انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 1 از 3:  1  2  3  پسین »

داستان جنون سکس



 

داستان جنون سکس

نویسنده سامان


نوع داستان: انواع مختلف سکس ها، سکس دهانی،‌ سکس از جلو، سکس مقعدی


     
  

 

داستان شماره۱:


فریبا الان:
۱۶۸قد
۵۷ وزن
سینهاش۸۰ هستش
چیزیکه باید بگم کونشه که همیشه تمیزو اماده به خدمته و خیلی هات و پایه همه جور سکسی هست


از حدوده ۱۰سالگیم همیشه با دختر داییم شوخی شوخی همو میمالیدیم و کنجکاو بودم ببینم نازش چه شکلیه اینکارو بارها با هم تو عالم بچهگی انجام میدادیم از تو مدرسه از دوستام چیزایی میشنیدم مخصوصا مریم کی از اول راهنمایی همش با هم بودیم بعضی وقتا با هم شیطونی میکردیم اما محدود گذشت تا دیگه مریم دوست پسر داشتو به منم فیلم سوپر میداد یواشکی میدیدم راستی من پدرم فوت کرده و ۱برادر دارم که رفت خارجو همونجا ازدواج کردو برنگشت من با خواهرم که ۵سال ازم بزرگتره و مادرم زندگی میکنیم که وضع مالی متوسطی الان داریم خلاصه من تازه داشتم متوجه میشدم که میل سکسی زیادی دارم و همیشه با کوچکترین تحریکی کسم خیس میشد هر چی خود ارضایی میکردم بازم سیر نمیشدم.وارد دبیرستان شدم مریم همش بیخ گوشم میخوند بیا با دوسته محمد(دوست پسرش)بریزید رو هم حال میده از این حرفا منم دوست داشتم اما میترسیدم مریم از سکسایه لاپایی و محدودی که داشت میگفتو منو روانی میکرد تا بالاخره راضی شدم با سعید دوست شم ۲ماهی گذشت و دیگه همش حرفایه سکسی میزدمو تل سکس میکردیم دوسش داشتم واز این حرفای بچگی میزدم که میگیرمت با هم ازدواج میکنیم اسم بچمون چی باشه.؟؟؟ خلاصه اولین قرار سعید یه روز که خونمون کسی نبود امد قبلش مریم پیشم بود رفتیم حمام خوب کمک کرد کسو کونمو برق بندازم ارایشم کرد سفرش کرد خر نشم پردمو بزنه میدونست حشری بشم دیوونم دیگه استرس داشتم اما میخاستم سعید اومد از اول بغلم کردو لب گرفتیم من همینجور خیس میشدم سینهامو که از رو تاپ گرفت حس کردم ابم اومد نشستم رو کاناپه تاپمو در اورد قفل کرده بدم سینهام اونموقه ۷۰ بود باز ازم لب گرفتو بند سوتینمو باز کرد مثله وحشیا یه جون گفتو افتاد به جونشون من فقط تند تند خیس میشدم ناله میکردم اونم حشری تر میشدچنگم میزد همش قربون صدقم میرفت دستشو گذاشت رو کسم که ابروم رفت با تعجب گفت کثافت چه خیسی تو....جوووون میخام نانازتو منم گفتم ماله تو بمالشش سعید ...از صدای در حیاط برق از همجامون پرید فقط تونستم پا برهنه سعیدو از پشت بوم فراری بدم وای کفشاش ؟تاپمو تنم کردم اههههه فریده خواهرم بود خوشبختانه رفت تو دستشویی حیاط منم سریع کفشای سعیدو انداختم رو پشته بوم..فریده با یه نگاه گفت چته فریبا؟من؟هیچی سرم درد میکنه.اومد جلو گفت چه سرخی تب داری؟ارهههه یه کم خوب میشم تو چرا اومدی/مگه گفتی میری کتاب بگیری واسه داشگاه؟ چرا بابا شانس گندم پریود شدم اومدم خونه دارم میمیرم اینو گفتو رفت حمام....من قاط زده بودم دلم میخاست جیغ بزنمممم.


سعید چند روزی باهام قهر بود تا بهش قول دادم برم یه بار خونشون..چند رز بعد مریم بهم گفت فردا بیا بریم خونه محمد اینا سعیدم میگیم بیاد خوش میگذره؟؟؟یعنی با هم حال کنیم؟نه دیونه ما میخواهیم ازدواج کنیم راستش راستش..اههه مریم کشتی منو بگو خب..راستش چند روز پیش محمد پردمو زد میخواد بیاد خواستگاریم....وایییی مریم یعنی چی خاک تو سرت چرا اینکارو کردی؟؟؟اونروز دیدم کار از کار گذشته مریم دلداریش دادمو قرار شد فردا زنگ اخرو بپیچیم بریم ...صبحش رفتم حمامو کلی کسو کونمو برق انداختم یه ست مشکی توری پوشیدم با بدبختی زنگ اخرو پیچوندیم محمد سر خیابون منتظرمون بود سوار که شدیم گفت خونه ما خالی نشد میریم خونه خواهر سعید ما هم چون بهشون اطمینان داشتیم حرفی نردیم..۱۵دقیقه ای طول کشید تا رسیدیم یه خونه کوچیک بود و کمی بهم ریخته سعید با رکابی اومد بغلم کرد بهش گفتم راحتی تو؟؟گفت بیخیال بابا بیاین تو.خیلی زود محمدو مریم تنها اتاق خونرو تصرف کردن من سختم بود تو حال اما سعید با ور رفتناش داغم کرد فوری لباسامو در اورد از دیدنه ست لباس زیرم حشری شد افتاد به جونه سینه هام جوووووووون داشت میکندشون صدای مریمم بلند شد که منو حشری تر میکرد دست سعید رفت تو شرتم که صدام در اومد وایییییی سعید بمالش کسمو جونننننننن حشریتم سعید ...شرتمو در اورد از دیدنه کسم که تمیزو براقش کرده بودم ذوق کرد افتاد به جونش خیلی با حال میخورد کسمو دیگه جیغ میزدم ۳بار ارضا شدم بهش گفتم شلوارتو در بیار شورتشم خودم در اوردم الان میگم کیرش معمولی بود اما اونموقع واسم هیولا بود... بهم گفت ساک بزن بلد نبودم اما میخواستم حال بدم بهش بعضی وقتا دندونام میخورد به کیرش دردش میگرفت.لای کسمو که خیس بود باز کرد کیرشو گذاشت لاشش جوووووون چشامو بستمو ناله میزدم یه لحظه چشامو باز کردم دیدم ۲تا غول کیر بدست بالا سرم هستند یه جیغ بنفش زدم .....


از جا بلند شدم که اون پسره کشیده سفتی زد تو صورتم پرت شدم زمین..هنگ بودم مثله بید میلرزیدمو گریه میکردم در اتاق باز شد محمد موهای مریمو گرفته بود اوردش بیرون پرتش کرد کنار من به اون پسرا گفت بیایین اینم یه جنده دیگه حال کنین...اون که هیکله درشتی داشت اومد جلو گفت ۲راه دارین یا مثله بچه ادم حال بدین برین یا بزور هم میکنیم هم پرده تورو میزنیم هم فیلم میگیریم پخش میکنیم حالا کدوم؟؟ هر چی داد زدیم تهدید کردیم زار زدیم فایده نداشت دیگه از حال داشتیم میرفتیم به پسره گفتم تو رو خدا پردمو نزنین فیلمم نگیرین رو کردم به سعید با نفرت گفتم تو اشغال نباید دست بهم بزنی اونم پوزخندی زدو رفت رو کاناپه نشست. پسره اومد بلندم کرد ازم لب میگرفت کونمو چنگ میزد گذاشتم رو مبل قنبلم کرد کسمو که دید گفت داش سعید دمت گرم چه کسی اوردی...شروع کرد به لیسیدن هیچ حسی نداشتم فقط هق هق میکردم انگشتشو کرد تو کونم بهش گفتم تورو خدا نه من تا حالا ندادم..انگار حشریتر شد بیشتر فرو کرد مریم همون وسط اون پسره داشت تو کسش تلمبه میزد داشتم اونو میدیدم که یهو داغ شدم کثافت تا ته کیرشو کرد تو کونم هوار میزدم کمرمو سفت گرفته بود تند تند میکوبید هر چی ناله زدم اون محکمتر میکرد داشتم میمردم ۱۰دقیقهای تلمبه زد تا کشید بیرون ابشو خالی کرد رو کمرم...تازه داشتم نفس میکشیدم که باز یکی کرد تو کونم برگشتم دیدم محمد پشتمه حال اعتراض نداشتم فایدم نداشت دردم کمتر شده بود اما سوزش بدی داشتم مریم داشت به سعید کس میداد اونم داغون بود..محمد فوری ابش اومد من افتادم زمین پا شدم رفتم دستشویی پاره شده بودم کلی خون اومده بود فوری زدم بیرون نمیتونستم درست راه برم لباسامو پوشیدم اون یکی پسره بزور مریمو از کون کرد ابش که ا.مد کمک کردم مریم خودشو تمیز کردلباس پوشید بعد کلی تهدید گذاشتن بریم تازه اومدیم بیرون بغضمون ترکید مریم بخاطر پردش حالش خرابتر بد چند ماهی گذشت تا تونستیم با قضیه کنار بیاییم اونسال افت شدید درسی داشتیم محمد و سعید ابش شدن رفتن تو زمین ما هم از ترس ابرومون بیخیال شدیم


     
  

 
داستان دوم۲.......

بعد از اون ماجرا هردو ما از نزدیک شدن به پسرا میترسیدیم هفتهای چند تا شماره میدادن اما اون خاطره تلخ همیشه جلو چشممون بود یه روز که تابستان بود مریم زنگ زذ گفت فردا بیا از صبح خونمون کسی نیست منم از خدا خواسته فبول کردم دلم یه سکس اساسی میخواست قرار شد وسایلمو ببرم همونجا با هم بریم حمام...از شبش ذوق عجیبی داشتم هیچوقت اینهمه وقت بدون استرس با مریم نبودم یه ست سکسی ابی داشتم برداشتم همراه با وسایل شیو تا مریم کسو کونمو برق بندازه..شب تو رختخوان حسابی از خجالت کسم در اومدم تا خوابم برد صبح۱۰رسیدم خونشون اونم مثله من اشتیاق داشت از همون اول لب تو لب شدیم کمی همو مالیدیم فوری لخت شدیم رفتیم تو حمام جوووووون همیشه بدنش حشریم میکرد چشم ابرو قهوه ای پوست سفید سینه های سفت و بیضی شکل .کسشو خیلی دوست داشتم همیشه تمیزو اماده بود با چوچوله کمی بیرون زده منم چشم ابرو مشکی پوستم گندمی سینه هام سایز مریم بود کونم فقط توپولی تر .خلاصه زیر دوش شروع کردیم به لب بازی هر دو شهوت ازمون میچکید......


چسبوندمش به دیوار شروع کردم گردنشو لیسیدن به این نقطه حساس بود خیلی زود صداش در اومد منم با صداش حشریتر میشدم همه گردنو لاله گوشاشو لیس زدمو اروم اروم اومدم تا رو سینه هاش جووووووووووووون دور تا دور ممه هاشو خوردم نوکشونو گاز های ریز میگرفتم دیگه بلند بلند ناله میکرد خوب که سیر شدم بازبونم میکشیدم رو شکمش تا بالای کسش همه جاشو سانت به سانت میک زدم رونهای سفیدشو میمالیدمو لیس میزدم مریم دیگه قاط زده بود جوووووووون فریبا بخور منو چه حالی میده با زحمت یه پاشو اوردم بالا تک تک انگشتاشو خوردم چیزی که برام تازگی داشت تحریک شدن از خوردنه مریم بود دائم کسم اب میداد برگردوندمش به سمت دیوار پاشدم از پشت گردنش دوباره مکیدنشو شروع کردم تا به کونش رسیدم ۲تا سیلی محکم به کونش زدم پاهاشو باز کردم واااااای منظره فرم کونش داغترم میکرد لاشو باز کردم جووووووووون زبونمو کشیدم رو سوراخش دستمو رسوندم به کسش شروع کردم به مالیدن همزمان کونشو لیس میزدم مریم دیگه التماس میکرد ادامه بدم منم سرعتمو زیاد کردم اینقدر خوردمو مالیدم کس و کونشو تا شروع کرد به لرزیدن منم ادامه مییدادم تا کسش شروع کرد به دل زدن بعدم جیغه بلندی زدو ارضا شد گرفتمش تو بغلم چشاشو بسته بود نفس نفس میزد دائم میگفت مرسی وای چه حالی داد فریبا ممنونم ازت..۵دقیقه گذشت تا تونست خودشو جمع و جور کنه میخواست شروع کنه ازش خواستم کس و کونمو واسم شیو کنه اونم چشم بلندی گفتو بلندم کرد اینبار من چسبیدم به دیوار پاهامو کامل باز کردم دستشو صابونی کرد به محض اینکنه دستش به کسم خورد یه اه بلند کشیدمو چشمامو بستم مریم هم کسمو اروم میمالید هم برام سفیدش میکرد.........


با ارامش خاصی کارشو انجام دادبا همذیگه رفتیم زیر دوش تنو بدن همذیگرو شستیم ازش خواستم ادامشو بیرون انجام بدیم اومدیم بیرون و من ست خوشگلمو تنم کردم مریمم یه لامبادا مشکی که با سوتینش ست بود پوشید موهامونو سشوار کشیدیم ارایش کردیم رفتیم رو ثخت بابا مامانش پایین تخت ایینه قدی بلندی بود که همه چیو ادم میدید مریم رقت و با شربت البالو اومد نشست لبه تخت و گفت فریبا دوست داری کونتو بکنم؟من نگاش کردم پاشد رفت یه خیار پلاستیکی که نرم بود اورد و گفت بیا با این ترتیب همو بدیم حال میده منم که حسابی حشری بودم قبول کردم.شربتمونو خوردیمو من دراز کشیدم مریم اومد روم ازم لب میگرفت گرمای بدنش حالمو خرابتر میکرد سینهامو چنگ میزد منم داغ کرده بودم دائم از کسم اب میومد سوتینمو باز کردو مثل وحشیا افتاد به جونم جیغ میکشیدم اون تند تند سینه هامو میک میزد صحنه قنبل کونش از تو اینه دیوونم میکرد اروم اومد پایین از رو شرت شروع کرد به خوردن کسم منم سرشو فشار میدادم ناله میکردم جوووووووووووون بخور کسمو کس لیس من دوست داری؟اوهووووووووووم واااااااااای دیوونم کردی عوضیییی جوووووون.شرتمو در اورد اب ازش چیکه میکرد همه کسمو میکرد تو دهنش خیارو گذاشت تو دهنم منم لیسش میزدم حس میکردم دارم ساک میزنم تند تند خیارو تو دهنم عقب جلو میکرد همون لحظه ابم به شدت اومد احساس کردم جهش داشتو ریخت تو دهن مریم واااااای چه حاله توپی داشتم مریم خیارو لای کسم میکشید مور مورم میشد.....


کمی که سر حال شدم به پهلو خوابیدم مریم اول خوب با انگشت کونمو بازو بسته کرد بعد از بس لای پام خیس بود اونو مالید لای پام ارووم خیارو گذاشت رو سوراخم فشار داد کمی درد داشتم اما تو اون حال دردشم میخواستم بالاخره رفت تو کونم وااااای مریم تورو خدا تکون نده درد دارم مریم دستشو گذاشت رو کسمو گفت باشه جیگر فقط شل کن تکون نمیدم کم کم اروم شدمو مریم با مالیدن کسم حشریم کرد دیگه دوست داشتم تو کونم بیشتر بره مریمم ارووم عقب جلو میکرد یه حسو حال فراموش نشدنی داشتم مست مست بودم فقط میگفتم بکن منو پارم کن میخواااااااااااااااااااااام همینجور خیس میشدم اینقدر ادامه داد تا با فریادهای بلند دوباره ارضا شدم مریم کنارم خوابید بوسیدمش ازش تشکر کردم... خیار تا ۱۰ دقیفه دیگه تو کونم بود تا اومد بیرون......اونروز تا عصر چند باری مریمو از کس با خیار ارضا کردم ۴بار دیگه من ارضا شدم روز بیاد ماندنی بود مرسی مریم جووووونم. پایان داستان دوم


     
  ویرایش شده توسط: sa200222   
↓ Advertisement ↓
TakPorn

 
داستان سوم۳...با مریم دیگه همیشه ر وقت میشد سکس داشتیمو حال میکردیم اما هنوزم سکس با مرد واسم یه چیز دیگه بود ..تا اینکه یه شب خونه پسر داییم بودیم اسمش بهمنه و اونموقع۳۵ سالش بود تقریبا ۲برابر سن من اما خوشتیپ بود خیلی شوخ.ما کلا رفت و امد زیادی داشتیم باهاشون...اونشب داشتم ظرفهارو میشستم که اومد تو اشپزخونه چای بریزه یه دفعه سینهامو گرفت من هاج و واج مونده بودم که رفت بیرون چند دقیقه بعد دوباره اومد کونمو میمالید نمیدونم چرا اینحرف از دهنم در اومد بیاختیار گفتم نکن بهمن الان وقتش نیست اونم انگار اوکی گرفته گفت چشم پس باید فردا زنگ بزنی یه قرار بزاری باهام حرف بزنیم منم واسه اینکه تابلو نشه اوکی دادم....شب همش تو فکر کارش بودم اینقدر کیرشو تجسم کردم خودم با کسم ور رفتم تا ارضا شدم خوابیدم......
تو کلاس همش تو فکر بهمن بودم مریم پیله کرد همه ماجرارو بهش گفتم اونم دیگه ول نمیکرد ازم قول گرفت اگه باهاش سکس کردم خوب بود اونم بعدا ببرم واسش....عصر رفتم حمام اومدم بیرون مامان گفت بهمن زنگ زد گفت میخواد بره واسه سعیده(زنش)کادو بگیره بهش زنگ بزن انگار میخواد باهاش بری!!!!!ای بد جنس جلو جلو چیده بود...بهش زنگ زدم خیلی عادی همینو گفت منم باورم شد اما بازم به خودم رسیدم اومد دنبالم تو ماشین همش دستش رو پام بودو حرف میزد تا من اوکی دادم که جوری که تابلو نشه با هم باشیم اصلا حواسم نبود دیدم جلو خونشونیم تعجب کردم گفتم چرا اومدی اینجا ؟خیلی ریلکس گفت تو خیابون نمیشه حرف زد بیا پایین و خودش پیاده شد..راستش فکر میکردم امروز تا حد دستمالی باشه یه کم استرس داشتم اما چاره نبود پیاده شدم خونشون اپارتمانی بود به محض ورود به واحدشون چسبوندم به در و لب تو لب شدیم..سینهامو میمالیدو زبونشو حرفه ای تو دهنم میچرخوند داغ کرده بودم رو مبل نشستیم شالمو از سرم در اورد دکمه مانتومو باز کرد دستشو کرد تو دوباره لب میگرفتیم دیگه من ول نمیکردم بزحمت جدا شدیم مانتو تاپمو در اورد خودشم بلوزشو بدن رو فرمی داشت گرفتم تو بغلش گفت فریبا خیلی با حالی دمت گرم بهت قول میدم بهت خوش بگذره !!چشمکی بهش زدمو باز لب دادیم کسم کلا اب میداد سوتینمو باز کرد ..بهمن گفت جووووووووووون چه باحاله فداشون بشم منم گفتم بخورشون بهمن بخورررررر سر سینه هامو میک میزد دورشونو لیسسسس سکس با ادم با تجربه خیلی فرق داره با یه پسر بی تجربه...از بس لیسشون زد داشتم از حال میرفتم بلند شدیم رفتیم تو اتاق خواب شلوارشو در اورد نزاشتم اون شلوارمو در بیاره نشست لبه تخت خودم شلوارمو با ناز در اوردم دلم میخواست حس کنه منم بزرگمو با تجربه از دیدن کونم مرتب جوووون جووون میکردو کیرشو از رو شرت میمالید زانو زدم یه بوس از رو شرت کردم کیرشو در اوردم واااااااای اینچیه بهمن؟؟؟؟؟چرا اینقدر کلفته؟بهمن خندیدو گفت با اسب پیوند زدم مگه نگفتم بهت؟؟؟واقعا همینجور یود حدود ۲۰سانت اما قطرش ۲برابر کیر سعید بود.بهم گفت بخورش اما فقط تا یه کم پایینتر از کلاهکشو میتونستم تو دهنم کنم کمی که خوردم هوس کردم تخماشو بلیسم انگار نقطه ضعفش بود چنان اه و ناله میکرد انگار کونش گذاشته بودن منم بیشتر میلیسیدم دوست داشتم جلوم ضعف داشت من حشریش میکردم....بزور بلندم کرد به حالت قنبل رو تخت نگهم داشت شرتمو در اوردد باز شروع کرد قربون صدقه کسو کونم رفتن حرفاش تحریکم میکرد شرتمو که دیگه خیس خیس بود کرده بود تو دهنش میگفت جووووووون عوضی حشری چرا زودتر پا نمیدادی منم گفتم واسه اینکه زودتر سینه هامو نگرفته بودی!!حسابی کسو کونمو لیس زد خیلی ماهرانه اینکارو میکرد اینقدر چوچولمو میک زد تا ابم اومد با اینکه فهمید داره میاد کسمو ول نکرد احساس کردم ابم اومد رو لبش خودشم میگفت جوووووون بریز همشو میخوام فریبا چه خوشمزه است.....کمی تو بغله هم خوابیدیم تو این مدت همش انگشتش تو کونم بود بهش گفتم اگه فکر کردی این خرطوم فیلو میتونی تو کونم کنی خواب دیدی خیره.......
همن قیافه مظلومانه ای به خودش گرفتوگفت فریباجیگر منو که نمیتونی گول بزنی من دست به سوراخت زدم فهمیدم ازش کار میکشی کلک دوست پسر داری؟من نیشخندی زدمو گفتم نه بابا دوست دختر دارم بعضی وقتا شیطونی میکنیم بهمن انگار با حرفم اتیشی شده بود گفت جوووووووووون من همیشه دوست داشتم عشقبازی ۲تا زنو ببینم(دلم نمیخواست به این زودی قول مریمو بهش بدم)خودمو به نشنیدن زدمو گفتم اما اون نهایتا یه خیار پلاستیکی تو کونم میکنه که نصفه کیرته با این من جر میخورم بهمن جون بذار لاش باشه؟از من انکارو از اون اصرار تو همین وسط دائم با کوسم ور میرفتو باز حشری شده بودم خوب میدونست چیکار کنه بهم قول داد اگه دردم گرفت بیخیال بشه کیرشو میدیدم ترسم بیشتر میشد ..بهمن جون من اگه درد داشتم در بیار من از کار زوری و اجبار تو سکس متنفرم باشه؟باشه عزیزم منکه غریبه نیستم بخوام ازارت بدم مطمئن باش(یاد اونروز و سعیدو دوستاش افتادم اگه از اول به اشنا اعتماد میکردم اون اتفاق بدم نمیافتاد).بهمن پاشد قوطی وازلینو اورد اول ۱انگشتی بعد ۲و۳ انگشتی کونمو چرب کرد استرسم کمتر شده بود کیرشو چرب کرد به پهلو خوابیدم با مریمم که بود از پهلو راحتر خیارو تو کونم میکرد.اروم کیرشو فشار داد تو سوراخم بزحمت رفت سرش تو وااااااااااااای نه بهمن نتمیتونم درش بیار تورو خدا در بیارررررررردارم جر میخورم.بهمن کیرشو در اورد خوب چربش کرد دوباره گذاشت تو کونم ازش خواستم تکون نده چند دقیقهای نگه داشته بود ازش پرسیدم تا کجا تو کونم کردی؟بهمن دستشو اورد رو کسمو شروع به مالیدن کرد و گفت سرش توشه الان جوووووووووووون فریبا چه کونی داری. با حرفاشو مالیدناش داشت از خود بیخودم میکرد کونمو کمی هل دادم به سمت کیرش اخ خ خ خ دیگه بیشتر از این جر میخورد بهش گفتم اروم تکون بده اما بیشتر نوش نکن یواش یواش داشت لذت میداد وای ی ی ی بهمن بکنمممممم جرم دادی بزن دیگه تا نصف کیرشو حس میکردم مدلو عوض کردیم اینبار خوابیدم پاهامو دادم بالا اونم اروم کرد تو کونم وااااای دیگه حشری بودم اونم دائم داشت تلمبه میزد با دست خودم شروع کردم مالیدن کسم دیگه تو اوج حال بودم ازم دائم اب میومد اینقدر مالیدم خودمو بهمنم ریلکس تلمبه میزدو قربون صدقم میرفت تا دوباره ارضا شدم جیغ بلندی کشیدمو ولو شدم رو تخت. هچوقت اینجوری ارضا نشده بودم بهمن مرسی .رو تخت قنبل کردم بهمنم باز کیرشو چرب کرداروم کرد تو کونم تا همون نصفه داشتم پاره میشدم حدود ۱۰ دقیقه به مدهای مختلف تلمبه زد کیرشو در میاورد دوباره میکرد تو کونم یه دفعه شروع کرد به داد زدن پهلوهامو محکم گرفتو ابشو تو کونم خالی کرد اینقدر ابش زیادو داغ بود که از گرمیش منم دوباره ارضا شدم چشمهام دیگه بازنمیشد همونجوری روم خوابید تا کیرش از تو کونم در اومد از هم لب گرفتیمو تشکر کردیم........ بعد از اون چریان بازم تقریبا ماهی ۲باربهش کون میدادم....۱بارم با مریم ۲تایی بهش حال دادیم که بعدا تعریف میکنم.تا اینکه ماموریت کاریش مجبورش کرد ازم دور بشه که معمولا خیلی دیر به دیر همو میبینیم گاهی تلفنی حال احوال میکنیم...پایان ۳......
     
  

 
داستان چهارم۴......دیپلم رو تازه گرفته بودم دانشگاه قبول شدم که بابام فوت کرد متاسفانه با فوت بابام مشکلات ما شروع شد چون کلی بدهی واسمون گذاشت که از بعد چهلم طلبکارا میومدن واسه گرفتن پولشون همین باعث شد منو فریده هر دو مشغول کار بشیم تا هم کم کم بدهی هارو بدیم هم خرج دانشگاهمون در بیاد (البته فریده سال اخر درسش بود).....اما مگه کار پیدا میشد هر جا میرفتم ساعت کاری زیاد با حقوق کم بود چون تجربه و تخصص کاری نداشتم تو روزنامه دنبال کارهایی مثل تایپ یا منشی میگشتم اولین جایی که سر کار رفتم یه شرکت ساختمانی بود مدیر عاملش یه مرد۵۰ساله به اسم جهانگیری بود اوایل تا چند هفته که مشغول بودم اونجا ازش چیز خاصی ندیدم اینم بگم چون من واسه کارهای نوشتن دفاتر حسابداری بعضی وقتا مجبور بودم پیش صندلی اون بشینم بعضی وقتا حس میکردم میخم میشه یا میدیدم کیرش باد کرده ولی به روی خودم نمی اوردم یه روز که اونجا بودم یه سی دی داد گفت کارت تموم شد بزار ببینیم وقتی گذاشتم دیدم سوپره خواستم درش بیارم دستمو گرفت کیرشو از تو شلوارش در اورد گفت بمالش گفتم نه پاشدم دوباره نشوندم گفت اگه بمالیش از امروز حقوقت دوبله میشه واقعا گیر پول بودم و احتیاج داشتم تصمیممو گرفتم شروع کردم به مالیدن کیرش.در شرکت باز بود هر لحظه امکان داشت یکی بیاد گفت برو بخواب رو مبل من الان میام لباساتم در بیار رفت کرکره هارو کشید لامپارو خاموش کرد درو بست من هنوز وایساده بودم دیدم شلوارشو در اورده با کیر راست شده اومد پیشم حالم ازش بهم میخورد با اون سنش و هیکله بیریختش اما چاره ای نداشتم (البته واسه سرو سامان دادن به گرفتاریها فکر میکردم اینجوری زودتر حل میشه)اومد جلوم گفت جنده خانوم چرا وایسادی؟ازش میترسیدم حشری شده بود چشاش قرمز بود.لباسامو در اورد افتاد به جون سینه هام کیرشو میزاشت لای کسم .دو زانو نشوندم براش ساک زدم گذاشتم رو میزو سر کیرشو گذاشت رو کسم گفت بره تو؟گفتم حرفشم نزن من دخترم فقط از کون کیرش معمولی بود اما تخمهای بزرگی داشت پامو داد بالا سر کیرشو خیس کردو یه ضرب فرو کرد تو کونم تند تند تلمبه میزد . بعدش برگردوندم دو باره فرو کرد تو کونم چندتا تلمبه زد در اورد ریخت رو کمرم ابشو چون پیر بود زود ارضا میشد با دستمال تمیزم کردولباس پوشیدیم دیگه هفته ای ۱ یا ۲ بار باید بهش میدادم اونم حقوقمو اضافه کرد.....چند هفته ای گذشته بود حس میکردم مهندس قاسمی که شریک جهانگیری بود اما بیشتر کارهای ساختمانی دستش بود اما هفته ای ۲روز می امد شرکت جوان بود ولی من اصلا ازش خوشم نمیومد چون چند باری سر اشتباهات دفتری ضایعم کرده بود اما حس میکردم یه جور بد نگام میکنه اول توجهی نکردم اما اون زوم کرده بود تا غافلگیرش کردم گفتم چیزی شده مهندس؟دستپاچه شد گفت نه و رفت.چند روز بعد اومد شرکت من تنها بودم به بهانه پیدا کردن نقشه ساختمان ازم خواست کمکش کنم داشتم تو. قفسه ها دنبالش میگشتم اون رفت تو سالن صدای بسته شدن درو شنیدم اما توجهی نکردم یهو از پشت چسبیذ بهم برگشتم گفتم ولم کن چیکنر میکنی؟دیدم کیرشو در اورده هر چی تقلا کردم نشد همش میگفت زود تموم میشه تسلسم شدم مانتومو در اورد تابستونا من فقط زیره مانتوم سوتین مببستم واسه اینکه هر لحظه هم امکان داشت جهانگیری بخواد بکنتم همیشه تمیزو اماده بودم چنگ انداخت سوتینمو در اورد مثله وحشیا بود سینهامو که خورد منم دیگه حشری شده بودم کمکش کردم شلوارشو در اوردیم شورتو شلوارمو با هم کشید پایین اول کسمو بو کرد بعد افتاد به جونش خیلی محکم میک میزد اب از کسم راه افتاده بود نشست رو مبل گفت ساک بزن کیرشو کردم تو دهنم بالا پایین میکردم اونم با کسم ور میرفت چند دقیقه ای ساک زدم تا پاشد قنبلم کرد گفت اوپنی؟گفتم نه بکن تو کونم اونم فرو کرد توش بیشعور خشک کرد دردم گرفت اما حالیش نبود انگار دنباش کردن تند تند میکوبید تو حین تلمبه زدناش من یه ارضا توپ شدم اونم ۵دقیقه دیگه کردو کشید بیرون برگردوندم ابشو با فشار پاشید لای سینه هام ابش خیلی زیاد بود کمی از ابشم ریخت رو صورتم.....من هنوز بیحال بودم لباساشو پوشید یه لب ازم گرفت گفت مرسی من عجله دارم بعدا میبینمت و رفت منم پاشدم خودمو تمییز کردم از شانس من جهانگیری که اومد گیر داد مجبور شدم به اونم یه سرویس بدم........پایان داستان چهارم
     
  ویرایش شده توسط: sa200222   

 
داستان پنجم۵.....روبروی شرکت ما یه شرکت بود که اونم منشی دختر داشت به اسم سارا . سارا دختر قد بلند و خوشگلی بود خیلی هم خونگرم بود از همون اوایل بعضی وقتا اگه چیزی لازم داشتیم از هم میگرفتیم تا کم کم با هم دوست شدیم دیگه همش یا پیش هم بودیم یا تل صحبت میکردیم وقتهای بیکاریمونو.....دیگه بهم عادت کرده بودیم اگه یکیمون نمیومد حوصله کار نبود اونروز بهم سی دی موزیک و فیلم میدادیم تا رسید به فیلو سوپر فکر نمیکردم اینقدر هات باشه از منم بدتر میشد بعضی وقتا....گذشت تا یه روز که جهانگیری رفته بود خارج شهر منم یه فیلم توپ بهم رسیده بود بهش زنگ زدم گفتم میتونی بیا فیلم ببینیم اونم بعد از ۱۰دقیقه اومد .تو فیلم دو تا زن با هم اول لز کردن بعدم هر دو به یه سیاه کیر کلفت کس و کون دادن خیلی حشری شده بودم یه نگاه به سارا کردم دیدم دستش لای پاشه داره فشار میده همونجر که نگاهم به فیلم بود تستمو کشیدم روی رون پاش اونم چشمهاشو بست ومنو مطمئن کرد که میخواد..یه کم مالیدمش پاشدم در شرکتو بستم اومدم جلوش دولا شدم لبمو گذاشتم رو لبش نمیدونم چرا اما مثله اسیرانی که بعد از مکافات وسختی بهم رسیدن همزمان چسبیدیم بهم مثله وحشیا لبای همو میکندیم لباسای همو فوری در اوردیم جوووووووون چه استیلی داشت سینه های گردو سر بالا و رونهای کشیده با پوست سفید اب از کسم راه افتاده بود سریع سینه نشو گرفتم به دهنو شروع کردم لیسیدن سارا هم ناله میکرد که منو دیوونه تر میکد خوابوندمش رو میز نقشه کشی پاهاشو دادم بالا وااااای چه کسه توپلو سفیدی داشت سرمو گذاشتم لای کسش همه جوره میخوردم ساراهم از ترس لو رفتن صداش دستشو گذاشته بود رو دهنشو مدام ناله میکرد ۶۹ شدیم دیگه هردومون قاط زده بودیمو محکم کس همو میخوردیم وایییییییی سارا بیشرف کونمم انگشت میکرد اینقدر ادامه داد تا ارضا شدم سارارو قنبل کردم سرمو فرستادم لای کسو کونش تند تند میک میزدم تا با چندتا تکون سفت ارضا شد یه لب از هم گرفتیم فورا لباس پوشیدیم از اون ساعت به بعد شدیم همراز و همدرد هم .سارا برام گفت که اونم مثله من به صاحب کارش میده منم از جهانگیری و قاسمیو براش گفتم......
دیگه وقتایی که میخواستیم سکس کنیم من به سارا میگفتم اونم همینطور از وقتیم تموم میشد با همه جزییات واسه هم تعریف میکردیم که چیکار کردیمو چه جوری دادیم این شده بود تفریح و سرگرمی ما ....اینجور که سارا میگفت حیدرزاذه(صاحب شرکتش)خیلی حرفه ای بودو خیلیم طولانی میگاییدش از حرفای سارا همیشه حشری میشدم...یه روز که داشتیم بهم ور میرفتیم بهم گفت فریبا میخواهی واست حیدرزاده رو ردیف کنم؟منم با اینکه دلم یه سکس اساسی میخواست اما میترسیدم جهانگیری بفهمه اخراجم کنه به درامدم احتیاج داشنم همینجوری اوضاع بد بود واسه همین گفتم نه بیخیال .از اون اصرارو از من انکار وقتی دید جوابم نه هست گفت اخه خودش بهم گفته تورو واسش جور کنم!!!!! چشمهام گرد شد چی؟؟؟؟؟سارا تو چیکار کردی دیوونه؟سارا گفت بخدا یه روز که داشتیم حال میکردیم گوش وایساده غافلگیرم کرد مجبور شدم رابطه تو وجهانگیری رو بگم اونم گیر داده تو رو واسش جور کنم فریبا باور کن ادم خوبیه دهنشم قرصه!!!!!وا رفتم گیج بودم به سارا گفتم خیلی ساده و دهن لقی اه ه ه ه اومدم شرکت خودمون سارا همش زنگ میزد عذرخواهی میکرد گذشت تا خیالم راحت شد به جهانگیری چیزی نگفته سارا بهم گفت بیا یه بار باهاش باش هم حال میکنی هم وقتی پاش وسط باشه هیچوقت هیچی به کسی نمیگه دیدم بد فکری نیست قبول کردم یه روز به مامانم گفتم کلاس دارم صبحش رفتم صافکاری کسو کونمو برق انداختم ظهر جهانگیری که رفت شرکتو بسنم اومد پیش سارا خیلی استرس داشتم اصلا نمیتونستم تمرکز کنم خجالتم میکشیدم جریانو بهش گفتم اونم گفت فریبا بیا همینجا لباسامونو در بیاریم اماده شیم بدون اینکه جواب بدم مانتو شالشو در اورد لباساشو در اورد یه ست بندی باحال تنش کرد بعد اومد منو لخت کرد یه ست زرد پوشیده بودم که شرتش لامبادا بود بالاخره یه کم عادی تر شدم سارام همینجور که هر جا بدستش میرسید میمالید بردم به سمته اتاق حیدرزاده وارد که شدیم پشت به ما پشت صندلیش نشسته بود تو همون حالت گفت وش امدی فریبا جان و برگشت وایییییی لخت لخت بود هم تعجب کرده بودم هم خیالم راحت شد اومد به سمنم گرفتم تو بغلش لبشو گذاشت رو لبم با دستش کونمو میمالیدکیرش بزرگو خوب بود اما نه به کلفتی بهمن....سارا رفته بود یه مبله تختی رو باز کرده بود و اماده اماده بود حیدرزاده دستمو گرفتو برد کنار سارا نشوندم پاهامو داد بالا شرتمو در اورد یه سوت کشید و گفت جووووووون چه کسو کونی داری منم بهش یه لبخند با چشمک زدمو دراز کشیدم رو تخت......
سرشو لای پام گذاشت بو کرد اروم شروع کرد دور کسمو لیس زدن خیلی ارووم وبا یه حالت خاصی کسمو لیس میزد سارام افتاده بود به جونه سینه هام دیگه تو اسمون بودم ناله میکردم زبونشو لای چاک کسم میکشید وبالای چوچولمو میک میزد انقدر باحال اینکارو میکرد که خیلی زود ارضا شدم اونم یه لیس دیگه به کسم زدو شروع کرد به لب گرفتن با سارا بعد هر دو جلوش زانو زدیم شروع کردیم به ساک زدن اول من کیرشو ساک میزدم سارا تخماشو میخورد بعد جاهامونو عوض میکردیم حیدرزاده دیگه داد میزد و اینجور لذت بردنش منو بیشتر تحریک میکرد بعد از ۱۰ دقیقه ساک زدن منو خوابوند رو تخت سارا پاهامو گرفت بالا و حیدرزاده اروم کرد تو کونم من چشامو بستمو گفتم جووووووون قربونه کیرت برم بکنم فشار بده میخووووووام اونم کیرشو فشار داد اول دردم گرفت اما فورا جا باز کردو شروع کرد به تلمبه زدن دیوونه نوع کردنش شدم یه جور با صبرو حوصله میکردسارا لای پامو باز کرد وهمزمان با حیدرزاده که تو کونم تلمبه میزد اونم کسمو لیس مسزددددددددددد سر ساراو به کسم فشار میدادم جووووووووووون خیلی داشتم حال میکردم اینقدر کسمو خورد تا باز ارضا شدمممممممم دیگه داشتم میمردم...کیرشو از کونم بیرون کشید سارا و قنبل کرد من پاشدم سوراخ کونه ساراو لیس زدم بعد کیر حیدرزاده رو گذاشتم تو دهنم ارووم در اوردم گذاشتم تو کونشششش تلمبه میزد دیگه سارا داشت هوار میکشید دستمو از زیر گذاشتم رو کسش شروع کردم به مالیدن تلمبه زدنهاش محکمو تند تر شده بود تا سارا ارضا شد ....حیدرزاده از کونش بیرون کشید و دستمو گرفت چسبوندم به دیوار کمی کونمو دادم عقب اونم فورا تا دسته کرد تو کونم دردم گرفت اما حالیش نبود تند تند تلمبه میزد با دستاش سینه هامو میمالیدتو همین حالت برگشتم بهش گفتم لب بده خیلی حال میداد تو اینحالت لب دادن لامصب چه کمری داشت نمیدونم چیزی مصرف میکرد هر چی بود برا ما عالی بود از بس این جهانگیری با اومدن زود ابش ضد حال بهم زده بود اینجور سکس بهم خیلی فاز میداد.... خسته شد رفت رو تخت خوابید سارا پا شد سوراخ کونشو تنظیم کرد یه دفعه نشست روش تا ته رفت تو کونش خودش بالا پایین میکرد بعد نوبته من شد اینجوری تا تخماش میرفت تو کونم وااااااااااااااای چه درد شیرینی بود چند باری جامونو عوض کردیم تو همه حالتهای مختلف هم من هم سارا رو گایید اونروز تا نزدیک باز شدن شیفت عصر داشت مارو میکرد چند باری دوباره ارضا شدیم تا بالاخره مارو خوابوندو همه اب کیرشو رو سینه هامن خالی کرد ......بعد از اون چند باری تکی یا با سارا با هم سکس داشتیم و همیشه باهاش لحظه های خوبی داشتم.....پایان داستان۵
     
  

 
داستان ششم۶....دیگه اوایل اسفند بود پایان سال باید تراز مالی شرکت ما و سارا اینا تنظیم میشد. کسادی سکس بود وهم جهانگیری هم قاسمی و حیدرزاده درگیر کار بودن یکسری دفاترو جهانگیری داد من بنویسم اما من زیاد سر در نمیاوردم حسابداری هم که کاراشونو انجام میداد ۱ماهی بود سر مسائل مالی دعواشون شد و گذاشت رفت به جهانگیری گفتم اونم گفت بذار ببینم حیدرزاده میتونه چند روزی مومنی حسابدارشو کمکی بده کارارو باهم انجام بدید؟تا بعد عید یکیو بیاریم.مومنی یه جوان ۳۰ساله بود قیافه جذابی نداشت اما از اون چشم پاره ها بود ...فردا نزدیک ظهر بود سارا زنگ زد گفت عوضی میبینم که مومنی میخواد باهات تدریس خصوصی بره!!!!!گفتم چطور مگه؟اونم توضیح داد که جهانگیری صبح اومده از حیدرزاده خواسته ۱۰روز مومنی بیاد هم دفاترو ببنده هم تو یاد بگیری ۵۰۰هزار تومان هم بهش بده(سال۸۴بود)سارا گفت حواست باشه این مومنی از اون مارمولکاست به منم چند باری پا داده بود من از ترس حیدرزاده بهش محل نذاشتم الان که خوردیم به بحران سکس کوفتت بشه اگه تنها خوری کنی فریبا!!!خندیدم گفتم بیشعور مگه من جندم؟اونم خندیدو گفت پس اگه دادی جنده ای!!!!قرار شد از فردا ۱۱تا۲ بیاد نمیدونم چرا دلم میخواست واسش دلبری کنم بزارمش تو خماری مانتو تنگ پوشیدم که کونم توش بالا پایین میشد اخه شلوار پارچه ای پام کرده بودم تو این مدت ۲سال که سکس از کون میکردم از محبت دوستان هم کونم بزرگترو خوش فرم تر شده بود هم سینه هام ۱سایز بیشتر!!!!!روز اول با نگههای دزدکی مومنی گذشت این سارا هم هر لحظه امار میگرفت ....از فرداش گفت صندلیتو بزار کنارم من از بعضی حسابها که نوشتی سر در نمیارم همش باهام حرف میزدو به هر بهونه ای بلندم میکرد برم یه چیزی بیارم تا از پشت خوب دید بزنه منو!!کاراش تابلو بود کم کم سر خرفو باز کرد چی میخونی؟چرا ازدواج نمیکنی؟دوست پسر داری؟از این حرفها تا کشوند به رابطه دختر پسرو سکس!!!!زیاذ وارد حرفو بحث نمیشدم اما مگه از رو میرفت ۲باری هم پاشدم واسه پارهای از توضیحات رفتم پیش ساراو جریانو میگفتماونم میخندید میگفت فریبا کونتو بباد دادی مطمئن باش....اونروز تموم شدو تو خماری موند فرداش که اومد یه جعبه کادو دستش بود داد بهم با تعجب گفتم ماله منه؟با سر تایید کرد گفتم به چه مناسبت؟اونم گفت تولدته خب مبارکت باشه !!!!دهنم از تعجب باز مونده بود گفتم شما از کجا میدونی؟گفت حالا!!!اصرار کردم تا گفت پرونده استخدامنو خوندم دیروزم که داشتی امار همهچیو میدادی گفتی منم شنیدم......این انگار غیر چشماش گوشاشم هیز بود کلی اصرار کردم که نگیرم که قبول نکرد بازش کردم یه ادکلن بود با ۴تا چک پول ۵۰هزار تومانی واییییییی یعنی چی اینهمه؟اونم همینطور که داشت کاراشو میکرد گفت ادکلن ماله تولده اون پولام واقعا حقه شماست چون اقای جهانگیری به من ۵۰۰هزار تومن داده من کارهاشو انجام بدم اما واقعا شما نصفه کارو انجام دادی میدونم اون از این پولا نمیده اما من دادم بحثم نکن کلی کار داریم!!!لبخندی زدم ازش تشکر کردم رفتیم سر کارمون اونروز سارا خودشو جر داد که خدا شانس بده از این حرفا...۵روزی بود که میومد جز هیزی کار دیگه ای نمیکرد تو این مدت کلی کار ازش یاد گرفتم خیلی چیزهارو هم مینوشتم تا یادم بمونه.....
شنبه بود جهانگیری رفته بود خارج شهر از وقتی مومنی اومده بود یه جور دیگه بود خیلی واضح منو دید میزد بعضی وقتا وسط حرفاش دستشو میذاشت رو پام فوری بر میداشت ۱ساعتی گذشت که سارا زنگ زد گفت بیا کارت دارم رفتم دیدم باز فیلو سوپر گذاشته دستش تو شلوارشه داره کسشو میماله گفتم مگه کسی نیست گفت نه حیدرزاده بچه اش مریضه زود رفت منم نشستم ۱۰دقیقه ای فیلم دیدم حالم داشت خراب میشد از بس این عوضی مالوندم گر گرفته بودم پاشدم رفتم مومنی تا منو دید گفت چت شده چرا قرمز شدی؟منم الکی گفتم تب دارم !!!دیگه ول نکرد نشوندم رو صندلی واسم اب اورد دستمو گرفت مثلا نبضمو بگیره هی میمالید چشمهامو بسته بودم که لبشو گذاشت رو لبم از جا پریدم نذاشت بلند شم سینمو گرفته بود همش میگفت فریبا جون قول میدم اذیتت نکنم تو رو خدا باشه؟بهش گفتم نه ازت انتظار همچین کاریو نداشتم بزار بلند شم الان یکی میاد ابرومون میره....کلی خواهش کرد تا بهش گفتم زود تمومش میکنی ها؟؟؟؟؟؟؟؟حرفم تموم نشده بود که لبشو گذاشت رو لبم با دستاش دکمه های مانتومو باز کرد سینه هامو از سوتین در اورد تا چشمش افتاد بهشون جوووووون بلندی گفت که من فوری گفتم هیس!!!!!!!!اونم شروع به لیسیدن کرد حشریتر شده بودم نمیدونست کدوم یکی از سینهامو بخوره خندم گرفته بود بلندش کردم کمربندشو باز کرد کیرشو در اورد کیر با مزه ای داشت کلاهکش ۲برابر بفیه جاها بود مثله قارچ بود شروع کردم به ساک زدن کاملا تمیز و اماده بود سر کیرشو میک میزدم سعی میکرد اروم ناله کنه ۵ دقیقه ای خوردم تا بلندم کرد به حالت قنبل روی مبل شلوارو شرتمو کشید پایین چشمش که به کسو کونم افتاد گفت وای ی ی ی فریبا چقدر با حالن چقدر من واسه کسو کونت راست کردم اینو گفتو سرشو فرو کرد لای کونم .....خیس کرده بودم خیلی با ولع سوراخامو لیس میزد بهش گفتم زود باش بکن تو کونم اونم نامردی نکرد یه ضرب تا ته فرو کرد تو کونم بی اختیار یه جیغ بلند کشیدم دستشو گذاشت جلو دهنم تند تند تلمبه میزد داشنم جر میخوردم یه ۱۰ دقیقه ای میکوبید تا دستشو برداشتو من ارضا شدم......بهش گفتم زود باش تمومش کن اب بده الان یکی میاد اونم کشید بیرونو ابشو خالی کرد کف زمین!!!خیلی اب داشت بهش گفتم مگه چند وقته سکس نداشتی؟گفت ۱هفته ای هست که سارا رو نکردم!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چیییییییی؟؟سارا؟؟؟؟اونم خندیدو گفت اره ..هرچی بهش گفتم تورو جور کنه گفت نه خودت بهش بگو راضیش کن منم کمکت میکنم امروزم واسه اینکه حشری شی واست فیلم گذاشت!!!!لجم گرفته بود هر چی میشد این سارا بیشعور پاش وسط بود...پا شدم خودمو جمع و جور کردم به مومنی گفتم زحمت گندی که زدی خودت بکش وتمییزش کن رفتم سمت شرکت سارا اینا دیدم عوضی بسته رفته؟؟؟؟؟؟؟؟//مومنی کلی فک زد تا ارومم کرد لب همو بوسیدیمو از هم جدا شدیم چون کارا عقب بود قرار شده بود عصر ها هم بیاد.........
عصر سارا اومد به محض اینکه اومد حالشو گرفتم و گفتم سارا تو خیلی نامردی اینبار چندمه داری ازم چیزیو مخفی میکنی؟من دوست ندارم خر فرضم کنی فهمیدی؟سارا خندیدو گفت من مطمئنم خری دیگه چرا فرض کنم؟بعدم بد کردم یه کیر دیگه واست جور کردم حال کنی؟حرصم گرفته بود گفتم بیشعور مگه خودم بلذ نیستم اینهمه ادم صبح تا شب جلوم سبز میشن!!!مگه من جندم؟گریه ام گرفته بوددید انگار بدجوری دلخورم اومد بغلم کرد شروع کرد معذرت خواهی و بهم قول داد دیگه چیزیو ازم مخفی نکنه.. تو همین حالت بودیم که مومنی اومد تو یه جعبه شیرینی هم دستش بود سلام کردو گفت خب حالا که اشتی کردین اینم شیرینیش فقط یکی چای درست کنه... زدم در کونه سارا گفتم گمشو برو درست کن اونم بوسم کردو رفت تا چای درست شه سارا رفت اونورو مومنی هم سخت مشغول کارا بود انگار نه انگار اتفاقی افتاده رفتم همین بهم ارامش میداد چای ریختم سارا رو صدا کردم نشیستیم به چای خوردن که سارا سکونو شکست و کفت خب حالا خوش گذشت؟؟؟؟/بهش چشم غره رفتم اما مومنی گفت خیلیییی. جات خالی فقط تایمش کم بود من یه پیشنهاد دارم سارا گفت چی؟مومنی ادامه داد فردا جمعه هست اینجام تعطیله صبح بیاییم اینجا با خیال راحت یه سکس۳نفره توپ بکنیم ناهارهم مهمون من چطوره ؟سارا گفت منکه امادم تو چی میگی فریبا؟گفتم نه بابا چه خوش اشتها چی میگین واسه خودتون ؟خطر ناکه اگه یکی بیاد ابرومون رفته منکه میترسم....دیگه مخمو خوردن تابلو بود با هم هماهنگ کردن اینقدر گفتن تا قرار شد صبح ۱۰ بیاییم دفتر به کلاس دانشگامو پیچوندم جمعه صبح هر ۳ اومدیم دفتر شرکت چون جمعه بود اکثر واحد ها کسی توش نبود درو قفل کردیمو منو سارا رفتیم تو اتاق تا اماده بشیم هر دوتامون یه مدل لباس زیر پوشیده بودیم کمی از هم لب گرفتیم اومدیم بیرون جلو مومنی که اب از دهنش راه افتاده بود شروع کردیم به خوردن هم... دیگه اونو یادمون رفته بود داشتیم سینه های همو میخوردیم بهش نگاه کردم دیدم لخت شده داره کیرشو میماله هر ۲اومدیم سمتش ۲تایی مشغوله ساک زدن شدیم داشت از حال میرفت خوب که کیرشو خوردیم خوابیدیم رو مبل و شرتامونو در اوردیم پاهامونو دادیم بالا اونم اومد شروع کرد به لیس زدن کس ما یه کم ماله منو میخورد یه کم کس سارارو خیلی با حاله اینجوری دیگه حسابی کس هامون اب انداخته بود جووووووووووون یه مدل با حال کس لیسی میکرد .....
خیلی اب از کسامون اومده بود سارا بلند شد گفت دستمال کاغذی نداری؟تازه یادم افتاد دیروز تموم شد گفتم نه کلیدشو برداشت مانتوشو پوشید گفت میرم از اونطرف میارم کلیدم برداشت درو بست مومنی دوباره مشغول خوردن سوراخ کونم شذد همش قربون صدقه کونم میرفت انگشتشو کرده بود تو کونمو کسمو لیس میزد سارا برگشت دستمالو داد بهم منم خودمو خشک کردم مومنی خوابوندم سارا یه کم کیرشو خوردو گذاشت رو سوراخ کونم اونم کم کم فشارش داد تو تلمبه هاشو تنظیم کرده بود سارام رفته بود زیرش تخماشو میخورد دیگه صدای هر ۳تامون در اومده بود که یه دفعه صدای چرخش کلید توی در اومد تا اومدیم به خودمون بیاییم جهانگیری اومد تو ما رو تو اون حالت دید خشکش زد.....(سارا احمق وقتی برگشته بود یادش رفته بود کلیدو بزاره تو قفل در) چند ثانیه ای همه خشکمون زد که جهانگیری گفت به به چه غلطی میکنین؟؟؟؟؟؟نمیدونم سارا چجوری خودشو بهش رسوند دیدم کیر جهانگیرو گرفتو شروع کرد به مالیدن در گوششم داشت ارووم حرف میزد من از فرصت استفاده کردم دویدم تو اتاق با اینکه باهاش سکس داشتم اما خیلی بد شد واسم از اعتمادش سواستفاده کرده بودم سرم منگ شده بود داشتم لباسامو تند تند میپوشیدم که مومنی اومد تو گفت نگران نباش سارا ساختتش گفت بگو فریبا بیاد ....با ترس رفتم بیرون دیدم نشسته رو مبل سارا داره واسش ساک میزنه این عجب تخم جنی بود چجوری رامش کرده بود خدا میدونه جهانگیری گفت بیا اینجا رفتم جلو سرم پایین بود بهم گفت جنده خانوم برو لباستو در بیار میخوام تو و این دوست جندتو با هم جر بدم هنوز وایساده بودم که داد زد برو دیگه دویدم سمته اتاق لباسامو در اوردم خودمو زدم به پروویی دست مومنی و گرفتم اومدم کنارش رو مبل قنبل کردم سرمو بردم رو کیره جهانگیری به مومنی گفتم بخور خودمم شروع کردم ساک زدن جو دوباره برگشته بود به حالت اول سارا سوراخ کونشو تنظیم کرد رو کیر جهانگیری و نشست روش شروع به بالا پایین کرد مومنی هم دوباره کرد تو کونم دیگه منو سارا جیغ میزدیم اونام بیشتر تلمبه میزدن تا ارضا شدیم جاهامونو عوض کردیم جهانگیری هم کیرش سنگ شده بود مثله قبل شل نمیشد کلی تو کونم تلمبه زد یه بار دیگه ارضا شدم تا میتونست کیرشو میکوبید تا یه دفعه کشید بیرون گفت برگرد و برا اولین بار ابشو پاشید رو صورتم ....مومنی هم از فرصت استفاده کردو اونم پاشید رو صورت من اب کیر از همه جای صورتم میرخت پاشدم رفتم حمام یه دوش گرفتم ....اومدم بیرون دیدم باز دارن سارا رو میکنن دیگه حال نداشتم رفتم نشستم تا کارشون تموم شد اینبار ریختن رو صورت سارا....سارا هم دوش گرفت و اومد بیرون همگی لباس پوشیدیم اماده شدیم رفتیم ناهار مهمون مومنی..... اونروز یه سکس خاطره انگیز بود واسم چون برا بار اول بود با ۲تا مرد به دلخواه خودم سکس کردم ..پایان داستان۶..نویسنده سامان
     
  

 
داستان هفتم۷.....بعد از اون روز دیگه سکس هر مدلی بهم مزه کرده بود برام مهم نبود کی هست فقط ادم موجهی بود با اولین پیشنهاد قبول میکردم نمیدونم اسمشو چی بزارم بعدها که به پشت سرم نگاه کردم یه جور کمبود یا جنون سکسی که اوایل به خاطر شرایط بد مالی ازم سواستفاده شد اما بعدش به خاطر همنشینی با دوستان بدتر از خودم و محیط های بد کار که توش بودم الودش شده بودم ترکش برام غیر ممکن بنظر میرسید.........بگذریم بعد از اون ماجرا و سکس گروهی جهانگیری همش بهونه میگرفت گیر میداد ایرادهای الکی تا اینکه پایان فروردین باهاش دعوا اساسی کردمو از اونجا اومدم بیرون ..حیدرزاده هر چی اصرار کرد برم تو شرکت اون قبول نکردم از تو اگهی دعوت به همکاری یه شرکت خدمات کامپیوتری پیدا کردمو بعد از تماس قرار شد حضوری برم اونجا...تنها چیزی که عذابم میداد دوری از سارا بود هر روز تلفنی با هم در تماس بودیم ...به جای من یه زن مطلقه اورده بود بنام نرگس که بقول سارا جندگی از سر و روش میبارید....رفتم دفتر کامپیوتری فرم پر کردم و شرایطو حقوق پرسیدم قرار شد با هام تماس بگیرن ۳روز گذشت دیگه نامید شدم دنبال کار میگشتم که باهام تماس گرفتن و قرار شد از ۲روز دیگه برم مشغول بشم اونروز حسابی بخودم رسیدم صبح راس ساعت اونجا بودم شرکت برای دو نفر شریک بود به فامیلیهای حسینی و قلی زاده ۳نفر مرد دیگه البته تو قسمت تعمیرات کار میکردن یه خانم هم کارهای حساب کتابشونو میکرد منم به عنوان منشی و پاسخگوی مشتریان مشغول شدم کار پر رفت و امد تری نسبت به شرکت جهانگیری بود و تنوع بیشتری تو کار بود یه ۱۵روزی از شروع کارم میگذشت حسینی اوایل فکر میکردم اهل هیچ برنامه ای نیست جدی تو کارش اما بعدا چند تا چشمه ازش دیدم که فهمیدم اهل حاله.....یه روز اتفاقی داشتم تو درایو های کامپیوترم فضولی میکردم که چشمم به یه فایل افتاد پر از عکسای سکسی و داستانهای سکسی بود دیگه کارم شده بود تا بیکار میشدم داستان میخوندم یلی با داستانها حال میکردم همیشه با خوندنشون کسم خیس میشد ۱ماهی میشد سکس نداشتم بعد پریودمم بود دیگه قاط زده بودم تصمیم گرفتم با یکی تو دانشگاه دوست بشم اینجا که انگار همه پاستوریزه بودن..ح...... یه روز که تعطیلی بود اما حجم تعمیرات بالا بود چون حسینی نمیومد به من کلید رو داد تا شرکتو باز کنم تعمیر کارا بیان مشغول بشن نصفه روز ...پیش خودم گفتم عیب نداره میرم تا ظهر میشینم داستان میخونم ۱ساعتی داستان خوندم اما اینا نیومدن ....
حشری شده بودم دلم سکس میخواست داشتم از پنجره بیرونو نگاه میکردم به سکسایی که داشنم فکر میکزدم تو ذهنم تجسم میکردم الان کدومشون بود بهتر حال میداد؟!!!!!وایییییییی بهمن با اون کیر کلفتش؟حیدرزاده با اون کمرش خوب میتونست تلمبه بزنه تو کونم؟!!!!!قاسمی!!!!!مومنی!!!۱کاش لااقل سارا اینجا بود کسمو میخورد!!!!!به ذهنم رسید به سارا زنگ بزنم ببینم کجاست؟برگشتم برم پیش تلفن وای ی ی ی یه جیغ کوچیک زدم ترسیدم!!!!حسینی وسط سالن وایساده بود معلوم نبود چجوری مثل روح اومده بود تو که من نفهمیدم!!!!دستپاچه شده بودم سلام صبح بخیر شما کی اومدین؟حسینی لبخندی زدو گفت سسسلام صبح شمام بخیر والا من با کلی سرو صدا اومدم تو اما اینقدر در افکار شیرینتون غرق بودین که چیزی نشنیدین!!!!!سرخ شدم حس میکردم فکرامو خونده اومدم برم پشت میزم اونم حرکت کرد ا خ خ خ نههههههه قبل از اینکه من برسم اون چشمش افتاد به مانیتور وانیییییی هنوز یه داستان که میخوندم رو صفحه بودددددد.....نگاهی کردو رفت تو اتاقش منم فوری نشستم صفحه رو عوض کردم....چند دقیقه بعد صدام کرد وارد اتاقش شدم گفتم بفرمایید؟کاری داشنین؟حسینی مکثی کردو گفت چای داریم؟با سر تایید کردمو گفتم الان براتون میارم راستی تعمیرکار ها نیومدن من از ساعت ۹ اینجام...حسینی بلند گفت میدونم بگردم برات معذرت برا خودتم چای بیار...لحن صحبتش چرا اینجوری بود حدس زدم اگه یه کم دلبری کنم امروز یه کیر جدیدو تجربه میکنم از فکرشم داشت کسم خیس میشد وایییی من چرا اینجوری میشدم اخهههه ...یه کم ارایشمو پررنگتر کردم چای ریختم گذاشتم جلوش داشتم میرفتم بیرون که گفت خودتون نمیخورید؟گفتم چرا گذاشتم رو میزم گفت بیار با هم میخوریم ...چشم گفتمو اومدم تو سالن واییییی این چرا اینقدر با حرفاش داره منو داغ میکنه؟این امروز یه جور دیگه هست یا من قاط زدم کیر میخوام همه چیو اینجور میبینم!!!!!خلاصه ازم خواست برم پیشش یه صندلی بود تقریبا نیم متر فاصله باهاش داشتم اونجا نشستم اونم یه کم چای خورد و گفت دوست داری؟با تعجب گفتم چیو؟گفت از این داستانها؟سرمو انداختم پایین سکوت کردم ادامه داد من که خیلی دوست دارم یه حسه شهوتی با حال به ادم میده مگه نه؟بازم جواب ندادم اونم باز شروع کرد من خودم اینهارو تو سیستمت ریختم میدیدم هر روز میخونیشون خوشحالم حال کردیو دوست داری!!!۱با تعجب بهش نگاه کردمو تو دلم گفتم اییی عوضی بیشرف پس تور انداخته بودی ته دلم خوشحالو مطمئن بودم امروز کیرش تو کونمه جوووووووووون خب شد صبح رفتم حمام صافکاری(البته از وقتی دیگه مرتب سکس میکردم همیشه اماده بودم)تو همین فکرا بودم سرمو بلند کردم دیدم واییی کیرشو در اورده روبروی صورتم وایساده بیشرف انگار فکرامو میخوند بلند گفت بخورش یه نگاه بهش کردم کیرشو گرفتم دیگه با مچ گیری صبح ادا درمی اوردم مسخره بود ......کیرش سایزش خوب بود تقریبا ۱۷سانت کلقتیشم خوب بود سرشو بوسیدم داشت کامل راست میشد کردم تو دهنم میک زدم ۱۰ دقیقه ای داشتم ساک میزدم هر بار یه تیکه از لباسامو در میاورد دیگه خودش گفت بسه چه خوب کیر میخوری معلومه جنده ای!!!!۱سریع لخت شد تاپمو در اورد نشوندم لبه میزش سوتینمو باز کرد از دیدنه سینه هام ذوق کرد گفت میدونی از روز اول دلم میخواست سینه هاتو بخورم اصلا واسه اینا استخدامت کردم سرشو کرد لای سینمو شروع کرد به خوردن همه کاری با سینه های بدبخته من کرد از این عشق سینه ها بود دیگه قاط زده بودم کیر میخواستم اینم رضایت نمیداد پاشدم گفتم بسه کنده شد کیرررررر میخوام!!!!!زود باش خودم شورتو شلوارمو در اوردم رو مبل قنبل کردم اونم اومد کمی کسمو لیس زد همش دستش رو سینه هام بود عوضی تا شبم میخورد سیر نمیشد گفت اپنی؟گفتم نه بکن تو کونم یه دفعه گفت من از کون بدم میاد برگشتم گفتم هر جور دوست داری اما من همیشه تمیزم خودم اینجوری دوست دارم اومد جلو گفت دست خودم نیست منظوری ندارم باهاش حس نمیگیرم اما صبر کن الان واست یه کاری میکنم کیف کنی از اتاق رفت بیرون!!!!مرتیکه کسخل بود نمیدونم چرا من اینقدر خوش شانسم؟؟؟؟؟اومد تو اتاق دیدم هیچ چیزی دستش نیست نمیدونم چرا دنبال ابزاری بودم اونجوری که اون گفت الان درستش میکنم!!!!خوابوندم رو مبل حسم پریده بود عصبی بودم پاهامو داده بود بالا داشت کسمو میخورد داشتم حال میومدم اینقدر لیسش زد تا ارضا شدم کیرشو خیس کرد گذاشت لای پام اینجورم دوست داشتم تند تند تلمبه میزد لای کسم روان شده بود خیلی حال میداد اینقدر تکون داد تا ابش اومد ریخت لای سینه هام داشت به همه جای سینه هام میمالید که یکی گفت سلام برگشتم ۱متر از جام پریدم دستمو گرقتم جلوم منگ شدم حسینی گفت سلام بفرما فریبا جون اینم قلیزاده از اون کون کن های قهار هست گفتم درستش میکنم برات!!!مونده بودم چیکار کنم با من من گفتم اما من...نذاشت حرفم تموم شه کیرشو در اورد گذاشت جلو صورتم گفت مطمئن باش یه حال اساسی بهت میدم بخورش.....چاره ای نبود خودمم کیر تو کونم میخواستم شروع کردم به ساک زدن منم میخواستم یه حال توپ بهش بدم از کار این حسینی دیوونه لجم گرفته بود خوب خوردم تا بهم گفت قنبل کن منم حسابی سوراخمو دادم بیرون اول بوش کرد بد یهو مثله وحشیا افتاد به جون کسو کونم وای چه با حال میخورد جوووووووووووون زبونشو لوله میکرد میکرد تو کونم دیگه جیغ میزدم حسینی اود بالا سرم کیرشو گذاشت تو دهنم گفت ببین چی اوردم برات بخورش شروع کردم لیس زدن باز راست کرده بود قلیزاده کیرشو گذاشت لای کونم ۲تا سیلی به کونم زد گفت جوووووووووون عجب کونی خاک تو سرت نمیدونی چیه!!!!!کیرشو فرو کرد تا نصفه تو کونم جیغ زدم اونم همشو داد تو تند تند تلمبه میزد در میاورد دوباره میکرد فوری ارضا شدم بلندم کرد نشوندم رو کیرش فرو کرد تو حسینیم سینه هامو مخورد دیگه تو اسمونا بودم شاید نیم ساعتی کونم گذاشت ۲بار دیگه ارضا شدم همه مدلی منو از کون گایید واقعا راست میگفت این یکی عشق کون بود یه حالت منو رو خودش خوابوند کیرش تو کونم بود حسینی اومد روم گذاشت لای کسم واییییییییی اینقدر اینکارو کردن تا هر دو خالی کردن ابشونو رو سینه هام.....خیلی قلیزاده بهم حال داد البته حسینی هم خوب ادمو میساخت دیگه از اونروز من همش زیر اینا بودم دائم میکردنم.....پایان۷.نویسنده سامان
     
  

 
داستان هشتم۸.....این حس سکس با ادمهای جدید دیگه واقعا منو به مرز جنون کشیده بود اینو الان میفهمم دنبال هیچی نبودم نه ازدواج نه حتی دوست پسر فابریک نه پول فقط دوست داشتم کار کنم خرجمو در بیارم و سکس!!!!!!با اینکه با حسینی قلیزاده حتی بعضی وقتا حیدرزاده و مومنی هم سکس میکردم اما چند باری تو دانشگاه با پسر دوست شدم اما یا جا درست حسابی نداشت یا میخواست اویزون شه که من فوری تمومش میکردم...تا اینکه یه روز از دانشگاه که اومدم بیرون یه پراید سفید برام بوق زد منم سوار شدم دیدم یکی از بچه های دانشگاه هستش اسمش دانیال بود پسر سبزه و با نمکی بود اهل خوزستان بود(باور نمیکنید دلیل دوست شدنم این بود حتما عربه کیر گنده ای داره)خلاصه یه چند وقتی مثلا داشت مخمو میزد دلم میخواست بگم بابا جون اینقدر حاشیه نرو اما خیلی ضایع بود از طرفی نمیخواستم تو دانشگاه تابلو شم...یه روز که با هم قرار داشتیم من ظهرش یه کون توپ به قلیزاده داده بودم عصرو بهش گفتم نمیام سر کنر حال ندارم نمیدونم دانیال شجاع شده بود رفتیم یه دور زدیم یه ابمیوه خوردیم تو ماشین گفت کجا بریم گفتم هر جا دوست داری...یه کم من من کرد گفت بریم خونه ما؟چون اینجا غریب بود با دوستش یه خونه مجردی گرفته بود درس میخوندن گفتم دوستت نیست گفت نه رفته شهرشون ار هفته میاد گفتم اگه کسی نیست بریم.. با بدبختی جوری که همسایه ها نفهمن رفتیم داخل خونه یه اپارتمان کوچیک ۵۰ متری بود و کاملا ساده و مجردی دانیال چای درست کرد منم مانتو شالمو در اوردم یه بلوز یقه باز پوشیده بودم سینه هام بیرون بود رفتم دستشویی خودمو واسه سکس احتمالی اماده کردم دانیال منو دید واضح بود شکه شده سعی میکرد خودشو جمعو جور کنه شاید فکر نمیکرد بی تعارف من اینقدر ریلکس بگردم....چای اورد با یه جعبه شکلات شروع کردیم به گپ زدن وایییی داشت حوصلمو سر میبرد هیچ کاری نمیکرد از هر چی میگفت جز سکس حتی دستم بهم نمیزد.. یه کم ادا اطوار در اوردم وقتی حرف خندهدار میزد مثلا روده بر میشدم از خنده دست میزدم به پاهاش از اینکارا تا اقا یه کم بعد ۱ساعت یخش باز شد دست انداخت رو شونم از ملتمسانه پرسید میتونم بوست کنم!!!!!!!!!!!!با سر اوکی دادم اونم دیوونه یه بوس کوچولو از لپم کرد انگار میخواست مادر بزرگشو بوس کنه خودمو مشتاق نشون دادم تا دوباره بوسید یه اه رضایت کشیدم نگاهم به وسط پاش افتاد اووووووووه اگه اینکه باد کرده بود همش کیرش باشه که هیولاست....بالاخره لبو بوسید من دیگه امانش ندادم مدام بهش لب میدادم اه میکشیدم تا این شیر مرد یه بخاری ازش بلند شه دل تو دلم نبود میخواستم کیرشو ببینم با پرویی دستمو گذاشتم رو شلوارش اره ه ه واقعا انگار کیرش بود دانیالم دیگه داشت سینه هامو چنگ میزد بهم گفت بریم تو اتاق یه تخت یه نفره بود که حالم از رو تختی چرکش بهم خورد بهش گفتم نمیمیرید اینقدر اینجا تمیزه؟؟؟؟؟؟رفت یه ملافه تمیز اورد انداخت رو تخت گفت بفرمایید جیگرررر....... نشستم لبه تختو لب تو لب شدیم بلوزمو در اورد سینه هامو چنگ میزد انگار تا حالا ندیده حول بود تموم شه بهش گفتم اولین بارته؟از اون لافای جنوبی تابلو زدوگفت نههههه داشنم اما الان ۱سالی هست نداشتم درست مثله من!!!!!!!!!!!!خلاصه دیدم این میخواد تا صبح به من ور بره کاراشم اینقدر مبتدیانه بود که حسی ازش نمیگرفتم خودم پاشدم لخت شدم بلندش کردم لباساشو در اوردم زانو زذم دکمه شلوارشو باز کردم شورتو شلوارو با هم کشیدم پایین یه چیزی مثله فنر پرت شد بیرون وااااااااااااای من اینهمه کیر دیده بودم اما این کیر ادمیزاد نبود واقعا ترسیدم اندازه دستم از مچ تا ارنج بود اوایل فکر میکردم این حرفا در مورده عربها جوکه اما لااقل اینکه جولوم بود فاجعه بود ...گفتم دانیال همه کیر های فامیلتونو جمع کردین اینجا انبار کردین؟این چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟خندش گرفته بود گفت یه کم میمالیش؟باز براندازش کردم دادمش بالا از نافش کلی بالاتر بود شروع کردم مالیدن حس جالبی بود هر چی میمالیدی کیرشو به تهش نمیرسیدی نتونستم چند سانتی بیشتر تو دهنم بکنم دانیال حرفه ای داشت ابش میومد در اوردم قنبل کردم کسمو شروع کرد به لیسیدن حشری شده بودم دو دو تا چهار تا کردم دیدم عمرا بشه کون داد کیرشو خوب خیس کرد گذاشت رو کسم جان خیلی حال میداد دو بار با اینکارش ارضا شدم بیشعور اینقدر ابش زیاد بود وقتی اومد رخت رو چشمم وصورتمو موهام کلا گند زد بهم ...ولو شد وسط اتاق اونروز کلی حال داد بهم اما بعد اون دانیال تریب عشق و عاشقی برداشت هر چی بهش گفتم تو کلش نرفت منم مجبور شدم با هاش بهم بزنم حوصله سریش بازیو غیرتی بازی نداشنم این اولین و اخرین سکس من باهاش بود پایان۸...نویسنده سامان
     
  

 
داستان نهم۹.....۶ماهی از اومدنم به شرکت حسینی قلیزاده گذشته بود که قلیزاده ازدواج کرد هنوز ۱ماه نگذشته بود که با هم اختلاف پیدا کردن و میخواستن از هم جدا بشن منم دیدم شرایط داره نا جور میشه یواشکی دنبال کار بودم ...یه روز اتفاقی مریم (همون دوست دبیرستانمو)دیدم انگار دنیارو بهم دادن ۲سالی بود ندیده بودمش چون ازدواج کرد و رفت شهرستان(به خاطر جریان پردش به یکی از اقوام باباش شوهر کرد )از اون موقع دیگه فقط ۱بار اون اوایل بهم زنگ زد که بعدم خبری ازش نشد کلی ذوق کردم رفتیم توی پارک نشستیم بیچاره شوهرش هم شکاک بوده هم بعدا فهمیده از اون رفیق باز ها هست هر چی سعی میکنه نمیتونه عوضش کنه یه روز که خونه مادر شوهرش بوده یه لوازمی جا گذاشته بود بی اجازه شوهرش میاد خونه بر داره شوهرشو با یه زن تو رختخواب میبینه همین میشه بهانه واسه طلاق... الان ۴ماه بود برگشته بود خونه باباش و چون فامیل بودن نصفه مهرشو گرفته بود و توافقی جدا شده بودن....مریم از اوصاع احوالم پرسید منم سیر تا پیاز همه چیو بهش گفتم دهنش وا مونده بود میگفت کثافت چه جنده ای شدی واسه خودت خوب حال میکنی...کلی از گذشته گفتیمو خاطراتمون بعد با هم نهارو بیرون خوردیم و شماره موبایلمونو بهم دادیم مریمم دلش میخواست بره سر کار از نظر روحی خیلی اذیت شده بود تو این مدت بهش گفتم بیا با هم دنبال کار بگردیم اونم قبول کرد البته اون وضعش از من بهتر بود پول مهرشو گذاشته بود بانک و درامد خوبی داشت واسه فرار از تنهایی میخواست کار کنه موقع خداحافظی همدیگرو بوسیدیم سینه منو چنگ کوتاهی زد و گفت بیشرف چی ساختی بهش گفتم حالا میبینیش اونم گفت حتما.... چند روزی تو روزنامه میگشتم تا مریم زنگ زد گفت یه بانک اطلاعات املاک اگهی داده واسه کار به چند تا خانم احتیاج داره بیا بریم بهش گفتم تو برو امار بگیر ببین چه جوریه اگه خوب بود بگو دوستمم هست فردا با هم میریم امروز کار دارم این حسینی و قلیزاده احمق میخواستن جدا بشن درگیر حساب کتاب و این بدبختیها بودم هر کدوم یه دستوری میداد.......
فرداش با مکافات مرخصی ساعتی گرفتم با مریم رفتیم اونجا ...یه مغازه بزرگ بود که ۲طبقه بود همکف ۵تا میز بود که همش مجهز به سیستم بود با خط تلفن جدا و بقیه ابزار کار .....۳تا خانم مشغول کار بودن از درب کنار سالن رفتیم طبقه بالا یه اتاق بزرگ که بایگانی بود یه سالن کوچیک که یه میز اونجا بود یه دختره منشی بود از اون سلیته ها خودمونو معرفی کردیم با کلی پشت چشم نازک کردن هماهنگ کرد رفتیم خدمت مدیر ... یه مرد حدودا ۴۰ ساله با موهای جو گندمی خیلی اخمو و جدی بود انتظار یه ادم دیگه داشتم برا همین خورد تو ذوقم با اینکه حقوق و ساعت کاریش خوب بود اما خیلی سرد جواب دادم اون اقا هم که فامیلیش میرزایی بود شرایطو توضیح داد و قرار شد یه بازبینی از کسایی که امدند انجام بده تا اگه اوکی بود تماس بگیره از اونجا که اومدیم بیرون مریم گفت فریبا چت شد تو یه دفعه؟؟گفتم هیچی مرده به دلم ننشست!!!مریم گفت وااااا مگه میخواهی ازدواج کنی باهاش؟گفتم نه بابا خیلی خشک بود قیافه میگرفت مریم ادامه داد اهان باید میگفت خوب فریبا جون بیا کس و کونتو ببینم به به بزار یه کم لیس بزنم بعد بیا استخدامی اره؟از توصیفش خندم گرفته بود گفتم اوهوم ممم ...خاک تو سرت چه عوضی شدی با هم خندیدیم . ۲روز بعد مریم زنگ زد گفت میرزایی زنگ زده گفته ازشنبه بیایید سر کار بهش گفتم تو برو من باید استعفا بدم به اینا بگم نمیام بعد میام مریم گفت فریبا لوس نشو دیگه شرکت بابامون نیست که اون معطل تو نمیشه که...گفتم نشه به جهنم..مریم کلی اصرار کرد تا قول دادم تا ۱۰ روز دیگه که اول ماه بود حقوقمو گرفتم برم پیشش. قرار شد خودش با میرزایی صحبت کنه....تو مدتی که مریم میرفت اونجا امار اونجارو بهم میداد میگفت وقتی میرزایی فهمید مطلقه هستم یه لبخنده پدر سوختگی زد در ضمن میگفت اون دختره که منشییش هست اسمش نرگسه همه اینجا میگن با میرزایی رابطه داره اونم مطلقه هست..خلاصه با مکافات از حسینی و قلیزاده تسویه حساب گرفتم سفته هامو دادن به هر کدوم جداگانه یه حال حسابی هم دادم ازم قول گرفتن برم پیششون واسه سکس.....۲روزه بعد از اول هفته با هماهنگی میرزایی رفتم سر کار ..همش باید با مردم حرف میزدیم جدا از حقوق هر کی میتونست مشتری برا خرید یا اجاره ملکی جور کنه پورسانت جداگانه میگرفت همین باعث شده بود رقابت اونجا زیاد بشه اون ۳ تا خانم دیگه ۲تاشون شوهر داشتن یکی دیگم داشت نامزد میکرد ..نرگس خانم خیلی تابلو با میرزایی رابطه داشت اینو من بیشتر میفهمیدم...۱ماهی گذشت چند باری با میرزایی همکلام شدم اونقدر ها هم بد اخلاق نبود فقط دیکتاتور بود همه باید به فرمانش بودن... یه روز گوشیم زنگ زد میرزایی بود گفت پرونده فلان ملک رو بیار بالا رفتم بالا با نرگس داشتیم دوست میشدیم دیگه اون لبخنده معنی داری زد بهم که یه لحظه گفتم نکنه میخواد بکنه میرزای.باز گفتم نه بابا وسط روز؟داخل که شدم پرونده رو ازم گرفت و گفت بشین یه کم با پرونده ور رفت پاشد اومد اینطرف نشست بغلم رو مبل گفت با کارها اشنا شدی؟گفتم اره(دستشو خونده بودم)گفت یه کارهایی هست من به هر کسی نمیدم ولی معلومه با استعدادی میخوام تو باشی گفتم چه کاری ؟گفت بهت میگم مطمئن باش توش پول خوبی داره... دستمو گرفت گذاشت رو کیرش راست بود من دیگه عادت داشتم ادا در نیاوردم کیرشو در اوردم بهش گفتم من دخترم الانم پریودم یه کم خورد تو ذوقش اما گفت امروزو ساک بزن تا خو ب شدی میکنمت ..شروع کردم به خوردن کیرش ۱۶ سانت تقریبا بود بعدها بهش میگفتیم چی توز موتوری!!!!! اما کیر خوش دستی داشت یه ۱۰ دقیقه ای واسش ساک میزدم که حس کردم داره ابش میاد اومدم بیارم بیرون سرمو محکم گرفت هر چی تقلا کردم نشد کثافت همه ابشو خالی کرد تو دهنم تا خالا اب نخورده بودم یه خوردشو قورت دادم بقیشو خالی کردم تو دستمال کاغذی ..حالم داشت بهم میخورد بهش گفتم باره اخرت باشه اینکارو کردی اما اون پاشد موهامو کشید گفت از این به بعد هر چی میگم گوش میکنی جنده خانم اون دوستتم جور میکنی خوب شدی میریم یه روز خونمون اوکی؟دردم گرفته بود گفتم اوکی..ولم کرد اومد جلو لبمو بوس کرد گفت اگه دختر خوبی باشی منم میسازمت همه جوره بعدم ۱۰۰هزار تومان بهم داد گفت واسه خودتو دوستت برید لباس خوابو لباس سکسی بگیرید از این به بعد همیشه اماده باشید منم از نوع کاراش و رفتارش خوشم اومده بود چشمی گفتمو اومدم بیرون.....پایان داستان۹ نویسنده سامان
     
  
صفحه  صفحه 1 از 3:  1  2  3  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان جنون سکس


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA