خانم پوری بنایی - زنده یاد ایرن - آلن دلون - بهروز وثوقیبهروز وثوقی در فیلم " ابو الهول "- سال 1981 - در مصر
علی : عجب هندونه یی ا ،عینوهو گل اناره، بگیر بخور، بخور ، بخور دختر عاطفه : نمیخام !! علی : به دررررررررررک ! خودم میخورم ، عاطفه : چرا ولم نمیکنیییییی ؟! چی میخای از جون من ، ؟ علی : 70 هزارررررر تومان، یعنی ۳۰ هزار تو و و ومن میخاد تا 100 هزار توووووووومان عاطفه : تو هیچی نمیفحهههههههمی ، تو آدم نیستی .... !! علی : ای بابا ، هه میدونم چه مرگته خیلی دلت میخاد یه جوری قالمون بزاری فلنگو و و و و ببندی ! دلت میخواست زورت میرسید همینجا خفم میکردی نه !!؟ دروغ میگم ؟! جوووووونه من بگو اره ، این تن بمیره بگو ارررررررره ! شرط میبندم تاحالا اسم بانک رهنی به گوشت نخورده، اصلآ تو میدونی بدهی چیه ؟! قرض چیه ؟! تاحالا شده یه نزول خوره مادر فلان هر روز بیاد پاشنه دره خونتو از جا در بیاره آبروتو جلو درو همسایه ها ببره ... ؟! شووووووده ، ده نشووووووده ، ! آخه تو غمت چیه؟! واسه خاطر دلت رفتی دنبال یه نفر اونم بهت کلک زده ، تازه انقدر عزیز هستی که بابا ننت واسه پیدا کردنت ۷۰ هزارر رر رر ر تو من دست خوش میدن ،اون وقت ، برووووو با با ا ا ا ا ا ا ا ا ا ا ا ا ا ا اصلآ همتون برید !
حرفهای مهدی هاشمی درباره بهروز وثوقی، «قیصر» اصالت لوکیشنی داردساختار بسیار شکیل «قیصر» را دوست دارم. مدام این فیلم را میبینم به خاطر بازیگرانش، به خاطر لوکیشنهایش. «قیصر» اصالت لوکیشنی دارد. این فیلم حالت نوستالژیک برای ایرانیها دارد. بهروز وثوقی یکی از شکیلترین بازیگران سینمای ایران است. بازی درخشانش در فیلم «گوزنها» قابل تحسین است. من کیمیایی را جزو کارگردانهای مهم سینمای ایران میدانم و را به خاطر شخصیتش دوست دارم.
تکگوییهای ماندگار سینما و تئاتر ایران«بهروز وثوقی» در فیلم «طوقی» «سلام!دایی ایوالله، ایوالله! این لقمهایه که تو، تو سفره ما گذاشتی؛ وگرنه من کجا و شیراز کجا؟ سرتو درد نیارم دایی، این دل لانتوری خودشو باخته، دایی با توام، پاک آقمرتضی افتاده تو هچل، نه راه پس داره، نه راه پیش.دایی مصطفی! هر چی خودمو زدم به اون راه، دله دس ور دار نشد. صد رحمت به صد تا نیش چاقو. همچی زُقرُق میکُنه، همچی زُقزُق میکُنه که چار ستون بدنم میلرزه.سرتو درد نیارم؛ تو مایههای نامردیه. نالوطی هیچی سرش نمیشه. یک بیآبروییه که دویّومیش خودشه. بد جوری خودشو باخته، رسوا الیالله، فهمیدی؟ راحتت کنم، کار آقا مرتضی افتاده دست یه الف دل. چی بگم؟ حکم، حکم اونه، دِ نالوطی. . . اینارو نخونده بودم، این دیگه چه رنگشه، حیرونم!یه آدم گنده باهاس بشه نوچۀ یه وجب دل، آخه چرا باهاس همچی باشه؟ کی گفته؟ مگه من کیام؟ کی گفته که یه جوجه دل بشه اختیاردار آدمیزاد؟دایی اینو بهت بگم: آدم، آدم ول معطله. . . من، من اینو میخوام، اونو میخوام نداره. باهاس دید که، باهاس دید که اون صاحب مُرده چی میخواد. این، این درست نیست دایی، درست نیست. کار از یه جا خرابه. . . حالا از کجا خرابه، باهاس، باهاس، وقت گرفت از اوستا کریم پرسید.دختر شیرازی، دل مارو بُردیبُردی دل ما، غم ما نخوردیچی بگم؟ آره، آره مگه من کیام؟ دِ درسته، حالیمه، من نه، تو. . . آره تو! تو که سرت تو حسابه. چی؟ آره مچللییه، مچللییه، چی میگه اون چشات دایی، چی میگه اون چشات؟آره، ریتن تنه، لاتی پیتاله. آره من سیا شدم، سیا شدم. خیلی خُب، مگه من، مگه من، مگه من، کیام؟ چرا به من میگی؟ مگه من کردم؟ مگه من گفتم؟ مگه من خواستم، من که سرم تو کفترام بود. کفترام.تو، تو، تو منو راهی شیراز کردی، تو، دایی، تو منو هوایی کردی. . . کفترام. . .»
«بهروز وثوقی» در فیلم «سوتهدلان»بخش اول «پنزر خنزر. توپ داغونم نمیکُنه. چشِ شیطون کر، توپِ توپم.این مال و منال مفتی، همچی هلو برو تو گلو گیر نیومد، حاصلِ یه عمر جوبگردیه.آقامون ظروفچی بود، خودمون شدیم جوبچی، جوبچی. آقا مجیدِ ظروفچیِ جوبچی.هههههههه! میخِ زنگزده، زنجیلِ [زنجیر] زنگزده، تارزانِ زنگزده، ساعتِ زنگزده. (حواستو ضرب کُن، جمع کُن! حواستو ضرب کُن، جمع کُن!) ساعتِ زنگزده دیگه زنگ نمیزنه، چون زنگاشو زده.داداش حبیب! ما داداشیم، از یه خمیریم، اما تنورمون علیحدهاس. تنورِ شما عقدی بود، مالِ ما تیغهای ـ صیغهای. کلّه شماها شد عینهو نون تافتون، گرد و تُلمبه قلمبه، کلّه ما شد عینهو نون سنگک. (خوب شد که بربری نشدیم.)آقا مجید! تافتونیا، اونطرفیا، اونوریا، همونایی که بعد از چلّه آقات تو رو انداختن تو این اتاق یهدری، همۀ این ثروتو ضبط میکنن.داداش حبیبم یه نفره تو اونا. غُربتییا یه لشگرن. جَخ سرِ داداش حبیبم مثل اونا تافونیه، نه سنگکی. با اونا تنییه، با من ناتنییه. با من ناتنییه، با اونا تنییه. ناتن تنتنییه، تنتن تنییه، ناتنتنییه، ناتنتنی، ناتنتنی، دنگ. . .آقا مجید! اگر غُربتییا برگشتن گفتن: جوبچی، لجن جمعکُنه. بگو: دامادتون که دواتچییه، لیقۀ دوات جمع میکنه. و از اینم بدترِ آدمِ دورغگو دشمنِ خداست.ایوای که چقدر دشمن داری خدا! دوستاتم که مائیم، یه مُشت عاجزِ علیلِ ناقص عقل، که در حقّشون دشمنی کردی.»
«بهروز وثوقی» در فیلم «سوتهدلان»بخش دوم «التماسِ دعا، خوش به سعادتتون که میرین روضه. جاتون وسطِ بهشته. ما که دنیامون شده آخرت یزید. کیه ما رو ببره روضه؟مجید آقا تو رو چه به روضه؟ روضه، خودتی؛ گریهکُن نداری، والاّ خودت مصیبتی، دلت کربلاست. (ماچت کنم؟ ماچت میکنمآ)داداش حبیب اهل روضه نیست. فقط سرِ خاکِ آقام دستمال گرفته بود دستش، میزد تو پیشونیش. شبِ چهلم، عینک زده بود چشاشو کسی نبینه گریه کرده. بعدِ آقام نشست پای روضۀ منو غمِ منو خورد. منِ بدبختِ سرسخت.خُب، چشی تر کردیم. ثوابش بره بهحسابِ داداش حبیبم که اهلِ روضه نیس.داداش حبیب گفته از این شبِ جمعه ـ شبِ جمعۀ خودشون که دوشنبۀ منه ـ اهلِ خونه که میرن روضه، یکی میاد خونه رو بپاد.اِ اِ اِ، خونهپا زنه!! عاشقییت! هیشکی خونه نیس الاّ منو اونو خُدا. خُدام که نَرو نیس با عاشقییت.هوووی کُمبُزه! غیظ نکن! توام یه سری تو سرا. (ماچت کنم؟ ماچت کنم؟ ماچت میکنمآ).»