انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 567 از 718:  « پیشین  1  ...  566  567  568  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۳۴

ز بوی باده گلرنگ می پرد رنگم
ز برق شیشه می آب می شود سنگم

چرا دلیر نباشد غنیم در جنگم
که تا به شیشه رسد آب می شود سنگم

به آب گوهر من غوطه می خورد خورشید
پیاله از جگر لعل می زند رنگم

غبار حادثه در عین سرمه ساییهاست
نفس چگونه کشد بلبل خوش آهنگم

گلم ولی جگر شیر داده اند مرا
ز آفتاب تجلی نمی پرد رنگم

به یک دو جرعه دیگر خراب می گردم
به یک دو موجه دیگر به بحر یکرنگم

نوای من دل عشاق را به جوش آرد
به گوش مردم بیدرد خارج آهنگم

چنان ز سردی عالم فسرده دل شده ام
که زخم تیشه شرر بر نیارد از سنگم

چه شد که سینه موری نمی توانم خست
که در خراش دل خویش آهنین چنگم

شکسته پایی من شوق را ز پا انداخت
گره به کار فلاخن فتاد از سنگم

چو تار چنگ دل خویش را گداخته ام
که آمده است سر زلف فکر در چنگم

مگر فلاخن توفیق دست من گیرد
که پا شکسته چو سنگ نشان فرسنگم

تو کز سپهر برون رفته ای به خویش ببال
که من به زیر فلک سبزه ته سنگم

اگر چه تلخ جبینم چو نیشکر صائب
شکر به تنگ فتاده است در دل تنگم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۳۵

ز بردباری ما خوار و زار شد عالم
ز کوه طاقت ما سنگسار شد عالم

بس است سلسله جنبان نسیم دریا را
ز بیقراری ما بیقرار شد عالم

ز گوشه دل خود سر برون نیاوردیم
اگر خزان و اگر نوبهار شد عالم

بهشت برگ خزان دیده ای است عارف را
ز سیر چشمی ما شرمسار شد عالم

کدام دست برآمد ز آستین یارب
که یک پیاله می بر خمار شد عالم

کند فضولی مهمان بخیل را بدخو
ز سازگاری ما سازگار شد عالم

توان حریف دغا را به نقش کم دل برد
ز پاکبازی ما خوش قمار شد عالم

کباب سوخته را اشک نیست حیرانم
که چون ز خون دلم لاله زار شد عالم

نداشت مایه ابر بهار عالم خشک
ز تر زبانی ما نوبهار شد عالم

ز ناله های جگرسوز خامه صائب
چو لاله یک جگر داغدار شد عالم







غزل شماره ۵۷۳۶

ز گمرهی خود از روی رهنما خجلم
شکسته کشتیم از سعی ناخدا خجلم

من خراب کجا جام لاله رنگ کجا
چو دست ماتمی از بیعت حنا خجلم

گهی به برگ گلی سرفراز می کندم
درین چمن ز هواداری صبا خجلم

چرا به خاک بماند نشان گمنامان
به شاهراه محبت ز نقش پا خجلم

من و جدایی و آنگاه زندگی بی تو
به زندگی تو کز عمر بیوفا خجلم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۳۷

از آن زمان که به زلف تو مبتلاست دلم
اگر به کعبه رود روی برقفاست دلم

خبر ز سایه خود نیست صید وحشی را
من رمیده چه دانم که در کجاست دلم

چه نسبت است به آیینه اشتیاق مرا
که آب گشت و همان تشنه لقاست دلم

به خشم و ناز مرا ناامید نتوان کرد
به شیوه های غریب تو آشناست دلم

به من کشاکش گردون چه می تواند کرد
که در حمایت آن طره دوتاست دلم

نگاه حسرت من ترجمان مطلبهاست
اگر خموش از اظهار مدعاست دلم

به حسن شوخ ندانم چه نسبت است مرا
که هیچ جا نه و در صد هزار جاست دلم

برهنه را نتواند برهنه کرد کسی
چه نعمتی است که بی برگ و بی نواست دلم

مرا ز نعمت الوان حسن سیری نیست
گرسنه چشم تر از کاسه گداست دلم

میی چون خون شهیدان به من کرامت کن
که از خمار چو صحرای کربلاست دلم

ز مشت خار و خسم دود بر نمی خیزد
ز بس که واله آن آتشین لقاست دلم

ز انقلاب جهان نیستم غمین صائب
که در بلندی و پستی به یک هواست دلم











غزل شماره ۵۷۳۸

اگر چه نیک نیم در پناه نیکانم
عجب که تشنه بمانم، سفال ریحانم

ز اشک شمع به شبگردی اشک من پیش است
ز گریه زمزم صد کعبه شبستانم

چرا عزیز نباشم به دیده ها چون خال
کبوتر حرم آن چه زنخدانم

صدف به آب گهر تا دهن نمی شوید
نمی برد به زبان نام چشم گریانم

همان تلاش نهانخانه وطن دارم
اگر دهد به کف دست جا سلیمانم

به هر که منکر جوش سرشک من باشد
اگر بود پسر نوح، موج طوفانم

گشاده روی به احباب چون گل صبحم
به گرمخونی چون آفتاب تابانم

تلاش میوه جنت نمی کنم صائب
هلاک سیب زنخدان و نار پستانم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۳۹

بس است روی دلی مشت استخوان مرا
ز چشم شیر فتد برق در نیستانم

ز شرم ناله ام از بس به خاک ریخته است
زبان چو برگ توان رفت از گلستانم

نه ذوق بودن و نه روی باز گردیدن
چو خنده بر لب ماتم رسیده حیرانم

همین بس است که در آستانه عشقم
اگر چه سوختنی همچو چوب دربانم

مرا به کنج قفس بر ز بوستان صائب
که مغز می شود از بوی گل پریشانم

اگر چه نیک نیم، خاک پای نیکانم
عجب که تشنه بمانم، سفال ریحانم

چو رشته قیمتم از پهلوی گهر باشد
اگر گهر نبود من به خاک یکسانم

شوم به خانه مردم نخوانده چون مهمان
که من به خانه خود چون نخوانده مهمانم

ز ابر آب گرفتن وظیفه صدف است
من آن نیم که به هر سفله لب بجنبانم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۴۰

ز رعشه رفته برون دست و پا ز فرمانم
فتاده است تزلزل به چار ارکانم

شده است نقد قیامت مرا از پیریها
عصا صراط من و عینک است میزانم

اگر نه صبح قیامت بود سفیدی موی
چرا چو انجم از افلاک، ریخت دندانم

شده است موی سرم تا سفید از پیری
چو شمع صبح به نور حیات لرزانم

ز ضعف تن به زمین نقش بسته ام چو غبار
به دست و دوش نسیم صباست جولانم

نمی گزم لب نانی ز سست مغزیها
خمیر مایه حسرت شده است دندانم

قرار نیست مرا همچو گوی بی سر و پا
اگر چه قامت چون تیر گشت چوگانم

دوام زندگی من نه از تنومندی است
ز ناتوانی بر لب نمی رسد جانم

زیاد مرگ همان غافله ز دل سیهی
شده است قامت خم گشته طاق نسیانم

به حرف و صوت سرآمد حیات من صائب
نهشت باد خزان برگی از گلستانم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۴۱

منم که قیمت یاقوت داغ می دانم
سرشک را گهر شبچراغ می دانم

نمی دهم به دو عالم جنون یکدمه را
ستاره سوخته ام قدر داغ می دانم

چه لازم است به جام آشنا کنم لب را
نمک فشانی شور دماغ می دانم

ز پر شکستگیم بر ستم دلیر مشو
که راه رخنه دیوار باغ می دانم

ستاره ریزی کلک سیه زبان صائب
ز فیض خوردن دود چراغ می دانم







غزل شماره ۵۷۴۲

منم که مصرف نقد نگاه می دانم
به روی خوب ندیدن گناه می دانم

اگر چه شد تنم از داغ عشق لاله ستان
هنوز دعوی خود بی گواه می دانم

فتادگی است در آیین من پرستش حق
زمین میکده را خانقاه می دانم

کمند شوخی این ره چنان ربوده مرا
که گر به کعبه رسم سنگ راه می دانم

به حرفهای سبک قیمت مرا مشکن
که کوه درد ترا کم ز کاه می دانم

چنان زلف به چشمم جهان سیاه شده است
که آه را نفس صبحگاه می دانم

اگر چه مسند عزت به من قرار گرفت
هنوز یوسف خود را به چاه می دانم

ز عجز دشمن خونخوار می شود گستاخ
سبک عنانی برق از گیاه می دانم

توجهی که ترا در شکست دلها هست
ز بر شکستن طرف کلاه می دانم

همان ز مشق گنه دست بر نمی دارم
اگر چه نامه خود را سیاه می دانم

گناه را چو شفیعان عزیز می دارم
ز بس که عفو تو عاشق گناه می دانم

از آن چو آبله پیچیده ام به دامن پای
که گل به خار زدن را گناه می دانم

به رشته نگه آن کس که می کشد صائب
بغیر گوهر عبرت، گناه می دانم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۴۳

ستاره سوخته آتشین عذارانم
چو داغ لاله سیه روز نوبهارانم

به پاک چشمی من شبنمی ندارد باغ
ز دست هم بربایند گلعذارانم

ز مشت خار و خس من سفر نمی آید
مگر به بحر برد سیل نوبهارانم

مرا به حلقه اطفال رهنما گردید
که شیشه بارم و مشتاق سنگبارانم

ربوده است ز من اختیار، جذبه بحر
عنان گسسته تر از رشته های بارانم

چو داغ لاله به خون گر چه روی خود شستم
درین حدیقه هنوز از سیاهکارانم

هزار مرحله دارم به آن رمیده غزال
اگر چه قافله سالار بیقرارانم

اگرچه تخته مشتی حوادث فلکم
گشاده روی تر از شام روزه دارانم

بشوی دست ز تعمیر من که چون مجنون
خراب کرده جولان نی سوارانم

چو از هزار یکی ناله ام به گل نرسد
ازین چه سود که سر حلقه هزارانم

همان که داده غمم غمگسار خواهد شد
اگر به غم بگذراند غمگسارانم

به گرد من نرسد سیل خوش عنان صائب
که من گداخته آتشین عذارانم



بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۴۴

اگر چه با گل دمساز می شود شبنم
چو صبح شد به فلک بار می شود شبنم

درین حدیقه زنگار گون نمی ماند
به وصل مهر سرافراز می شود شبنم

اگر ز دامن گل تکیه گاه سازندش
چو بوی گل به هوا باز می شود شبنم

درون دیده خورشید جای خود دیده است
که زود خانه برانداز می شود شبنم

صفای دل به کف آور کز این ره روشن
سبک به عالم آغاز می شود شبنم

ز جمع کردن دامن بود ز هر خس و خار
که بر فلک به یک انداز می شود شبنم

سحر به سیر چمن رو که چون هوا شد گرم
نهفته چون گهر راز می شود شبنم

ز پرده خیرگی عشق چون برون آید
به آفتاب نظرباز می شود شبنم

چه پابه دامن غفلت کشیده ای صائب
قرین مهر به پرواز می شود شبنم



بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۴۵

به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
تمام چشم ز شوق فنای خویشتنم

ره گریز نبسته است هیچ کس بر من
اسیر بند گران وفای خویشتنم

به بی نیازی من ناز می کند همت
توانگر از دل بی مدعای خویشتنم

ز دستگیری مردم بریده ام پیوند
امیدوار به دست دعای خویشتنم

به پاره دل خود می کنم چو غنچه مدار
رهین منت برگ و نوای خویشتنم

چرا ز غیر شکایت کنم، که همچو حباب
همیشه خانه خراب هوای خویشتنم

سفینه در عرق شرم من توان انداخت
ز بس که منفعل که کرده های خویشتنم

ز بند خصم به تدبیر می توان جستن
مرا چه چاره که زنجیر پای خویشتنم

گرفت تاج زر از آفتاب شبنم و من
همان ز پستی طالع به جای خویشتنم

به جای خویش نبودم چو جابجا بودم
کنون که در همه جایم به جای خویشتنم

به اعتبار جهان نیست قدر من صائب
عزیز مصر وجود از نوای خویشتنم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۴۶

چگونه توبه ز می موسوم بهار کنم
من آن نیم که پشیمانی اختیار کنم

خوش آن که روز شب خود ز روی یار کنم
شبی به روز در آن زلف مشکبار کنم

مروت است که بوسد لب تو ساغر و من
ز دور بوسه بر آن لعل آبدار کنم

شبی چو روز قیامت دراز می خواهم
که بیحساب ترا یک به یک شمار کنم

خمار آن لب میگون به می نمی شکند
چه لازم است که خون در دل خمار کنم

ز آفتاب به چشم من آب می گردد
چگونه خیره نظر بر جمال یار کنم

حجاب جوهر آیینه می شود صیقل
چسان مطالعه آن خط غبار کنم

به بوسه تلخی هجران نمی رود ز مذاق
به حرف چون ز لب یار اختصار کنم

طراوت تو ز آب مستغنی است
دو چشم خود به چه امید اشکبار کنم

فغان که نیست مرا عمر جاودان چون خضر
که حلقه حلقه آن زلف را سرشمار کنم

مرا غرض ز عنانداری حیات این است
که در رکاب تو این نیم جان نثار کنم

چنان ربوده ز من شوق دیدن تو قرار
که چشم بسته ز خلد برین گذار کنم

حذر ز صبح قیامت ندارد آن کافر
سفید چشم چه در راه انتظار کنم

یسر نیامده ایام عمر، می خواهم
شبی به روز در آن زلف مشکبار کنم

ز چشم او به نگاهی ز دور خرسندم
من آن نیم که غزال حرم شکار کنم

ز اشک و آه نگردید مهربان صائب
دگر چه با دل سنگین آن نگار کنم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 567 از 718:  « پیشین  1  ...  566  567  568  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA