انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 473 از 718:  « پیشین  1  ...  472  473  474  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۵۳

مطرباچنگ را بکش به کنار
رگ این خشک مغز رابفشار

به نفسهای آتشین چون برق
ازنیستان جسم دود برآر

میر این کاروان تویی امروز
خفتگان رازخواب کن بیدار

خون مارابخر زقبضه خاک
سیل ماراببربه دریا بار

حدی عاشقانه ای سرکن
بارمن غم ازدل جهان بردار

به نوا نرم ساز دلهارا
تاشود نقش را پذیرفتار

پوست برمغز پخته زندان است
مغز را از حجاب پوست برآر

حسن یوسف حریف زندان نیست
پرده بردار ازرخ اسرار

درفلاخن گذار دلهارا
پس میفکن به کوچه دلدار

سینه زنگ بسته مارا
صیقلی کن چو چهره دلدار

سخن از زلف دلستان سرکن
رگ جان را به پیچ وتاب درآر
نی سواران ناله نی را

نیست میدان بجز دل افگار
کشتی از بادبان برآرد پر

آه دل راکند سبکرفتار
عشق چون ناله سرکند،عشاق

پای کوبان روند برسردار
چون زندکف به یکدگرعاشق

هردوعالم بهم خورد یکبار
ترک دستارکن که نخل امید

چون فشاند شکوفه، آرد بار
دیگ جوشان چه می کند سرپوش

سرعاشق کجابرد دستار؟
نیست دریای عشق لنگرگیر

دل بپردازاز شکیب و قرار
جلوه شاهدان خوش حرکات

آب را باز دارد از رفتار

چقدردست و پا زدم صائب
که دل از دست رفت ودست از کار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۵۴

مطربا مهر از دهان بردار
بند خاموشی از زبان بردار

راه صحرای لامکان سر کن
پی آن یار بی نشان بردار

کشتی جسم را بهم بشکن
تخته از پیش این دکان بردار

می رود بی دلیل سیل به بحر
شوق را دست از عنان بردار

تخم اشکی به خاک کن امروز
خرمنی گل درآن جهان بردار

تا نخورده است مار طول امل
بیضه دل ز آشیان بردار

طاق نسیان شمار گردون را
دل چو پیکان ازین کمان بردار

به سگ نفس جسم را بگذار
دل ازین مشت استخوان بردار

صبر کن بر بلای ناکامی
کام دل صائب از جهان بردار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۵۵

از سنگلاخ دنیا ای شیشه بار بگذر
چون سیل نوبهاران زین کوهسار بگذر

هنگام باز گشت است نه وقت سیرو گشت است
با چهره خزانی از نوبهار بگذر

برگ نشاط عالم خاکی به خون سرشته است
چون باد بی تأمل زین لاله زار بگذر

آبی که ماند در جو آخر غبار گردد
گر تشنه محیطی از جویبار بگذر

یک میوه رسیده بر نخل آرزو نیست
زین میوه های نارس ای خامکار بگذر

یکروی و یک جهت شو چشم از دویی بپوشان
بگذار پنج و شش را از هفت و چار بگذر

خواب گران غفلت دارد ترا زمین گیر
چون آه راست کن قد زین نه حصار بگذر

عریان به چشم رهزن تیغ برهنه باشد
تاب خزان نداری از برگ و بار بگذر

بر سیر روزگاران تا چند تن توان داد؟
یک ره تو هم به مردی زین روزگار بگذر

صائب جمال باقی جویای لوح ساده است
زین نقشهای فانی آیینه وار بگذر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۵۶

مرو ز گوشه عزلت به هیچ منظر دیگر
مجو بغیر در دل گشایش از در دیگر

بجز سفال پر از خون دل که نیست خمارش
مسازتر لب خود راز هیچ ساغر دیگر

بغیر در گه یزدان که چوب منع ندارد
مشو به قامت خم گشته حلقه در دیگر

بجز ستاره اشکی کزاوست روشنی دل
نظر سیاه مگردان به نور اختر دیگر

ز گریه دل شبها توان رسید به مقصد
که جز ستاره درین نیست رهبر دیگر

مدار دست زدامان صبر در همه حالی
که دل سکون نپذیرد به هیچ لنگر دیگر

دل شکسته به دست آر ز جوهریانی
که نیست در صدف نه سپهر گوهر دیگر

ز راستی طمع حاصل است شاهد خامی
که غیر عقده دل نیست سرو رابر دیگر

تراست پرده غفلت حجاب چشم بصیرت
و گرنه هردم صبح است صبح محشر دیگر

بغیر اشک کزاو گاه گاه آب دهم چشم
نمانده است مرا در بساط گوهر دیگر

بغیر داغ که دلسرد می کند ز جهانم
سرم فرود نیاید به هیچ افسر دیگر

درین محیط ز طوفان مکن ملاحظه صائب
که همچو موج شود هر شکست شهپر دیگر

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۵۷

جوشن داودی قلمرو تدبیر
نقش بر آب است پیش ناوک تقدیر

با جگر آفتاب، صبح چه سازد ؟
گرمی دل کم نمی شود به طباشیر

بار نفسها نه ایم چون نی بی مغز
ناله ما خانه زاد ماست چو زنجیر

از خس و خار شکسته پای چه آید؟
برق درین راه گشته است زمین گیر

بس که کشیده است دردسر ز جنونم
کوچه دهد، چون شوم دچار به زنجیر

چون ورق آفتاب عمر بگردد
پرده گلیم فناست سایه نخجیر

یار سبکروح شو که بر هدف آید
آهن پیکان به زور بال و پر تیر

تنگترست از فضای چشمه سوزان
روزن جنت نظر به حلقه زنجیر

خاطر صائب خیال گنج ندارد
چشم و دل سیر فارغ است ز اکسیر

نسبت معنی به لفظ تازه صائب
همچو ظفر خان بود به خطه کشمیر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 



ز




غزل شماره ۴۷۵۸

از شراب ارغوانی چهره را گلرنگ ساز
بر نسیم از جوش گل جای نفس راتنگ ساز

می رسد روزی که بر بالینت آید آفتاب
همچو شبنم سعی کن آیینه را بی زنگ ساز

از تماشای تو دلهای اسیران آب شد
بعد ازین آیینه خود از دل چون سنگ ساز

چون میسرنیست قانون فلک را گوشمال
این نوای تلخ را از پنبه سیر آهنگ ساز

پاکدامانی میسر نیست بی خون جگر
تا به بیرنگی رسی یک چند با نیرنگ ساز

یوسف از زندان قدم بر مسند عزت گذاشت
چند روزی مصلحت رابا جهان تنگ ساز

گر نداری ظرف خون خوردن درین بستان چو گل
زین شراب لعل دست و دامنی گلرنگ ساز

تا چو شبنم از دامان گلها برخوری
گریه خود را درین بستانسرا بیرنگ ساز
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۵۹

بهر روی خلق تاکی آرزو کردن نماز؟
چند دریک قبله خواهی بادورو کردن نماز؟

پیش این ناشسته رویان آبروی خود مریز
تا توانی پیش حق با آبرو کردن نماز

تا نشویی دست از دنیا میاور رو به حق
نیست جایز در شریعت بی وضو کردن نماز

با حدیث نفس احرام عبادت باطل است
جمع هرگز کی شود با گفتگو کردن نماز؟

گوشه گیر از عالم پر شور اگر خواهی حضور
کز پریشان خاطری نتوان دراو کردن نماز

نیست حاجت با وضو دست از علایق شسته را
تا قیامت می توان بااین وضو کردن نماز

ماه کنعان را به سیم قلب سودا کردن است
پیش چشم خلق ظاهر بین نکو کردن نماز

دست خود ناشسته از دنیا، تلاش قرب حق
در حریم کعبه باشد بی وضو کردن نماز

نیست صائب از عبادت چشم عارف بربهشت
کار مردان نیست بهر رنگ و بو کردن نماز
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۶۰

شد جدا از زخم من آن خنجر سیراب سبز
چون بماند ازروانی، زود گردد آب سبز

آب بی یاران مخور کز خجلت تنها خوری
خضر نتواند شدن درحلقه احباب سبز

گوشوار از شرم آن صبح بنا گوش آب شد
شمع نتواند شد از خجلت درین مهتاب سبز

نیست امید رهایی زین سپهر آبگون
کشتی ما می شود آخر درین گرداب سبز

شست از دل آرزوی عمر جاویدان مرا
تاشد از استادگی درجوی خضر این آب سبز

هر قدر کز دیده افشاندم سرشک لاله گون
تخم مهر من نشد در سینه احباب سبز

پیش او طاعت ندارد آبرویی، ورنه شد
از سرشکم دانه تسبیح در محراب سبز

ازدم سرد خزان صائب نگردد زرد رو
بخت هر کس شد چو مینا از شراب ناب سبز
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۶۱

کی شود کشت امید از دیده نمناک سبز؟
تاک را هرگز نسازد آب چشم تاک سبز

خط مشکین سرزد از خالش به اندک فرصتی
تخم قابل زود گردد در زمین پاگ سبز

از دل خوش مشرب ما دست آفت کوته است
در دل آتش شود این دانه بیباک سبز

کشت ما بی حاصلان رفته است از یاد بهار
زنگ سازد دانه ما را مگر درخاک سبز

سینه روشن سخنور را به گفتار آورد
نطق طوطی را کند آیینه های پاک سبز

خشکی زاهد به صد دریا نگردد برطرف
نیست ممکن، گردد از آب دهن مسواک سبز

بی نیازی هرزه گویان را شود بند زبان
دامن رهرو نگیرد تا بود خاشاک سبز

کی به درد آید دلش از رنگ زرد سایلان؟
رو سیاهی را که نان شد در بغل ز امساک سبز

خاکساری اهل دل را پله نشو و نماست
دانه هیهات است گردد بی وجود خاک سبز

زان بود بی وسمه ابرویش که نتواند شدن
زهر با آن زهره پیش تیغ آن بیباک سبز

میکشان را بی نیاز از میفروشان می کند
باغبان سازد کدو را گرزاشک تاک سبز

جانگدازان فارغند از منت ابر بهار
شمع دارد خویش رااز دیده نمناک سبز

بیغبار غم نخیزد آه سرد از سینه ها
در سفال خشک ریحان کی شود بی خاک سبز

صائب از سیمای ما گردکدورت رانشست
خوشه اشکی کزوشد طارم افلاک سبز
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۶۲

شعله ای در مغز هست ازآتش سودا هنوز
می تراود بوی می از پنبه مینا هنوز

شعله بیباکی عشق از جبینم روشن است
می کند پهلو تهی از شیشه ام خارا هنوز

گر چه موج ناتوانی می زند پهلوی من
موج اشکم می زند سرپنچه بادریا هنوز

چشم او روزی که ما را گوشه گیر از خلق کرد
گوشه ای نگرفته بود از مردمان عنقا هنوز

کوهکن از پهلوی گرمی که بر خارا گذاشت
می جهد آتش ز چشم بستر خارا هنوز

داغ مجنون پریشان گرد دیدن سهل نیست
میچکد آتش ز چشم لاله حمرا هنوز

شور محشر نقش دیبارا نمک در چشم ریخت
برنگیرد سرزبالین چشم بخت ما هنوز

نخل طوبی از خجالت سر به زیر خاک برد
کلک گوهر بار صائب می کشد بالا هنوز
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 473 از 718:  « پیشین  1  ...  472  473  474  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA