انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 138 از 219:  « پیشین  1  ...  137  138  139  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 
شمارۀ ۱۳۷۲



سبزه ها نو می دمد بیرون رویم
مست در صحرای میناگون رویم

دوستان مستند و باران می چکد
همچنان خیزان فرا بیرون رویم

مطرب و می گر چه موجود است، لیکن
خوبرویی نیست، آخر چون رویم

ای صبا، آن سرو بالا را بخوان
تا برون با آن رخ گلگون رویم

چند یاد سرو، باری چندگاه
همره آن قامت موزون رویم

روی خوبان داروی بیهوشی است
چون زییم، ار با چنین افیون رویم

جعد او گیریم و بر خسرو بریم
سلسله در دست بر مجنون رویم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۷۳



ای به چشم تو خمار و خواب هم
در لب تو انگبین جلاب هم

زلف مشکینت که دل دزدد در او
هست مشکل تاب چون بیتاب هم

در خیال روی و مویت هر شبی
طالب شب می کنم مهتاب هم

دل گرفتار است چون خونخوار تست
زانکه خون گیرا بود جلاب هم

بس که خوار است آب چشمم پیش تو
غرق آبم بر درت بی آب هم

چند چون بی رحمتان خواهیم کشت
مهری آخر می کند قصاب هم

دین خسرو بین کز ابرو و رخت
شد دلش بتخانه و قصاب هم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۷۴



ای رخت چون ماه و از مه بیش هم
خسته کردی سینه ما، ریش هم

غمزه تو بر صف خوبان زند
گر نرنجی بر دل درویش هم

تیره کردی عیش ما و روز دل
روزگار عقل دور اندیش هم

گر نوازش نیست کشتن، گفتمت
کاهلی کردی در آن فرویش هم

کشتم از دست جفایت خویش را
بر تو آسان کردم و بر خویش هم

می رود صبر من آواره ز من
پس نمی بیند ز بینم و پیش هم

ما و زنار مغانه کز بتان
وین نماز، استغفرالله، کیش هم

گر چه بر جانم قیامتها از اوست
تا قیامت عمر بادش بیش هم

هر زمان گویی که نوش من خوش است
گر ز خسرو پرسی، ای جان، نیش هم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۷۵



در فراقت زندگانی چون کنم؟
با چنین غم شادمانی چون کنم؟

یار بدخو و فلک نامهربان
تکیه بر عمر و جوانی چون کنم؟

عشق و افلاس و غریبی و فراق
من بدینسان زندگانی چون کنم؟

ماه من گفتی که «جان ده » می دهم
عاشقم آخر، گرانی چون کنم؟

خواه خونم ریز و خواهی زنده کن
بنده ام من رایگانی، چون کنم؟

من نبودم مرد سودای تو، لیک
با قضای آسمانی چون کنم؟

حال خود دانم که از غم چون بود
چون تو حال من ندانی، چون کنم؟

ماجرای دل نوشتم بر دو رخ
گر تو بینی و نخوانی، چون کنم؟

نرخ بوسه نیک می دانم، ولیک
بی درم بازارگانی چون کنم؟

مست باشی، پاس چون فرماییم
من که دزدم، پاسبانی چون کنم؟

ور به خسرو بوسه ندهی آشکار
مرهم زخم نهانی چون کنم؟

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۷۶



باز با درد جدایی چون کنم؟
باز با هجر آشنایی چون کنم؟

دل ز جان چون بر کنم روز وداع
ترک آن ترک ختایی چون کنم

عقل گوید «پارسایی پیشه کن »
مست عشقم، پارسایی چون کنم؟

گفتمش روز وداع دوستان
گر به زودی باز نایی، چون کنم؟

گفت «کای مستغرق دریای عشق
خسروم من، بی وفایی چون کنم؟»

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۷۷



بر جمالت مبتلایم، چون کنم؟
من به عشقت برنیایم، چون کنم؟

لاف عشقت می زنم، جانا، ولی
پس فقیر بینوایم، چون کنم؟

گفتی «از کویم برو، بیگانه باش »
با سگانت آشنایم، چون کنم؟

سر به شاهان در نمی آرد حریف
من که درویش و گدایم، چون کنم؟

روزگاری شد که از لعل لبش
کشته یک مرحبایم، چون کنم؟

خسرو بیچاره می گوید به صدق
«عاشق روی شمایم، چون کنم؟»

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۷۸



میزنی تو غمزه، من جان می کنم
وز دل مجروح پیکان می کنم

چون نمی یارم که بوسم پای تو
پشت دست خود به دندان می کنم

می رود جان رخصت نظاره ده
ما که خوش این می کنم آن می کنم

عاشق سیمم که چون کاوش زنم
گوی آن چاه زنخدان می کنم

پرسیم «کاندر چه کاری، خسروا!»
اینک از دوری تو جان می کنم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۷۹



راز دل پوشیده با جانان برم
درد را در خدمت درمان برم

نیک می دانم که خویش بازگشت
چون برو درد سر هجران برم

ای مسلمانان، نپندارم که من
از چنان کافر دلی ایمان برم

دلبرا، زینسان که دیدم شکل تو
من عجب باشد که از تو جان برم

دادیم تو جان که، جانا دل بده
بنده ام، از جان و دل فرمان برم

دل به موی آویخته پیشت کشم
دزد گردن بسته بر سلطان برم

زلف را از بند خسرو گو که چند
رنج این سودای بی پایان برم؟


هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۸۰



دوش رخ بر آستانش سوده ام
گرد دولت را بر او اندوده ام

جان بهانه جوی و می بینم رخت
بین که من بر خود چه نابخشوده ام!

از درت سنگی زدندم نیم شب
سگ گمان بردند و آن من بوده ام

درپذیر، ای کعبه، چو مردم به راه
گر نکردم حج، رهی پیموده ام

کشت هجرم، خونبهایم این بس است
کاین قدر گویی که من فرسوده ام

دیدنت روزی به خوابم هم مباد
که شبی در هجر تو نغنوده ام

مستی خون خوردن است این در سرم
تو همی دانی که خواب آلوده ام

دل بسی جان می کند با من به عشق
در تب غمهاش از آن افزوده ام

ازتری خواهد چکیدن، گوییا
آن لبان لعل کش بستوده ام

غم بکشت و پرسیم، خسرو، چه حال؟
شکر کز لطف تو بخت آسوده ام

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۸۱



هر شبی با گریه های خود خوشم
گر چه هست آن روغنی بر آتشم

مرگ شیرین شد مرا از عیش تلخ
زنده گردم، وه کزین شربت خوشم

گل ز باغ وصل نزدیکان برند
من چو سگ از دور با سنگی خوشم

ای که پابوسی، فغانم زن که من
زاهد کویم، ولی شاهدوشم

بس که جانم عاشق دشنام اوست
هر که را گوید، به سوی خود کشم

یک نفس بنشین که میرم پیش تو
تا نفس باقیست پنج و یا ششم

مور گر میرد نباشد خونبها
پی سپر کن زیر پای ابرشم

ز آه خسرو، جان من، ایمن مباش
کاسمان دوز است تیر تر کشم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 138 از 219:  « پیشین  1  ...  137  138  139  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA