خوش بحالتو توی کدوم اداره و شرکت این کارا رو میکنید؟! تو رو خدا ما رو هم استخدام کنید، سابقه کار مفیدمونم زیاده، ما فقط یک خانم تو کارگاهمون کار میکنه، اونم مثل شرکه!

kookli:
من یه دوست دختر تپل و با حال داشتم که خیلی همدیگه رو دوست داشتیم
میومد تو مغازه من که تو پاساژ بود می نشست پشت کامپیوتر
منم می رفتم زیر میز و از او زیر سینه هاشو در میاوردم و حسابی آب لمبوشون می کردم
بعضی وقتها هم که کنار من نشسته بود زیپ شلوارم رو باز می کرد و دستشو تو شلورامم می کرد و کیرمو اینقدر می میالید تا آبم میومد اونم همه رو تو دستش جم می کرد و بعدش با دستمال تمیزش می کرد خیلی حال می داد
یه دوست دختر دیگه داشتم که یه هیکل نازک و ترکه ای داشت ولی تنش خیلی داغ بود
یه روز تو مغازه مشغول کار بودیم با هم
چند تا مشتری هم تو مغازه بود که ازش خواستم یه چند تا پرینت بگیره اونم اومد از کنار من کاغذ ورداره که وقتی دولا شد بازوی من رفت لای شکاف کونش ... آخخخخخخخخ همون جا کیرم زد بالا اونم فهمیده بود
شکاف کونش مثل اتیش بود- نمی دونم تا حالا یه کون گرد و کوچولو رو کردین یا نه که ببینین چه حرارتی داره - خلاصه همه کاغذ ها رو میومد دونه دونه بر می داشت و هر دفعه شکاف کونش رو رو بازوهام که پشتشت نشسته بودم فشار می داد و واییییییییییییییییییییییییی
kookli:
با یه دختره دوست بودم که زشت بود ولی آخر هیکل بود و آخر حشر
یه روز که مغازه ام شلوغ بود اومد پیشم دم عصر بوده پاساژ هم حسابی شلوغ بود
اومد تو مغازه و گفت که تو فلان نرم افزار کمکش کنم که یاد بگیره
منم با دیدنش فورا هوس کردم که یه حالی بکنم بهش گفتم بیاد پشت میز بشینه رو به پنجره های مغازه
اومد نشست و منم شروع کردم توضیح دادن. اونم کیفش رو گذاشته بود رو پاش منم بهش از کنار چسبیده بودم و رونم رو داشتم بهش میمالوندم که دیدم چشاش داره حالی به حالی می شه اروم از زیر کیفش دستم رو بردم لای پاهاش و رسوندم روی کسش شروع کردم به مالوندن اونم هی کسش رو به دشتام فشار می داد و رونهاش رو بهم می چسبوند خلاصه اینقدر کسش رو مالوندم که توی اون همه همه پاساژ خودشو خیس کرد با انشگتام خیسی رو از رو شلوارش حسابی حس می کردم ....جووووووووووووووووووووووووون
Arman2:
یه دونه ازین شركت پخش بازیهای كامپیوتری كه نمیخوام اسمش رو ببرم یه شعبه ای داشت تو بازار رضا یا نمی دونم علائالدین
با دوستم رفته بودیم ببینیم فلان بازی كرك شدش اومده بعد رفتیم دیدیم نمایندگیش تو اون بازار طبقه آخر و یه جای دخمه ماننده كه درش بسته بود و باید زنگ میزدیم می رفتیم تو!من و دوستم و یكی 2 تا پسر دیگه هی زنگ زدیم كسی باز نمی كرد ولی همه گفته بودن كه اون ساعت بازه!
شاید بگم 2-3 دقیقه هممون منتظر وایسادیم تا یكی بیاد درو واكنه بعد 2-3 دقیقه یهو یه پسره در رو وا كرد و رومون به هزار جور سی دی افتاد و دیدیم یه دختر فروشنده دیگه نشسته با یه حالت استرس دار و تمارض گونه كه انگار همه چی خیلی عادیه و با كلاس اونجا نشسته ولی قیافش خیلی تابلو میزد
خلاصه هممون مطمئن شدیم كه دختر و پسره دشتن یه كارایی می كردن لای سی دی ها.همه هم فهمیده بودن ولی هیچكی به روشون نیورد اصلا!