .. بازم از این حرفایی که هوس آدمو به وقت سکس زیاد می کنه بزن . می خوام بشنوم .. می خوام بیشتر داغ کنم . دوست دارم .. خوشم میاد .. بگو باز کجا هامو دوست داری .. لهش کن سینه هامو . می خوام تو این کارو برام انجام بدی .. عاشقتم .. عاشقتم .. من می میرم اگه ولم کنی هوشنگ .. فکر کنم زده بود به سرش . نمی دونم یعنی واقعا مردای دیگه بهش نمی رسیدن که این جوری شده بود ؟ اون چه جوری می تونست این حرفا رو بهم بزنه . شاید پس از اون همه رفت و آمد ها دو سه ماهی می شد که همو نمی دیدیم . حتی نمی دونستم که اون از خونه شوهرش رفته و یه مقدار وسیله با خودش آورده داره این جا زندگی می کنه . -هوشنگ تند تر .. تند تر .. خواهش می کنم .. زود باش .. زود باش .. امونم نده .. زود باش منو ار ضام کن .. می خوام کون منو هم جرش بدی .. من با میل خودم بهت کون میدم .. باور کن .. عاشقتم .. هرچی می خواستم به خودم بقبولونم که اون این حرفا رو از روی هوس می زنه نمی تونستم چون حالت کلامش طوری بود که انگاری صادقانه داشت بهم می گفت که عاشقمه . دوستم داره .. دو طرف کس نقلی و غنچه ای اونو نگه داشته کیرمو با فشار می آوردم بیرون و با همون فشار نرم دو باره می کردم توی کسش . وقتی این کار رو با سرعت بیشتری انجام می دادم بیشتر حشری می شد .. حس کردم که باید از دستام در یه جای دیگه هم استفاده کنم تا همراه با گاییدنش بتونم اونو به ار ضا شدن نزدیک ترش کنم . و اون سینه هاش بود .. سینه هاشو با دستام طوری فشارش می دادم که شل و ول نشه . -هما اینا مال کیه -مال تو عزیزم .. همه تن و بدنم مال توست . دستاشو داد عقب تا من اون زیر بغل خوشگل و صاف و برق انداخته شو زبون بزنم . -فکرشو می کردی هوشنگ ؟ -توچی هما ؟ -نمی دونم . این رویای من بود .. -ولی من راستش اصلا در ذهنم همچین تصوری رو نداشتم . -خوب گولت زدم ؟ -تو شیطون هر کاری از دستت بر میاد . من دوست دارم فریب تو رو بخورم .. یعنی دوست داشتم .. -منظورت اینه دیگه دوست نداری فریبمو بخوری ؟ -همون یه بار خوردم دیگه میشم فریب خورده تو .. -بیا حالا بیا هوشنگ جونم حالا تو گولم بزن و منو ببوس . بگو بگو دوستم داری منو می خوای .. لبامو به لبای داغ و غنچه ای هما چسبوندم . داشتم آتیش می گرفتم از این که اون بخواد بازم به کارش ادامه بده . نه .. اون نمی بایستی خودشو در اختیار دیگران می ذاشت . این که دارم به زنم خیانت می کنم برام عادی شده بود . اون اوایل گاهی وجدانم تحت تاثیر قرار می گرفت ولی رفته رفته عادت کرده بودم . عوضش حالا گاهی به این فکر می کردم که دارم در حق حامد نامردی میکنم و گاهی هم به این که نکنه هما بازم به کارش ادامه بده . ..... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــت ایــــــــــن جــــــــــوری مــــــــــی خــــــــــواد رفیــــــــــق ۸

یه پاشو انداختم رو شونه ام و با فشار و سرعت زیاد کیرمو می ذاشتم توی کس هما جون و بیرون می کشیدم . لرزش تخت و فنری بودن خفیف تشک هر چند کمی خسته ام می کرد ولی لذت بخش بود .. هما نفس نفس زنان بازم ازم می خواست که اونو بیشتر بکنم . بیشتر و بهتر .. -هوشنگ دارم ارضا می شم .. بدنش لرزید .. جفت سینه هاشو با دو تا دستاش فشار می داد .. و یک آن ساکت شد .. -آهههههههههه .. هوشنگ چه خوب بلدی عشقبازی کنی .. لبامو رو لباش قرار داده و با بوسه ای داغ و آروم خوابش کردم . هنوز کون بر جسته اش مونده بود که باید با یه دید حسابی او نو سوراخ غنچه ای شو می کردم .. یه نیمساعتی کشید تا خستگی ام در رفت .. اونو دمرش کردم و با کون سفت و بر جسته اش ور رفتم .. کونش با همه سفتی و خوشگلی اگه یه تکون هم بهش می دادی عین ژله می لرزید . هیجان از این بیشتر چی می خواستم . اون گفته بود که دوستم داره مال منه .از همین حالا حسادت رو شروع کرده بودم . اون قمبل کرد و من سرمو گذاشتم رو کونش .. من تسلیم اون شده بودم . دربست هرچند که ظاهر امر اونو تسلیم نشون می داد . طوری اون سوراخ ریزش منو به وجد آورده بود که زبونمو از پهنا می کشیدم روش ولی تمامی زبونم روش قرار نمی گرفت . برای این کار باید قاچای کون هما رو به دو طرف بیشتر بازشون می کردم و اون وقت ممکن بود جر بخوره . یه خورده کرم مالیدم .. بعد کیرمو چسبوندم به سوراخش .. هرچی اصغر می گفت درست بود . تا سه چهار سانت از کیر که رفت داخل کون آه و ناله و جیغ و داد و کرشمه شروع شده بود .. -اوووووووهههههههه هوشنگ هوشنگ .. عالیه عالیه .. من همینو می خوام .. کیرت هم کس کن خوبیه هم کون کن .. عالیه .. یک کیر چند کاره خوب داری .. -آخخخخخخخخ حامد جاااااااان بیا بیا ببین که کون زنتو جرش دادن .. بیا ببین که داره زیر کیر پسر دایی ات چه جوری حال می کنه .. با این که من گاهی وجدانم یه تلنگری بهم می زد ولی از این جور حرف زدنای هما خوشم میومد و لذتم بیشتر می شد . حال می کردم . هما کونشو می زد به کیرم . خودشو بهم بیشتر می چسبوند تا کیرم بیشتر فرو بره توی کونش .. هم کونش و هم کسش منو به یاد شب اول از دواجم مینداخت .. یعنی تا حالا هیچ کیر درست و حسابی این هما رو نگاییده که هنوزم آکبندنما مونده ؟ حس کردم که بازم آبم داره راه میفته .. اونم پرشها و عقب نشینی منو حس کرده بود . -هوشنگ به خودت فشار نیار منم می خوام .. می خوام آبتو بده .. کون دادن به تو هم خیلی کیف میده .. به کسی که دوستش دارم . اون این حرفا رو می زد و من با تمام وجود وقتی که حس کردم آبم رسیده به سر بالایی اونو به طرف کس هما سرازیرش کردم .. -اووووووههههه هما .. کیرم داره آب میشه .. -بریز آبتو دیگه بازم تشنه امه .. اونو که کشیدی بیرون بذار تو دهنم .. بذار می خوام دیگه حال کردنو به آخرش برسونم ولی تمومی نداره حال کردنای من . همین جور یه ریز داشت حرف می زد .. -آخخخخخخخخ چقدر حال میده .. چه کون گنده و خوشگل و سفیدی داری .. دو تا قاچشو می چسبوندم به هم و ولشون می کردم . می لرزوندمشون .. تماشاش چه حالی می داد . وقتی هم که می خواستم آبمو توی کون داغ و سوراخ تنگش خالی کنم به اون حلقه ای که کیرم درست کرده بود نگاه می کردم تا با حداکثر لذت و حال کارمو تموم کنم .. -اومد .. اومد .. توی کونت ریخته شد .. جووووووون .. نزدیک بود از حال برم و روی کونش دراز بکشم ولی به یاد حرف اون افتادم که می گفت کیرت رو فرو کن توی دهنم . .. یه ساک جانانه زد و توی بغل هم آروم گرفتیم . صبح روز بعد هرچی بهش پول دادم قبول نکرد .. نزدیک بود با هام دعوا بیفته . می گفت داری بهم تو هین می کنی . یه حسی بهم می گفت اگه پولو ازم نگیره ممکنه بازم بخواد از راه خلاف کاسبی کنه .. خوشم نمیومد که اون یک جنده باشه . اگه قرار بود با مردای دیگه باشه همون بهتر که با من می بود . -هما من دارم میرم .. تو بازم .. بازم .؟. نتونستم ادامه بدم .. اون سکوت کرده بود . با سکوتش همه چی رو بهم گفت .. -هما من نمی خوام کس دیگه ای از تنت لذت ببره .. -هوشنگ من فقط از تو لذت می برم . حتی شوهرم حامد پسرعمه عزیزت هم نتونسته بهم لذت بده .. من تازه دیشب فهمیدم که سکس و عشقبازی چیه و نمی تونم ازش دل بکنم . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
زنــــــــــت ایــــــــــن جــــــــــوری مــــــــــی خــــــــــواد رفیــــــــــق ۹

-مثلا می خوای با این حرفت دلمو به دست بیاری و کارت رو توجیه کنی و من کمتر ناراحت باشم ؟ -نه -پس چرا پولو قبول نمی کنی لعنتی .. -اولا نمی خوام منو با اون زنا اشتباه بگیری چون دوستت دارم . از طرفی تو خودت زن و بچه داری . دخترت هم سن دختر منه دلخور شدی ؟ -تمام حرفات دروغه هما .. تو یک دروغگویی .. دوستم نداری .. بازم گریه رو سر داد .. اگه دوستت نمی داشتم بهت می گفتم نرخ من اینه .. من که ازت توقعی ندارم . دوست دارم هر وقت دوست داری بیای پیشم .. حتی حاضرم روزی یه بار بیای .. -یه وقتی هم باید بیام که مزاحم کاسبی ات نشم .. برای لحظاتی به فکر فرو رفت و گفت خیلی سخته یک زن و غرور اونو بفهمی .. -این که زنی عاشق یکی باشه ولی جسمش مال چند نفر ؟ -بس کن هوشنگ من که هنوز کاری نکردم ..تو زندگی خودت رو داری . چرا باید بی جهت خودت رو علاف من بکنی . تو از این جا که رفتی دیگه فرصتی نداری که به من فکر کنی . هر وقت کیرت بلند شد و هوس یه زنی غیر از همسرت رو کردی میای سراغ من .. اگه دلت رو نزده باشم .ولی فکر کنم تو خیلی تنوع طلب باشی . منو ببخش که رک حرفامو می زنم . -عیبی نداره . دنیا این جوری نمی مونه . راستش من دیگه نمی خواستم بعد تو به زن دیگه ای نظر خاصی داشته باشم و نمی خوام . اما تو یک دروغگویی و دوستم نداری .. با این حرفای بی نتیجه خداحافظی کردیم . فقط به وقت رفتن اون قولی رو که در مورد حامد بهم داده بود به اون یاد آوری کردم . اونم گفت که اگه سرش بره قولش نمیره .. وقتی رفتم اداره گفتم منو هم در لیست اضافه کاری ها قرار بدن .. مجبور نبودم کل در آمد ها مو واسه زینب بگم . دوست داشتم برم پیش هما و این مسائلو با هاش در میون بذارم . اون موقع با دویست هزار تومن در ماه اگه کرایه خونه ای نبود خرج دو نفر به راحتی تامین می شد . دلار زیر هزار تومن و حدود هفتصد هشتصد بود . هنوز دندون گرگها اون جور که باید و شاید تیز نشده بود . خلاصه غروبی یه سری وسیله خریدم مثل گوشت و حبوبات وگفتم حداقل جنس براش ببرم که هزینه نکنه .. نزدیک در خونه شون که رسیدم دیدم یکی از این جوجه فوکلی ها در خونه رو می زنه . دوست داشتم برم جلو و اون پسره رو لت و پارش کنم . حس کردم بهم خیانت شده .. سرم گیج رفت ..اون که یکی از دوستام بود .البته چند سال پیش با هم خیلی دنبال این بر نامه ها بودیم . اون وقتی بود که من مجرد بودم . . چرا خودشو این شکلی در آورده بود .. بدون این که به روی اون پسره بیارم از اونجا دور شدم . نیم ساعت بعد اومد بیرون ... چند متر اون طرف تر جلو شو گرفتم .. -سلام اسفندیار جون ...-به ! سلام داداش هوشنگ ... خلاصه کمی تعارف کردیم و منم بهش گفتم که می خوام برم یکی رو همین نزدیکی بکنم و خونه هما رو هم نشونش دادم . اون که پسر صاف و ساده ای بود گفت نرو که اصلا به درد نمی خوره .. ده تومن می گیره تا کیرت رو فرو کردی توی کسش میگه ارضا شدم ار ضا شدم .. بعد کاندوم هم باید بکشی سر کیرت .. کون هم نمیده .. ساک هم نمی زنه .. مفتش گرونه ..تازه میگه من هر روز با یکی هستم و دومی رو قبول نمی کنم . دیگه نگو توهوشنگ جون الان داری میری اونجا .. زنیکه دروغگو .. خوشگلی و اندام چه به درد می خوره؟ ..-خیلی ممنون راهنمایی ام کردی اسفند داداش .. .. با خودم فکر می کردم اصغر که چیز دیگه ای می گفت .. .. در همین افکار بودم که اصغر زنگ زد -هوشنگ جون تو به این هما چیزی گفتی وعده ای دادی دیگه اون اخلاق سابقو نداره ؟.. صبح براش زنگ زدم سر بالا جواب می داد . می گفت حوصله نداره .. روز یه مشتری بیشتر جواب نمیده و از این حرفا -نه بابا چیزی بهش نگفتم . راستی اصغر دورشو قلم بگیر .. اون شوهر داره از شوهرش جدا نشده .. من یه جورایی در آوردم . اگه تو رو دور و برش ببینن سنگسار رو شاخشه .. -جدی -جون خودم جون تو .. حتی متوجه شدم شوهرش کیه -چه جوری -خب حالا .. نمی خوای این جور ما رو سین جیم کنی . نیم ساعت بعد زنگ در خونه هما رو زدم و رفتم بالا .. خیلی هم عصبی بودم ولی از این که تا حدودی رفتارش تغییر کرده بود احساس رضایت می کردم . با این حال دلم می خواست بکوبمش .. عین مردای غیرتی شده بودم . خوردنی ها و خرت و پرت ها رو همون وسط هال گذاشتم .. -واااااااااووووو این چه کاری بود کردی . شر منده ام کردی .. با ور کن ازت پول نگرفتم چون دوستت دارم . می دونم حق زن و بچه توست ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

زنت این جوری می خواد رفیق


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA