انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 7 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7

The Literary Styles Of The World | سبكهای ادبی جهان


مرد

 
سمبولیسم یا نمادگرایى پیش از آن که یک مکتب به شمار آید، یک مفهوم یا فلسفه است

. بشر از ابتداى شکل گیرى تمدن ها و آغاز شاعرى گرایش به این داشته است که سخنش را در قالب نمادها و نشانه ها به زبان آورد و اشیاى دور و برش را با تجسم مفاهیمى عمیق تر از آن چه به چشم مى آید، نشان دهد. همان گونه که مصریان باستان گل هاى اسیریس را نماد مرگ مى دانستند، هندیان گل نیلوفر را نشانه تاج خداوند مى نامیدند، بابلى ها مار را نماد جاودانگى به شمار مى آوردند و خورشید را نشانه ی بخشندگى و زندگى.
اما به هرحال سمبولیسم یک مکتب فکرى نیز هست. در اواخر سده ی نوزدهم میلادی شاعران فرانسوى که از زبان خشک نویسندگان رئالیست (واقع گرا) به ستوه آمده بودند، مکتب سمبولیسم را بنیاد نهادند. آنان بر این باور بودند که :
اثر هنرى باید تا حد ممکن از بیان مستقیم مفاهیم فرار کند و به نمادها و نشانه ها پناه آورد.
نمادها و نشانه ها، خواننده را در کشف راز و رمزهاى اثر به حرکت وا می دارد و او را از قالب یک شاگرد حرف گوش کن بیرون مى آورد.

سمبولیسم ادبی

نهضت سمبولیسم ادبی در فرانسه با گل‌های شر (چاپ١٨۵۷) بودلر آغاز شد و شاعرانی از قبیل رمبو، ورلن و مالارمه آن را ادامه دادند. آثار آن‌ها پر از سمبل‌های شخصی است که به جای یک معنی صریح و مشخص دارای هاله‌ای از معانی متعدد اما مربوط به هم است. بعدها این مشخصه را در اشعار الیوت، پاوند، دایلن تامس، کمینگز و ... هم می‌بینیم. ادبیات اروپایی به ویژه از جنگ جهانی اول به بعد به طرف سمبولیسم گرایش پیدا کرد و در اشعار غنایی ییتز، در "سرزمین ویران" الیوت، در "اولیسیس "و "بیداری فنیقی‌ها"ی جیمز جویس و در "خشم و هیاهو"ی ویلیام فالکنر سمبل‌های بحث برانگیز بسیار دیده می‌شود.

همان گونه که گفته شد این مکتب در اواخر قرن نوزدهم پدید آمد وشارل بودلر پایه گذار آن بود. در میان کسانی که از بودلر الهام گرفتند و با آثار خود سمبولیسم را مستحکم ساختند پل ورلن، آرتور رمبو و استفان مالارمه از همه مشهورتر هستند.
جیمز جویس در کتاب «چهره مرد هنرمند در جوانى» پسرکى عینکى را به تصویر مى کشد که مدام مطیع پدر و مادر و نظام کلیسایى و معلمان مدرسه اش است. او به دلیل عینکى که به چشم مى زند با بچه ها فوتبال بازى نمى کند. اما یک روز این عینک به طور اتفاقى مى شکند و پسرک با کمال تعجب متوجه مى شود که بینایى اش هیچ نقصى ندارد و بدون عینک هم مى تواند دنیاى اطرافش را ببیند. منتقدان آثار جویس، عینک را نماد نگاه بسته شده یا همه باورهاى کورى مى دانند که چشم عقل ما را پوشانده اند.
رمز گرایى، نمود عصیان هنرمندان در برابر مکاتب واقع گرا و وصف گرا بود. رمزگرایان بر فلسفه بدبینانه ی شوپنهاور و ایده آلیست هاى معنى گرا تکیه داشتند. آنان از نظر خود دیگر بار شعر را بر اریکه ی قدرت و افتخار نشاندند. بودلر، پایه گذار این مکتب، معتقد بود: «دنیا جنگلى است سرشار از اشارات، و حقیقت از چشم مردم عادى پنهان است و تنها شاعر مى تواند به رمز و راز این اشارات پى ببرد.» برخى از شاعران این مکتب، در این رمزآلودگى غرق شدند و گاه اندیشه هاى مبهم و حتا غیر اخلاقى را رواج دادند. شارل بودلر، موریس مترلینگ، آلدینگتن، لارنس، هاکسلی، آرتور رمبو از بزرگان این مکتب هستند.
"سفر" و شعر "رویای پاریسی" از آثار بودلر، "نژادپرست" از آرتور رمبو، "شاهدخت مالن" از موریس مترلینگ نمونه هایی از آثار سمبولیسم هستند.


سمبولیسم در دیگر علوم و هنرها

در روان شناسى، زیگموند فروید از سمبولیسم بیش ترین بهره را برد. فروید معتقد بود همه خواب هایى که ما مى بینیم، با نمادشناسى قابل تفسیرند و با شناسایى نمادهاى خواب مى توان به ذهنیت انسان ها پى برد. در روان شناسى فروید، خواب ها زبان تصویرى روح هستند.
آلفرد هیچکاک در فیلم «طلسم شده» مسأله نمادگرایى فروید را به شیوه ی جالبى به تصویر مى کشد. در این فیلم گرى گورى پک هنرپیشه ی امریکایی نقش یک بیمار روانى را بازى مى کند که خود را قاتل مى انگارد و دکتر او با تفسیر کابوس هاى او سرانجام ماجراى قتل را حل مى کند. بیمار در کابوس هایش مردى را مى بیند که روى پشت بامى ایستاده و چرخ یک کالسکه را در دست گرفته است. در این خواب پشت بام نماد کوه و چرخ کالسکه نماد هفت تیر است.
در نقاشى سمبولیک مى توان به آثار گوگن اشاره کرد. نقاشان سمبولیسم معتقد بودند نقاش نباید تنها آن چه را که با چشم مى بیند، روى صفحه ی کاغذ بیاورد، بلکه باید جهان را در ذهن خود حلاجى کند و در نهایت برداشت هاى شخصى خود را به تصویر بکشد. (از این رو است که نقاشان سمبولیست به اکسپرسیونیست ها بسیار نزدیک مى شوند).
سمبولیسم که با دنیاى شاعرانى نظیر مالارمه و آرتور رمبو آغاز شد و ریشه در ایده آلیسم و رمانتیسم داشت.در شعرهاى سمبولیک نمادها عاطفى تر مى شوند و شعر با موسیقى و تصویر درهم مى آمیزد. از این جهت شاعران سمبولیست جاده را براى موسیقى سمبولیک هموار کردند.

در موسیقى کلاسیک دبوسى Debussi را پدر سمبولیسم (و اکسپرسیونیسم) مى دانند. دبوسى، موسیقى را از قید و بندهاى هارمونى نجات داد و گفت شنونده ی یک قطعه موسیقى باید هنگام شنیدن یک قطعه به یک تصویر برسد و این نوازنده است که باید با بالا و پایین بردن ضرباهنگ موسیقى، این تصویر را در ذهن شنونده ایجاد و تثبیت کند. پیش از دبوسى، موسیقى رمانتیک تنها براى رقص یا تعریف داستان هاى نمایشى کاربرد داشت، اما دبوسى نشان داد موسیقى خود مى تواند به تنهایى تصویر باشد.


اصول سمبولیسم

از نظر فکری سمبولیسم بیش تر تحت تأثیر فلسفه ایده آلیسم بود که خود از متافیزیک الهام می گرفت و در حدود سال ١۸۸۰ دوباره در فرانسه رونق گرفته بود، بدبینی آرتور شوپنهاور فیلسوف آلمانی نیز تأثیر فراوانی بر شاعران سمبولیست نهاده بود.

کوتاه شده ی اصول و شیوه ی کار سمبولیست ها چون این است:
سمبولیست ها حالت اندوهبار و آن چه را که در طبیعت موجب یأس و نومیدی و ترس می گردد بیان می کنند.
آنان به سمبل ها و اشکالی که احساسات و نه عقل و منطق آن ها را پذیرفته است توجه دارند.
آثاری که آنان به وجود آورده اند برای هر خواننده ای به نسبت میزان ادراک و وضع روحی اش مفهوم است، یعنی هرکس به نوعی آن ها را در می یابد و می فهمد.
آنان تا حد امکان از واقعیت عینی دور شده و به واقعیت ذهنی پرداخته اند.
از دیدگاه سمبولیست ها چون انسان دستخوش نیروهای ناشناسی است که سرنوشت آنان را تعیین می کنند از این رو باید حالت وحشت آور این نیروها را نمایش داد که این کار در میان نوعی رویا و افسانه انجام می گیرد.
آنان می کوشند حالت های غیرعادی روانی و معرفت های نابه هنگامی را که در ضمیر انسان ها پدیدار می شود در آثار خود بیان کنند.
     
  
مرد

 
رئالیسم

(Realisme) واقع گرایی رئالیسم از ریشه لاتینی Realis آمده است، از ماده Rerrum یعنی شیئی که آن را می‌توان واقعی و صاحب شیئیت (چیزمندی) ترجمه کرد. یعنی هرچه که به شیئی و پدیده‌های واقعی مستقل از ذهن ما تکیه کند و آن را ملاک قرار دهد.
مکتب رئالیسم نقطه ی مقابل مکتب آرماتن گرایی ( ایده آلیسم ) است که وجود جهان خارجی را نفی کرده و همه چیز را تصورات و خیالات ذهنی می داند.
رئالیسم مکتبی است که بر بیان واقعیت ها و زندگانی، همان گونه که هست، تکیه دارد. به بررسی دقیق رفتارهای آدمیان، حالت های روحی آنان ، محرومیت ها و بیرحمی ها و فساد جامعه می پردازد و علت های آن ها را بیان می کند.
بالزاک نویسنده فرانسوی، تولستوی نویسنده روسی، دیکنز نویسنده انگلیسی، از پیشگامان این سبک بوده اند. مکتب رئالیسم در نیمه دوم سده ی نوزدهم میلادی پدید آمد. رئالیسم به معنای واقعیت عینی ، بدون خوشایند گری و احساساتی گری است.
این جنبش در تقابل با آرمان گرایی (ایده آلیسم)، نئوکلاسیسم و در جریان انقلاب صنعتی فرانسه پدید آمده است و هدف هنرمندان این جنبش ، بیان واقعیت مطلق است.
رئالیسم به اصالت واقعیت و به وجود جهان خارج و مستقل از ادراک انسان باور دارد. ایده آلیست ها همه ی موجودات و آن چه را که انسان در جهان درک می کند، تصورات ذهنی و وابسته به ذهن انسان می دانند و معتقدند که اگر من که همه چیز را ادراک می کنم نباشم، دیگر نمی توان گفت که چیزی هست. در حالی که به باور رئالیستی، اگر انسان ها نیز از میان بروند، جهان خارج همچنان وجود خواهد داشت. به طور کلی یک رئالیست، موجودات جهان خارج را واقعی و دارای وجودی مستقل از ذهن انسان می داند.
این اسلوب هنری و از جهت استه‌تیک ( زیبا شناختی) دگرساز و اصلاح‌گر، هنر را بیش از همه اساوب های هنری متجلی می‌سازد. از مختصات رئالیسم بازتاب حقیقی شخصیت بغرنج انسانی و مناسبات و روابط گوناگونش نسبت به واقعیت، ارائه اشخاص و حوادث نمونه وار (تی‌پیک) از طریق چهره پردازی فردی مسائل زندگی است.


وقتی به تاریخ پیدایش و تکامل رئالیسم به مثابه ی اسلوب هنری می‌نگریم، می بینیم که عناصر مرکبه و گرایش‌های فکری آن در ادوار ابتدایی تکامل هنر پدید شده بوده است. ولی اسلوب رئالیسم به مثابه یک اسلوب خاص هنری در دوران نوزایی (رنسانی) مثلل در آثار سروانتس و شکسپیر دیده می‌شود.
این مکتب در اواسط سده ی نوزدهم تکاملی شگرف می‌یابد و به رئالیسم انتقادی ستندال، بالزاک، دیکنز، هوگارت، دومیه، کوریه، منیه، گوگول، توگنف، تولستوی و بسیاری دیگر می‌رسد. در آثار آنان معایب نظامات اشرافی فئودالی و سرمایه‌داری افشا می‌شود و در رهایی فکری و بیداری اجتماعی بشر و برای پیدایش و استقرار آرمان‌های دمکراتیک در اندیشه افراد نقش مهمی ایفا می‌کند.
اکنون نیز در آثار بسیاری از هنرمندان مترقی جهان سرمایه‌داری، اسلوب واقع‌گرایی نقادانه ادامه دارد و ارایه خلاق آن به صورت رئالیسم انقلابی یا سوسیالیستی درآمده است. این اسلوب، واقعیت پویا، مشخص و تاریخی را در سمت حرکت انقلابی آن در آثار هنری مجسم می‌کند و از آن جا که هنرمند در این جا مجهز به آگاهی اجتماعی است، برخوردش به پدیده‌های اجتماعی و تاریخی برخوردی است در اوج احساس مسئولیت و تعهد و آگاهی و قهرمانان مثبت طراز نوی را از میان تاریخ به میان می‌کشد.
معمولا ماکسیم گورکی را اندیشه‌پرداز این مکتب، و اثرش مادر را نخستین اثر هنری ناشی از این اسلوب می‌شمرند. رئالیسم در رمان و نمایش نامه خیال پردازی و فردگرایی رومانتیسم را از میان می برد و با مشاهده ی واقعیت های زندگی و تشخیص درست علل و عوامل آن ها به تشریح و تجسم آن ها می پردازد.
هدف حقیقی رئالیسم تشخیص تأثیر محیط و اجتماع در واقعیت های زندگی و تحلیل و شناساندن دقیق "تیپ ها" یی است که در اجتماع به وجود می آیند. کوشش نویسندگان رئالیسم در این است که جامعه خود را تشریح کنند و "تیپ ها"ی موجود در جامعه را نشان دهند و همچون مورخی عادات و اخلاق مردم اجتماع خویش را بیان کنند.
"بالزاک" فرانسوی نماینده ی مکتب رئالیسم نیز به این نکته اشاره می کند و در "کمدی انسانی" می نویسد: "با تنظیم سیاهه ی معایب و فضایل و با ذکر آن چه که زاییده ی هوس ها و عشق هاست و با تحقیق درباره ی مشخصات اخلاقی و انتخاب حوادث اساسی جامعه و یا تشکیل "تیپ ها" ممکن است به نوشتن تاریخی موفق شویم که مورخان از آن غافل بوده اند، یعنی "تاریخ عادات و اخلاق جامعه".
از نمایندگان بزرگ مکتب رئالیسم در فرانسه "بالزاک" ، "استاندال" و در انگلستان "دیکنز" را می توان نام برد. هنرمندان برجسته ی دیگر عبارتند از: گوستاو کوربه ، فرانسوا میله ، ادوارد مانه ، فرانسیسکو گویا ، ایلیار پین و انوره دومیه . از دیگر مراکز مهم رئالیسم می توان از روسیه و نویسندگان بزرگانی چون تولستوی و داستایوسکی نام برد.
رئالیسم جادویی : اصطلاح واقع گرایی جادویی در مورد آثار داستانی نویسندگانی مانند خورخه لویس بورخس نویسنده ی آرژانتینی، میگل آستورباس نویسنده ی گواتمالایی ، گابریل گارسیا مارکز نویسنده ی کلمبیایی، گونتر گراس نویسنده ی آلمانی، جان فولز نویسنده ی انگلیسی و ایتالو کالوینو نویسنده ی ایتالیایی به کار برده می شود.
در آثار این نویسندگان درون مایه ها و موضوع ها اغلب خصوصیتی نامانوس و خیالی و رویایی و خواب گونه دارند. عناصر رویاگونه و سحرآمیز با واقعیت با هم جا عوض می کنند و الگوهای واقع گرایی با خیال و وهم در هم می آمیزند. در این آمیزش ترکیبی پدید می آید که به هیچ کدام از عناصر سازنده اش شبیه نیست و ویژگی مستقل و جداگانه ای دارد. رویا و واقعیت در این داستان ها چون آن در هم جوش می خورند که خیالی ترین وقایع جلوه ای طبیعی و واقعی پیدا می کند و خواننده ماجراهای داستان را می پذیرد. داستان در شکل خیال و وهم عنوان می شود، اما ویژگی های آن ها را ندارد و همین مساله رمان های واقع گرای جادویی را از رمان های وهمی و خیالی جدا می کند و به آن ها کیفیت نو و بدیعی می دهد که نوع تازه ای از داستان کوتاه و رمان را پدید می آورد. در این داستان ها ترتیب توالی زمانی به هم می ریزد و روایت زمانی رویداد ها استادانه جا به جا می شود و داستان ها با بهره گیری از قصه، علوم پنهانی و با ته رنگی از توصیفات اکسپرسیونیستی و سوررئالیستی روایت می شوند.
     
  
مرد

 
كلمه «باروك»
از زبان اسپانيايي وارد واژگان فرانسه شد كه در زبان فني جواهرسازي به معناي «مرواريد غير غلتان» است. سپس فرهنگستان در فرهنگ لغت معناي مجازي كلمه را «عجيب، غير عادي، نامنظم، بي قاعده» تعيين كرد. از سال ۱۸۶۰ اين كلمه براي جريان ادبي و هنري به كار رفت كه در اروپا و آمريكاي لاتين از اواخر قرن (شانزدهم) تا اوايل قرن هجدهم رواج داشت و بطور كلي به هر چيز غير كلاسيك و غير رايج اطلاق مي شد و سن سيمون (Saint- Simon) باروك را «خلق كارهاي غير متداول» تعريف كرد و اين گرايش تمامي هنرها بويژه هنر مجسمه سازي، موزيك و معماري را تحت تأثير قرار داد. لازم به ذكر است كه باروك هرگز به عنوان يك «مكتب» مطرح نشد، بلكه يك «جريان» يا «گرايش» بود كه در يك دوره با اهميت و ارزش گذاشتن به چندين ويژگي مشترك هنري و ادبي به وجود آمد و هنرمندان، نويسندگان و شعرا آن را تحت عنوان «سبك باروك» نامگذاري كردند.
جهان بيني و خصوصيات سبك باروك
۱ـ بي ثباتي دنيا: يكي از اساسي ترين تفكرات باروك اين است كه شناخت و دانش بشر از جهان پيرامون خود كامل و صد در صد نيست، چون دنيا بي وقفه در حال تحول، دگرگوني و بازسازي است و هيچ چيز ثابت و قطعي نيست. به عنوان مثال، اين تغيير و تحول در طبيعت كاملاً محسوس است. توالي فصلها، نشانه هايي ملموس از اين تغيير شكل بي وقفه دنيا است.
۲ـ انسان آزاد: انسان محكوم به سرنوشت نيست، بلكه حاكم بر تقدير خود است، چون اين دنيا ثابت و بدون تغيير و تحول و قوانين حاكم بر آن نيز قطعي و غير قابل نقض نيست، بودن انسان در چنين شرايطي، آزادي عمل، قدرت انتخاب و توانايي تصميم گيري با تمام آگاهي را براي او به دنبال دارد.
۳ـ نپذيرفتن چيزي بطور قطعي و مسلم: باروك به واقعيتهاي قطعي و صد درصد ايمان ندارد، بلكه عقيده دارد كه همه چيز در ظاهر نمودار مي شود. باروك به آنچه كه در «ظاهر وجود دارد» اهميت مي دهد نه به آنچه كه «واقعاً هست.»
۴ـ واقعيت و توهم: پيروان سبك باروك معتقد هستند كه بين حقيقت و خيال، ظاهر و باطن مرز مشخصي وجود ندارد و كاملاً از هم قابل تفكيك نيستند. شايد آنچه را كه خيالي مي دانيم، عين واقعيت باشد و شايد هم برعكس، تمام واقعيتهاي ذهني ما همه خيالي بيش نباشد.
۵- دنيا صحنه نمايش است: زندگي تئاتري توأم با خواب و بيداري، عشق و عقل، جنون و شيفتگي، خيال و حقيقت است. انسان بايد دراين صحنه زندگي بانقابي بر چهره نقش بازي كند يعني بايد بازيگر صحنه زندگي خودباشد. و بازيگر اين صحنه، انسان، بايد با گذاشتن نقاب، واقعيت را پنهان كند كه اين كتمان و بازيگري نوعي خودسازي است زيرا با تظاهر به خوب و شريف بودن، واقعاً مي توان خوب و شريف شد.
۶- بايد مدرن بود: درعصر باروك ديگر از قدما تقليد و پيروي نمي شود، بلكه بيشتر به دنبال چيزهاي نو و جديد و خلاف روال معمول هستند.
۷- مخاطبان متمدن: مخاطبان باروك مردمان با فرهنگ و متمدن هستند ولي الزاماً دانشمند و فاضل نيستند.
۸- افراط: هنرمندان سبك باروك در خلق آثار خود گاهي زياده روي مي كنند و ازنظر آنان هر افراطي به نام «آزادي خلاق» مجازاست.
قالبهاي ادبي و هنري: سبك باروك در همه هنرها منجمله: نقاشي، معماري، سينما، موسيقي، تئاتر، شعر و هنرهاي تجسمي راه پيداكرد.
معمولاً درقالبهاي ادبي باروك به صنايع ادبي بويژه تضاد، مجاز و استعاره توجه خاصي مي شود.
۱- تئاترهاي تراژدي ـ كميك و نمايشنامه هاي روستايي (Pastoral) كه از يك عشق ساده در دل طبيعت ناشي مي شود دراين دوران بسيار موردتوجه است.
۲ - شعر باروك نيز بيشتر اشعار شخصي با تصويرسازي هاي بسياردرخشان و گاهي هم با سخنان نامفهوم ارائه مي شود.
۳ - رمانهاي اين دوره نيز پر از حوادث و اتفاقهايي است كه در مكانها و زمانهاي مختلف براي قهرمان باروك روي مي دهد. قهرمان باروك خود را در عشق خود حبس نمي كند و پايبند به آن نيست. به همين دليل اغلب عشقهاي باروك بي ثبات و ناپايدار هستند.
۴ - معماري نيز از قالبهاي بسيارموردتوجه اين سبك است. سمبل معماري باروك خطوط منحني، كج و ناموزون است. تزئينات و نماي ظاهري در معماري سبك باروك بسياراهميت دارد.

به نقل از مجله ی فاخته
     
  
مرد

 
جهان بینی و خصوصیات سبک باروک
۱ـ بی ثباتی دنیا: یکی از اساسی ترین تفکرات باروک این است که شناخت و دانش بشر از جهان پیرامون خود کامل و صد در صد نیست، چون دنیا بی وقفه در حال تحول، دگرگونی و بازسازی است و هیچ چیز ثابت و قطعی نیست. به عنوان مثال، این تغییر و تحول در طبیعت کاملاً محسوس است. توالی فصلها، نشانه هایی ملموس از این تغییر شکل بی وقفه دنیا است.
۲ـ انسان آزاد: انسان محکوم به سرنوشت نیست، بلکه حاکم بر تقدیر خود است، چون این دنیا ثابت و بدون تغییر و تحول و قوانین حاکم بر آن نیز قطعی و غیر قابل نقض نیست، بودن انسان در چنین شرایطی، آزادی عمل، قدرت انتخاب و توانایی تصمیم گیری با تمام آگاهی را برای او به دنبال دارد.
۳ـ نپذیرفتن چیزی بطور قطعی و مسلم: باروک به واقعیتهای قطعی و صد درصد ایمان ندارد، بلکه عقیده دارد که همه چیز در ظاهر نمودار می شود. باروک به آنچه که در «ظاهر وجود دارد» اهمیت می دهد نه به آنچه که «واقعاً هست.»
۴ـ واقعیت و توهم: پیروان سبک باروک معتقد هستند که بین حقیقت و خیال، ظاهر و باطن مرز مشخصی وجود ندارد و کاملاً از هم قابل تفکیک نیستند. شاید آنچه را که خیالی می دانیم، عین واقعیت باشد و شاید هم برعکس، تمام واقعیتهای ذهنی ما همه خیالی بیش نباشد.
۵ دنیا صحنه نمایش است: زندگی تئاتری توأم با خواب و بیداری، عشق و عقل، جنون و شیفتگی، خیال و حقیقت است. انسان باید دراین صحنه زندگی بانقابی بر چهره نقش بازی کند یعنی باید بازیگر صحنه زندگی خودباشد. و بازیگر این صحنه، انسان، باید با گذاشتن نقاب، واقعیت را پنهان کند که این کتمان و بازیگری نوعی خودسازی است زیرا با تظاهر به خوب و شریف بودن، واقعاً می توان خوب و شریف شد.
۶ باید مدرن بود: درعصر باروک دیگر از قدما تقلید و پیروی نمی شود، بلکه بیشتر به دنبال چیزهای نو و جدید و خلاف روال معمول هستند.
۷ مخاطبان متمدن: مخاطبان باروک مردمان با فرهنگ و متمدن هستند ولی الزاماً دانشمند و فاضل نیستند.
۸ افراط: هنرمندان سبک باروک در خلق آثار خود گاهی زیاده روی می کنند و ازنظر آنان هر افراطی به نام «آزادی خلاق» مجازاست.
قالبهای ادبی و هنری: سبک باروک در همه هنرها منجمله: نقاشی، معماری، سینما، موسیقی، تئاتر، شعر و هنرهای تجسمی راه پیداکرد.
معمولاً درقالبهای ادبی باروک به صنایع ادبی بویژه تضاد، مجاز و استعاره توجه خاصی می شود.
۱ تئاترهای تراژدی ـ کمیک و نمایشنامه های روستایی (Pastoral) که از یک عشق ساده در دل طبیعت ناشی می شود دراین دوران بسیار موردتوجه است.
۲ شعر باروک نیز بیشتر اشعار شخصی با تصویرسازی های بسیاردرخشان و گاهی هم با سخنان نامفهوم ارائه می شود.
۳ رمانهای این دوره نیز پر از حوادث و اتفاقهایی است که در مکانها و زمانهای مختلف برای قهرمان باروک روی می دهد. قهرمان باروک خود را در عشق خود حبس نمی کند و پایبند به آن نیست. به همین دلیل اغلب عشقهای باروک بی ثبات و ناپایدار هستند.
۴ معماری نیز از قالبهای بسیارموردتوجه این سبک است. سمبل معماری باروک خطوط منحنی، کج و ناموزون است. تزئینات و نمای ظاهری در معماری سبک باروک بسیاراهمیت دارد.
     
  
مرد

 
ما می خواهیم در اشعارمان عشق به خطر و علاقه به نیرو و تهور را به زبان بیاوریم.نترسیدن و شجاعت و عصیان عناصر اصلی شعر ما خواهد بود.
به جز جنگ،هیچ چیزی زیبا نیست...ما می خواهیم که موزه ها،کتابخانه ها و هرگونه فرهنگستان را ویران کنیم.
● نمونه از شعرهای فتوریستی:
فکرتان خواب می بیند
بر بستر مغزهای وارفته
خوابش
نوکران پروار را می ماند
بر بستر آلوده
باید برانگیزم جل خونین دلم را
باید بخندم به ریشها
باید
عنق و وقیح
ریشخند کنم
باید بخندم آنقدر
تا دل گیرد آرام
بر جان من نه هیچ تار موی سفید است
نه هیچ مهر پیرانه
من
زیبایم
بیست و دوساله
تندر صدایم
می درد
گوش دنیا پس می خرامم
ای شما
ظریف الظرفا
که عشق را
با کمانچه می خواهید
ای شما
خشن الخشنا
که عشق را
با طبل و تپانچه می خواهید
سوگند
حتی یک نفرتان
نمی تواند
پوستش را
چون من
شیار اندازد
تا نماند بر آن
جز
رد در ردِ لب و لب
گوش کنید
در آنجا
در تالار
زنی هست
از انجمن فرشته های آسمان
می گیرد دستمزد
کتان تنش نازک است و برازنده
می بینیدش
ورق می زند لبهایش را
گفتی کدبانویی
کتاب آشپزی
اگر بخواهید
تن هار می کنم
همانند آسمان
رنگ در رنگ
اگر می خواهید
حتی از نرم نرمتر میشوم
مرد
نه
ابری شلوار پوش می شوم
من به گلبازار باور ندارم
چه بسیار فخر فروخته اند به من
مردان و زنان
مردانی
کهنه تر از هر مریضخانه
زنانی
فرسوده تر از هر ضرب المثل.
ولادیمیر مایاکوفسکی
● کوبیسم ( Cubism)
     
  
مرد

 
اکسپرسیونیسم (Expressionisme)

اکسپرسیونیسم از مکاتبی است که در دوران جنگ جهانی اول شکل گرفت. این مکتب از راه نقاشی تحت تأثیر ونسان ونگوک، در فرانسه و آلمان ایجاد گردید و سپس به ادبیات وارد شد و نخست بر نمایش نامه نویسی در آلمان تأثیر گذاشت. اکسپرسیونیست ها می کوشیدند احساس ها و حالت های درونی خود را با آزادی تمام بیان کنند. از پیشگامان این مکتب، آوگوست است .ریندبرگ سوئدی، گئورگ کایزر و برتولت برشت آلمانی بودند. آثار برخی از این نویسندگان گاه به کابوس شباهت دارد و بیانگر آشفتگی های درونی انسان است. فرانتس کافکا، نویسنده مشهور چک، از اکسپرسیونیست هایی بود که رمان و داستان های کوتاهی نیز به زبان آلمانی نوشت

این شیوه ی هنری گویای حالات ذهنی هنرمند است و عواطف و احساسات درونی او را می نمایاند. بسیاری از هنرمندان این جنبش با تحریف و کژنمایی و اغراق آمیز کردن مضامین و موضوعات، به کمک رنگ های تند و زننده ،اوج هیجانات و احساسات ذهنی خود را بیان می کنند و با این کار قصد نمایش واپس گرایی و به بن بست رسیدن انسان مدرن را دارند. هنرمندان برجسته ی این مکتب از جمله امیل نولده ، ادوارد مونش ، ماکس بکمان ، فرانسیس بیکن ، کته کل ویتس ، ژرژ روئو ، اگون شیله ، اسکارکو کوشکا ، لودویک کریشنر ، جیمز آنسور ، ریورا ، اگوست ماک ، فرانتس ماک و واسیلی کاندینسکی هستند .
     
  

 
واو
     
  
صفحه  صفحه 7 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7 
شعر و ادبیات

The Literary Styles Of The World | سبكهای ادبی جهان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA