یادش بخیر یه استاد خیلی سنگینو مودبی داشتم كه به هیچ عنوان به كسی رو نمیداد آدم خیلی معروفیم بود دخترا براش بال بال میزدن
اون موقع ها خیلی شیطون بودم و تنها سرگرمیم این بود كه مخ آدمای غیرممكنو بزنم اولین بار كه استادو روز ثبت نام تو موسسه دیدم از منش و شخصیتش خیلی خوشم اومد و تصمیم گرفتم سر كارش بزارم هرچند میدونستم كه زمان بره و وقت گیر و غیرممكن
روز موعود فرا رسید و چون من هفته ای 1 روز فقط تو اون شهر بودم ناخواسته كلاس جمعه ها شدو خصوصی و فشرده یعنی از 10 تا 1
از اونجایی كه من تو همون نیم ساعت اول همه ی مطالبو یاد گرفتم شروع كردیم به حرف زدن منم دیگه بیخیالش شده بودم فقط سعی كردم با چشمام جذبش كنم هر چند اون وقتا خیلی هیپنوتیزم كار میكردم خیلی سر به زیر بودم كه پی به شیطونیم نبره منم پا به پاش از دكتر شریعتیو اینو اون میحرفیدم و با چشمام كه به قول خودش سگ داره وسوسش میكردم كه اون روز كلاسمون تا 5 بعداز ظهر ادامه پیدا كرد و مخمو زدو بعده 3 هفته باهاش سكس كردم ناگفته نمونه منكه پیش از این با 20-30 نفر سكس داشتم اما اون تنها كسی بود كه روم نمیشد پیشش لخت شم و بعدها بهم گفت كه از همون روز اول عاشقم شده
بعد از این هر جمعه كلاسمون بعد یك ربع تموم میشدو تا غروب سكس میكردیم چون خودش مدیر موسسه بود نه منشی داشت و نه مزاحم
میخواست بیاد خواستگاری اما من
بعد از 4 ماه باهاش بهم زدم خیلی مغرور بود و هم به خودم ثابت كردم هر غیر ممكنیو ممكن میكنم و هم پیش دیگران خودمو ثابت كردم
## ##لطفا درخواست سکس و دوستی ندید## ##
سلام مرا به وجدانت برسان و اگر بیدار بود بپرس ، چگونه شبها آسوده میخوابد و من......