ارسالها: 12930
#771
Posted: 29 May 2015 11:49
شکنجه فجیع پسر ۵ ساله توسط پدر و مادرش!
دادستانی تهران رسیدگی به پرونده کودکی را که آزار جسمی و جنسی دیده و دچار شکستگیهای متعدد شده است، آغاز کرد.
به گزارش شرق، این کودک پنجسالونیمه، که در بیمارستانی تخصصی در تهران بستری است، هفته گذشته بهدلیل شکستگیهای متعدد در نواحی مختلف دستهایش و همچنین سوختگی پاها و دستها، تحت درمان قرار گرفت.
این کودک در مصاحبه با کارشناسان پزشکی قانونی گفته است از سوی برخی اقوامش، آزار جنسی نیز دیده است. این پسربچه یک هفته قبل توسط پدر و مادرش به بیمارستان برده شد. آنطور که مادر کودک به پرستاران گفته است، وی ابتدا متوجه تورم دستهای بچهاش شد و او را نزد پزشکی در شهر خودشان در استان اصفهان برد. آن پزشک بعد از بررسی وضعیت کودک اعلام کرد، او به عمل جراحی نیاز دارد، بههمیندلیل کودک را به شهر اصفهان منتقل کردند، اما درمانهای انجامشده در این شهر نیز کافی نبود.
بهاینترتیب او به بیمارستانی تخصصی در تهران منتقل شد. بعد از عکسبرداری از کودک و معاینه دقیق بدن او مشخص شد، دستهای این کودک شکستگیهای وسیع کهنه و جدید در قسمتهای بازو، آرنج و مچ دارد. مادر پسربچه مدعی است این شکستگیها بر اثر پرتابشدن کودک از روی تاب و سرسره ایجاد شده است.
همچنین آثار زخمهای کهنهای هم روی سر کودک مشاهده شد که مادر او ادعا کرد این آثار نیز ناشی از شکستگی بهخاطر زمینخوردن است. با توجه به وسعت شکستگیها، پزشک دستور آزمایش تراکم استخوان و کلسیم این کودک را صادر کرد، اما آزمایشها نشان داد او کاملا سالم است، ضمن اینکه نوع شکستگیها نشان میداد ضربهای سنگینتر از زمینخوردگی به این کودک وارد شده است و افتادگی از تاب و سرسره نمیتواند کودک را دچار شکستگیهای وسیع بکند، بههمیندلیل پزشک معاینهکننده این کودک از همکاران دیگر خود برای معاینه دقیق کمک خواست و تیم پزشکی دراینباره تشکیل شد.
تنپیمایی از این کودک نشان داد قسمتی از کمر و پشت ران یکی از پاهایش سوخته است، ضمن اینکه آثار سوختگی با سیگار هم روی یکی از دستان کودک وجود دارد، بنابراین پزشکان از متخصصان پزشکیِ قانونی هم درخواست کمک کردند.
آنها بعد از بررسی وضعیت کودک ضمن تأیید اینکه به پسربچه آزار جسمی رسیده و کودکآزاری اتفاق افتاده است، به مسئله دیگری نیز درباره او پی بردند آنها در مصاحبه با کودک متوجه شدند، او توسط چند نفر از پسران فامیل آزار جنسی هم دیده است و زمانیکه خانواده کودک موضوع را متوجه شدهاند، او را بهشدت کتک زدهاند. پزشکیِ قانونی آزار جنسی را تأیید، اما اعلام کرد این آزارها در حد تجاوز نبوده است.
درهمینحال پسربچه مدعی شد پدرش او را کتک میزند، اما مادر او دیروز در گفتوگو با خبرنگار ما گفتههای پسرش را انکار کرد و گفت: «شوهرم پسرش را خیلی دوست دارد، البته گاهی او را تنبیه میکند؛ مثلا وقتی فهمید چند نفر از اعضای فامیل به بهانه بازی او را به گوشهای بردهاند و آزار دادهاند، عصبانی شد و بچه را کتک زد و در اتاق زندانیاش کرد، اما بچه را تا این حد اذیت نمیکند که مجبور شود شبانهروز در بیمارستان بماند، البته گاهی عصبانی میشود و من را هم کتک میزند، اما این اتفاق خیلیکم رخ میدهد. بچه خیلی شیطنت میکند و کنترلکردن او مشکل است، ولی من سعی میکنم از پسرم مراقبت کنم».
بنابر این گزارش، بعد از اینکه پزشکیِ قانونی تأیید کرد این پسر قربانیِ کودکآزاری است، دادستانی تهران برای بررسی این پرونده وارد عمل شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#772
Posted: 29 May 2015 11:51
توطئه خاموش برای گنج میلیاردی مادر
پسر جوان برای خرید خانهای در امریکا دسیسه سرقت ظروف تاریخی مادرش را طراحی کرد.
در این توطئه خاموش، یک زندانی قدیمی با این پسر همدستی کرده بود که هر دو بازداشت شدند.از هشتم اردیبهشت ماه سال جاری وقتی ماجرای سرقتی خانوادگی از خانه پر از ظروف تاریخی یک زن سالخورده فاش شد، با دستور قضایی تجسسهای ویژهای پیشروی مأموران اداره 14 پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
این زن به دادیار شعبه اول دادسرای ناحیه 30 تهران گفت: «پسرم با وسوسه دوستش به خانهام دستبرد زدهاند و بیشتر اسباب و اثاثیهام که تاریخی هستند را به سرقت بردهاند.»
این زن وقتی در برابر کارآگاهان ایستاد، گفت: پسرم به نام «محمدرضا» از یک سال پیش با مردی به نام «افشین» که به خاطر تعمیر تلویزیون و گوشی تلفن همراه با وی آشنا شده بود، رفت و آمد کرد تا اینکه افشین به خانه ما راه پیدا کرد. این مرد از سادگی پسرم که مدت 40 سال در خارج از کشور زندگی کرده و نه تنها از لحاظ روحی و روانی بیمار است بلکه صرع هم دارد، سوءاستفاده کرد و او را به وسوسه انداخت تا شبانه همه اجناس گرانبها و عتیقه داخل خانهام که ظروف نفیس متعلق به دوران قاجار، کتابهای نفیس خطی، قرآنهای دستنویس قدیمی، نقرهجات، چند تخته قالیچه، سکههای طلای پهلوی و بیش از نیم کیلو طلا و جواهرات را از خانه به سرقت ببرند. وی افزود: بخشی از این گنج برای برادرم است که در زمان سرقت در مسافرت خارج از کشور بود و مشخص است سرقت در چند نوبت و در نیمههای شب انجام شده است که اتفاقی یکی از بستگانم در یکی از شبها و هنگام سرقت، افشین را دیده است و با تعقیب وی پی برده که آنها وارد خانهای در خیابان کریمخان شدهاند. این زن همان شب در تماس تلفنی با برادرم که در مسافرت خارج بود، وی را در جریان قرار داد و وی در تماس تلفنی به افشین تذکر داد که اثاثیه را برگرداند اما افشین هیچ اعتنایی نکرد.
وقتی کارآگاهان دست به تحقیق زدند، پی بردند پسر این زن شریک جرم افشین است که از غیبت داییاش استفاده کرده و مادرش را که سالخورده بوده و هشیاری پایینی دارد به دفترخانه اسناد رسمی برده و از وی برای انتقال اموال وکالت گرفته است.
مأموران بلافاصله خانهای در کریمخان را زیر نظر گرفتند و خیلی زود دریافتند خواهر افشین در این خانه واقع در طبقه 6 ساختمان زندگی میکند.
خواهر افشین که خود را در برابر کارآگاهان میدید، وقتی شنید همه ظروف تاریخی و عتیقهجات سرقتی هستند، ادعا کرد که برادرش آنها را در خانه وی امانت گذاشته است.
بدینترتیب کارآگاهان روز 23 اردیبهشت ماه، افشین 45 ساله را که یکی از مجرمان قدیمی بوده و از سال 76 تا 86 بارها به زندان افتاده است بازداشت کردند و این مرد اعتراف کرد بخشی از اشیای عتیقه را به ارزش 100 میلیون تومان در خیابان منوچهری فروخته است.
کارآگاهان بلافاصله خریدار اشیای عتیقه را در منوچهری شناسایی و این ظروف عتیقه را ردیابی کردند.
در شاخه دیگر با اعترافات افشین، خانه پسر خانواده در ورامین و قرچک شناسایی و محمدرضا نیز روز سوم خردادماه دستگیر شد.
محمدرضا در بازجوییها گفت: قصد داشتم برای ادامه زندگی باز به امریکا برگردم و به همین خاطر میخواستم با فروش عتیقههای خانه پدریام، هزینه خرید خانه در امریکا را به دست آورم.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#773
Posted: 29 May 2015 14:04
قاتل: شوهرم مرا به دوستانش میفروخت
چهارم مرداد ماه سال 88 ماموران پلیس در جریان وقوع یک جنایت قرار گرفتند. آنها بلافاصله موضوع را در دستور کار خود قرار داده با حضور در محل حادثه در محله امین آباد به تحقیق در این رابطه پرداختند. با حضور ماموران مشخص شد مرد جوانی از سوی همسرش با ضربات چاقو به قتل رسیده است.
بلافاصله جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و زن جوان نیز از سوی ماموران پلیس بازداشت شد. وی در بازجویی ها در خصوص انگیزه خود از این جنایت به ماموران گفت: من قصد کشتن شوهرم را نداشتم. اما او مرا عذاب می داد. همیشه کتکم می زد و مجبورم می کرد که با مردان دیگر ارتباط داشته باشم.
شوهرم مرا می فروخت و واقعا این زندگی داشت مرا عذاب می داد. روز حادثه هم شوهرم مواد کشیده بود و مشروب خورده بود. او دوستش را هم به خانه دعوت کرده بود. برای همین عصبی شدم و در حالیکه کنترلم را از دست داده بودم او را با چاقو کشتم.
با اعتراف این زن پرونده وی پس از صدور کیفرخواست به شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد. صبح دیروز این زن در این شعبه محاکمه شد و با تکرار اظهارات قبلی خود به هیات قضایی گفت: من فقط از خودم دفاع کردم و اگر شوهرم را نمی کشتم هر روز باید عذاب می کشیدم.
نرگس 24 ساله وقتی که 18 سال داشت در شامگاه چهارم مرداد 88 پس از هفتماه زندگی مشترک با عباس 26 ساله، او را در حالی که خواب بود با ضربههای چاقو کشت و فریادزنان از همسایهها کمک خواست.
این زن ادعا کرد که دو مرد ناشناس شبانه شوهرش را کشته و بلافاصله گریختهاند. او که خیلی زود بازداشت شده بود، به قتل شوهرش اعتراف کرد. این زن دیروز در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی عزیزمحمدی و با حضور چهار مستشار پای میز محاکمه ایستاد و هنگامی که با درخواست مادرشوهرش مبنیبر قصاص روبهرو شد، فقط اشک ریخت.
نرگس در تشریح جزئیات قتل، گفت: «تحمل زندگی با عباس را نداشتم. او مرا آزار میداد و مجبورم میکرد برای تهیه پول مواد مخدر دست به هر کاری بزنم. او باید کشته میشد.»
در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد و نرگس را به خاطر اعتقاد شبهمهدورالدم بودن قربانی، از مجازات قصاص معاف کرد. این زن با اکثریت آرا به پرداخت دیه و هشت سال زندان محکوم شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#774
Posted: 29 May 2015 14:05
جزئیات قتلعام خانوادگی با شلیکهای جنونآمیز
خبرنگار «ایران» در گرگان: شکست در دو بار ازدواج، مرد جوان را به درجه انفجار عصبی رسانده بود و شلیکهایش به قتلعام خانوادگی ختم شد.
میگوید اگر نصیحتهای بزرگترها را گوش میداد، هیچگاه چنین سرنوشتی نداشت و از اینکه به سه شلیک مرگبار دست زده است، ابراز پشیمانی میکند.
4 خرداد ماه سال جاری وقتی اهالی مجتمع چکاوک کوی استرآبادی گرگان با شنیدن صدای وحشتناک شلیک پنج گلوله از خانههای خود بیرون ریختند، خود را در برابر پیکر خونآلود دختر 13 ساله همسایه به نام کوثر دیدند. مرد آشنایی که تفنگ وینچستر در دست داشت، با دیدن این صحنه خواست فرار کند و هنوز چند قدمی دور نشده بود که کارگران ساختمان نیمهکاره با جسارت زیادی سد راهش شدند و وی را به دام انداختند. همزمان ماجرای این اقدام مسلحانه به پلیس 110 گرگان و اورژانس مخابره شد و تیمهای کلانتری، پلیس آگاهی و آمبولانسهای اورژانس خود را به قتلگاه خانوادگی رساندند.
بررسیهای میدانی پلیس نشان داد «سودابه» 35 ساله همراه پدر 55 سالهاش در آپارتمانشان کشته شدهاند و دختر نوجوان وی که میخواست فرار کند در خارج از خانه هدف گلوله قرار گرفته است.
تحقیقات نشان داد عامل این شلیکهای مرگبار که «نیما» نام دارد، کسی جز شوهر سودابه نبوده است که روز حادثه پس از درگیری لفظی با همسر و پدرزنش آنها را قربانی اقدام جنونآمیز خود کرده است. این داماد جنایتکار در بازجوییها گفت: «قصد قتل نداشتم، پس از شلیک به سودابه و پدرش متوجه شدم کوثر فریادزنان خود را به راهروی مجتمع رسانده است، او را هم از پشت سر هدف قرار دادم و وقتی خواستم فرار کنم، دستگیر شدم.»
سرهنگ «محمدرضا اکبری» رئیس پلیس آگاهی گلستان در مورد این قتلعام به خبرنگار شوک گفت: «روز حادثه، قاتل در خانه نزد همسر و پدرزنش نشسته بود که باد پنکه یک چک 50 هزار تومانی را به زیر میز پرتاب میکند. گم شدن همین چک جرقه دعوا را روشن کرده و بین داماد و پدرزن مشاجره بالا میگیرد. قاتل که در خانهاش یک تفنگ مگنم تیرپران ساخت ترکیه داشت و آن را مخفی کرده بود، سراغش رفته، ابتدا پدرزنش را با شلیک یک گلوله به سینه میکشد، سپس با شلیک گلوله به صورت سودابه وی را نیز به قتل میرساند.»
سرهنگ اکبری ادامه میدهد: «وقتی کوثر 13 ساله که دختر ناتنی قاتل است این صحنه را میبیند، با داد و فریاد پا به فرار میگذارد که قاتل، وی را از پشتسر هدف قرار داده و او نیز پس از گذشت مدتی به کام مرگ فرو میرود.»
قاتل که بلافاصله تحویل پلیس داده شد به قتل خود اعتراف کرده اما سرهنگ «مجید کمانگری» افسر پرونده نیز به شوک گفت: «کارگران ساختمانی که قاتل را دستگیر کرده بودند با پلیس تماس گرفته و اعلام کردند سرنشینان یک خودرو آنها را تهدید کرده و گفتهاند اگر قاتل را دستگیر نمیکردید، او میتوانست فرار کند و تحقیقات در این زمینه ادامه دارد تا عاملان این تهدید نیز دستگیر شوند.» قاتل در بازجوییها گفت: «همیشه گـــــام در راههای اشتباه گذاشتهام و اگر به جای اینکه حرف بزرگترها را گوش کنم، لجبازی نمیکردم، چنین سرنوشت بدی نداشتم.» وی افزود: «15 ساله بودم که با دختری آشنا شدم، با وجود مخالفتهای خانوادهام با این ازدواج، لجبازی و با وی عروسی کردم. خانوادهام مخالف ادامه زندگی من با همسرم بودند و دلایل خود را داشتند تا اینکه بعد از سالها در حالی که دخترم 11 ساله بود همسرم را طلاق دادم.»
نیما ادامه داد: «وقتی با سودابه آشنا شدم، شنیدم که او هم در ازدواج قبلی شکست خورده است و دختربچهای نیز دارد. وقتی با این زن ازدواج کردم، دیدم زن خوب و مهربانی است. خانهای خریده و به نام او زدم و خودرویم نیز همیشه در اختیار سودابه بود. مدتی نگذشته بود که بین من و سودابه مشکلاتی به وجود آمد. اختلافاتمان روز به روز بیشتر میشد تا اینکه پدرزنم از سبزوار به گرگان آمد و میهمان خانه ما شد. ابتدا تصور کردم مشکلاتمان حل خواهد شد اما روز به روز درگیریهایمان بیشتر شد تا اینکه تنها به خاطر گم شدن چک 50 هزار تومانی بین من و پدرزنم دعوا درگرفت و دست به این قتل زدم.»
بنابر این گزارش، نیما با دستور بازپرس شعبه 10 دادسرای گرگان روانه زندان شده است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#775
Posted: 29 May 2015 14:07
سه نفر در مشهد در انظار عمومی اعدام شدند
چهارشنبه ۶ خرداد، سه نفر در مشهد در انظار عمومی اعدام شدند.
غلامعلی صادقی، دادستان مشهد، جرم این سه نفر را "مشارکت در سرقتهای مسلحانه متعدد، مشارکت در آدم ربایی و نگهداری سلاح و مهمات" عنوان کرده است.
یکی از اعدامشدگان ۳۸ ساله و دو نفر دیگر ۲۷ ساله بودهاند.
به گفته آقای صادقی، در یکی از سرقتهای مسلحانه که این افراد مرتکب شده بودند یک نفر به قتل رسید و خانواده مقتول خواهان اعدام قاتلان در ملاء عام بودند.
در جریان محاکمه سه نفری که اعدام شدند آنها به چند مورد سرقت مسلحانه از طلا و جواهرفروشیهای مشهد اعتراف کرده بودند. آنها در جریان سرقت از بمبهای دستساز نیز استفاده میکردند.
روز گذشته در شبکههای اجتماعی فراخوانی منسوب به صنف طلا و جواهر مشهد منتشر شد که برای شرکت در مراسم اعدام دعوت میکرد.
ایران یکی از معدود کشورهایی است که به اجرای اعدام در انظار عمومی میپردازد که هدف آن عبرت گرفتن دیگران است. اما منتقدان اعدام در ملاء عام میگویند این مجازات خشونت را در جامعه گسترش میدهد.
شمار بالای احکام اعدام در ایران، که بیشترین تعداد پس از چین است، به طور مستمر انتقاد فعالان حقوق بشری را برانگیخته است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#776
Posted: 29 May 2015 14:10
بانویی که به تمام سیاهی ها پشت پا زد
روزنامه ایران : دستانش را که جلو دهانش میگیرد، کنجکاوت میکند. نگرانی در چهرهاش موج میزند که نکند حواسش پرت شود و دستش را از جلو دهانش بردارد. بر خلاف چهرهاش دندانهای نازیبایی دارد که افیون و سیاهی نابودشان کرده است.
سن و سال چندانی ندارد، اما هر صفحه از کتاب قطور زندگیاش را که ورق میزند رنگ سیاهی بر آن نشسته و سنگینی آن و جودش را فرا میگیرد، ولی به صفحههای انتهایی کتاب که میرسد حس و حال بهتری پیدا میکند، روزهایی که دستانی مهربان او را از دل سیاهیها بیرون کشیدند و با زندگی آشتی دادند.
سال 1365 در خانوادهای پر ازآسیب به دنیا آمدم. پدرو مادرم اعتیاد داشتند. وقتی پدر خانه را ترک کرد، مادرم هم برای دومین بار ازدواج کرد و تنها خواهرم را با خودش برد و من و دو برادرم را تنها گذاشت.
برای اینکه سرپرستی داشته باشیم به خانه مادر بزرگ رفتیم، اما از آنجا که تمام اعضای خانواده پدری و مادریام اعتیاد داشتند، برای کسی اهمیتی نداشت که من و برادرهایم معتاد شده باشیم.
اکرم در یکی از مناطق معضل خیز تهران متولد شده و آن زمان که پدر و مادر بدون توجه به سرنوشت فرزندان شان، آنها را رها کردند، اکرم در حالی که فقط 13 سال داشت، بدون سنجیدن درستی یا نادرستی تصمیمی که در سر داشت، تن به ازدواج با پسری داد که به او علاقه داشت.
از آن روزها میگوید: ازدواج با پسری که دوستش داشتم باعث شد تا بر سیاهیهای زندگیام افزوده شود. همسرم معتاد بود و علاوه بر این هر گونه خلافی هم انجام میداد. نزدیک 8 سال با او در خیابانها زندگی کردم و با وجود اینکه دو دختر هم داشتیم آنها را در خانه پدربزرگ شان تنها میگذاشتیم و به آینده و روزهایی که در انتظارشان بود فکر نمیکردیم. کمکم اعتیاد همسرم شدت گرفت و مواد مصرفیاش تغییر کرد تا جایی که با مداومت در مصرف شیشه، دچار توهم میشد و من که هنوز هم دوستش داشتم قربانی کتکها و رفتارهای جنونآمیز او میشدم.
مواد مصرفیام را از طریق همسرم تأمین میکردم برای همین به او نیاز داشتم، اما دیگر طاقتم تمام شده و کار به جایی رسیده بود که پدر همسرم به من میگفت جان خودت را نجات بده و از خانه فرار کن. اعتیاد، من و احساسم را به باد فراموشی سپرده بود و بدون اینکه به فکر سرنوشت خود و فرزندانم باشم، همین کار را انجام دادم و به خانه دوستم پناه بردم.
روزنه امید
دوستان و حتی اقوام اکرم که هر چند شب یکبار به خانه یکی از آنها پناه میبرد، از این وضعیت خسته بودند و او که مادر و خواهرش را پیدا کرده بود، دیگر در کنار مادر و خواهرش که آنها نیز در باتلاق اعتیاد فرو رفته بودند زندگی میکرد تا اینکه بعد از گذشت دو سال از این وضعیت برای بار دوم به ازدواج موقت مردی در آمد. مادر دو فرزند شده بود اما از آنجا که به دلیل اعتیاد از فرزندانش بخوبی مراقبت نمیکرد پسر 9 ماههاش مرد و پسر دیگرش را هم به خواهرش سپرد تا مدتی از او نگهداری کند، اما او بدون اینکه اکرم را در جریان بگذارد، کودک را به یک خانواده ثروتمند فروخت. اکرم با مرور آن روزها گفت: به خاطر پسرم « حسین» میان من و همسرم بحث و جدال شد و او که به دنبال بهانهای میگشت مرا ترک کرد و رفت.
بعد از مدتی که متوجه شدم چند ماه از بارداریام میگذرد به خانه پدر همسر سابقم پناه بردم تا هم دو دخترم را که با پدربزرگ شان زندگی میکردند ببینم هم مدتی با آنها زندگی کنم تا فرزندم به دنیا بیاید. دخترم به دنیا آمده بود و یک روز که همزمان مشغول شیر دادن به او و مصرف مواد بودم، چند نفر از اعضای« جمعیت امام علی» وارد خانه شدند و یکی از آنها با دیدن وضعیت من، پرسید دوستداری ترک کنی؟ در آن زمان حدود 8 سال بود که مصرف کراک را ترک کرده بودم و به شیشه اعتیاد داشتم.
دلم به حال نازنین که چند ماهی از به دنیا آمدنش میگذشت میسوخت، سالها بدبختی کشیده بودم و جوانیام را به بدترین شکل گذرانده بودم. از سر خستگی و بیپناهی به آن مرد گفتم بله دوست دارم پاک شوم. بعد از چند روز با کمک اعضای جمعیت، در یک کمپ ترک اعتیاد بستری شدم و در این مدت یکی از مربیهای جمعیت از دخترم نگهداری میکرد و حالا که 8 ماه از پاکی و سلام دوبارهام به زندگی میگذرد در یکی از خانههایی که جمعیت در اختیارم قرار داده زندگی میکنم و برای اینکه بتوانم بخشی از کمکهای جمعیت را جبران کنم، در کارگاههای آموزشی شرکت کردم خیاطی و دستبند بافی را آموزش دیدهام و علاوه بر آن نظافت یکی از خانههای علم وابسته به جمعیت را بر عهده دارم.
آرزوهای یک مادر
از مرور گذشتهها فرار میکند اما به قول خودش چارهای ندارد، زیرا آن روزها جزئی از زندگیاش هستند. به یاد آن روزها میگوید: خماریهای زیادی کشیدم، هر کسی به من بیاحترامی میکرد، همه اطرافیان ترکم کرده بودند، وقتی دخترم به دنیا آمد، توان مالی برای خرید شیر خشک نداشتم و منت هر کسی را میکشیدم و از این زندگی متنفر شده بودم تا اینکه تولد دخترم و مهری که از او بر دلم نشست باعث شد تصمیم به ترک اعتیاد بگیرم.
جالب این بود که با وجود اعتیاد اکرم در دوره بارداری و شیردهی، دخترش دچار اعتیاد نشده بود و حالا که روزهای سپید به او و فرزندش لبخند میزند تنها یک آرزو دارد و آن خوشبختی دختر نازنینش است.
بانگ اذان در اتاق پیچیده بود که اکرم گفت: دوست ندارم زندگی دخترانم شبیه من شود، به حق این لحظه عزیز آرزو دارم خوب درس بخوانند و روزی را ببینم که خانم دکتر یا خانم مهندس باشند. سواد که ندارم و قصه گفتن بلد نیستم اما هر شب برای دختر کوچولویم شــعر « لی لی حوضک» میخوانم. دوست داشتم مادر خوبی باشم اما اعتیاد نابودم کرد برای همین بارها خودم را شماتت میکنم اما فایدهای ندارد و به قول مربیهای خانه باید به آینده و موفقیت فرزندانم امیدوار باشم. میخواهم برای دخترم که حالا یک سال و نیمه است هم پدر باشم و هم مادر و امیدوارم که خدا انرژی و قوت این کار را به من بدهد.
شوق زندگی
جیران باریکانی مددکار اکرم از اراده قوی او برای بازگشتن دوباره به زندگی چنین گفت: ترک ماده شیشه نسبت به سایر مواد اعتیادآور سختتر است به گونهای که بسیاری از افراد ترک این ماده را غیر ممکن میدانند، اما اکرم نشان داد قدرت مهر مادری، بیش از اینهاست.
وی ادامه داد: طبق روال هر سال، اعضای جمعیت امام علی همزمان با ماه رمضان در خانه خانوادههایی که با مشکلات حاد رو به رو هستند حاضر میشوند و مراسم دعا برگزار میکنند. در ماه رمضان سال گذشته خانه پدر شوهر سابق اکرم یکی از این خانههایی بود که در آن مراسم دعا برگزار و به همین واسطه اکرم شناسایی و حاضر به ترک شد و خوشبختانه، حالا نه تنها او پاک شده، بلکه در نهضت سوادآموزی شرکت میکند، به عنوان یکی از زنان کارآفرین مشغول فعالیت است و دورههای مشاوره اعتیاد را هم سپری میکند. علاوه بر این، در طول این 8 ماه به قدری موفق ظاهر شده که یک مستندساز از زندگی اکرم مستندی تهیه کرده تا موضوع اعتیاد زنان را واکاوی کنیم و نشان دهیم کافی است این زنان اراده کنند تا دستهایشان به گرمی فشرده شود.
حالا خانه اکرم به قدری تمیز و مرتب است که نمیتوان گمان کرد روزی مخروبههای این شهر خانهاش بوده است. این روزها اهالی خانه علم از اکرم که بازیگر تئاتر شده، امید و انگیزه میگیرند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#777
Posted: 29 May 2015 14:11
درخواست طلاق از شوهر فریبکار
وقتی برای نخستین بار نگاهش با او گره خورد دلباختهاش شد. او را در مهمانی یکی از دوستانش دید. همان شب خجالت را کنار گذاشت و به دختر جوان ابراز علاقه کرد. وقتی متوجه شد او دختر یک خانواده ثروتمند است بدجور حالش گرفته شد. زندگی او با دختر جوان زمین تا آسمان فاصله داشت. پدر این دختر بازاری بود و در خانه مجللی در شمال پایتخت زندگی میکردند.
پسرجوان وقتی وضعیت را این گونه دید تصمیم گرفت دروغ پردازی کند تا مبادا دختر مورد علاقه اش را از دست بدهد غافل ازاینکه بالاخره دستش رو خواهد شد و همه رویاهایش رنگ می بازد.
زن جوان پرونده را از منشی دادگاه می گیرد و یک راست وارد شعبه 268 دادگاه خانواده می شود. آن را روی میز می گذارد و به قاضی می گوید:دادخواست طلاقم است. ما در دوران عقد بسر می بریم، مهریه ام را می بخشم و درخواست طلاق دارم.
همزمان اشکان وارد شعبه می شود و وقتی می بیند همسرش دادخواست طلاق را نوشته رنگ از رخسارش می پرد. به سمت همسرش می رود و آرام می گوید: حاضرم جبران کنم؛ تو فقط مرا ببخش.
زن با عصبانیت روی صندلی می نشیند و قاضی، آنها را به آرامش دعوت می کند. پس از آن از زن جوان علت درخواست طلاقش را می پرسد. زن جوان می گوید: یک سال و چهار ماه پیش با اشکان آشنا شدم. به نظرم پسر خوبی آمد اما نباید از روی ظاهر آدم ها قضاوت کرد. او به من ابراز علاقه کرد و قول داد مرا خوشبخت می کند. او مدعی شد در اروپا درس خوانده و پدرو مادرش خارج از کشور زندگی می کنند. او بعد از مدتی به خواستگاری ام آمد حتی عکس های پدر و مادرش را به من نشان داد. بعد از خواستگاری من و خانواده ام را به خانه اش دعوت کرد و مدعی شد خانه شیک متعلق به پدرش است. می گفت در اروپا مهندسی خوانده است. همه این چرب زبانی ها باعث شد نه تنها من بلکه پدر و مادرم هم به او اعتماد کنند.
وی ادامه می دهد: با رضایت پدر و مادرم، من و اشکان به عقد یکدیگر درآمدیم و او به ما گفت که پدر و مادرش برای مراسم عروسی به ایران می آیند. آقای قاضی جالب است که بدانید او حتی نامش را به ما دروغ گفته بود چون روز عقد متوجه شدیم اسم شناسنامه ای او چیز دیگری است. آن روز اشکان مدعی شد از بچگی همه او را به این نام صدا می زدند و چون مورد بزرگی نبود، من گذشتم اما کم کم پی به دروغ هایش بردم و متوجه شدم فریبم داده است. چند وقت بعد متوجه شدم خانه مجللی که می گفت متعلق به پدرش است و همه ما را به آنجا دعوت کرده بود یک خانه اجاره ای بیشتر نبوده و او این خانه را برای 3 روز اجاره کرده بود تا خانواده مرا فریب بدهد. درحالی که خانه او در جنوب غرب تهران است و خانواده اش در شهرستان هستند. او کارمند یک شرکت است و دانشگاه نرفته که مهندسی بخواند. نمی دانید وقتی پی به این حقایق بردم چقدر به هم ریختم. حتی جرات نکردم به پدرم حرفی بزنم، چون می ترسم اگر او بداند بلایی سر اشکان بیاورد. برای همین تصمیم گرفتم خیلی زود به همه چیز پایان دهم.
حرف های زن جوان که تمام می شود، اشکان می گوید: آقای قاضی می دانم اشتباه کرده و دروغ گفته ام اما همه اینها به خاطر علاقه ای بود که به شیدا داشتم. حالا اگر او مرا ببخشد و به خانواده اش حرفی نزد حاضرم همه اشتباهاتم را جبران کنم و برایش زندگی خوبی بسازم . من انسان بدذاتی نیستم خودش هم این را می داند. من در این مدت چند بار خواستم واقعیت را به او بگویم اما هیچ وقت شرایط مناسب نبود و می ترسیدم کار به همین جا ختم شود.
مرد جوان ادامه می دهد: شیدا فقط دروغ من را می بیند و توجهی به این موضوع ندارد که من به خاطر عشق و علاقه به او مجبور به دروغ گفتن شدم. من هیچ راهی برای رسیدن به شیدا به ذهنم نرسید به همین دلیل دروغ گفتم.
شیدا در ادامه گفت: آقای قاضی اشکان کار بدش را با این حرف ها مخفی می کند. فردا هم در زندگی دروغ می گوید و ادعا می کند برای این دروغ گفته که مرا از دست ندهد.
زن جوان همچنان اصرار به جدایی داشت، به همین دلیل قاضی عموزادی رسیدگی به این پرونده را به جلسه بعد موکول کرد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#778
Posted: 29 May 2015 15:49
فیلمبرداری برای تهدید
روی پایش بند نبود، نگاهی به زنگ در خانهشان انداخت، دستش را روی زنگ گذاشت و چندین بار آن را فشار داد. زنگ پی در پی، مادر امید را هراسان به مقابل در کشاند. زن جوان با دیدن پسرش شوکه شد. او که زخمی شده بود، با دیدن مادر نقش زمین شد، فورا او را به بیمارستان بردند و پسر جوان تحت مراقبت ویژه قرار گرفت اما تا به هوش آمدن او هیچکسی نمیدانست چه اتفاقی برایش رخ داده است.
با آن که 17 سال بیشتر نداشت، اما مدتی بود به دختری علاقه مند شده بود. آن روز تصمیم گرفت به دیدار دختر مورد علاقه اش برود و از علاقه اش به او بگوید. از این که این راز را در دل داشت خسته شده بود و می خواست فتانه از علاقه اش با خبر شود. برای همین راهی خانه آنها شد و وقتی با در باز مجمتع مواجه شد، بدون هیچ حرفی وارد خانه شد.
چند بار فتانه را صدا زد و منتظر شد تا او بیاید که ناگهان احساس کرد کسی پشت سرش ایستاده است. امید سرش را برگرداند و با مردی حدود 30 ساله مواجه شد. مرد جوان دست او را گرفت و درحالی که از شدت خشم دندان هایش به هم ساییده می شد، گفت: «با فتانه چه کار داری؟ به من بگو من برادرش هستم.» امید می خواست توضیح دهد اما مرد جوان با یک حرکت او را به طرف در کشاند و با زور سوار خودروی نیسان آبی کرد.
پسر نوجوان التماس می کرد اما برادر فتانه بدون توجه به التماس های او شروع به کتک زدن پسر 17ساله کرد. امید گریه می کرد و راننده به سمت خارج از شهر حرکت کرد. بعد از طی مسافتی، وقتی به محلی خلوت رسید، مرد جوان خودرو را در کنار جاده پارک و امید را با زور از خودرو پیاده کرد. او پسر نوجوان را مجبور کرد تا لباس هایش را دربیاورد و شروع به عکاسی از او کرد. بعد از آن تمام لباس هایش را با سیگار سوزاند. امید را که بشدت کتک خورده و ترسیده بود، سوار ماشین کرد و در نزدیکی خانه اش پیاده کرد. اما قبل از آن که پسر نوجوان از خودرو پیاده شود به او گفت:« این است سزای کسی که به ناموس کسی نظر دارد. حواست باشد اگر این بار خواستی سراغ فتانه بروی، به خاطر بیاور که عکس هایت دست من است و می توانم آنها را منتشر کنم.»
تنها کاری که امید می توانست انجام دهد به صدا درآوردن زنگ خانه بود و بعد از آن بیهوش روی زمین افتاد. او بلافاصله به بیمارستان انتقال داده شد و پس از چند روز مراقبت به هوش آمد و راز حادثه تلخی را که برایش رخ داده بود، برملا کرد. با مشخص شدن این موضوع، ماجرا بلافاصله به پلیس اعلام شد.
از آنجا که برادر فتانه او را به زور سوار خودرویش کرده و او را مورد ضرب و جرح قرار داده بود، گروهی از کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی، تحقیقات برای بازداشت مرد جوان را آغاز کردند.
مرد جوان زمانی که مقابل بازپرس پرونده قرار گرفت به جرم خود اعتراف کرد و گفت:« زمانی که به خانه آمدم و امید را دیدم، بشدت ناراحت شدم و تصمیم گرفتم از او زهر چشم بگیرم. برای همین او را سوار ماشین کرده و به بیرون از شهر بردم. قصد نداشتم از عکس هایی که گرفتم سوءاستفاده کنم، فقط می خواستم تهدیدی باشد تا امید سراغ خواهرم نرود. من نمی دانستم ارتباطی بین آنها وجود ندارد و عجولانه تصمیم گرفتم و از کاری که کرده ام، پشیمانم.
به دنبال اعترافات مرد جوان و مواجهه حضوری با شاکی پرونده او به بازسازی صحنه جرم پرداخت و با قرار بازداشت موقت روانه زندان شد. در ادامه، پرونده مرد جوان پس از تکمیل، برای صدور حکم به دادگاه ارجاع شد.
چند روز قبل متهم جوان در مقابل قاضی امام وردی از شعبه 133 مجتمع امام خمینی قرار گرفت و به دفاع از خود پرداخت. باتوجه به اظهارات صریح متهم، صحبت های شاکی، بازسازی صحنه و تحقیقات بازپرس پرونده، متهم به اتهام آدم ربایی که منجر به مصدومیت شده و باتوجه به تعدد جرایم به 15 سال حبس و دیه محکوم شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#779
Posted: 29 May 2015 15:50
وجود فلزات سنگین در مرغ تایید شد
ایسنا نوشت:در پی یافتن ردپای فلزات سنگین در گوشت مرغ از سوی سازمان دامپزشکی، مرغداران معتقدند: وجود فلزات سنگین در گوشت مرغ به دلیل خوراک غیراستانداردی است که برخی کارخانههای تولید خوراک مرغ به مرغداران فروختند که البته در سال جاری تعطیل شدند.
مهدی خلج - رییس سازمان دامپزشکی - گفته بود که در طرح پایش محصولات و فرآوردههای خام دامی که چند سالی است در سازمان دامپزشکی اجرا میشود، در برخی از نمونهگیریهای انجام شده گوشت مرغ تولید شده حاوی فلزات سنگین حد مجاز بوده است که البته نگرانکننده نیست و سازمان دامپزشکی هشدارهای لازم را به تولیدکنندگان داده است. اما محمد یوسفی - رییس انجمن صنفی پرورشدهندگان مرغ گوشتی - در این زمینه اظهار کرد: عامل وجود فلزات سنگین در گوشت مرغ برخی از کارخانههای تولید خوراک مرغ هستند که برای غنیترکردن محصولشان از مواد غیرمجازی برای افزایش ضریب تبدیل مرغ استفاده کردهاند که در این راستا سازمان دامپزشکی حدود شش کارخانه تولید خوراک مرغ را تعدیل کرد و به آنان اعلام کرد که برای ادامه فعالیت باید خط تولید خود را استانداردسازی و سالمسازی کنند.
وی با بیان اینکه سازمان دامپزشکی باید همچنان دقت نظر و کنترل خود را بر کارخانههای خوراک دام و همه تولیدکنندگان محصولات و فرآوردههای خام دامی ادامه دهد، به خبرنگار ایسنا گفت: وقتی مرغداران بدانند همه کارخانههای تولید خوراک مرغ تحت نظارت سازمان دامپزشکی محصول سالم و با کیفیتی تولید میکنند با خیال راحتتری نهادههای تولید مورد نیاز خود را خریداری میکنند. البته در حال حاضر کارخانههای تولیدکننده خوراک مرغ در حال سالمسازی و استانداردسازی خط تولید خود هستند تا بتوانند با تایید سازمان دامپزشکی به تولید خود ادامه دهند.
یوسفی رییس انجمن صنفی پرورشدهندگان مرغ گوشتی اظهار کرد: مرغدارانی که در واحدهای پرورشی خوراک مورد نیاز خود را تولید میکنند هیچ مشکلی از این نظر ندارند و محصولی کاملا سالم و باکیفیت تولید میکنند، اما این رد پای فلزات سنگین در نمونهگیریهایی پیدا شده که مرغداران خوراک مورد نیاز گلههای مولدشان را از کارخانههای دیگری تامین میکردند.
وی پیشنهاد کرد مرغدارانی که برای تامین نهادههای خود به کارخانههای تولید مرغ نیاز دارند بهتر است با اداره کل دامپزشکی منطقه مورد نظر خود تعامل مستمر داشته باشند و از کارخانهای احتیاجات خود را خریداری کنند که به صورت کامل مورد تایید کارشناسان دامپزشکی باشد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#780
Posted: 29 May 2015 15:51
خانواده مقتول برای انتقام،خانه ۴تن از بستگان قاتل را با لودر ویران کردند!
روزنامه ایران نوشت:حبیب 30 ساله و مرتضی 33 ساله راننده لودر در شهر خرمشهر، در این شهر به کار پیمانکاری مشغول بودند ولی مدتی بود که با یکدیگر اختلافاتی داشتند و با همدیگر درگیر میشدند. این درگیری به اوج خود رسید و پس از مشاجره فراوان، مرتضی با تفنگ شکاری خود حبیب را به قتل رساند و از محل متواری شد.
بازپرس خرمشهر نیز گفت: در پی این قتل، خانواده قربانی زمانی که متوجه شدند که چه شخصی پسرشان را به قتل رسانده و از محل جرم فرار کرده است، در حرکتی کاملاً عجیب و غیرقابل باور سوار با چند لودر به خانه بستگان قاتل در منطقه طالقانیه خرمشهر حملهور شدند.
سیدعلی شفیعی افزود: این افراد حدود دو ساعت با لودر، چهار خانه بستگان قاتل را ویران کردند. وی افزود: قاتل هنگامی که متوجه شد خانواده قربانی برای گرفتن انتقام به خانههای بستگانشان حمله ور شده اند برای اینکه اتفاق بدتری نیفتد خود را به پلیس جنایی خرمشهر معرفی کرد.
بازپرس شفیعی اظهار داشت: شش تن از کسانی که اقدام به تخریب خانه بستگان مقتول کردند نیز دستگیر شده و روانه زندان شدند. بازپرس ویژه دادسرای خرمشهر گفت: چهار عضو خانواده قاتل، هنگام وقوع حادثه خانه خود را ترک کرده و به هیچ کسی آسیبی وارد نشد. بازپرس ویژه دادسرای خرمشهر افزود: پرونده برای بررسی بیشتر در حال رسیدگی است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟