انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 102 از 219:  « پیشین  1  ...  101  102  103  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 

شماره ۱۰۱۱

تو رفته ای و ز تو نامه ای به من نرسد
چگونه قصه دردم به مرد و زن نرسد؟

دلم که می پرد اندر هوای تو مرغی ست
که از وطن برود، باز در وطن نرسد

مرا کشی و نپوشی به عیب من دامن
شهید را چه تفاوت، اگر کفن نرسد

گرفت گریه من دامن تو، مسکین چشم
اگر ز یوسف ما بوی پیرهن نرسد

چنان همی رود اشکم که گر گشایی تیر
به چشم من رسد، اما به اشک من نرسد

بماند در شکن گیسوی تو دل، هشدار
که آتش دل خسرو بدان شکن نرسد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 

شماره ۱۰۱۲

از اشک من به کویت جز سرخ گل نروید
زان گل که بویت آید، میرد کسی که بوید

جایی که از لب تو باران بوسه بارد
دل غنچه غنچه خیزد، جان خوشه خوشه روید

چشمم که خورد خونم، از بس که خون گرفتش
خود ریخت خون خود را بی آنکه کس نجوید

جانم فداش، چون او خود را به خشم سازد
با جمله در حکایت با من سخن نگوید

زین غم که از جدایی خسرو به سینه دارد
شاید که بر تن او هر موی او بموید
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 

شماره ۱۰۱۳

زلفت، صنما، تافته چندین چه نشیند؟
وان چشم تو با ابروی پرچین چه نشیند؟

پروین چو به رخسار تو هر صبح بخندد
تا بر دل خورشید ز پروین چه نشیند؟

گر نیشکر از دست تو بر خاک نشسته ست
این دیده بر آن قامت شیرین چه نشیند؟

ور تیره نخواهد دل من حالت خود را
با گیسوی مشکین تو چندین چه نشیند؟

ور مشورت ریختن خون کسی نیست
خط تو به آن طره مشکین چه نشیند؟

چون وصل تو ما را ندهد دست به بالین
چندین غم تو بر سر بالین چه نشیند؟

تو شاد بزی، گر بر خسرو ننشستی
از همچو تویی بر من مسکین چه نشیند؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 

شماره ۱۰۱۴

اگر سرو من در چمن جا بگیرد
عجب باشد، ار سرو بالا بگیرد

چو شانه کند زلف عنبر فشان را
جهانی بوی عنبرین را بگیرد

به زلفش مدام از پی خون دلها
همه موی او یک دگر را بگیرد

کسی کو گرفتار آن رو شد، او را
دل از جمله روهای زیبا بگیرد

اگر بخت یاری دهد، آید آن مه
شبی با من و جام و صهبا بگیرد

چنان مالم این چشم بر فرق پایش
که این دیده رنگ کف پا بگیرد

به دنبال آن سرو هر روز خسرو
چو باد صبا راه صحرا بگیرد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 

شماره ۱۰۱۵

به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگاه افتد
بسا دلهای مسکینان کزان زلف دو تاه افتد

گل اندر خوابگاه نرگس افتد گر وزد بویت
ولیکن عشق بازان را خسک در خوابگاه افت
د
تو می رو مست و غلتان، کو هزاران توبه باطل شو
چه غم دارد ازان شاهد که زاهد در گناه افتد؟

ز چشمت کاروان صبر من تاراج کافر شد
مسلمانان، کسی دیده ست کاندر شهر راه افتد؟

تو جولان می زنی و طالبان چون گرد دنبالت
مبادا کان عنان در دست مست او مخواه افت
د
سرم خاک ره سروی که چون بینند بالایش
کلاه افتد ز سر بر خاک و سر پیش کلاه افت
د
هوس دارد که در پایت سراندازی کند خسرو
ولیکن کسی گدا را راه پیش پادشاه افتد؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 

شماره ۱۰۱۶

بیا ساقی و می در ده که گل در بوستان آمد
زجام لاله بلبل مست گشت و در فغان آمد

شرابی خورد غنچه از هوای ابر در پرده
صبا ناگه لبش بوسید و بویش در دهان آمد

میان غنچه و گل از پی زر بود اشکالی
گشاد آن عقده مشکل، صبا چون در میان آمد

نفیر بلبلان نگذاشت خوردن چشم نرگس را
شبی گر خواب اندر دیده آن ناتوان آمد

اگر چه سرو را بادی ست در سر هم به پیش گل
قیامی می کند کآزادگی را این نشان آمد

اگر چه بوستان بر رو زمانی خوب شد از گل
به روی خوش به روی خویش آخر چون توان آمد

الا، ای ماه خرگاهی که ماندی در پس پرده
برون آی و تماشا کن که گل در بوستان آمد

گلستانی ست خاک آستانت از رخ خوبان
که مرغ آن گلستان خسرو سحرالبیان مد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 

شماره ۱۰۱۷

هوایی خرم است و هر طرف باران همی بارد
نگویم قطره کز بالا گل و ریحان همی بارد

نگون سر شاخهای سبزه گویی در همی جنبد
ز بس کابر در افشان لولوی غلتان همی بارد

چکان قطره ز سرهای انار تازه پنداری
که هر دانه که بوده ست اندرون پنهان همی بارد

خوش آن وقتی که مطرب در سماع، و نیکوان سرخوش
خرامان در میان سبزه و باران همی بارد

ز بهر پای خوبان را بساط سبزه می شوید
هر آبی کز هوا بر سبزه بستان همی بارد

ولی هر قطره بر جان آب داده هست چون پیکان
جدا افتاده ای را کز مژه طوفان همی بارد

هوای ابر با هم صحبتان، خسرو، غنیمت دان
که عیش و خوش دلی از صحبت ایشان همی بارد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 

شماره ۱۰۱۸

هوایی خرم است و ابر لولوبار می بارد
زلال زندگی بر شاخ خضر آثار می بارد

به روی سبزه های تر که قطره می چکد، گویی
که بر سطح زمرد دانه های نار می بارد

گل سرخ انار از شاخ سبزش چون چکاند خون
تو پنداری که طوطی گوهر از منقار می بارد

خرامان سرو من مست و لطافت می چکد از وی
چه ناز است و کرشمه وه کزان رفتار می بارد

هوای ابر عاشق را غم آرد، آن همه قطره
ز بهر جان عاشق خنجر خونخوار می بارد

اگر غرق عرق رخساره خوبان ندیده ستی
نگه کن قطره های خوش که بر گلزار می بارد

فرشته چون مگس پا بسته می گردد به شیرینی
چو در وصف تو خسرو شکر از گفتار می بارد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 

شماره ۱۰۱۹

چو صبح از روی نورانی نقاب تار بگشاید
نسیم از هر طرف صد نافه تاتار بگشاید

نباشد حاجت مطرب حریفان صبوحی را
چو مرغ صبحگاهی ناله های زار بگشاید

خوش آن عاشق که خوابش برده باشد در پس عمری
چو خیزد ناگهان، دیده به روی یار بگشاید

غلام خواب آن شوخم کز آواز خوش ساقی
به صد ناز و کرشمه نرگس بیمار بگشاید

دلت نگشاید، الا با لب و روی بتان، خسرو
دل هر کس، ولی از سبزه گلزار بگشاید
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 

شماره ۱۰۲۰

سفیده دم چو در از ابر درفشان بچکد
به کام لاله و سون زلال جان بچکد

روان کن آن می چون آفتاب گرماگرم
چنان که خوی ز بناگوش دوستان بچکد

شراب آب حیات است وجان ما مسرور
که مرده زنده کند چون به خاکدان بچکد

خوشا کشیدن می بر بساط سبزه چو ابر
کشیده باشد و باران یگان یگان بچکد

چنان بر آب خود آید چمن ز ابر بهار
که هر زمان تری از شاخ ارغوان بچکد

به روی نازک گل تیز منگر، ای نرگس
که خون ز رویش ترسم بناگهان بچکد

ز شاخ سبزه چنان آب می چکد ز تری
که در ز خانه خسرو به هر زمان بچکد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 102 از 219:  « پیشین  1  ...  101  102  103  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA