انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 8 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8

زندگی آریا


مرد

 
Hamedkol
قربانت ... قسمت های جدید داستان هر دوشنبه آپلود میشه.
     
  
مرد

 
قسمت نوزدهم

این خونه رازهایی زیادی داشت، که باید ازش آگاه میشدم... تا همین چند ماه پیش فکر میکردم خودم و دوستام یه زندگی ساده داریم و تنها خلافمون یا بهتر بگم شیطونی ما اینه که دختر بازی کنیم و نهایتش یه سکس با دختر ها و جنده‌های خیابونی... اما ا از وقتی پدرم فرار کرد ، با چهره های جدید اطرافیانم آشنا شدم از خاله حسودم تا دوستم که یه کونی بی غیرت بود تا مریم که دوست مامانم بود و الان من باهاش سکس کردم و داخل خونش بودم و کمی از رازهای زندگی عجیبش خبر داشتم...

انگار تا همین چند ماه پیش یه اوسکل گیج بودم که از اطرافم خبر نداشتم...
دیگه نباید گیج و بی تفاوت باشم وگرنه دوباره زندگیم رو از دست میدم... همین چند وقت پیش نزدیک بود کارتون خواب بشم... باید قوی باشم ، باید قدرت رو بدست بیارم... اگه قدرتی نداشته باشم کسی برام دلسوزی نمیکنه...

فکرها و حرف هایی که به خودم میزدم تموم نمیشد... تصمیم گرفتم برم به مریم یه سری بزنم .. قطعا روز سختی رو سپری کرده بود .. کونش رو پاره کرده بودن و از همه مهم تر حس تحقیر و تجاوزی بود که آدم رو نابود میکرد... مریمی که خیلی مغرور بود قطعا بهش خیلی سخت گذشته ...

پشت در اتاقش بودم... در زدم و آروم دستگیره در رو کشیدم پایین... اتاق تقریبا تاریک بود و فقط یه شب خواب کوچک روشن بود... وارد اتاق که شدم مریم گفت ... -نرگس مگه نگفتم چیزی نمیخورم... مزاحمم نشو احمق

+منم مریم خانم ... - آریا تویی ... میشه تنهام بذاری ... حالم خوب نیست
+می‌دونم مریم خانم ... به همین خاطر اومدم

نزدیکش شدم و دیدم که فقط با یه شورت دمر خوابیده و روی چشمش هم چشم بند گذاشته .... کنارش نشستم...
-آریا برو خواهشا ... + مریم جون می‌دونم امروز چه اتفاقی براتون افتاده... - چی؟؟ می‌دونی؟؟ تو‌ چی می‌دونی؟ + می‌دونم که بهتون تجاوز شده... می‌دونم که تحقیر شدید

- از کجا می‌دونی اینا رو... + می‌دونم، بعدا براتون تعریف میکنم...دستم رو گذاشتم پشت کمرش که ماساژ بدم ... - آی آریاااااا ... دست بهم نزن کل بدنم درد می‌کنه ... + می‌خوام ماساژ بدم که درد بدنتون کم بشه ... روغن ماساژ دارید؟ - برو از نرگس بگیر ...
رفتم پایین و از نرگس روغن ماساژ خواستم و بهش گفتم که چند تا مسکن هم آماده بکنه ... وسیله ها رو گرفتم و رفتم بالا .. نرگس همون حالت مونده بود و حتی چشم بند خودش رو نداده بود پایین... بهش قرص ها رو دادم و بعدش روغن رو ریختم و مشغول ماساژ شدم... مریم هیکل خیلی خوبی داشت... دستم رو به راحتی همه جا حرکت میدادم و گاهی از کناره ها اون سینه های خوشگلش رو میمالیدم... نرگس هیچی نمیگفت..‌ انکار دردش کمتر شده بود ... خواستم به شورتش دست بزنم که صداش بالاخره در آمد ... - آریا اونجا نه ... من نمیتونم سکس کنم... + منم نمیخوام سکس کنم... شورتش رو دادم پایین یه دست انداختم لای لمبر های کونش که سوراخ کونش رو دیدم... زیر نور کم اون شب خواب هم معلوم بود که متورم شده و مریم بدجور گاییده شده... یه کم روغن ریختم روی سوراخ ... که صدای سوختم سوختم مریم در آمد... گفتم صبر کن ... باز آمدم پایین و به نرگس گفتم که چند تا قالب یخ بهم بده ... رفتم اتاقم و ژل بی حسی رو برداشتم... دوباره برگشتم پیش مریم و به سوراخش ژل بی حسی زدم و بعد هم یخ رو گذاشتم رو سوراخش که خودش رو جمع بکنه، پاهای مریم رو ماساژ دادم و وقتی تموم شد و بلند شدم گفتم + مریم جون بهتر شدی؟. صدایی نیامد ... خواب رفته بود..... پتوش که افتاده بود پایین تخت رو برداشتم و به آرومی انداختم روش...
اومدم پایین و رفتم تلویزیون نگاه کردم... بعد دو ساعت نرگس اومد گفت آقا آریا شام آمادست... گفتم باشه الان میام... - ببخشید آقا آریا میشه مریم خانوم رو شما صدا کنید... چون به من گفته مزاحم نشم... + باشه
رفتم مریم رو صدا کنم که دیدم هنوز خواب و نخواستم بیدارش کنم...
شهاب بیدار شده بود و باهم شام رو خوردیم... بعد شام داخل اتاق به شهاب گفتم + شهاب.. تو از زندگی که داری خوشحالی ؟ - یعنی چی؟؟:+ همین زندگی دیگه... کلی ثروت و عشق و حال ... - اگه منظورت سکس که فقط با تو حال میکنم اما در مورد پول باید بگم که هیچ وقت برام مهم نبوده که داشته باشم یا نه ...

+یعنی چی مهم نبوده؟ - نبوده دیگه ... این ثروت بیشتر باعث شده من خودم نباشم... جوری رفتار کنم که دیگران دوست دارند یا مادر و پدرم دوست دارند ... کسی براش مهم نبوده که من چی می‌خوام... زندگی اینطوری خیلی سخته... هیچکس بهت اهمیت نمیده و تو باید تابع دستورات بقیه باشی... اشک از چشم هاش سرازیر شده بود ...

مونده بودم که چی بگم ... فقط رفتم جلو و محکم بغلش کردم و در گوشش گفتم که خیلی دوست دارم رفیق
چند دقیقه ای بود که شهاب بغلم بود و حرفی نمی‌زد... باید جو رو عوض میکردم... + بسه بسه بلند شو بریم فیفا بزنیم که می‌خوام ببرمت ... - عمرا بتونی منو ببری + حالا میبینیم گل بارونت میکنم ... اصلا شرطی بازی کنیم - قبول شرط چی ؟؟ + هرچی تو بگی ... -امم اگه من بردم شرطم اینه که باهم نرگس رو جررر بدیم... + هههه چه شرط خوبی... ببازم هم باید کص بکنم ... اما اگه من بردم چی ؟؟ - هرچی تو بخوای + اممم بذار فکر کنم ... آهان سوپر ننت رو برام میفرستی...- قبول
قرار شدم ۵ دست بازی کنیم و هرکس رسید به ۳ برد رسید برندست...

من بایرن و اون پاریس گرفت ... دست اول رو ۴ بر ۱ باختم ... بازیش خیلی خوب بود... تنها راهم دفاع بود... دست دوم رو دفاعی چیندم و تاکتیک رو هم گذاشتم دیفنس ( دفاع) با بدبختی باهاش ۱ بر ۱ کردم و تونستم در ضربات پنالتی ببرمش... دست سوم رو با گلی که در وقت اضافه خوردم ۱ بر صفر باختم... من کارم این بود که همش دفاع کنم و امیدوار به ضد حمله بودم... دست چهارم رو با یک ضد حمله ۱ بر صفر بردم... و رسیدیم به دست پنجم که شهاب گفت ...- تو خیلی دفاعی بازی می‌کنی... فقط دفاع و تکل... گوه نزن تو بازی ...+ بازی همینه دیگه... باید باهوش باشی، مورینیو هم دفاع می‌کنه ... کی روش هم دفاع می‌کنه ولی برنده میشه...
دست پنجم خیلی هیجانی شده بود اما تونستم دقیقه ۴۰ با گل مولر جلو بیفتم و بعد اون با تموم وجود دفاع کردم اما اخر بازی گل خوردم و مساوی شد و رفت وقت اضافه و در نهایت پنالتی ... پنالتی ها خیلی حساس بود اما بالاخره من بردم ... بلند شدم و فریاد زدم هورا هورااااا من بردم .... شهاب گفت - قبول ندارم تو خیلی کیری بازی می‌کنی ... همش دفاع می‌کنی ... برد برد دیگه دفاعی و هجومی نداره ... الوعده وفا آقا شهاب ... سوپر مامان جونت رو برام بفرست ... - برای من که مهم نیست ... بیا فرستادم ... +برای تو مهم نیست شاید برای بقیه مهم باشه ... - بقیه کیه؟؟ + امیر ... خیلی تو کف مامانت - نشون ندی به اون ... + چرا ؟ تو که گفتی مهم نیست- اااا آخه تو می‌دونی که اون حروم زادست... آبرو نمی‌ذاره... همین جا هم میامد انقدر با مامانم لاس میزد که مامانم دیگه از دستش خسته میشد و مجبور میشد بهش برینه... + ااا پس من با این فیلم چه کنم...

- شیاف کن ... + ااا زود باش یه چیز دیگه بهم بده ... زووود باش - نمیدم + ااا گوزو بدو دیگه ... - بهت یه راز رو میگم + چه رازی؟- البته باور نمیکنی... + بگو تا باور کنم - امیر با مامانش سکس داره + پشمام... داری کص میگی... - نه به خاک پدرم... خودم پیامشون رو دیدم ... یه روز رفته بودیم بیرون با امیر ... قرار شد بره گل بگیره از تو پارک .. گوشیش داخل ماشین بود که پیام اومد ... رفتم داخل پیام های تلگرامش، دیدم مامانش که نوشته بود کجایی؟ لخت روی تخت منتظرتم و بعد یه عکس براش فرستاده بود ... +کص نکو ... گوشیش رمز داره ... - رمز های امیر رو که همه تاریخ تولدش به میلادی ... رمز کارت و گوشی و ... همش همینه

+ من باور نمیکنم ... مامانش چادری هستش و مثل باباش میمونه ... - اولا مامانش نیست و زن دوم باباش و اینکه زن حاجی مثل خود حاجی حروم زادست

+ بازم باورم نمیشه ... - باورت بشه... + پشمام واقعا ... - تو چرا تعجب می‌کنی .‌.. منو کردی ، مامانم رو کردی بازم میگی پشمام و تعجب می‌کنی؟؟ بگیر بخواب که فردا دیگه باید بیای مدرسه..
     
  
مرد

 
قسمت بیستم (پایان فصل اول)

داخل مدرسه همش ذهنم مشغول بود ... به حرف های شهاب فکر میکرد ..امیر و زن باباش؟؟ البته بعید هم نبود از امیر... چون هرچی رو میدید دوست داشت بکنه ... حتی یادمه با یه دختره دوست بود که رفیق دوست دخترش رو کرد و بعد هم گندش در آمد و باعث شد دعوا بشه و کات بکنند

امیر زنگ تفریح اومد پیشم و از میپرسید حالت بهتره؟ دستت بهتره... منم بهش اطمینان دارم که خوبم ... بالاخره مدرسه تموم شد و رفتیم خونه ... ناهار رو خوردیم اما مریم بازهم نیامد که غذا بخوره... شهاب بعد غذا رفت بخوابه ... به قول خودش این معلم ها با حرفاشون مغز رو میگان و این باعث میشه آدم خسته بشه و خوابش بگیره ... از نرگس پرسیدم چرا مریم پایین نیامده برای ناهار؟ - نمی‌دونم آقا ... حالشون زیاد خوب نیست...

+ غذا خوردند؟ - نه گفتند میل ندارند + غذاش رو آماده بکن که ببرم براش...
رفتم به سمت اتاق مریم ..در زدم و در رو باز کردم ... مریم بیدار بود اما دراز کشیده بود... غذا رو گذاشتم روی میز

+سلام مریم خانم ... خوبید؟ چرا هنوز خوابیدید؟ تنبل شدیدااا ... دیروز باشگاه نیامدین ،حتما امروز هم تمرین تعطیل ...
- آریا حال و حوصله ندارم... + مریم جون بلند شو غذا بخور... - نمیخوام حوصله هیچی ندارم .. + هنوزم درد داری؟؟ - نه، نمی‌دونم جرئت ندارم که بشینم ... دست انداختم زیر بغلش و کمک کردم که خیلی آروم بشینه... - هنوز یه کمی درد دارم... + طبیعیه خب ... حالا بیاین غذا بخورید...
هنوزم لخت بود و نشسته بودم جلوم داشت غذا می‌خورد ... عجب سینه هایی... اوووف چه سر بالا هستند ... با ورزش هیکلش رو خوب نگه داشته بود... - هوووی هیزی نکن + هیزی چیه .. من که دیگه همه جا رو دیدم...

غذاش تموم شد و رو کرد به من که ممنون... + خواهش میکنم البته غذا کار نرگس بود... - منظورم رسیدگیت از دیشب تا حالا بود...+ در مقابل لطفی که شما کردید چیزی نیست... - راستی دیشب گفتی همه چیز رو می‌دونی... چیا می‌دونی؟ + میگم بهتون فعلا آماده بشید که یه دوش بگیرید... - بگو بهم دیگه ... + همه چیز بعد دوش ...

داخل اتاقش یه حمام مجهز داشت ... رفتم و آب باز کردم داخل وان و رفتم پایین به نرگس گفتم که بیاد ملافه خانم رو عوض بکنه ... بعد رفتم بالا و یه شامپو ریختم داخل وان که کف بکنه ... مریم وقتی این کارها رو میکردم فقط نگاهم میکرد

اومدم سمتش و دستش رو گرفتم و بردمش سمت وان و اون یه دونه شورت رو هم از پاش در آورد و رفت داخل وان دراز کشید...
نرگس با یه سبد وارد اتاق شد و روتخی و ... جمع کرد و آخری اومد جلو من و شورت مریم رو از جلو پام برداشت و رفت

مریم گفتش آریا تو هم بیا داخل وان و ماساژم بده ... لباسام رو در آوردم و فقط یه شرت داشتم که دوباره مریم گفت - اونم در بیار... شورت رو هم در آوردم و رفتم پشت مریم داخل آب و اون هم به من تکیه داد ... کیرم زیر آب چسبیده بود به مریم ... کم کم کیرم داشت سفت میشد و از بالا هم مشغول ماساژ مریم بودم

مریم برگشت نگاهم کرد با چشمای خمار ... + خوش میگذره مریم جون - به تو بیشتر انگار داره خوش میگذره ... راستی بگو بدونم جریان دیروز از کجا می‌دونی... + باشه بعد ... - نه الان بگو. + فیلمش رو دیدم... - هااان فیلم؟ + اره وقتی داشت فرزاد کونت میذاشت، ازت فیلم گرفته و برای پسر جونت فرستاده

-ای حروم زاده ... چرا حالا برای پسر کونیم فرستاده + چون پسرت عاشق اینه که ببینه تو گاییده میشی و ... - و چی؟ + و اینکه دوس داره تحقیر و خرد بشی ....

یه نفس کشید و گفت - خاک بر سرم ... اینم از پسرم که کونی و بی غیرت از آب در آمد

اصلا از دیشب نیامده ببینه که من در چه حالیم... زندم یا مُردم ... تازه از درد کشیدن من، لذت هم می‌بره ...

دوست دارم گریه کنم از دست این پسر ... بغلش کردم و به خودم فشارش دادم... لبام رو لباش گذاشتم و اون هم ادامه داد .... بعد چند لحظه لباش رو ازم جدا کرد و گفتش - آریا پشتم درد می‌کنه و نمیتونم سکس کنم ... اگه میخوای بده اون دسته بیلت رو ساک بزنم تا آبت بیاد ... + نه عزیزم می‌دونم در چه حالی هستی... فقط ریلکس کن ... - کاش تو پسرم بودی آریا ... + مگه الان نیستم.... - نمی‌دونم آریا... + میتونم یه سوال ازت بپرسم مریم جون ؟ - آره بپرس ... + دوست داری من پسرت باشم یا شریک یا خدمتکار و زیردست؟ - اممم از پسر داشتن که دیگه ناامیدم.... + پس بین خدمتکار و شریک ؟؟ - انتخابم شریک... اونم همه جوره ... + جوووون ... حالا میخوای با فرزاد چه کار کنی ؟؟ - نمی‌دونم همه جوره دستش پره و من نمیتونم حرفی بهش بزنم مگر اینکه بخوام قید پول ها رو بزنم ... + پس به خاطر پول که تن به اون سکس دادی ؟ - اره مجبور شدم ... البته عوضی خفتم کرد...

+ فرزاد عوضی فکر کنم نقشه ای هم برای شهاب داره ...- چه نقشه ای ؟ + میخواد به بهانه تولد شهاب رو ببره هلند ... آمستردام... حتما نقشه ای داره ... - کثافت عوضی میخواد ببرش اونجا و حتما یه وکالت نامه ازش بگیره .این پسره احمق میخواد روزگار منو سیاه کنه ... + نگران نباش من درستش میکنم...- چه جوری ؟ + خب من ماه دیگه ۱۸ سالم میشه ... شهاب می‌تونه به من وکالت بده ... - به تو وکالت میده ؟؟ + اره احتمالا فقط شما باید همکاری کنید... - چه همکاری؟ + اونو بعدا میگم ... فقط قبول میکنید من شریک شما بشم به جای فرزاد ؟ - اره اره قبول میکنم ... + پس همه چیز حله ...- آریا تنها امیدم تویی + نگران نباش مریم جون .. الانم پاشو که دوش بگیریم...

زمانی که دوش گرفتیم یهو مریم رو زانو نشست و کیر نیمه شقم رو گرفت و شروع کرد به ساک زدن ... آخ اه ... ساک بزن ... اوووف
دستم رو بردم پشت سرش و دیگه من بودم که داشتم داخل دهنش تلمبه میزنم ... دیکع ساک زدن نبود ... داشتم دهنش رو میگاییدم ... فشار رو بیشتر کردم ... سر کیرم رو گاهی توی حلقش حس میکردم ... جووون جنده منی ..‌. می‌خوام آبم رو بخوری .... الان میاد .... آااااه بیا جنده ... همش رو بخور ...
مریم هم تمام آبم رو خورد... کیر نیم شقم رو از دهنش در آوردم و محکم میزدم به صورتش...تو خیلی خوبی مریم ... اوووف - من جنده توام آریاااا ... + آخ جنده حیف که کونت زخم شده وگرنه جرت میدادم الان ...
از زیر دوش اومدم بیرون و یه حوله دور خودم کشیدم ... مریم هم حوله خودش رو پوشید....
نگاهش میکردم ... خیلی زیبا بود ... باید ماله خودم میکردمش ...
رو به مریم گفتم ... دیگه نبینم ناراحت باشی عشقم ... هر مشکلی بود بهم بگو ...
لبخند بهم زد و منم بلند شدم و با اون یه حوله اومدم پایین و رفتم داخل اتاق ... چشمم به شهاب افتاد ... همین چند دقیقه پیش کیرم تو دهن مادر جندش بود ... آخ که چقدر خوب میشد اگه میتونم رئیس بشم ... همون طور لخت و با یه پتو کنار شهاب دراز کشیدم و توی مغزم ، فکر پادشاهی این خونه رو میکردم...
     
  
↓ Advertisement ↓

Streetwalker
 
این تایپک تا اطلاع ثانوی بسته است.
Streetwalker
     
  
صفحه  صفحه 8 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8 
داستان سکسی ایرانی

زندگی آریا


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA