ارسالها: 468
#271
Posted: 29 Jun 2012 17:33
توي زندگي يه روزايي هست که از دست عزيزانت خيلي کلافه اي، ميدوني دارن اشتباه ميکنن، ميبيني دارن به خطا ميرن و ميگي اما انگار نه انگار!
از يه طرف نميخواي روزي رو ببيني که سرشون به سنگ خورده و از يه طرفم کاري ازت ساخته نيست! خيلي سخته
بعضي وقت ها تو زندگي
مجبوري جايي وايسي
که ســـخت ترين جا واسه وايسادنه .... !
ارسالها: 1095
#272
Posted: 29 Jun 2012 19:48
کاش میشد خرافاتو از دل این مردم بیرون کرد راستی چطور میشه این کارو کرد؟
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 468
#276
Posted: 1 Jul 2012 07:51
توي زندگي يه روزايي هست که درست از کسايي رنجيدي که واست عزيزن، ميگن اونايي که ما آدما دوسشون داريم از بيشترين قدرت براي آزردن ما برخوردارن!
گاهي حتي نميتوني به زبون بياري که ناراحتي، فقط ميشيني و به بي تفاوتي کسي که رنجوندت نگاه ميکني.
بعضي وقت ها تو زندگي
مجبوري جايي وايسي
که ســـخت ترين جا واسه وايسادنه .... !
ارسالها: 1095
#277
Posted: 1 Jul 2012 09:34
این روزا دلم بیشتر از همیشه گرفته ،هر چی هم به دورو برم نگاه میکنم هیچ هم رازی رو نمیبینم
تا دیروز فریاد میزدم خدایا همدمی،ولی امروز داد میزنم خدایا مگه ادم چه قدر طاقت داره ...جرا دستم نمیگیری ..............پس لااقل جانم بگیر.
جانم بگیر شاید از این همه درد رهایی یابم ...
اگر جهنمی وجود داره میدانم که من اهل همان جایم ..حداقل از جهنمی که برای دیگران بهشتش کردی رهایی ده ، بگذار در جهنمت بسوزم... بگذار ... خدایا میشنوی مرا ........یا همچنان سایلنت کردی مرا
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 2470
#279
Posted: 2 Jul 2012 12:22
۱_
یعنی تمام شد؟
باید فکر کنم تمام سال های تمام شده را و رنجی که در این پایان یافتن هست...
حالا تو مانده ای هستی..
فقط خودت...باید شروع کنی...
بعد از سالها این یعنی پایان...
پس چرا حس رهایی با تو نیست...چرا هیچ چیز روشنی را نمی بینی...چرا فکر می کردی باید برقصی اما نمی توانی...
هنوز پر از خشمی..پر از ترس و پر از خواستن های تمام نشدنی...
۲_
باید فکر کنم..باید دوباره و هزار باره فکر کنم شروع چگونه هجی می شود..باید دوباره اولین قدم هایم رو بگذرام..
۳_
مادر! چقدر دلم برایت تنگ شده تا دوباره در اغوشت راه رفتن و شروع کردن را یاد می گرفتم...
جای تو توی تمام تنهایی های من خالی است...و صدایت نمی تواند اینهمه تنهایی را چاره کند...
۴_
شانه هایت را قرض می خواهم نازنینم..چشمانم برای تو!
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 1095
#280
Posted: 3 Jul 2012 10:19
مانده ام بر سر دوراهی هنوز طعم تلخ عشق در دهانم جاریست که کس دیگری اومده و ادعای عشقم را میکند ..خدایا خسته ام از هر چه ادم عاشق ...رهایم کن
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد