انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 15:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  12  13  14  15  پسین »

روزی که ازدواج کردم


مرد

 
ایارو گفتم تا وارد زندگیم بشم ببینین که چی شد که اصلا ازدواج کردم چی شد که رفتم سمت ازدواج
     
  
مرد

 
حالا اروم اروم میریم سمت زندگیم و یه سریع اتفاقای بعد اون که شاید به کارتون بیاد
     
  
مرد

 
Arenas
برو بریم داداش
اینهایی که فکر میکنن با زن شوهر دار میخوابن فکر کردن زرنگن نه داداش چوب خدا صدا نداره بلکه خدا تو همین دنیا به حسابشون میرسه با روش خودش بعد اون احمقها فکر میکنن که نه این تاوان اون کاراشون نیست و خودشون رو توجیه می‌کنند
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
مرسی
     
  
مرد

 

تابستون داشت تموم میشد شروع ترم جدید هوای پاییزیو غمو غربتشم که خودتون میدونین دیگه ، یه دو باری هم تو این مدت خاستگاری رفته بودیم و خوب چون نیوشا اوکی بود از اون ور همه چیو اوکی میکرد و واقعا سریع داشت همه چی جلو میرفت و منم چشمو بهم زده بودم واقعا همه چی اوکی شده بود فریبا تو جریان یکی از خاستگاریام بهش گفتم بیاد که ببینه واقعا ما با خانواده داریم میریم اونم اومد تا دید دیگه کلا بیخیال رابطه شد و گوشیشم خاموش کرد ، بگم ازتون از مادر خانومم وقتی رفتیم خاستگاری مادر خانومم با یه کتو شلوار شیری اومد سمت ما نیوشا هم جلو در و گرفت یه خواهرم داشت که من ندیده بودمش مادرشم اولین بار دیدم چه چیزی بود خوب از ظاهر خانوادشون مشخص بود راحت تر از خانواده مان ما نه خیلی مذهبی نه خیییییییلی باز چادری بودیم ولی از اون خانواده ها که همش مراسم زیارت عاشورا نه اصلا ، اولین چیزی که به چشم اومد سینه مادر خانومم که تو اون کت داشت میترکید و مشخص بود اونقدر سوتینشو محکم بسته که یه قسمتی از سینه هاش اومده بود رو و یه شکل باحالی به سارافون زیر کوتش داده بود نمیدونم سارافون یا چی از همین استین حلقه ایایی که خانوم زیر مانتو هاشون میپوشن البته اون داده بود تو شلوار و واییی اون پایین چه خبر بود لاله کوسش یکم معلوم بود گلو که دادم چشمم از رو مادر زن ایندم برداشتم اونقدرم جوونه که نگو حتی الانم با ما میاد بیرون فکر میکنن اون زنمه و نیوشا هم خواهرشه ، خاستگاری گذشت و اونا هم اوکی دادن ، گفت داریم میرسیم به ترم جدید بچه ها ، بهتره که عقدشون جلو تر بندازیم و واقعا تو چشم بهم زدن تو یه هفته عقد کردیم ، سریع کارای شمالو اوکی کردمو روز بعدش راه افتادیم سمت شمال تو راه با نیوشا حرف میزدم که تو حرفام بهش گفتم من از گذشته تو هیچی نمیدونم تو هم از گذشته من ما باهم دوران خوبی داشتیمو الانم داریم ولی گذشته گذشته از الان به هم متعهد باشیم اونم یکم حرف زدو ته حرفش یعنی قبوله و یه ماچی هم ازم گرفت و نشست تو راه سبزوار بودیم که به سمت شاهرود که گفت میخوام بخورمش گفتم چیو ؟!!!!!! گفت کیرتو دیگه گفتم برووو اینجا تابلو ماشینا رد میشن میبینن گفت پس سعی کن نزدیک ماشینا نشی انقدر درگیر این اتفاقای روز مره شده بودم که یادم رفته بود چه دختر پر شورو هیجانی رو گرفتم تو همون حالت کمر بندمو باز کردو منم خودمو یکم اوردم بالا و کیرمو کشید بیرون گفتم ببین پس اگه میخوای بخوری درست بخور اهو اوه نکن باز نگی خشکش کن اخه بدش میومد یکم اب شهوتم میومد. میگفت اهه و من دوست نداشتم بعد گفت باشه لباشو گذاشت رو کیرمو دورش مبچرخوند هنوز لحظه ای از این قضیه نکشیده بود که اب شهوتم راه افتاد دیدم یکم شل تر داره میک میزنه فهمیدم جریان چیه منم نامردی نکردم دستمو گذاشتم رو سرش فشار دادم به پایین رفت تو گلوش یه اوق زد سریع بلند شد دیدم چشاش خیسه طفلی این ماجرا گذشتو رسیدیم به گرگان اونجا دنبال سوئیت میگشتم یه بنده خدایی رو سوار کردیم که اون یه سوئیت رو بهمون نشون یه سوئیت بود اپارتمانی نیوشا پایین واستاد من با اون بنده خدا رفتیم بالا چه ویلایی بود به سمت دریا حیاتش هم رو به رومون اومدم تو بالکن دیدم نیوشا رو کاپوت ماشین نشسته داره سلفی میگیره اخه پشتش دریا بود یارو داشت تعریف میکرد من رو بالکن نیوشارو دید میزدم که دیدم شالشو انداخته به لباس چهارخونه تنش بود دکمشو باز کرد منم رفتم تو بهر رفتارش سینه های سفیدش افتاد بیرون بنده خدا هم داشت پشت سر من حرف میزد من نمیفهمیدم فقط با سرم تکون میدادم و دیدم یه چند تا عکس از خودش گرفت !!! بنده خدا اومد که بیاد رو تراس که من متوجه شدمو خودمو کشیدم بیرون اومدم سمتش و گفتم اوکی حله میخوامش اصلا نمیدونستم چند بود فقط کارت بابام تو دستم بود و میدونستم که پره اخه هنوز دانشجو بودم کاریم نداشتم ، اومدیم پایین دیدم نیوشا تو ماشین نشسته دکمه یقشم بستس اینو که دیده یکم ته دلم خالی شد اما گفتم ولش رفتیمو مدارکپ دادیمو رسیدیم سوئیت رفتیم بالا نیوشا اونقدر ذوقش کرده بود از ویلامون چون واقعا هم موقعیت خوبی داشت هم خوشگل گوشیشو در اورد و شروع کرد از همه جا عکس گرفتن منم گفتم من باید برم دوش بگیرم میای گفت اره و اومد سمت من میخندیدو به سمت کیرم ضربه میزد میگفت چیه کوس میخواد کیرت !! کوس میخواد هاااا !!! منم یهوییی بغلش کردمو گفتم اخ که چقدر تو شیطونی نکن این کارارو دیونم میکنی یه گاز از رو گردنش همینجوری که میخندید گرفتم دستمو انداختم از رو لباس جفت سینه هاشو فشار دادمو گردنشو میخوردم گفت خودت زن شیطون میخواستی منم شیطونم دیگه ، گفتم کی من زن شیطون میخواستم اخه گفت وقتی منو از کون میکردی میگفتی گفتمممم وای حوس کونتو کردم از روزی که گفت پرده ندارم و تو برداشتی تا همون لحظه از کون دیگه نکرده بودمش گفت نه میترسم فکر کنم خیلی تنگه گفتم چطوری بازش کردم دو باره بازش میکنم خو ، یه سر تکون داد و برگشت لباسای همدیگرو در میوردیم......


ادامه دارد...
     
  
مرد

 
عالی مثل هر قسمتی که گزاشتی
     
  
مرد

 

یه نگاه بهش کردم اون تو حال خودش داشت دکمه هامو باز میکرد دل تو دلم نبود گوشیشو ببینم لخت که شدیم یه دستو انداختم زیر زانوشو کشوندمش تو بغلم اخخخخ که چه بدن نرمو سفیدی داره وکل بدنش تو دستم بود رفتم سمت در حموم اونم میخندیدو پاشو تو دستام تکون میداد چرتو پرت میگفتیم دقیقا یادم نمیاد ولی از شیطونیش هرچی بگم کم گفتم ، تو حموم که رفتیم اروم گذاشتمش زمینو اون رو به دوش دستاشو زد به دیوارو منم از پشت چشبیدم بهش از سر شونش شروع کردم به بوسیدن پشتش که شیر ابو باز کرد قطره های اب بود رو بدنش غلت میخورد و میومد پایین زبونمو گذاشتم بین دو کتفشو تا رو کمرش با قطره های اب اومدم پایین تا رسیدم رو کمرش اروم اروم گاز میگرفتمو اونم خودشو جمع میکرد کامل رو زانو هام نشستمو لای کونشو باز کردم اووووم از کی بود ندیده بودمش تا ازدواج میکنی یه حسایی گم میشه یه زبون دورش کشیدمو محکم زبونمو فشار دادم بره داخل یه ذره از سرش رفت تو ، وقتی سرت لای دوتا جسم سفید نرم گندس یه صدای ناله ی خفیف هم از بالا میاد و با چرخش زبونت اون ناله هم کمو زیاد میشه انگار از کل دنیا و بدبختیاش رهایی اوووووووم این همون کونیه که تو محردی هم کم ساپرتت نکرده بود اخخخخخخ گه میشد همینجا میخوردمش ، این افکاری بود که تو ذهنم میومد صورمتو لای کونش میمالوندمو هر از چند گاهی یه ضربه به کونش میزدم شدت اب رو صورتم زیاد بود و تشنگی تو مسیر جاده رو با ابی که از کون نیوشا میومد برطرف میکردم با هر ضربه من حالا کونی که با زبونم نرم شده بود یه لحظه تنگ تنگ میشد و زبونم بهش یه فشار کوچیکی میمودو سر میخورد بیرون ، تو همون حالت خودشو حل داد به عقب و دستاشو اورد کذاشت رو زمین سوراخ کونش کامل باز شد باسنشو داد بالا کوسش اومد جلو صورتم ، اب دوش با شدت رو کمرش میزدو سرازیر میشد به سمت موهاشو صورتش, قطره قطره از رو چوچول کوسش اب باقی مونده میرخیت رو زمین یه دست روش کشیدمو انگشتمو کردم تو کونشو با ولع تمام افتادم به جون کوسش تو همین لحظه نمیدونم اشتباه شنیدم یا صدای اب بود تو نالش گفت جووون حامی جونم من دیگه شوهر دارم ، شوهرم میکنمی ، این حرفش خوب میشد واقعا اشتباه شنیده باشم خوب قبل ازدواجم خودم کونشو باز کردم یکم اعصابم بهم ریخته شد ، حسم رو خوردن خوابید بلند شدم یه دست روی کیر شق شدم کشیدمو اروم گذاشتم رو سوراخ کونش با اب دوش نمیشد توش کرد اصلا نمیرفت چشم افتاد به شامپو مسافرتی تو همون حالت کیرمو کفی کردم گذاشتم رو سوراخ کونش یه حل دادم یه تکون خورد و پاهاشو جمع کرد ولی اونقدر سفت از پهلو هاش گرفته بودم جای برای فرار نداشت یکم عقب جلو کردم که یکم دیگه گشاد شه چینای کونش حلقه زده بود دور کیرم عاشق لحظه ایم که سر کیرمو تا کلاهکش میارم بیرونو اروم حل میدم داخل حس میکنم تا رگای کیرمو میفهمه دیگه الان باز شده بودو تو اون حالت نفسش داشت بند میومدو بیحال شده بود بزور نگهش داشتم وگرنه میفتاد اوردمش پایینتر رو زانو هاش نشستو سرشو برد لای پاش منم از عقب داگی محکم میکوبیدم موجی که رو باسنش افتاده بودو ابی که با شدت به این سمتو اون سمت پرتاب میشد جفتمونو روانی کرده بود عجب لحظه ای بود هیچوقت انقدر با خیال راحت سکس نکرده بودیم صدای جفتمون تو حموم بلند شده بود نیوشا که داد میزد دیگه منم از صدا محکمتر میکوبیدم لحظه ای که کناره های رونم به باسنش میخورد سوراخ کونش چنان سفت میشد که میتونسم حس کنم حلقوی بودن کونشو داشتم بهش فکر میکردم که یهو از سر انگشت پام لرزشو حس کردم تا سر انگشت دستم و بی حال افتادم یه گوشه حموم نیوشا تو همون حالت بیحال یه صدای نازوکی ازش که میگفت ممنونم پیمان ممنونم ، ابمم داشت از کونش میومد بیرون که شروع کردم با همپن حال خرابم به شستنش که سمت کوسش نره ، زود برای حامله شدن......


ادامه دارد...
     
  
مرد

 
Arenas
دمت گرم
     
  
مرد

 

یه نگاه بهش کردم دیدم اصلا نمیتونه از جاش بلند شه انگار تمام انرژیش خالی شده بود خوب ماه عسل همینه دیگه ؛ خودمو یکم کشوندم سمتش تو همون حالت دوش اب بستم مهره کمرش زده بود بیرون از بس خودشو دولا کرده بود بدن بیجونشو که الان قطره های اب اروم از روی بدنش سر میخورد پایین لذت خاصی بهم میداد یه ارامشی که تا حالا تجربش نکرده بودم دستمو انداختم دور کمرشو بزور کشوندمش سمت خودم ، اووووووه فدای عشقم بشم من ، جر خوردی عزیزم؟ یه خنده نازکو بی حالی کرد ولی واقعا توان کاری رو نداشت ، شروع کردم به بوسیدن صورتشو لاله گوشه شو اونم گردنش به هر سمتی که من هول میدادم میرفت یه سینش افتاد بود رو ارنجی که زیر کمرش بود ، دوست داشتم بیشتر حسش کنم ولی دیگه منم توانی نداشتم جفتمون اون وسط حموم افتاده بودی انگار یه تریلی از من اب رفته بود یه لیف کنارم دیدم تو پلاستیک پلمپ و یه بسته صابون میخواستم دستمو دراز کنم بردارمش نمیتونستم چون کل وزن نیوشا روم بود یه متری ازم فاصله داشت یکم به خودم فشار دادم دیدم نمیتونم یه نگاه به نیوشا کردم دیدم داره زیر چشمی نگاه میکنه و خودشو برام لوس کرده درسته حال نداره ولی خو نازم میکنه تو اون شرایت یهو یه کرمی افتاد تو وجودم که محکمترین ضربه که میتونم به اون کون خیسش بزنم قطره های ابم روش بود خداییش میچسبید !! دستمو بردم بالا که بزنم یهوییی گفتت نهه نه غلط کردم پیمان گوه خوردم پیمان نزنی ها پوستم سفید کبود میشم تو چشاش نگاه میکردم و واقعا یه لحظه عمق عشقمو به این دختر دیدم ، کاراش رفتارش لوس کردناش اخ که میخواستم درستی قورتش بدم ، میفهمین چی میگم ؟! حس خوبی داره یه همیچین دختری مال تو باشه که تموم نمیشه !! نگام تو نگاش بسته بود که کشید خودشو عقب گفت هاااااا چیه خواهر مادر خودت نداری بری بزنیش ؟! دستت به یه ضعیفه رسیده !! من از کاراو حرفاش خندم گرفتو یهویی کشیدمش سمت خودمو انداختمش رو پامو طوری که کونش بالا بود میزدم محکم به کونش و میگفتم منو دست انداختی ضعیفه ؟؟ منو فیلم میکنی کونی !!؟؟ اونم میخندید و هی میگفت غلط کردم پیمان گوه خوردم هرچی تو بگی میخوای بکنی بیا دوباره بکن ، بهترین و اخرین حموم دو نفری که واقعا بهم چسبید بود اگه میدونستم اون شرایط برام تکرار نمیشه از اون حموم بیرون نمیومدم بلند شدم و بسته لیفو باز کردمو با صابون اونقدر مالوندم که کلی کف کردو کفارو با فشار رو بدنش میریختم بدنش کلی کفی شد و لیز ، همونطور کف حموم نشسته بودیمو من از سر شونه هاش شروع کردم به شستن بدنش چه نرمو خواستنی بود کشوندم تا رو سینه سمت چپشو اونم مثل هلو لیز میخورد به یه طرف ، چقدر بگم واقعا باحاله بهترین حس دنیاس ، دستمو کشیدم رو شکمشو تا سمت کوسش بردم به کناره های لگنش که رسیدم خط کوسش که شکل میخواست بگیره چه چیزی ساخته بود خدا با اون یذره مویه کمی که اطراف کوسش جوونه زده بود ، کیرم دوباره بلند شده بود اومدم بکشونمش یکم بالا تر تا کامل بیاد رو خودم دیدم خیییلی سره هی میکشیدمش بالا هی اون سر میخورد پاییین خیلی کف کرده بود خیلیم بهمون حال میداد اونم خوشش اومده بود زیر لب هی اووومی میگفتو یه نگاهی به من میکردو انگار میخواست بگه یه بار دیگه بکن ، دفعه بعدی یهوییی کشیدم بالا و کیرم صاف شدو وقتی داشتم میزاشتم یکم تنظیم کردم بدنمم میزون کردم نشوندمش رو کیرم اونم لباشو به هم یه فشار دادو شروع کرد به حرکت دادن بدنش رو بدنم اینطور بود که یه پاش بین پاهام دستشو حلقه کرده بود رو زانو سمت چپمو خودشو روش لیز میداد ، باهام حرف میزد میگفت ولکنم نیستی تو چرا شهوتت نمیخوابه میخوای جرم بدی جرم دادی دیوث ، جنده مگه گیر اوردی من زنتم ، حرفش منو تحریک کرد و منم صدام در اومدو سرعتشو بیشتر کردم منم کمکش کردم و یهو ابم خالی شد داخلش ، فرصت اینکه بکشم بیرونو نداشتم اصلا نفهمیدم چی شد ، گفت اخخخخ داغ شدم ریختی پیمان؟! واقعا نفهمیدم چی شد اشکال نداره میریم بیرون برات قرص میگیرمو اونم اوکی دادو بلند شدیم واقعا دیگه یه ثانیه هم نمیتونستم بمونم وگرنه باید جنازمو میبردم دوش گرفتیمو اومدیم بیرون تا اومدیم بیرون چشم به گوشیش افتادو تمام اون صحنه ها یادم اومد دلم خواست ببینم عکسشو ...... میدونین ما کونده بازیامونو در اوردیم یه چیزایی رو سریع میگیریم و خیلیم رو بعضی چیزا حساسیم ، منظور از ما یعنی همینایی که قبل ازدواج همه کار کردن !!!! و این خیلی بده .......


ادامه دارد...
     
  
مرد

 

تو راه بیرون اومدن بودیم که گفت واااای چقدر دلم میپیچه خیلی دستشویی دارمو یه نگاه به من کردو منم نمیدونم حس اذیت کردن داشتم یه خیز برداشتم به سمت دستشویی که یهووو دیدم اونم جیغ کشیدو دوید سمت درب دستشویی بلند داد میزد میگفت نه جون مادرم اذیت نکنه سوراخ کونم باز شده نریزه ...... و پرید تو دستشویی و منم با هر سرعتی میتونستم خودمو پرتاب کردم سمت گوشیشو دو زانو نشستم جلو میز گوشیشو برداشتم با کمال تعجب پسورد گذاشته بود و واقعا حالم گرفته شد اصلا چرا پسورد بزاره و حالم خییییییلی بدتر شد دیدم صدای شیر اب اومد گوشی رو مثل روز اولش گذاشتم و سریع نشستم رو کاناپه و حوله هم دورم بود تلویزیونو روشن کردم ، نیوشا درو باز کردو میخندیدو قر میدادو حوله رو نیمه باز میگرفتو میخندید میومد سمت من منم بهش یه لبخند میزدمو سینه نازشو که بالا پایین میرفت نگاه میکردم اون روزا خیلی داغ بودمو انقدر راحت نبودم که هر دفعه بخوام هر لحظه هر چند بار که دلم میخواد خودمو ارضا کنم ، اما الان برام این موقعیت درست شده بود یه دختر لوند و شیطون و پر انرژی با کلی شهوتو داغ زنم شده بود میدونستم مسافرتمونم تموم شه دیگه اینجوری موقعیت پیش نمیاد چون قرار بود دو سه سال تو عقد بمونیم تا من یه کار خوب برای خودم دستو پا کنم اومدو نشست کنارم، دستمو بردم بالا و سر خورد تو بقلم دستم از بقلش رفت زیر سینشو با شستم زیر سینشو اروم میمالوندمو اونم خودشو خوابوند رومو سرشو کامل گذاشت رو سینم بهش گفتم نیوشا عکسایی که گرفتی رو برای مامان فرستادی ؟! گفت نه مگه فرست شد گفتم خو الان بفرست گفت نه الان میخوام پیش تو باشم گفتم بفرست دیگه از لحظه ای که اومدیم یه خبر از خودمون ندادیم که گفت باشه و یه نگاه به من کرد گفت دوره گوشی منم پامو انداختم رو میز و کشوندم سمت خودم گوشیو ، بهش گفتم بیا کون گشاد معلوم بود داره تفره میره جلوم گوشیشو باز نکنه اونم یه خنده ای کردو همینطوری خم میشد گوشی برداره گفت خوب گشادم کردی دیگه از دو طرفم گشاد شدم الان پذبرای دو تا کیر همزمان هستم ، انگار حالیش نبود چی میگه منم ساکت شدم یه لحظه لبخندم از رو لبام برداشته شد ، اما باید میشناختمش بی منظور گفتم جووون دو تا کیر میخوای کونی ؟! اونم گفت دیوووونه شوخی کردم ، گوشیرو اورد جلو تا باز کرد دیدم داره پسورد میزنه تو ذهنم سیوش کردم و گفتم چرا پسورد گذاشتی ؟! یه من منی کرد و گفت چون اومدیم مسافرت عکسای شخصیمم تو گوشیمع ترسیدم اگه جایی جا بزارم یا گم بشه کسی راحت بتونه برداره ، اون موقع هنوز از این گوشیای مدل بالا با حافظه خفن نبود بهش گفتم نه نترس به هر حال اگه گم شه طرف بخواد عکسی نگاه کنه تو مموری نه تو گوشیت پس میتونه دسترسی داشته باشه خودشم فهمید توجیهش الکی بلند شد همینطوری که گوشی دستش بود رفت سمت اشپزخونه که چای بزاره مثلا همینطوریم عکسارو بفرسته ؛ !! اخ ما هم که کونده عالم همه اینا برام مشکوک بود چرا بلند شد چرا همینجا نشست میدونین لامصب از بس دیده بودم که برام این چیزا خیلی تو چش بود شاید یه مرد معمولی میبود اینارو نمیفهمید ، کتری رو که گذاشت همینطور با گوشیش کار میکرد یه لحظه همونجا واستاد اون زمان اینستگرامو اینا نبود تازه ویچت فیلتر شده بودو ما کوچ کرده بودیم سمت لاینو وایبر ، گفتم چرا واستادی گفت هاااا هیچی الان اومدم که تا اومد کنارم دیدم تازه تو اکانت مامانشه و هنوز تازه میخواد ارسال کنه ، دلشوره افتاد تو دلم روم به سمت تلویزون اونم دو دستی جلو رو زانو هاش دستاشو گذاشته بودو من زیر چشمی رو گوشیش عکسارو که داشت ارسال میکرد دیدم فقط عکسای سوئیت پس اون عکسابی که رو کاپوت ماشین گرفته بود سر لخت و دکمه لباسشو دو تا باز کرده بود که قشنگ سینه هاش دیده بشه کجا بود؟!!!!! وااااای اونجا میخواستم سوال سیینجیمش کنم ولی گفتم اینطوری تتوی ماجرا در نمیاد ، باید صبر کنم ببینم با چشام وگرنه اگه چیزیم باشه مسلمن اون میگه نی ، خلاصه عکسارو فرستادو همون لحظه مامانش زنگ زد منم بهش گفتم بریم کنار دریا اونم همینطوری که داشت حرف میزد گفت تا موقع اماده شیم اب هم جوش میاد تو فلاکس میریزم بریم کنار دریا بخوریم ، یه اوکی دادمو بلند شدم رفتم سمت اتاق اونم داشت حرف میزد تو صداش لرزو حس میکردم که انگار بخیر گذشته ، رفتم تو اتاق کنار تخت نشستم چمدون رو باز کردم یه شرتو سوتین ساحلی از تو بیسته شرتو سوتیناش برداشتم گذاشتم کنار سوتینش ابر نداشتو هم از بالا بسته میشد هم از پشتش باید گره میزدی شرتشم از کنارا باید گره میزدی و رنگی رنگی بود دوست داشتم براش خودم گره بزنم کنم ، یه شرتم برای خودم برداشتمو پوشیدم همینطوری حرف میزد از لباسایی که میخواست بپوشه رو سوال کردمو براش از چمدون در اوردم یه شلوار سفید که جلو زانو هاش زخمی و پاره بود و یه لباس سفید بلندو یه شال ابی اسمونی که تقریبا با کفشای اسپرتش ست بود ، لباسش طوری بلند بود که کنار روناش حلقه ای و جلو و عقب لباسش که حلالی بود کامل باسنو کوسشو میگرفت اگه میخواستی کونشو ببینی واقعا باید خم میکردی خودتو ، تلفنش تموم شدو سلام منم رسوندو اومد سمت من ، من اومدم بالای تخت نشستم اونم اومد رو پام نشست گفت اوووووو برام لباسامم اماده کردی ؟! لبخند زنون سوتینشو برداشتمو خودم انداختم جلوشو زیر سینش دستمو کشیدم تا بندش صافشو اروم از پشت یه گره زدمو خودشم کمک کرد تا سینه های واقعا خوشگلو سفیدش تو سوتین درست قرار بگیره و لحظه ای که داشتم از بالا بندشو دور گردنش میکشیدم سینش فورمش خیلی خوشگل شدو یکم دیگه کشیده شد سرش بالا تر سر سینه هاش چون ابر نداشت سوتینش کامل مشخص بود ، من این انتخابارو بیمنظور کرده بودمو اصلا فکر نمیکردم انقدر تابلو سر سینش بیرون میزنه و رنگ و مدل سوتین از زیر اون لباس سفید انقدر تابلو میزنه بیرون و اگه شالشو نندازه رو سینه هاش کاملا تابلویه حتی اگه شااشو برداره بند دور گردنشم دیده میشه همینطور شرتشم براش بستمو لحظه ای داشتم میبستم یه دست رو کوسش کشیدمو دیدم کوسش اب انداخته خودشم انگار تحریک شده بود اینطوری میخواد بره لب ساحل ، شلوارشو که کشید بالا جلوم واستاده بود فهمیدم چه اشتباهی کردمو ع۰ب چیزیم شده بود میخواستم بگم نیوشا در بیار خیلی تابلویه ، اما واقعا ضایع بود بگم گفتم بگم ناراحت میشه اخه من ادم گیریم نبود کاراش حساسم کرده بود........


ادامه دارد...
     
  
صفحه  صفحه 2 از 15:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  12  13  14  15  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

روزی که ازدواج کردم


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA