سحر داره فیلم بازی میکنه برا بهراممن شک کردم که سحر تجربه رابطه جنسی و سکسی داره ولی رو نمیکنه. طوری رفتار میکنه انگار یه دختر سادهه وهیچ چی نمیدونهداستانش با بهراماونجا که شلوارشو در میاره میگه وای این چی بهرام اسمش الته یا میگه میترسم به اش دست بزنم و غیرهعمدا هم خودش شروع کننده نمیشه لب لب بازی کنه یا شورت سوتینشو دربیاره لخت شهواقعا داشته نقش بازی میکرده چون میخواسته داداشش نفهمه که اون وارده و اگه کیر بهرام راحت دستش میگرفت میمالید یا ساک میزد میترسید داداش شک کنه که قبلا رابطه و تجربه جنسی داشته و سحر برا رد گم کنی خودش به کوچه علی چپ میزده و دختر ساده ای نشون میده خودشونازنین هم به اش شک کرده بود اونجا تو قسمتی که به اش میگه شیطون تو خیلی چیزا بلد بودی رو نمیکردی شیطون سحر گفت نه همینطوری یادم اومدسحر طوری رفتار میکنه که همه فکر کنن ساده و تجربه جنسی تا حالا نداشته و نمیخاد کسی بفمهه و سیاستش اینه کسی بو نبره چیکاره حسنهقطعا تجربه رابطه جنسی داره رو نکرده کسی تا حالا نفهمیده و حالا اگه این موضوعات رو تعریف کنه خیلی عالی میشه یعنی اون سحری که ما میشناسیم با اون سحر که خودش تعریف میکنه خیلی فرق داره جذاب میشهبهرام اکرم نازنین مهران شاه دخت هوشنگ فرانک صحرا و غیره همه فکر میکنن دختر ساده آیه و تجربه جنسی نداره و سحر سیاستی در پیش گرفته کسی متوجه نشه که چقدر وارده و تجربه جنسی داره که تا حالا به ما نگفته و از رمز و رازش بود
شرمنده شهره جون من نظرم تند شدانتظار اتفاقات حذابی داشتم ادنطور که خودتون نوشته بودید سحرا برای بهرام برنامه و نقشه های خوبی داشت میخواست با روش و مدل خودش حالشو جا بیاره تو حموم برنامش اجرا کنه که نکرد
جماغت دخترا و خانمای خوشکل و خصوصاخوش اندام بدونه در نظر گرفتن وضعیت مالی و اقتصادیشون انچه در اهداف و برنامه های خودشون دارند اینست که چنان خودنمایی کنن که هر چه بیشتر مورد توجه خودی وغیر خودی قرار بگیرن و این ریشه در نوع و ذات ماها خانما ....جنس مخالف داره که مورد توجه و تعاریف خصوصا اقایون قرار بگیریم و همیشه و در هر زمینه خصوصا مسایل سکسی و عشقی شاهد رقابت تنگاتنگی در بین خودمون هستیم و درصد قابل بالایی از ماها و با توجه به پیشرفت تکنو لوژی و بودن انترنت و فضاهای مجازی و کم سو شدن تعصبات خاص حونوادگی باعث شده این نمایش ها و رفتار های ماخانما جلوه و رونق بیشتری به خودش بگیره و انچه که هم کنون شاهدیم اینه که می بینیم جلوه و ارایشی که یک خانم مثلا در خیابون ها و مهمونیا داره نسبت به ارایشی که قاعدتا باید فقط برای شوهر داشته باشه قابل قیاس نیس و ترجیح میده متلک و تعاریفی که باید از شوهرش بگیره رو از پسرا و سایر اقایون غریبه بشنوه و بگیره و این نوع کارش یک نوع لذت خاص حتی میتونه یک نوع خود ارضایی نامریی تعریف بشه ....و سحر که در دهه پنجاه شمسی و در اون فضا نفس می کشید سوا از این موضوعات نبود و با توجه به عشق خالصانه ای که به شهریار داشت ولی باز هم می خواست فقط خودش یکه تاز باشه و با تسلطی که به بهرام داشت برتریشو با عشوه و ناز و دلبری و تحریک هر چه بیشتر حشریتش و در فضاو میدان بازتر برای غیر به نمایش بزاره ........سحر واقعا یک دختر خاص و منحصر بفردی بود که شاید خیلی کم در جامعه باشه و باید قبول کرد که چنین اخلاق و منشی داشت و شاید عادت داشت که به قول معروف طرفشو تا لب چشمه ببره و با تشنگی برش گردونه .....وسحر .در جلو اینه و در درونش کم کم به یاد اورد که در اغوش برادرش و حال و هوایی که تا بحال لمسش نکرده بود تا مرز از دست دادن باکره گی و پاره شدن پرده رحمش و از دست دادن غرور دخترونه اش رفته بود و خدای خودش روبارها شاکر شدکه همچنان دختر و سالم باقی مونده بود ...ولی سوا از لذتی که از لاپایی خوردن بهرام خورده بود اینک از داداشش بهرام عصبانی شده بود و کم کم دلش می خواست قبل از رفتنش به روستا یک درس حسابی بهش بده ..ووقتیکه بهرام بهش نزدیک شد که حرفاشو بزنه برگشت و جواب داد .....از این به بعد حرفی بینمون نخواهد بود و فقط اگه قراره مطالبی گفته بشه در چهار چوب خواهر برادری خواهد بود وولا غیر ....ولی سحر جوون .....مفهوم شد ....ها ..برو تو اتاقت فوری .....سحر خیلی پررو داری میشی یادت نرفته که همین چند دقیقه پیش در اغوشم لاپایی می خوردی .باید ازم تشکر کنی که نخواستم بهت تجاوز کنم این جای تشکرته ؟..اون لحظات لالمونی گرفته بودی و نیمه بیهوش ومیتونستم بدترین بلا ها رو سرت بیارم ......خب چرا نیاوردی و تازه داشتم داداش بی شرفمو امتحان می کردم ....و نمره چندان خوبی نگرفتی ...مارو باش که داداش داریم ....نه بخواهرم اکرم که اون جوری مواظبش بودی و نه من که داشتی بدبختم می کردی ......بهتره بجای بلبل زبونی برای من ..بری به خودت و اشتباهات و کارات فکر کنی .....ببین سحر .حالا که اینجور میگی ...بدون که من همچنان بهت احساس دارم و اگه کوتاه اومد م تخت تاثیر دوس پسر جون جونیت شهریار قرار گرفته بودم اگه اون گوشی لعنتی رو بلند نمی کردم الان افتخار باز کردن سوراخ عقبت مال من میشد ..بار دیگه فرصت گیر بیارم کارمو تموم می کنم و نیمه کاره ولش نخواهم کرد .یعنی جوری می کنمت که از این بلبل زبونیت واسه من بیفتی ..... هههههه.....جواب این توهین ها و روداریتو قبل از رفتنم خواهی گرفت ........برو اتاقت بهرام ..دوس ندارم جلو چشام باشی .....اگه نرم چی ....نمیری ..الان حالیت می کنم ....ودر این لحظه سحر ۷۴ کیلویی و با قد ۱۷۵ سانتیش جبهه به خودش گرفت و مچ بندشو که دم دستش بود به دستاش بست و بهرام رو که در صدد بود که نزدیکش بشه و در اغوشش بکشه رو جفت لگد از جلو از ناحیه شکم به عقب چنان پرتاب کرد که از چهار چوب درب اتاقش خارجش کرد و در راه رویی که به سایر اتاقا و حیاط منتهی میشد ...انداخت ...بهرام اصلا انتظار چنین حرکت و واکنشی رو نداشت و نیم خیز که شد و به خودش مسلط بشه ولی دردی رو در ناحیه پهلوش حس کرد و تا اومد که راست بشه ضربه دومو ازهمون ناحیه شکم خورد و این بار به کف حیاط و روی سبزه هایی که برف ۱۰ سانتی روشونو پوشونده بود ولو شد و سحر مثل یک مبارز فوری اومد بالای سرش و گفت ...خب برات کافیه و یا ادامه بدم ......نه کافیه سحر ..لطفا کمکم کن بلند شم پهلوم درد می کنه .....دستمو بگیر ....سحر پاهاشو به زمین محکم گرفت و بهرام ۸۴ کیلویی و با قد ۱۸۵سانت رو بلند کرد و خواست ازش جدا بشه که بهرام یهو دستاشو دور کمرش حلقه کرد و خواست لباش و گونه ها و زیر گردنشو ببوسه ....دستاشو فوری به باسنش و چاک کونش و از جلو به کوسش رسونده بود و می خواست هر چه زودتر حشریش کنه ...وسحر غافل گیر شده بود و دو دستش فعلا اسیر بازو های قوی بهرام قرار گرفته بود و تلاش می کرد خودشو رها کنه ...بهرام فرصت خوبی بدست اورده بود و علیرغم درد پهلو هاش .....از دست مالی و بوسه هایی که زورکی ازش می گرفت لذت میبرد و کیر راست شده اش به دستاش هم اضافه شده و به چاله کوس سحر می مالوند.......سحر چاره رو در اون دید که این عملیات جنگ و گریز سکس گونه رو به حالت خوابیده بکشونه و با کمی زور و مقابله وادارش کرد که به کف حیاط و روی سبزه ها ولو بشن و و در این کشاکش چندین بار روی همدیگه غلت خوردند و شکل و شمایل ..تقریبا تبدیل به تجاوز شده بود چون بهرام در لحظاتی زیرکانه کیرشو بیرون کشیده بود و اماده بود که بهر طریق به سوراخ کونش برسونه ..ویکی از دستای بهرام تونسته بود شلوارشو تا بالای زانواش پایین بکشه و سحر با شورت قزمزش ...سردی برف ها و سبزه ها رو کاملا حس می کرد و بهش لذت خاص و تازه ای می داد ...ولی سحر هنوز شانس رهایی داشت و منتظر بود لحظه اش برسه و تا اون لحظه هنوز دست مالی و مالونده و بوسه های اجباری می خورد برای لحظاتی انگشتای دست راست بهرام از لابلای شورتش به سوراخ کونش رسید و حس کرد که بهرام در صدد هست که یک بند انگشتشو در سوراخش وارد کنه ...بهش خیلی برخورد و این حرکتو اصلا قبول نداشت و براش هضم نمیشد و لذا ...و دیگه معطلی جایز نبود و با همه قدرت و زوری که ذخیره کرده بود جفت پاهاشو چمع کرد و به زیر شکم بهرام گرفت و با اخرین زوری که به خودش زد پیشینشو به کله بهرام کوبید و بلافاصله با دو کف پاهاش به زیر شکمش ضربه شدیدی وارد کرد و بهرام به جلو پرتاب شده و ازش جدا شد ...با صدای شالاپ شالاپ اب حوضی که به اندازه شاید سه سانت یخ روش گرفته شده بود ....سحر متوجه شد که بهرام رو به داخل حوض حیاط خونه پرتاب کرده و بهرام دست و پا زنان ..تقاضای کمک می کرد ......هههههه...خوش می گذره در حوض و اب یخی ......کمکم کن سحر ...خیلی سرده .....همون جا بمونی برات بهتره از شهوت کثیفت میفتی ..و تازه دریا که نیس یک حوض عادیه با عمق یک متر که داری داد و هوار و کمک خواهی می کنی و دست و پا میزنی خجالت از هیکلت بکش ....هههههه...بار اخرت باشه به من دست میزنی شیر فهم شد بهرام خان جوجه فوکلی .....هههههه من رفتم .... و سحر رفت حموم که دوش بگیره و در همین لحظات نازنین وارد حیاط خونه شده بود چون کلید داشت وقتیکه بهرام رو با اون وضعیت و در داخل حوض نیمه یخی دید اولش خیلی تعجب کرد و بعدش ..یهو به خنده افتاد و قه قه میزد واقعا نمی تونست جلو خنده هاشو بگیره ....چون صحنه جالب و دیدنی رو شاهد بود وبیشترین و حساس ترین لحظه این اتفاق وقتی بود که بهرام در حوض بلند شده بوذو کیر سفت و سردش در معرض دیدگان نازنین قرار گرفته بود کیر بهرام رو که نازنین برای اولین بار اتفاقی زیارت می کرد و نا خوداگاه به کیرش خیره شد و حس خوب و زیبایی به خودش گرفت ..بهرام اصلا متوجه رو نمایی کیرش هنوز نشده بود و فقط شدیدا احساس سردی می کرد و کم کم انرژیشو جمع می کرد که به خودش تکونی بده و از حوض بیرون بیاد ....و نازنین کم کم با تاثیرات دیدن کیرش خنده هاشو کمتر کرد و فقط به کیر کلفت و خوش ریخت بهرام نگاه می کرد ....و در واقع یه جورایی یهو عاشق کیرش شده بود و دلش می خواست امشب این کیر یخی و سرما خورده رو با گرمای کوسش درمون کنه ..ایا ممکن میشدبا بودن سحر ......واین افکار شیرین رو بیشتر توسعه داد و دلش می خواست بره کمکش کنه و کیرشو در دهنش بگیره و ساک زنان ازش بخاد هر دوشون به اتاق خوابش راهی بشن و در بسترش به اغوشش بکشه و با انتقال گرمای بدنش ...بهش گرمای زندگی بخش خوبی اهدا کنه ....نازنین در این لجظات حشری شده بود و انگاری کمک خواهی بهرام رو که با نگاهش ازش می خواست رو متوجه نمیشد و نمی دید ....و در این اثنا ..بهرام که دید نازنین تکونی به خودش نمیده و قصد کمک نداره ..خودش گام بر داشت و از حوض بیرون اومد تموم لباساش خیس و یخی شده بود و خواست از پله های حیاط بالا بره که پاش لیز خورد و افتاد ...نازنین به خودش اومد و از دنیای فانتزی های شیرینش به یک باره خارج شده بود و فوری رفت کمکش کنه ....اوووا اقا بهرام ..نمی دونم چی بگم ......شما در حیاط و توی حوض و با این همه سرما و یخ چیکار می کنی ...خیلی عجیبه اخه چرا ....ببخش تورو خدا می خندیدم .....منظور بدی نداشتم ..دست خودم نبود ...وای بزارید کمکتون کنم ....ممنون نازی خانم ...زحمت بهتون نمیدم فقط .....خیلی سردمه دارم یخ میزنم میشه کمکم کنی تعادل ندارم ....باشه اقا بهرام به من تکیه بزنید من زیر بغلتو وبا دور کمرتون میگیرم ..اوووه خدای من بدجوری می لرزین ....منو ببرین اتاقم ......سحرجوون کوشن ؟.....حمومن ...اهان ....چه خوب ....فکر کنم به این زودیا بیرون نمیان چون اگه حموم نبودند میرفتین یک دوش اب گرم می گرفتین بهتر میشد ....کمکتون کنم لباساتونو درارین ؟.....نمی تو نم نازی خانم دستام هیچ حسی ندارن فکر کنم تنهایی نمی تونم ...پس من درشون میارم .....اوووه خدای من لباسات یخ کرده و به پوست تنت چسپیده نازنین به تنها چیزی که فکر می کرد کمک به بهرام و کندن لباساش بود و انگاراز جو زیارت کیرش خارج شده بود ولی بعد از اینکه بلوز و زیر پیرهنیشو بیرون کشید .و به شلوارش رسید بازهم با دیدن کیر سفت و یخ زده اش محددا گرفتار جو کیر زدگیش شد و نا خودگاه بهش خیره شده بود بهرام تا اون لحظه اصلا متوجه کیرش نشده بود که بیرون بود و عیان و از بس که سرما بهش فشار اورده بود ودر این لحظه متوجه ش شد و با هول و عجله دستای یخیشو روش گرفت ...و نازنین نتونست جلو خنده شو بگیره و زد زیر خنده ......اوووه اوووه تورو خدا ببخشید اقا بهرام واقعا نمی تونم جلو خنده مو بگیرم ....این خنده باعث شد که بهرام از حالت خجالتی بودنش کمی فارغ بشه و تبسمی کرد ودر این لحظات حساس هر دوشون بهم خیره شده بودند ...ولی بهرام هنوز می لرزید و حتی لحافی که روی خودش گرفته بود چاره ساز نبود و دندوناش بهم می خورد ....نازنین شاید به بهونه چک کردن تب و لرزش دستشو روی پیشو نیش اورد و لمسش کرد و گفت .اوووه ..بازم می لرزین ...باید سریعا گرم بشین ....و انچه که در این لحظات در ذهنشون نقش گرفته بود کم کم داشت تحقق پیدا می کرد ...بهرام اغوش گرمشو می طلبید و وقتیکه به بر چستگی و قوس کونش و سینه های توپ و درشتش و ارایشی که به صورتش زده بود ..نگاه می کرد ....نجات از این یخ زدگی و سوز سرمای تن و بدنشو فقط در لمس و نوازشش می دید و نازنین هم کیر فریزر شده و سفت مونده شو که دید و با موهای تازه روئیده شده سینه هاو اندام مردونه اش ...به این فکر می کرد چه خوب بشه امشب و حداقل تا بیرون اومدن سحر از حموم .گرماو اتیش هوس بی پایانشو تقدیم این تن و بدن یخی و سرما زده بکنه و لذا بهم دیگه نزدیک و نزدیکتر شدند و نازنین بال گشود و لحافشو کنار زد و خودش نقش لحاف رو به عهده گرفت ...لباشون بلافاصله بهم قفل شد و نازنین با همه زوری که داشت بهش مک میزد و زبونشو در دهنش می چرخوند دستای نازنین بهتر کار می کرد و همه جاشو در می نوردید و تلاش می کرد در کنار عشق بازی هاش بیشتر و بهتر بهش گرماو انرژی بده .....هنوز لباس تنش مونده بود ولی بهرام لخت و عریان و بدونه حرکت نظاره گر نمایش زیبای نازنین بود ....نازنین لباشو ول کرد و از گونه هاش شروع به بوسیدن و نوازش و لمس کردنش کرد و تا به نوک سینه هاش رسید و در اون نقطه و مکان تاخیر و وقت بیشتری به خرج داد..و نوک سینه هاشو می مکید و می لیسید و وبه دندون می کشید و کم کم حس می کرد که دمای بدنش بهتر شده ...وبه پایین تر رفت و تا اینکه به حساس ترین مکان و منطقه اندامش رسید یعنی کیر یخ زده سفتش که تا حدودی بهتر شده بود و ابتدا در دستش گرفت و کمی باهاش بازی کرد و به چشای بهرام نیگاهی کرد و بهش چشمکی زد و در دهنش قرارش داد .....وگفت اوووه اووه خدای من انگار که دارم کیم الاسکا می خورم خیلی خوشمزه س.....ساک زدن نازنین شروع شده بود و با تسلط و مهارت خوبی که داشت سریعا کیرشو به شرایطی که نیاز داشت ...رسوند و بهرام دیگه احساس سرما و لرز نمی کرد و به شرایط طبیعی خودش باز گشته بود و نیم خیز شد و دودستاشو به موهای نازنین کشوند وبدونه کلامی ازش بوسه طلب می کرد .....و این بار بهرام لباشو می مکید و می بوسید و زبونشو در دهنش می چرخوند و با دست راستش کمرشو گرفت و به خودش چسپوند و و دست دیگشو به نقاط حساسش کشوند ..یعنی پستوناش و باسنش و روناش وچاک کونش ...ودر این لحظات بهم دیگه کاملا چسپیده بودند و بارها روی هم علت خوردند درست مثل نحوه سکس بهرام با ریحان در شیراز و به شکل سنتی و ایرونی ....در واقع با این نحوه عشق بازی ...بهرام ریلکس ترو گرمتر میشد ولی هنوز نازنین لخت نبود و باید لختش می کرد و طاق باز در روی تشک قرارش داد و شروع کرد به لخت کردنش .ولی نازنین زحمتشو کم کرد و بلوزشو خودش کند و و به گوشه ای پرتش کرد ...نازنین همیشه عادت به پوشیدن دامن داشت و خیلی کم پیش میومد که شلوار تنش کنه و بهرام از دامنش شروع کرد و زیپشو پایین کشید و دامن تنگشو به زیبایی و تانی بیرون کشید و شورت سبز رنگ خوشکلش نمایون شد و بهرام دهنشو روش گرفت و با اشتها و نفس خوبی می لیسد و از شدت شهوتی که گرفته بود شورتشو پاره کرد و در چاک کونش تپوند وجوری که شورتش گوشت های دور سوراخ کونشو تحریک و به خارش انداخته بود واین موضوع شهوت و هوس نازنین رو دو برابر کرده بود و بهرام علنی به کوس خوریش مشغول شد ...نازنین چه عشق و لذتی از این کار بهرام میبرد که ناله و فغان عشوه گونه اش واقعا بلنذ شد و در همین لحظات دقیقا سحر هم زیر دوش اب ولرم به لحظات لاپایی خوردنش بدست بهرام فکر می کرد و ضمن عصبانیتی که هنوز در وجودش مونده بود ...حس شهوت گونه خیلی زیبا و دوست داشتنی بهش دست داده بود و با نوک پستوناش و کوسش بازی می کرد ولی این کاراش ارضاش نمی کرد وبراش کافی نبود و باید پیشرفته تر انجامش می داد و لذا راهی به نظرش رسید و فشار اب دوشو بیشتر کرد وبه خودش حالت سگی و بهتر بگم ...قمبل داد و به زانو روی کف حموم مستقر شد و باسنشو به طرف بالا و زیر دوش تا اونجایی که راه داشت حالت داد و در این پوزیشن چاک کونش و با دو سوراخش کاملا زیر بارش رشته های با فشار شدید اب دوش قرار گرفته بود ووقتیکه رشته های اب به سوراخاش و اطراف و نقاط حساس چاک کونش می خورد لحظه به لحظه بیشتر کیفشو میبرد و احساس فوق العاده لذت بخشی بهش دست می داد که تا حال تجربه اش نکرده بود ...و تا اونجایی که توان داشت و خسته اش نمی کرد در این فرم و حالت خودشو نگه داشت و شاید چهار بار متوالی خودشو ارضا کرد .....و در اتاق خواب بهرام ......نازنین سوتینش هم بعداز اینکه دقایق زیادی کوسش توسط بهرام خورده شد ....از تنش خارج شد و لخت و مادر زاد در اغوش هم فرو رفته بودند نازنین با دستای خودش کیرشو در حالیکه طاق باز اافتاده بود در کوسش فرو کرد و بهرام تلمبه های شدید و وحشتناکشو شروع کرد ....ضرباتی که هردوشون می خواستند خصوصا بهرام که نتونسته بود و ناکام از سوراخ کون سحر مونده بود و دق دلیشو الان روی کوس تشنه و کف کرده نازنین خالی می کرد و نازنین هم با توجه به اتفاقات خونه هوشنگ نیاز به گائیدن داشت و هردوشون مثل مار بهم دیگه مشغول شده بودند ....اب سفید رنگ کف زده زیادی از دورادور کیر بهرام و کوس نازنین میومد و تشک بهرام رو کمی خیسونده بود ولی کوچک ترین تاثیری در سکسشون نمی کرد ...دستای بهرام بارها به شورتی در چاک کونش جا خوش کرده بود میرفت و بیشتر جاش می داد چنانکه کمی از شورتش در سوراخ کونش داخل شده بود و خارش کونشو دو چندان کرده بود نازنین بجز دیشبی که در لز سه نفره اش با سحر و فروزان داشت اجازه کون دادن به هیچ احد الناسیو نداده بود اینک برای دو مین بار و با شورت خودش .....کونش گائیده میشد...واقعا که تقدیر رو باید باور کرد ....و بهرام با هر دستی که در حین گائیدنش به چاکش میبرد بیشتر شورتشو در سوراخ کونش فرو می کرد البته تصور اشتباه نکنید که همه و کل شورتش در کونش رفته بود بلکه در حدی بود که سوراخ کونش گنجایش و اجازه شو می داد و همون کافی بود که سند گائیده شدن سوراخ کون نازنین امشب و دراین دقایق رسما صادر بشه .....بهرام پوزیشن رو عوض کرد و به شکم نازنین رو خوابوند و کیرشو مجددا در کوسش فرو کرد و در این حالت مسلط تر و بهتربا شورتش سوراخشو هم می کرد ....چه شده بود ...نازنین از شدت لذت و شهوتش پاهاشو به تشک می کوبید و ازش می خواست شدیدتر بهش تلمبه بزنه ....شاید یک پنجم شورت نازنین در سوراخش فرو رفته بود و دیگه براش کافی بود و بهرام بعد از اینکه چندین بار چنگ جانانه ای از لنبه نرم باسنش گرفت یکی از پاهاشو جمع کرد و به شکمش رسوند و کمی کج شد و بهتر و راحت تر کوسشو می گائید ...نازنین دو بار و بطور کامل و مطابق میلش ارضا شده بود ولی ترجیح می داد ساعتها با کیر بهرام کرده بشه و تنها ارزوش در این لحظات اون بود که اب کیرش نیاد ...ازش خواست طاق باز بشه و روش بیفته .....و بهرام روش ولو شد و پاهاشو بهم جمع کرد و دقیقا به همون فرم روش ولو افتاد و در حالیکه کیرش تحت فشار رونای بهم نزدیک شده اش قرار کرفته بود به کوسش همچنان تلمبه میزد و از این روش زیبا براستی لذت بسیار زیادی میبرد و در این شرایط کیرش به اوج نعوظ و انتهای عملیاتش رسیده بود و با فریاد نه چندان بلندی لباشو به لب نازنین گرفت و در حالیکه از هم دیگه بوسه خوش طعمی می گرفتند تا اخرین قطره اب منی شو در کوسش خالی کرد و بیرونش نکشید .....و تا دقایقی از همدیگه لب می گرفتند ....ونکته جالب اینکه .حرفی بینشون زده نمیشد شاید ناشی از شرم و جیای شاگردی و استادی میشد و فقط همچنان باهم معاشقه می کردند ..کیر بهرام هنوزدر کوسش سفت باقی مونده بود و ترجیح دادند در همون پوزیشن بمونن و حتی لحافو روی خودشون کاملا کشیدندو اندام همدیگرو دست مالی می کردند ... سحر از حموم بیرون اومده بود و زیر لب ترانه می خوند اوازی از گوگوش ..و با این اوازش به بهرام و نازنین هشدار رسید که همچنان زیر لخاف بمونن و مخفی بشن ...سحر به در ورودی اتاق بهرام که رسید متوجه شد که لابد بهرام زیر لحافش کز کرده و یخ زده به خواب رفته و هیچوقت تصورشو نمی کرد که در اغوش نازنین داره اماده میشه که برای بار دوم کوس مهمون خونه شو تر تیب بده ...چه شبی برای سحر و خصوصا بهرام شکل گرفته بود شب پر تلاتم و پر حادثه و خاطره انگیز که همه چیز درش اتفاق افتاده بود از رقص کردن با خواهر دوست داشتنیش سحر و لاپایی بهش زدنش و کتک تحقیرانه خوردنش و و افتادن در حوض یخی و در نهایت همه چی دست به دست هم داد که یک عشق بازی توپ و جون دار با نازنین جون دبیر و استاد کلاسش داشته باشه و هنوز هم این عشق بازی ادامه داشت و بهرام دست بردار کوسش نبود و در حالیکه لبا و گونه ها و زیر گردن و سینه های همدیگرو می خوردند و به حالت پهلو شکل گرفتند و بهرام یکی از پاهاشو به شونه اش رسوند و تلمبه هاشو محددا شروع کرد و بهش چنان ضربه میزد که نازنین به اخ و اوخ افتاده بود و جواب این اخ ها فقط جوون ..حوونی بود که بهرام بهش می داد .....و در این پوزیشن یکی از انگشتای بهرام هم همراه شورتی که به سوراخش رفته بود شریک شد وکونش در واقع با یک بند انگشت و شورتش به تصرف درومد .....و فقط تنها جمله ای که بهرام تونست به نازنین بگه این بود ....میخام کونتو بکنم .....اووه تو که کونمو با شورت خودم و انگشتت گائیدی دیگه چی میخای ...کیرت تو کوسم بمونه بهتره ....زودباش ادامش بده ....و بهرام قانع شد که به همون کوسش برسه و انگشتشو بیشتر فشار داد و تا دو بند رسوند ولی قدرت ضربات کیرش رو کمتر کرد که بیشتر و طولانی تر از نازنین استفاده کنه ..ولی یهو فکر کرد و.پیش خودش حدس میزد با هوش و ذکاوتی که سحر داره ممکنه باز هم بیاد و اتاقشو بررسی کنه و اگه لباسای کنده شده نازنین رو ببینه متوجه اومدنش بشه اونوقت معلوم نیس چه رفتاری باهاش بکنه ..بهش برمی خورد که جلو نازنین باز هم از سحر کتک بخوره ..و لذا تصمیم گرفت سریعا سکسشو به خاتمه برسونه و این بار باز به شکم برش گردوند و و تلمبه هاشو زیر لحاف و روی باسنش مب کوبوند ....در اثر اب منی که قبلا در کوسش ریخته بود همچنان اب زیادی از کوسش و با کیرش بیرون میومد و صدای چالاپ چالاپ بلندی در زیر لحاف رو به خودش می داد ...شورتشو باز هم تا جایی که راه و اجازه شو می داد همراه با انگشتش در سوراخش همچنان جا می داد و کار به جایی کشیده شد که نازنین به خواهش افتاد ..اخ اخ سوراخم ..خیلی شورتم توش رفته اخ لطفا یکیشو درار ..سوزش داره ....ولی بهرام بهش اهمیت نداد و دست دیگه شو که ازاد بود روی دهنش گرفت که ادامش نده و با سرعت و قدرتی که براش بافی مونده بود تلمبه هاشو ادامه داد وتا اینکه برای بار دوم اب کیرشو در کوسش پر تر و ابکی تر بکنه ...و ایا با این سکس دو بله داغ و کامل ..نازنین با اسپرم بهرام حامله میشد و یا دو روز دیگه که قرار بود در محضر به عقد رسمی مهران در بیاد و همون شب با کیر شوهر قانونیش گائیده بشه ...و با کدوم سکس و کیر نازنین حامله میشد و جواب درست این رو واقعا هیچ کسی غیر از خداوند نمی دونست و .....و اون شب نازنین بعد از مدت های مدید عشق بازی خیلی خوبی انجام داد و بلند شدو به اتاقش رفت و خوابید و صبح که شد بعد از خدا حافظی با سحر به دبیرستان رفت و جالب اینکه خیلی سنگین و خشک در سر کلاس با بهرام برخورد کرد و حتی به خاطر شیطونی کوچیکی که کرده بود در گوشه کلاسش شدیدا تنبیه اش هم کرد که حساب کار دستش بیاد که هر نفطه مکانی و هر کاری جای خودشو داره ...و بهرام هم بعد از بیدار شدن خواست برای بدرقه سحر پیش قدم بشه که اجازه شو نداد و فقط گونه های همدیگرو ماچ کردند و سحر در کلام اخر بهش گفت .....فقط یک مطلب مهم ....مواظب هوا و هوس زیر نافت باش ...یه وقت نیگاه بد به مهمون خونه مون یعنی نازینن نکنی حرمت میزبانی و مردونگی وشرافت خودتو لطفا نگه دار ...جواب بهرام فقط یک اطاعت و چشم الکی بود که با پوز خندی همراهیش کرد ولی سحر پوز حندشو متوجه نشد و ندید و با ساک وسایلش عازم گاراج و سوار شدن مینی بوس به مقصد روستاش شد .....
درجه یک یکی شهره جونپس داستان سحر تموم شد یا ادامه داره نگو که تموم شد لطفا داستانهای سحر رو ادامه بده
تنکیو وری وری ماچببینیم شاهرخ وقتی برای تجاوز به سحر نقشه میکشه احتمالا توسط خودش یا چند توسط دوستاش بازم رزمی بازی در میاره میتونه بزنه یا نه فاکیده میشه توسط شاهرخ و دوستاش. یا وقتی مهران میخاد بفاکدشاز پس مهران بر میاد رزمی بازی در میاره یا فاکیده میشه. یا وقتی توسط عزت خان فاکیده میخاد بشه باز جفتک میزنه یا فاکیده میشه. در ضمن شهره جون گفتی سحر سابقه لمس کیر رو نداشته ولی یادت رفته تو روستا کیر اون پسره که زنبور نیشش زده رو رو با دستاش که کرم زده بود رو میمالید حتی خودت نوشتی سر کیرشو به لباش گرفت و کیرشو لیس هم میزد زیر کلاهک و بدنه تا تخماش رسیده بود خودت نوشتی چطور شد نوشته تا حالا تجربه لمس کیر رو نداشته بجز اون موقع حال کردن با شهریار اونجا اصلا ننوشتی کیرشو لمس کرد در ضمن جواب سحر هم درباره خودنمایی زنان هم اصلا درست نیست اینجوری میشه که تجاوزات بیشتر میشه با عشوه گری خودنمایی لاشی بازی تو حیابونا عاقبتش تجاوز دسته جمعیه با این کارها از چاله در میان میفتن تو چاه همین میشه کسایی که عشوه گری خودنمایی در میارن میخان برتری و توجهات رو جلب کنن تو خونه نتونن بیرون میکنن عاقبتش فکر تجاوز زیر این و اون رفتن تبدیل به یه جنده شدن و نوشون دادن با دست مردها به همدیگه که من کردمش ودیگه انگشت شدنش تو خیابونا اذار اذیت تو خیابونها و مزاحمتهای دردسرساز اینو بیشترین ضرر رو زنها میکنن این راهکار سحر غلط اندر غلطهاستفاده از عشوه گری جلوه گری برای تسط و برتری داشتن به عنوان یه سلاح کار پرستوها و جنده است که توسط سازمانهای جاسوسی استفاده میشه.
خیلی عالی بود افریناین فانترهای سکس گونه با انواع پوزیشنها سحر زیر دوش حمام و وان رو با شهریار تعریف میکردی جذاب میشد یادت نره بعدا بنویسی