انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 38 از 44:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  43  44  پسین »

شعرهای کوتاه برای امضای شما



 
ما ترجمان دردیم

در سرزمینی دیرپای
به قدمت تاریخ

با اسراری دیریاب

لگدکوب سواران روم و ترک و عرب و مغول

اما نه مغلوب

که چیرۀ اعصار ماییم

جویبارهای خُرد

در دل اقیانوس فنا شدند

در خاکی که

تمامی تاریخ را ایستادگی کرده ست

حتی مردن ما هم باید ایستاده باشد

نام ما مرگ را جواب کرده است.
L
     
  ویرایش شده توسط: the_last_of_us   

 
محراب سجود خویشتن باید بود

معراج صعود خویشتن باید بود

بر گرد حریم خویشتن باید گشت

معمار وجود خویشتن باید بود



++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
باران ...

حقیقت آسمان را

به زمین خواهد رساند

حتی اگر

بزرگ ترین چتر غفلت را

بر سر گرفته باشیم.
L
     
  ویرایش شده توسط: the_last_of_us   

 
[b] ای دوست تو غم داری و من غم دارم

تو حوصله کم داری و من کم دارم

تو قدر مرا بدان و من قدر تو را

چون هر چه توراست جمله من هم دارم



>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
این که جز عشق هیچ نیست

تنها چیزیست که از عشق می دانیم

همین کافیست

بارِ کشتی باید

به قدرِ گنجایشِ آن باشد.
[/b]
L
     
  ویرایش شده توسط: the_last_of_us   

 
باز آمده نوبهار و من سرگشته

در چنگ تحیرات مضطر گشته

عطار مگر ز خاک سر بر کرده ست

کاین گونه همه جهان معطر گشته؟!



<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<
خوش آنکه حدیث کفر و ایمان نشنید

افسانۀ کافر و مسلمان نشنید

جز جام شراب و دست ساقی نشناخت

جز رای نگار و حرف جانان نشنید

L
     
  

 
آنسان که تویی هیچکس آگه به تو نیست

راهی ز فرازِ عقلِ کوته به تو نیست

هر چند تو را هزار ره باشد لیک

جز راهِ دل از هیچ رهی ره به تو نیست

<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<
حرف زیاد داریم اما ؛

ما همه کارگریم

از کوره اگر در برویم

آجر می شود نانمان
!

L
     
  ویرایش شده توسط: the_last_of_us   

 
باران گرفته ام به هوای شکفتنت

جاری در امتداد ترک خوردۀ تنت

با اشک های حلقه شده پای گونه هات

با دست های حلقه شده دور گردنت

من متهم به رابطه با واژۀ توام

مظنون به دستکاری گل های دامنت

این گرگ و میش وقت طلوع است یا غروب

در چشم های نیلیِ مایل به روشنت؟!
L
     
  ویرایش شده توسط: the_last_of_us   

 
با من

رفت و آمد نکن

«رفتن»

فعل قشنگی نیست

با من

فقط راه بیا ...
L
     
  

 
آن لحظه که از اجل گریزان گردیم

چون برگ ز شاخ عمر ریزان گردیم

عالم ز نشاطِ دل به غربال کنید

زان پیش که خاکِ خاک بیزان گردیم

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
نترس

دل ندارم
دوباره عاشق شوم!
L
     
  

 
این زندگی طبیعی تکراری

می راندمان به ورطۀ بیزاری

این عالمِ کهنه را فنا باید کرد

در عالمِ تازه کرد باید کاری
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
به دوش می کشم اینک جنازۀ خود را

گرفتم از اجل آخر اجازۀ خود را

اقول اشهد ان لا اله الا عشق

شناختیم خداوند تازۀ خود را

دل صبور من آتشفشان خاموشی ست

که در خودش می ریزد گدازۀ خود را

برای این که نمانم به روی دست شما

به دوش می کشم اینک جنازۀ خود را
L
     
  

 
انگشتانم را درو می کنند

تا فصل انگور را

نشنیده بگیرم

به این زودی ها خمار تو

از چشمم نمی پرد

اما بگو

تا شرابِ نگاهت

چند خوشۀ پروین راه است؟
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
گویندگان آن همه فریادِ

- این باد ،

آن مباد!

حتی درون آینه هم از نگاهِ خود

پرهیز می کنند

این اخته گشتگان ، همگی با سکوت خویش

شمشیرهای آخته را

تیز می کنند.
L
     
  
صفحه  صفحه 38 از 44:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  43  44  پسین » 
شعر و ادبیات

شعرهای کوتاه برای امضای شما

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA