بخش نهم – همحسی
سارا: آرش کیر میخوام
آرش: بهت کیر میدم عشقم
سارا: نه. کیر مهدی رو میخوام. وای نمیدونی چقدر اون شب که چسبوندش به پشتم حال داد
بهم
جووووون
سارا: آرش برام جورش کن.
آرش: من جورش کنم برات؟
سارا: آره دیگه. مگه تو شوهر کس کش من نیستی؟
آرش: چرا عشقم. هستم. اما نمیدونم چجور ی باید بهش بگم.
سارا: آرش پنجشنبه که میان خونمون باید یه چیزی بپوشم که خودش بفهمه. باید پاهام براش
لخت باشه
آرش: آره عشقم. باید نشونش بدی که چقدر میخواری
سارا: وای آر ش. یعنی میشه؟ یعنی میشه یه روز زیرش بخوابم؟
آرش: آهههه. زیر چی؟
سارا: زیر کیر مهدی.
آرش: وای سارا تو چقدر جنده شدی. چقدر راحت میگی کیر مهدی...
سارا: مگه تو همینو نمیخواستی؟
آرش: چراااااا. راحت باش همسرم
سارا: آرش چی بپوشم؟
آرش: نمیدونم
سارا: آرش. میتونی یه جور ی بفهمی مهدی چه رنگی دوست داره؟ با چه لباسی بیشتر تحریک
میشه؟
آرش: نمیدونم سارای من. باید فکر کنم
سارا: پس فکر کن کس کش. میخوام برا مهدی یه لباسی بپوشم که حسابی با کیرش بماله منو.
آرش خیلی فکر کرد. تمام روز سه شنبه اش به فکر کردن درباره درخواست سارا بود تا باالخره
راهی یافت. حدود ساعت ۵ بعدازظهر سه شنبه بود که به مهدی زنگ زد و برای ساعت ۷ شب
در یک کافی شاپ نزدیک منزلشان قرار گذاشتند. تنها توضیحی که آرش داد این بود که باید
در مورد مساله بسیار مهمی با هم صحبت کنیم. مهدی حسابی ترسیده بود. مخصوصا از اینکه
ممکن بود همسر با کالس آرش در مورد تمام هیزبازی های او به همسرش گفت باشد. تمام آن
دو ساعت مهدی نقشه میکشید که چطور با آرش روبرو شود و در جواب هر سوالی چه بگوید.
باالخره ساعت موعود فرا رسید و آنها یکدیگر را در کافی شاپ کنج مالقات کردند. آرش اول
شروع به صحبت کرد
آرش: مهدی جان حتما خیلی تعجب کردی که چرا تا اینجا کشوندمت و چرا انقدر ناگهانی.
امیدوارم حرفام پیش خودت بمونه و از بی پروایی من ناراحت نشی. ازت خواهش میکنم به
سواالتی که میکنم خوب گوش بدی و با دقت جواب بدی. و خواهش میکنم ازت حقیقت رو بگو
مهدی: چشم آرش جان. نصفه جون شدم بگو خوب
آرش: مهدی هم من و هم تو میدونیم اولین مهمونیمون مهمونی خیلی خاصی بود. و لباسای
زنامون و حتی رفتارشون اصال معمولی نبود. مطمینم اگر برای هر کسی ماجرا های اون شب رو
تعریف کنیم باورمون نمیکنه. مهدی جان. چه جور ی بگم. بببن. فکر میکنم من و تو خیلی به
هم شبیهیم. من به حسی دارم که فکر میکنم تو هم داریش. حرفی که میزنم خیلی شجاعت
میخواد. خیلی خیلی وحشتناک رادیکاله. و ممکنه با زندگیم باز ی کنم با حرفام. بنابراین ازت
میخوان کمکم کنی هر جایی که حس کردی اشتباه میکنم، هدایتم کنی به تموم نکردن و نگفتن
حرفم.
مهدی: اوه چقدر سخت. باشه آرش جان. ادامه بده.
آرش: مهدی. لباسای زن تو، مثل لباسای زن من عادی نبودند
مهدی: از چه نظر؟
آرش: مهدی جان. گفتم که. میخوام کمکم کنی حرفم رو بزنم. بذار یه جور دیگه بگم. زن من
اون شب لباسای عادی ای نپوشیده بود. لباسش خیلی باز تر از لباسایی که تو مهمونی اول
میپوشند بود
مهدی: آره. دقیقا مث نسرین
آرش: آره. لباسای سارا حتی میتونم بگم. ام. تحریک کننده بود!
مهدی: آره. خیلی. ولی لباسای نسرین از سارا هم تحریک کننده تر بود. منظورم اینه که، اگه
میخوای بگی بهم اعتماد کردی، منم بهت اعتماد کردم...
آرش: یعنی بحث اعتماد بود فقط؟ به خاطر اعتمادت اجازه دادی که نسرین راحت باشه؟
همین؟
مهدی: عه. آره. بیشتر اعتمادم بود
آرش: و کمتر؟
مهدی: نمیخوام واردش بشم
آرش: مهدی. اگر االن حرفمون رو نزنیم هیچ وقت نمیتونیم این کار رو بکنیم
مهدی: به خاطر حسم
آرش: دوست دار ی زنت دیده بشه؟
مهدی: آره
آلت هر دویشان بلند شده بود و گوشهایشان داغ و قرمز شده بود.
آرش: مرسی مهدی. منم دوست دارم زنم دیده بشه. تحریک کننده باشه...
مهدی: جالبه. حسمون شبیه همه راستش
آرش: برای همینم میخوام سارا جلوت راحت باشه. من دوست دارم دوستیمون ابدی باشه مهدی
ممنونم آرش. خیلی خوشحالم که پیدات کردم. از همون شب تا االن بهتون فکر میکردم
آرش: به سارا هم؟
مهدی: راستش آره. اگر ناراحت نمیشی!
آرش: نه. اصال. به نظرت چه لباسی به سارا میاد؟
مهدی: من بگم؟!
آرش: آره. دوست داشت نظرت رو بدونه!
مهدی: واقعا؟ در مورد من باهاش حرف زدی؟
آرش: آره
مهدی: آرش دارم شاخ درمیارم! دارم خواب میبینم؟
آرش: نه. بیدار بیداری. نگفتی. چه لباسی دوست دار ی؟
مهدی: راستش. فکر کنم لباسای تنگ و کوتاه به رنگ مشکی بهش بیاد
آرش: ممنون مهدی.
مهدی: تو از چه لباسایی خوشت میاد؟
آرش: لباس قرمز. تنگ. باز. چاکدار
مهدی: دیگه چی؟ چیزی نمیخوای
هر دو زدند زیر خنده...
×××
روز چهارشنبه بود که سارا و آرش برای خریدن یک لباس ست مشکی تنگ بیرون رفتند. ساعت
های زیادی طول کشید تا توانستند در یک مغازه لباس فروشی از روی عکس یک مدل لباس
مورد نظرشان را انتخاب کنند. یک تاپ و دامن فوق العاده سکسی به رنگ مشکی با آستینهای
حلقه ای. بخش زیادی از تاپ تور ی بود و یک سوتین مشکی هم در آن ست وجود داشت. دامن
نیز خیلی کوتاه بود. آنها برای اینکه ست کامل تر ی داشته باشند یک جفت بود مشکی جدید
هم خریدند.
آرش به سارا نگفته بود که دقیقا میداند مهدی از چه نوع لباسی خوشش می آید. وقتی به خانه
رسیدند تازه سارا لباس را پوشید و خوشبختانه لباس کامال به بدنش میخورد.
وقتی لباس را پوشید، آرش گفت
آرش: عشقم. مهدی دقیقا این لباسو دوست داره. از زیر زبونش کشیدم
سارا: وا. شوخی نکن آرش
آرش: بخدا
سارا یک قدم به آرش نزدیک شد و روی گوشش خم شد
سارا: یعنی امروز با زنت رفته بودی یه لباس سکسی بخر ی برای یه مرد غریبه؟ که بیشتر حشر
زنت بشه؟