انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
تالار تخصصی سینما و موسیقی
  
صفحه  صفحه 9 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

بیوگرافی هنرمندان خارجی



 

زمینه فعالیت :سینما
تولد:۵ مهٔ ۱۹۸۳ ‏(۳۳ سال)
بایلیویک جرسی، چنل آیلند، بریتانیا
ملیت :بریتانیا
پیشه:بازیگر
سال‌های فعالیت:۲۰۰۱-اکنون


فیلم هایی که دران حضور داشته
کنت مونت کریستو - (۲۰۰۲)
تریستان و ایزولد - (۲۰۰۶)
گرد ستاره - (۲۰۰۷)
هرچه نتیجه‌دار باشد - (۲۰۰۹)
نهر خون - (۲۰۰۹)
فنا ناپذیران - (۲۰۱۱)
نور سرد روز - (۲۰۱۲)
مرد پولادین - (۲۰۱۳)
مردی از یو.ان.سی.ال.ای. - (۲۰۱۵)
بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت - (۲۰۱۶)
سریال‌:تودورها (۲۰۱۰–۲۰۰۷)


نکاتی که احتمالا درباره هنری کاویل نمی دانید :
مجله اِمپایر در سال 2005 ، وی را " بدشانس ترین بازیگر مرد هالیوود " نامید.
گفته که اگر بازیگر نمی شده، به نیروهای نظامی ملحق می شده تا وطن پرستی اش را اثبات کند!
علاقه مند به فرهنگ و تاریخ مصر هست و در این زمینه مطالعات زیادی انجام می دهد.
اولین بازیگر غیر آمریکایی هست که نقش سوپرمن را بازی کرده.
رویایش بازی در نقش اسکندر کبیر است.
به ورزش راگبی علاقه مند هست اما از وقتی که مصدوم شد، هرگز نتوانست این بازی را انجام دهد.
رابرت پاتینسون دوبار جایگزین او در فیلمها شده ، اولی مربوط به نقش سدریک دیگوری در فیلم « هری پاتر و جام آتش » و دومی هم نقش ادوارد در مجموعه « گرگ و میش ».
فیلم مورد علاقه اش گلادیاتور است.


استعداد زیادی در یادگیری زبان های مختلف دارد.
اولین انتخاب استفنی میرز نویسنده سری کتابهای « گرگ و میش » برای بازی در نقش ادوارد کولن بود اما نقش به او نرسید.
در سال 2005 قرار بود که نقش جیمزباند را در فیلم « کازینو رویال » بر عهده بگیرد اما تهیه کنندگان اعلام کردند که او برای ایفای نقش جیمزباند بسیار جوان هست و به همین دلیل نقش را به گزینه دیگرشان یعنی دنیل کریگ دادند.
وی همچنین قرار بود در سال 2006 در فیلم « بازگشت سوپرمن » ایفاگر نقش سوپرمن باشد که آن نقش هم به برندان روث رسید!
از طرفداران بازیهای کامپیوتری است.
فرانسوی را به راحتی صحبت می کند و زبان های ایتالیایی و آلمانی را در حد یک مکالمه ساده می تواند صحبت کند.
4 برادر دیگر هم دارد.
برای بازی در نقش سوپرمن ، یک رژیم غذایی سفت و سخت گرفت و موهایش را هم به مشکی تغییر داد.
     
  ویرایش شده توسط: Erfan1993   

 

زمینه فعالیت سینما
تولد ۱۰ فوریهٔ ۱۹۰۱
نیویورک، ایالت نیویورک
مرگ ۲۱ دسامبر ۱۹۹۲ میلادی (۹۱ سال)
لس آنجلس، کالیفرنیا
نارسایی قلبی
مدفن Mount Carmel Cemetery, گلندیل، ایالت نیویورک
ملیت ایالات متحده آمریکا
پیشه هنرپیشه
سال‌های فعالیت ۱۹۱۹–۱۹۵۲
همسر(ها)
Horace Eliascheff
(ازدواج؟ ; طلاق؟)
Harold Clurman
(ازدواج ۱۹۴۳–۱۹۶۰)
Mitchell A. Wilson
(ازدواج؟ ; مرگش ۱۹۷۳)


درباره استلا ادلر
استلا ادلر بازیگر امریکایی و از شاگردان استانیسلاوسکی کارگردان و نظریه پرداز مهم روسیه است. خانم ادلر در تئاتر گروپ در سال های 1930 بهترین و پویا ترین و تربیت شده ترین بازیگران عصر حاضر را به جامعه تئاتری هدیه داد. وی یکی از آموزگاران برجسته و نظریه پردازان به نام بازیگری است که از شهرت زیادی در دنیا برخوردار است و از سال های پیش نیز برای بازیگران ایرانی فردی شناخته شده است. در سال 1949 وی استودیوی بازیگری خود را که امروز استلا ادلر کنسرواتوری آو اکتینگ نامیده می شود بنیان گذاشت. امروز این استودیو یکی از بزگزیده ترین برنامه های آموزشی بازیگران را در سراسر دنیا ارائه می دهد. وی از همان زمانی که راهش را از اکتورز استودیو جدا کرد در سال 1941، موضعی در برابر شیوه روان و ناتورالیستی بازیگران امریکایی اتخاذ کرد. شیوه وی با روش فاخر و اغراق شده مرسوم در تئاتر آن روزگار تفاوت آشکار داشت و نقش فردیت بازیگر در آن بارز بود. وی اصالت شخصیت را که از نظریات جامعه شناختی وی بر می امد محور تدریس قرار داد.


خلاصه ای از تکنیک ها و درسهای استلا ادلر برای تائتر و هنر پیشگی
در باره بازیگری:تمامی وجود بازیگر فکر او، روان او، روح او و استعداد او بایستی وقف حرفه اش شود.
بازیگری کاری است لجوج وخودسر که توجه دائمی وبرنامه کار سختی را طلب میکند.این کار برای افرادی است که قدم به قدم کار وپیشرفت میکنند. قبل ازهرچیزباید خود را هنرمند بشمارید وکمبودهای خود را شناسایی کنید و به آنها چیره شوید.
از بازیگر انتظار می رود که برروی صحنه معجزه کند او باید شخصیتی را بیافریند که شب های پیاپی تماشاگر را با خود درگیر کند. تماشاگران فقط به این دلیل به تئاتر قدم میگذارند که لذت ببرند وبه اعماق وجود انسان دست یابند که تکان داده شوند که به تجربه ای هنرمندانه دست یابند.
اولین مفهومی که بازیگر باید به آن تسلط یابد مفهوم ساده ای است و آن چیزی نیست جز اینکه: بازیگری یعنی برداشتن مرزهای انسان. شما باید دیوارهای خود و بازیگران دیگر را فرو بریزید این به روی صحنه یک نوع احساس آزادی به شما می بخشد.
وحشت از انتقاد، جنون، پول، ترس از صحنه، خجول بودن غیر عادی، رویای ستاره شدن و شخصیت های کلیشه ای را مردم به شخص تحمیل میکنند و برای هنرمند شدن باید به این موانع پیروز شد.
یکی از اولین کارهای بازیگر این است که خود را از تنگنای اظهار نظرهای دیگران رها سازد هیچکس نمی تواند به شما بگوید که جوان هستید یا پیر، زیبا هستید یا نه، موفق هستید یا نیستید. این ها معیارهایی هستند که شما باید خود برای خود خلق کنید.
بازیگر باید قادر باشد که توانایی های خود را به سرعت فهرست کند:
توانائی های من: کمبودهای من:
تنها از طریق آگاهی واقعی به این توانائی ها و کمبودهای خود و به وسیله کار مستمر روزانه است که شما میتوانید آموزش به خود را شروع کنید. به بازیگر باید یادآوری شود که دامن احساسات او باید تا حداکثر ممکن گسترش یابد.
تنها وسیله کار بازیگر بدن اوست بنابراین اصلاحاتی را که باید انجام شوند یادداشت کنید.
بر روی: بدن خود، بیان خود، ذهن خود واحساسات خود کار کنید. هنجار جدید شما روشن است:عزم به سلامت گذشتن از همه موانع.
این حق بازیگر است که از این راه پر مخاطره به سلامت بگذرد به عنوان یک هنرمند رشد کند.و این مستلزم قدرتی خاص، انظباطی جدید وآگاهی به خویشتن است(بدانید که چه می خواهید و شجاعت پیگیری آن را داشته باشید این بسیار مهم است که با صدای بلند بگوئید من خودم هستم و معیارهای خودم را دارم)
حرفه بازیگری به بازیگر این فرصت را میدهد که به حداکثر آنچه در توان خود دارد دست یابد.بازیگر خود باید مسئول رشد و موفقیت هنری خویش باشد.
صادق باشید مهمترین چیز برای بازیگر این است که صداقت خود را در اجرا حفظ کند (بازی خوب زمانی ارائه میشود که شما خودتان قانع شوید که آنچه انجام میدهید حقیقت دارد)
نودونه در صد آنچه بر روی صحنه می بینید یا انجام می دهید از تخیل سرچشمه میگیرد. همه آنچه که بازیگر باید انجام دهد آن است که بگذارد تخیل به راحتی کار خود را انجام دهد.
حافظه جمعی نوع انسان چنان است که هیچ بخشی از آنچه را که تا کنون دیده شنیده خوانده و یا لمس کرده است فراوش نمی کند شما تنها به بخش کوچکی از آنچه که می دانید متکی هستید اما همه چیز را می دانید. همه چیز آنجا حاظر است گنجینه ای عظیم از دانسته ها در ذهن بازیگر وجود دارد که هرگز جز در نمایش از آن بهره برداری نمی شود.
شرایط محیطی:
علت اینکه مردم بازیگران خوبی هستند این است که واقعیت مکانی را که در آن قرار گرفته اند دقیقا می پذیرند از سوی دیگر بازیگران چه بسا از صحنه وحشت دارند چون با رفتن بر روی صحنه احساس می کنند که در مکانی نا آشنا رها شده اند آنان ناگهان در شرایط محیطی نمایش قرار می گیرند و این همان چیزی است که بسیار برایشان بیگانه است. آنان هنگامی که بر روی صحنه می روند هیچ چیز نمی بینند گوئی که کورند. برای اجتناب از این حالت بازیگران باید بلافاصله شرایط محیطی که بر روی صحنه اتفاق می افتد برای خود روشن کنند در اولین قدم بازیگر باید به شناسائی اشیاء مبلمان و جوانب صحنه بپردازد و تا زمانی که برای بازیگر احساس تسلط بر این وسائل بوجود نیامده همچون شخصی ست که گم شده است.
بر روی صحنه همچون زندگی رمز موفقیت و معیار ارزش ها این نیست که که هستیم بلکه این است که چه کنیم. همه ی چیزهای دیگر تظاهر خودبینی و تکبر است.
توجیه:
انجام دادن رویداد با توجیه آنی، بازیگر را از فشارهای بی مورد فشارهایی که بازی کردن با توسل به احساس های مبهم و غیر قابل اتکا ایجاد می کند رها می سازد.(تخیل باید به شما تصاویری بدهد که به آنها عکس العمل نشان دهید)l اگر توجیه شما را نسبت به موقعیت موجود بر نمی انگیزد توجیح ضعیفی است. توجیه باید درونی باشد: مثال:
مرد: سیگار میخواهید؟ جواب با یک توجیه قوی: زن: نه مسلما" نه! ( توجیه درونی): زن معتقد است که سیگار کشیدن محیط را زهرآگین کرده بچه های کوچک را نابود میکند.
کار در صحنه:
بازیگر قبل از استفاده از هر یک از وسایل صحنه باید به زندگی آن وسیله واقف باشد. یک تفنگ زندگی خاص خود را دارد. (شِئ صادق است و دروغ نمی گوید این بازیگر است که دروغ می گوید) در زندگی می توانید موجود خسته کننده ای باشید اما در صحنه نه.حتی برای یک لحظه بین زمان واقعی و زمان نمایش تفاوتی وجود ندارد.در زندگی واقعی یک رویداد دقیقا به همان اندازه که انجامش طول می کشد ادامه دارد. اما بر روی صحنه سی سال از زندگی یک فرد بایستی در دو ساعت و نیم فشرده شود.
موقعیت اجتماعی: طبقه زحمتکش .متوسط بالا .طبقه متوسط .اشراف .حرفه ی شخص بازی .گذشته ی شخص بازی .عوامل شخصیتی در شخص بازی .طرز برخورد شخص بازی با طرف مقابل .موقعیت اجتماعی : مذهب .تعلی و تربیت .زندگی خانوادگی .اصول اخلاق . سیرت .پول .جنسیت .موقعیت سیاسی .و سالی (زمانی) که نقش در آن زندگی می کرده.(برای بازیگر مهم است که تفاوت بین طبقه اجتماعی خود و طبقه ی اجتماعی شخص بازی را بداند)
هر چه که از آن تغذیه می کنید همبازی شماست (یک مکان .شئ .حیوان .انسان...
(یک بازیگر باید بتواند نقش همبازی خود را نیز بازی کند.)
واژگان رویداد:
انسان تنها جانداری است که قادر به فراخواندن گذشته ی خویش است فرا خواندن چیزی که نابود شده و تنها او میتواند آن را بازگرداند: شما شماره تلفن خود و فهرست مواد غذائی مورد احتیاج خود را به یاد دارید. اما در به خاطر آوردن شخص بازی آنچه را که به آن عشق می ورزد بخاطر می آورد.هنگامی که بخاطر می آورید با دنیای حاظر قطع رابطه می کنید. توجه کنید که :
(این بازیگر است که داستانها را بی ارزش می کند.بی ارزش وجود ندارد همه ی داستان ها با ارزشند)
اولین برخورد بازیگر با نویسنده: نوشتن نمایشنامه برخواسته از احتیاج نویسنده به نوشتن است. اما مهمترین احتیاج بازیگر تعبیر نمایشنامه است برای این کار از کلمات مخصوص به خود استفاده کنید.
بحث:
تئاتر جدید تئاتر عقاید و افکار است. تئاتری است که هدفش وادار کردن تماشاگر به تفکر و آموختن درباره ی مسائل بزرگ زندگی است. (در بحث نکته ی مهم آموختن است نه بردن بحث) بنابراین توجه مطلق خود را به آنچه طرف مقابل شما می گوید معطوف کنید. افکاری که از صحنه ی تئاتر برخواسته اند ماندنی و در برابر گذشت زمان مقاومند.)
یکی از جنبه های حیاطی ومهم کار بازیگر یافتن جهان شمولی و ابعاد بزرگ افکار نویسنده است.
( بازیگر باید تخیلی آزاد و وسیعی داشته باشد که خودآگاهی بر آن سدی نزده باشد واز تخیل خود تغذیه کنید
     
  ویرایش شده توسط: Erfan1993   

 


الیا کازان در جوانی
تولد۷ سپتامبر ۱۹۰۹
کنستانتینوپول، امپراتوری عثمانی
مرگ ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۳ میلادی (۹۴ سال)
نیویورک سیتی، ایالت نیویورک
ایالات متحده آمریکا
سال‌های فعالیت ۱۹۳۴-۱۹۷۴
همسر(ها) مولی دی تاچر
باربارا لودن
فرنسیس رودجز
جوایز
جوایز اسکار
جایزه اسکار بهترین کارگردانی توافق مردان (۱۹۴۷)
جایزه اسکار بهترین کارگردانی، در بارانداز (۱۹۵۴)
جایزه اسکار افتخاری به خاطر یک عمر فعالیت هنری ۱۹۹۹
جوایز گلدن گلوب
جایزه گلدن گلاب بهترین کارگردانی توافق مردان (۱۹۴۷)
جایزه گلدن گلاب بهترین کارگردانی در بارانداز (۱۹۵۴)
جایزه گلدن گلاب بهترین کارگردانی عروسک بچه (۱۹۵۷)
جایزه گلدن گلاب بهترین کارگردانی آمریکا، آمریکا (۱۹۶۳)


الیا کازان: کارگردان، نویسنده و تهیه‌کننده آمریکایی بود. وی همچنین مؤسس آموزشگاه اکتورز استودیو نیویورک است.
الیا کازان دو بار اسکار بهترین کارگردانی، چهار بار جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی و سه بار جایزه تونی را تصاحب کرده‌است. همچنین بارها نامزد و برنده جشنواره‌های جهانی نظیر جشنواره فیلم کن و جشنواره فیلم ونیز نیز شده‌است. کازان یک تندیس اسکار نیز برای یک عمر دستاورد هنری دریافت کرده‌است. الیا کازان در ۲۸ سپتامبر سال ۲۰۰۳ در ۹۴ سالگی درگذشت.


الیا کازان، با نام اصلی الیا کازان اغلو، از کاگردانان مهم سینما و همچنین تئاتر، در سال ۱۹۰۹ از پدر و مادری یونانی در شهر کنستانتینوپل ﴿استانبول امروزی﴾ به دنیا آمد.
در سن ۴ سالگی با والدینش به آمریکا مهاجرت کرد و در نیویورک مقیم شد. پدرش تاجر فرش بود. کازان پس از پایان تحصیلات متوسطه به کالج ویلیامز، در دانشگاه ییل رفت و به تحصیل رشته درام نویسی پرداخت و پس از فارغ‌التحصیلی در دهه ۱۹۳۰ به کار با یک گروه تئاتر پرداخت.
کازان نخستین نمایشنامه اش را در ۱۹۳۵ روی صحنه برد و در دهه ۱۹۴۰ به عنوان یکی از مستعدترین کارگردانان تئاترهای برادوی شهرت یافت. از معروفترین نمایشنامه‌های او می‌توان به پوست دندان‌های ما ﴿۱۹۴۲﴾، تمام پسران من ﴿۱۹۴۷﴾ و چای و سمپاتی ﴿۱۹۵۳﴾ اشاره کرد.


از شاخصه‌های بارز فیلم‌سازی الیا کازان، همکاری او با نویسندگان نام‌دار دنیای ادبیات در نگارش فیلم‌نامه بود. وی سابقه همکاری با نویسندگانی چون «تنسی ویلیامز»، «هارولد پینتر»، «جان اشتاین‌بک» و «آرتور میلر» را داشته است.
سینمای الیا کازان معنایش را از شخصیت‌هایش می‌گرفت، نشان دادن آدمی روی مرز پر مخاطره خیر و شر مهمترین دغدغه وی در فیلمهایش بود و کازان با خلق چنین موقعیتی فضای دراماتیک خاص خود را شکل می‌داد. فیلم‌های وی بازتابی از اجتماع و شرایطی بود که در آن زندگی می‌کرد و در یک کلام دنیای کازان روایت داستان‌هایی انسانی است که در آنها عوامل متناقض و حل نشده زندگی وجود دارد.
کازان کار خود به عنوان یک فیلم ساز را با فیلم‌های مستند آغاز کرد: اهالی کامبرلندز در ۱۹۳۷ و به تو بستگی دارد در ۱۹۴۱ از آن جمله‌اند.
نخستین فیلم بلند داستانی کازان، درختی در بروکلین می‌روید (۱۹۴۵) نام داشت. این فیلم برگرفته از رمانی به همین نام اثر بتی اسمیت بود. درختی در بروکلین می‌روید، در بارهٔ یک خانوادهٔ بروکلینی در سالهای آغاز قرن بیستم بود که الیا کازان مایه‌های دراماتیک آن را بیشتر کرد. فیلم برای هنرپیشهٔ مرد نقش اولش، جیمز دون یک اسکار و برای کازان، امنیتی ۹ ساله برای کار در کمپانی فوکس به ارمغان آورد.


در سال ۱۹۴۷ الیا کازان در تأسیس مؤسسه اکتورز استودیو، یکی از مهم‌ترین کلاس‌های بازیگری در آن زمان که شیوه بازیگری متدی را آموزش و رواج می‌داد، مشارکت کرد و بعدها از همین بازیگران آموزش دیده برای بازی در فیلم‌هایش استفاده کرد از جمله مارلون براندو، جیمز دین و... .
کازان در این سال‌ها بیشتر به خاطر کارگردانی قدرتمند و واقع گرای نمایشنامه‌های تنسی ویلیامز مانند اتوبوسی به نام هوس ﴿۱۹۴۷) و آرتور میلر مانند مرگ دستفروش ﴿۱۹۴۸﴾ مورد تحسین قرار گرفت. در ۱۹۴۷ کازان با ساخت سه فیلم به موفقیت‌هایش افزود و خود را بیش از پیش به عنوان چهره‌ای سینمایی معرفی کرد: دریای علف‌ها (بر اساس رمانی از کنراد ریشتر)، بومرنگ و توافق یک جنتلمن.
توافقهای شفاهی نخستین اسکار کارگردانی را برای کازان به همراه داشت. در این فیلم گریگوری پک در نقش یک خبرنگار اصول گرا ظاهر شده بود که داستانی با مضامین ضد نژادپرستانه می‌نویسد و همین داستان ماجراهایی را برای او به همراه دارد. کازان در فیلم بعدی اش، پینکی (۱۹۴۹) هم به مسائل سیاه پوستان در آمریکا می‌پردازد. پینکی دربارهٔ بحران هویت یک دختر سیاه پوست است، رنگ پوست این دختر چنان روشن است که به راحتی می‌تواند با سفیدپوستان اشتباه گرفته شود. کازان در سال ۱۹۵۰، وحشت در خیابان‌ها را ساخت که تریلری بود تماماً فیلمبرداری شده در خیابانهای نیواورلئان.


در سال ۱۹۵۱، کازان تصمیم گرفت نمایش نامه معروف تنسی ویلیامز، اتوبوسی به نام هوس را که خود بارها با موفقیت به روی صحنه برده بود جلوی دوربین ببرد. کازان برای ساخت این فیلم به سراغ مارلون براندو رفت تا نقش استنلی کوالسکی را برایش بازی کند. براندو پیش از این در تئاتر این نقش را به روی صحنه برده بود و با بازی درخشانش، بر گرفته از شیوه متدی، انقلابی در عرصه بازیگری ایجاد کرده بود. اتوبوسی به نام هوس تیم بازیگری بسیار خوبی داشت و مارلون براندو (در نقش استنلی کوالسکی)، ویوین لی (در نقش بلانش) کیم هانتر (در نقش استلا) و کارل مالدن (در نقش خواستگار بلانش) فوق‌العاده ظاهر شدند. کازان با استفاده از بازیگران توانایی که در اختیار داشت به خوبی توانست فضای سرد، غم بار و وهم آلود نمایش نامه ویلیامز را به تصویر بکشد و اثری خلق کند که بعد از سال‌ها هنوز جذاب، تأثیر گزار و منقلب کننده است.
در سال ۱۹۵۲ کازان در برابر کمیته فعالیت‌های ضد آمریکایی مک کارتی حاضر شد و به عضویت سابق خود در حزب کمونیست آمریکا اقرار کرد. کازان در این کمیته رفقای کمونیست سینمایی اش را به کمیته مک کارتی لو داده و نام آنها را به لیست سیاه افزود. این عمل کازان در حق دوستان و لطمه‌ای که مک کارتیسم به استناد گفته‌های او به بسیاری از اعضای جامعه سینمایی آن زمان آمریکا زد، لکه سیاهی در کارنامه و زندگی او شد، هر چند که بسیاری معتقدند این عمل او در آینده کاری اش بسیار تأثیر مثبت داشت اما باید به این نکته توجه داشت که در موقعیتی که کازان در آن گیر افتاده بود تنها دو راه وجود داشت یکی راهی که انتخاب کرد و دیگری سکوت که این دومی نابودی محض کاری و سینمایی او را به همراه داشت چون در اوج خلاقیت دیگر نمی‌توانست به کار در هیچ استودیویی امیدوار باشد.
در سال ۱۹۵۲ کازان فیلم زنده باد زاپاتا را ساخت. این فیلم بر اساس داستان جان اشتاین بک ساخته شد. در این فیلم براندو در نقش زاپاتا ظاهر شد. در اوج دوران مک کارتی کازان این فیلم را با وجود آنکه مبارزات به حق قهرمانی انقلابی را در برابر نظام حاکم نشان می‌داد، فیلمی ضد کمونیستی معرفی کرد.
مردی روی طناب بند بازی (۱۹۵۳)، فیلم بعدی کازان بود، فیلمی هیجان انگیز و ضد کمونیستی دو آتشه که ماجرایش در چکسلواکی بعد از جنگ می‌گذرد، و در آن یک گروه سیرک می‌خواهند از پشت پرده آهنین (اصطلاحی برای مرزهای شوروی سابق) بگریزند.
فیلم بعدی کازان که یکی از مهم‌ترین و بهترین فیلم‌هایش است، در بارانداز (۱۹۵۴) نام دارد که آن را بر اساس داستانی از باد شولبرگ ساخت. در این فیلم براندو نقش محوری را بر عهده دارد. کازان در این فیلم، یک باج خور اتحادیه کارگری را همچون استعاره‌ای از جاسوسان کمونیست‌ها نشان داد و آشکارا جاسوسی کردن برای صاحب کار را امری اخلاقی جلوه داد. این فیلم ۸ جایزه اسکار را برد، از جمله اسکار بهترین کارگردانی و همچنین موفقیت تجاری بسیاری به همراه داشت.


آخرین همکاری کازان و براندو در فیلم ستایش شده «در بارانداز» (۱۹۵۴) بود. پانزده سال بعد، کازان در صدد بود تا فیلمی بر اساس نوول پرفروش خود، «سازش»، بسازد. او دوباره به براندو فکر می‌کرد.
این نقشی بود بر اساس زندگی واقعی خود کازان. در واقع کازان از براندو می‌خواست تا در این فیلم، خودِ او باشد. البته کارگردان پرآوازه هم نگرانی‌های خود را داشت. دوران، دوران افول براندو بود. فیلمهایش دیگر در گیشه خریداری نداشتند. بازیگر طلایی دهه قبل اضافه وزن پیدا کرده بود و بی تفاوتی اش نسبت به پروژه‌های سینمایی روز به روز بیشتر می‌شد.
فیلم‌های دهه ۶۰ او بازتاب دهنده بازیگری بودند که از خودش در مقام بازیگر وحشت داشت. بازیگری که در فیلم‌های متوسط الحال آمریکایی ظاهر می‌شد. فیلم‌هایی با مضامین پول و فساد، دروغ و تقلب. او دیگر آن بازیگر پرخواهان دهه قبل نبود.
در هر صورت کازان فیلمنامه را برایش فرستاد. شاید براندو به این فیلمنامه علاقه‌مند بود، شاید هم نه. معلوم نبود. کازان را مدتی در تعلیق نگاه داشت. بالاخره هم از کارگردان دعوت کرد تا به ملاقاتش بیاید. قرارشان در خانه براندو بود.
۴ آوریل ۱۹۶۸ همان روزی که مارتین لوترکینگ به قتل رسید کازان به خانه براندو رفت. براندو بیرون از خانه منتظر بود و کازان را با غم و اندوه ناشی از ترور رهبر جنبش سیاهپوستان آمریکا در آغوش گرفت. تمام ایالات متحده غرق در عزا و ماتم بود.
ملاقات شان منحصر به همان ورودی خانه شد و نه داخل آن. کازان بعدها نوشت: «او آنقدر مشتاق و متقاعد کننده بود که در ابتدا متوجه نشدم. آرام مرا به سوی اتومبیلم برگرداند. در را برایم باز کرد و کمک کرد تا سوار اتومبیل شوم.»
کازان که در اتومبیل قرار گرفت، براندو گقت نمی‌تواند این نقش را بازی کند. کازان هم رفت و همان‌طور که همگی می‌دانیم، این دو بعد از آن روز هیچگاه همدیگر را ندیدند. نقش به کرک داگلاس رسید و کازان اذعان داشت: «من او را فوق‌العاده با هوش و بی‌نهایت مشتاق یافتم. کرک مایه آسودگی خاطر هر کارگردانی است»ارتباط حیاتی در زندگی خلاقانه براندو تمام شد. نفرتی متقابل در دو طرف شکل گرفت. براندو می‌تواند فکر کند که کازان او را ترک کرده و کازان هم می‌تواند این باور را داشته باشد که وجود او (به عنوان کارگردان) برای براندو (در مقام بازیگر) ضروری بوده است. جایی برای احساسات گرایی یا قدردانی وجود نداشت. حتی در سال ۱۹۹۹ و زمانی که کازان اسکاری افتخاری از آکادمی علوم و هنرهای سینمایی دریافت کرد، براندویی در شب مراسم حضور نداشت. هیچ تجدید دیداری صورت نگرفت.در سال ۱۹۵۵، کازان به سراغ رمان دیگری از جان استاینبک به نام شرق بهشت رفت، رمانی پیرامون عشق، احساسات و عصیان نسل جدید آمریکا که نمی‌توانند در متن خانواده‌هایشان خود را جای دهند. در این فیلم جیمز دین در نقش پسر احساساتی و سرکش فیلم ظاهر شد. جیمز دین چهره جذاب و زیبایی داشت و در آن زمان به بت جوانان آمریکا بدل شده بود، اما کازان خود از سپردن این نقش به او ناراضی بود زیرا چهره او بیش از حد جذاب بود و در نقش این پسر جای نمی‌گرفت. به نوعی می‌توان شرق بهشت را یک فیلم اجتماعی نیز نامید زیرا این فیلم تا حدی بیانگر اوضاع اجتماعی جامعهٔ آمریکا در هنگامهٔ جنگ جهانی دوم و اعزام نیروهای آمریکایی به نبرد است. سادگی آدمها به پارامتری تعیین کننده در این فیلم تعیین شده است که به جذاب بودنش کمک می‌کند.در این زمان کازان کمپانی فیلم سازی‌اش به نام نیوتاون پروداکشن را تأسیس کرد و توانست فیلم‌های بعدی اش را در آن بسازد، از جمله: فیلم عروسک بچه (۱۹۵۶)، فیلم نامتعارفی که از دو نمایش نامه تک پرده‌ای از تنسی ویلیامز اقتباس شده بود. ایلای والاک که از دیگر هنر آموخته گان اکتورز استودیو بود در این فیلم به ایفای نقش پرداخت. سیمایی در میان جمع (۱۹۵۷) بر اساس داستان کوتاهی از باد شولبرگ دربارهٔ فرصت طلبی و سوءاستفاده از شهرت توسط یک شخصیت معروف تلویزیونی. رودخانه وحشی (۱۹۶۰) که به صاحبان قدرت در دره‌های منطقهٔ تنسی می‌پرداخت که سعی داشتند با جاری کردن سیل در منطقه، سدی در آنجا بسازند.


شکوه علفزار (۱۹۶۱)، اقتباسی از نمایش نامه ویلیام اینگ، دربارهٔ آسیب‌های اجتماعی و نوع زندگی منحرف جوانان که به شیوه زندگی آمریکایی بازمی‌گردد که این آخری موفقیت تجاری بسیاری به دست آورد. شکوه علفزار داستان دو زوج را روایت می‌کند که دیوانه وار همدیگر را دوست دارند. فیلم با سکانس نسبتاً طولانی‌ای از بوسهٔ عشاق آغاز می‌شود و مادر که با ورود دخترش به خانه و فهمیدن شکل رابطه‌اش با پسر، نگران از احتمال حامله شدن او را دارد. در ادامه متوجه چنین حساسیتی در خانواده پسرک نیز می‌شویم. دو خانواده در حالیکه از بسیاری از لحاظ بسیار روشنفکر و خوش‌رفتار هستند، اما از طرفی بسیار نگران نزدیکی جنسی آنها هستند و مدام به آنها اخطار می‌دهند. در ادامه رابطه عاشقانه این زوج به مرحله‌ای می‌رسد که دیگر نمی‌توانند خود را با بوسه ارضاء کنند و جز عشقبازی به چیزی راضی نمی‌شوند. هرچند این دو نفر به شدت یکدیگر را دوست دارند و لذا خوابیدن باهم را مصداق گناه یا عمل ناشایست نمی‌دانند، منتها خانواده آنها می‌خواهند به نوعی به آنها بفهمانند که اگر مرتکب به چنین کاری شوند، گناهکارند. این است که پسرک که دیگر نمی‌تواند خود را کنترل کند، سعی می‌کند تا پیدا کردن راهی برای این مشکل دختر را نبیند. از طرفی پدرش که مصداقهای خاص خود را برای زندگی موفق دارد اصرار می‌کند که پسر باید برای پیشرفت ادامه تحصیل دهد. اینجاست که نیروی عشق آنها به جای اینکه با گذراندن یک شب ساده به نیرویی زیبا و قدرتمند تبدیل شود، منحرف شده و هر دو را به سمت هرزگی و دیوانگی می‌کشاند. دختر خودکشی می‌کند، خود را تسلیم مردان دیگر کرده و در آخر دیوانه می‌شود. پسر نیز با چالش روحی بزرگی مواجه شده و از ادامه تحصیل نیز بازمی‌ماند. اینگ به خاطر نگارش فیلم‌نامه شکوه علفزار برنده جایزه اسکار بهترین فیلم‌نامه اصلی و ناتالی وود برای بازی در این فیلم نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن شد.

در این سال‌ها کازان تئاتر را رها نکرده بود و هر چند وقت نمایش نامه‌ای را بر صحنه می‌برد. همچنین کازان به نوشتن رمان هم روی آورد و حتی در فیلم‌های بعدی اش از نوشته‌های خودش استفاده کرد مانند، آمریکا، آمریکا (۱۹۶۳) که سرگذشت یک مهاجر یونانی جوان را نقل می‌کرد و سازش (۱۹۶۹).
در دهه هفتاد کازان دو فیلم ساخت: فیلم ملاقات کنندگان (۱۹۷۲) دربارهٔ دو سرباز سابق ویتنام است که به خانهٔ سرباز همرزم دیگرشان حمله می‌کنند و آخرین قارون (۱۹۷۶) دربارهٔ هالیوود دهه ۱۹۳۰ که بر اساس رمان اف. اسکات فیتزجرالد ساخته شد. در این فیلم رابرت دنیرو نقش تهیه کننده فیلمی که شخصیتش براساس ایروینگ تالبرگ معروف پرداخت شده بود، را بازی می‌کرد. هر دو فیلم اخیر با نقدهای متفاوتی مواجه شدند. بازدیدکنندگان یک شکست مطلق تلقی شد، و نشریه نیویورکر دربارهٔ آخرین ثروتمند نوشت:
‹‹چنان سست و بی رمق است که گویی فیلمی خون‌آشامی بعد از رفتن خون آشامان است. ››
کازان پس از این بیشتر اوقات خود را صرف نوشتن و انتشار رمان‌های دیگر خود کرد از جمله زندگی نامه خودش را نوشت.


مک کارتیسم، الیا کازان و واکنش‌ها به خائن نامیدن او
الیا کازان کارگردان بزرگ و مهمی بود اما همواره واکنش اهالی سینما بخاطر ماجرای سال ۱۹۵۲ نسبت به او متفاوت بوده است. برخی او را بخشیدند و برخی هرگز به او روی خوش نشان ندادند و این باعث شد نام او در لیست سیاه هالیوود قرار بگیرد.
در سال ۱۹۹۹ زمانی که می‌خواستند اسکار دستاورد عمر را به کازان بدهند، تظاهراتی بیرون ازمحل مراسم اهدای جایزه به یک خائن در جریان بود و وقتی کازان وارد شد افراد کمی به احترام او برخاستند.
او وقتی بعد از قضیه مک کارتی، «زنده باد زاپاتا» را ساخت، راستی‌ها متهمش کردند که هنوز در دل خود کمونیست باقی‌مانده و در جبهه مقابل او را با این فیلم ضد انقلاب خواندند. «هاوارد هیوز» میلیاردر معروف آمریکایی (مؤسس استودیوR.K.O) بعد از «زنده باد زاپاتا» گفت: «کازان از یک راهزن یک بابانوئل ساخته ...» و کازان در جوابش گفت: «آقای میلیاردر، آیا راهزن‌تر از خودتان کسی را می‌شناسید؟» ساموئل فولر فیلمساز نیز در انتقاد از «زنده باد زاپاتا» نوشت: «آقای کازان شما از یک ایده‌آلیست یک آدمکش ساخته‌اید» و کازان این بار جواب داد: «آقای فولر شما به من یاد دهید که ایده‌آلیسم چیست و ایده‌آلیست کیست؟


نقل قول‌ها دربارهٔ کازان
مارلون براندو دربارهٔ او گفته است:
«کازان بهترین کارگردانی است برای بازیگران که می‌توانید بیابید. چون خودش بازیگر بوده، البته بازیگری بخصوص. او چیزهایی را درک می‌کند که کارگردانان دیگر نمی‌توانند. او به شما الهام می‌بخشد . . . کازان چیزهای بسیاری برای بازیگران به ارمغان آورده است، او شما را دعوت به بحث و مجادله با خود می‌کند. او از معدود کارگردانان خلاق و فهیمی است که در می‌یابد بازیگر دارد به کدام سو می‌رود. او به شما اجازه می‌دهد تا صحنه را به شکلی که می‌خواهید بازی کنید .»


مجموعه فیلمهای الیاکازان :
نهالی در بروکلین می‌رویَد (۱۹۴۵)
دریای علف (۱۹۴۶)
بومرنگ! (۱۹۴۷)
قرارداد شرافتمندانه (۱۹۴۷)
پینکی (۱۹۴۹)
وحشت در خیابان‌ها (۱۹۵۰)
اتوبوسی به نام هوس (۱۹۵۱)
زنده باد زاپاتا (۱۹۵۲)
فرار به‌سوی آزادی (مردی روی بند، ۱۹۵۳)
در بارانداز (۱۹۵۴)
شرق بهشت (۱۹۵۵)
عروسک بچه (۱۶۵۹)
چهره‌ای در جمعیت (۱۹۵۷)
رود وحشی (۱۹۶۰)
شکوه علفزار (۱۹۶۱)
آمریکا، آمریکا (۱۹۶۳)
سازش (۱۹۶۹)
ملاقاتی‌ها (ملاقات‌کننده‌ها، ۱۹۷۲)
آخرین نواب (۱۹۷۶)
     
  ویرایش شده توسط: Erfan1993   

 
نام اصلی (جان هالند کازال)
تولد(۱۲ اوت ۱۹۳۵)
مرگ۱۲ مارس ۱۹۷۸ (۴۲ سال)
ملیت (آمریکایی)
سال‌های فعالیت(۱۹۶۷–۱۹۷۸)
شریک زندگی مریل استریپ (۱۹۷۶–۱۹۷۸)

جان کازال تا پیش از آنکه در سال ۱۹۷۸ در سن ۴۲ سالگی بر اثر سرطان از دنیا برود، تنها در پنج فیلم بازی کرد (در مدت شش سال) که دو فیلم اول پدرخوانده در میان آنها بود، اما هر پنج فیلم شامل بعداز ظهر نحس، مکالمه و شکارچی گوزن نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم شدند.بازیگر تحسین‌شده تئاتر با پنج فیلم نام خود را به عنوان یکی از مطرح‌ترین بازیگران نقش‌های مکمل در هالیوود مطرح کرد. شروع کار او با پدرخوانده کاپولا بود که در آن به نقش شخصیت درمانده فردو، عضو ضعیف‌النفس خانواده کورلیونه ظاهر شد.
فیلم ها
1پدرخوانده (۱۹۷۲)
2مکالمه (۱۹۷۴)
3پدرخوانده: قسمت دوم (۱۹۷۴)
4بعد از ظهر نحس (۱۹۷۵)
5شکارچی گوزن (۱۹۷۸)
     
  ویرایش شده توسط: Erfan1993   

 
نام اصلی :ادوارد مونتگومری (مونتی) کلیفت
تولد:۱۷ اکتبر ۱۹۲۰اوماها نبراسکا
مرگ:۲۳ ژوئیه ۱۹۶۶ میلادی (۴۵ سال)
ملیت :آمریکایی.نیویورک

مونتگومری کلیفت در ۱۷ اکتبر ۱۹۲۰ در اوماها نبراسکا به دنیا آمد. پدرش ویلیام بروکس فیلد، نایب رئیس شرکت اعتماد ملی اوماها بود و مادرش اتل فوگ اندرسون نام داشت، آنها در ۱۹۱۴ ازدواج کردند. مونتگومری یک خواهر دوقلو به نام روبرتا و یک برادر به اسم ویلیام بروکس کلیفت پسر (۱۹۱۹–۱۹۸۶) داشت.
او کارش را در ۱۵ سالگی بر صحنه‌های برادوی آغاز کرد و تا قبل از رفتن به هالیوود به مدت ۱۰ سال حضوری موفق بر صحنه‌های اجرا داشت. او اولین نقش سینماییش را در مقابل جان وین در فیلم رودخانه سرخ ایفا کرد فیلمی که در سال ۱۹۴۶ فیلمبرداری و در سال ۱۹۴۸ بر سر در سینماها قرار گرفت. دومین فیلم کلیفت جستجو نام داشت، مونتگومری با فیلمنامه فیلم راحت نبود و بیشتر قسمتهای فیلم نامه را خودش بازنویسی کرد، فیلمنامه نامزد دریافت جایزه اسکار شد ولی فقط نام فیلم نامه نویسان اصلی ذکر شد. ایفای نقش کلیفت در این فیلم برای او نامزدی جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را به همراه داشت. بازی ناتورالیستی او در فیلم موجب شد کارگردان فیلم فرد زینه من از او سؤال کند: کجا یه سرباز پیدا کردی که تونستی به این خوبی نقشتو بازی کنی؟ کلیفت در مدت کوتاه زندگی هنری‌اش ۴ بار نامزد دریافت جایزهٔ اسکار شد: ۳ بار به عنوان بهترین هنرپیشهٔ نقش اول مرد و ۱ بار به عنوان بهترین هنرپیشهٔ نقش مکمل. مونتگومری کلیفت یکی از ۶ بازیگری است که در طول تاریخ جوایز اسکار برای اولین حضورشان در یک فیلم سینمایی نامزد دریافت جایزهٔ بهترین بازیگر نقش اول شده‌اند. در آگهی ترحیم کلیفت که در نیویورک تایمز چاپ شد از او با عنوان «مرد جوان ترشرو و حساس» یاد شده بود.
     
  ویرایش شده توسط: Erfan1993   

 
زاده :هیو مایکل جکمن۱۲ اکتبر۱۹۶۸ ‏(۴۸ سال)
سیدنی، نیوساوت ولز، استرالیا
آلما ماتر:آکادمی هنرهای نمایشی استرالیای غربی
دانشگاه تکنولوژی سیدنی
شغل بازیگر، خواننده، نوازنده، رقصنده، تهیه‌کننده
سال‌های فعالیت ۱۹۹۴-اکنون
همسر(ها) دبورا-لی فرنس (۱۹۹۶-اکنون)
فرزندان:۲ (فرزند خوانده)
قد:190 سانتیمتر (۶ فوت ۳ اینچ)
رنگ مو:قهوه‌ای
رنگ چشم:سبز

جکمن برای بازی در نقش‌های گوناگون در فیلم‌های بزرگ، در سراسر جهان شناخته شده است و در کارنامه بازیگری خود نقش‌های متفاوتی در ژانرهایی مانند درام، رمانتیک، ابرقهرمانی، موزیکال، اکشن و کمدی داشته است.
والدین او اهل انگلستان بودند که به استرالیا سفر کرده و وی در آنجا به دنیا آمد. او بیشتر برای بازی طولانی مدتش در نقش ولورین در سری فیلم‌های مردان اکس شهرت دارد، همچنین برای نقش‌های اصلی اش در فانتزی کمدی-رمانتیک کیت و لئوپولد، فیلم اکشن-ترسناک ون هلسینگ، درامای علمی-تخیلی پرستیژ و چشمه، درامای رمانتیک تاریخی استرالیا، نسخه سینمایی بینوایان و معمایی مهیج زندانیان، که هنرپیشگی وی در این فیلم‌ها تحسین فراوان منتقدان را برانگیخت. او برای ایفای نقش در فیلم موزیکال بی‌نوایان نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد، نامزد جایزه بفتای بهترین بازیگر نقش اول مرد و برنده جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد فیلم موزیکال یا کمدی سال ۲۰۱۳ شد. در تئاتر، او جایزه تونی را برای نقشش در پسری از آز به دست آورد. وی مجری چهار دوره از جوایز تونی بوده و برای اجرایش برنده جایزه امی شده است، اجرای هشتاد و یکمین دوره جوایز اسکار را نیز بر عهده داشت و برای آن نامزد جایزه امی شد. جکمن توسط رسانه‌های گوناگون به عنوان یکی از جذاب‌ترین مردهای جهان شناخته شده است. از جمله امپایر که او را یکی از سکسی‌ترین ستارگان در تاریخ سینما نامیده استو پیپل که او را یکی از زیباترین انسان‌های جهان معرفی کرده. وی در نوامبر ۲۰۰۸ به عنوان سکسی‌ترین مرد جهان انتخاب شد. او در لیست ۱۰۰ سلبریتی فوربزِ قدرتمندترین سلبریتی‌ها ظاهر شد و در سال ۲۰۱۳ در صدر لیست قدرتمندترین بازیگران دنیا توسط فوربز قرار گرفت.
جکمن در کنار هنرپیشگی به حرفهٔ خوانندگی، نوازندگیِ پیانو، گیتار، ویولون و رقصندگی نیز می‌پردازد. فعالیت در چندین رشتهٔ ورزشی و حمایت و شرکت در فعالیت‌های خیریه از جمله دیگر علایق و فعالیت‌های وی هستند.


فیلم های سینمایی
قهرمان کتاب جیبی:۱۹۹۹جک ویلیس
مردان اکس:۲۰۰۰ لوگن/ولورین
کیت و لئوپولد. : ۲۰۰۱ لئوپولد
کسی مانند تو:۲۰۰۱ادی
اره‌ماهی: ۲۰۰۱استنلی جابسون
اکس ۲: مردان متحد: ۲۰۰۳ لوگن / ولورین
پروفایل یک قاتل زنجیره‌ای:۲۰۰۴ اریک رینگر
ون هلسینگ:۲۰۰۴گابریل ون هلسینگ
ون هلسینگ: ماموریت لندن ۲۰۰۴ گابریل ون هلسینگ (صدا)
داستان روح از دست رفته: ۲۰۰۵ راجر
خوش‌قدم: ۲۰۰۶ ممفیس (صدا)
بر آب رفته :۲۰۰۶ رودی (صدا)
پرستیژ :۲۰۰۶رابرت انجیر
چشمه:۲۰۰۶تامس / تامی / تام کریو
اسکوپ۲۰۰۶پیتر لایمن
مردان اکس: آخرین ایستادگی ۲۰۰۶ لوگن / ولورین
فریب:۲۰۰۸ وایت بوز همچنین تهیه کننده
عمو جانی: ۲۰۰۸ راسل فیلم کوتاه
استرالیا:۲۰۰۸دروور
فصل سوزان:۲۰۰۸راوی
مستند خاستگاه مردان اکس: ولورین۲۰۰۹جیمز هاولت / لوگن ولورین همچنین تهیه کننده
مردان اکس: کلاس اول:۲۰۱۱ لوگن / ولورین
فولاد اصل:۲۰۱۱چارلی کنتون
ظهور نگهبانان:۲۰۱۲بانیماند (صدا)
بی نوایان:۲۰۱۲ژان والژان
ولورین:۲۰۱۳لوگن / ولورین همچنین تهیه کننده
زندانیان:۲۰۱۳کلر داور
مردان اکس: روزهای گذشته آینده ۲۰۱۴ لوگن/ولورین
چپی:۲۰۱۵ وینسنت مور
پن:۲۰۱۵بلک بیرد
ادی عقاب:۲۰۱۶برانسن پری
مردان اکس: اپاکلیپس ۲۰۱۶ لوگن / ولورین
لوگن:۲۰۱۷:لوگن / ولورین

حضور او در تلوزیون
قانون سرزمین:۱۹۹۴چارلز مک کری قسمت: "برد، باخت و قرعه"
کورلی:۱۹۹۵کوین جونز۱۰ قسمت
کارکنان آبی:۱۹۹۵بریدی جکسن قسمت: "فقط دسر"
رودخانه برفی:۱۹۹۶دانکن جونز۵ قسمت
پخش زنده شنبه شب:۲۰۰۱خودش / مجری
پنجاه و هفتمین دوره جوایز تونی:۲۰۰۳ خودش / مجری برنامه ویژه
پنجاه و هشتمین دوره جوایز تونی:۲۰۰۴خودش / مجری برنامه ویژه
پنجاه و نهمین دوره جوایز تونی:۲۰۰۵خودش / مجری برنامه ویژه
استرالیایی‌ای بارمی می‌شود:۲۰۰۶راوی۱ قسمت
پانکد:۰۷–۲۰۰۶خودش
۲ قسمت زنده باد لافلین:۲۰۰۷نیکی فونتاناقسمت: "خلبان"، همچنین تهیه کننده اجرایی
استرالیایی‌ای بالی می‌شود:۲۰۰۸راوی۶ قسمت
هشتاد و یکمین دوره جوایز اسکار:۲۰۰۹خودش / مجری برنامه ویژه
خیابان سسمی:۲۰۱۰خودش قسمت: "ادای احترام به شماره هفت"
دابلیو دابلیو ای راو:۲۰۱۱ خودش / مجری قسمت: "۹۵۵"
پخش زنده شنبه شب:۲۰۱۱دنیل ردکلیف قسمت: "بن استیلر / فاستر مردم"
تخت گاز:۲۰۱۳ خودش سری ۲۰ام
کریسمس در واشنگتن:۲۰۱۳ خودش / مجری برنامه ویژه
دابلیو دابلیو ای راو:۲۰۱۴ خودش / مجری قسمت "۱۰۹۱"
شصت و هشتمین دوره جوایز تونی:۲۰۱۴خودش / مجری برنامه ویژه
     
  ویرایش شده توسط: Erfan1993   

 

زمینه فعالیت مدل، بازیگر
تولد:۳۰ آوریل ۱۹۸۵ ‏(۳۱ سال)
روش هاعین، اسرائیل
ملیت :اسرائیل
پیشه بازیگر، مدل
همسر(ها) Yaron Varsano (ازدواج ۲۰۰۸)
فرزندان :آلما


گَل گَدوت (به عبری: גל גדות) مدل و بازیگر، اهل اسرائیل که ۳۰ آوریل ۱۹۸۵، در روش هاعین به دنیا آمد. وی در سال ۲۰۰۴ به عنوان نماینده کشور اسرائیل در مسابقه دوشیزه جهان شرکت کرد.
وی همچنین فعالیت خود را در سینما با فیلم‌های سریع و خشمگین ۴ (۲۰۰۹) و در سری بعد همین فیلم به عنوان سریع و خشمگین ۶ در کنار پل واکر و ون دیزل ایفای نقش کرد. او بیشتر برای نقش‌آفرینی در فیلم‌های شوالیه و روز، تریپل ناین و ایفای نقش شخصیت پرنس دایانا / زن شگفت‌انگیز در فیلم‌های دنیای سینمایی دی‌سی کامیکس شامل بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت (۲۰۱۶) و فیلم‌های رو به اکران زن شگفت‌انگیز و لیگ عدالت شناخته شده است.
در زبان عبری، نام او به معنی «موج» و نام خانوادگی خود را به معنای یک رودخانه یا ساحل کوبنده گویند.


سریع و خشمگین ۴ :۲۰۰۹جیزل یاشار
قرار شب:۲۰۱۰ناتانیا
شوالیه و روز:۲۰۱۰نائومی
تند و بی‌امان ۵ :۲۰۱۱جیزل یاشار
سریع و خشمگین6 :2013جیزل یاشار
سریع و خشن ۷: ۲۰۱۵جیزل یاشار
تریپل ناین:۲۰۱۶النا
بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت۲۰۱۶پرنس دایانا / زن شگفت‌انگیز
مجرم:۲۰۱۶ جیل پاپ
چشم‌وهم‌چشمی:۲۰۱۶ناتالی جونز
زن شگفت‌انگیز:۲۰۱۷پرنس دایانا / زن شگفت‌انگیز
لیگ عدالت:۲۰۱۷پرنس دایانا / زن شگفت‌انگیز


گال گادوت و زن شگفت انگیز (wonder woman)
پس از اینکه وارنر بروس اعلام کرد گال گدوت بازیگر نقش ابرقهرمان آمازونی در فیلم آینده ی"سوپرمن و بتمن"می باشد، بسیاری با حالت خشمگین شروع به انتقاد کرده به این صورت که این بازیگر بسیار لاغر اندام است و هیکل و بدن چشمگیری برای این کارکتر ندارد اما شاید اکثریت آنها فراموش کردند هنری کویل برای سوپرمن ، بن افلک و کریستین بیلبرای بتمن ، مایکل شنون برای ژنرال زاد، راسل کرو برای جور ال و در آخر آنتیج ترو برای فیورا (در دنیای DC) نه تنها با برنامه ای خاص اندام و بدن خودشان را بزرگتر کردند بلکه تحت تعلیمات ویژه ای قرار گرفتi و تمام آنها از ابتدا یک استاد رزمی کار نبوده اند . حال این موضوع برای کمپانی وارنر بروس و کارگردان زک اسنایدر به هیچ عنوان کار سختی نخواهد بود که از "گال گادوت" بلند قد یک بازیگر تنومند (از نظر بدنی) بسازند . مصاحبه ی کوتاه وی را در زیر می توانید بخوانید :" سوال - خیلی می گویند که تو خیلی برای این نقش لاغر هستی و زن شگفت انگیز اندام و بدن بزرگتری داره ، بنظر خودت بدن تو می تونه تغییر بکنه ؟ / جواب - خب ، من قرار است تا نمایش دهنده ی زن شگفت انگیز این دنیای مدرن و جدید باشم . ظواهر بدنی بسادگی قابل عوض شدن هستند ، و در کنار این زن شگفت انگیز یک آمازونیست و در تاریخ زنان آمازونی بزرگ هیکل نبوده اند بنابراین اگر من بخواهم براساس کتاب جلو بروم کمی مشکل خواهد شد.


سوال - اصلا قراره تو کمی وزن به خودت اضافه کنی و تا قبل از اینکه فیلمبرداری شووع بشه ، بدن ورزیده تری داشته باشی ؟ جواب - من در حال حاضر تحت مدیریت زک اسنایدر و کمپانی شروع کرده ام به برآورده کردن آمادگی فیزیکی نقش ام ، همچنین تمرینات خیلی ویژه و خاصی در رابطه با کونگ فو ، کیک بوکسینگ ، شمشیر زنی ، جوجیتسو و چندین رشته ی رزمی دیگر برای من در نظر گرفته شده است . برای این فیلم قراره من بدن خیلی بزرگی داشته باشم ." از این مصاحبه بخوبی مشخص است "گال گادوت" تنها بخاطر مدل بودنش به این نقش آورده نشده بلکه برنامه های ویژه ی رزمی و فیزیکی برایش آماده شده است که نشان خوبی است و علاوه براین متوجه می شویم نه تنها گال گدوت از تاریخ این کارکتر و آمازون مطلع می باشد بلکه قرار است یک زن شگفت انگیز تنومند، پر قدرت و همه فن حریف داشته باشیم ، همچنین لازم به ذکر می باشد که بن افلک برای نقش Batman نیز از مدت ها قبل تعلیمات و اضافه وزن اش را آغاز کرد.
     
  ویرایش شده توسط: Erfan1993   

 
نام اصلی :نتالی هرشلاگ(به عبری: נטע-לי הרשלג‎‎)
زمینه فعالیت :سینما، تلویزیون، تئاتر
تولد :۹ ژوئن ۱۹۸۱ ‏(۳۵ سال)اورشلیم، اسرائیل
والدین: آونر هرشلا گشلی استیونز
ملیت :آمریکایی اسرائیلی
پیشه بازیگر، تهیه‌کننده، کارگردان
سال‌های فعالیت ۱۹۹۴-اکنون
همسر(ها) بنجامین میلپید (۲۰۱۲ تاکنون)
فرزندان

ناتالی پورتمن (به انگلیسی: Natalie Portman) (زاده شده با نام نِتالی هِرشلاگ،(به عبری: נטע-לי הרשלג‎‎)، متولد ۹ ژوئن ۱۹۸۱) بازیگر، تهیه‌کننده و کارگردان آمریکایی-اسرائیلی سینما و تلویزیون است. اولین نقشش درفیلم اکشن لئون بود که در آن به عنوان یک فرد خردسال نقش آفرینی کرد، اما موفقیت اصلی زمانی حاصل شد که او برای بازی در نقش پدمه آمیدالا در سه‌گانهٔ جدید جنگ ستارگان انتخاب شد. در سال ۱۹۹۹، وی برای تحصیل در زمینهٔ روان‌شناسی به دانشگاه هاروارد رفت و در کنارش به حرفهٔ بازیگری هم ادامه داد. او تحصیلات خود را با مدرک کارشناسی در سال ۲۰۰۳ به پایان رساند.
در سال ۲۰۰۱، پورتمن در تئاتر مرغ دریایی اثر آنتون چخوف ایفای نقش کرد.در سال ۲۰۰۵، به خاطر بازی در فیلم درام نزدیک‌تر، پورتمن برندهٔ جایزه گلدن گلوب و نامزد جایزهٔ اسکار در ردهٔ بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد. او برای نقش آفرینی در فیلم وی مثل وندتا برندهٔ جایزه ساترن برای بهترین بازیگر شد. او نقش اصلی را در درام‌های تاریخی همچون اشباح گویا و دختر دیگر بولین بازی کرد. در مه ۲۰۰۸، او به عنوان جوانترین عضو هیئت منصفه در شصت و یکمین جشنواره فیلم کن حضور داشت. اولین فیلم کوتاه به کارگردانی پورتمن به نام «حوا»، در شصت و پنجمین جشنواره فیلم ونیز در سال ۲۰۰۸ به نمایش درآمد.پورتمن همچنین بخشی از فیلم جمعی «نیویورک، دوستت دارم» را کارگردانی کرد. او به خاطر بازی در نقش «جین فاستر» در فیلم‌های ثور و ثور: دنیای تاریک نیز شناخته شده است که این شخصیت معشوقهٔ ابرقهرمانی به نام «ثور» در مارول کامیکس می‌باشد.در سال ۲۰۱۰، پورتمن در تریلر روانشناسانه قوی سیاه ایفای نقش کرد. حضورش در این فیلم با ستایش همگان مواجه شد و یک گلدن گلوب دیگر، یک جایزه انجمن بازیگران فیلم، یک جایزه بفتا، یک جایزه انجمن منتقدان پخش‌کننده فیلم، و یک جایزه اسکار برای بهترین بازیگر نقش اول زن برای او به ارمغان آورد.

پورتمن در اورشلیم، اسرائیل، زاده شد. او تنها فرزند شِلی اِستیوِنز، یک زن خانه‌دار آمریکایی که هم اکنون به عنوان نمایندهٔ پورتمن کار می‌کند، و آونِر هِرشلاگ، یک متخصص باروری و زنان، می‌باشد.که اجداد مادری او، یهودیانی بودند که از اتریش و روسیه به آمریکا مهاجرت کردند و نام خانوادگی خود را از «اِدِلستِین» به «اِستیوِنز» تغییر دادند. پدربزرگ و مادربزرگ پدری او، یهودیانی بودند که از لهستان و رومانی به اسرائیل مهاجرت کردند. پدربزرگ پدریش که والدین خود را در اردوگاه آشویتس از دست داده بود، یک پروفسور اقتصاد در اسرائیل بود و جد رومانیایی او، زنی بود که به عنوان جاسوس برای آژانس جاسوسی بریتانیا در زمان جنگ جهانی دوم کار می‌کرد.والدین پورتمن یکدیگر را در یک مرکز دانش‌آموزان یهودی در دانشگاه ایالتی اوهایو ملاقات کردند، جایی که مادرش در حال فروش بلیط بود. زمانی که پدرش به اسرائیل بازگشت، این زوج به نامه نگاری با هم ادامه دادند و هنگامی که چند سال بعد مادرش نیز به آنجا رفت، باهم ازدواج کردند. در سال ۱۹۸۴، زمانی که ناتالی سه ساله بود، این خانواده به آمریکا رفتند و پدرش در آنجا تحصیلات پزشکی خود را انجام داد.پورتمن، که یک شخص با تابعیت دوگانهٔ آمریکا و اسرائیل است، گفته است: «هرچند من واقعاً آمریکا را دوست دارم... قلبم در اورشلیم است. آنجا مکانی است که [در آن] احساس می‌کنم در خانه‌ام.»پورتمن و خانواده اش ابتدا در واشینگتن، دی. سی. زندگی کردند، اما در ۱۹۸۸ به کنتیکت نقل مکان کردند و سپس در سال ۱۹۹۰ به لانگ آیلند در نیویورک رفته و در آنجا زندگی کردند.

در واشینگتن، دی.سی. پورتمن به «مدرسهٔ روزانهٔ یهودی چارلز ای. اسمیت» رفت. پورتمن همچنین یادگرفت تا عبری صحبت کندو زمانی که در لانگ‌آیلند زندگی می‌کردند، به یک مدرسهٔ ابتدایی یهودی به نام «مدرسهٔ روزانهٔ سولومون شِکتِر» رفت. او در سال ۱۹۹۹، از «دبیرستان سیوسیت» واقع در سیوسیت، لانگ آیلند، فارغ‌التحصیل شد. او همچنین به یادگیری باله و رقص مدرن در کارگاه آمریکایی رقص تئاتر واقع در نیو هاید پارک، نیویورک، پرداخت و سپس به مرکز «اوزدِن» برای هنرهای نمایشی و ابتکاری در وِلسی هیتس، نیویورک، رفت که هر دوی آن‌ها در لانگ آیلند واقع بودند.پورتمن از حضور در افتتاحیهٔ فیلم جنگ ستارگان اپیزود اول: تهدید شبح خودداری کرد و بنابراین او می‌توانست برای امتحانات نهایی دبیرستانش درس بخواند و مطالعه کند.او در سال ۲۰۰۳ در رشته روانشناسی از دانشگاه هاروارد فارغ‌التحصیل شد؛ کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه اورشلیم گرفت و در سال ۲۰۰۶ به‌عنوان استاد مهمان در دانشگاه کلمبیا مشغول به کار شد. پورتمن به زبان‌های عربی، ژاپنی، فرانسوی و آلمانی مسلط است.

جوایز
برنده بهترین بازیگر نقش اول زن برای فیلم قوی سیاه، جایزه اسکار (۲۰۱۱)
برنده بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم نزدیک‌تر، جایزه گلدن گلوب (۲۰۰۵)
برنده بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم نزدیک‌تر، اتحادیه منتقدان فیلم سن دیگو (۲۰۰۴)
نامزدی
نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم نزدیک‌تر، جایزه اسکار (۲۰۰۵)
نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم هرکجا غیر از این‌جا، جایزه گلدن گلوب (۲۰۰۰)
نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم نزدیک‌تر، جشنواره فیلم بفتا (۲۰۰۵)
     
  ویرایش شده توسط: Erfan1993   

 

نام اصلی :راسل ایرا کرو
تولد:۷ آوریل ۱۹۶۴ ‏(۵۲ سال)
ولینگتون، نیوزلند
ملیت :نیوزلندی
پیشه:بازیگر، موسیقیدان
سال‌های فعالیت: ۱۹۷۲-اکنون
همسرها:جدا شده
شریک های زندگی :دانیله اسپنسر (ازدواج ۲۰۰۳

راسل کرو در ۷ آوریل ۱۹۶۴ در شهر ولینگتون، نیوزلند متولد شد و بعد از چهار سالگی به مدت ده سال در استرالیا زندگی کرد و همراه خانواده‌اش به کشورشان بازگشتند. پدر و مادر وی هر دو در کار سینما بودند. آن‌ها اغلب او را به سرکار خود می‌بردند و به این ترتیب عشق به سینما و بازیگری در او شکل گرفت.

اولین حضور حرفه‌ای وی، بازی در اپیزدوی از سریال تلویزیونی نیروی جاسوس بود در حالی‌که تنها ۶ سال داشت. از ۱۲ سالگی به طور جدی آموختن حرفه‌ای بازیگری را آغاز کرد و آن را تا ۱۸ سالگی ادامه داد.اولین نقش‌های مهمش در درام‌هایی مانند عبور (۱۹۹۰) و مدرک بود. او با ایفای نقش از یک نژادپرست روانی در ساختهٔ فری رایت به نام رمپراستار شهرت جهانی یافت. او با کمک شارون استون به هالیوود راه یافت و با بازی در فیلم چابک دسته مرده (۱۹۹۵) کار خود را در هالیوود آغاز کرد.او با بازی در فیلم گلادیاتور (۲۰۰۰) به چهره‌ای جهانی تبدیل شد. هر چند در سال ۱۹۹۷ با بازی در فیلم محرمانه لس آنجلس خود را به عنوان یک بازیگر طراز اول مطرح نمود.راسل کرو تنها بازیگری است که ۵ فیلم او در ۷ سال متوالی نامزد جایزه بهترین فیلم سال شده‌اند که سه سال آن متوالی بوده است. در سال ۱۹۹۹ برای فیلم نفوذی اولین نامزدی اسکار خود را تجربه کرد. او در این فیلم با یکی از بزرگترین بازیگران تاریخ سینما یعنی آل پاچینو همبازی بود. این فیلم در ۷ رشته نامزد جایزه اسکار بود. در سال ۲۰۰۰ در یکی از فیلم‌های به یاد ماندنی سینما بازی کرد. گلادیاتور فیلمی بود که برای او جایزه اسکار را به خاطر یک نقش آفرینی ماندگار به ارمغان آورد. در سال ۲۰۰۱ در فیلم ذهن زیبا نقش آفرینی برجسته‌ای انجام داد و برای سومین سال متوالی نامزد جایزه اسکار شد و نام خود را در کنار بازیگران بزرگی همچون مارلون براندو و آل پاچینو که سه سال متوالی نامزد اسکار شده بودند دید که البته به آن نرسید.این سه فیلم او نامزد جایزه بهترین فیلم سال نیز بودند که دو فیلم آخر یعنی گلادیاتور و ذهن زیبا برنده بهترین فیلم سال شدند.

جوایز اسکار
نامزد بهترین بازیگر اول مرد برای فیلم نفوذی (۱۹۹۹)
برندهٔ بهترین بازیگر اول مرد برای فیلم گلادیاتور (۲۰۰۰)
نامزد بهترین بازیگر اول مرد برای فیلم یک ذهن زیبا (۲۰۰۱)
جوایز بفتا
کاندیدای بهترین بازیگر نقش اول مرد برای فیلم نفوذی در سال ۱۹۹۹
کاندیدای بهترین بازیگر نقش اول مرد برای فیلم گلادیاتور در سال ۲۰۰۰
برنده بهترین بازیگر نقش اول مرد برای فیلم ذهن زیبا در سال ۲۰۰۱


اسیر خورشید (۱۹۹۰)
عبور (۱۹۹۰)
اسپاتیس(۱۹۹۱)
برهان (۱۹۹۱)
برنده و بازنده (۱۹۹۵)
بدون بازگشت (۱۹۹۶)
ساوت پارک
محرمانه لس آنجلس (۱۹۹۷)
راز آلاسکا (۱۹۹۹)
نفوذی (۱۹۹۹)
گلادیاتور (۲۰۰۰)
ذهن زیبا (۲۰۰۱)
ناخدا و فرمانده: آخر دنیا (۲۰۰۳)
مرد سیندرلایی (۲۰۰۵)
یک سال خوب (۲۰۰۶)
۱۰ به یوما (۲۰۰۷)
گنگستر آمریکایی (۲۰۰۷)
یک مشت دروغ (۲۰۰۸)
مجموعه دروغ‌ها (۲۰۰۸)
وضعیت فعلی (۲۰۰۹)
رابین هود (۲۰۱۰)
سه روز آینده (۲۰۱۰)
مردی با مشت‌های آهنین (۲۰۱۲)
بی‌نوایان (۲۰۱۲)
مرد پولادین (۲۰۱۳)
شهر ویران (۲۰۱۳)
نوح (۲۰۱۴)
افسانه زمستان (۲۰۱۴)
آب‌شناس (۲۰۱۵)
مردان خوب (۲۰۱۶)
مومیایی (۲۰۱۷)
     
  ویرایش شده توسط: Erfan1993   

 

ملیت :لس‌آنجلس،کالیفرنیا،آمریکا
سبک‌ها:ترش متال ((سبک اصلی))
هوی متال؛ اسپید متال؛ اگروو متال ؛هارد راک
سال‌های فعالیت :۱۹۸۱ - تاکنون
اعضای کنونی
جیمز هتفیلد
لارس اولریک
کرک همت
رابرت تروهیو
اعضای پیشین
ران مک‌گاونی
دیو ماستین
کلیف برتون
جیسون نوستد
لوید گرانت


متالیکا (به انگلیسی: Metallica) یک گروه موسیقی ترش متال آمریکایی است که در سال ۱۹۸۱ در شهر لس آنجلس فعّالیّت خود را آغاز کرد و سپس در سال ۱۹۸۱ اوّلین آلبومش با نام همه‌شان را بکش منتشر شد. متالیکا تا کنون ۱۰ آلبوم استودیویی، ۳ آلبوم زنده، ۵ کار اضافه (Extended Play)،‏ ۲۴ نماهنگ و ۴۵ تک‌آهنگ منتشر کرده‌است. این گروه ۹ بار برندهٔ جایزه گرمی شده‌است و ۶ تا از آلبوم‌هایش به‌طور پی‌درپی در «رنکینگ بیلبورد ۲۰۰» از شماره یک کار خود را شروع کرده‌است که این یک رکورد محسوب می‌شود. آلبوم سال ۱۹۹۱ آن‌ها، متالیکا، بیش از ۱۵ میلیون نسخه در ایالات متحده و ۵۱ میلیون در سرار جهان فروش داشته که آن را ۲۵امین آلبوم پرفروش آمریکا ساخته‌است. گروه با انتشار آلبوم آهنربای مرگ به فروش کلّی ۱۰۰ میلیون نسخه در جهان رسید. متالیکا یکی از بهترین گروه‌های ترش متال است به گونه‌ای که عضوی از باشگاه «چهار بزرگ» ترش متال به حساب آمده و طرفداران بسیاری در سراسر جهان دارد.متالیکا اولین بند و موسس سبک ترش متال،میباشند و سایر گروه های این سبک دنبال کننده و به گونه ای تقلید کننده راه متالیکا ،هستند

در ۲۸ اکتبر سال ۱۹۸۱ لارس اولریش نوازنده درام به جیمز هتفیلد نوازنده گیتار و خواننده پیشنهادی می‌کند که جیمز نمی‌تواند آن را رد کند: «من برای گروهم، بر روی آلبوم جدید اسلیگل جایی برای یک آهنگ دارم».حقیقت این است که لارس تا آن زمان گروهی نداشت ولی آن روز، هنگامی که جیمز به او پیوست این گروه دیگر شکل گرفته بود. آن دو اولین آهنگ را با یک دستگاه ارزان قیمت ضبط کردند درحالیکه جیمز وظیفه خواندن و نواختن گیتار ریتم و بیس را به عهده گرفت، لارس نواختن درام را به عهده گرفت و به تنظیمات موسیقی کمک کرد و نقش گرداننده را داشت. سرانجام ران مکگاونی برای نواختن گیتار بیس به گروه پیوست و دیو ماستین وظیفه نواختن گیتار را اتخاذ کرد. گروه اسم خودمانی متالیکا به معنی «یورش متال جوان» را انتخاب کرد و شروع به اجرای برنامه در شهر لس آنجلس کرد و در گشایش کنسرت گروه‌هایی چون ساکسون قطعاتی اجرا می‌کرد. آنها سرانجام دمویی تمام عیار به نام «تا شلاق هست زندگی نیست» را ضبط کردند. این دمو در داخل و خارج توسط لارس و دوستان خرید و فروش‌کننده نوارهای متالش پخش شد. «تا شلاق هست زندگی نیست» توجه جمعیت زیرزمینی متال را برانگیخت و گروه علاقه‌مندانی خصوصاً درسانفرانسیسکو و نیویورک پیدا کرد. سپس دو برنامه در سانفرانسیسکو اجرا کردند و گروه تماشاچیان آنجا را از تماشاچیان «آنجایند که دیده شوند» در لس آنجلس، دوستانه‌تر یافت. آنجا همچنین توجه گروه خوب و آینده‌دار تروما خصوصاً نوازنده گیتار بیس آن‌ها یعنی کلیف برتون را جلب کردند. سرانجام متالیکا به شمال ایالت نقل مکان کرد و کلیف به گروه پیوست.در نیویورک یک نسخه از «تا شلاق هست زندگی نیست» به صفحه‌فروشی جان زازولا که به درستی بهشت متال نام داشت راه یافت. زازولا به سرعت متالیکا را استخدام کرد تا به شرق بیایند و چند برنامه اجرا و یک آلبوم ضبط کنند. گروه به نیویورک رفت، تنها برای اینکه به اطلاع گرداننده و تولیدکننده خود برسانند که: «نوازنده گیتار لید ما باید برود». رادی مارک ویتاکر گیتاریست گروهی را در سانفرانسیسکو پیشنهاد کرد و در اوّل آوریل ۱۹۸۳ کرک همت به متالیکا پیوست.
(۱۹۸۴–۱۹۸۳) سوار بر آذرخش و همه‌شان را بکش (ride the lightning , Kill Em all)
آلبوم اول متالیکا همه‌شان را بُکُش در اواخر ۱۹۸۳ انتشار یافت. به‌دنبال انتشار «همه‌شان را بکش» گروه به اجرای کنسرت در شهرهای مختلف پرداخت. در سال ۱۹۸۴ آلبوم دوم با نام سوار بر آذرخش ضبط و منتشر شد. این آلبوم درحالیکه لحن معترضانه همه‌شان را بکش را حفظ کرده بود، هم از لحاظ موسیقی و هم از لحاظ مفاهیم شعری از آلبوم اول پخته‌تر بود. قابل توجه‌ترین آهنگ از میان ۸ ترانه سوار بر آذرخش، ترانه چهارم یعنی محو شدن در تاریکی بود. این آهنگ که الهام گرفته از دزدی وسایل گروه در اوایل همان سال در بستون بود، به شکل نسبتاً ژرفی به موضوع شکست و ناکامی می‌پردازد. ترانه‌های دیگر از «سفینه عشق اچ‌پی» و فیلم «ده فرمان» الهام گرفته شده‌اند. گروه قرار داد دیگری با مؤسسه بزاگ مدیریت «کیو-پرایم» و درست بعد از آن با شرکت معروف ضبط الکترا بست.


(۱۹۸۴–۱۹۸۶) استاد خیمه‌شب‌بازی (Master of puppets)
در سال ۱۹۸۶ آلبوم سوم متالیکا «استاد خیمه‌شب‌بازی» انتشار یافت و گروه به‌همراه آزی آزبورن به اجرای تور پرداخت. متالیکا به بلندی‌های تازه می‌رسید. آلبوم جدید به رتبه ۲۹ دست‌یافت و از حضور ۹۱ هفته‌ای در جدول پرفروش‌های آمریکا لذت برد. هنگامی که بازوی جیمز در ورزش اسکیت بورد شکست، گروه با افت کوچکی مواجه شد. جان مارشال تا بهبودی جیمز به گروه پیوست. با تور آزی کل گروه به اروپا رفت و تدارک سفری مخاطره‌انگیز به خاور دور را دید. همه امیدوار بودند جیمز بتواند وظیفه خود را در نواختن گیتار به عهده گیرد ولی در اولین برنامه اروپایی مارشال به‌جای جیمز گیتار نواخت.

(۱۹۹۰–۱۹۸۸) ... و عدالت برای همه (...And justice for all)
وقتی جیسون جای ثابتی در گروه به‌دست‌آورد، گروه برای ضبط آلبوم چهارم خود ... و عدالت برای همه آماده شد. «... و عدالت برای همه» که در اوت ۱۹۸۸ منتشر شد، در رده‌بندی پرفروشهای آمریکا به رتبه ۶ دست یافت و نامزد جایزه «گرمی» برای بهترین گروه «متال/هارد راک» شد. گروه دوباره به اجرای تورهای گسترده‌ای در کشورهای مختلف پرداخت. دو ترانهٔ آلبوم «عدالت» به‌طور مستقل در آمریکا منتشر شد و گروه برای ترانه تنها جراتِ ساختِ اولین ترانهٔ ویدیویی را به خود داد و سرانجام برای اجرای مستقل «تنها» به جایزه گرمی دست یافت.


(۱۹۹۳–۱۹۹۰) آلبوم سیاه (Black album)
در سال ۱۹۹۱ گروه آلبومی با نام خود، با عنوان متالیکا منتشر کرد که به آلبوم سیاه هم شناخته می‌شود. این آلبوم که با تولیدکنندگی باب راک منتشر شد نسبت به آلبوم‌های قبلی کاری تازه بود. آهنگ‌ها کوتاه‌تر و نواها پُرتر، عمیق‌تر و با یکنواختی کمتر بودند.
«آلبوم سیاه» خیلی زود توانست در نقاط مختلف جهان رتبه اول را کسب کند و هفته‌ها در صدر بماند. چندین ترانه از این آلبوم به‌طور مستقل یا ترانه ویدیویی منتشر شد. این آلبوم موفق‌ترین آلبوم متالیکا تا به امروز است. گروه جایزه‌های متعددی از جمله یک گِرَمی برای خود آلبوم و چندین جایزه «ام-تیوی» و «جایزه موسیقی آمریکا» را به خود اختصاص داد. گروه تورهای بسیاری گذاشت، به تنهایی در توری موسوم به «شامگاهی با متالیکا» با گروه گانز ان روزز و یا در فستیوال‌های متعدد به اجرای برنامه پرداخت. متالیکا آلبوم سیاه و همچنین ترانه‌های دیگر را به میان مردم برد.


(۱۹۹۹–۱۹۹۴) بارگذاری، بازبارگذاری، گاراژ، اِس اَند اِم
Load , Reload , Garage Inc, S&M
ینج سال طول کشید که آلبوم بعدی متالیکا منتشر شد. آلبومی با نام بارگذاری که طولانی‌ترین آلبوم متالیکا تا آن زمان بود. این آلبوم شامل ۱۴ آهنگ بود و تمامی ظرفیت موجود بر روی سی‌دی را پر کرد. این آلبوم و نیز آلبوم بعدی بازبارگذاری که در سال ۹۷ منتشر شد، تولیدکنندگان مشترک داشتند و هر دو آلبوم با هم نوشته و تقریباً هم‌زمان ضبط شد و ادامه‌دهنده راهی بود که با «آلبوم سیاه» آغاز شد. از لحاظ موسیقی پر محتوا و کوبنده، ترانه‌ها رها، قدرتمند و التقاطی بودند، منصفانه نیست اگر بگوییم متالیکا تغییر زیادی کرد؛ چراکه گروه همان گروهی است که «همه‌شان را بکش» و «...و عدالت برای همه» را ضبط کرده ولی دوقلوهای لود، متالیکایی را نشان می‌دهد که دوران «فقط نگرش، فقط سرعت» را پشت سر گذاشته و به نگرش «خودت باش» بازگشته‌است.با به پایان رسیدن تورهای پی در پی «لود» و «ریلود» و احتمالاً پایان این مرحله از متالیکا کاملاً طبیعی است که گروه تا حدی درون‌نگر شود. درحالیکه آلبوم‌های لود از لحاظ شعر بخش قابل توجهی از آنچه را که در درون ماست، به شکلی عاطفی و ناخداگاه منتشر می‌کرد، اما زمان آن می‌رسید که به درون آنچه که این گروه را ساخته بود نگریسته شود.
هیچ بازتابی بهتر از تاثیراتش، متالیکا را، متالیکا نمی‌سازد. مانند ۱۹۸۱ که آغاز به کار کردند و ۱۹۸۴ با «بازدید دوباره از گاراژ» و «بازدیدی دوباره-دوباره از گاراژ» در ۱۹۸۷، گروه به گاراژ بازگشت؛ متالیکا همواره گروه گاراژی بوده و هست. خواه در زیرزمین کرک یا رستوران جیسون یا در دخمه لارس و خواه بر روی صحنه و مقابل ۵۰۰۰۰ تماشاچی، متالیکا همیشه همان ترانه یا ردیف را می‌نوازد که جایی در کنار جاده می‌نوازد، که جایی در کنار جاده، آن‌ها را یاری کرده بود.گروه تا به حال دو پروژه «گاراژی» به صورت «طرف دوم» منتشر کرده و در حقیقت پروژه‌های «روزهای گاراژ» چنان قابل جمع‌آوری و کمیاب شده‌اند که نسخه نه چندان خوب آن‌ها با قیمت‌های سرسام‌آور به فروش می‌رسد. گروه ۱۱ ترانه جدید را انتخاب کرده و سومین پروژه «گاراژی» خود را باز هم با همراهی باب راک ضبط کرد. آلبوم به درستی «گاراژ الحاقی» نام گرفت چرا که تمام ترانه‌های گاراژی قبلی را همراه با ۱۱ ترانهٔ جدید در خود داشت.متالیکا به‌همراهی ارکستر سانفرانسیسکو در سال ۱۹۹۹ آلبوم زنده اِس اَند اِم را به رهبری مایکل کیمن منتشر کرد. آلبوم به سرعت در مکان دوم جدول‌ها جای گرفت.

مناقشه با نپستر (۲۰۰۱–۲۰۰۰)
در سال ۲۰۰۰ گروه سایت «نپستر» (یک سرویس فایل اشتراکی اینترنتی را که به اعضا اجازه می‌داد از کامپیترهای یکدیگر موسیقی دانلود کنند)، به علت نقض قانون حق تاًلیف به دادگاه کشاند. اما چندی بعد شکایت خود را پس گرفت – شاید بیشتر به‌خاطر تأثیر بدی که بر جای گذاشته بود. ترانه «ناپدید می‌شوم» که برای موسیقی فیلم «مأموریت غیرممکن ۲» نوشته شده بود یکی از ترانه‌های این دوره است. در ژانویه سال ۲۰۰۱ جیسون نیوستد اعلام کرد که از گروه کناره‌گیری کرده‌است و در آوریل همان سال، هتفیلد ESPN است. درست بعد از شرکت در جوایز آلریک و همت به استودیو رفتند تا کار بر آلبوم بعدی را آغاز کنند و هتفیلد مسئولیت گیتار بیس را به عهده گرفت. اما در اول آگوست تمامی برنامه‌های ضبط و دیگر برنامه‌های گروه قطع شد و جیمز هتفیلد برای ترک اعتیاد خود به الکل، به مرکز ترک اعتیاد مراجعه کرد.

خشم مقدس (۲۰۰۵–۲۰۰۳
(ST Anger)
پس از بهبودی جیمز هتفیلد، «باب راک» جای خالی «نیوستد» را در جلسه‌های ضبط آلبوم پر می‌کند و درنتیجه گروه پس از ۳ سال آلبوم جدید خود را به بازار عرضه کرد. اسم آلبوم خشم مقدس می‌باشد که دارای نقدهای دوگانه بوده و آلبومی قابل بحث است. این آلبوم از ۱۱ ترانه تشکیل شده‌است و برای اولین بار در تاریخ هنری متالیکا دارای گیتار سولو نمی‌باشد.


ورود رابرت تروهیو
در تاریخ ۵ فوریه ۲۰۰۳ رابرت تروهیو رسماً به عنوان نوازنده گیتار بیس جدید متالیکا معرفی می‌شود و به همراه گروه در تور دیوانه‌وار عصبانی
آهنربای مرگ (جاذبه مرگ)(۲۰۱۰–۲۰۰۶) (Death magnetic)
در سال ۲۰۰۸ و پس از ۵ سال متالیکا آلبوم آهنربای مرگ را با تهیه‌کنندهٔ جدیدشان ریک روبین منتشر کرد که اولین آلبوم آن‌ها است که به‌همراه رابرت تروهیو ضبط می‌شود و پنجمین آلبوم که در صدر جدول پرفروشترین‌ها قرار می‌گیرد، که این خود رکوردی به حساب می‌آید. متالیکا با این آلبوم بازگشت به ریشه خود یعنی ترش متال کرده‌است و با آهنگ‌های طولانی و سولوهای خشن و ریتم تند به موسیقی سال‌های دهه ۸۰ میلادی خود برگشته‌است. در سال ۲۰۰۹ متالیکا رسماً وارد تالار مشاهیر راک اند رول شد و پس از آن در تور کنسرت تبلیغاتی آلبوم جدیدشان به نام تور مغناطیسگر دنیا (World Magnetic Tour) شرکت کردند.متالیکا برای اولین بار به همراه اسلیر، مگادث و انترکس در قالب سری فتیوال سونیسفیر در بلغارستان و رومانی و ترکیه شرکت کرد.پس از گذشتن بیش از دو سال در تاریخ ۲۱ نوامبر ۲۰۱۰ در ملبورن استرالیا تور مغناطیسگر دنیا به پایان رسید.


متصل... به خودتخریبی (Hardwired... To Self-Destruct
متصل... به خودتخریبی (به انگلیسی: Hardwired... To Self-Destruct) دهمین آلبوم استودیویی گروه موسیقی هوی متال آمریکایی، متالیکا، است که در ۱۸ نوامبر ۲۰۱۶ منتشر شد. این آلبوم اولین آلبوم متالیکا در هشت سال گذشته و بعد از آلبوم آهنربای مرگ است و این یعنی طولانی‌ترین زمان بین انتشار دو آلبوم توسط آنها. این اولین آلبوم متالیکا است که کرک همت، گیتاریست گروه که در سال ۱۹۸۳ به متالیکا ملحق شد در نوشتن ترانه‌های آن مشارکت ندارد. دلیل آن هم توسط خود کرک همت این گونه بیان شده که تلفن همراه خود را گم کرد در حالی که بسیاری از ایده ها برای آلبوم جدید در آن قرار داشت.


آلبوم ها
۱۹۸۳ -همه‌شان را بکش
۱۹۸۴ -سوار بر آذرخش
۱۹۸۶ -عروسک‌گردان
۱۹۸۸ -... و عدالت برای همه
۱۹۹۱ -متالیکا
۱۹۹۶ -بارگذاری (آلبوم)
۱۹۹۷ -بازبارگذاری
۲۰۰۳ -خشم مقدس
۲۰۰۸ -آهنربای مرگ
۲۰۱۶ -متصل... به خودتخریبی
     
  ویرایش شده توسط: Erfan1993   
صفحه  صفحه 9 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
تالار تخصصی سینما و موسیقی

بیوگرافی هنرمندان خارجی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA