انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 121 از 283:  « پیشین  1  ...  120  121  122  ...  282  283  پسین »

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۱۹۹

وداع سرکشی‌کن‌گر دلت راحت‌کمین باشد
چو آتش داغ شد جمعیتش نقش نگین باشد

ز مرگ ما فلک را کی غبار حزن درگیرد
ز خواب می کشان مینا چرا اندوهگین باشد

نگاهی گر رسد تا نوک مژگان مفت شوخی‌ها
در این محنت‌سرا معراج پروازت همین باشد

لب دامن نگردید آشنای حرف اشک من
چو شمعم سلک‌ گوهر وقف‌ گوش آستین باشد

گرفتاری به حدی دلنشین است اهل دولت را
که تا انگشتشان در حلقهٔ انگشترین باشد

سراغ عافیت احرام مرگم می‌کند تلقین
مگر آن ‌گوهر نایاب در زیر زمین باشد

به قدر زخم دل‌ گل می‌کند شور جنون من
پر پرواز شهرت نام را نقش نگین باشد

چه امکانست سر از حلقهٔ داغت برآوردن
سپند بزم ما را ناله هم آتش‌نشین باشد

در این معبد، فنا را مایهٔ توقیر طاعت کن
که‌ چون ‌خاکت ‌دو عالم ‌سجده ‌وقف‌ یک ‌جبین باشد

گرت شمعی‌ست دامن زن وگر کشتی‌ست برق افکن
محبت جز فنای ما نمی‌خواهد یقین باشد

اشارت می‌کند بیدل خط طرف بناگوشش
که ‌هرجا جلوه ی ‌صبحی‌ست ‌شامش‌ در کمین باشد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۰۰

جمعیت از آن دل‌که پریشان تو باشد
معموری آن شوق که وبران تو باشد

عمری‌ست دل خون شده بیتاب ‌گدازی‌ست
یارب شود آیینه و حیران تو باشد

صد چرخ توان ریخت ز پرواز غبارم
آن روزکه در سایهٔ دامان تو باشد

داغم‌که چرا پیکر من سایه نگردید
تا در قدم سرو خرامان تو باشد

عشاق بهار چمنستان خیالند
پوشیدگی آیینه عریان تو باشد

هر نقش قدم خمکده عالم نازیست
هرجا اثر لغزش مستان تو باشد

نظاره ز کونین به کونین نپرداخت
پیداست که حیران تو حیران تو باشد

مپسند که دل در تپش یأس بمیرد
قربان تو قربان تو قربان تو باشد

سر جوش تبسمکده ناز بهار است
چینی‌که شکن‌پرور دامان تو باشد

در دل تپشی می خلد از شبههٔ هستی
یارب‌که نفس جنبش مژگان تو باشد

بیدل سخنت نیست جز انشای تحیر
کو آینه تا صفحهٔ دیوان تو باشد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۰۱

ما راکه نفس آینه پرداخته باشد
تدبیر صفا حیرت بی‌ساخته باشد

فرداست که زیر سپر خاک نهانیم
گو تیغ تو هم به سپهر آخته باشد

تسلیم سرشتیم رعونت چه خیال است
مو تا به ‌کجا گردنش افراخته باشد

با طینت ظالم چه‌ کند ساز تجرّد
ماری به هوس پوستی انداخته باشد

شور طلب از ما به فنا هم نتوان برد
خاکستر عاشق قفس فاخته باشد

بی‌ بوی‌ گلی نیست غبار نفس امروز
یاد که در اندیشهٔ ما تاخته باشد

دلدار گذشت و خبر از دل نگرفتیم
این آینه‌ای نیست که نگداخته باشد

از شرم نثار تو به این هستی موهوم
رنگی که ندارم چقدر باخته باشد

بیدل به هوس دامنت ازکف نتوان داد
ای کاش کسی قدر تو نشناخته باشد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۰۲

چشمی‌ که بر آن جلوه نظر داشته باشد
یارب به چه جرات مژه برداشته باشد

هر دل‌که ز زخم تو اثر داشته باشد
صد صبح‌گل فیض به بر داشته باشد

عمری‌ست دکان نفس سوخته‌گرم است
ازآه من آیینه خبر داشته باشد

با پرتو خورشید کرم سهل حسابی‌ست
گر شبنم ما دامن تر داشته باشد

دل توشه‌کش وهم حباب‌ست درین بحر
امید که آهی به جگر داشته باشد

جا بر سر دوش است‌کسی راکه درین بزم
با ما چو سبو دست به سر داشته باشد

ازتیغ نگاهت دل آیینه دو نیم است
هرچند ز فولاد سپر داشته باشد

ما را به ادبگاه حضورت چه پیام است
قاصد مگر از خویش خبر داشته باشد

از وحشت ما بر دل کس نیست غباری
یک ذره تپیدن چقدر داشته باشد

ای بیخبر از عشق مجو ساز سلامت
جز سوختن آتش چه هنر داشته باشد

ناکام فسردیم چو خون در رگ یاقوت
رنگی ندمیدیم‌که پر داشته باشد

بیدل خلف سلسلهٔ عبرت امکان
جز مرگ چه از ارث پدر داشته باشد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۰۳

محو طلبت گردی اگر داشته باشد
آن سوی جهان عرض سحر داشته باشد

دل آیهٔ فتحی است ز قرآن محبت
زیر و زبر زخمی اگر داشته باشد

از شعلهٔ هم نسبتی لعل تو آب است
هر چند که یاقوت جگر داشته باشد

ما و من وحدت‌نگهان غیرتویی نیست
این رشته محالست دو سر داشته باشد

آن راکه زکیفیت چشمت نظری نیست
از بیخبریها چه خبر داشته باشد

چشم تر ما نیز همان مرکز حسن است
چون آینه‌گر پاس نظر داشته باشد

از طینت ظالم نتوان خواست مروت
شمشیر کجا آب گهر داشته باشد

امروز دم کر و فر خواجه بلند است
البته که این سگ دو سه خر داشته باشد

سوز دلم از گریه چرا محو نگردید
بر آتش اگر آب ظفر داشته باشد

سیلاب سرشکم همه گر یک مژه بالد
تا خانهٔ خورشید خطر داشته باشد

افسانهٔ هنگامهٔ اوهام مپرسید
شامی‌که ندارم چه سحر داشته باشد

بیدل من و آن ناله از عجز رسایی
در نقش قدم‌گرد اثر داشته باشد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۰۴

مشتاق تو گر نامه‌بری داشته باشد
چون اشک هم از خود سفری داشته باشد

از آتش حرمان کف خاکستر داغی‌ست
گر شام امیدم سحری داشته باشد

چون شمع بود سربه دم تیغ سپردن
گر نخل مرادم ثمری داشته باشد

آیینه مقابل نکنی با نفس من
آه است مبادا اثری داشته باشد

غیر از عرق شرم مقابل نپسندد
هستی اگر آیینه‌گری داشته باشد

عمری‌ست‌ که ما گمشدگان‌ گرم سراغیم
شایدکسی از ما خبری داشته باشد

آرایش چندین چمن آغوش بهار است
هر سینه‌که یک زخم دری داشته باشد

ای اهل خرد منکر اسرار مباشید
دیوانهٔ ما هم هنری داشته باشد

ما محو خیالیم ز دیدار مپرسید
سامان نگه دیده‌وری داشته باشد

مفت طرب ما چمن ساده‌دلیها
گر حسن به آیینه سری داشته باشد

امید ز عاشق نکند قطع تعلق
گر آه ندارد جگری داشته باشد

بیدل دل افسرده به عالم نتوان یافت
هر سنگ‌که بینی شرری داشته باشد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۰۵

هر کس به رهت چشم تری داشته باشد
در قطره محیط‌ گهری داشته باشد

با ناله چرا این همه از پای درآید
گر کوه ز تمکین کمری داشته باشد

از فخر کند جزو تن خویش چو نرگس
نادیده اگر سیم و زری داشته باشد

چون برگ گل آیینهٔ آغوش بهار است
چشمی که به پایت نظری داشته باشد

گر جیب دل از حسرت نامت نزند چاک
دانم‌ که نگین هم جگری داشته باشد

آسودگی و هوش‌پرستی چه خیال است
این نشئه ز خود بیخبری داشته باشد

ما خود نرسیدیم ز هستی به مثالی
این آینه شاید دگری داشته باشد

جز برق در این مزرعه‌ کس نیست‌ که امروز
بر مشت خس ما نظری داشته باشد

افسانه تسلی‌نفس عبرت ما نیست
این پنبه مگر گوش کری داشته باشد

زین فیض که عام است لب مطرب ما را
خاکستر نی هم شکری داشته باشد

عالم همه ‌گر یکدل بیمار برآید
مشکل که ز من خسته‌تری داشته باشد

چشمی‌ست‌ که باید به رخ هر دو جهان بست
گر رفتن از این خانه دری داشته باشد

بیدل چو نفس چاره ندارد ز تپیدن
آن‌ کس ‌که ز هستی اثری داشته باشد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۰۶

از نامه‌ام آن شوخ مکدر شده باشد
مرزاست به حرف فقرا تر شده باشد

دی نالهٔ گم‌کرده اثر منفعلم کرد
این رشته گلوگیر چه گوهر شده باشد

آرایش‌کوس و دهل از خواجه عجب نیست
خرسی به خروش آمده و خر شده باشد

از طینت زنگی نبرد غازه سیاهی
سنگ محکی تا به‌کجا زر شده باشد

ازکسب صفا باطن این تیره‌دلی چند
چون سایه به مهتاب سیه‌تر شده باشد

ز!هد خجل از مجلس رندان به ‌در آمد
در خانهٔ این مسخره دختر شده باشد

خفّت‌کش همچشمی اقبال حباب است
بیمغزی اگر صاحب افسر شده باشد

بر فطرت دون ناز بلندی نتوان چید
این آبلهٔ پا چقدر سر شده باشد

رسوایی فطرت مکش از هرزه نوایی
صحرا به ازان خانه‌که بی در شده باشد

زبن باغ هوس نامه به آن گل نتوان بزد
هرچندکه رنگ تو کبوتر شده باشد

تدبیر صنایع شود از مرگ حصارت
آیینه اگر سد سکندر شده باشد

منسوب دو چشم است نگاهی‌ که تو داری
تا هرچه توان دید مکرر شده باشد

ما صافدلان پرتو خورشید وفاییم
دامن مکش از ما همه‌ گر تر شده باشد

کوبند دل‌ گمشده منظور نگاهی‌ست
آیینهٔ ما عالم دیگر شده باشد

ما هیچ ندیدیم ازین هستی موهوم
بیدل به خیالت چه مصور شده باشد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۰۷

آنجاکه طلب محوتوکل شده باشد
پیداست چراغان هوس ‌گل شده باشد

این جاه و حشم مایهٔ اقبال طرب نیست
دردسر گل ‌گشته تجمل شده باشد

گر نخل هوس ِ سرکش‌انداز ترقی‌ست
در ریشهٔ توفیق تنزل شده باشد

مغرور مشو خواجه به سامان‌ کثافت
برپشت خز!ن مو چقدر جل شده باشد

آسان شمر از ورطهٔ تشویش ‌گذشتن
گر زیر قدم آبله‌ای پل شده باشد

ساز طرب محفل ما ناله ‌کوه است
اینجا چه صداهاکه نه قلقل شده باشد

خلقی به عدم دود دل و داغ جگر برد
خاک همه صرف‌گل و سنبل شده باشد

از قطرهٔ ما دعوی دریا چه خیال است
این جزو که‌ گم‌گشت مگر کل شده باشد

دل نشئهٔ شوقی‌ست چمن‌ساز طبایع
انگور به هر خُم ‌که رسد، مُل شده باشد

ما و من اظهار پرافشانی اخفاست
بوی‌گل ما نالهٔ بلبل شده باشد

هر دم قدح‌گردش آن چشم به رنگی‌ست
ترسم نگه یار تغافل شده باشد

بیدل دل اگر خورد قفا از سر زلفش
شادم‌که اسیر خم کاکل شده باشد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۰۸

تغافل‌چه‌خجلت‌به‌خود چیده‌باشد
که آن نازنین سوی ما دیده باشد

حنابی‌ست رنگ بهار سرشکم
بدانم به پای که غلتیده باشد

طرب مفت دل‌گرهمه صبح شبنم
زگل کردن گریه خندیده باشد

به اظهار هستی مشو داغ خجلت
همان به‌ که این عیب پوشیده باشد

ندانم دل از درس موهوم هستی
چه فهمیده باشدکه فهمیده باشد

چو موج گهر به‌ که از شرم دریا
نگاه تو در دیده پیچیده باشد

بجوشد دل گرم با جسم خاکی
اگر باده با شیشه جوشیده باشد

من و یأس مطلب‌، دل و آه حسرت
دعا گو اثر می‌پرستیده باشد

نفس‌ساز‌ی آهنگ جمعیتت‌کو
سحر گرد اجزای پاشیده باشد

درین ‌دشت وحشت من آن‌ گردبادم
که سر تا قدم دامن چیده باشد

حیاپرور آستان نیازت
دلی داشتم آب گردیده باشد

گر بیدل ما دهد عرض هستی
به خواب عدم حیرتی دیده باشد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 121 از 283:  « پیشین  1  ...  120  121  122  ...  282  283  پسین » 
شعر و ادبیات

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA