انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 26 از 27:  « پیشین  1  ...  24  25  26  27  پسین »

ماجرای زندگی من و زنم الناز و سعید و زنش


مرد

 
بی نظیره عالی عالی
     
  
مرد

 
ماجراهای این داستان دقیقا فانتزی های من هم هست!!!
     
  
زن

 
چرا دیگه ادامه نمیدی؟
manam leilaye eshgh
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
ماجرای زندگی منو زنم الناز و سعید و زنش قسمت 40 : پارت یک : توبه

از سفر پوک و چروک بار بانکوک به سختی برگشتیم. با اتفاقی که واسه منو الناز افتاد، دیگه قید این عمل زشت و زدم. تو هواپیما الناز یه ریز گریه می کرد. خدایا چیکار کرده بودم. زندگیمو به گا دادم. عزیزم من مقصر بودم. من با خودخواهیام بهشتمونو تبدیل به جهنم کردم. جهنمی که شعله ش تمومی نداره. بغضم ترکید: منو می بخشی؟ الناز سرشو رو سینم گذاشت: دیگه حرفشم نزن. دیگه نخواه بیایم تایلند... اما چی شده بود؟ ( دو مرد الناز و به باد کتک گرفتن، الناز ضجه می زد.. من نتونستم کاری کنم چون دست و پام بسته بود.) اصن نمی خوام یه بار دیگه اون صحنه رو مرور کنم. بهتره بریم سطر بعدی.

برگشتیم ایران. به خواست الناز خونه نرفتیم. یه راست رفتیم ویلای بابای الناز که سالی به سالی کسی بهش سر نمی زد. پدر ومادر الناز سالهاس که آلمان زندگی می کنن.
     
  
زن

 
به به برگشتی. عالی شد. ادامه بده لطفا
manam leilaye eshgh
     
  
زن

 
پس چرا نمیذاری بقیش رو؟
manam leilaye eshgh
     
  
مرد

 
ماجرای زندگی منو زنم الناز و سعید و زنش قسمت 40 : پارت دو : جهنم
رسیدیم دم در ویلا. ریموت زدم در وا شد. رفتیم تو. الناز گفت: آخ جــــــون بــــالـــــاخـــــره رسیــــــدیـــــم. پرید بغلم: خـــیــــــلی مـــیـــخـــوامـــت عشقم. من تو رو با هیچ کسی عوض نمی کنم. منم گفتم: منم دیگه جز تو به هیچ دختری حتی فکر نمی کنم. _ میدونم عشقم. _ زود باش. بیا وسایلمونو ببریم تو. واسه این کارها وقت زیاده. وسایلو بردیم داخل. غروب بود. دوش گرفتم. اومدم الناز آشپزخانه بود. از پشت گرفتمش: وایـــیــــیـــی ســامــان.کــــــرخـــــیــــــدم."خندید.چاقو رو ازش گرفتم، پرت کردم تو سینک: سامان هنوز زوده. بذار شام درس(ت)..._هسسسس!" لبهاشو بوسیدم، حرفش ناتموم موند..بعد این همه سال بوسیدنش واسم تازگی داشت.عجیب بود. انگاری اون همه چشیدن و مزه مزه کردن زنان دیگران، کام اصلی را از دهانم ربوده بود. آه خــــدایـــــا! من وسط چه جهنمی گیر کرده بودم. اونم عمیق تر از قبل منو می بوسید. هر بوسه ی الناز، شعله ای در دهان من. داغ شده بودم از این حرارت.لبهایش تن منو غرق تب کرده بود. دلم می خواد این جهنم، عاقبت آن همه گناه باشد. دستامو از شکمش کشوندم سمت سینه هاش. گرفتمشون. الناز هم دستاشو آورد بالا و برد تو موهام.بعد از اون همه کوهنوردی با بچه ه الناز و سعید و فریبا با بهروز و سمیرا، من حالا به بهترین تپه ی عمرم رسیده بودم و کشف کردم. خدایا بهترین کوهنورد اونیه که نذاره دیگران از برنامه صعودش خبردار بشن. نذاره رقیباش دستشون به اون کوه برسه تا وقتی که کاملا تصاحبش کنه. چرخیدم. نشوندمش رو کابینت.گفت: وقت نکردم لباس عوض کنم. گفتم شام درست کنم. _ عیب نداره. خودم واست عوض می کنم عشقم.شامم با من. _ تو مگه بلدی درست کنی؟؟ _ آره. _ چی می خوای درست کنی؟ _ تو رو. این و که گفتم جهنم زبانه کشید بینمون. صندلی آوردم. نشستم. پاهاش روی رون من.دست بردم. دکمه شلوارشو باز کردم. پاهاش روی شون من. "شلوارت نسوزه.بذار راحتت کنم" شورت قرمزش نمایان شد. دست کشیدم پاهاشو. از شونم به کونش. نفس نفس می زد. رفتم که برم تو کار عریانی عورتش.پاهاشو برداشت و گفت: اول پیش غذا تو بخور. _ رو جفت تخم چشمام." شیطنت کرد.با پا زد به تخمام. " دردم اومد دیوونه...اییییییی... چی می کنی؟؟ _تو رو. " خندید و من افتادم زمین. از درد به خودم پیچیدم. اومد پیشم.نگام کرد. تو گوشم گفت: پاشو بیا دواشو بهت بدم." با هزار بدبختی بلند شدم. الناز نشست رو صندلی. منم رو زمین دو زانو نشستم: عسلم تخمامو تلخ کردی. _بچه خوب قبل غذای اصلی، سالادشو می خوره." پاهاشو گذاشت روی صورتم.خوشم اومده بود. کف پاهاشو گذاشت دهنم، لیس بزنم. دیوونم کرده بود. افتادم به جون انگشتهاش. شالاپ شولوپ شالاپ اششششوپ. چقد خوشمزه بودن اینا. " میدونستم هنوز ذائقه ت عوض نشده. _ مگه میشه یکی تو رو داشته باشه و خسته بشه؟ _دیگه درد نداری؟ .. چی؟" کاری کرده بود درد بیضه مو فراموش کنم. از دست زنها. پیرهنش در اومد... ادامه دارد
     
  
زن

 
عالییی ادامه بده
manam leilaye eshgh
     
  
مرد

 
آنچه گذشت... بعد از اون همه کوهنوردی با بچه ها: الناز و سعید و فریبا، با بهروز و سمیرا، من حالا به بهترین تپه ی عمرم رسیده بودم و کشف کردم. پاهاشو برداشت و گفت: اول پیش غذا تو بخور. _ رو جفت تخم چشمام." با پا زد به تخمام.افتادم زمین.اومد پیشم.نگام کرد. تو گوشم گفت: پاشو بیا دواشو بهت بدم. کف پاهاشو گذاشت دهنم، لیس بزنم. و حالا ادامه ماجرا: ماجرای زندگی منو زنم الناز و سعید و زنش قسمت 40 : پارت سه: بوی بهشت الناز: میدونستم هنوز ذائقه ت عوض نشده. من: مگه میشه یکی تو رو داشته باشه و خسته بشه از این همه زیبایی؟ مگه میشه مگه داریم ؟ الناز: دیگه درد نداری؟؟ من: چی؟ درد؟ درد چی؟ " خندید و گفت: _ انگار خوب دواییه. _ آره، خود شفاست. دوای هر درد بی درمونی پاست. آلناز: می بینم که شاعر شدی" خندید. خندیدم: _ حالا کجاشو دیدی؟" و ادامه دادم. الناز پاشو کشید بیرون. گذاشت رو دهنم و اومد پایین. چونه مو گردنم، گلوم و تمام بالا تنم.به یقه م برگشت. انگشتش و گیر داد به دگمه و واکرد یقه مو. بقیه رو همینطور. دگمه های بعدی و بعدتر.به آخری که رسید گذاشت روی کیرم و باهاش ور رفت.داشتم وحشی می شدم با این کارهاش. دو تا پاشو گذاشته بود لای کیرم و می کشید بیرون و می داد داخل.دست بردم به کمربندم تا بکشمش بیرون. الناز پاشو برداشت و گفت: _ صبر داشته باش عشقم. به اونجا هم می رسیم. از نافم به سینم رسید. سینه های نیمه عریانم را لمس می کرد و برمی گشت از نو این حرکاتو تکرار می کرد. الناز خودشو داد جلو. پیرهنم در اومد و با زبون افتاد به جون تنم. طوری با ولع نوک سینه هامو می خورد که گفتم الانه که بکنن رو زمین ولو شن. خداییش این اولین بار بعد از مدتها بود که همچین سکس آتشینی رو اونم فقط با همسرم بدون حضور زن دیگری انجام میدادم یا اگه بوده، اینقدر گم بود که بین این همه تنوع رابطه به چشم نمی اومد. سرشو جدا کردم و لبهای آبدارشو خوردم. گرم لذت بودیم که الناز گفت بقیشو ببریم رو تخت. بغلش کردم. کلید و زدم و رو تخت انداختمش. رفتم روش. زیر نور لبهاش دو یاقوت بودنو قوت من که با هر بار سرو کردن، قوت می گرفتم.بی کار نموندم حین خوردن لباش، لباسشو در آوردم وپرت کردم گوشه یی. و اینبار شفاف تر دیدمش. حجاب حاجب کنار رفت و من دو گوی بلورین را نظاره کردم. دو الماس برلیان که حالا در سوسوی خانه، چون خورشید تابستان می درخشیدن. لاله اش غرق آتش بود و داشت می سوخت. پاهاشو آورد بالا و گفت: _دیگه سالاد بسِّته. شام حاضره.بیا بخورش." شورتشو خیلی آروم درآوردم.گذاشتمش دم دماغم.بوش کردم، بوی بهشت میداد. بردمش نزدیک کیرم و گفتم: _کوچولو، جهنم تموم شد و بهشت مترنم مرا می خواند." خندید: _ از کی اینقدر رومانتیک شدی؟ _ معجزه توست بانوی من. شلوارمو درآوردم. شورتم که خیس لذت بود را آوردم سر زانوم. شیر آب و باز کردم و آب غلیان کرد. پخش و پلا شد و همه جا رو کثیف کرد. شورت الناز تو دستم بود، بردمش شیرمو پاک کردم. الناز گفت: ازش بهم بده. شورتشو گذاشتم دم دهنش. الناز مثل ندیده ها، شروع کرد به خوردن منیم. میگن خدا به فرشته ها شعور داد بدون شهوت و به حیوانات شهوت داد بدون شعور و انسان صاحب این دو است. حقا درست است که خداوند متعال مجوز تخلیه چاه شهوت را تنها به شرط ازدواج رسمی، صادر کرده است. رفتم از تو یخچال، پارچ آب و آوردم با یه کاسه پر یخ. آب ریختم رو شرت الناز و شستمش. الناز تعجب کرد و پرسید: می خوای چی کار کنی؟ گفتم: عجله نکن... آوردم و با شرتش چشمای الناز و بستم و با کمربندم دستهاشو به تخت. _تشنمه بانو! در شوره زارت، آبی هست؟ الناز: آری هست. آبی جاری هست.. _می بینم که شما هم شاعر شدی؟ _ هنوز مونده. کجاشو دیدی؟ بستری خشک بود که سیراب شد. من بودم که باریدم و سیرابش کردم. ترک هایش را بوسه باران کردم.وحشیانه کوس الناز رو میخوردم که الناز صداش به فریاد تبدیل شده بود و گفتم الانه که آسمون بشکافه و بیفته رومون. براش لیس میزدم و میخوردم کوس و کون النازمو که حالا حسابی جا افتاده بود و خیس خیس بود.کاسه یخ رو از پاتختی برداشتم و یواش یواش ریختم رو شکم و کوس الناز و جیغ می زد. لرزید. آبشو می خوردم. بسه دیگه، بقیه ش بمونه واسه بعد.
     
  
زن

 
حیف این‌داستانه انقدر وقفه میندازی، من پیگیرش هستم عالی مینویسی داداش دمت گرم
manam leilaye eshgh
     
  
صفحه  صفحه 26 از 27:  « پیشین  1  ...  24  25  26  27  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

ماجرای زندگی من و زنم الناز و سعید و زنش


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA