انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین »

خاک و آتش



 
با عرض سلام و وقت بخیر [/font]
احتراما مایلم در صورت امکان فعالیتهامو در این انجمن محترم با ایجاد تاپیک در [font#610B38]تالار داستانهای سکسی
و انتشار داستانی تک قسمتی نوشته ی : Tirass به اسم «خاک و آتش » که درقالب یه فانتزی سکسی نوشته شده آغاز کنم و بی نهایت سپاسگزار خواهم شد اگر در این باره همراهی و مساعدت و راهنماییتونو از بنده دریغ نکنید
.......با تقدیم سپاس تیراس
[aligncenter][/align]
     
  

 
سلام و درود...
شما همون تيراس ،نویسنده سایت شهوانی هستید؟
     
  
مرد

 
منتظزیم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn

 
«خاک و آتش»

در این چند ماهه تغییرات زیادی کرده ام تغییراتی که حتی از آن شکافهای ریز و باریکی که جای چشمهای سلیمه نشسته هم دور نمانده ، .پیرزن را با ان هوش و حواس ناقصش به فکر انداخته که اخر چطور میشود که این دختر یکهو در عرض چند ماه انقدر تغییر کند شنیدم که به ننه کلثوم میگفت : نمیدونم کدوم از ما بهترونی این کند زبونو جادو کرده بلا به دور خواهر میترسم از آخر و عاقبتش! و در پاسخ ننه کلثوم که از چند و چون جریان پرسیده میگوید : چی بگم خواهر از ای ورپریده !هر کی ندونه میگه چارسال شووَر داری کرده ، سینه هاش درشت شده و شیکمش هم طبله کرده ، اومده بالا ، شده عینهو زنای پن شیش ماهه !و در حالیکه با نرمه گازی از دستش توبه ی پیش پیشش را فرو میکند توی چشمان کلثوم ادامه میدهد خدا خودش ببخشه اگر ترگل ورگل بودمیگفتم لابدن خودشو لا داده که شیکمش اومده بالا اما ای بخ(ت) سوخته کجا اهل این اتیش سوزوندناس؟!! و به اینجای حرفش که میرسد سرش را کمی حلوتر اورده و ارام میگوید گیرم بگیم جوونه شهوتی شده و تنش مرد طلبیده اخه کدوم بخت برگشته ای...(باقی حرفش را میخورد ) ..... استغفرالله گفتنش طاقتم را طاق میکند ، انها را با حدس و گمانها ، دلسوزیها و تحقیر هایشان رها میکنم و به خلوت همیشگیم کنج همان مطبخ دود گرفته میشتابم ...‌
محبوبم کاش زودتر میامدی و مرا با خود میبردی حالا دیگر من تو را دارم و خود را زن خوشبختی میدانم ،زن خوشبختی که تغییرات ظاهرش امروز و فردا رسوایش میکند اگر نیایی !
به این فکر میکنم که راستی این همه تغییرات از کی اغاز شد ؟
این فکر هم مثل تمام فکزهایی که حضور تو را در کنارم یاداوری میکنند لبخند به لبهایم میاورد ،آری به گمانم اینها همه بر میگردد به انروز ، !
همان روزی که برای گذاشتن کوزه سیر ترشی به زیر زمین امدم ....یادت هست؟!
آن روز تا بیایم از پله ها پایین بیایم و دالان را رد کرده و به سرداب برسم فانوسم پت پتی کرد و خاموش شد با خود گفتم حالا که تا سرداب امده ام وقرار است این ظلمات را هم بدون فانوس برگردم بگذار کوزه را هم همین گوشه کنارهایکجا پناه دیوار بگذارم ، با این فکر که دفعه بعدی که با فانوس امدم این راهم سر جایش میگذارم در ان تاریکی غلیظ شروع کردم به لمس دیوارهای نمناک آنجا تا بلاخره بزحمت توانستم جایی برای کوزه ترشی پیدا کنم بعد از انکه جاگیرش کردم برخواستم تا بروم که ناگهان از پشت در اآغوشم کشیدی ! از وحشت نزدیک بود قالب تهی کنم ،بی شک اگر لحظاتی قبل از ان مثانه ام راخالی نکرده بودم از ترس خودم را خیس میکردم زبانم بند امده بود و امیزه ای از ترس و هیجان نفس کشیدنم را نامنظم کرده بود از یکسو تاریکی بود و وحشتی که یکعمر با ان دست به گریبان بودم و از سوی دیگرگریبان من بود و بی قراری های دست مشتاق تو

اگر دستت را جلو دهانم نگرفته بودی یقین صدای جیغم همه را به زیر زمین میکشاند خیلی نا ارامی کردم خودم را به هر سو پرت میکردم و لجوجانه میخواستم تو را از خودم دور کنم و از بغلت بیرون بیایم اما تو محکمتر از قبل مرا به خودت میفشردی و تاوقتی بوسه هایت را بر لختی گردنم ننشانده بودی همچنان خود را به اب و اتش میزدم بخیال خودم داشتم از نجابتم محافظت میکردم

از پشت در اغوشم کشیده بودی و برجستگی الت بزرگ و داغت را بین پاهایم احساس میکردم .مردانگی ات بین پاهایم هر لحظه بزرگ و بزرگتر میشد و هر بار که با شدت و لذت بیشتری خشتک خیس شلیته ام را به خیسی هوسبار بین پاهایم میمالید بیش از پیش در دفاع از حریم خصوصیم مردد میشدم .
راستش را بگویم حتی پیش از بوسه هایت هم گرمای تنت را با تمام وجود میطلبیدم اما حیای دخترانه پرخاشگرم کرده بود
اینکه تو محکم بغلم کرده بودی وبا وجود تمام مقاومتهای من همچنان کارت را انجام میدادی احساس تازه ای را به تار و پود احساس باکره ام تحمیل میکرد
احساسی که در نهایت لذت، اشک روهم مهمون چشمام کرده بود
ذره ذره ی وجودم دیدنت را طلب میکرد اما تاریکی سرداب بقدری غلیظ بود که هیچ نمیدیدم
از اینکه کسی را نزدیکم داشتم که بی توجه به ظاهرم اینطور بامحبت و هوس مرا دراغوش گزفته احساس خیلی خوبی داشتم احساسی که اگرچه هنوز هضمش نکرده بودم اما با لمس و فشرده شدن سینه هایم لحظه به لحظه اوج میگرفت !
حالا دیگر شهوت بی حد و حسابت به جان من نیز افتاده بود و هر لحظه دیوانه ترم میکرد وهمین شد که وقتی سراسیمه بدنبال راهی برای برهنه کردنم میگشتی مخالفت نکردم دستت که به تن برهنه ام رسید هر دویمان اه کشیدیم.... ،هر بارکه گرمای نفست به بناگوشم میخورد تمام تنم گر میگرفت
لبهایت را به سینه هایم میمالاندی ته دلم غنج میرفت و هر بار نوکشان را گاز میگرفتی مور مورم میشد،حسی که خواستن و هر چه بیشتر خواستنت را تشدید میکرد
برهنه در اغوش کسی بودم که نمیدیدمش و اما تنم لمس کردنهایش را حس میکرد و هر لحظه بیشترو بیشترش را طلب میکرد دربین پاهایم که قرار گرفتی انقدر مستت بودم که شایعات دردالودی که تا ان روز شنیده بودم را حتی بیاد هم نیاوردم تمام وجودم تو را میطلبید حضوری که با مختصر درد و بی نهایت لذت همراه بود
انروز توی ان زیر زمین تاریک برای اولین بار احساس خوب زن بودن را تجربه کردم
نمیدانم چطور میشود که گاهی اتفاقات خوب در دل بدترین لحظات ما اتفاق می افتند یقین خدا ما را از ان بالا میبیند و با خودش میگوید اگر به داد این بنده نرسم کارش تمام است. این دیگر بیش از ظرفیتش است بهتر است تا در نا امیدی کاری دست خود نداده ،فکری به حالش کنم
انروز وقتی سلیمه قبل از خواب نیمروزش کوزه ترشی را داد تا به زیر زمین ببرم و سر جایش بگذارم خیلی دمغ شدم نه اینکه تنبل باشم ها نه، اخر زیر زمین ظلمات محض بود ومن از تازیکی واهمه داشتم اما نه انقدر که خیرگی کنم و بگویم نمیبرم ، تا ان روز همه قِسم کاری را کرده بودم و نمیتوانستم بگذارم تنها به خاطر این ترس حرفشان بر سرم سوار شود
ترسی که می توانست اصلا تقدیرم را برگرداند ممکن بود هرگز با تو اشنا نمیشدم و برای همیشه از دختر بودنم بیزار میماندم
بگذار اعترافی کنم با آنکه بعد از انروز، بارها به نزدت امده ام و هربار هم در همان ظلمات محض در اغوشت خزیده و سیراب شده ام اما خاطره هیچکدام از هم آغوشیهایمان ، مانند تجربه نخسنین عشقبازیمان پر شور و داغ در خاطرم نمانده است
محبوبم ، نمیدانم قبل از من هم کسی با اجنه خوابیده یانه ؟واقعا نمیدانم !
اما اینرا خوب میدانم که اگر اولینِ انها نباشم یقیناً خوشحالترین شان هستم



«نوشته :تـــــــیراس»
     
  

 
Zebrafree: دروود بر شما
بله دوست عزیز ، من همون تیراسم
     
  

 
marchobe: امیدوارم مورد پسندتون واقع بشه
     
  

 
خاک و آتش نماد انسان و جن...
همیشه بیشتراز موضوعات اجتماعی شما قلم زیبا و جذابتون حرف اول رو میزنه.
خوشحالم از حضورت
     
  

 
Zebrafree : ممنونم ، زیبایی در نگاهتونه دوست خوبم
     
  

 
تيراس جان شما ادامه نداره داستانهاتون؟
     
  
مرد

 
موضوع انتخابیت خوبه،اما این خوبه بدونیم،سکس بااجنه یک توهم ذهنی افرادافسرده است که درعشق شکست خورده اند یاافرادی که عاشق یک شخصی میشوند که اصلا انشخص خبرندارد،افکارتخیلی،
من منکرجن نیستم،اما با اینکه میشود با این موجودات سکس کرد کلی ازایام زندگی مرا تلف کرد،ودرکل به این نتیجه رسیدم باموجودی که نمشود لمس کردچگونه میشود سکس کرد

درکل موضوع نابی است اگرمثل بقیه دوستان نیمه کاره رها نکنی
حقیقت ،خدا هست...واقعیت،خدای نبوده ونیست ونخواهد بود
     
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاک و آتش


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA