انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
علم و دانش
  
صفحه  صفحه 3 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  پسین »

زندگی نامه دانشمندان


مرد

 

امیرمهدی بدیع (۱۲۹۴ - ۱۳۷۳) تاریخ‌شناس، نویسنده و پژوهشگر ایرانی. اثر مهم او کتاب یونانیان و بربرها در ۱۵ جلد است که به زبان فرانسوی نوشته شده و به تحریف‌های تاریخ‌نگاران یونانی در باره ایران باستان می‌پردازد. این اثر به باور پی‌یر اوبه، ناشر فرانسوی آن «ضمن درسی که از روش‌شناسی به ما می‌آموزد، به یاری تاریخ نگاران منحصرا یونانی که بیرحمانه و آشکارا آنان را مورد انتقاد قرار می‌دهد، به نحوی موفقیت آمیز چیزی را استوار می‌کند که بسیاری حس کرده‌اند و هرگز جرات افشای آن را نداشته‌اند.» ترجمه فارسی این کتاب در سال ۱۳۸۵ برنده جایزه کتاب سال شده است.
امیر بدیع، در ۱۸ دی‌ماه ۱۲۹۴خورشیدی، در همدانزاده شد. پس از درگذشت پدرش، دکتر مهدی‌خان بدیع‌الحکما نام «مهدی» را برای یادمان پدر، بر نام خود افزود و به نام «امیر مهدی بدیع» شناخته شد. دورهٔ تحصیل دبستان و دورهٔ اول دبیرستان را میان سال‌های ۱۳۰۱تا ۱۳۱۱ه‍.خ در مدرسهٔ آلیانسهمدان گذراند؛ از همین سال رهسپار فرانسهشد و تا سال ۱۳۱۶تحصیلات متوسطه را در پاریس تکمیل کرد. سپس در دانشگاه لوزان(سوئیس) به تحصیل در رشتهٔ ریاضیات و فیزیک پرداخت، و آن گاه میان سال‌های ۱۳۱۹ تا ۱۳۲۰ در مدرسهٔ عالی رم(ایتالیا) سرگرم تحصیل زبان و ادبیات لاتینشد. از سال ۱۳۲۹به مدرسهٔ عالی پلی‌تکنیک زوریخ(سوئیس) وارد شد، و تا سال ۱۳۲۶دورهٔ عالی ریاضیات و فلسفهٔ علوم را با دریافت درجهٔ دکتری در آن رشته گذراند. آن سال‌ها که همزمان با جنگ جهانی دومبود به دلیل نرسیدن هزینهٔ تحصیل و زندگی در اروپا به او بسیار سخت گذشت. پس از پایان تحصیلات دانشگاهی، در کشور سوئیس اقامت گزید، و بعدها خلوت عارفانه‌ای را در دهکدهٔ ایتالیایی‌زبان «آسکونا» در شرق سوئیس یافت. امیرمهدی بدیع در شهریور ۱۳۷۳ (سپتامبر ۱۹۹۴) در سوئیس درگذشت. امیرمهدی بدیع، پیوسته با یاد و نام سرزمین نیاکانی، با عشق به تاریخ و حکمت باستانی ایران، یکسره به پژوهش پرداخت و به نوشتن آثاری سترگ و ماندنی همت گماشت. امیرمهدی بدیع که در سال ۱۳۱۲ در سن ۱۸ سالگی برای ادامهٔ تحصیل به اروپا رفت و تا پایان عمر در آن جا ماندگار شد، دانشمند و فلسفه‌دان بزرگی بود که پس از تحصیل در رشته‌های ریاضی، فیزیک، ریاضیات عالی، مهندسی، فلسفه و ادبیات، با تألیف کتاب‌هایی به زبان فرانسه مانند اندیشهٔ روش در علوم (سوئیس، ۱۹۵۳) در ۷ جلد و توهّم گسترش‌پذیری بی‌پایان حقیقت (سوئیس، ۶۰-۱۹۵۷) در ۲ جلد و نیز هگل و مبادی اندیشهٔ معاصر، پایه‌های پذیرش خود را به عنوان دانشمندی صاحب‌نظر در غرب استوار کرد و مورد ستایش قرار گرفت، او سپس با تألیف کتاب‌های آیین و گفتار زرتشت و ۵ جلد کتاب یونانیان و بربرها با چنان توطئهٔ سکوتی روبرو شد که چه بسا علت اصلی خانه‌نشینی او تا پایان عمر گردید. امیرمهدی بدیع با آشنایی و چیرگی به زبان‌های باستانی یونانی و لاتینی و زبان‌های امروزی فرانسوی، انگلیسی، آلمانی و ایتالیایی، به گفتهٔ خود، دست کم ده بار تاریخ هرودوترا کلمه به کلمه و سطر به سطر به زبان اصلی و ترجمهٔ اروپایی خوانده و مدت ۲۰ سال به راستی حتی یک روز را بدون اندیشه دربارهٔ آن چه هرودوت دربارهٔ ایرانیان نوشته سپری نکرده است[۱]. او افزون بر هرودوتتمام نویسندگان باستانی یونان و روم که نوشته‌هایشان به نحوی با موضوع مورد نظر مربوط می‌شده‌اند (مانند توسیدید، پلوتارک، دیودورس سیسیلی، کتزیاس(از طریق فوتیوس)، گزنفون، آیسخولوس(اشیل)، افلاطون، پائوزانیاس، افوروس، استرابون، لوکیاس، لیکورگوس، ایسوکراتس، آریستوفان، کرنلیوس نپوس، تئوپومپوس، یوستینوس، نیوکولاس دمشقی، کرنلیوس تامسوس و...)، آثار نویسندگان عصر جدید آلمان، فرانسه، انگلیس، ایتالیا و آمریکا (گاستون ماسپرو، بوسوئه، ولتر، پُل کلوشه و...) را نیز بی‌رحمانه به نقد کشیده‌است. آنچه از مجموع پژوهش‌های او می‌توان دریافت آن است که گرچه تواریخ هرودوتدر واقع افسانهٔ دروغ و غرض‌ورزانه‌ای است که به منظور خدمت به تبلیغات آتن در عصر پریکلس برای خوشایند و روحیه‌بخشی به آتنی‌ها و کمک به ایشان در تسلط بر سایر دولت-شهرهای یونانی نوشته شده، ولی از شوربختی ایرانیان و به علت مقاصد گوناگون اروپاییان در هر دوره که با این هدف سازگار بوده (رومیان به علت رویارویی با سلسله‌های اشکانیو ساسانی، غرب مسیحی به علت رویارویی با اسلام و برای دامن زدن به جنگ‌های صلیبی، و سپس اروپاییان دو سدهٔ گذشته به علت مقاصد استعماری در شرق و به‌خصوص در خاورمیانه و ایران در ۳۰۰ سال گذشته) وقتی در سراسر قرن بیستم تمام کتاب‌های تاریخ غربیان چه مدرسه‌ای و چه دانشگاهی نه تنها دروغ‌های عجیب و آشکار هرودوت را پذیرفته و مورد استناد قرار دادند، بلکه در بسیاری جاها از آن نیز فراتر رفته و با تفسیرهای دلخواهانه و ضدعلمی بر آب و روغن آن افزوده و پیوسته ایرانیان را خوار کرده، و گناهکار و وحشی و واپس‌مانده وانمود کرده‌اند و این در واقع اروپاییان بوده‌اند که برای واژهٔ «بربر» که از نظر خود یونانیان معنایی جز «بیگانه و غیر یونانی» نداشته‌است، بار معنایی «وحشی» را تراشیده‌اند.
نادر شاه افشار: از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت.
     
  
مرد

 

لایب نیتز
لایبنیتز فیلسوف، ریاضی و فیزیک دان آلمانی (1646-1716) اولین کسی بود که بیان کرد ذات ماده انرژی می باشد.او کل جهان را به یک مخلوق حساب شده تعبیر کرده بود و معتقد بود کل جهان همانند یک ساعت می باشد که سازنده آن خدا می باشد.
او معتقد بود که تمامی شاخه های علوم (انسانی ، تجربی، تئوری و …) از نظام واحدی پیروی می کنند و اصول مشترکی بر آنها حاکم می باشد. نگاه او به هستی بر این اساس بود که یک روح و خرد واحد در راس همه امور بر جهان حاکم می باشد که بر تمام ذرات جهان احاطه دارد.

با نظر نیوتن مخالف هستم
نیوتن معتقد بود که ماده مقداری از خلاء - فضا - را پر کرده است و از نظر او میزان خلاء در هستی به مراتب بیش از ماده بود اما لایب نیتز با این موضوع مخالف بود و اعتقاد داشت که ” هرچه مقدار ماده بیشتر باشد فرصت بیشتری برای خداوند فراهم است که حکمت و قدرت خود را اعمال کند”. او حتی می گوید من قبل از انتشار نیوتن معتقد شدم که جاذبه متناسب است با عکس مربع مسافت، و من بر این نظریه همه به دلیل انی و هم لمی دست یافتم و در شگفتم که چرا نیوتون به دلیل لمی من دست نیافته است”

اصول دکارت از یقین کامل برخوردار نیست
او در ارتباط با فلسفه دکارت می گوید : “اگر دکارت اصول خود را مانند اصول هندسه اقلیدس صرفا” بر اساس استدلال عقلی بنا می کرد، تفکر او موفقیت کامل داشت. اما اشکال کار او این است که این اصول را مانند علمای هندسه بر اساس عقل محض اثبات برهانی نکرده است. بنابر این اصول او از یقین کامل برخوردار نیست.”

حرکت از سکون مطلق آغاز نمی شود و به سکون مطلق هم نمی گراید
او در ارتباط با یکی از اصول فلسفی خود می گوید “تمامی طبقات مختلف اشیاء که مجموع آنها کل جهان را تشکیل می دهد، در علم خداوند شبیه به نقاط روی یک منحنی در صفحه مختصات می باشد … بنابراین انسان با حیوان، حیوان با نبات، نبات با سنگواره و … همه در مجموع روی این منحنی حلقه های به هم پیوسته یک زنجیر را تشکیل می دهند.”

وی در تشریح بیشتر این مطلب که آنرا قانون اتصال می نامد می گوید : ” … در طبیعت طفره وجود ندارد. این همان قانونی است که من آنرا اتصال نامیده ام. قانون اتصال حاکی از آن است که ما همیشه از کوچک به بزرگ و یا برعکس حرکت می کنیم و در این حرکت همیشه حدود واسطه ای وجود دارد. حرکت از سکون مطلق آغاز نمی شود و به سکون مطلق هم نمی گراید.

برگرفته از کتاب فلسفه لایب نیت
نادر شاه افشار: از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت.
     
  
زن

Princess
 
همگی ما می‌دانیم كه انیشتن این فرمول[e=mc2] را كشف كرد. اما واقعیت آن است كه چیز های كمی‌در مورد زندگی خصوصی‌اش نمیدانیم...


9 موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتن، كه شما هیچ گاه آنان را نمی‌دانستید.همگی ما می‌دانیم كه انیشتن این فرمول[e=mc2] را كشف كرد. اما واقعیت آن است كه چیز های كمی‌در مورد زندگی خصوصی اش می‌دانیم.

او با سر بزرگ متولد شد:
وقتی انیشتن به دنیا آمد او خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آنجایی كه مادر وی تصور می‌كرد، فرزندش ناقص است،اما بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه‌های طبیعی بازگشت.


اوخیلی دیر زبان باز کرد:
یکی دیگر از مشهورترین جنبه‌های کودکی اینشتین این است که او خیلی دیرتر از بچه‌های معمولی صحبت کردن را آغاز کرد. طبق ادعای خود اینشتین، او تا سن سه سالگی حرف زدن را آغاز نکرده بود و بعد از آن هم حتی تا سنین بالاتر از نه سالگی به سختی صحبت می‌کرد. به دلیل پیشرفت کند کلامی‌اینشتین، و گرایش او به بی‌توجهی به هر موضوعی که در مدرسه برایش خسته کننده بود و در مقابل توجه صرف او به مواردی که برایش جالب بودند باعث شده بود که برخی همچون خدمه منزل اینشتین او را کند ذهن بدانند. البته در زندگی اینشتین، این اولین و آخرین باری نبود که چنین انگ‌ها و نظرات آسیب شناسانه‌ای به او نسبت داده می‌شد.


حافظه‌اش به خوبی آنچه تصور می‌شود نبود:
مطمئنا انیشتن می‌توانسته كتاب‌های مملو از فرمول و قوانین را حفظ كند،اما برای به یاد آوری چیزهای معمولی واقعا حافظه ضعیفی داشته است. او یكی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و بهانه‌اش برای این فراموشكاری، مختص دانستن آن [تولد] برای بچه‌های كوچك بود یا بطور مثال انیشتین سرعت صوت را از حفظ نمیدانست و وقتی از وی دراین مورد سوال می‌کردند میگفت اینها چیزهایی است که همه آنرا میدانند پس من وقتم را برای دانستن آنها تلف نمی‌کنم!



او ازداستان‌های علمی-تخیلی متنفر بود:
انیشتن از داستان‌های تخیلی بیزار بود. زیرا كه احساس می‌كرد، آنها باعث تغییر درك عامه مردم ازعلم می‌شوند و در عوض به آنها توهم باطلی از چیز هایی كه حقیقتا نمی‌توانند اتفاق بیفتند میدهد.
به بیان او "من هرگزدر مورد آینده فكر نمی‌كنم،زیراكه آن به زودی می‌آید. به این دلیل او احساس می‌كرد كسانی كه بطور مثال بشقاب پرنده‌ها را می‌بینّند باید تجربه‌هایشان را برای خود نگه دارند.



او در آزمون ورودی دانشگاهش رد شد!
درسال 1895 در سن 17 سالگی،انیشتن كه قطعا یكی از بزرگترین نوابغی است،كه تا كنون متولد شده،در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تكنیك سوییس رد شد.
در واقع او بخش علوم وریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های باقیمانده، مثل تاریخ و جغرافی رد شد.وقتی كه بعدها از او در این رابطه سوال شد؛او گفت:آنها بی نهایت كسل كننده بودند، و او تمایلی برای پاسخ دادن به این سوالات را در خود آحساس نمی‌كرد.



علاقه‌ای به پوشیدن جوراب نداشت:
انیشتن در سنین جوانی یافته بود كه شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می‌شود.سپس تصمیم گرفت كه دیگر جوراب به پا نكند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت.
علاوه بر این او هرگز برای خوشایند و عدم خوشایند دیگران لباس نمی‌پوشید، او عقیده داشت یا مردم اورا می‌شناسند و یا نمی‌شناسند.پس این مورد قبول واقع شدن[آن هم از روی پوشش] چه اهمیتی میتواند داشته باشد؟



او فقط یكبار رانندگی كرد:
انیشتن برای رفتن به سخنرانی‌ها و تدریس در دانشگاه، از راننده مورد اطمینانش كمك می‌گرفت. راننده وی نه تنها ماشین اورا هدایت می‌كرد، بلكه همیشه در طول سخنرانی‌ها در میان، شنوندگان حضور داشت. انیشتن، سخنرانی مخصوص به خود را انجام می‌داد و بیشتر اوقات راننده اش، بطور دقیقی آنها را حفظ می‌كرد. یك روز انیشتن در حالی كه در راه دانشگاه بود، باصدای بلند در ماشین پرسید:چه كسی احساس خستگی می‌كند؟ راننده اش پیشنهاد داد كه آنها جایشان را عوض كنند و او جای انیشتن سخنرانی كند، سپس انیشتن بعنوان راننده او را به خانه بازگرداند.
عدم شباهت آنها مسئله خاصی نبود. انیشتن تنها در یك دانشگاه استاد بود، و در دانشگاهی كه وقتی برای سخنرانی داشت، كسی او را نمی‌شناخت و طبعا نمی‌توانست او را از راننده اصلی تمییز دهد.
او قبول كرد، اما كمی تردید در مورد اینكه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از راننده‌اش پرسیده شود، او چه پاسخی خواهد داد، در درونش داشت.
به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد، ولی تصور انیشتن درست از آب در آمد. دانشجویان در پایان سخنرانی انیتشن جعلی شروع به مطرح كردن سوالات خود كردند.
در این حین راننده باهوش گفت "سوالات بقدری ساده هستند كه حتی راننده من نیز می‌تواند به آنها پاسخ گوید "سپس انیشتن از میان حضار برخواست وبه راحتی به سوالات پاسخ داد،به حدی كه باعث شگفتی حضار شد".



الهام گر او یك قطب نما بود:
انیشتن در سنین نوجوانی یك قطب نمابه عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت كرده بود.
وقتی كه او طرز كار قطب نما را مشاهده می‌نمود، سعی می‌كرد طرز كار آن را درك كند. او بعد از انجام این كار بسیار شگفت زده شد.بنابر این تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درك كند.



راز نهفته در نبوغ او:
بعد از مرگ انیشتن در 1955 مغز او توسط توماس تولتز هاروی برای تحقیقات برداشته شد.
اما اینكار بصورت غیر قانونی انجام شد.بعدها پسر انیشتن به او اجازه تحقیقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد.
هاروی تكه هایی از مغز انیشتن را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد. از این مطالعات دریافت می‌شود كه مغز انیشتن در مقایسه با میانگین متوسط انسانها،مقدار بسیار زیادی سلولهای گلیال كه مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است.همچنین مغز انیشتن مقدار كمی‌چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلویوس داشته، كه این مسئله امكان ارتباط آسان تر سلولهای عصبی را بایكدیگر فراهم می‌سازد.
علاوه بر اینها مغز او دارای تراكم و چگالی زیادی بوده است و همینطور قطعه آهیانه پایینی دارای توانایی همكاری بیشتر با بخش تجزیه و تحلیل ریاضیات است.
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

 
داوید هیلبرت



داوید هیلبرت (زادهٔ ۲۳ ژانویه ۱۸۶۲ در کنیگسبرگ، پروس شرقی؛ درگذشت ۱۴ فوریه ۱۹۴۳ در گوتینگن آلمان)، ریاضی‌دان آلمانی و یکی از مشهورترین ریاضی‌دانهای قرن نوزدهم و همچنین، اوایل قرن بیستم. او یکی از تأثیرگذارترین ریاضی‌دانان در گسترش و پیدایش مکانیک کوانتومی و حتی نظریه نسبیت می‌باشد. از کارهای دیگر او، بنیان‌ریزی و گسترش آنالیز تابعی است.

او در کونیگسبرگ متولد شد و در سال ۱۸۸۴ از دانشگاه این شهر درجه دکتری گرفت و قریب ۱۰ سال را به تدریس در آن دانشگاه گذراند. سپس در ۱۸۹۵ به استادی دانشگاه گوتینگن رسید وتا آخر عمر در این شهر زیست.

تلاشها و دستاوردها

هیلبرت یکی از مؤسسان ریاضیات قرن بیستم و در بسیاری جهات، به‌وجود آورنده مکتب صورتگرایی ریاضیات است که در ریاضیات محض این قرن نفوذ زیادی داشته‌است. یکی از دستاوردهای اساسی او در صورتگرایی، مبناهای هندسی (foundations of geometry) اوست، که برخلاف مبانی آکسیوماتیکی نسبتاً شهودی‌تر اقلیدس، در بنا کردن هندسه بر مبنای آکسیوماتیکی محض مطرح شده‌است. کارهای ریاضی اوبسیار عمیق ومتنوع است. از جمله می‌توان تئوری پایاها، تئوری میدان‌های جبری و تحقیق در مبانی هندسه و تحقیق در مبانی ریاضیات ومعادلات انتگرالی وفیزیکی را ذکر کرد. او سهم عظیمی در آنالیز ریاضی داشت. فضاهای برداری بی نهایت بعدی ابداعی او که به فضاهای هیلبرت مشهورند راه را برای بنیانگذاری آنالیز تابعی گشود.

در سال ۱۹۰۰ در کنگره بین‌المللی ریاضیات، قرن تازه را با مطرح کردن فهرست مشهور ۲۳ مسئله‌ای خود، افتتاح کرد. مسائلی که از آن زمان تاکنون ریاضیدانان را به خود مشغول کرده، مبلغ عظیمی از آثار مهم هشتاد سال گذشته را بوجود آورده‌اند.

بنا به دلایل فوق، هیلبرت اغلب به عنوان ریاضیدانی مطلقاً محض شناخته می‌شود، اما وی رئیس سمینار فیزیک اتمی مشهور گوتینگن نیز بود، که تاثیر عظیمی بر توسعه نظریه کوانتوم داشت.
مرد=زن

جداسازی‌های جنسیتی توهین به انسانیت است
     
  
زن

 
آندره ژيد
نويسنده فرانسوي ( 1869- 1951)

آندره پل ژيد در سال ۱۸۶۹ به دنيا آمد و از نظر ذهنيت و روحيه به آينده تعلق داشت؛ وي « زمان متغير» را فعالانه تجربه مي كرد و در تلاش براي ساختن آينده بود .ژيد از ريشه مذهبي دوگانه اي برخوردار بود : پدرش پروتستان و مادرش كاتوليكي بسيار ديندارتر و جزمي تر از شوهرش بود. پدر آندره به فاصله كمي پس از تولد او درگذشت.
وي در كنار دو بانوي سختگير مذهبي (مادر و مادربزرگش) رشد كرد و البته راه و روش زنانه را هم آموخت .حساس بودنش موجب شد كه احساس جنسي تند و تيزي پيدا كند. به استمنا پناه برد، اما نتوانست آن را ترك كند و از احساس گناه رنج مي برد.
« تا بيست و سه سالگي از هرگونه ارتباط جنسي بركنار بودم و رنج مي بردم . چنان آشفته و پريشان بودم كه همه جا مي گشتم تا بلكه لبي پيدا كنم و لبانم را بر آن بچسبانم ».
در اين شرايط ، براي منحرف كردن تب و تاب جنسي اش، به نوشتن روي آورد و اولين كتاب خود را با نام « يادداشتهاي آندره والتر» در بيست و دو سالگي منتشر كرد؛ اين كتاب، داستان جواني را باز مي گويد كه در نهايت، خود آندره ژيد است.
در سال ۱۸۹۱ كه به الجزيره سفر كرد، براي اولين بار با فاحشه اي خوابيد .چهار سال بعد در افريقا ، باز هم با اسكار وايلد ديدار كرد و تحت تاثير او دل به دريا زد و به همجنس گرايي تن در داد .
با اين وجود، به هنگام بازگشت به فرانسه در سال 1895 با دختر عموي خود ، «مادلن روندو» ازدواج كرد. آندره ژيد اين زن را « ام » (مخفف اميلين) مي ناميد، و او را بيشتر به سبب شخصيت والايش دوست مي داشت تا زيبايي اش. وي هرگز با اين زن همبستر نشد.
زماني كه همسرش محروميت جنسي خود را با اعتقادات شديد كاتوليكي تسلي مي بخشيد، آندره ايمان مذهبي خود را به تدريج از دست مي داد. ژيد در دفتر خاطرات محرمانه خود، دو تعريف و يك اعتراف را يادداشت مي كند :
« من به كسي مي گويم «بچه باز» كه همانطور كه از خود كلمه بر مي آيد، عاشق پسرهاي جوان باشد و به كسي مي گويم «همجنس گرا» كه به مردان بالغ گرايش دارد...».
«... بچه بازها كه من هم يكي از آنان هستم ، بسيار نادرند، ولي همجنس گراها بسيار بيشتر از آنند كه من فكر مي كردم. اينكه اين عشقها چگونه به وجود مي آيند، و اين روابط چگونه شكل مي گيرند، براي من كافي نيست تا بتوانم بگويم امري طبيعي است. من عقيده دارم كه خوب است، چون هركدام از دو انسان درگير اين رابطه، با چنين كاري در درون خود، احساس تعالي، اعتماد و رضايت خاطر مي كند… ».
ژيد مانند بسياري از افراد، براي توجيه اميال خويش در برابر محرمات مذهبي ، فلسفه اي بنياد نهاد. وي در سال ۱۸۹۷ در كتاب مائده هاي زميني، به دفاع پرشوري از « لذت و ... » پرداخت .او در اين كتاب چنين استدلال مي كند كه تمام اميال طبيعي، سودمند بوده و مايه تندرستي است، و بدون اين اميال، زندگي لطف خود را از دست مي دهد .
« وقتي از عملي لذت مي برم ، براي من دليل خوبي است كه آن عمل را انجام بدهم. بنابراين لذتي را كه موجب شادي، سرور جان و اميال عاشقانه ات مي شود، مادامي كه لبانت براي بوسيدن هنوز شيرين است، سيراب كن!»
چنان زندگي كن كه « زندگيت بدون ترس از نتايج محرماتي كه اخلاقيات رسمي بر تو تحميل مي كند ، پذيراي هر رويدادي باشد ».
اما ژيد خطر افراط كاري را به خواننده كتاب خود هشدار مي دهد و در آخر، از او مي خواهد كه :
« كتاب مرا به دور بينداز، مگذار متقاعدت كند ! گمان مبر كه حقيقت تو را كس ديگري مي تواند برايت پيدا كند ...به خود بگو كه اين كتاب هم چيزي نيست، مگر يكي از هزاران شيوه رويارويي با زندگي. تو راه خويش را بجوي! »
ژيد براي سالها بت «پيشروها» بود و محافظه كاران او را «منحرف كننده جوانان» مي دانستند. اما او پاسخ ميداد ؛ سقراط نيز (كه اكنون يكي از خدايان اين محافظه كاران محسوب مي شود)، از چنين تهمت هايي به دور نبوده است.
در سال ۱۹۴۷ و زماني كه ژيد هفتاد و هشت ساله بود، آكادمي سوئد جايزه ادبيات نوبل را به او اهدا كرد. وي مي نويسد :
« بزرگترين الهه تقدير پيوسته در گوشم زمزمه مي كند كه ديگر چيز زيادي از عمرت باقي نمانده است».
تا زمان مرگش (۱۹ فوريه ۱۹۵۱)، بحث و جدل هاي فراواني پيرامون شخصيت و نفوذ او در جريان بود و « سيل انتقاد» از چپ و راست ، كمونيستها و كاتوليكها، تا لب گور او را دنبال مي كرد. فرانسه هنوز نميداند كه آيا اين مرد همان شيطان بود كه براي دگرگون كردن «اخلاقيات» جسميت يافته بود، يا اينكه بزرگترين نثرنويس فرانسه پس از آناتول فرانس بود؟
او هنرمند بزرگي بود ، اما تنها كساني مي توانند او را دوست بدارند كه در مشكلات، آزارها و رنجهايي كه مي برد، سهيم باشند.
(W)

...! (برداشت آزاد)
     
  
زن

 
ارشمیدس
رياضيدان يوناني ( 212 – 287ق.م )


ارشمیدس دانشمند و ریاضیدان یونانی در سال 212 قبل از میلاد، در شهر سیراکوز یونان چشم به جهان گشود و در جوانی برای آموختن دانش به اسکندریه رفت. وي بیشتر دوران زندگی خود را در زادگاهش گذرانید و با فرمانروای این شهر، رابطه دوستی نزدیک داشت.
در اینجا سخن از معروفترین استحمامی است که یک انسان در تاریخ بشریت انجام داده است. در داستانها چنین آمده که بیش از 2000 سال پیش در شهر سیراکوز، پایتخت ایالت یونانی سیسیل آن زمان، ارشمیدس ریاضیدان و مشاور دربار پادشاه یمرون، یکی از معروفترین اکتشافات خود را در خزینه حمام انجام داده است. روزی در حمام عمومی، پايش را داخل خزینه نهاد و در آن نشست. در حین انجام این کار، بالا آمدن آب خزینه را مشاهده نمود و ناگهان فکری به مغزش خطور کرد. او بلافاصله لنگی را به دور خود پیچید و با این شکل و شمایل به سمت خانه روانه شد و مرتب فریاد می زد، یافتم، یافتم. او چه چیزی را یافته بود؟ پادشاه به او ماموریت داده بود كه راز جواهر ساز خیانتکار دربار را کشف و او را رسوا کند. شاه هیرون بر کار جواهر ساز شک کرده بود و چنین می پنداشت که بخشی از طلای تاج شاهی را برای خود برداشته و باقی آن را با فلز نقره که بسیار ارزانتر بود، مخلوط کرده و تاج را ساخته است. هر چند ارشمیدس می دانست که فلزات گوناگون وزن مخصوص متفاوت دارند، ولی تا آن لحظه این طور فکر می کرد که مجبور است تاج شاهی را ذوب كرده، آنرا به صورت شمش طلا قالب ریزی کند تا بتواند وزن آن را با شمش طلای نابی به همان اندازه مقایسه کند؛ اما در این روش، تاج شاهی از بین می رفت، پس او به دنبال راه ديگري بود. در خزینه حمام مشاهده نمود كه آب خزینه بالاتر آمده و بلافاصله تشخیص داد که بدن او میزان معینی از آب را در خزینه حمام پس زده و جا به جا کرده است.
وي با عجله و سراسیمه به خانه بازگشت و شروع به آزمایش عملی این یافته کرد. او چنین اندیشید که اجسام هم اندازه، مقدار آب یکسانی را جا به جا می کنند، ولی اگر از نظر وزنی به موضوع نگاه کنیم، یک شمش نیم کیلویی طلا کوچکتر از یک شمش نقره به همان وزن است( طلا تقریباٌ‌ دو برابر نقره وزن دارد). بنابراین، باید مقدار کمتری آب را جا به جا کند. این فرضیه ارشمیدس بود و آزمایشهای او این فرضیه را اثبات کرد. او برای این کار نیاز به یک ظرف آب و سه وزنه با وزنهای مساوی داشت که این سه وزنه عبارت بودند از: تاج شاهی، هم وزن آن طلای ناب و دوباره هم وزن آن نقره ناب. او در آزمایش خود، تشخیص داد که تاج شاهی میزان بیشتری آب را نسبت به شمش طلای هم وزنش پس می راند، ولی این میزان آب کمتر از میزان آبی است که شمش نقره هم وزن آن را جا به جا می کند. به این ترتیب، ثابت شد که تاج شاهی از طلای ناب و خالص ساخته نشده، بلکه جواهر ساز متقلب و خیانتکار آن را از مخلوطی از طلا و نقره ساخته است و به این ترتیب، ارشمیدس یکی از چشمگیرترین رازهای طبیعت را کشف کرد و آن هم اینکه، می توان وزن اجسام سخت را به وسيله مقدار آبی که جا به جا می کنند، اندازه گیری کرد. این قانون« وزن مخصوص» را اصل ارشمیدس می نامند که امروزه به آن چگالی هم می گویند. حتی امروز با گذشت 23 قرن از آن زمان، بسیاری از دانشمندان در محاسبات خود متکی به این اصل هستند.
به هر حال، ارشمیدس در رشته ریاضیات از ظرفیت هوشی بسیار بالا و چشمگیری برخوردار بود. وي توانست سطح و حجم اجسامي مانند کره، استوانه و مخروط را حساب کند و روش نوینی را برای اندازه گیری در دانش ریاضی پدید آورد. بدست آوردن عدد نیز از کارهای گرانقدر وی مي باشد. او کتابهایی درباره خصوصیات و روش های اندازه گیری اشکال هندسی و حجم آنها از قبیل مخروط ، منحنی حلزونی و خط مارپیچ، سهمی، سطح کره «ماده غذایی» و استوانه نوشت. علاوه بر آن، قوانینی درباره سطح شیب دار، پیچ اهرم و مرکز ثقل کشف کرد.
ارشمیدس در مورد خودش گفته ای دارد که با وجود گذشت قرنها جاودان مانده است. وي بيان مي دارد : « نقطه اتکایی به من بدهید، من زمین را از جا بلند خواهم کرد». عین همین مطلب، به صورت دیگری در متون ادبی زبان یونانی از قول ارشمیدس نقل شده است؛ اما مفهوم در هر دو صورت یکی است. ارشمیدس همچون عقاب، گوشه گیر و منزوی بود. در جوانی به مصر مسافرت کرد و مدتی در شهر اسکندریه به تحصیل پرداخت و در این شهر دو دوست قدیمی یافت. یکی از آنها « کونون» ( این شخص ریاضیدان قابلی بود که چه از لحاظ فکری و چه به لحاظ شخصيت، احترام بسیاري برای ارشميدس قائل بود) و دیگری « اراتوستن» که گرچه ریاضیدان لایقی بود، اما مردی سطحی به شمار می رفت که برای خویش احترام خارق العاده ای قائل بود.
ارشمیدس با کونون ارتباط و مکاتبه دائمی داشت و قسمت مهمي از آثار خویش را در این نامه ها با او در میان گذاشت. با درگذشت كونون، ارشمیدس با شاگردان وي مکاتبه می کرد.
یکی از روشهای نوین ارشمیدس در ریاضیات، به دست آوردن عدد بود. وی برای محاسبه عدد پی، یعنی نسبت محیط دایره به قطر آن، روشی را ارائه داد و ثابت کرد که عدد محصور مابین 7/1 3 و 71/10 3 است. گذشته از آن، روشهای مختلف او برای تعیین جذر تقریبی اعداد نشان مي دهد که وی قبل از ریاضی دانان هندی، با کسرهای متصل یا مداوم و متناوب آشنایی داشته است. وي در حساب، روش غیر عملی و چند عملی یونانیان را - که برای نمایش اعداد از علائم متفاوت استفاده می کردند- کنار گذاشت و دستگاه شمارشی را اختراع کرد که نوشتن و خواندن هر عدد بزرگی را امكان پذير مي ساخت.
دانش تعادل مایعات بوسیله ارشمیدس کشف شد و او توانست قوانین آنرا برای تعیین وضع تعادل اجسام غوطه ور به کار برد. همچنین برای اولین بار، برخی از اصول مکانیک را به وضوح بیان کرد و قوانین اهرم را کشف نمود.
در سال 1906 ج.ل. هایبرگ مورخ، دانشمند و متخصص تاریخ ریاضیات یونانی در شهر قسطنطنیه موفق به کشف مدرک با ارزشی شد. این مدرک کتابی است به نام قضایای مکانیک و روش آنها که ارشمیدس برای دوست خود اراتوستن فرستاده بود. موضوع این کتاب، مقایسه حجم یا سطح نامعلوم شکلی با حجم و سطوح معلوم اشکال دیگر است که بوسیله آن، ارشمیدس موفق به تعیین نتیجه مطلوب می شد. این روش یکی از عناوین افتخار ارشمیدس است که ما را مجاز می دارد تا او را انديشمندي متجدد و امروزی بدانیم، زیرا وی همه چیز و هر چیزی را که استفاده از آن به نحوی ممکن بود، به کار می برد تا بتواند به مسائلی که ذهن او را مشغول می داشتند، حمله ور گردد. دومین نکته ای که ما را مجاز می دارد تا عنوان متجدد را به ارشمیدس بدهیم، روشهای محاسبه اوست. وی دو هزار سال قبل از اسحاق نیوتن و لایب نیتس موفق به اختراع «حساب انتگرال» شد و حتی در حل یکی از مسائل خویش نکته ای را به کار برد که بر مبناي آن، می توان او را از پیشقدمان حساب دیفرانسیل دانست.
زندگی ارشمیدس- همچون زندگی هر ریاضیدان دیگری که تامین کامل داشته باشد و بتواند همه ممکنات هوش و نبوغ خود را به مرحله اجرا درآورد- با آرامش کامل می گذشت. در سال 287 قبل از میلاد كه رومیان شهر سیراکوز را به تصرف خود درآوردند، سردار رومی مارسلوس دستور داد که هیچ یک از سپاهیانش حق اذیت و آزار، توهین و ضرب و جرح این دانشمند و متفکر مشهور و بزرگ را ندارند. با این وجود، ارشمیدس قربانی غلبه رومیان بر شهر سیراکوز شد. او به وسیله یک سرباز مست رومی به قتل رسید و این در حالی بود که در میدان بازار شهر در حال اندیشیدن به یک مسئله ریاضی بود. می گویند آخرین کلمات او این بود : دایره های مرا خراب نکن. به این ترتیب، زندگی ارشمیدس بزرگترین دانشمند تمام دوران ها خاتمه پذیرفت. این ریاضیدان بی دفاع 75 ساله، در 287 قبل از میلاد درگذشت.
(W)

...! (برداشت آزاد)
     
  
زن

 
الكساندر پوپ
شاعر و نويسنده انگليسي ( 1688- 1744 )


الکساندر پوپ» در ماه می 1688 میلادی در «لندن» دیده به جهان گشود. پدرش که یک کاتولیک کلیسای رم و تاجر پارچه بود، نام خود را بر وی گذاشت. «ادیث پوپ» مادر الکساندر، تنها فرزند خود را در سن 44 سالگی به ‌دنیا آورد. «ادیث» از خانواده‌ای سرشناس در «یورکشایر» انگلیس بود که اعضای آن به دو شاخه کاتولیک و پروتستان تقسیم شده ‌بودند. «پوپ» اولین سالهاي زندگی خود را در نزدیکی جنگل «ویندسور» گذراند؛ او از این دوران به عنوان عصر طلایی یاد می‌کند :
«ویندسور، جنگلها و پناهگاههاي سرسبزت که گاه محل اقامت شاهان و گاه مکان الهه‌‌گان است، شعرهای مرا به خود می‌خوانند. دختران جنگل، حاضر شوید! قفل از چشمه‌هایتان برگیرید و تمام سایه‌هایتان را بگسترانید».
«الکساندر پوپ»، شاعر، منتقد، نویسنده، طنزپرداز و یکی از پرآوازه‌ترین روشنفکران قرن 18 میلادی است. او نخستین اثر خود را در سن 12 سالگی خلق کرد، اما اولین اثر موفق این نابغه قرن 18، در سال 1711، یعنی در سن 23 سالگی با نام «جستاری در نقد» منتشر شد و مورد توجه همگان قرار گرفت. حکایتهای زندگی پوپ، ارزش جمع‌آوری را در زمان حیاتش داشته ‌است. «ژوزف اسپنس»، شاعر، منتقد و گردآورنده زندگینامه «الکساندر پوپ» چنین می‌گوید :
«پوپ در کودکی پسر بسیار خوش رفتاری بود و شیرینی ویژه‌ای در چهره‌اش به چشم می‌خورد».
پدر «پوپ» فرزند کشیشی انگلستانی بود که گرویدنش به فرقه کاتولیک، دشواريهاي بسیاری را برای خانواده‌اش به ‌وجود آورد. پروتستانها در قرن 17 میلادی، قدرت را در انگلیس در دست داشتند و هیچ گونه امتیازی برای کاتولیکها قايل نمی‌شدند و آنها را از حضور در دانشگاهها و استخدام در شغلهای دولتی و عمومی در انگلستان محروم کرده‌ بودند. بنابراین، «پوپ» دوره‌های تحصیلی خود را با فراز و نشیب فراوانی گذرانده و گاهی نیز دچار تغییرهای اجباری می‌شد. او خواندن و نوشتن را در خانه و از عمه‌اش آموخت و بعدها زبان لاتین و یونانی را از کشیشی محلی و دانش شعر فرانسه و ایتالیا را در نوجوانی فرا گرفت. «الکساندر» مدتي نيز در مدرسه‌های مخفی کاتولیكها در انگلستان درس می‌خواند. او بيشتر وقت خود را صرف مطالعه كتابهايي مي كرد که در کتابخانه پدرش بود و کاری جز خواندن و نوشتن نداشت. وي در دوران مدرسه نمایشنامه اي نوشت که بر پایه دیالوگ شخصیتهاي نمایشنامه «ایلیاد» تنظیم شده ‌بود.
مهاجرت خانواده «پوپ» به منطقه «بینفیلد» در «ویندسورفورست» در سال 1700میلادی با گرفتار شدن «الکساندر» به بيماري سل همزمان شد. او از سردردهای مزمن رنج می‌برد و پشت ‌گوژش نیز مورد تمسخر منتقدان ادبی بود. برخی از بدخواهان «پوپ»، او را با لقب «وزغ گوژپشت» می‌خواندند. این شاعر انگلیسی، قامتی در حدود 135 سانتیمتر داشت و به ناچار برای جبران گوژی ‌پشتش، نیم تنه كلفتي بر تن می‌کرد.
«مقاله‌ای درباره نقد» (An Essay on Criticism)، نخستین اثر ماندگار پوپ پس از مهاجرت به لندن است؛ این مقاله مبتني بر نظريه هاي «نئوکلاسیک» بود و ذوق نویسنده را در درک نظم طبیعت نشان می‌داد. وي درباره طبيعت مي گويد :
«طبیعت خوب و حس خوب باید برای همیشه در کنار یكديگر باشند؛ انسان برای خطا آفريده شده و مقام خدایی برای بخشش است».
«پوپ» دوستاني «ضد کاتولیک» (anti-Catholic Whig) داشت، اما در سال 1713 به گروه Tories تمایل پیدا کرد و عضو باشگاه ((Scriblerus شد. «جاناتان سویفت»، «گی»، «کنگریو» و «رابرت هارلی» از دوستان «پوپ» در حلقه گروه Tory بودند.
«پوپ» در سال 1712 نسخه ابتدایی (THE RAPR OF THE LOCK) را منتشر کرد که طنز زیبایی از جنگ بین دو جنسیت زن و مرد، زندگی خصوصی یک زن با لوازم آرایشی، لباسها، انجیلها و نامه‌های عاشقانه‌ اوست. این اثر که در سال 1714 کاملتر شد، روایتي از داستان حقيقي درگیری دو خانواده از بين آشنایان «الکساندر پوپ» بود. وي در اين كتاب، جهان اجتماعی امروز و درگیریهای جامعه مرفه را به بوته نقد می‌کشد و شاید، لزوم ایجاد تحولی را پیشنهاد می‌کند.
او همواره از شاعرانی همچون Horace) ) و (Vergilius) به نیکی یاد کرده، در سرودن بیتهاي هم قافیه و حماسی‌اش از آنها الگوبرداری می‌کرد. پوپ نمايشنامه «ایلیاد و اودیسه» را به زبان انگلیسی برگرداند كه از مهمترين آثار او به ‌شمار مي رود.
موفقیت برگردانهای پوپ به او امکان داد تا از فشار ضد کاتولیکی طرفداران «جیمز دوم» در انگلستان گریخته و به منطقه (Twickenham) نقل مکان کند. او پس از مرگ پدرش در سال 1717 و همچنین مرگ مادرش در سال 1733، همچنان کاتولیک باقی ماند.
از نکته‌های خواندنی در زندگی این شاعر انگلیسی می‌توان به فراگیری باغبانی و محوطه‌سازی در منطقه Twickenham اشاره کرد. او در آخرین سالهای عمرش، سرداب زیبایی را در مجرایی ساخت که آبنمای منزلش را به باغچه حیات پشتی‌اش وصل می‌کرد. دیوار سرداب از قطعه‌های صدف و آینه پوشیده شده بود. ویلای «پوپ» که در 15 مایلی شهر لندن قرار داشت، نویسندگانی مانند «سویفت»را که از کمک «پوپ» در انتشار«سفرهای گالیور» (Gulliver's Travels ) بهره برده ‌بودند، شیفته خود می‌ ساخت.
«الکساندر» به همسایه‌اش خانم «مری ورتلی مونتاگو» علاقه داشت، اما با سرد شدن احساسش نسبت به این بانوی انگلیسی، رابطه نزدیکی را با «مارتا بلانت» آغاز کرد که تا آخر عمرش ادامه یافت. الکساندر، «مارتا» و خواهرش را از سال 1711 می‌شناخت.
«پوپ» در اثر خود با نام «آزمايشهاي اخلاقي» MORAL ESSAYS)) که در سال 1731 منتشر شد، رفتار را از شخصیت متفاوت دانست و گفت :
«همیشه کردار معرف انسان نیست؛ هر آنکه نکو کند، نکوکار نیست».
پوپ در زمان خودش به دليل طنزهای هوشمندانه‌ای که می‌نوشت و مشاجره‌هایي که با دیگر نویسندگان انگلیسي داشت، مشهور بود. زماني كه نوشته‌هایش درباره «ویلیام شکسپیر»- مشهورترین شاعر و نویسنده جهان - مخالفت و انتقاد دیگر نویسندگان را برانگيخت، با انتشار اثري به نام ((THE DUNCIAD در مقام پاسخ برآمد. این اثر تلخ زبان که در سال 1742 گسترده‌تر شد، نویسندگان، دانشمندان و منتقدان مخالف آرای «پوپ» را به باد تمسخر می‌گرفت.
سرانجام فرشته مرگ فرود آمد و‌ «الکساندر پوپ» نیز پس از 56 سال زندگی، در تاریخ 30 ماه می 1744 میلادی درگذشت و تمام املاکش را برای «مارتا بلونت» به ارث گذاشت. با رشد تدریجی «روماتیسیم» در انگلستان، سبک شعری «پوپ» جای خود را به آثار شاعران نو داد و همانند خالقش به تاریخ ادبیات پیوست. تا دهه 1930 میلادی، هيچ گونه اقدام جدی برای احیای آثار «الکساندر پوپ» صورت نگرفت.
(W)

...! (برداشت آزاد)
     
  
زن

 
الكساندر گراهام بل
مخترع اسكاتلندي ( 1847- 1918)



«الكساندر گراهام بل» در ۳ مارس ۱۸۴۷ (25 آوريل سال 1847)، در شهر «ادينبورو» اسكاتلند متولد شد. وي بيش از چندسال به مدرسه نرفت، اما با همت خود و تلاش خانواده اش، هم در دوران ابتدايي و هم در دوران متوسطه، شاگرد ممتازي بود. او تحصيلات دانشگاهي نداشت و از آنجا كه پدرش «ملويل بل»، متخصص فيزيولوژي صدا، اصلاح گفتار و آموزش به ناشنوايان بود، از همان دوران كودكي به شغل پدر علاقه پيدا كرد و تصميم گرفت از اين راه امرار معاش كند.
در سال 1871 ميلادي (1250 هـ.ش)، الكساندر گراهام بل كه در آن هنگام 24 ساله بود، برادر خود را به خاطر بيماري سل از دست داد و خود از بيماري جان سالم به در برد. وي در همان سال به همراه پدر و مادرش راهي شهر «انتاريو» كانادا شد‌ و در آنجا با كمال آسايش، دوران نقاهت خود را سپري كرد.
الكساندر نامه‌اي از خانم «سارا فولر»،‌ مدير آموزشگاه ناشنوايان «بوستن»، دريافت كرد كه در آن، از او خواسته شده بود تا شغل معلمي را در آن آموزشگاه بپذيرد. از اين رو راهي ايالات متحده شد و با پذيرفتن اين پيشنهاد، هر روز به كلاس درس مي رفت و آنچه كه از پدر خود براي آموزش ناشنوايان يادگرفته بود، تدريس مي كرد. او در پايان روز، آزمايش ارتعاش را با دياپازنهاي[*] خود از سر مي گرفت. الكساندر بر اين باور بود كه مساله ارتعاش، موارد ناشناخته زيادي در خود دارد. او در اين زمينه به مطالعه يكي از كتابهاي مشهور «هلموتز»، فيزيكدان نامي آلماني،‌ با نام «تئوري وظايف اعضاء مبني بر مطالعه احساسات شنوايي» پرداخت و در همين زمان، يعني در دهه هفتاد، در كارگاه برق «چارلز ويليامز» - كه مرجع بسياري از مخترعان بود - با «تامس واتسون» آشنا شد.
بل در زمينه بهتر كار كردن دياپازنها و فرستادن چند پيام در آن واحد با يك رشته سيم با واتسون صحبت كرد و براي ساخت اين دستگاه، از او درخواست كمك كرد. از آن پس، الكساندر و واتسون آزمايشهاي مختلفي را در مورد تلگراف هارمونيك انجام دادند.
آنها در مقابل هم، هريك در سويي از اتاق ايستاده بودند و سيم درازي، دو دستگاه را بهم وصل مي كرد. الكساندر گاهي يك دياپازن را به گوشش مي چسباند، سپس آن را بر مي داشت و كمي تنظيم مي كرد و آزمايش را از سر مي گرفت. آنها به درستي نظريه خود آگاه بودند، اما روش اجراي آن را نمي دانستند. در ابتدا نت ها را به دقت هماهنگ كرده و با سيم مي فرستادند، اما آنها را به شكل درهم دريافت مي كردند. بل پس از آزمايشهاي زياد، نااميد شد و در همين زمان به فكر توليد و ساخت تلفن افتاد. وي طرح خود را براي واتسون توضيح داد و پس از مشورت با او به اين نتيجه رسيد كه ساخت تلفن به هزينه زيادي احتياج دارد و از توانايي مالي آنها به دور است. چند روز بعد، الكساندر به ديدن آقاي «هبرد» و آقاي «ساندرز» - كه هر دو آنها از سرمايه داران بوستن بودند – رفت و از آنها خواست كه از چنين طرحي حمايت به عمل آورند. آنها استقبال چنداني از اين طرح نكردند و به او پيشنهاد دادند كه مشخصات تلگراف خود را به واشنگتن ببرد و آن را در اداره اختراعات ايالات متحده به ثبت برساند. از اين رو، بل رهسپار واشنگتن شد و اختراع خود را ثبت كرد.
از آن به بعد، الكساندر هفته‌اي يك شب با واگن اسبي به خانه «هبرد» مي رفت. «ميبل» دختر آقاي هبرد، لال بود و پدرش از الكساندر خواست تا با روش خود با او سخن بگويد و سخن گفتن را به او ياد بدهد. با گذشت چند هفته، ديگر نيازي به آموزش نبود، زيرا ميبل به خوبي سخن مي گفت. با وجود اين، الكساندر هر هفته به خانه هبرد مي رفت و به ميبل قول داد كه با او ازدواج بكند.
اين دو همكار، دياپازن را براي كار خود ناكافي دانستند. از اين رو تصميم گرفتند تا به جاي آن از ني فولادين ارگ استفاده كنند. با اين كار، آنها توانستند صوت را انتقال دهند و به اين ترتيب، امتياز ساخت اولين تلفن در 7 مارس 1876 (6 اسفند 1876 هـ.ش) به الكساندر داده شد.
در 24 ژوئن 1876 (3 تير 1876)، بل به نمايشگاه صدساله صنايع گام نهاد. در اين نمايشگاه كه در «فيد مونت پارك» فيلادلفيا برگزار شد و امپراطور برزيل هم در آن حضور داشت، الكساندر برنده جايزه ويژه شد.
بل به معرفي اختراع خود در اين زمينه پرداخت و در تالارهاي زيادي سخنراني كرد. در همين هنگام، آقاي هبرد اقدام به سرمايه‌گذاري براي ساخت تلفن كرد و با رضايت او، الكساندر و ميبل در 11 ژوئيه 1877 (21 خرداد 1256) با يكديگر ازدواج كردند. بل به همراه ميبل روانه انگلستان شد و در خانه‌اي كه اجاره كرده بود، مشغول پذيرايي از ميهماناني شد كه هركدام جوياي آشنايي با تلفن بودند. او در انگلستان حتي در حضور ملكه هم روش كار تلفن را شرح داد.
بل و همسرش در اكتبر 1878( آبان 1257)، روانه امريكا شدند ‌و بل به محض رسيدن به آمريكا به «بوستون» رفت تا به دفاع از امتياز تلفن - كه شركت «دسترن يونيون» مدعي آن شده بود - بپردازد. او از اين دادگاه سربلند بيرون آمد و در همان سال، آقاي «هبرد» و «واتسون»، اولين آگهي را چاپ كردند كه تاثير شگفت‌انگيزي در مردم به جا گذاشت.
در سال 1915، يك خط تلفن سراسري در خاك آمريكا ايجاد شد و به دنبال آن، رئيس جمهور آمريكا از كاخ سفيد در واشنگتن با فرماندار كاليفرنيا ارتباط برقرار كرد. در همين هنگام، بل در نيويورك پشت ميزي نشسته بود و با واتسون كه در كاليفرنيا بود، درباره روزهاي اوليه اختراع صبحت مي كرد.
الكساندر گراهام بل در ۲ اوت سال ۱۹۲۲ ( 24 آوريل سال 1918 ) در نيويورك، ديده از جهان فروبست.
(W)

...! (برداشت آزاد)
     
  
زن

 
بنجامين فرانكلين
دانشمند و سياستمدار امريكايي ( 1706- 1790)



بنيامين فرانكلين يك ديپلمات، سياستمدار، دانشمند و صاحب چاپخانه بود. او عدسيهاي دوكانوني و فر خوراك پز را اختراع كرد و آزمايشاتي در رابطه با الكتريسيته انجام داد. فرانكلين در سال 1706 در بوستون، ماساچوست متولد شد. او هوش و استعدادش را در خواندن و نوشتن به زودي نشان داد. در سن ده سالگي مدرسه را ترك كرد تا حرفه پدرش يعني ساختن شمع را ياد بگيرد. بنيامين جوان از اين كار متنفر بود و يك سال بعد، در مغازه برادرش جيمز شروع به كار چاپ كرد. بعد از 5 سال، مغازه برادرش را ترك كرد و به نيويورك رفت تا كاري پيدا كند، اما موفق نشد و به فيلادلفيا- كه در آن زمان شهر بزرگتري بود- رفت. فرانكلين به عنوان يك چاپگر بسيار موفق بود .ثروت به او فرصت داد تا روي اختراعات و علاقه مندي هايش كار كند. زماني كه فهميد اجاقهاي معمولي كارآمدي چنداني ندارند، اجاق فرانكلين را براي استفاده بهتر از حرارت طراحي كرد. اجاق فرانكلين هواي سرد را گرفته، گرم مي كرد و سپس هواي گرم شده را به چرخش درمي آورد.
اين اجاق در امريكا و اروپا بسيار رواج يافت. در آن زمان، الكتريسيته به تازگي در اروپا كشف شده بود. از اين رو، فرانكلين به شدت جلب آن شد و شش سال از زندگي خود را صرف تلاش براي توليد الكتريسيته كرد. فرانكلين بر روي اين ايده كه بارهاي الكتريكي سبب توليد رعد و برق مي شوند، متمركز شد. وي پيشنهاد كرد كه از ميله هاي برقگير رعد و برق براي دور كردن الكتريسيته از ساختمانها استفاده كنند تا از سوختن آنها جلوگيري شود. او با بستن يك كليد آهني به دنباله يك كايت در طوفان، موفق به شناسايي بارهاي الكتريكي شد. اين رعد و برق، همان الكتريسيته بود. بنيامين فرانكلين سالهاي آخر عمرش را صرف بررسي و مطالعه بر روي كلونيها و توليد آن براي ايالات متحده كرد. وي در سال 1790 در كشوري كه در شكل گيري و پيشرفت او نقش مهمي داشت، درگذشت.
«بنيامين فرانكلين» در هفت سالگي مرتكب اشتباهي شد كه در هفتاد سالگي نيز آن را بخاطر داشت. پسر هفت ساله اي بود كه عاشق بيقرار يك سوت شد و بقدري تحريك شده بود كه بي مطالعه و بدون اينكه قيمتش را جويا شود، تمام پول هاي خود را روي پيشخوان مغازه ريخت و سوت را برداشته، خوشحال از دكان خارج شد. هفتاد سال بعد، در نامه اي به يكي از دوستانش نوشت: « آن روز بقدري خوشحال بودم كه نمي توان حدي برايش متصور شد». اهل خانه از صداي سوت او، انگشت ها را در گوش كرده بودند، اما موقعي كه خواهر و برادرش متوجه شدند كه خيلي بيشتر از قيمت حقيقي سوت را پرداخته است، او را مسخره كردند؛ بطوريكه اوقاتش تلخ شد و به گريه افتاد.
سالها بعد، حتي زمانيكه فرانكلين يك شخصيت برجسته جهاني و سفير كبير امريكا در پاريس بود، هنوز اين موضوع را به ياد داشت و فراموش نكرده بود كه خيلي بيشتر از قيمت واقعي براي آن سوت داده و بيش از لذتي كه برايش داشت، بعداً پشيمان شده بود. اين ماجرا براي او درس بسيار خوبي بود و خودش هميشه مي گفت : « چون بزرگ شدم و قدم در اجتماع نهادم، با مشاهده اعمال ديگران دريافتم كه در طول روز با عده زيادي روبرو مي شوم كه خيلي بيشتر از ارزش واقعي براي اين قبيل سوت ها مي پردازند. بطور خلاصه، به عقيده من قسمت عمده بدبختي هاي بشر ناشي از اين است كه ارزش چيزها را به خطا تخمين زده و براي بعضي از آنها، بهايي بيش از ارزش واقعي شان مي پردازد».
(W)

...! (برداشت آزاد)
     
  
زن

 
ایمانوئل کانت
فيلسوف آلماني ( 1724- 1804 )



«ايمانوئل كانت» که پس از ارسطو بزرگترین فیلسوف غربی به شمار مي رود، در سال 1724 در «کونیگسبرگ» آلمان متولد شد. وی چهارمین فرزند از نه فرزند یک خانواده تهیدست بود و والدین او به دین مسیح ايمان داشتند.
ایمانوئل در سن هشت سالگي به مدرسه دینی «کونیگسبرگ» فرستاده شد. در آن مدرسه، انضباط شدیدی حاکم و معلمان بسیار سختگیر بودند. به هر حال ایمانوئل توانست مدرسه را به پایان رسانده و به دانشگاه «کونیگسبرگ» وارد شود. وي پس از شش سال از آن دانشگاه نیز فارغ التحصیل گردید، اما چون نتوانست یک شغل دانشگاهی پيدا كند، ناگزیر به عنوان معلم سرخانه مشغول به کار شد.
ايمانوئل در سن سی و یک سالگی، شغلی در دانشگاه بدست آورد. این شغل فاقد حقوق و دستمزد بود، اما به وی اجازه می داد كه سخنرانی های عمومی برگزار کند و در آمد ناچیزی از راه آموزش خصوصی دانشجویان بدست آورد. او در اين دوران، آثاری در زمینه دینامیک و ریاضیات منتشر کرد.
بتدریج، موقعیت علمی و اجتماعی كانت بهبود پيدا كرد و حتی چندین بار از سوی دانشگاههای دیگر براي امر تدریس دعوت شد، اما پیشنهادشان را رد کرد. وی در خانه خود به تدریس ریاضیات و فیزیک می پرداخت و در سن سی و یک سالگی، رساله ای درباره «منشا کیهان» منتشر ساخت که برای اولین بار، صورتبندی فرضیه سحاب ستاره ای در آن مطرح شده بود.
سرانجام پس از سالها انتظار، کانت مقام استادی رشته فلسفه را در دانشگاه «کونیگسبرگ» به دست آورد. از این پس، او تمام عمر خود را وقف فلسفه نمود. وی در کلاسهایش با دقت هر چه تمامتر و به شیوه ای جديد، فلسفه را مورد بررسی و نقد قرار می داد؛ به گونه اي که پس از مدتی، دانشجویان بسیاری پیدا کرد که همیشه در کلاسهایش حاضر بودند و از سخناني که می گفت، یادداشت بر می داشتند.
کانت در زندگی خود، نظمی استثنایی داشت. او هر کاري را در ساعت مخصوص به خود انجام می داد و ذره ای از آن سرپيچي نمی کرد. بین مردم شهرش این جمله رایج بود که :
«می توانید ساعت خود را با کارهای کانت تنظیم کنید».
وي به عنوان مدرس دانشگاه وظيفه داشت همه بخشهای فلسفه را آموزش دهد و سالهای سال، توان فکری خود را صرف تدریس و انتشار کتابها و مقاله هاي گوناگون کرد.

فلسفه آزادي از نظر كانت
آزادی به مفهوم کانتی آن، مادام که با آزادی هر فرد دیگر در چارچوب یک قانون عمومی برقرار باشد، تنها حق اولیه ‌هر انسانی به دلیل انسان بودنش است. کانت دیگر اصل های حقوق بشر مانند برابری و استقلال انسان را از همین اصل بنیادین آزادی مي گيرد. وي در فلسفه سیاسی خود نه تنها آخرین پیوندهای میان اندیشه سیاسی دوران جدید و دورانهای پیش از آن را به طور كامل می‌گسلد، بلکه فراتر از آن، مفهوم «حق طبیعی» عصر روشنگری را به گونه‌ای پیگیر رادیکالیزه می‌کند.
نخستین و بزرگترین اثر فلسفی او با نام «نقد عقل محض» در سال 1781، زمانی که پنجاه و هفت ساله بود، انتشار یافت. وي در اين مورد مي گويد :
«این کتاب نتيجه دوازده سال انديشه ژرف و جدی است».
این اثر شهرت زيادي پیدا کرد و «فلسفه نقادانه» (critical philosophy) که کانت خود را سردمدار آن می دانست به سراسر کشور آلمان نفوذ یافت. طي سال های 1788 و 1790، كانت دو اثر بزرگ دیگر خود را که به ترتیب «نقد عقل عملی» و «نقد قوه حکم» نام داشت، منتشر كرد. البته او آثار دیگری نیز در طول عمرش نوشت که مجموع آنها به 27 جلد مي رسد.
کانت با وجود خلق و خوي خشک و جدیتی که داشت، انسانی اجتماعی، خوش بیان و عضو محبوب و مورد احترام حلقه های اجتماعی و ادبی و حتی وزرای پادشاه بود.
او آخرین درس رسمی خود را در سال 1796 ارائه داد. در این هنگام، توانايي ذهنی او رو به کاستی گذارده و افسردگی، جانشین نشاط سابق او شده بود. وي در آخرين سالهاي عمر خود، حضور ذهن و توانایی شناخت دوستان قدیمی و حتی توان به پايان بردن جملات ساده را از دست داد و به بی حسی کامل دچار شد. سرانجام كانت در دوازدهم فوریه 1804 میلادی درگذشت. در مراسم خاكسپاري او، مردم شهرهای مختلف آلمان گرد آمدند تا به اين استاد بزرگ ادای دین كنند.
کانت تاثیر شگرفی از خود بر جای گذاشت؛ تا جايي كه مي توان گفت تمام آثار ادبی و فلسفی دوره های بعدی به گونه اي تحت تاثیر انديشه هاي او به وجود آمدند.
(W)

...! (برداشت آزاد)
     
  
صفحه  صفحه 3 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  پسین » 
علم و دانش

زندگی نامه دانشمندان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA