انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 139 از 219:  « پیشین  1  ...  138  139  140  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 
شمارۀ ۱۳۸۲



توبه دیرینه را می بشکنم
ساقیا، در ده شراب روشنم

ساقیم، گر چون تو بت رویی بود
توبه چبود، مهر ایمان بشکنم

وقتی آید عاشق از مستی خویش
آنکه زان می مست میرد، آن منم

دامنم از گریه خون آلود چیست؟
من که با یوسف، به یک پیراهنم

پرسیم «کاندر چه حالی، بازگوی؟»
اینک از اقبال تو جان می کنم

هر نفس آهی کشم، وز روز بد
روزگار خویش را آتش زنم

زندگی و مردن من چون ز تست
تهمت جان چیست، باری بر تنم؟

بار عشقت بس پذیرم منتی
بار سر گر کم کنی از گردنم

گفت خسرو سوزشی دارد، از آنک
بلبل دامم، نه مرغ گلشنم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
شمارۀ ۱۳۸۳



دلبرا، در جان نشین، فی العین هم
ای ز تو شادی به جان، فی القلب هم

گریه خون بین و می کن پرسشی
چون نماند، اکنون مرا فی الجسم دم

چون کنم من خواب، دریا گشت چشم
تو به خنده گوئیم فی البحر نم

تا زهر دل برد غم خال رخت
بین همه جا غم، بمحوالخال غم

عمر خسرو در غم رویت گذشت
چند باشد دوریم، والصبر کم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۸۴



از دو زلف تو شکن وام کنم
وز برای دل خود دام کنم

از پی آنکه به رویت نرسد
چشم بد را به سخن رام کنم

تا تو ننمایی رو، گیرم زلف
تا رخت چاشت کند، شام کند

چشم از زلف سیاه تو کشم
گله از محنت ایام کنم

از تو صد جور و جفا می بینم
با که گویم، به که پیغام کنم؟

دل ندارم که نهم بر دگری
هم ز زلف تو مگر وام کنم

بوسه خواهیم، وگر تند شوی
خویشتن را عجمی نام کنم

نیست حلوای تو بهر خسرو
چه بدان لب طمع خام کنم!


هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۸۵



خم آن طره دلبند کشم
غم آن لعل شکر خند کشم

زلف تو هر سر مویی نازی ست
آخر این ناز تو تا چند کشم

نیست مانند رخت آیینه
مگرت زاینه مانند کشم

نکشم من سخن تلخ از کس
ور کشم از لب چون قند کشم

کورم، از گرد مگر در دیده
خاک درگاه خداوند کشم!


هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۸۶



گر سخن زان قد رعنا گویم
بیش از آن است که زیبا گویم

با چنان قد چو کمر بربندی
جای آن است که بر جا گویم

تا تو در سینه درونی دل را
تیر در خانه جوزا گویم

دل من حامل غم کردی و من
زاده الله تعالی گویم

هر دو چشمم که در آب اند یکی
هر یکی دو یم دریا گویم

بی رقیب آی شبی تا پیشت
حال خود گویم و تنها گویم

سر نهم بر کف پایت، وانگاه
لیتنی کنت ترابا گویم

آن چنان سوخته ام از جورت
که بسوزد دلت او را گویم

حال خسرو نگر، ابرو مشکن
گر نگویم سخنی یا گویم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۸۷



روی تو ماه سما می گوییم
موی تو مشک ختا می گوییم

پیش آن قامت چون نیشکرت
سرو را ز هر گیا می گوییم

مرا ترا یک نظر از ما نرسد
گر چه انگشت نما می گوییم

دیده را خاک درت می دانیم
تا ندانی که ریا می گوییم

شکر آن است که اندر لب تست
سخن این است که ما می گوییم

قصه خود ز لبت می جوییم
غصه خویش ترا می گوییم

کعبتین است دو چشمت کو را
مهره بازی به دغا می گوییم

طاق محراب دو ابروت ز دور
ما ببینیم و دعا می گوییم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۸۸



من عاشقم، نه رعنا، کز دوست کام خواهم
کامم همین کزان در خاکی به کام خواهم

دارم هوس که میرم، در پیش تو کیم من؟
نه خضر و نه مسیحا، نه این مقام خواهم

از زنده داری شب چون نیم کشته گشتم
از کشتگانت مانا خوابی تمام خواهم

من خون دیده نوشتم، این است عشرت من
آیا چه جای بادا بی تو که جام خواهم؟

یابم اگر گدایی شامی به گرد کویت
نقصان بود به همت، گر ملک شام خواهم

دیدن ز بس که بینم حسن تو دیگران را
نه گل درست بینم، نه مه تمام خواهم

خود را سلام گویم از تو، بدین شوم خویش
تو زر پخته بخشی، من سیم خام خواهم

بر درد عشقبازی، خسرو دوا نخواهد
دردش نصیب من شد، من بر دوام خواهم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۸۹



ابر بهار باران، وین چشم خونفشان هم
بلبل به باغ نالان، عاشق به صد فغان هم

صحرا و بوستان خوش، وین جان زار مانده
ناسایدی به صحرا، در باغ و بوستان هم

باز آ که شهر بی تو تاریک و تیره باشد
در شهر بی تو نتوان، والله که در جهان هم

نامم نشانه ای شد در تهمت ملامت
ای کاشکی نبودی نام من و نشان هم

این است مردن من، ای خیره کش، که هستی
ز آب حیات خوشتر، وز عمر جاودان هم

خواهی به دیده بنشین، خواهی به سینه جا کن
سلطان هر دو ملکی، این زان تست و آن هم

گفتی « به حجت خط شد ملک من دل تو»
گر راست پرسی از من، جانان تویی و جان هم

صد منت از تو بر من کز دولت جمالت
بدنام شهر گشتم، رسوای مردمان هم

شد نرخ بنده خسرو از چشم تو نگاهی
گر این قدر نیرزد، بنده به رایگان هم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۹۰



از دل پیام دارم، بر دوست چون رسانم
آنجا که اوست، باری خود را درون رسانم

آن باد را که آرد از تو پیامم، ای جان
یک جان چه باشد او را، صد جان فزون رسانم

گفتی که «خود مرا کس چون با کسی رساند»
گر در حضور باشی، دانی که چون رسانم

جان می بری ز سینه، وز دل گرانی غم
تو دست خود مرنجان تا من برون رسانم

گیرم جواب ندهی، دشنام گوی باری
تا من بدان تمنا دل را سکون رسانم

آنجا که کشته ای دل، شمشیر تیز بر کش
تا سر نهم هم آنجا، هم خون به خون رسانم

حکم ار کنی به مردن بر دیگران، تو دانی
لیکن اگر به محشر گویی، کنون رسانم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۳۹۱



جانا، بر آستانت روزی که جا بگیرم
خاک درت به دیده چون توتیا بگیرم

پیش تو روی چون زر مالم به خاک، جانا
وندر دل چو سنگت زین روی جا بگیرم

خورشید اگر بخواند پیشت برات خوبی
در روزنامه او صد جا خطا بگیرم

باریکی میانت تا غایتی ست کز وی
تیغم به دست ناید، از هر کجا بگیرم

باریکی میانت تا غایتی ست کز وی
تیغم به دست ناید، از هر کجا بگیرم

حالم ترا که گوید، پیشت مرا که آرد؟
دست که را ببوسم، پای که را بگیرم؟

ای کاش پر برآید بر بازوی نیازم
تا بر پرم به سویت، راه هوا بگیرم

گه دست کین برآری، گه پا به خون فشاری
پیش آیدم به زاری، گر دست و پا بگیرم

شد بنده تو خسرو، گر باورش نداری
او را که تو بگویی بر خود گوا بگیرم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 139 از 219:  « پیشین  1  ...  138  139  140  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA