انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 108 از 219:  « پیشین  1  ...  107  108  109  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 
شماره ۱۰۷۱


نگارا، چشم رحمت سوی من دار
عنایت بر تن چون موی من دار

مده، ای پارسا، بیهوده بندم
دلی، گر می توانی،سوی من دار

دو تا شد بازویم زیر سر، آخر
دمی سر در خم بازوی من دار

جفا کم کن، ولی گر خواهدت دل
نمی گویم که شرم از روی من دار

هنوزم چند خواهی سوخت، ای چرخ؟
بکش یا دوست را پهلوی من دار

دلم کز دست هجران خود شد، ای اشک
ببر در پیش آن بدخوی من دار

مکن بیچاره خسرو را فراموش
زبان گه گه به گفت و گوی من دار
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۰۷۲


مسلمانان، گرفتارم گرفتار
وزین جال دل افگارم گرفتار

نظر بر نیکوان چندان نهادم
که شد ناگه دل زارم گرفتار

چو خود کردم نظر در روی خوبان
بدین محنت سزاوارم گرفتار

کمند گیسو افگنده ست و کرده
یکی خونریز عیارم گرفتار

گسستن را ندارم طاقت ار چه
ز موی او به یک تارم گرفتار

شبم را حال کی داند که هرگز
به روز من نشد یارم گرفتار

برو از دیده خسرو که بادا
به آب چشم بیدارم گرفتار
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۰۷۳


چنان چشمی ز رویم دور می دار
چنینم خسته و رنجور می دار

همی کن باد رعنایی زیادت
چراغ عاشقان بی نور می دار

برون شد پای مستوران ز دامن
تو دلها می بر و مستور می دار

دلم را سوختی از دوری خویش
دلم می سوز و خود را دور می دار

کسی کاحوال من بیند، دهد پند
که بر خود عقل را دستور می دار

من از جان بشنوم پندتو، ای دوست
ولیکن عاشقم، معذور می دار

نگارا، چون غلام تست خسرو
به چشم رحمتش منظور می دار
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۰۷۴


ای دل، ز بتان دو دیده برگیر
اندیشه ز عالم دگر گیر

تا شحنه غم ترا درین راه
سر بر نگرفت، پای برگیر

شور و شر بیخودیست اینجا
با خود شو و ترک شور و شر گیر

نی نی غلطم که چون اسیران
دنباله جعدهای ترگیر

گر درد سریت هست از عشق
با درد بساز و ترک سر گیر

سرباز مکش ز پای خوبان
گر بی سپر است، بی سپر گیر

خاکی که بر او بتی گذشته ست
از مردم دیده در گهر گیر

خاری که بر او گلی نشسته ست
در دیده میل سرمه برگیر

ور عقل رهت زند به کویش
ترک من مست بی خبر گیر

خسرو، بنشین و دختر رز
با خوش پسران سیمبر گیر
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۰۷۵


ای لعل لبت چو بر شکر شیر
شکر ز لب تو چاشنی گیر

از زلف بریدنت دل من
دیوانه شد و برید زنجیر

زلفش بگرفت و کرد در هم
فریاد هزار باد شبگیر

می گیری و می زنی به تیرم
من کشته شدم، ازین زد و گیر

مادر چو تویی نزاد بر تو
چون دیده فرو نیاورد شیر

تقصیر نمی کنی تو هر چند
تقدیر همی کند چه تقصیر

در پند تو بسته ماند خسرو
بیچاره کجا رود ز زنجیر!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۰۷۶


ای بر دلم از فراق صدبار
ناگشته به وصل شاد یک بار

در بارگه وصال خویشم
از لطف نمی دهی دمی بار

شب تیره و بار و خر شده لنگ
ترسم نرسد به منزل این بار

بلبل به هوای بوستان سوخت
وین خار نمی دهد گلی بار

باران سعادت الهی
از بهر عطا به خسروت بار

امید به کس ندارم، الا
بر رحمت و لطف ایزد بار

خسرو که ز فرقت تو سوزد
روزی نظری به سوی او دار
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۰۷۷


ای شمع، رخ تو مطلع نور
زین حسن و جمال چشم بد دور

با پرتو عارض تو خورشید
چون شمع در آفتاب بی نور

رخسار تو در جهان فروزی
ماننده آفتاب مشهور

از روی تو شام صبح گردد
وز زلف تو صبح شام دیجور

انگیخته شام را ز خورشید
آمیخته مشک را ز کافور

از دست غم تو در زمانه
یک خانه دل نماند معمور

بر دار غمت حلال باشد
زو وصل تو گشته همچو منصور

خاطر نرود به گلستانی
آن را که جمال تست منظور

خسرو که همیشه بر در تست
از درگه خود مکن ورا دور
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۰۷۸


در سینه دارم کوه غم، داند اگر یار این قدر
شاید که نپسندد دلش بر جان من بار این قدر

بیچاره ای از دست شد، آخر چه کم گردد ز تو؟
گر بازگویی، ای باد صبا، در حضرت یار این قدر

گر بهر چون تو کعبه ای، عمری به دیده ره روم
هم سهل باشد جان من، این مزد را کار این قدر

از دیده زیر پای تو چندان فشانم لعل و در
روزی نگفتی کان فلان هست از تو بسیار این قدر

گر چه دلم خون شد ز تو، نی از تو می رنجد دلم
بوده ست ما را دیدنی از چشم خونبار این قدر

با آنکه زارم می کشی، دشوار می ناید ترا
آنکه ملامت می رسد از مات دشوار این قدر

در یوزه دارم خنده ای از نقلدان پر نمک
مرهم بکن بهر خدا بر جان افگار این قدر

ناله که خسرو می کند در آرزوی روی تو
کم نالد اندر فصل گل بلبل به گلزار این قدر
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
شماره ۱۰۷۹


جانی، ندانم این چنین با زندگانی، ای پسر
کز خوبرویان جهان با کس نمانی، ای پسر

دل می برد رفتار تو، خون می کند گفتار تو
حیرانم اندر کار تو بر چه سانی، ای پسر

زرین کمر بالای سر جعدی فروتر از کمر
ره می روی وز جعدتر جان می فشانی، ای پسر

کشتی، اگر دل برکنی، مردم اگر دور افگنی
زیرا که هم جان منی، هم زندگانی، ای پسر

گر هیچ رویی چون سمن، ز آیینه بینی یک سخن
چون تو به روی خویشتن حیران، نمانی ای پسر

بهر چو تو مردافگنی، کردم فدا جان و تنی
گر چه تو قدر چون منی هرگز ندانی، ای پسر

چون نیست صبر از روی تو، هر ساعتی بر بوی تو
چون سگ دوم در کوی تو، گر چه نخوانی، ای پسر

آزرده جانی را مکش، بی خان و مانی را مکش
مسکین جوانی را مکش، تو هم جوانی، ای پسر

خسرو درین بیچارگی دارد سر آوارگی
در کار او یکبارگی نامهربانی، ای پسر
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
شماره ۱۰۸۰


صبح است و دهر از خرمی چون روضه رضوان نگر
جنبیدن باد صبا جلوه گر بستان نگر

خندید خورشید فلک چون سرخ گل در بوستان
از خنده آن سرخ گل آفاق را خندان نگر

در چشمه خورشید اگر آبی ندیده ستی گهی
خیزند چون ز خواب خوش، رو شستن خوبان نگر

رکن سریر مملکت کز دولت قطب جهان
ارکان ملک و دین قوی از روی چار ارکان نگر

والا حسن دستور شه کز بهر وجه عالمی
از کف دستش هر خطی دیباچه احسان نگر

بنموده پیش مهر و مه از لوح محفوظ آیتی
کاینک ز بهر عمر خود منشور جاویدان نگر

گر صبح مشرق، خسروا، از آسمان طالع شود
صبح سعادت را طلوع از فر خسروخان نگر
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
صفحه  صفحه 108 از 219:  « پیشین  1  ...  107  108  109  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA