انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 89 از 193:  « پیشین  1  ...  88  89  90  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 843«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در ره او راهرو پای چه باشد به سر
چشم گشا و ببین سر پدر با پسر
آیهٔ شمس و قمر گر تو بخوانی تمام
با تو بگویم توئی فتنهٔ دور قمر
جام حبابی بگیر آب حیاتی بنوش
صورت ما را بدان معنی ما را نگر
هر چه تو داری از آن چشم گشا و ببین
زان که به نزدیک ما آنی و چیزی دگر
ذوق حریفان ما عقل نداند که چیست
عشق بگوید به تو عقل ندارد خبر
ذات یکی و صفات بی عد و بی شمار
عین یکی در هزار می نگر و می شمر
تخت ولایت تمام یافتم از جد خود
داد به من سیدم خلعت تاج و کمر
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 844«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نقش بندی می کند هر دم خیالش در نظر
هیچ نقاشی نمی بیند چنین نقشی دگر
ماخیال عارضش بر آب دیده بسته ایم
لحظه ای بر چشم ما بنشین و دریا می نگر
آنکه زاهد در قیامت طالب دیدار اوست
می توان دید این زمان در دیدهٔ صاحب نظر
غرقهٔ آبی و تشنه سو به سو گردیمدام
همدم جام مئی وز همدم خود بی خبر
در سرابستان جان جانانهٔ خود را طلب
او مقیم خانه ، تو سرگشته گردی در به در
گرچه از نور ولایت خرقه ای پوشیده ای
خرقه بازی کن به عشق او و ازخود درگذر
نعمت الله رند سرمست است و با ساقی حریف
روح محضست او ولی در صورت اهل بشر
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 845«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نعمت الله است عالم سر به سر
نعمت الله در همه عالم نگر
آفتابی رو نموده مه لقا
گشته پیدا فتنهٔ دور قمر
چون یکی اندر یکی باشد یکی
آن یکی در هر یکی خوش می شمر
ذوق سرمستان اگر داری بیا
از سر دنیی و عقبی در گذر
جان کدام است تا بیان جان کنم
سر چه باشد در سخن گویم ز سر
هرچه او از جود او دارد وجود
معتبر باشد نباشد مختصر
گر خبر پرسی ز سرمستان ما
نعمت الله جو که او دارد خبر
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 846«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مدتی گشتیم گرد بحر و بر
غیر نور او نیامد در نظر
صورت و معنی عالم را ببین
گنج و گنجینه به همدیگر نگر
گر بقا خواهی که یابی همچو ما
در خرابات فنا می بر به سر
صد هزار ار رو نماید آن یکیست
آن یکی در هر یکی خوش می شمر
در دو صورت در حقیقت رو نمود
خاتم و خلخال باشد هر دو زر
عقل دیگر عشق دیگر در ظهور
رند دیگر باشد و زاهد دگر
نعمت الله جمله اسما خواند و گفت
یک مسمی اسم او بی حد و مر
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 847«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عاشق و رندیم و شاهد در نظر
دائما مستیم و از خود بی خبر
چشم ما بینا به نور روی اوست
روشن است در دیدهٔ اهل نظر
با خودی خود کجا یابی خدا
گر خدا خواهی تو از خود درگذر
جز یکی دیگر نباشد در شمار
آن یکی را در هزاران می شمر
گر نمی خواهی که بینی حسن او
آینه بردار و خود را می نگر
بسته ام زنار زلفش در میان
لاجرم در خدمتش بسته کمر
ز آفتاب سید هر دو سرا
می نماید نعمت الله چون قمر
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 848«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
روشن است از نور رویش دیدهٔ اهل نظر
در نظر بنشین خوشی اهل نظر را مینگر
وقت فرصت دان دمی بی عشق او یک دم مزن
صحبت عمر عزیز است و غنیمت می شمر
ما و دلبر در سرابستان دل همصحبتیم
عقل بر درمانده و از حال دلبر بی خبر
غرقه در دریای عشق و دست و پائی می زنیم
تا از این دریا چه آید بر سر ما ای پسر
نقشبندی می کند بر آب چشم ما خیال
هر دمی نقش خیالی می نگارد در نظر
ز آفتاب حسن او عالم همه پر نور شد
آن چنان ماهی که دیده در چنین دور قمر
سید عشاق آمد عقل از اینجا گو برو
شه درآمد آن گدا سرگشته گردد در به در
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 849«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
یک حقیقت هست ما را در نظر
این حقیقت در حقایق می نگر
هم حقیقت هم حقایق آن توئی
با خود آ گر زانکه هستی با خبر
اصل و فرع عالمی ای نور چشم
حق طلب فرما و از خود درگذر
چون یکی اندر یکی باشد یکی
آن یکی در عین اعیان می نگر
زر یکی و تنگهٔ زر بی شمار
یک حقیقت صورتش بی حد و مر
آفتابی تافته بر آینه
گشته پیدا فتنهٔ دور قمر
بگذر از مخموری ای جان عزیز
نعمت الله جوی وان گه باده خور
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 850«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
یک نظر در چشم سرمستی نگر
تا ببینی نور دیده در نظر
ما خراباتی و رند و عاشقیم
عاقلانه از سر ما در گذر
ایکه می پرسی ز ما و حال ما
مستم و از خود نمی دارم خبر
از کرم لطفی کن ای ساقی به ما
جام پر می آور و خالی ببر
حالت رندی و سرمستی ما
شهرتی خوش یافته در بحر و بر
در دل آن کس که حق گنجیده است
کی شود از خلق دلتنگ ای پسر
نعمت الله مست و جام می به دست
می برد در پای خم عمری به سر
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 851«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نیست ما را هیچ غیری در نظر
نام غیری نزد ما دیگر مبر
گر تو می خواهی ببینی روی او
آینه بردار خود را می نگر
چیست عالم بحر بی پایان ما
صورت ما چون صدف ، معنی گهر
بر لب نائی دهد نی بوسها
لطف نائی می دهد در نی شِکر
خلوت من گوشهٔ میخانه است
می برم عمری در این خلوت به سر
گر فرو شد آفتاب سیدم
نعمت الله خوش برآمد چون قمر
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 852«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
راه را گم کرده ای جان پدر
خویش را گم کن که ره یابی دگر
عشقبازی گر کنی با من نشین
جان بباز و دل بده سر هم به سر
ذوق اگر داری ببینی نور او
خوش به چشم ما در آ او را نگر
آینه گر صد نماید ور هزار
می نماید آفتابی در نظر
یک وجود است و صفاتش بی شمار
آن یکی در هر یکی خوش می شمر
عاشق و معشوق و عشقی در وجود
از وجود خود اگر یابی خبر
چشم مست نعمت الله را ببین
نور او دارد همیشه در بصر
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 89 از 193:  « پیشین  1  ...  88  89  90  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA