انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 428 از 718:  « پیشین  1  ...  427  428  429  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۲۸۸

دل کی تهی ز خنده طفلانه می شود
باز این گره ز گریه مستانه می شود

دل را بهم شکن که ز عکس جمال یار
آیینه شکسته پریخانه می شود

صد پرده دل سیاهتر از خواب غفلت است
بیداریی که خرج به افسانه می شود

ایمن ز تیغ بازی برق حوادث است
قانع ز خرمن آن که به یک دانه می شود

این غافلان همان پی آبادی خودند
هر چند گنج قسمت ویرانه می شود

یک بار رو چرا به در دل نمی کند
آن سایلی که بر در هر خانه می شود

از حرف و صوت عمر عزیزم به باد رفت
کوته شب دراز به افسانه می شود

از موجه سراب شود شوق آب بیش
از ماه کی خنک دل پروانه می شود

گر خلق همچو ملک سلیمان بود وسیع
چون چشم مور، تنگ ز همخانه می شود

زنگ از دل سیه به هوادار می رود
این شمع روشن از پر پروانه می شود

سوراخ می شود دلش از دوری محیط
هر قطره ای که گوهر یکدانه می شود

چون می به پای خفته خم می رسد به کام
صائب مقیم هر که به میخانه می شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۲۸۹

بی روی دل گره ز زبان وا نمی شود
طوطی ز پشت آینه گویانمی شود

چندان که گرد محمل لیلی است در نظر
مجنون غبار خاطر صحرا نمی شود

زاهد چگونه از سر فردوس بگذرد
کودک حریف ذوق تماشا نمی شود

دیوانگی است چاره دل چون گرفته شد
این قفل از کلید دگر وا نمی شود

زنجیر کرد جذبه خاشاک برق را
افسون عجز ماست که گیرا نمی شود

دل صاف ساز، معنی باریک را ببین
ماه نو از غبار هویدانمی شود

غافل مشو ز گوشه ابروی التفات
سی شب هلال عید هویدا نمی شود

داری اگر طمع که شوی پادشاه وقت
این بی گدایی در دلها نمی شود

از زهدان خشک، رسایی طمع مدار
سیل ضعیف واصل دریا نمی شود

چون گوشه ای نگیرد از ابنای روزگار
صائب حریف مردم دنیا نمی شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۲۹۰

تا غنچه شکایت من وا نمی شود
این عقده ها ز زلف سخن وا نمی شود

صد خنده بلبل از گل تصویر وا کشید
آن غنچه لب هنوز به من وا نمی شود

زنگ کدورت از دل غربت پرست من
بی صیقل جلای وطن وانمی شود

از سنگ کودکان بتراشید لوح من
کاین خار خار از سر من وا نمی شود

خوش وقت بلبلی که تواند صفیر زد
زافسردگی لبم به سخن وانمی شود

ای عقل خشک مغز برو دردسر ببر
بی باده طبع اهل سخن وا نمی شود

صائب کجا رویم، که هر جاکه می رویم
از سر هوای حب وطن وا نمی شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۲۹۱

تسکین دل به شور محبت نمی شود
این داغ، خوش نمک به قیامت نمی شود

لیلی عنان گسسته به صحرا نهاد روی
تمکین حریف جذب محبت نمی شود

در اشک تلخ نیست کمی دیده مرا
دستم دچار دامن فرصت نمی شود

در کوهسار شورش سیل است بیشتر
اصلاح ما به سنگ ملامت نمی شود

فانوس شمع را نتواند نهفته داشت
چشم حسود پرده شهرت نمی شود

مسند به روی دست سلیمان فکند مور
خواری نصیب اهل قناعت نمی شود

از آرزوست خواب پریشان دل تمام
تا نقش هست آینه خلوت نمی شود

از آب تیغ دانه ما سبز می شود
قطع امید ما به شهادت نمی شود

از تاک زور باده کجی را برون نبرد
هموار بدگهر به نصیحت نمی شود

بیدار گشت سبزه خوابیده از سحاب
از می علاج زنگ کدورت نمی شود

شمعی که دیده هاست سرانجام خامشی
منت پذیر دست حمایت نمی شود

صائب ز خود برآی که حسن سخن، غریب
بی خاکمال وادی غربت نمی شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۲۹۲

دل ساده در قلمرو صورت نمی شود
تا نقش هست آینه خلوت نمی شود

یوسف شد از گواه لباسی عزیزتر
تهمت حریف دامن عصمت نمی شود

ابر تنک نهان نکند آفتاب را
دردل نهفته داغ محبت نمی شود

افسردگی ز هرکه به داغ جنون نرفت
سرگرم از آفتاب قیامت نمی شود

با چشم روشن آینه زنگ بسته ای است
تا آدمی ز اهل بصیرت نمی شود

از ریگ تشنگی نبرد سیل نوبهار
چشم حریص سیل زنعمت نمی شود

آه ندامتی است که خون می چکدازو
از عمر آنچه صرف عبادت نمی شود

گوهر فشاند گرد یتیمی ز روی خویش
دل خالی از غبار کدورت نمی شود

هر کس که چون گهر ز صدف گوشه ای گرفت
خاشاک چارموجه کسرت نمی شود

صائب نمی رود به فسون کجروی ز مار
هموار بد گهر به نصیحت نمی شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۲۹۳

پایندگی به زور میسر نمی شود
آب خضر نصیب سکندر نمی شود

هر موج می کلید در باغ تازه ای است
کیفیت شراب مکرر نمی شود

دل را نگشت مانع رفتن غبار جسم
از گرد راه، سیل به لنگر نمی شود

آزادگان ز چرخ شکایت نمی کنند
از بار دل ملول صنوبرنمی شود

آسوده است پرده شرم از نگاه گرم
آتش حریف بال سمندر نمی شود

از ریگ تشنگی نبرد موجه سراب
از سیم وزر حریص توانگر نمی شود

کی آب ایستاده به آب روان رسد
آیینه با رخ تو برابر نمی شود

صائب چو موج هرکه ز جان دست را نشست
در بحر بی کنار شناور نمی شود


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۲۹۴

بی صحبت تو عیش میسر نمی شود
رغبت به بوسه لب ساغر نمی شود

یارب چه خاک بر سر بی طاقتی کنم
دستم دچار دامن محشر نمی شود

هر سطر کار شهپر جبریل می کند
مکتوب ما وبال کبوتر نمی شود

بال شکسته است کلید در قفس
این فتح بی شکستگی پر نمی شود

صائب چه رفته ای، گلی از بوسه اش بچین
دائم زمان وصل میسر نمی شود



·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-


غزل شماره ۴۲۹۵

هر رهروی دچار به منزل نمی شود
این راه قطع بی کشش دل نمی شود

زنجیر موج مانع شور محیط نیست
مجنون ما به سلسله عاقل نمی شود

گلگونه خجالت روح است روز حشر
خونی که زیب دامن قاتل نمی شود

نتوان به ماه نو گره آسمان گشود
ناخن حریف آبله دل نمی شود

در عشق شو چو سرو و صنوبر تمام دل
کاین کار دلخوری است، به یک دل نمی شود

حاصل شد از لب شکرین تو کام مور
کام دل من است که حاصل نمی شود

ابر تنک نهان نکند آفتاب را
لیلی نهان به پرده محمل نمی شود

یک ساعت است جلوه عاشق درین جهان
پروانه بال خاطر محفل نمی شود

چندان که می رود به مقامی نمی رسد
آواره ای که همسفر دل نمی شود

از باد نخوت است که خاکش به فرق باد
با بحر هر حباب که واصل نمی شود

عارف ز موج حادثه بر هم نمی خورد
از شور بحر، آب گهر گل نمی شود

دستی که از دو کون نشویند همچو موج
در گردن محیط حمایل نمی شود

خال سفیدی از نظر دوربین ما
بی سرمه سیاهی منزل نمی شود

چون قبله گاه حاجت عالم همین درست
صائب چرا گدای در دل نمی شود

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۲۹۶

آزاده رو مقید عالم نمی شود
عیسی شکار رشته مریم نمی شود

در سجده خداست تنومندی بقا
تا حلقه است زور کمان کم نمی شود

لب بسته در محیط، صدف کرد زندگی
قانع رهین منت حاتم نمی شود

ز آمیزش کجان نشود طبع راست کج
از اتصال حرف، الف خم نمی شود

از قصر اعتبار تویک خشت تا بجاست
هرگز بنای عشق تو محکم نمی شود

برخیز تا به چشمه خورشید رو کنیم
کز گل گشاد عقده شبنم نمی شود

ابر تنک نهان نکند آفتاب را
پوشیده داغ عشق به مرهم نمی شود

عذر گناه بی ادبان جرم دیگرست
زخم درون به بخیه فراهم نمی شود

خاتم برون ز دست سلیمان وقت کرد
دیو هوا مسخر آدم نمی شود

صائب سزای پنجه خونین تهمت است
هر کس به رنگ مردم عالم نمی شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۲۹۷

در کوی عشق درد وبلا کم نمی شود
از باغ خلد برگ ونوا کم نمی شود

موج از شکست روی نمی تابد از محیط
اخلاص ما به جور وجفا کم نمی شود

هر داغ حسرت تو کم از آفتاب نیست
عمر شب فراق چرا کم نمی شود

تا چون هدف ترا رگ گردن بجای هست
آمد شد خدنگ قضا کم نمی شود

قاصد تسلی دل عاشق نمی دهد
شوق حرم به قبله نما کم نمی شود

دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت
اندوه روزی از دل ما کم نمی شود

بی آفتاب، صبح چه روشنگری کند
از نامه تیره روزی ما کم نمی شود

دندان به دل فشار، گر اهل سعادتی
بی استخوان غرور هما کم نمی شود

تیغ شهادت است دل گرم را علاج
این تشنگی به آب بقا کم نمی شود

سیری ز وصل نیست دل بیقرار را
از کاه، حرص کاهربا کم نمی شود

نتوان ز طبع شعله برون برد اشتها
تا زنده است، حرص گدا کم نمی شود

صائب هزار مرتبه کردیم امتحان
درد سخن به هیچ دوا کم نمی شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۲۹۸

از خط گرفته آن مه تابان نمی شود
این مور بار دست سلیمان نمی شود

بر روی خویش تیغ چرا می کشی عبث
این دل سیه به تیغ مسلمان نمی شود

از ماهتاب خواب سبک می شود گران
موی سفید مانع عصیان نمی شود

سامان پذیر چون شود از تاج زرنگار
از داغ هر سری که به سامان نمی شود

آن را که دستگاه سخاوت بود وسیع
دلتنگ از فضولی مهمان نمی شود

این تنگیی که در دل من خانه کرده است
قانع ز من به چاک گریبان نمی شود

پروای حرف پوچ ندارند بیخودان
دست ز کار رفته مگس ران نمی شود

طوطی ز معنی سخن خویش غافل است
هر کس سخنورست سخندان نمی شود

هر دل که داغ حسن گلو سوز تشنگی است
منت پذیر چشمه حیوان نمی شود

با چار موجه مشت خسی چون طرف شود
صائب حریف شورش دوران نمی شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 428 از 718:  « پیشین  1  ...  427  428  429  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA