انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 28 از 94:  « پیشین  1  ...  27  28  29  ...  93  94  پسین »

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها


زن


 
ملودی

سلام
اسم من فرشيد هست، ٢٥ سالمه و ميخوام براتون داستان 'ملودی' رو تعريف كنم.
والا تاريخچه آشنايي من و ملودی تقريباً خانوادگيه؛ شايدم از نوع آشناييِ دورادور؛ دليل اينكه خودمم دقيق نميدونم اسم اين رابطه رو چي بزارم اينه كه ما و خانواده ملودی از طريق پدرم آشنا شديم و موضوع و محوريت اين آشنايي بين خانواده ها كاملاً كاري بوده. پدرم شركت واردكننده كالاي تجاري و درواقع لوازم منزل رو داره و خودش مدير و مؤسس بحساب مياد و منم كه خب از قضا محتاج پول بودم تصميم گرفتم توي شركت بابا مشغول بشم. خداروشكري وضع مالي خوبه و منم از طرف بابا ساپورت ميشم؛ كاردانيِ كامپيوتر سخت افزار داشتم و حالا با اصرار بابا شروع كردم به خوندن واسه كارشناسي و در گرايش حسابداري، اونم توي دانشگاه آزاد.
خب تا اينجا كمي راجع به من ميدونين. ملودی هم همكلاسيِ منه توي دانشگاه و از قضا پدرش بوده كه به پدر من پيشنهاد كرد تا منم مثل دخترش ملودی بيام و حسابداري بخونم و كمك بابا هم باشم در عين حال.
ملودی تك فرزند خانواده است ولي من يه خواهر كوچيك تر هم دارم، بهار. بهار كه هميشه با دوس پسرش ميچرخه و تازه رفته پيش دانشگاهي و تازه به منم همش گير ميده كه چرا يه دوس دختر خوب واسه خودت دست و پا نميكني! دنيا برعكس شده! دوست پسرش سام هم از أون دختر بازهاي حسابيه كه خودشو چسبونده به بهار و پُزِ ماشينِ پُرشه اش رو ميده و تازه از بهارم كوچيك تره يك سال!
از همه كس و همه چيز گفتم جز ملودی!
ملودی در يك كلام خداي هيكل و قيافه است! قد اش ١٧٠ و منم ١٨٥، هم سن منم هست؛ صورت مليح و بانمك، گونه هاي برجسته و خوش فرم، از اونايي كه وقتي ميخنده يه چالِ كوچولو هم روي لپ أش ميفته، لب هاي متوسط و خوش فرم كه هميشه رژ هاي براق داره، پوست أش هم سبزه است، اما خيلي تيره نيست، خيلي صورت أش خوش تركيبه و فاصله پيشوني تا چشماي نازش و بيني اش تا چونه اش يكسانه و همين تعادل صورت أش رو خيلي جذاب كرده، موهاي لَختِ قهوه اي داره تا كمرش و اون وقتايي كه موهاشو چتري ميزنه خيييلي شيطون ميشه قيافه اش... چطور اينقدر توجه كردم؟ چون همونطور كه گفتم بواسطه پدرش كه دوست و همكار بابامه آشنا شديم و يادمه اولين باري كه ديدمش بهترين و بدترين موقعي بود كه ميشد! چون باباش به مناسبت سالگرد ازدواج با همسرش توي باغشون توي همون لواسان يه جشنِ برپا كرده بودن و ما رو هم دعوت كرده بودن.. و من هيچوقت صحنه رفتنم به پشت باغ رو يادم نميره، استخر بزرگ و حدود ٧ يا ٨ نفري با مايو كه از فك و فاميل بودن و فقط ما ها غريبه تر!
فكرشم نميكردم كه ملودی رو ريلكش اونجا لب استخر با بيكيني ببينم! تا ديدمش كيرم شق كرده بود توي شُرتم و إز روي شلوار جينم هم يه كم معلوم بود.. ملودی روي صندلي دراز كشيده بود و داشت حموم آفتاب ميگرفت؛ با اينكه بيكيني تنش بود، من تنها كاري كه ميتونستم أون لحظه بكنم تجسم بدن لختش بود؛ پوست برنزه، پاهاي كشيده و خوش فرم و بلند كه معلوم بود بهشون ورزشم داده، ناف اش يه پيِرسينگ (گوشواره مانند) داشت كه توي نور برق ميزد و سينه هايي كه مثل ٢ تا پرتغال درشتِ تامسون پشتِ بيكيني اش جا خوش كرده بودن و حجم بدن أش عاليه، كاملاً بغل كردني و مالش دادني.. با يه لبخند از دور دست تكون داد و اشاره كرد بيا.. منم خيلي ريلكس و انگار نه انگار كه دختر به اين توپي ديده باشم بدون لبخند و عبوس رفتم كنارش (إز نزديك هيكل اش خيلي خواستني و درشت بود، مخصوصاً سينه ها و پاهاي كشيده اش)، اهل ناز كردن و عشوه كردنم نبود كه بخواد خودشو لوس كنه.. نميتونستم مقاومت بكنم و به شورتش نگاه نكنم، بيكيني سفيد تنش كرده بود و شرت سفيد كه از حاشيه باسن سفيد و گرد أش هم يه كم معلوم بود؛ فهميد دارم يه نيم نگاهي ميندازم، همونطور كه نزديك شدم گفت:
- سلام فرشيد! خوبي؟ قشنگه، نه؟
و چون دختر ساده و ريلكسي بود خودش بيكيني أش رو لمس كرد و يه كمي همراهش سينه هاشو فشار داد و بالا پايين كرد كه ميزون أش كنه و بعدش پاهاشو كه دراز بود جمع كرد و يه كم پاهاشو باز كرد و همراهش با دو تا انگشت اشاره دو دست اش انداختش لبه شورتش و كمي بالا آوردش؛ قشنگ خط هاي لاي پاش معلوم بود و خط بين سينه هاش هم همينطور.. و ادامه داد:
- ..خيلي هم تنگه!
+ سلام ملودی، مرسي خوبم، آره قشنگه..
و سريع سرمو برگردوندم سمت استخر.. در تعجب بودم اين ملودی كه روزي ٢٠ دفعه شماره بهش ميدن دانشگاه و رو به روي دانشگاه و اين همه مورد خوب هست واسش، چرا هنوز تك پَر مونده و با دوس دختراش ميچرخه و ميره و مياد..
- پس بالاخره اومدي، فكر نميكردم بياي.
+ راستش بابا خيلي إصرار كرد. باغ قشنگي دارين (توي ذهنم ميگفتم درست عين خودت)..
- آره، خوبه، فقط بدي اش اينه كه بابا هروقت خودش مياد ما هم ميتونيم بيايم.
همچنان نگاهمو ازش ميدزديدم.. حس عجيبي بود.. بعد از بهم خوردن رابطه ٢ ساله ام با آزاده كه شايدم ميشد منجر به ازدواج بشه، خيلي بهم ريخته بودم.. و از طرفي ميدونستم حوصله يه گند زدن ديگه احساسي رو ندارم و بخاطر همين توي اين ٣ ماه از گذشت قطع رابطه ان مايل به برقراري ارتباط با كسي ديگه نبودم.. ملودی رو خيلي دوس داشتم، خييييلي، شايد قبل از آشناييم با آزاده! اما ملودی عشق نبود، هوس بود، اما آزاده صرفاً دوس داشتنِ خالي نبود.. بگذريم. همينه كه نميفهمم بايد دنبال اوني باشم كه دوسته و دوس داشتن اش منو جذب كرده يا اوني كه عشقه!
ملودی حس كرده بود توي فكر رفتم گفت:
- تو چرا همش اين چند وقته توي فكري؟ توي كلاسم همينطور.
تعجب كرده بودم كه ملودی توي كلاسم حواسش به من بوده! اصلاً انتظارشو نداشتم!
+ چي؟ نه، چيزي نيست، ياد كارام افتادم.. من برم اونور پيش بابا اينا.. فعلا..
- يعني چي؟ معلومه كه حواسم بهت بوده..! ميخوايبري اونور كه چي؟ بده اينجا؟
- نه ملودی جان، كار دارم، ببخشيد
حس ميكردم تحمل اونجا با نبود آزاده و در عوض ملودی كه عينك آفتابيشو برداشته بود و نگاه مظلومي به من انداخته بود، همه و همه با هم تركيب شده بودن و يه گولّه شده بودن توي گلوم...
+ وايسا فرشيد..
اما من رفتم.. چند روزي گذشت و منم إز كلاس ها جيم ميشدم تا حواس خودمم يه كم پرت كنم.. تا يه روز كه ملودی موقع بيرون رفتن إز دانشگاه بهم گفت:
- فرشيد، چه عجب.. ببين من حالم زياد خوب نيست، اگه اشكالي نداره بيا اين سوئيچ و منم برسون، مرسي..
و منو توي عمل انجام شده قرار داد. منم گفتم خب أوكي.. سوار شديم و قرار شد رسوندمش خودم با يه تاكسي برگردم ماشين ام رو بردارم. توب ماشين ساكت نشسته بوديم و فقط ضبط روشن بود. ملودی دستش رو برد و خاموشش كرد.
نميدونم از كجا اما يكدفعه دست اش رو گذاشت روي شلوار من و روي كيرم..
- داري چيكا ميكني ملودی؟!
+ هيچي، بنظرت دارم چيكار ميكنم؟
نگاش كردم و ديدم از زير چتري هاش زل زده به من..
شروع كرد به مالش دادن كير من..
- ملودی مگه حالت بد نبود؟! اين كارا چيه؟
+ خب حالم بد بود، الان داره بهتر ميشه..
و مالش هاشو محكم و محكم تر ميكرد، حسابي حشري شده بود، معلوم بود إز مدل نگاهش..
+ ببين، ميدونم خودتو داري مجازات ميكني! من تو اين ٣ سال، ١ سال اش رو دوس پسر داشتم، تو هم ٢ سال إش رو دوس دختر! پس الان نوبت مائه!
كيرم حسابي شق كرده بود و ملودی هم دست بردار نبود و حسابي با حال و محكم مالش ميداد كيرمو إز روي شلوار..
+ چقــدم سفت شده لامصّب..
- ملودی..
+ هيس! حرف نزن، برو باغ ما.. كليد دارم.
تا وارد شديم، ملودی كه إز ماشين پياده شد در قسمت منو اومد سريع باز كرد و منو كشيد پايين و شروع كرد به لب گرفتن إز من..
+ فرشيد اينقدر سنگ نباش، كير ات كه شق كرده، چيو ميخواي ثابت كني؟ نكنه ميخواي بگي كنار استخرم به من فكر نميكردي؟! اونجام كيرت راست كرده بود! من تو رو ميخوام و تو هم دليلي نداري الان كه نخواي!
- آره؟!
+ آره!!
و منم حس كردم باشه ديگه! حالا كه اينطوريه لازم نيست امروز رو تنبيه كنم خودمو..
- ملودی، يه تنبيهي بكنمت!
+ چرا؟!؟؟! دلت مياد؟
تا گفت يه لب محكم ازش گرفتم و شروع كرديم حسابي به خوردن لباي همديگه.. لباش نرم بود، خيلي نرم، و گرماي زبون أش توي دهن خودم حس عالي بود.. با يه دست أش پشت گردن منو گرفته بود و با دست ديگه أش كيرمو مالش ميداد.. ديگه توي شرت ام نميشد نگهش دارم.. دويديم سمت استخر، من انداخت روي همون صندلي كه دراز كشيده بود اون روزي و خودشم نشست روي من و دراز كشيد روي من و فقط لب ميگرفتيم، تا اينكه يهو رفت پايين، دستاشو برد زير لباسم و سينه هامو لمس كرد، بعدش رفت پايين تر و شروع كرد به باز كردن كمربندم، دكمه اش رو هم باز كرد و منم يكم پامو بردم بالا تا بتونه شلوارمو تا نصفه پايين بكشه، شرتمو در نياورد اما كيرم زده بود بالا، حدود ٢٠ سانتي ميشه، گفت:
+ واي خدا، چي داري اون زير؟!!
و از روي شرتم يه گاز با لبش از زير كيرم گرفت و با دندونش از همون رو تا بالاش كشيد،
+ با اين كير گنده ات! حيف نيست؟!
منم واقعاً از خود بيخود شده بودم بعد ٣ ماه.. شرتمو كشيد پايين و كيرم يهو زد بيرون، ملودی ذوق زده بود و حشري..
+ كُنده درخته كه، عجب رگ و ريشه اي روش گذاشتي
و با دست أش كيرمو گرفت و سرشو كرد توي دهنش و كلاهشو مثل آبنبات شروع كرد به مكيدن.. وأي كه عجب حسي بود، دقيقاً ميدونست انگار كجاش حس داره و زير كلاهك كيرمو و إز كناره هاش شروع كرد به ليس زدن.. من كيرم داشت منفجر ميشد، دستمو بردم پشت موهاش و موهاشو و چتري هاشو كنار زدم تا اين صحنه خوب توي خاطرم بمونه كه الان خواب نيست و ملودیست كه داره واسم ساك ميزنه و چقدرم عالي، با دستم سرشو يه كم حول دادم تو، قبول كرد و سعي كرد تا حلق اش بكنه تو، آبمم از اينكه كيرم قشنگ توي دهنش رفته بود يه كم اومد و اونم تف اش كرد روي كيرم دوباره.. رفت پايين و با تخمام ور رفت و بادكش ميكردشون توي دهنش، بعد يه ربعي پيراهنو اومد در بياره، هم لب ميگرفتيم و هم كيرمو واسم كف دستي تند ميزد..منم اونوري أش كردم و خوابوندمش و شروع كردم از لب و گوشش به خوردن و اومدم پايين، مانتوي عبايي اش رو در آوردم از تنش و سريع دكمه هاي لباس تنگ آلبالويي زيرشو باز كردم و سوتين أش زيرش معلوم شد، لبه هاي سينه اش رو كه معلوم بود ليسيدم و آه أش بلند شد.. با اون يكي دستم دكمه شلوارشو باز كردم، لباس اش رو درآوردم و من بودم و سوتين و پرتغال هاش، كه حالا مال خودم بود، سوتين أش رو إز پشت سريعاً باز كردم و محكم كشيدم كنار، همچين تكوني خورد و دو تا سينه أش با يه لرزش و تالاپي افتاد بيرون، وأي، پوست اش سبزه و نوك سينه هاش مايل به صورتي و برجسته، عالي بود، من إز نوك اش مستقيم شروع نكردم، دورشو خوردم و رفتم سمت ناف اش و اونجا رو بوسيدم، و يهو شلوارشم كشيدم پايين، شرت مشكي توري داشت و كس أش هم زيرش معلوم بود! پاهاشو دادم بالا و رو و زير رون اش رو شروع كردم به ليسيدن و بوسيدن، هنوز به نوك سينه هاش و كس أش هيچ دستي نزده بودم، كنار كس اش رو ميبوسيدم و آه ميكشيد، خودش دستشو كرد توي دهنش و ميخواست با نوك سينه خودش بازي كنه كه دستاشو گرفتم، گفت:
+ لطفاً...
با دهنم در واقع يكباره بخش بزرگي از روي سينه اش رو كردم توي دهنم و با اون يكي دستم آروم رفتم روي كس اش إز روي شرت اش، با نوك زبون حسابي با نوك برجسته سينه هاش بازي كردم و با ولع و ملچ مولوچ خوردمشون، شرتشو دادم كنار، منظره كس أش عالي بود، سبزه، لبه هاي بيرون اش تيره و داخلش صورتي،
+ پرده ندارم.. بكن.. قرصم دارم، كاندوم توي كيفمه..
فهميدم قشنگ واسم برنامه چيده بوده!
صداي أه و آهش توي باغ رو بنظرم برداشته بود.. رفتم سراغ كيفش، برگشتم و آماده شدم، كس اش لبه هاي توش از شدت تحريك مثل گُل شكفته بود و زده بود يه ذره بيرون، منم شروع كردم با زبون چوچولشو مكيدن و كس خيسشو يه كم مالش دادم و تف مالي كردمش و آروم با نوك انگشتام كردم توش.. حسابي روي آسمونا بود ملودی و منم رفتم سراغ انگشت دوم، كس اش حسابي تنگ بود و با دست ديگه ام قشنگ سينه هاي پرتغاليِ گرد أش رو ميمالوندم و ميچلوندم، منو ملودی يهو چرخوند و كيرمو دوباره شروع كرد به ساك زدن، با دهنش كاندومو روي كيرم نگه داشت و با دو تا دست اش روي كيرم كشيد و بازش كرد، بغل اش كردم نشسته و انگشتمو تا ته فرو كردم توي كسش، آهش حسابي بلند شد، نقطي جيِ توي كسشو محكم ماساژ دوراني ميدادم كه آهش بلند تر شد، توي همون حالت نشستهه چسبوندم كل بدنشو به بدنم و حس كردن سينه هاش و بدن داغ أش عالي بود؛ با دو تا دستم، لبه هاي كس اش رو گيره كردم و بلندش كردم كيرمو خودش با دست اش تنظيم كرد و آروم كسشو نشوندم روي كيرم، وارد شدن كيرم توي كس اش و گرماش خيلي لذت بخش بود و يه ناله قشنگ ازش بلند شد، زير سينه هاشو گرفتم و يه كوچولو انداختمش بالا كه دوباره بياد روي كيرم، فهميد و خودش هم پاهاشو پشت باسن من گيره كرد و منم با دو دست بالا مينداختمش تا شروع كرد به تلمبه زدن، بالا پايين رفتن سينه هاش و قرمز شدن صورت اش، عرقي كه كرده بود، همش به لذت سكس كردن باهاش اضافه ميكرد..
+ فرشيد سگي بكن..
- گفتم تنبيه ات ميكنم..
حالت سگي نشوندمش و إز عقب كسشو اينبار با فشار ميكردم تا دسته تو و ضربه هايي كه ميخورد كل بدنشو تكون تكون ميداد، داد ميزد كه:
+ فرشيد، بكن تا ته، بكن بكن، آبم داره مياد.. ااااااااااااه
و يكدفعه بدنش شروع كرد به لرزيدن و چشاش رفته بود، چند لحظه اي گذاشتم وقتي بهتر شد، برگردوندمش و نشوندمش برام تلمبه بزنه، و بعدش خوابوندمش و پاهاشو گذاشتم روي شونه هام و خوابيدم روش و كاندومم رو درآوردم، يه كاندوم ديگه گذاشتم و كردم آروم توي كونش، جيغ كوتاهي زد:
+ فرشيد يواش! گُشادم نكني!
- هنوز تنبيه ات تموم نشده!
منم آرومه آروم ادامه دادم تا اينكه اينقدر ور رفتيم و حين اش تخمامو خورد و تلمبه زد كه من توي يه تصميم يكدفعه كاندوممو درآوردم و تا ته كردم توي كونش، تقلا كرد رها بشه اما من سماجت كردم، حس ميكنم يهو عصباني شدم از دست خودمو اون، آبمو خالي كردم توي كونش.. يهو بدنش شل شد
+ ااااااااي، اااااااه، فرشيد..
جفتمون نفس نفس ميزديم..
+ چرا آبتو ريختي توي من؟ هان؟! بايد برم دستشويي.. مرسي عزيزم.. اما ديگه خر نشو، خب؟!
- خودت خواستي، باشه، ببخشيد.. قرص ات هم يادت نره به هر حال..
+ به همين خيال باش، بچه كه گذاشتم روي دستت ميفهمي.. چقدر محكم ميكني.. بخدا بخواي گُشادم كني خودت ميدونيا..
يه لب إز هم گرفتيم و لبخندي زد و رفت توي خونه..

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
شبی که زنداییم دوست دخترم شد

داستانی که میخوام براتون بگم عین واقعیته که برام 2 ماه پیش اتفاق افتاد.من از 2 سال پیش که زنداییم با داییم ازدواج کردو با هم رفتن مشهد با زنداییم رابطه خوبی داشتم چون زنداییم میگفت تو منو یاد داداشم که فوت شده میندازی. در ضمن بگم که من یه پسر قد بلند(182)با وزن74 و سن 18 هستم و زندایی منم یه خانوم 28 ساله است و بسیار فشن و خوشتیپ با هیکل بسیار سکسی که واقعا باید به عنوان مدل پورن استار ببرنش شبکه های سکسی از اون دسته زناست که کل هیکلشو عمل کرده و یک اندام فوق العاده سکسی درست کرده. رابطه من با زنداییم با اس ام اس ادامه داشت و زنداییم از همه کارای من با خبر بود و میدونست با دوست دخترام سکس میکنم و داییم کاملا از رابطه من با زنداییم با خبر بود ون چون روشن فکر بود چیزی نمیگفت که حتی اینقدر من باهاش راحت بودم که با دوست دخترم می رفتم مشهد خونشون تا دوست دخترم با من تموم کردو چون بهش خیلی وابسته بودم ضربه روحی بدی خوردم و افسرده شدم که زنداییم خیلی خودشو به اب و اتیش زد که از طریق زنگ و اس ام اس منو از این وضع نجات بده که نتونست و تصمیم گرفت از اول تابستون من برم مشهد پیشش تا شاید خوب بشم. خلاصه امتحانارو دادمو بیشترشم تجدید شدم کنکورم بیخیال شدم و رفتم مشهد یک هفته اول هیچ تاثیری تو حالم نکرد که هیچ بدترم شدم چون زنداییم باهام راحت بود جلو من لباسای سکسی میپوشید و جلو من داییمو میبوسید و هروقتم که سکس میکردن کاملا مشخص بود منم که تقریبا با دوست دخترم هر 2 روز یه بار سکس داشتم عادت کرده بودم و الان 1 ماهی میشد سکس نکرده بودم و حسابی تو کف بودم. یه روز دایی اومد خونه گفت که برا یک هفته باید برا کارش بره شهرستان منم بی تفاوت بودم و تو حال خودم بودم. داییم رفتو زندایی یکم بیشتر به من توجه کرد 2 شب بعد رفتنش بعد شام زنداییم اومد پیشمو بغلم کرد و گفت مهدی جان چی شده چرا اینقد تو خودتی که نتونستم خودمو کنترل کنمو زدم زیره گریه که نمیتونم و تنهام که گفت من که کنارتم چرا فکر میکنی تنهایی و از لپم بوسی کرد که باعث شد کیرم حرکت کنه و از رو شلوارم کاملا معلوم بشه چون کیر منم یه مقدار از حد نرمال بزرگ تر بود که دیدم نگاه زنداییم روش رفت و خیره شده بود که من گفتم که تو که همش با دایی هستی و الان که دایی رفته داری به من توجه میکنی که تو صورتم نگاه کرد و گفت الان درد تو چیه؟! گفتم تنهام عشقم رفته و بهم نامردی کرده و از بس که تو این چند هفته بهم فشار اومده بود از لحاظ جنسی یهو از دهنم پرید بیرون و گفتم تو هرشب سکس داری من بد بخت چی که الان یه ماه تو کفم که دیدم تعجب کردو گفت اها پس بگو دردت چیه!!!خلاصه بلند شدم یه قلیون درست کردمو کشیدیم و موقع خواب که شد دیدم رفت تو اتاق خواب و صدام زد مهدی امشب بیا اینجا بخواب من میترسم تعجب کردمو گفتم باشه بالشتمو با پتومو ورداشتم رفتم که دیدم خانوم داره ارایش میکنه و یه سارافون تا زیر باسنش پوشیده که فوالعاده سکسیش کرده بود و از همون لباسایی که من دوست داشتم. من هنوز داشتم نگاهش میکردم که رفت رو تخت دراز کشید من تا بالشتمو گزاشتم رو زمین خندیدو گفت دیوونه پایین که نگفتم بخواب گفتم بیا کنارم که بیشتر تعجب کردمو گفتم باشه اخه اصلا فکر سکس با زنداییم تو سرم نبود. رفتم کنارش که بغلم کردو منو چسبوند به خودشو شروع کرد به ناز کردن صورتم و گفت من که نمردم عزیزم که تو اینقدر زجر بکشی که من یه نیش خند زدمو گفتم هه مثلا الان میخوای چیکار کنی دوست دخترم بشی؟گفت تو چی دوست داری که پشتمو کردم بهشو گفتم اصلا حوصله ندارم زندایی که بزور برگردوندمو گفت اره میخوام دوست دخترت بشم و سریع لباشو گزاشت رولبام و شروع کرد به خوردن لبای من که هنوز شوکه بودم و هیچ کاری نمیکردم یهو بهم گفت میخوای تا اخر همینجوری واستی منو نگاه کنی که بخوابم اصلا فکر کن دوست دخترتم میخوام ببینم چیکار میکردی با دوست دخترات که منم خوشحال شدمو شروع کردم به لب گرفتن بیشرف اینقدر حرفه ای میخورد که تاحالا با لب اینقدر حال نکرده بودم که یک هو نگاهم رفت رو سینه های گرد و سفت عمل کردش که خودمو اندختم روشو بعد از اینکه سارافونشو تا کمرش دادم پایین که یک سوتین قرمز جلو روم ظاهر شد که رنگش منو دیوونه کرد و با کمک خودش درش اوردم و شروع کردم به خوردن اون 2 تا هلو...واقعا خوش فرم بودن و سفت و سر بالا با نوک های قهوه ای کمرنگ که منو داشتن دیوونه میکردن اینقدر خوردم و گاز گرفتم که زنداییمم رفت تو حس و با یه حرکت منو برگردوند و خودش اومد روم و شروع کرد به خوردن گردنم و لاله گوشم که با این کارش خیلی حشری شدم. لباسمو در اورد و رفت سراغ شلوارم اونم در اوردو و شروع کرد از نوک پام لیسیدنو و اومد تا به کیرم رسید و به شرتم امون نداد اونم از پام در اورد و مثل این قحطی زده ها افتاد به جون کیرم و تا ته کرد تو دهنش و در اورد و گفت واییی چی کیری داری مهدی جون از داییت بزرگ تره اگه میدونستم همچین کیری داری از روزی که اومدی همش با تو سکس میکردم و منم گفتم مال خودته عزیزم که دوباره کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن اینقدر این کارو خوب انجام میداد و همزمان با تخمام بازی میکرد و کل کیرمو میکرد تو دهنش و بالا پایین میکرد که داشت ابم میومد که از رو خودم بلندش کردمو گفتم اسپری ندارین که از زیر تخت اوردو زد و دوباره شروع کرد به ساک زدن یه ده دقیقه رد شد و بلندش کردمو خابوندمش و بقیه سارافونشو در اوردم که دیدم شورت قرمز رنگ لامبادا تمام توری که کس نازش از زیر دیده میشد که ست بود با سوتینش پاش بود یکم از رو شورت کسشو لیس زدمو بعد اروم لبه شورتو زدم کنارو پاهاشو دادم بالا و شروع کردم به خوردن کسش این قدر بوی خوبی میداد کسش که از بوش مست شدم و با شدت بیشتر میخوردم زبونمو گرد میکردم و تا ته میکردم تو کسش دیگه ناله های زنداییم به جیغ های اروم تبدیل شده بود میکفت اهههههه ارهههه بخورششششش همش مال خودتووو.....بخور من دوست دختر خودتممم من جنده خودتمم....با این حرفش خیلی حال کردمو بلند شدمو شورتشو دراوردمو کیرمو گزاشتم دم کسش یکم با ابای دور کسش خیسش کردمو اروم هل دادم داخل که باعث شد یه جیغ اروم از ته دلی زنداییم بکشه و با یه فشار ناگهانی دیگه تا ته فرستادم داخل که یک جیغ بلند کیشدو گفت اخخخخخخخخ جر خوردم و گفت کثافت مگه نگفتم کیر تو از داییت بزرگ تره که من خندیدمو شروع کردم به تلمبه زدن و زنداییمم داشت اون زیر حال میکرد و از دردم ناله و میگفت ارهههههه جرممممممم بده محکم بکن بکن عشقم تو سکسی منی بکن کسمو جر بده همش مال خودته پارش کن کیرتو بکن تو کسم...منو بکن محکم بکن محکم تر تا تهش بکن داخل جرش بده که من با این حرفاش سرعتمو بیشتر کردمو محکم تر تلمبه زدم که احساس کردم ابم داره میاد ولی نباید کم میاوردم چون هنوز زنداییم ارضا نشده بود بلند شدم گفتم تو بیا روم و دراز کشیدمو اومد کیرمو کرد تو دهش تا یکم خیسش کنه و شروع کردن به خوردن کیرم و منم از موهای شرابی رنگش گرفتم سرشو تند عقب جلو میکردم از این کار خیلی خوشم میومد تا خودم اوردمش بالا و اومد رو کیرم نشست اروم نشست روش و اول یکم قر داد بعدم شروع کرد به بالا پایین پریدن و ریتمشو تند تر کرد که جیغای ارومش تبدیل شده بود به جیغای بلند دیگه و بلند اه اه میکرد میگفت جون کیر خودمه کیر دوست پسر خودمه از امشب مال خودمو داره کسمو جر میده اهههههههه اوفففففففف.....وقتی بالا پایین میپرید سینهاش یه حرکت قشنگی میکردن و مثل توپ شیطونکی بالا و پایین میرفتن که خیلی حال میکردم من و دیدم که داره سرعتشو بیشتر میکنه که فهمیدم داره ارضا میشه و ناگهان با یه اه بلند افتاد رومو تمام بدنش لرزید کیر منم تو کسش داغ داغ شد من که تو استانه اومدن ابم بوم سریع از زیرش خودمو کشیدم بیرونو گفتم سگی یخواب که تا سگی شد چشم افتاد به سوراخ کونش و گفتم اگه از کون نکنمش خیلی دیوانم و کیرمو یه تف زدمو گزاشتم در کونش و گفتم زندایی میخوام از کون بکنمت که دستشو گزاشتو گفت نه اصلا این همه پول به عمل ندادم که تو بیای خرابش کنی و که گفتم ببین مگه نمیخوای حالم خوب بشه و یک شب که هزار شب نمیشه خلاصه رازیش کردم که اگر درد داشت بکشم بیرون اروم گزاشتم دم کونش با یک هول سرش رفت داخل که باعث شد یک جیغ خیلی خیلی بلند بکشه و میخواست دربره از زیرم که نزاشتمو محکم کمرشو گرفتم و گفت مهدی تورو خدا دربیار و منم که گوشم بدهکار نبود با یه فشار محکم دیگه تا ته فرستادم داخل که یهو جیغ کشید جررررررررر خوردممممممم و شروع کرد به اه و ناله کردن و جیغ کشیدن انچنان جیغ میکشید که یکم دلم به حالش سوخت ولی باید عادت میکرد و اروم اروم شروع کردم به تلمبه زدن چند دقیقه که گزشت کم کم دیگه داشت جیغاش به ناله تبدیل میشد سوراخ کونش اینقدر تنگ و داغ بود که کم کم داشت ابم میومد که دیدم زندایی شروع کرد به اه و ناله کردن و میگفت اره مال خودته کونمم مال خودته جرش بده اره همش مال خودته جرش بده کیرتو تا ته بکن داخل اهههههه جوننننننننن من جنده خودتم من دوست دختر خودتم تا ته بکنش داخل جرم بده محکم تر بکن محکم تر که باعث شد منم تا جایی که میتونستم سرعتمو افزایش بدمو برای این کار نیاز به یه دستگیره داشتم و چه دستگیره بهتر از موهای بلند و سینهای مامانیش یه دستم به سینش بودو یه دستمم موهاشو چنگ زده بودم با حداکثر سرعت تلمبه میزدمو تو اسمونا بودم که احساس کردم ابم داره میاد که زنداییم گفت جان جان جان ادامه بده فهمیدم اونم دوباره داره ارضا میشه و همزمان با من که ارضا شدم اونم ارضا شد و من همه ابمو ریختم تو کونش که اهی کشید و گفتم سوختمممممم....و بی حال دراز کشید و منم بغلش افتادم... بغلم کردو از گوشه لبام بوسه گرفت و گفت از این به بعد خودم دوست دخترتم و بغل همدیگه تا صبح خوابیدیم...تو اون چند روزی که داییم نبود من 4 بار دیگه با زنداییم سکس کردم و بعدم که داییم اومد از هر موقعیتی استفاده میکردم که دوست دختر جدیدمو بکنم و الان که 2 ماه از اون قضیه رد میشه من حدود 20 باری زنداییمو کردم....

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
اولین سکس با آرزو

این داستانی که میخوام بگم مربوط میشه به 3 سال پیش خوب بزارید کمی از خودم بگم
اسمم امیده و الان که دارم اینو مینویسم 20 سالمه نمیگم هیکله آرنولدی دارمو از این حرفا فقط میگم که بد نیست هیکلم وزنم 65 قد 176 جریان از اون زمانی شروع شد که من اصلا تا حالا توی عمرم دوست دختر نداشتم و فقط میخواستم که یک دوست دختر داشته باشم و برام فرقی نمیکرد که از فامیل باشه یا غریبه برای همین به خودم گفتم "بزار اول از دخترای فامیل شروع کنم بعد اگه دیدم میتونم میرم سره غریبه ها" پس دیدم تو فامیل کی از دختر عمه بهتر و خوشگل تر رفتم سراغش اما یه مشکل بود اونم این که خونشون یکم از ما دور بود و ما دیر به دیر میرفتیم خونشون واسه همین یکم مشکل بود
اما خلاصه یه روز قرار شد بریم بعد از این که رفتیم و پس از سلام و احوال پرسی با یک حالت خجالت آمیزی گفتم بیا بریم توی اون اتاق پیشه کامپیوتر تا برات چند تا بازی بیارم حال کنی. گفت" باشه بریم" بعد از این که رفتیم توی اتاق کامپیوتر رو روشن کردم میدونید که یکم طول میکشه تا ویندوز بالا بیاد واسه همین توی اون مدت بهش گفتم که خوب چه خبر؟ گفت "خبری نیست سلامتی" گفتم بازی جدید چیزی نگرفتی گفت " فک نکنم بازی جدید چیزی داشته باشم ولی میخوای یکم بگرد توی درایو ها ببین چیزی هست" منم گفتم باشه و رفتم یکم گشتم توی فایل هاش دیدم چند تا بازی داره اما از این بازی تخمی ها مثله باربی و از این حرفا براش اوردم گفتم من بلد نیستم بشین بازی کن اونم شروع کرد بازی کردن منم داشتم به بدنش نگاه میکردم بعد از چند دقیقه پرسیدم تاحالا به پسرای محلتون فکر کردی ؟ یکم خجالت کشید و گفت " واسه چی می پرسی؟ " گفتم زیاد به من مربوط نمیشه ولی همین طوری گفتش که " آره شده بعضی وقتا در مورد یکیشون فکر کنم " گفتم ای شیطون تاحالا کاری هم کردی ؟ گفت "نه ول کن این چیزا شخصیه" منم زیاد اصرار نکردم و نشستم بازی رو دیدم. اون روز گذشت اما شمارشو داشتم بهش اس ام اس دادم که در مورد کدوم پسر فکر کردی ؟ گفت به کسی نمیگی ؟
گفتم نه بابا به کی بگم . گفتش در مورد حسین شده بعضی وقتا فکر کردم. بهش گفتم به نظرت من چطورم ؟ گفت یعنی چی ؟ گفتم یعنی به نظرت طوری هستم که یه دختر خوشش بیاد ؟ گفت بد نیستی گفتم دوست داری راه های جذب پسر هارو بهت یاد بدم که بتونی حسین رو تور کنی؟ . گفت بدم نمیاد گفتم اوکی یه روز میام خونتون واست تعریف میکنم. خلاصه یه روز که رفتیم خونشون دوباره بردمش تو اتاق و بهش گفتم که تو اول با من دوست بشو بعدش من یه راه هایی رو یادت میدم که بتونی حسین رو جذب خودت کنی . اونم گفت باشه . از اون روز به بعد خیلی خیلی با هم صمیمی شدیم و باهم شب ها اس ام اس بازی میکردیم . کم کم اس ام اس های سکسی هم میدادیم. یه روز بهم گفت من حس میکنم به تو بیشتر از حسین علاقه دارم . منم گفتم عالیه عزیزم. بعدش شروع کردم اس ام اس های سکسی دادن که اون هم جواب میداد. یه روز دیگه که رفتیم خونشون نشستم پیشش و گفتم که گفتی منو بیشتر دوست داری آره ؟ گفت آره گفتم حاضری کاری که میگم رو انجام بدی ؟ گفت چه کاری ؟ گفتم میدونی چه کاری رو میگم . گفت اگه منظورت سکسه که نه من هنوز دخترم و نمیخوام بد بخت بشم
من گفتم عزیزم منم نمیخوام بد بخت بشم ببین هر دختر 3 تا سوراخ داره حالا 1 دونش بسته شده بقیه که بازه گفت نمیدونم ولی آخه چه طوری تو که خونتون دوره خیلی دیر به دیر هم میاین اینجا ما هم همین طور پس جا چه طوری جور کنیم ؟ گفتم نمیدونم حالا صبر کن فعلا. همون موقع داداش دختر عمم اومد تو خونه و سلام احوال پرسی کرد و گفت که یه ماشین جدید گرفته و این که میخواد همرو ببره بگردونه با ماشینش من به آرزو (اسم دختر عمم) گفتم بیا اینم مکان گفت یعنی چی ؟ گفتم یعنی نمیفهمی ؟ خوب اونا الان میرن بیرون ماهم یه بهونه میاریم دیگه گفت اوکی . من به فرزاد (داداش آرزو) گفتم که آرزو یکم مشکل درسی داره بهم گفت به من یاد بده . بعدش واسه همین فکر کنم بهتر باشه ما نیایم و بشینیم با هم درس هامون رو تمرین کنیم. گفت باشه مشکلی نیست من با مامان بابام و مامان بابات میریم بیرون میگردیم و بعدش هم میریم پارک و بیرون غذا میخوریم شما هم غذا توی قابلمه هست بریزین و بخورین گفتم چشم
اونم گفت که خوب دیگه بریم همه رفتن آماده شدن و رفتن
بعد به آرزو گفتم دیدی گفتم مکان جور میشه گفت آره دمت گرم
گفتم بریم تو اتاق رفتیم خوابیدیم روی تخت و من بهش گفتم آماده ای ؟ گفت چرت و پرت نگو مگه میخوای بمب بزنی که میگی آماده ای ؟ گفتم شاید از بمبم بد تر باشه گفت باشه آمادم تا اینو گفت شروع کردیم به لخت شدن بعدش سریع لبم رو گذاشتم روی لبش و شروع کردیم به لب بازی بعدش آروم آروم اومدم پایین گوشش رو کردم توی دهنم گردنش رو کامل براش لیس زدم زبونم روی شکمش حرکت دادم اومدم پایین شرتش رو در آوردم و زبونم رو کشیدم روی کسش آروم آروم زبونم رو روی کسش حرکت میدادم بعد از کس لیسی حسابی بهش گفتم بیا برام ساک بزن گفت تاحالا ساک نزدم نمیدونم چه طوریه گفتم کاری نداره که بکنش توی دهنت و جلو عقب برو ولی مواظب باش دندون هات نخوره بهش گفت باشه و این کارو به نحو احسن انجام داد. بعدش زبونم رو گذاشتم روی سوراخ کونش و سعی میکردم بکنم توش . حسابی خیسش کردم کونش رو و بعدش بدون این که چیزی بگم کیرم رو تا ته کردم تـــــــــــــوش . که یهو بلند جــــــــیغ زد : آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخخخخخخخخ گفتم چته بابا گفت راست میگفتی از بمب هم بد تر بود گفتم چیزی نیست یواش یواش عادت میکنی آروم آروم حرکت میدادم که دیدم دیگه کاملا دردش از بین رفته و داره حال میکنه تند تند شروع کردم به تلمبه زدن که احساس کردم داره میاد آبم بهش گفتم کجا بریزم گفت بریز بیرون منم تند تند زدم و سریع در آوردم ریختم روی کمرش و افتادم کنارش روی تخت . خــــــــیلی حال کردم دیگه جون نداشتم تکون بخورم اونم بلند شد رفت حموم که منم بلند شدم رفتم توی حمام هم یکم لب بازی کردیم ولی سکس نداشتیم . اومدیم بیرون و خلاصه لباس هامون رو پوشیدیم و همه جا هایی که امکان داشت اثری بمونه رو هم پاک کردیم و کاملا مطمئن شدیم که دیگه هیچ اثری نیست و همون موقع بود که زنگ به صدا در اومد و همه برگشتن توی خونه .
بعد از اون ماجرا بازم سکس داشتیم ولی همش از عقب بوده یه چند بار هم برام ساک زد تا آبم اومد . چند وقت دیگه قراره برم خواستگاریش و باهم ازدواج کنیم که اون موقع به آرزوم میرسم و میتونم کسش رو هم فتح کنم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
زن


 
كردن كون كپل يك كونده پررو

باخواندن اين داستان من را متهم به جنده سازي نكنيد
روي يك كونده پررو را كم كردم
پدرزن ومادرزن برادربزرگم ازهم جداشدند و ناهيد دخترشان بعداز ازدواج مجدد پدرش ، بااصرار خودش يك عقد ناموفق داشت تصميم به ادامه تحصيل گرفت
و هفته اي 5روز به خانه برادرم ميامد
(منزل همگي نزديك هم اهستيم)
باآنكه زنداداشم ديپلمه بود براي جبران افت تحصيلي ناهيد توفيقي نيافت و بناچار ازمن كه داراي چندين تجربه موفق مفتكي تدريس بودم كمك خواست
اولش ميلي نداشتم و با اكراه قبول كردم
امااولين جلسه وقتي ناهيد نيم متري من نشست تازه متوجه شدم عجب تيكه اي و من هيچوقت دقت نكرده بودم
ناهيد دختر تپلي بود و بهمين خاطر سينه ها و ران و كون بسيار تپلي داشت و از آنجا كه اولين بار با بلوز و شلوار ديدمش بدجور رفت تو ذهنم
وقتي راه ميرفت لپ هاي كونش به شلوارش ميچسبيد و همانند ژله تكان ميخورد و رانهايش موقع راه رفتن به هم گير ميكرد
كون تپل ناهيدشديدا من را كه كون را به كس ترجيج ميدهم
اما چندمشكل وجودداشت
موقع تدريس هميشه همسر يا زنداداشم حضور داشت
دوم اصلا با ناهيد جور نبودم
سوم بچه داداشم
ساعت تدريس را موقعي كه زنداداش به باشگاه ميرفت انتخاب كردم
به بهانه سروصدا وتلويزيون و ... در اتاق را ميبستم تا بچه 8 ساله داداشم يهو داخل اتاق نشود
يواش يواش موقع تدريس با تنبيهات درسي مسخره و هدف دار سر شوخي را باهاش باز كردم
يكبار كه دراز كشيده بودم اومد روي شكم من و دقيقا كير شق شده من نشست و متوجه كير شق من شد
كون نرمش افتاده بودروي كيرم
فشار و سختي كيرم را حتي از روي شلوار حس ميكرد
نگاهي به در اتاق انداخت و نگاهي به من كرد و
كونش را همانطور نشسته روي كيرم چرخاند وبا لبي جمع كرده و با حالتي خاص گفت:
چشمات چرا قيژ رفت؟
گفتم: آخه مغزم قفل كردانقدر روي كيرم وول خورد تا صداي آه و اوه من را درآورد از شانه هاش گرفتم و او را روي خودم خواباندم وخيلي آهسته در گوشش گفتم دختر ديوانه م كردي!
پاهاش را جفت كردم و كسش راروي كيرم گذاشتم
آنقدر تكانش دادم و من كه آمادگي سكس نداشتم از روي شلوار ارضا شدم
چند جلسه بعدي نيز همين جوري گذشت
و آرام آرام هر جلسه رابطه را شديدتر ميكردم
چندي بعد موفق شدم لاپاش بذارم اما خيلي بدقلق بود ساك نميزد!
لخت نميشد!
زير نميخوابيد!
همش روي من ميخوابيد!
شرت و شلوار را يك كم پايين ميداد اونهم فقط زير پتو
نميذاشت سينه هاش را دستمالي كنم چه برسد به اينكه ببينم يا بخورم!
چندباري نيمه كاره من را رها كرد
تا يكم گيرميدادم بچه داداشم را به بهانه اي صدا ميزد ومن هم مجبور بودم ولش كنم ولي نميدانم چرا حتي اگرتا دسته هم تو كس يك زن ميذاشتي اينقدر حال نميدادتا اينكه يكروز بامن تماس گرفت و باصدايي لرزان گفت
آقاجلال توروخدا ميايي اينجا؟
وسپس يك مرد گوشي را گرفت و گفت شما خانواده شي؟
:بله چيزي شده؟
:بيا ميفهمي فقط فوري بيا اينجا و سپس آدرس دكه روزنامه فروشي محل را داد...
نميدانم چرا ولي ناهيدخانم چندتايي مجله دودره كرده بود
تازگي دست ناهيد مجله زياد ميديدم و به همه فضل و بخشش ميكرد
دكه دار ميگفت: ببين آقا اين خانم چندبار است اين كار را ميكند ولي امروز مچش را گرفتم هنوز 110 زنگ نزدم (اشاره به مامور) اين مامورها هم آشنا هستند٠٠٠
(خلاصه داستان بافتم كه اين دختر دچار ناراحتي روحي است و تحت درمان قراردارد و يك تراول ناقابل آب خورد)
اما از مامورها يواشكي خواستم كه حسابي ناهيد را از دفعه بعد و زندان و سابقه بترسانند
با اخم و تخم ناهيد را سوار ماشين كردم و تو راه فقط غرغر ميكردم و از اينكه به دادش رسيدم و همه به چشم دزد او را خواهند ديد و يك دزد هيچ كس نميخواهد و ٠٠٠٠
يكراست آوردمش خونه خودم
زنم صبح با خانواده اش رفته بود سمنان
دستش را گرفتم و آوردم تو خانه
خودش فهميد كه بايد بدون حرف لخت شود
به روش خاصي كه از گفتنش معذورم مشغول سفت كردن كمرم شدم
وقتي وارد هال شدم ديدم با پيراهن و شرت نشسته
با اخم اشاره كردم شرتت را هم دربيار
روي لبه تخت به حالت قنبل خواباندمش و پتويي زير زانو هاش گذاشتم
حالا چي ميديدم؟
قبلا موقع حال كردن هميشه او تعيين كننده بود و من بايد التماس ميكردم كه موقع لاپايي پاهايش را روي هم جفت كند!
تقريبا كل زمان تمام سكسها خواهش و التماس ميكردم
و حالا انگار جاي شكار و شكارچي عوض شده بود!
يك جور حالت پيروزي و انتقام داشتم
حالا چي را شكست دادم؟ تو كدام مبارزه؟ و انتقام چي را بايد ميگرفتم! بماند
واي عجب صحنه اي
يك كون تپل گرد كه روي طاقچه كونش ميشد 2 تا گلدان بذاري
شامپو بچه را آوردم و كيرم را حسابي ليز كردم
چندقطره اي روي سوراخ كون ناهيد ريختم كه يهو جا خورد و برگشت و با چشماني مضطرب گفت: از كون؟
با لحني تند و گزنده گفتم: اگرميرفتي زندان، هرروز از كون بايد ميدادي!
بغضي كرد و برگشت و دستانش را زير سرش گذاشت
قبلا با كلي منت كشي چندباري دم سوراخ كونش درمالي كرده بودم و حالا حس انتقام داشتم
كيرم را دم سوراخش گذاشتم وآرام آرام كمي فشاردادم اما مگر تو ميرفت؟
گفتم: سوراخت را جمع نكن و سپس كمي فشار را شديدتر كردم
دريك لحظه فشار شديدي به سوراخش دادم و و درجا تنه خودم را روي بدنش انداختم تا مانع حركتش شوم تا كيرم از تو سوراخش درنيايد
دادش تو خونه پيچيد: ا ا ا ا اييي و كمي تقلا كرد اما محكم بغلش كرده بودم
بعداز چندلحظه هيكلم را از بدنش بلند كردم
كله كيرم داخل سوراخش شده بود
كون خيلي تنگي بود
چنددقيقه اي خيلي آرام همان يك مقداري كه توش رفته بود، تلمبه زدم
يك كم فشار ميدادم داد ناهيد بالا ميرفت
به خاطر لبه تخت موقع فشار نميتونست جلو برود
دوباره بدنم را روي كمرش انداختم تا يك فشار شديد ديگه بدم كه نيتم را فهميد و گفت:
آقا جلال توروخ.... . . آآآي يي
فريادي زوزه اي كشيد و با صداي بسيار بلندي شروع به گريه و ناله كرد
دستم را سفت گذاشتم جلوي دهانش تا صداش درنياد چندلحظه بعد با تكان دادن سر اشاره كرد كه ديگر داد نميزند
دستم را برداشتم
كمرش عرق سردي كرده بود
كيرم ثابت بود و تكانش نميدادم و كل هيكل ناهيد را سفت چسبيده بودمش و تكان نميتونست بخورد
با صدايي بم و خفه ناله ميكرد
ناهيد يك دستش را عقب آورد و روي كيرم گذاشت تا بفهمد چقدر تو كونش رفته
: پاره م كردي كونم را جر دادي
گفتم: نترس ريزتر از هيكل تو خيلي راحت كون ميدن جر كه نخورند هيچ، تازه چه حالي هم ميكنند
بعد از سه چهار دقيقه اي ثابت بودن، شروع به تمبه زدن كردم
كيرم از تنگي سوراخ كونش، داشت له ميشد
بدون اينكه هيكلم را از روي بدنش بردارم شروع به تلمبه زدن كردم
سوراخش چه حرارتي داشت!
انگار كونش از حرارت و تنگي ميخواست كيرم را ذوب كند
بطور يكنواخت و با سرعتي پايين تلمبه ميزدم
كيرم همانند مته اي كه در سنگ سوراخ درست كرده باشد و حالا بخواهد كمي سوراخ را گشادتر كند
ناهيد هم بطور هماهنگ با تلمبه كيرم ناله ميكرد
هر تلمبه م يكجور ناله ميكرد : آآخ اوخ اييي آآه اووي ..
يواش يواش شكمم را از روي كمرش برداشتم
سوراخ كونش كل درازي كيرم را ميفشرد و هنگام تلمبه سوراخش هم مقداري عقب و جلو ميرفت
با دوتا دستام ناهيد را از پهلو گرفته بودم و حالا باقدرت تلمبه ميزدم
با هر تلمبه اي يك موج روي كونش مي افتاد
احساس پيروزي ميكردم تا ديروز بعداز كلي التماس به زور بيشتر از 3دقيقه لاپايي نميداد اكثر وقتها فقط شلوارش را كمي ميداد و شرتش را پايين نميداد! فوري هم نصفه كاره سكس را نيمه تمام رها ميكرد و ميرفت پيش بچه خواهرش
حالا لبه تخت قنبل كرده بود و كيرم تو كونش تا دسته ميرفت و جز ناله حرف ديگري نميزد

كيرم را در آوردم كمي شامپو بزنم كه ناهيد گفت: بايدبرم توالت ان دارم
راست ميگفت كير خودم هم كمي بو گرفته بود به قول معروف در درياي كون، كيرم به ان نشسته بود
منم رفتم حمام داخل اتاق و كيرم را تميز كردم سپس دوتا متكا گذاشتم لبه تخت كه قشنگ قنبل كون ناهيد بالاتر بيايد
بعداز 5دقيقه ناهيدآمد
نگاهي به متكاها انداخت و گفت: خيلي ديگه مونده؟
در جوابش گفتم: ديگر اذيت نميشي
وقتي ناهيد خوابيد
كونش به خاطر متكا قشنگ بالا آمده بود
اولش كمي كونش را ورز دادم بعد شروع كردم به كونش سيلي زدن جوري كه قرمز شد
ناهيد داد زد آخه خودت طاقت داري اينجوري ميزني؟
كونش خيس بود و سيلي صداي بلندي ميداد روي لوپ سمت راست كونش جاي 4تا انگشتم افتاده بود
مقداري شامپو به كونش زدم
كيرم را گذاشتم دم سوراخش و تا دسته فرو كردم
صداي ضجه بلند كه با جيغ همراه بود فضاي اتاق را پر كرد
: آي آي نامرد.. كون... سوخت... پار... شدم
گريه بلندش نميذاشت حرف بزند
در عرض 5 دقيقه كونش فوري تنگ شده بود
كمي كيرم را عقب كشيده بودم ولي دلم نمي آمد درش بيارم
كمي ترسيدم
گفتم الان تمامش ميكنم و سپس تندتند تلمبه زدم
اولش تا ته فشار نميدادم ولي اين بار سوراخش خيلي زود باز شد و بنده هم تا دسته تلمبه ميزدم
ناهيدچندبار با گريه ي آرام گفت: تمامش كن بسه ديگه نميتونم
عليرغم ميلم بايد تمامش ميكردم
دستهايم را روي شانه هاش گذاشتم و بدن ناهيد را به سمت خودم هل ميدادم ميدادم و با كيرم تندتند تا اونجايي كه زورم ميرسيد تو كونش فشار ميدادم تا زودتر آبم بياد
وقتي با دستام ناهيد را به سمت خودم ميكشيدم خيلي تحريك كننده بود
صداي آي آي ناهيد بيشتر تحريكم ميكرد تا فشار و سرعت بيشتري به كيرم بدم
موقع آب آمدن فريادي كشيدم و تا آخرين حد كه ميتونستم فشار دادم و آبم را تو كونش خالي كردم
خيس عرق شده بودم نگاهي به سوراخش انداختم
سوراخ كونش مثل چاه همانطور باز مانده بود و قالب كيرم تو سوراخش جا مانده بود
اين جريان مال 2روز پيش بود و نميدانم آيا باز هم ناهيد را ميشه كرد يا نه؟

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
دختردایی خجالتی و دایی عصبانی

سلام من 18 سالمه و یکم چهار شونه بودم ولی بعد از اینکه رفتم باشگاه کمی شونه هام به تو جمع شد.
قدم بد نیست ولی یه 6 ماهی میشه میرم باشگاه و بدنم تا حدودی ورزش کاری شده.بگذریم بریم سر اصل مطلب
من یه دختر دایی دارم 15 سالشه هیکلش بد نیست و مهم تر از همه اینکه بلوغ زود رس داشت و به خاطر همین سینه هاش خوب بود و یه چیز دیگه که داشت این بود که لمبراش بزرگ تر از حد معمول بود فیسش مثل دخترا دیگه بود ولی خوش آرایش بود به نرمه کرم از این رو به این رو میکردش من از زمانی که به سن بلوغ رسیدم روش نظر داشتم و بد بختانه به خاطر اینکه راحت تونستم فیلم و عکس و داستان سکسی پیدا کنم از همون اول جلق میزدم و کمرم زیاد سفت نبود (البته بگم تمام خلاف من این بود که عکس نگا کنم یا یه پسر از همسایه بلند کنم و کنشو بزارم ). اولا من تو نخش بودم و فکر می کردم که اونم پایه هست ولی اینا فکر بود چون که اون بچه بود و از این چیزا سر در نمی آورد .به هر حال من از اول تو نخش بودم و به یادش جلق می زدم .از وقتی به سن بلوغ رسید جلو من با حجاب می گشت و اگر هم نمی گشت باباش کارش رو ساخته بود .کار به جایی رسید که من فکر کردم دلش می خواست البته بگم فقط حدس بود و هرگز من نمی تونستم اینا رو به وضوح در حرکتش بفهمم .

خلاصه سال پیش بود که مهمونی داده بودیم و تمام فامیل رو دعوت کردیم .(تمام فامیل منظور خاله ها ودایی ها و مامان بزرگ و بابا بزرگ )داشتیم سفره رو می چیدیم که من دیس رو برداشتم و دم در باهم می خواستیم رد شیم من دیس رو بالا گرفتم چسبیدم به دیوار که نمالونم اونم پشتش به من بود و چسبید به دیوار رو به رو که کیر ما مالیده شد به کون خانم من رو می گفتی از خجالت لبو شده بودم اونم سریع خودشو انداخت تو آشپز خونه که چشم تو چشم نشیم .عصر بود و همه مردا گرفتن خوابیدن و زنا همه رفتن تو اتاق و تعریف می کردن .منم با بچه ها تو اتاق خودم بودم دیدم می خواد بره دست شویی منم دل رو زدم به دریا گفتم به کسی که چیزی نمی تونه بگه می رم به خاطر امروز ازش معذرت می خوام و عکس العملش می سنجمش .با هر زحمتی بود عزم خودمو جزم کردم و رفتم پیشش دم در دست شویی بهش گفتم :ببخشید که امروز دم در بهتون خوردم .یکم سرخ شد .(اسمش هانیه هست) هانیه :خواهش می کنم اشکالی نداره ..منم خوش حال که چیزی نگفت و خیلی خراب نشد سریع دور شدم که خراب کاری نکنم.شب شد و قرار شد داییم اینا خونه ما باشن و مامان بزرگ و بابا بزرگم برن خونه خالم .شب رو خوابیدیم .صبح با دوستام رفتیم بیرون جاتون خالی رفتیم یه سری وسایل سکسی خردیم از قبیل کاندم اسپره ،تاخیری،و چند تا دارو برای سرد مزاج ها منم خوشحال کاندم ها رو با اسپره ور داشتم رفتم خونه رفتم تو اتاق که صبح تا ظهر مال من بود و تا شب داییم اینا توش بودن لباسامو عوض کردم و وسایلمو رو تخت گذاشتم وراحت اومدم بیرون .نگاه کردم دختر داییم داشت می رفت تو اتاق اول اصلا یادم نبود به دم در که رسید خشک شدم یاد کاندمها افتادم که رو تخت انداختم حالا چه جوری جلو داییم بدوم به سمت اتاق که دختر داییم داشت می رفت به سمتش مثل الاغ نشستم سر جام و منتظر موندم ببینم چه کار می تونم بکنم.بعد از 5 دقیقه دختر داییم داییم رو صدا کرد که داییم بیاد و کمکش کنه .داشت زبان انگلیسی کار می کرد و گیر کرده بود ولی خودمونیم ها زبان ش واقعا خوب بود .داییم گفت الان کیانوش میاد بهت کمک کنه .رو به من کرد گفت کیانوش جان لطف کن برو کمکش .رفتم تو اتاق دیدم کف اتاق نشسته و داره رو ش فکر می کنه تو یه قاعده تخمی گیر کرده بود .ولی من اولین کاری که کردم کاندما رو ور داشتم که یهو پرسید آقا کیانوش اونا چیه من یکم رنگم پرید و گفتم چیز مهمی نیست گفت اگه مهم نیست می تونم ببینمش من موندم چی بگم که دستش رو دراز کرد منم بسته رو گذاشتم رو دستش درش رو باز کرد یکم بو کرد درش رو بست و سوال کرد اینا چیه گفتم هیچی ولش کن حالا جا مشکل داری .داشت برام تو ضیح می داد که از لای لباس یه نگا به سینه های کوچیکش کردم خیلی سفید بود و من رو مثل چی مست کرد.مشکلش روبراش حل کردم و رفتم تو کامپیوتر تا از دیکشنری یه کلمه رو پیدا کنم که دیدم پسر خاله خرم کخش رو ریخته بود ورو صفحه دسک تاپ عکس سکسی گذاشته بود منم زرد کردم و نفهمیدم چه جوری صفحه مانیتور رو خوابوندم بعد نگاش کردم دیدم سرخ شده رفتم جاش نشستم رفتم تریپ خایه مالی که نگه چی دیده که اگه می گفت کلام پس معرکه بود گفتم هانیه خانم می دونی اون چی بود دیدم سرش رو انداخته پایین و هیچی نمی گه من دستم رو بردم زیر چونش و دادم بالا که سرش رو کشید عقب و با یه حالت ترس و خجالت نیگام کرد منم با گچ دیوار یکی شده بودم .به زور و با یه حالت التماس بهش گفتم : میشه درباره این موضوع به کسی چیزی نگی دوباره سرش رو انداخت پایین وبلند شد بره که من دستش رو گرفتم کشیدم و گفتم خواهش می کنم دستشو کشید منم نمی دونم از کجا به ذهنم رسید که گفتم : اگه نگی بهت می گم اونا چیه .بسته کاندم دستم بود و درش رو باز کردم و گفتم ببین تکون نخورد و فقط به اونا نگاه می کرد رفتمجلو تر که ببینه بهش گفتم اینا مال آلت مرداست. رفتم صفحه ی مانیتور رو دادم بالا و بهش گفتم نیگا این آقا هه هم داره با تردید اومد جلو و یه نگا انداخت .نمی دونم شاید وقتی دید که که حیا از بین ما رفته اینو گفت یا چیز دیگه ولی گفت که چه جوری می زارنش اونجا منم خشکم زد یه لحظه، بهش گفتم چه جوری بهت نشون بدم.دیدم ساکته بشه گفتم تو اول نشون بده تا من برات نصبش کنم .دیدم زیر لبی گفت اول تو منم یکی از کاندم ها رو در آوردم و دکمه های شلوارمو باز کردم و کیرمو دادم بیرون و یکم دست مالی کردم و کاندم رو کشیدم روش دیدم رنگش کاملا پریده دستشو گرفتم گذاشتم رو کیرم می خواست دستش رو بکشه که محکم گرفتم یه بوس کردمش که خودش رو میکشید کنار منم گرفته بودمش ذستمو گذاشتم رو سینش و کشیدمش تو بغلم تو داستانا خونده بودم باید زیر گردنو بخوری منم شروع کردم به لیسیدن بدش میومد دستامو بردم سمت شلوارش و زیپش رو کشیدم پایین و بهش گفتم شلوارتو در بیار بلندش کردم دیدم داره با اکراه در میاره کم کم داشت در میاورد به زانو هاش که رسید دیگه خودم کشیدم پایین گذاشتمش رو تخت و شرتشو در اوردم پاهاشو دادم بالا و شروع کردم کسشو خوردن یکم که خوردم دیدم داره قلقلکش میاد .نگه داشتم نفس گرفتم دوباره شروع به خوردن کردم که کمکم حال اومد یه لیس به کونش زدم کاندمو در آوردم جلو دهنش گرفتم و به زور تو دهنش کردم گفتم توف کن روش تف کرد منم کیرمو گذاشتم در سوراخش و فشار دادم تو یکم از سرش رفت تو منم دهنشو گرفتم پاهاشو گرفتم و به زور تومی کردم تا اینکه سرش رفت تو یکم جلو عقب کردم دوباره فشار دادم تا دسته رفت تو شروع کردم کمر زدن دوباره فشار دادم تا ته رفت تو یکم کمر زدم دیدم دارم میام در آوردم بردم تو دهنش کردم یکم تلمبه زدم بعد در آوردم همون موقع که داشتم در می آوردم در باز شد و داییم اومد تو یکی زد تو گوش من همون موقع آبم اومد دوباره زد و شروع کرد زدن اینقدر زد تا بیهوش شدم تو بیمارستان بودم که دیدم بابام و داییم بالا سرم عصبانی واستادن به هوش که اومدم بابام دو تا زد تو گوشم داییم بابامو گرفت و من زدم زیر گریه و تریپ خایه مالی بابام و داییم از اتاق رفتن بیرون و الان یه ساله از اون موضوع میگذره و من حتی نمی تونم تو چشای بابام نگا کنم راستس دختر داییم هم اینقدر خورده بود که بیمارستانی شده بود.رایطمون با داییم اینا خیلی سرد شده و من از کارم پشیمونم .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
مانی و عطش کون دخترخاله

سلام . من مانیم ...!

از وقتی 11 سالم همیشه با یاد دختر خالم جغ میزنم و کردنش برام آرزوی محال بود.
وقتی 13 سالم بود یه بار داشت تو خونمون راه میرفت و در کونش از رو شلوار آشغال چشبیده بود گفتم پاکش کن کونشو کرد بهم گفت برش دار از اونجا به کون نرمش پی بردم هنوزم دلیل این کارشو نفهمیدم ...!

اخه اون 6 سال از من بزرگتر بود و خیلی هم دختر خوبی بود .
اسمش پردیس بود قدش 152 و موهای فر تا شونه هاش ولی کون خیلی بزرگی داشت سایز کمرش کوچیک بود ولی کونش پر از چربی و دنبه بود رنگ تنشم سفید .
تا 17 سالگی به یادش جغ میزدم که دیگه یه روز خیلی زدم بالا و رفتم خونشون تا از دانشگاه بیاد چون هر وقت از دانشگاه میومد میرفت حموم .
خلاصه 5 ساعتی خونشون بودم و خالم ازم پذیرایی کرد تا این که اومد.
دختر خالم اومد و خیلی خسته بود و رفت حموم
وقتی رفت حموم دوربین موبایلمو گزاشتم تو اتاقش و گزاشتم فیلم بگیره .
خلاصه 20 دقیقه الکی فیلم گرفت تا این که دختر خالم از حموم اومد تو اوتاقش تا لباساشو عوض کنه...!
همش میترسیدم نکنه بفهمه دارم فیلم میگیرم که خوشبختانه نفهمید و اومد بیرون.
سریع رفتم تو اوتاق و دوربینو برداشتم . دلم خیلی میلرزید و استرس داشتم.
رفتم توالت خونه خالم و فیلمو نیگاه کردم.
زدم جلو تا وقتی فیلم دختر خالم بیاد وقتی اومد کیرم یهو سیخ شد .
دبدم به به چه کونی داره تمام بدنش اپیلاسیون شده وقتی راه میرف کونش میلرزید یادمه یه جایی از کیپ لای کونشو خارون و دستشو برده بود لای کونش من با اونجا خیلی جغ زدم وقتی برگشت یه کس خیلی قلمبه داشت و بی مو چه کسی بود و سینه هاش آویزون بود سایز سینش فکر کنم 85 اینا باشه خیلی سفیده و نوکش قرمز پر رنگ بود.
کلیپ رو ریختم تو کامپیوتر و از موبایم پاکش کردم

خلاصه چی کلیپی گرفتیم یه سالی باهاش جغ زدم خسته هم نمیشدم
کلا عاشق کونش بودم شبا به فکر کونش بودم آخه همیشه هم شلوار تنگ میپوشید چون قدش کوتاه بود و شلواراش سایز بچه بود.

یه روز کامپوترمون هنگ کرد و همه چی پاک شد حتی فیلمی که گرفته بودم و هر کاری کردم ریکاوری نشد . دیگه داشتم میمردم مثل قدیم به یادش جغ میزدم. کامپوترم شده منبع فیلم سوپر برای پر کردن جای خالیه کونش

تا این که یه شب اومد خونمون و پشت کامپوترم نشست و شروع کرد به گشتن.
تا صدام کرد گفت مانییییییییی!!!!!!
ترسیدم گفتم حتما سوپرارو پیدا کرده ...!
گفتم بله؟
گفت اینا چیه تو کامپوترت بی ادب؟
رفتم دیدم بله تو فولدر فیلم سوپراست .
گفتم پردیس تو فایلای خصوصی من نرو دیگه .!
بهم چپ چپ نیگاه کرد

دیدم من تو اوتاقم و اون . من پشت صندلی کامپوتر وایساده بودم و اون روش نشسته بود . سینه هاش از بالا معلوم بود داشتم به سینش نیگاه میکردم گفت خیلی کثافتی مانی
گفتم چرا ؟
گفت به چی نیگاه میکنی؟
گفتم هیچی تو چه قد گیری ...!
گفتم این فیلما چی هست حالا ؟
گفت یعنی تو نمیدونی؟ حتما کاره باباته آره؟
گفتم واقعا نمیدونم و ماس رو گرفتم یکشیو باز کردم...!
پردیس جلوی چشماشو گرفت گفت ببندش پر رو...!
گفتم چیزی نیست که این لذتو خدا برای ما گزاشته مگه بده؟؟؟؟؟؟
گفت پر رو بزرگ شدی زبون در آوردی...!
گفتم پردیس ولمون کن راست میگم دیگه ...!
از صندلی پاشد و رفت از پشت به کودنش نیگاه کردم یا تشرت تنگ ویسکوز تنش بود خیلی سکسی شده بود .
گفتم پردیس بیا کارت دارم...!
گفت بگو ؟
گفتم میخوام واسه دوست دخترم کادو بخرم از لاک تو خوشم اومده میتونم ببینم؟
گفت راست میگی قشنگه ؟ گفتم آره صاف جلوش وایسادم دستشو گرفتم و فشار دادم.
گفتم الاله من خودم اندازه این لاکا دوست دارم ...!
خندید گفت چی؟ تو همون مانی جوجوی خودمونی؟
گفتم الان دیگه مانی جوجو تو شرتمه ...!
دستشو ول کردم و تو لباش نیگاه کردم خیلی برق میزد.

قدش از من 20 سانت کوتاه تر بود تو بغلم راحت جا میشد.
گفتم یه چیزی بگم به کسی نمیگی؟
گفت نه؟
گفتم 7 ساله دوست دارم باهات رابطه داشته باشم!!!!
گفت چیییی؟

گفتم شب بهت اس ام اس میدم و رفتم بیرون اوتاق...!
پردیس رفت خونشون و ساعت 11 شب بهم اس ام اس داد...!
گفت منظورت چی بود عصر؟
گفتم منصورم سکس بود...!
جواب داد سکس ‌؟ با تو؟
گفتم آره!
گفت من تاحالا سکس نکردم حالا بیام با تو؟
گفتم اما من قدر تورو میدونم...!
گفت فردا بیا خونمون ببینم چرا اینجوری شدی؟
گفتم باشه شب بخیر..!

خیلی استرش داشتم و فردا تا خوابم برد .

ساعت 11 پا شدم . رفتم حموم و موهای تنمو زدم. گفتم شاید تونستم بکنمش
خلاصه رسیدم به خونشون و زنگو زدم.
درو باز کرد و رفتم بالا دیدم من و اون تنهاییم.
گفتم خاله کجاست؟ گفت رفته میوه بگیره..!

رفتم از پشت بغلش کردم و از رو شلوار بهش خوب چسبیدم خیلی استرس داشتم
یادمه میخواستم بیوفتم زمین.
با دستم سینشو گرفتم و از رو لباس مالوندم .
هیچی نگفت فهمیدم به رویای 7 ساله ی خودم رسیدم.
یقه ی تیشترتشو دادم پایین تا سیته هاش بیوفته روش.
زیر سینش داغ و خیس بود.
گردنشو بوس کردم .
و اومدم جلوش نمیدونم چرا نتونستم ازش لب بگیرم ولی سینه های از دو طرف به هم چسبوندم و شرو ع کردم خوردنشون.
از سینه هاش شروع کردم بوس کردم اومئم رو به پایین.
دستم میلرزید شلوارکشو دادم پایین و پاهاشو بغل کردم.
در همون حالت کونشو از پشت میچلوندم و فشار میدادم.
مثل یه بادکنک پر از آب بود.
پردیس برگشت و دیدم لای کونش جولوی سرمه .
سرشمو کردم لای کونش و شروع کردم لیس زدن لای کونش.
سرمو فشار دادم رو به سوراخش و شروع کردم لیس زدم.
پردیس رفت جلو و نشت روی کاناپه گفت مانی جوجو رو مییشه نشونم بدی؟
شلوارم با لرز در آوردم مثل یه خواب بود فکر کردم اینم مثل خوابای همیشگی هست.

مانی رو درآوردم زیاد کلفت نبود ولی میشد باهاش اون کونو گایید.

پردیس از روی مبل خابید رو زمین و من کرمو کردم لای رون پاش عقب جبو کردم الاله گفت برو آز آشپزخونه روغن لادن رو بیار.
رفتم آوردم گفت بریز لای رونم ریختم . و کیرمو کردم لای رونش .
خیلی لیز شده بود و در عرض 30 ثانیه آبم اومد.
گفت هنوز که کاری نکردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این بود‌ آرزوش 7 سالت؟
داشتم میلرزیدم گفتم باید بکنم توش باید بکنم...!
کیرمو گرفتم تو دستم و کردم لای کونش .
لای کونش کیرمو بالا پایین کردم تا سوراخشو پیدا کنم .
از روغن لادش رختم روش و سرشو فر کردم داشتم میلرزیدم و طاقت هیچ چی نداشتم.
گفت بکن ترسو پردیس مانو جوجورو میخواد...!
کیرمو تا ته کردم به یه صدای نازک و آروم گفت آی درد داره. بکش بیرون
گفتم پردیس خیلی نرمی خیلیییییییی...!
اینو که گفتم استشو گزاشت رو کونش شروع کرد واسم بمالونه...!
دیوونه کننده بود کونشو میمالوند و کیر من تو سوراخش بود.
گفت حالا نظرت چیه؟ اینجوری دوست داری؟
کیرمو در آوردم شروع کردم کونشو لیس زدن.
برش گردوندم و از لب گرفتم یه لب حسابی رژ لب انگور زده بود .
بلندش کردم گفتم پاهاتو بچسبون به هم این کارو کرد.
از جلو کیرمو کردم لای رون پاش و تو چشماش نیگاه کردم .
در همون حالت لباشو خوردم.
بهم گفت از پشت این کارو بکن.
از پشت کردم لای رونش پاش و کرم تا وسطای رونش میرفت.
از جلو دستشو کرد لای پاش و کیرمو بالا پپایی کرد .
گفتم آبم داره میاد الاله...!
گفت بریز لای پام مانیییییییییی...!
ابم اومد و ریخت لای پاش...!
پردیس گفت اخی دلم برات سوخت...!
گفتم تو خیلی حرفه ای بودی همه فکر میکنن تو خیلی پاکی..!
گفت از کجا میدونم نیستم؟
گفتم ازت معلومه قبلا سکس داشتی...!
گفت شایدم نداشتم و اولین بارم بوده...!
از اون به بعد دیگه نتونستم باهاش سکس کنم و باز به یادش اون سکس جغ میزنم...!

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کون دادن به زندایی با کیر مصنوعی

سلام.من سینا هستم22سالمه.اول از هر چیز بگم من عاشق بردگی و تحقیر شدن توسط زنام
تقریبا 2.3سالی هست که من با این نوع سکس آشنا شدم و خیلی علاقه مند شدم.و الان هر فیلمی مه راجع به این نو سکس باشه رو دارم.سال 88بود که واسه دیدن داداشم با خانواده رفتیم آمریکا.تو دنور زندگی میکنه.با خودم گفتم هرطوره من باید این نو سکسو تجربه کنم.تو ایران که نمیشه از اینکارا کرد.از طریق یه سایت مخصوص یکیو پیدا کردمو پولشو واریز کردم.قرار بودفردا برم اونجا که با زنه حال کنیم.یه زنه35.6ساله اومد تو اتاق.واقعا زن زیبای بود.قد بلند.سفید.اصلیتش آلمانی بود.بهم گفت من زیاد این سکسو انجام دادم ولی من گفتم دفه اولمه ونمیدونم چجوریه.بدون هیچ مقدمه ای لباسامو در اورد.همزمان لبامو میک میزدو گاز میگرفت.شلاقو برداشتو محکم بدون هیچ فاصله ای میزد رو کونم.از شدت درد دادم بلند شده بود هوا.گفت دهنتو میبندم که تاثیری رو کارم نداشته یاشی.با یه دستمال دهنمو بست.محکو با شلاقش منو میزد.کونم قرمز قرمز شده بود.خوابوند منو رو مبل و دستکشاشو دستش کرد.آروم آروم انگشتاشو میکرد تو کونم.کم کم کامل یه دستش رفت تو..داشتم جر میخوردم.صدامم که در نمیومد.پیش خودم گفتم چه گهی خوردم که اومدم.تو همین حال دیدم یه کیر مصنوعی از تو کیفش اورد بیرون.وایییییییی.خدا چی میدیدم.یعنی این قرار بود بره تو کونم!!!!!کیر مصنوعیرو وصل کرد به خودش و با فشار کرد تو کونم.خلاصه سرتونو درد نیارم نزدیک45دقیقه داشت منو با فشار تمام میکرد.دیگه داشت گریم در میومد.ازم یه لب گرفتو لباساشو پوشید و گفت ببخشید که دردت اومد.بلخره حال کزدن دردم داره.تا فردای اونروز کونم به شدت میسوخت.ولی واقعا بهم حال داده بود.هفته دیگش برگشتیم تهران.هنوز تو کف اونروز بودمو حسرت اینکه چرا برگشتیم ایران.اونور این کارا خیلی رایجه ولی تیران بفهمن همچین حسی داری معلوم نیست با آدم چکار میکنن.روزا همینطور میگزشتو منم دیگه فراموش کرده بودم این حسمو تا اینکه داییم زنگ زدو گفت داریم میایم ایران .من تو کونم عروسی بود که دارن میان.یه زندایی دارم به اسم سمیه.من از بچگی عاشقش بودم و سعی میکردم دوس دخترامو بر اساس اون انتخاب کنم.قیافش .هیکلش.این زندایه من فدش خیلی بلنده بال اندامه ترکه ای.سفید.چشمایه زاغ.مثل دخترای روسی بود و از نظر قیافه به ایرانیا نمیخورد.روز موعود رسیدو من به اتفاقه خونواده رفتیم فرودگاه.با هم سلام . احوالپرشی کردیمو هر چی نگا کردم زنداییمو ندیدم.به داییم گفتم:دایی پس زندایی کم؟گفت میادش.یه کاری واسش پیش اومده.گفتش؟سینا جان ما میریم بیرون فرودگاه تو مننتظر زنداییت وایسا وسایلشو بیار.یه 10دقیقه های منتظر بودم که یهو یه دست اومد رو شونم.سرمو برگردوندم دیدم سمیست.تو کونم عروسی شد.گفتم رسیدن به خیر زندایی.چطوری منو شناختی از پشت؟گفت موهای طلاییتو هیکلت تابلویه عزیزم.یکم با هم احوالپرسی کردیمو رفتیم خونه.قرار بود یه هفته ایران بمونن.وسایلشو بردم گذاشتم تو اتاقم.داییم با مادرم رفتن بیرون که به کارایی که داییم بخاطرش اومده بود ایران برسن.من موندمو زنداییم.خیلی راحت جلوم راه میرفت.منم چون از این صحنه ها زیاد دیدم عین خیالم نبود.
گفت:سینا راستی خونه نت داری؟
گفتم:اره.الان لپتاپمو میارم
گفت:دستت درد نکنه.باید ایمیلامو چک کنم
لپ تاپمو دادم بهش رفتم حموم یه دوش بگیرمو تو حموم حسابی به یادش جق زدم.خودمو خشک کردمو اومدم بیرون رفتم تو اتاق دیدم زنداییم به یه چیزی تو لپتاپ خیره شده که اصلا متوجه اومدن منم نشده رفتم ببینم چی نگا میکنه مه یهویی قلبم اومد تو دهنم.فیلمایی که گفتم ازش زیاد دارمو داشت نگاه میکردزبونم بند اومد به پته پته افتادم.که
گفت:سینا این چیه تو نگاه میکنی؟
گفتم:زندایی به خدا نگاه نمیکنم.فقط بعضی وقتا.تو رو خدا به خونوادم چیزی نگو.اگه بگی دیگه نمیتونم تو چشاشون نگاه کنم
گفت:چرا؟
گفتم:
اخه میدونین که این نو سکس تو ایران رایج نیست .هیچکی خوشش نمیاد
گفت:از کجا میدونی تو همین ایرانم خیلیا این کارو میکنن
گفتش:دوس داری یه دختر با کیر مصنوعی بکنتت؟
سرمو انداختم پایینو تکون دادم که یعنی آره
گفت اه زن باشه چی؟بهش نمیدی؟
گفتم:اصلا کسی نیست که اینکارو کنهومن به پیرزنشم راضیم!!!!!
یه خنده ی معنا داری بهم کردو گفت؟نه دیگه از پیرزن بهترم عزیزم
باو.رم نمیشد این حرفو بزنه.گفتم چی؟
گفت مگه نمی خواستی به یکی بدی کی از من بهتر
از خوشحالی دالشتم بال در میووردم.گفتم:آخه کیر مصنوعی ندارم من
گفتش:اون با من .فردا میرم از یکی از دوستایه قدیمیم که تو کاره همجنس بازیه میگیرم.چند دقیقه حرف زدیم که یدفه داییمینا اومدن.
فرداش رفت که کیر مصنوعیرو از دوستش بگیره بهم زنگ زد گفت که حله گرفتم
حالا مونده بود ی مکان.باورم نمی شد به این زودی به خواستم برسم اونم با کسی که اصلا فکرشم نمیکردم.بهد چند ساعت فکر کردن قرار شد بریم باغمون.ظهر سر ناهار رفتم کلیدئ باغو از جیب بابام پیچوندم.بهد از ظهر من از خونه زدم بیرون . قرار شد که سمیه هم به بهانه دیدار دوستایه قدیمیش بیاد باغ.تو باغ منتطر بودم که دیدم اومد.سر حال به نظر میرسید.رفتیم با هم تو خونه ای که وسط باغ بود.لباساشو در آوردم.واییی .اصلا فکر نمیکردم که یه روزی بتونم لخت ببینمش.از رو شلوار لی کسشو میمالوندم و لبلاشو تو دهنم میمکیدم.دستمو بردم رو سینه های سفیدش که مثل دو تا ژله بود و نوک سینشو گذاشتم تو دهنمو میلیسیدم.اونم دستشو برده بود لایه موهام.خیلی حشر شده بود.با همون حالت دستمو بردم زیر کونشو بلندش کردم گذاشتم رو تخت و شروع کردم شلوترشو در آوردن.یه شرت سکسی مارک دار پوشیده بود .چوچولشو کردم دهنمو مثل وحشیا میخوردم البته بیشتر گاز میگرفتم که اونم هی جیغ می زد.گفت سینا مگه قرار نبود من بکنمت؟اینجور که داره پیش میره فک نکنم نوبت به من برسه؟گفتو آخه تو خوابم نمی دیدم یه روز باهات اینجوری باشم.گفت خب حالا.بیا سریع کارو انجام بدیم تا کسی نیومده.منو خوابوند رو تخت خودش خوابید روم.از لبام شروع کرد به لیسیدن.گردنمو گوشمو همه جامو داشت میلیسید.تفشو مینداخت تو دهنم.از اینکارش خیلی خوشم میومد.اونم تا فهمید همینجوری تف مینداخت تودهنم.ناخوناشو میکشید رو تنم.دردم میومد ولی هیچی نمی گفتم.گفت سینا شاش دارم.دهنتو وا کن.هنوز دهنمو وا نکرده کسشو جا کرد تو دهنمو شاشیددددددددد.سعی میکردم شاششو نخورم و لی نمی تونستم کسشو از دهنم بکشم بیرونو همشو قورت دادم.گفت کسمو بلیسو تمیزش کن.زبونمو میکشیدم رو کسشو هر بار که میکشیدم یه آههههههههههههههههههبلند میکشید.رسید به کونم.اول رونامو میمالید.من بدنم بی موست.با انگشتاس کونمو میمالید محکم میزد رو کونم.حسابی حشر شده بودم.تلفشو انداخت تو سوراخمو با انگشت شستش کرد تو سوراخم.دردم میومو اونمن بیشتر میکرد تو انگشتشو.سه تا انگشتو با هم کرد تو کونم.یه دفه انگار یه چیزی ته کونم شروع به سوزش کرد.
سمیه: چی شد عزیزم؟
من:هیچی.تو ادامه بده.کونم میسوزه.عیبی نداره
سمیه:این که تازه اولشه.هنوز کیر نرفته توت.
زبونشو کرد تو سوراخمو لیس مسزد.سوراخم هی داشت گشادتر میشد.کیر مصنوعبرو به خودش وصل کرد.گفتش سینا جون حالا وقتشه که کیر زنداییتو بخوری.ببینم چیکار میکنیا
کیرشو فرو کرد تو دهنم .تا بیام مزشو بفهمم تا ته رفته بود تو حلقم و سمیه هم هی بیشتر فشار میداد.دستمو فشار دادم رو رونش که دارم خفه میشم ولی اون هیچ توجهی نمیکرد.کم کم عادت کردم.سر کیرو با زبونم میک میزدم.چشامو بسته بودمو حسابی حال میکردم.سمیه هم موهامو تو دستش گرفته بود و چنگ میزد که من دردم بیاد.هرچی تف داشتم تو دهنمو میمالیدم به کیرش.آخ اوخش بلند شده بود.کیرشو از دهنم در اوردم منو برگردونو.کرم مالید به در کونم.کیرشو با فشار داد تو.سوزش کونم داشت بیشتر میشد.اومدم داد بزنم که دستشو گذاشت جلو دهنم.قمبل کرده بودم واسش.سرعت تلمبشو بیشتر میکرد.دیگه داشتم جر میخوردم.دستمو محکم گذاشتم رو متکا از شدت درد.
سمیه:جوووووووووووووووووووون.دردت میاد؟آره؟جرت میدم.مگه نمیخواستی جرت بدمجیغ بکش.جیغ بکش.
کیرش از تو کونم در اومو خوابید رو من و دوباره تا آخر کرد تو.چسبیده بود بهم.داغیه تنشو حس میکردم.تا ته رفته بود تو کونم.گفتم زندایی تورو خدا بسه.به خدا دارم جر میخورم.یواشتر.آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآیییییییییییییییییییییییییی خدااااااااااا.تورو قرآن
سمیه:خفه شو .تازه دارم حال میکنم.جیغ بکش.هر چی بیشتر جیغ بکشی منم تندتر میکنم.هر لحظه تلمبشو سریعتر میکرد جوری که تخت داشت صدا میداد منو برگردنود گفت سینه هامو بمال.سینه هاش تو دستام بود.ا.نم خودشو چسبونده بود به منو تلمبه میزد.پاهاش تو پاهام قفل بود.خیلی حال میداد.گفتم:تندتر .جرم بده.کونم مال توئه.جر بده.اخخخخخخخخخخخخخخخخخخ.اونم نامردی نمیکردو تندتر میکرد.دیگه دو.تامون بدجوری خیس عرق بودیم.کیرمو که بدجور سیخ شده بود رو میمالید.کرد تو دهنش و حسابی واسم میخورد.تا ته میکرد تو دهنش.خایه هامو حسابی لیس میزد.نشیت رو کیرم.بالا پایین میکرد .سینه هاش تو دستم بود.کیر مصنوعیرو کرد دهنم .من کیر اونو میخوردم اونم داشت بالا پایین میشد رو کیرم.آبم داشت میومد.بش گفتو آبم داره میاد .کیرمو کرد تو دهنشو کل آبمو خورد.به جفتمون خیلی حال داد.نیم ساعت تو بغل هم بودیم که با صدای بوق ماشین بابام بلند شدیم.لباسامو پوشیدمو با سمیه از ته باغ زدیم بیرون

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
صیغه محرمیت

داستانی که براتون تعریف میکنم برگرفته از واقعیت هست. داستانم رو به دو بخش مقدمه و روز حادثه تقسیم میکنم که در قسمت مقدمه داستان نیمه سکس هست و در قسمت روز حادثه اولین سکس واقعی زندگیم رو براتون تعریف می کنم ...

قسمت اول : مقدمه
همه چیز از یه کنجکاوی بچگانه شروع شد . شماره تلفنی که بهش داده بود بالاخره وسوسه اش کرد و باعث دوستی اون و برادرم شد . در یک خانواده مذهبی بزرگ شده بود ، چادری و با قد 160 و وزن 42 کیلو گرم و سایز سینه 70 و سبزه رو بود .
اولین بار که دیدمش از نجابت و متانتش خیلی خوشم اومد . برادرم که هوسباز بود اصلا با اون جور نبود . بعد از گذشت مدتی برادرم متوجه شده بود که دختری نیست که بگذاره حتی دستش رو بگیره واسه همین کم کم رابطشون سرد و سردتر میشد . در این حین اون به من زنگ میزد و درد دل میکرد و ازم راهنمایی میخواست . با گذر زمان رابطه عاطفی و صمیمانه ای بین ما در گرفت . حتی دیگه محرم اسرارش شده بودم و مشکلات خانوادگیش رو با من در میان میگذاشت و اختلاف نظرش با پدرش رو با حرفهای من تحمل می کرد . سرتون درد نیارم چند ماهی که به همین روال گذشت و دیگه با برادرم هیچ رابطه ای نداشت اما تلفنی با هم در ارتباط بودیم ولی هرگز صحبت از دوستی مطرح نشد . هردومون به هم علاقمند شده بودیم ولی به زبان نمی آوردیم. با هم بر سر خیلی از موضوعات تفاهم داشتیم و در نهایت بهش گفتم و مسیر حرفهامون عوض شد و تصمیم گرفتیم که با هم ازدواج کنیم . با توجه به شرایط خانواده اش روزی به من گفت از اینکه با من تلفنی صحبت میکنه احساس گناه میکنه و برای اینکه گناه نکنیم بهتره صیغه محرمیتی بینمون خونده بشه تا من برم سربازی و رسما خواستگاری کنم . اولش قبول نکردم و گفتم رضایت پدر میخواد اما گفت تحقیق کرده و به سن قانونی رسیده و از نظر شرعی مشکلی نداره ! منم حرفش رو قبول کردم خودمون بینمون صیغه جاری کردیم ! ( اما فکر کنم اشتباه کردیم و درست نبوده !!!)
از اون به بعد بیرون رفتنمون زیاد شده بود . من اون رو زن شرعی خودم میدونستم . یکی از روزهای تابستان که بمناسبت تولدم بیرون رفته بودیم تا هدیه ام رو بده برای اولین بار ازش خواستم که دستاش رو تو دستام بگیرم با اکراه قبول کرد و به محض اینکه دستاش رو تو دستام گذاشت بر پشت دستاش بوسه زدم . مثل لبو قرمز شد .
از اون روز به بعد اجازه میداد دستاش رو بگیرم و ببوسم . دیگه بصورت تلفنی حرفهای عاشقانه و سکسی میزدیم و پشت تلفن از هم لب میگرفتیم . اون هم من رو شوهر شرعی خودش می دونست ! مدتی به همین روال گذشت تا یک روز رفتیم کنار دریا تو یه جای دنج ازش درخواست کردم که لباش رو ببوسم و برخلاف تصورم راحت قبول کرد و وقتی لبهام رو لبهاش گذاشتم زیباترین لذت زندگیم رو تجربه کردم ازش خواستم که اندازه سینش رو میخوام لمس کنم با مکافات راضی شد . وقتی آروم آروم دکمه های مانتوش رو باز میکردم نفسهاش به شماره افتاد دلهره ای وجود من رو هم گرفت . گفتم میخوای باشه برای بعد گفت مرگ یک بار شیون یک بار . چشم هاش رو بست و گفت من آماده ام دستم از لای مانتوش به بدنش نزدیک کردم گرمای خاصی داشت از روی لباسش سینه هاش رو لمس کردم دیگه نفسش بالا نمیومد اما از بزرگ شدن سینه هاش فهمیدم تحریک شده دلم رو به دریا زدم و لباسش رو آروم بالا زدم با دستش ممانعت کرد اما وقتی دوباره لبم رو بین لباش حس کرد شل شد و گفتم فقط همین یه بار از زیر دست بزنم هیچی جوابم نداد و من سکوت رو علامت رضا دانستم و دست به کار شدم وقتی اولین بار سینه های کوچکش رو تو دستام حس کردم گویی تمام خوشی های دنیا تو دستام بود کمی سینه هاش رو مالیدم خیس عرق شده بود با نوک سینه هاش ور میرفتم سرش رو شونه هام گذاشته بود و اصلا به چشمام نگاه نمیکرد . چشمانش هنوز بسته بود . کم کم دستم به سمت شلوارش بردم و از روی شورتش با کس کوچولوش بازی کردم . با انگشتاش شونه هام رو فشار میداد معلوم بود که کاملا حشری شده بود خواستم دستم زیر شرتش ببرم اما نگذاشت دوباره به لب گرفتن متوسل شدم آنچنان با فشار لبم رو میک میزد که هر آن ممکن بود لبم خون بیاد . در حین لب گرفتن با سینه هاش ور رفتم که حالا کاملاً سفت شده بود آروم دستم رو کسش بردم و می مالیدم . دستم بردم زیر شلوارشش و از روی شرتش شروع کردم به مالوندن . بهش گفتم دوست داری میمالمش؟ هیچی نمیگفت سرم و بردم زیر مانتوش و آروم نوک سینه هاش رو به لبام گرفتم آه کوچکی کشید و چادرش رو روم انداخت و سرم رو به سینش فشار داد و گفت بخورشون مال خودتن ! در همین حین خواستم دستم از زیر شورتش به کسش که کاملا خیس شده بود و نسبت به قبل کمی باد کرده بود برسونم اما نگذاشت و هرچه تقلا کردم اجازه نداد که نداد دستش رو گذاشتم رو کیرم اما خجالت کشید و نگرفت و قول داد تو یه موقعیت دیگه حتما میگیردش و اجازه میده منم از زیر کس نازش رو حس کنم . خواستم کیرم رو دربیارم و نشونش بدم که یک نفر از دور به سمتمون میومد از هم فاصله گرفتیم ...

قسمت دوم : روز حادثه
از اون روز به بعد دیگه لب گرفتن و با سینه اش بازی کردن و خوردنشون برامون عادی شده بود اما هنوز نمیگذاشت به کسش از زیر شورت دست بزنم . ما عاشق واقعی هم شده بودیم . شبانه روز به هم فکر میکردیم . دائما به هم حرفهای عاشقانه میزدیم و کسانی که از رابطه ما باخبر بودن به ما غبطه میخوردن و همیشه ما رو الگو خودشون میدونستن تا اینکه یک روز خونه تنها بودم بهش زنگ زدم گفتم بیا موقعش که به قولت عمل کنی ، کیرم رو ببینی و دست بزنی قبول کرد برای اولین به خونمون بیاد . دل تو دلم نبود قلبم هر لحظه تند تر میزد انگار که اولین بار بود که میدیدمش قرارمون ساعت 10 صبح بود . بالاخره اومد ، از همیشه خوشگل تر شده بود چادرش رو درآورد و با اصرار من مانتوش رو هم در آوردم برای اولین بار بود که با بلیز و شلوار میدیدمش با یک لیوان شربت ازش پذیرایی کردم حالش که کمی جا اومد ازش خواستم مغنعه اش رو هم در بیاره تا موهاش رو ببینم خجالت میکشید اما بهش گفتم ما زن و شوهریم و اشکالی نداره گفت خودت درش بیار ! در یک چشم بهم زدن مغنعش رو در آوردم . وای چقدر چهره اش بدون حجاب زیبا و دلنشین تر بود . موهای بلندی تا روی باسنش داشت . همینطور که موهاش رو نوازش میکردم سرش رو گذاشتم روی پاهام و پاهاش رو روی مبل دراز کردم و شروع کردم به بوسیدنش . از موهای نازش تعریف میکردم صورتش قرمز شده بود خیلی خجالتی بود! دستام رو گذاشتم روی سینه هاش و شروع به مالوندش کردم . گفت لبات رو میخوام و مثل همیشه محکم لبام رو میمکید . دستم رو از زیر بلیزش به سینه هاش رسوندم و با نوک سینش بازی کردم و بلیزش رو بالا زدم و سینه هاش رو به لبم گرفتم ( توضیح بدم که هیچ وقت سوتین نمی بست ) شروع کردم به خوردنش و لباس خودم رو درآوردم و نوبت توست که سینه هام رو بخوری و اونهم قبول کرد و سینه هام رو خورد . گفتم بلیزت رو دربیار اولش قبول نمیکرد اما با اصرار من گفت خودت در بیار . بلندش کردم و بردمش تو اتاق خوابم و روی تختم خوابوندمش و بلیزش رو درآوردم و زیر لاله گوشش رو خوردم و با دستام سینه های نازش رو نوازش کردم با زبونم گردنش رو لیس می زدم و به سمت سینه اش رفتم . نوک سینه اش رو به دندونم گرفتم با دستم کس نازش رو از روشلوار می مالوندم و کم کم دستم رو بردم زیر شلوارش و از رو شورتش کس نازش رو که کمی تپل شده بود مالوندم خواستم دستم ببرم زیر شورتش اما نگذاشت گفتم قول دادی بهم اجازه بدی گفت فعلا نه گفت پس تو کیرم رو بگیر از رو شلوارکم کیرم که دیگه داشت میترکید مالید گفتم اینجوری حال نمیده از زیر بگیر قبول کرد و خواست دستش رو بکنه تو شورتم که گفتم اینجوری نه ! شلوارکم رو درآورد و من بلافاصله شورتم رو کشیدم درآوردم همینجوری هاج و واج داشت کیرم رو میدید و من لخت لخت جلوش وایساده بودم گفتم چیه؟چرا شروع نمیکنی گفت قرار نبود لخت بشیم! دستش گذاشتم رو کیرم گفتم لوس نشو دیگه و خوابوندمش به کمرش و شروع به لب گرفتن کردم و سینه هاش رو مالوندم محکم کیرم تو دستاش بود و میگفت فکر نمیکردم اینقدر بزرگ باشه این بخواهد تو کسم بره که پاره میشم ! گفتم خودم همچین بکنمت که دردی نفهمی عشقم ! گفتم موقعش که کس نازت رو ببینم هیچی نگفت و شلوارش رو کشیدم پائین چشماش رو بست منم شلوارش رو از پاش درآوردم و خواستم شورتشم دربیارم که نگذاشت گفت فقط بکش پائین شورتش کشیدم پائیین و لبه تخت نشوندمش و شروع کردم به مالیدن کسش بازوهام رو محکم چنگ میزد و کم کم آه می کشید کسش کاملا خیس شده بود گفتم میخوام کست رو بخورم هیچی نگفت زبونم رو گذاشتم روی نافش و با سینه هاش ور رفتم که خودش رو کمرش خوابید و پاهاش رو رو لبه تخت گذاشت شورتش رو درآوردم هیچ مقاومتی نکرد سرم رو گذاشتم لای پاش و شروع کردم با چوچولش بازی کردن و حسابی کسش رو خوردم و میک زدم دیگه آخ و اوخش دراومده بود رو وسط تخت بردمش و روش خوابیدم حالا جفتمون لخت لخت تو بغل هم بودیم . باورم نمیشد این صحنه بارها تو خواب دیده بودم کیرم گذاشتم لای پاش و دائما ازش لب می گرفتم و سینه هاش رو می خوردم . گفتم نوبت تو کیرم بخوری و برام ساک بزنی گفت نه بدم میاد گفتم مگه تاحالا خوردی که بدت بیاد؟ناراحت شد گفت بشعور مگه جنده ام ؟ گفتم پس بخور شاید خوشت بیاد کیرم جلو دهنش گرفتم یک کم با کیرم ور رفت یه نگاه خاصی بهم میکرد که احساس شرمندگی میکردم عرق سردی رو پیشونیم نشسته بود بیکباره با صدای بلند گفتم بخور دیگه لعنتی ! بیکباره کیرم تو دهنش کرد و دائما دندونشاش به کیرم میخورد گفتم دندون نزن یک فشار کوچک دادم کیرم داشت میرفت تو حلقش نزدیک بود خفه بشه ! کیرم از دهنش درآورد و هی سرفه میکرد ترسیدم فقط فحشم می داد بغلش کردم و موهاش رو نوازش کردم آروم شده بود و گریه میکرد و گفت دیگه با من از این کارا نکن ! گفتم باشه عشقم نمیخواستم اذیتت کنم . حالا اون گریه کن من گریه کن ! نمیدونم چرا گریه میکردیم!!! با زبونم اشکاش رو پاک کردم دیگه آروم آروم شده بود لبام رو لباش گذاشتم و دوباره سینه هاش رو تو دستام گرفته بودم که دستش رو برد رو کیرم که دیگه از ترس کوچک شده بود بیکباره خنده بلندی کرد و گفت اون اژدها حالا شده کرم خاکی و دوتایی کلی خندیدیم و گفتم حالا تو اژدها دوست داری یا کرم خاکی ؟ گفت معلومه اژدها گفتم ای شیطون دوباره لب گرفتیم و سینه هاش رو مالوندم و رفتم سراغ کسش و پاهاش رو باز کردم و لبم رو چوچولش گذاشتم و شروع کردم به خوردن دیگه هیچی نمیگفت کیرم که گنده شده بود گذاشتم رو کسش و گفتم این اژدها میخواد بره تو غار بخوابه و هی به کسش میمالیدم گفتم یک کم بدم تو گفت نه و از جاش پرید دوباره خوابوندمش و گفتم باشه فقط میمالم بهش کمی که با کیرم رو کسش شلاقی میزدم کسش باد کرد و دوباره تحریک شده بود رو شکم خوابوندمش و کیرم گذاشتم لای کونش و روش خوابیدم و گردنش خوردم با اینکه لاغر بود اما کون نرم و تپلی داشت خودشم دیگه کونش عقب و جلو میکرد و همکاری میکرد گفتم بکنم تو کونت گفت میگن خیلی درد داره گفتم حالا امتحان میکنیم یک بالش زیر شکمش گذاشتم و با انگشتم با سوراخ کونش ور رفتم تا جا باز کنه کیرم خیس کردم و گذاشتم دم سوراخ کونش و فشار دادم اونم کونش رو تنگ میکرد نمیگذاشت بره تو گفم شل کن تا شلل کرد با یک فشار سر کیرم رو کردم تو کونش جیغ بلندی کشید خواست فرار کنه اما نگذاشتم افتادم روش و هی تلمبه زدم داد میکشید و درد میکشید گفتم اصلا بهت حال نمیده گفت میده ولی خیلی درد داره گفتم تحمل کن داره آبم میاد دوباره شل کرد و با چند تا تلمبه آبم اومد و گفت بریز رو سینه هام و آبم و به همه سینه هاش مالید . کمی همدیگه رو بغل کردیم و لب گرفتیم بهم گفت خیلی نامردی من بهت اعتماد کردم فکر نمیکردم بهم تجاوز کنی ! فکر کردم نهایتن میخوای بمالی و دائما سرزنش کرد و هر چی حال کرده بودم از دماغم در آورد . با هم دیگه رفتیم حموم و اولین حموم مشترکمون برگزار کردیم ...

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کس تپل دوست مامانم سمیه


ما ی دوست خانوادگی داریم که سال های زیادیه باهم درارتباطیم.این اشنامون یه زن داره به اسم سمیه که رفیق فاب مامانمه.شوهر درستی نداره.امارشو گرفتم هرشب به یه بهونه میزنه بیرون و میره پیش زن صیقه ایش.سمیه هم همیشه تنهاست و بعضی شبا میاد خونه ما میخابه.من از بچگی سمیه خانمو دوست داشتم.راستی باید بگم که این سمیه جون یه زن سبزه 30 ساله با قد 160 سانت هیکل کپل و سکسی با سینه های خبلی زیاد بزرگ و ژله ای با چشمای گاوی و درشت لبای پفکی و پوسته نرمه که فقط کافیه یبار ببینیش.داشتم میگغتم.من عاشق سمیه جونم.اونم از بچگی.خیلی از وقتا من با سمیه تنها بودم و این باعث شدماباهم راحت باشیم.همیشه دلم میخاست سمیه جونمو بغل کنم.همیشه توی فکرم بود.همیشه دلم هواشو میکرد.خیلی سعی کردم که احساسمو بهش بگم ولی با اینکه باهم خحیلی راحت بودیم ولی میترسیدم که ازم ناراحت بشه و ازدست بدمش.یروز ظهر بود.توی پذیرایی دراز کشیده بودم و به دوست دخترم اس میدادم که زد به سرم که دلمو به دریا بزنمو بهش همچیو بگم.بهش یه اس ام اس دادم که میخام یچیزی بگم که میترسم.اونم که انگار میدونست من چی میخام جواب داد که هرچی که دلت میخاد بگو.اشکال نداره.منم همه چیو گفتمو ازش خاستم تا برم خونه پیشش.اول فبول نکرد اما بعد از 2-3روز راضی شد که برم خونه.نفهمیدم تا خونشونو چجور رفتم.اما همین که رسیدم و زنگ در زدم و در باز شد پریدم توی بغلشو اول روی سینم فشارش دادم اما بعدش مثل وحشی ها به لباش حمله کردم و با تونستم خوردمشون.این ماجرا گذشت تا یشب سمیه جون اومد خونمون و شب موندنی شد.وقت خاب که رسید سمیه پیش مامانم خابید. من اصابم تخمی شده بود داشتم از شق درد میمردم.همه که خابشون برد به گوشی سمیه یه اس دادم که اگه بیداره بیاد توی اتاقم.انتظار نداشتم که جواب بده.یهو گفت که میترسه مامانم بیدار بشه.خلاصه با هزار بدبختی راضیش کردمو اومد.همین که کنارم نشست دستشو برد واسه اقا تیمور که دیگه داشت میترکید.منم سریع خابوندمشو شرو کردم به خوردن سینه هاش.وااااای خدا.چه سینه های شیرینو پفکیو درشتی.سمیه دیگه صداش درومده بود.از شهوت به خودش میپیچیدو همبن منو حشری تر میکرد.من تازه خودمو حاضرکرده بودم که کس نازنین و تپلشو که اصلا بو نمیداد بخورم که با یه صدای شهوانی ناز گفت که پاشو منو بکن طاقت ندارم.با گفتن این حرفش انگار که تمام انرژی دنیا توی بدنم جمع شد.سریع بلند شدم کامل لخت شدم که دیدم سمیه جون جفت پاهاشو بالا گرفته و کسش یه کیر داغ و درازو میطلبه.نمیخاستم یجور بکنمش که زده بشه واسه همین تصمیم گرفتم که بیشتر تشنش کنم.کیرمو تف زدمو گذاشتم در کسش.یذره فرستادمش توی نازنین کسش تا راه باز بشه.واااااای که چقد تنگ و داااااغ بود.2-3بار تلنبه زدمو بیرون کشیدم و خابیدم روشو شروع کردم به خوردن لباش.یهو با یه بغض گفت که مگه نمیخای منو جر بدی؟/جوابشو ندادمو ب کارم ادامه دادم.کم کم به کسش انگوشت کردم.سمیه داشت میمرد.نامنظم نفس میکشید.سیاهی چشماش رفته بودو همش زمزمه میکرد که نامرد کیر میخام.دیگه از حال رفته بود و توی حال خودش نبود.انگار که 2لیتر مشروبو خودش تنهایی خورده.الان دیگه وقتش بود که تیمورخان کارشو شروع کنه.یکم سرشو با اب کس سمیه جوون خیس کردمو خیلی اروم فرستادمش توی اون تونل گرما.وقتی که شرو کردم به تلنبه زدن یهو تمام بدن و تختم خیس شد.اب سمیه خانوم اومده بود.منم خوشحال ازینکه کامل ارضاش کرده بودم اب خودمو ریختم توی کسشو یکم توی همون حالت خابیدیم.به فردش بهم گفت که تا حالا ابش کامل نیومده بوده و 1 ماهی میشده که شوهر بیلیاقتش نکرده بودتش.ازون موقع تا الان من و سمیه جون هنوزم هرفرصتی که پیدا کنیم به هم خبر میدیم و با هم میریم فضاااااااااااااااااااا.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس با خواهر زنم فهیمه

با سلام امروز می خوام براتون یه خاطره از سکس خودم با خواهر زنم براتون تعریف کنم
تازه نامزد کرده بودم . خانواده نامزدم در یکی از روستاهای اراک زندگی می کردند و یک خونه هم در اراک داشتن که هر وقت می رفتن اراک به خونه خودشون می رفتند. خانه نامزدم در روستا با جاده تقریبا 2 کیلومتر فاصله است که باید از یک رودخانه هم عبور میکردی و واسه رفتن به شهر(اراک)باید از میان درختها و رودخونه عبور می کردی و خودت و به لب جاده می رسوندی و با مینی بوس به شهر میرفتی من 2 تا خواهر زن مجرد دارم که یکی از نامزدم کوچکتر و دیگری فهیمه که سن زیادی داشت و 38 سال سن داشت و هنوز هم مجرد مونده بود . سرتون درد نیارم یه روز عصر به روستا رفته بودم که به نامزدم سر بزنم از شانس ما وقتی رسیدم که فهیمه (خواهر زنم) می خواست بره اراک . منم مجبور شدم با ماشین تا لب جاده ببرمش وقتی از بین دختها عبور می کردیم صحنه با حالی دیدیم . دختر و پسری در حال سکس بودن منو فهیمه چند لحظه ای نگاهشون کردیم اونها ما رو نمی دیدن . وقتی رسیدیم لب جاده هر چقدر منتظر موندیم ماشین پیدا نشد و هوا هم کم کم تاریک می شد مجبور شدم خودم ببرمش اراک با نامزدم تماس گرفتم و گفتم که هوا تاریک شده و خودم فهیمه رو میبرمش. در مسیر فهیمه سر صحبت باز کرد و در مورد مسائل سکسی که توی باغشون دیده و اتفاق می افته حرف می زد و یا خاطره از سکس دختر و پسری که تو باغشون بوده صحبت کرد . هی می گفت حالم بده میشه . گاهی هم می خندید اما نه یه خنده معمولی خنده ای که شهوت توش بود وقتی از سکس توی باغشون حرف می زد کیرم بلند میشد و شق وایساده بود متوجه شدم که فهیمه زیر چشمی به شلوار سیخ شده من نگاه میکنه منم انگار نه انگار که اتفاثی افتاده . نمی دونم چی شد که یک دفعه فهیمه گقت از دیدن این صحنه های شما پسرها چه حالی بهتون دست میده . من گفتم نمی دونم . چی بگم!!! فهیمه هم گفت از شلوارت معلومه . منم گفتم شلوارم!!! چیه؟ آروم فهیمه دستش. گذاشت رو کیرم و ماساژش داد وای کیرم داشت از ریشه در می امد. منم پشت فرمون کمربندم و باز کردم و فهیمه کیرم و از توی شلوارم بیرون کشید و محکم گرفتش تو دستاش . خم شد و همون جور شروع کرد به ساک زدن . منم رانندگی می کردم. وای چه ساکی می زد . هی می گفت قربون کیرت.منم دستم و از پشت کردم توی شلوارش و دست به کونش می کشیدم . هیچوقت رانندگی اندازه اون روز به من حال نداد نزدیک اراک که شدیم بهش گفتم پاشو تا بریم خونه. وقتی رسیدیم خونه فهیمه جلوی من لخت شد منم لباسامو درآوردم یه تشک پهن کردیمو فهیمه بازم شروع کرد بازم به ساک زدن بعدش هم نوبت من شد و منم با انگشت با کس و کونش حسابی بازی کردم . چه کس سفیدی . چه کون تپلی. فهیمه گفتم کسم نمیشه بکنی . ولی بکن تو کونم. منم فهیمه و به پشت خوابوندم و یه متکا گذاشتم زیر شکمش طوری که کونش امده بود بالا و خودش باز مونده بود. کیرم و گذاشتم در سورخ کونش و یواش یواش فشار دادم داخل . وای چی بگم کیرم از حرارت داشت می سوخت . تا ته فشار دادم داخل فهیمه هم با دستاش کونش و باز مکرد و هی می گفنتم منو داری چه کار می کنی؟ از کونم چی می خواهی؟ جر خوردم. کونم و پاره کردی. بکن ، بکن .منم در جواب بهش می گفتم فهیمه کیرم توی کس تپلت . می خوای کس پاره کنم . فهیمه هی نفس نفس می زد . متوجه شدم که داره ارضا میشه . گفتم فهیمه ابم داره میاد چکار کنم . فهیمه هم گفت کیرت و فشار بده و بریز تو کونم. منم نامردی نکردم همه ابمو ریختم تو کونش. یه ده دقیقه ای رو تو همون حالت موندیم و بعدش رفتیم حموم . توی حموم موهای کیرم و برام تراشید. بعدش هم بازم گاییدن کون فهیمه. بهم قول دادیم این یه راز بینمون باشه و به کسی هم نگیم و هر وقت خواستیم هر طوری شده بریم پیش هم وبا هم حال کنیم.بعد منم به نامزدم زنگ زدم و گفتم که فهیمه و رسوندم اراک و چون دیر وقته میرم خونه خودمون . شب موندم پیش فهیمه . اخر شب هم فهیمه زنگ زند به دوستش که قبلا ازدواج کرده بود و الان بیوه بود تا شب بیاد اونجا. خواستم که برم که فهیمه جلوی منو گرفت و گفت نرو تا یه کس بدم بکنی که دیگه توی عمرت نخواهی دید منم گفتم یعنی از کس خواهرت(نامزدم) بهتره . خندید و گفت میگه کار کردید؟ بهش گفتم همون شبی که عقد کردیم کس خواهرت گذاشتم پاره اش کردم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 28 از 94:  « پیشین  1  ...  27  28  29  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA