انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد سکسی
  
صفحه  صفحه 2 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین »

ورود به غار تنهایی 💔💘


مرد

 
سلام مرسی بابت ساخت این تایپیک
غار تنهایی من از سال ۷۹ شروع شد. از زمانی که از عرش اومدم پایین و نتونستم در بیام از این تنهایی درونی تا سال ۹۹ که زن گرفتم.از پارسال یه غار تنهایی بزرگی تری ساخته شد و فهمیدم این غار تنهایی اگ دستی کمک به بیرون اومدنت نیاد تا ابد درگیرشی،
واقعا اگ میتونه کمک کنه منتظر پیامهاشون هستم، توی پروفایلم همه چی گذاشتم
یارت خوب باشه دنیات بکامه
     
  
↓ Advertisement ↓
↓ Advertisement ↓
↓ Advertisement ↓
مرد

 
تاپیک جالبیه!
تا جایی که یادمه غار تنهایی داشتم. پدر و مادری داشتم که حسابی درگیر کارشون بودن. بیشتر مادرم درگیر بود اما هواسش به ما هم بود، ولی پدرم کلا اهمیت نمیداد، از پدر بودن فقط بچه اووردن ش رو بلد بود و هر جا میدید کنترل نداره تنبیه میکرد.. دیگه خودتون میدونین.
اگه واقعا بخوام بگم تو این سی و خورده ای سال دوستی نداشتم که جدی باهاش حرف بزنم. یعنی هیچ کس رو پیدا نمیکردم که واقعا بخواد بدونه چیا تو سرم میگذره.
هر کسی هم بوده محدود به همون جایی بوده که هم رو میدیدیم. محل کار، دانشگاه، باشگاه و . . .
از اول نتونستم و بلد نبودم با دختری ارتباط بگیرم و هر چی جلوتر میرفتم سخت تر میشد تا اینکه 28 سالگی ازدواج کردم.. با اولین دوست دخترم. راضی ام، بعد از گذشت چند سال.. ولی اوایل فکر میکردم این غار تنهایی قراره متروکه بشه. ولی حالا به این نتیجه رسیدم که آدم وقتی به این برسه که از اول تا اخر تنهاست، دیگه از هیچکس انتظاری نداره و از هیچکس دلخور نمیشه. فکر هایی تو سرم میچرخه، روز و شب. با این صحبت کنم، با اون ارتباط بگیرم، فلانی شاید درک کنه. ولی تهش میبینم اگر بخوام واقع بین باشم، این غار هیچوقت پر نمیشه. حس میکنم چیزی رو گم کردم پیدا کردن ش محاله. هر چی بیشتر بگردم، بیشتر تنها میشم.
به قدری سرم رو شلوغ کردم که شب ها تا سرم رو میزارم خوابم میبره.به امید اینکه یه روز روح م آزاد باشه و جایی آروم خودش رو پیدا کنه.
مرسی که خوندین.. دلتون آروم
The Search for Freedom
درک کردن سخته، درک نشدن سخت تر
     
  
مرد

 
می خوام یه اعتراف کنم!
من چند سال پیش دیوانه وار عاشق شدم، وقتی که فقط ده سال داشتم؛
عاشق یه دختر لاغر و قد بلند شدم که عینک ته استکانی می‌زد و پانزده سال از خودم بزرگتر بود! اون هر روز به خونه پیرزن همسایه می‌اومد تا پیانو یاد بگیره...
از قضا زنگ خونه پیر زن خراب بود و معشوقه دوران کودکی من زنگ خونه ما رو می‌زد، منم هر روز با یه دست لباس اتو کشیده می‌رفتم پایین و در رو واسش باز می‌کردم، اونم می‌گفت ممنون عزیزم، لعنتی چقدر تو دل برو می‌گفت عزیزم!
پیر زنه همسایه چند ماهی بود که داشت آهنگ "دریاچه قو" چایکوفسکی را بهش یاد می‌داد و خوشبختانه به اندازه کافی بی استعداد بود تا نتونه آهنگ رو بزنه، به هر حال تمرین رو بی استعدادی چربید و داشت کم کم یاد می‌گرفت...
اما پشت دیوار حال و روز من چندان تعریفی نداشت، چون می‌دونستم پیر زنه همسایه فقط بلده همین آهنگ "دریاچه قو" را یاد بده و دیگه خبری از عزیزم گفتن‌ها و صدای زنگ نیست
واسه همین همه هوش و ذکاوت خودم رو به کار گرفتم.
یه روز با سادیسمی تمام یواشکی ده صفحه از نت‌های آهنگ رو کش رفتم و تا جایی که می‌تونستم نت‌ها رو جابجا کردم و از نو نوشتم و گذاشتمشون سر جاش!
اون لحظه صدایی تو گوشم داشت فریاد می‌کشید،فکر کنم روح چایکوفسکی بود
روز بعد و روزهای بعدش دوباره دختره اومد و شروع کرد به نواختن "دریاچه قو"!
شک ندارم کل قوهای دریاچه داشتن زار می‌زدن، پیر زنه فقط جیغ می‌کشید، روح چایکوفسکی هم تو گور داشت می‌لرزید!
تنها کسی که لذت می‌برد من بودم، چون پیر زنه هوش و حواس درست و حسابی نداشت که بفهمه نت‌ها دست کاری شده...
همه چی داشت خوب پیش می‌رفت،هر روز صدای زنگ، هر روز ممنونم عزیزم و هر روز صدای پیانو بدتر از دیروز!
تا اینکه پیرزنه مرد،فکر کنم دق کرد!
بعد از اون دیگه دختره رو ندیدم
ولی بیست سال بعد فهمیدم تو شهرمون کنسرت تکنوازی پیانو گذاشته...
یه سبد گل گرفتم و رفتم کنسرتش، دیگه نه لاغر بود و نه عینکی، همه آهنگ‌ها رو با تسلط کامل زد تا اینکه رسید به آهنگ آخر!
دیدم همون نت‌های تقلبی من رو گذاشت رو پیانو...این بار علاوه بر روح چایکوفسکی به انضمام روح پیرزنه، تن خودمم داشت می‌لرزید؛ "دریاچه قو" رو به مضحکی هرچه تمام با نت‌های اشتباهی من اجرا کرد، وقتی که تموم شد سالن رفت رو هوا!
کل جمعیت ده دقیقه سر پا داشتن تشویق می‌کردن
از جاش بلند شد و تعظیم کرد و اسم آهنگ رو گفت،اما اسم آهنگ "دریاچه قو" نبود!
اسمش شده بود "وقتی که یک پسر بچه عاشق می‌شود"
فکر می‌کنم هنوزم یه پسر بچه ام!
جنتلمن خودم نه اون چیزی که شما فکر میکنید
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
تنهائی اونقدرا هم چیز بدی هم نیست البته اگه بیش از حد نرمال نشه
شاید امروز نه

اما سرانجام همه چیز درست خواهد شد
     
  
مرد

 
چقدر من!
چقدر شباهت!!
در عین نزدیک بودن ب هم، ولی در واقعیت قد چندتا دنیا از هم دوریم!!!!
هر کسی از خوبی‌ها و قشنگی‌های تنهایی و تنها بودن حرف میزنه، مطمئن باشید ک هیچوقت "عمیقا" و "ب معنای واقعی" تنهایی رو تجربه و درک نکرده، و در اصل هیچوقتی تنها نبوده، و نزدیک‌ترین تجربه‌اش از تنهایی جدا شدن از دوست دختر/پسرش بوده یا نهایتا خانواده برای تنبیه چند ساعتی گذاشتنش توی اتاقش!!!!!
وقتی رمان زیادی رو تنها میمونی، یهویی ب خودت میای و میبینی خیلی وقته ک تنهایی تو رو بلعیده و کاملا قورت‌ات داده!!! و ی جورایی همیشگی میشه، چون دیگه "تنهایی" جزئی از وجودت و اخلاقت و رفتارت و سلیقه‌ات و قسمت جداناپذیر زندگیت شده...!
و متاسفانه خانواده و اطرافیان و عزیزانت و کسایی ک خیلی بهشون اهمیت میدی، بیشترین "سهم" رو توی هُل دادن و فرستادنت ب تَه تنهایی دارن!

پ.ن: نمیدونم کسی اینو میبینه و حوصله خوندنش رو داره یا ن، ولی ب هر حال خیلی ممنونم اول از کسی ک این پست رو گذاشت، چون خیلی وقته با کسی صحبت نکرده بودم، حتی در حد سلام و احوالپرسی روزانه!!!!! و دوم خیلی ممنونم از کسی ک وقت با ارزش خودش رو صرف خوندن حرفهای طولانی من کرده...

ی وقتا تنها راه حل و مسیر رهایی از تنهایی و این حجم عظیم از عذاب و ناراحتی و افسردگی، فقط "رفتن" هستش، گاهی وقتا از خونه پدری، گاهی وقتا از محل سکونت، گاهی وقتا از ی رابطه، گاهی وقتا از شهر یا حتی کشورت، و گاهی وقتا هم برای رسیدن ب آرامش فقط و فقط و فقط باید از این دنیا و از این زندگی بِگذری و بِذاری و بِری برای همیشه...
( تنها خوشحالیم از اینه ک اگر هر چیزی توی این زندگی دست خودم نبوده و نیستش، زنده موندن و مرگ‌ام توی دستای خودمه حداقل!!!!!!!)
aqa_soheil
     
  
مرد

 
تنهایی بنظرم مث چاقو میمونه. همونقدر که میتونه ادمو مستقل و قوی بار بیاره میتونه ادمو افسرده کنه. نحوه مواجهه با مسئله مهمه.
12 سالی هست بلحاظ زندگی تنها هستم. کیر خری تو زندگیم ندارم و با یه روتین خاصی دارم لذت میبرم. خیلی قویتر شدم نسبت به زمانی که با خونواده بودم یا خوابگاه و ... از اون قالب سابق و کهنه خارجم کرده.
مارا به سخت جانی خود این گمان نبود...
تهران
     
  
مرد

 
Streetwalker
با گذشت حدود بیست سال از سنم هنوز نتونستم رابطه جنسی با کسی داشته باشم.... اگه میشد دلم میخواست از این وضعیت در بیام و بتونم یه بار حداقل تجربش کنم....
     
  
مرد

 
hossein9109:
با گذشت حدود بیست سال از سنم هنوز نتونستم رابطه جنسی با کسی داشته باشم.... اگه میشد دلم میخواست از این وضعیت در بیام و بتونم یه بار حداقل تجربش کنم....

داداش تنها نیستی . منم اینجوری ام متاسفانه و سرم هم کلاه رفت همین امروز با یه خاله معرفی جنده مادر قهبه. پول واریز کردم و غیب شد از تلگرامم
     
  

 
Hossainak
سلام،خیلی مشتاقم بدونم،منتتظرم
     
  
مرد

 
چقدر تلخ
     
  
صفحه  صفحه 2 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین » 
گفتگوی آزاد سکسی

ورود به غار تنهایی 💔💘

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA