انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 3 از 18:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  15  16  17  18  پسین »

"شعر شاعران افغانستان"


زن

 


وقتی که پنج شنبه ی من شامگاه شد
تو آمدی و جمعه ی من ماه ماه شد

تو آمدی و ماهی قرمز میان تنگ
چون عیدهای کودکی ام رو به راه شد

خرمای گونه های تو حالا چشیدنی است
هرچند روزهای رمضانم تباه شد

امسال باز پای شب قدر لیز خورد
درگیر سیب و گندم و مهر گیاه شد

یک لحظه بین ماه من و ماه آسمان
یک لحظه دل دچار همان اشتباه شد

آدم نشست و رفت کلنجار با خودش
او هر چه داشت خرج فقط یک نگاه شد

با این همه رفاقت ما بی نظیر بود
او رفت و روز زندگی من سیاه شد.


"سید نادر احمدی"
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
زن

 


ورق بزن دگر این صفحه خسته کرد مرا
ببر برای همیشه به متن درد مرا

بزن شرار که آتشفشان شعر شوم
رها مدار چنین بی سرود و سرد مرا

ز خون خویش دهم رنگ سرخ هر گل را
ببر به باغ - چه پروا به باغ زرد ـ مرا

مخوان به خانه ام ای انزوای تکراری
که عشق ساخته اینگونه کو چه گرد مرا


"سمیع حامد"
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
زن

 


پيش ازاین

پدرانمان

اهالي يك قريه بودند

فیر×كه شد

در سرزمين هاي متفاوت

پیدا شدیم

سرزميني كه تو پيدا شدي در آن

چسبيده به سرزميني بود كه مادر

مرا بار گرفت

وتو

چشمهايت شبيه من بود

مادرت را

شبيه من صدا ميزدي

حتي مثل من

غذا خوردن را

با دست شروع كرده بودي

وما يكديگر را

براي همين بهانه هاي كوچك خنده دار

دوست داشتيم

ولي حالا

قاره ات راهم دورتر كرده اي

با همان چشمها

وطرز غذا خوردن

کاش آنجا

كسي پيدا شود

كه چشمهايش

شبيه من باشد

وتورا

به همین بهانه هاي کوچک خنده دار

دوست بدارد


"فاطمه روشن"

×: فیر: تیراندازی
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
زن

 


از عشق ما فقط غم و يك شيشه شراب
يك شعر عاشقانه و سيگار و يك كتاب

جا مانده روي صندلي رنگ رفته اي
جا مانده در مسير قدم هات -انقلاب-

دي ماه ميرسد تو ولي دير ميكني
در من پر است صد غم و اندوه بي جواب

بر روي بيت بيت لبت برف امده است
اري دوبيتي است لبان پر التهاب

اينجا درخت هست پرستو و ماه هست
اما بدون تو چه كند شاعر خراب؟

لعنت به بادهاي شمالي كه رفته اند
هر شب غم مرا به كجا مي برد شراب؟


"محمد واعظی"
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
زن

 


رویاهایم
آویزان بر بند رختی
باد با خود برد
در کوچه های معکوس
با چشم های شاعرم
رفت تا قاب های انار
صدا می زند مرا ببُر
تو قبر می شوی
کفن که ندارم
می پوسم میان پوستم
غروب بر لبانت می شکافی ام
عق می زنی مرا
پرت می شوم میان گودالی لجن زده
می نوشم
می نوشم
ورم می کند تمام درونم
بعد تو به شکل دستی می رسی از راه
_شبی غم انگیز
خطی از هوس می ریزی در من و غزل هایت
لبهات می مکند تمام تنم را
همراه سیگارت دود می شوم
دور می شوم
می وزم روی بند های خالی
روی درختان انار
روی گودال های لجن زده
میان دود سیگارت در ریه هایم
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
زن

 


۱
محبوبم،
نه اینکه غمهایم بیشمار نیستند
و دستانم تنها نیست
اما عشق تو
توانم می دهد تا برخیزم
در آینه نگاه کنم
و به خیابان شوم.

۲
پیراهن سرخ به تو می آید
یا تو به پیراهن سرخ؟
شگوفه ها را باد باردار می کند
یا زیبایی تو؟

۳
به دریا که نگاه می کنی محبوبم
دریا نیز به زیبایی تو نگاه می کند
نزدیکش نشو
می ترسم
به لحظه ای دستانش را باز کند
و تو را با خود ببرد.


"الیاس علوی"
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
زن

 


به دام های نسبتا زنانه فکر می کنم
به شنبه روز عاشقان به دانه فکر می کنم

به اینکه دوست دارمش به اینکه دوستم نداشت
همین که باد می وزد به خانه فکر می کنم

طناب وچارپایه زل زدند هر طرف به من
به دست مرگ داده ام بهانه فکر می کنم

نه! شنبه را هدر نمی دهم اگرچه قسمتم بد است
به طرح دستمال مخفیانه فکر می کنم

ونخ به نخ دو تا پرنده بخیه می زنم به هم
به جوجه های بین لانه فکر می کنم

بلند باد روی دارهای عشق عاقبت
سری که خواب رفته روی شانه فکر می کنم


"زهرا حسین زاده"
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
مرد

 



ﺷﯿﻄﻨﺖ

ﻣﺎ ﻫﻔﺖ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍ
ﻣﻨﺰﻝ ﺯﺩﯾﻢ
ﻭ ﺑﺎﻝ ﻫﯿﭻ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﯽﯾ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﺧﻄﻮﺭ ﻧﮑﺮﺩ .
ﺩﻧﯿﺎ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
ﺍﺯ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﯽﯾ ﭘﯿﺸﺎﻧﯿﻢ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ .
ﺩﻧﯿﺎ ﮐﺎﻧﺘﯿﻨﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺣﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪ .
ﻣﺎ ﺩﯾﻮﺍﻧﮕﯽﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﺩﺷﺖ ﻟﯿﻠﯽ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﻭ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﮔﻔﺖ؛
ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ
ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺧﻮﺏ ﻣﺎﻫﯽﻫﺎﺳﺖ .

ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻋﻘﺮﺑﻪﻫﺎ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮ ﻣﯽﮔﺮﺩﻧﺪ .
ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻩﺍﻡ
ﺍﻣﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﻢ
ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺿﺮﺑﺎﻥﻫﺎﯼ ﻗﻠﺒﻢ
ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺷﻪ ﺩﻭﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻩﺍﻡ
ﺍﻣﺎ ﺩﻧﺪﺍﻥﻫﺎﯾﻢ
ﺗﻌﻔﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﻫﺪ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽﺯﻧﻨﺪ.
ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ !
ﺳﻬﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻐﻠﻢ
ﺟﺰ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ
ﻭ ﺷﯿﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪﺍﻟﺪﻫﺮ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﺯﻧﮓ ﻣﯽﺯﻧﺪ
ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ
ﺣﺎﻻ ﺳﺮﺯﻧﺸﻢ ﻣﮑﻦ
ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯽﮔﺮﺩﻡ .

ﺣﺎﻻ ﻭﻗﺘﺶ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯼ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩﺍﻡ ﺭﺍ
ﺑﺮ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ
ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﻨﮓﻫﺎ ﺑﺠﻨﮕﺎﻧﻢ
ﻭ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ
ﭼﻮﻥ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﯽﯾ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ
ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺳﺮﺑﮑﺸﻢ .
ﭼﻪ ﺍﻧﺪﻭﻫﻨﺎﮎ ﺍﺳﺖ ﺑﻬﺸﺖ
ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺖﺁﻭﺭﺩﻥ ﺗﮑﻪ ﯽﯾ ﺍﺯ ﺁﻥ
ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺎ ﺭﻭﯼ ﮐﻠﯿﺪ ﻣﺮﮒ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ
ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﮐﻨﯿﻢ
» ﻭ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ
ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ .«

ﻣﻦ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ
ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭﺧﺖﻫﺎ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺷﮕﻮﻓﻪ ﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﯼ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ
ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.
ﮐﻮﻩﻫﺎ ﺳﺮﮔﯿﺠﻪ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽﺍﻓﺘﻨﺪ
ﻭ ﻣﻦ
ﺯﻧﺒﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﺎﻧﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﻣﻦ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ
ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺩﺭﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﮕﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﻠﻔﯽﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺰﺍﺭﻉ ﮐﻮﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽﺭﻭﯾﺪ .

ﻣﺎ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﺭﻧﺞ ﺗﻔﻨﮓﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﻣﯽﮐﺸﯿﻢ
ﻧﻘﺎﺵ
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﻭﻃﻦ
ﺑﻪ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺭﻧﮓ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
ﻣﺎ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﮔﻠﻮﯼ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ
ﻣﻮﯾﻪﻫﺎﯼ ﺯﻧﯽ ﮐﺎﻓﯽﺳﺖ
ﺗﺎ ﺑﺮﺝﻫﺎﯼ ﺑﻠﺦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﭙﺎﺷﺪ .
ﻧﻨﮓ ﺑﺮ ﻣﺎ
ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺯﯼ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﯿﻢ
ﻭ ﻗﺎﯾﻖ ﺑﺮ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﺭﯾﮓﻫﺎﯼ ﺭﻭﺍﻥ
ﺭﺍﻧﺪﯾﻢ .
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ
ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﺷﺶ ﺣﺮﻑِ ﻣﺨﺘﺼﺮ، ﻧﻪ
ﺻﺪﻫﺎ ﺣﻨﺠﺮﻩ ﯽﯾﺳﺖ
ﮐﻪ ﻣﺸﻖ » ﺑﺎﺑﺎ ﻧﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩ « ﺭﺍ
ﺗﻤﺮﯾﻦ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ .
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺑﻮﺗﻪ ﮔﻠﯽ ﺑﻮﺩ
ﻗﺪ ﺑﺮﺍﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺟﻤﺠﻤﻪﺍﻡ .
ﻣﺎ ﺳﺎﻝﻫﺎﺳﺖ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﮔﺎﻧﯿﻢ
ﺳﺎﻝﻫﺎﺳﺖ
ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﺍﻥ ﮐﻠﻤﺎﺗﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﺮﺹ ﻣﯽﺟﻮﻧﺪ
ﻭ ﺑﺎ ﭘﻮﺯﻩﻫﺎﯼﺷﺎﻥ
ﺑﺮ ﺭﯾﮓﻫﺎﯼ ﺁﻣﻮ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﻨﺪ؛
ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ
ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺧﻮﺏ ﻣﺎﻫﯽﻫﺎﺳﺖ
     
  
مرد

 


ﻧﺴﺮﯾﻦ

ﺷﻤﺎﻟﮏ * ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮔﯿﺴﻮ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻧﺴﺮﯾﻦ
ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺭﺍ ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻧﺴﺮﯾﻦ
ﻫﻤﯿﻨﮑﻪ ﺩﺍﻣﻨﺶ ﺑﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺭﻗﺺ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﮔﺮﯾﺒﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻧﺴﺮﯾﻦ
ﺧﺪﺍ ﺩﺍﻧﺪ ﺩﻟﺶ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ ﯾﺎ ﭘﯿﺶ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ
ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﭘﺮﺳﺎﻥ** ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻧﺴﺮﯾﻦ
ﺑﺮﺍﯾﺶ ﮔﺎﻩ ﮐﻔﺘﺮ ﮔﺎﻩ ﺻﺤﺮﺍ ﮔﺎﻩ ﻧﺎﺟﻮﯾﻢ
ﺳﺮ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺏ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻧﺴﺮﯾﻦ
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻫﺎ ﮐﻢ ﮐﻢ
ﮔﻞ ﺯﺭﺩ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺩﺭ ﮔﺮﯾﺒﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻧﺴﺮﯾﻦ
     
  
مرد

 


ﮔﺎﻣﻬﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺎﻣﻬﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻣﻴﺮﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ، ﺍﻳﻨﮏ
ﺗﺸﻨﻪ ﺟﺎﻧﯽ ﭼﻨﺪ ﺩﺍﻣﻦ ﺍﺯ ﮐﻮﻳﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ ، ﮔﺮﺩ ﺁﻟﻮﺩ
ﻧﻔﺴﻬﺎﺷﺎﻥ ﺳﺮﺍﺏ ﺁﻏﺸﺘﻪ ، ﺳﻮﺯﺍﻥ
ﮐﺎﻣﻬﺎ ﺧﺸﮏ ﻭ ﻏﺒﺎﺭ ﺍﻧﺪﻭﺩ
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻣﻴﺮﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ، ﺍﻳﻨﮏ
ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﯽ ﺩﺭﺩ ﭘﺮﻭﺭ، ﭘﻴﮑﺮ ﺁﺯﺭﺩﻩ
ﻧﺸﺎﻁ ﺍﺯ ﭼﻬﺮﻩ ﻫﺎ ﺷﺎﻥ ﺭﺧﺖ ﺑﺴﺘﻪ
ﻗﻠﺒﻬﺎ ﭘﻴﺮ ﻭ ﺗﺮﮐﺨﻮﺭﺩﻩ
ﻧﻪ ﺩﺭ ﻗﺎﻣﻮﺱ ﻟﺒﻬﺎﺷﺎﻥ ﺗﺒﺴﻢ ﻧﻘﺶ ﻣﻴﺒﻨﺪﺩ
ﻧﻪ ﺣﺘﯽ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮑﯽ ﻣﻴﺰﻧﺪ ﺍﺯ ﺧﺸﮑﺮﻭﺩ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ
ﺑﻴﺮﻭﻥ
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ !
ﻧﺪﺍﻧﻢ ﻣﻴﺮﺳﺪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺑﯽ ﺁﻭﺍﯼ ﺷﺎﻥ ﺗﺎ ﺍﺑﺮ
ﺗـﺎ ﮔـﺮﺩﻭﻥ؟
ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺎﻣﻬﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ
     
  
صفحه  صفحه 3 از 18:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  15  16  17  18  پسین » 
شعر و ادبیات

"شعر شاعران افغانستان"

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA