انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 1 از 64:  1  2  3  4  5  ...  61  62  63  64  پسین »

Shahnameh | شاهنامه


مرد

 
شاهنامه:
اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از بزرگ‌ترین حماسه‌های جهان، مهم‌ترین نامهٔ اندیشهٔ سیاسی ایران‌شهری در دورهٔ اسلامی شاهکار حماسی زبان فارسی و حماسهٔ ملی ایرانیان و نیز بزرگ‌ترین سند هویت ایشان است، چنان که ضیاءالدین ابن اثیر آن را قرآن ایرانیان خوانده است
شاهنامه اثری است منظوم در حدود پنجاه‌هزار بیت در بحر متقارب مثمن محذوف (یا مقصور) (فعولن فعولن فعولن فعل (فعول)). سرایش آن حدود سی‌سال به طول انجامید. فردوسی خود در این باره می‌گوید:
من این نامه فرخ گرفتم به فال
همی رنج بردم به بسیار سال

آخرین ویرایشهای فردوسی در شاهنامه در سالهای ۴۰۰ و ۴۰۱ هجری قمری روی‌داد.

به پیشنهاد بنیاد فردوسی «هزارۀ سرایش شاهنامه» در یونسکو بر پایۀ هجری خورشیدی به نام ایران در فهرست رویدادهای علمی، فرهنگی و هنری 2011-2010 در سی و پنجمین کنفرانس عمومی یونسکوبه ثبت رسید
و در تاریخ 30 مارس ۲۰۱۰ هزارمین سالگرد پایان سرایش شاهنامه به کوشش بنیاد فردوسی و از سوی ایران و سازمان یونسکو در تالار کنفرانس عمومی یونسکو با حضور نمایندگان 192 کشور عضو جشن گرفته شد.

شاهنامه شرح احوال، پیروزی‌ها، شکستها، ناکامی‌ها و دلاوری‌های ایرانیان از کهن‌ترین دوران (نخستین پادشاه جهان کیومرث) تا سرنگونی دولت ساسانی به دست تازیان است (در سده هفتم میلادی).

کشمکشهای خارجی ایرانیان با هندیان در شرق، تورانیان در شرق و شمال شرقی، رومیان در غرب و شمال غربی و تازیان در جنوب غربی است.

افزون بر سیر خطی تاریخی ماجرا در شاهنامه داستانهای مستقل پراکنده‌ای نیز وجود دارند که مستقیماً به سیر تاریخی مربوط نمی‌شوند. از آن جمله: داستان زال و رودابه، رستم و سهراب، بیژن و منیژه، بیژن و گرازان (که بخشی از داستان بلند بیژن و منیژه است)، کرم هفتواد و جز اینها برخی از این داستانها به طور خاص چون رستم و اسفندیار و یا رستم و سهراب از شاهکارهای مسلم ادبیات جهان به شمار می‌آیند.

منبع:ویکیپدیا
     
  ویرایش شده توسط: shakaat   
مرد

 
دودمانهای پادشاهی در شاهنامه:

پیشدادیان
کیانیان
پارتیان
ساسانیان

پیشینۀ داستانهای شاهنامه:
باید دانست که بن‌مایه‌های داستانهای شاهنامه ساختهٔ فردوسی نیست و این داستان‌ها از دیرباز در میان ایرانیان رواج داشته‌اند. مثلاً در کتابهای پهلوی مانند بندهشن، ایاتکار زریران (که مشابهتهای بسیار با گشتاسب‌نامه دقیقی دارد) و دینکرد تلمیحات و اشارات بسیاری به قهرمانان و پهلوانان شاهنامه وجود دارد. هم‌چنین در اوستا خصوصا در نسک یشت‌ها اشارات فراوانی به بسیاری از شخصیتهای شاهنامه (پیشدادیان و کیانیان) شده‌است.

این موضوع در همه آثار حماسی بزرگ به چشم می‌خورد به این معنا که در آغاز (و شاید برای مدتی مدید) داستانهای حماسی در میان مردم دهان به دهان و از نسلی به نسلی سینه به سینه می‌گردد تا آن‌که شاعر توانا و با ذوق و قریحه‌ای پدیدار شده و اثری بزرگ از روی آنها می‌آفریند.

مأخذ اصلی فردوسی در به‌نظم کشیدن داستانها، شاهنامهٔ منثور ابومنصوری بود که چندی پیش از آن توسط یکی از سپهداران ایران‌دوست خراسان از روی آثار و روایات موجود گردآوری شده بود. فردوسی در شاهنامه از پنج راوی شفاهی نیز به نامهای آزادسرو، شادان برزین، ماخ پیر خراسانی، بهرام و شاهوی یاد کرده که او را در بازگو کردن داستانها یاری رسانده‌اند اما ذبیح‌اله صفا استدلال کرده‌است که به احتمال فراوان راویان یادشده مربوط به روزگاران پیشین بوداند و فردوسی به جهت احترام از آنان سخن به زبان آورده و هیچ‌کدام معاصر با حکیم توس نبوده‌اند
     
  
مرد

 
واژگان عربی در شاهنامه
قول مشهور ولی نادرست میان عوام این است که در شاهنامهٔ فردوسی از هیچ کلمهٔ عربی‌ای استفاده نشده‌است. گر چه شاهنامه به فارسی سره نیست، مطالعات آماری که خالقی‌مطلق به انجام رسانده گویای آن است که بسامد واژه‌های بیگانه در شاهنامه بیشتر از حدود پنج درصد نیست. این کسر سخت اندک است. چنان که حجم مجموع آثار فارسی‌ای که کاربرد واژه‌های بیگانه در آنها همانند شاهنامه از حدود پنج درصد بیشتر نیست، به حجم شاهنامه نمی‌رسد.
در اینکه فردوسی واژه‌های فارسی را بر عربی ترجیح می‌داده‌است شکی نیست. این هم خاسته از موضوع کار شاعر بود و هم اینکه زمانهٔ فردوسی مناسب آن بود. به بیان دقیق‌تر بیشتر منابعی که فردوسی از آنها بهره می‌برد خود در کاربرد واژه‌های عربی خودداری می‌کردند. نگاهی گذرا به مقدمهٔ شاهنامهٔ ابومنصوری گویای آن است. از سوی دیگر در مواردی که منابع فردوسی خود نااصیل بوده‌اند و واژه‌های عربی در آنها به وفور یافت می‌شد، کلمه‌های عربی در شاهنامه هم فزونی می‌گیرند. نمونهٔ بارز آن اسکندرنامه‌ است که در اصل روایتی غیرایرانی‌ است و کلمه‌های عربی در آن بسیار بیشتر به نسبت سایر قطعات شاهنامه یافت می‌شود.

تدوین شاهنامه
فردوسی، شاهنامه را دو بار تدوین کرده‌است. نخستین تدوین شاهنامه در دورهٔ نوح دوم پسر منصور هم‌زمان با ضعف دولت سامانی که نشانه‌هایی از زوال آن دولت پدیدار بود در ۲۵ اسفند سال ۳۸۴ در ۵۵ سالگی شاعر تا این بیتها به انجام رسید:
سر آمد کنون قصهٔ یزدگرد
به ماه سفندارمذ روز ارد
ز هجرت سه‌صد سال و هشتادوچار
به نام جهان داور کردگار
     
  ویرایش شده توسط: shakaat   
مرد

 
عناوین موجود در شاهنامه فردوسی به قرار زیر است:
آغاز کتاب
کیومرث
هوشنگ
طهمورث
جمشید
ضحاک
فریدون
منوچهر
پادشاهی نوذر
پادشاهی زوطهماسپ
پادشهی گرشاسپ
کیقباد
پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران
رزم کاووس با شاه هاماوران
سهراب
داستان سیاوش
پادشاهی کیخسرو شصت سال بود
گفتار اندر داستان فرود سیاوش
داستان کاموس کشانی
داستان خاقان چین
داستان اکوان دیو
داستان بیژن و منیژه
داستان دوازده رخ
اندر ستایش سلطان محمود
پادشاهی لهراسپ
پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود
داستان هفتخوان اسفندیار
داستان رستم و اسفندیار
داستان رستم و شغاد
پادشاهی بهمن اسفندیار صد و دوازده سال بود
پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود
پادشاهی داراب دوازده سال بود
پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود
پادشاهی اسکندر
پادشاهی اشکانیان
پادشاهی اردشیر
پادشاهی شاپور پسر اردشیر سی و یک سال بود
پادشاهی اورمزد
پادشاهی بهرام اورمزد
پادشاهی بهرام نوزده سال بود
پادشاهی بهرام بهرامیان
پادشاهی نرسی بهرام
پادشاهی اورمزد نرسی
پادشاهی شاپور ذوالاکتاف
پادشاهی اردشیر نکوکار
پادشاهی شاپور سوم
پادشاهی بهرام شاپور
پادشاهی یزدگرد بزه‌گر
پادشاهی بهرام گور
پادشاهی یزدگرد هجده سال بود
پادشاهی قباد چهل و سه سال بود
پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود
پادشاهی هرمزد دوازده سال بود
پادشاهی خسرو پرویز
پادشاهی شیرویه
پادشاهی اردشیر شیروی
پادشاهی فرایین
پادشاهی پوران دخت
پادشاهی آزرم دخت
پادشاهی فرخ زاد
پادشاهی یزدگرد

به ترتیب تمام بخش ها رو میزارم واسه دوستداران ادب پارسی
     
  
مرد

 
آغاز کتاب:

به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد

خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای

خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر

ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهٔ بر شده پیکرست

به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را

نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه

سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد

خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی

ستودن نداند کس او را چو هست
میان بندگی را ببایدت بست

خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشهٔ سخته کی گنجد اوی

بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان

به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بی‌کار یکسو شوی

پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه

توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود

از این پرده برتر سخن‌گاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست
     
  
مرد

 
ستایش خرد:

کنون ای خردمند وصف خرد
بدین جایگه گفتن اندرخورد

کنون تا چه داری بیار از خرد
که گوش نیوشنده زو برخورد

خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد

خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای

ازو شادمانی وزویت غمیست
وزویت فزونی وزویت کمیست

خرد تیره و مرد روشن روان
نباشد همی شادمان یک زمان

چه گفت آن خردمند مرد خرد
که دانا ز گفتار از برخورد

کسی کو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از کردهٔ خویش ریش

هشیوار دیوانه خواند ورا
همان خویش بیگانه داند ورا

ازویی به هر دو سرای ارجمند
گسسته خرد پای دارد ببند

خرد چشم جانست چون بنگری
تو بی‌چشم شادان جهان نسپری

نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جانست و آن سه پاس

سه پاس تو چشم است وگوش و زبان
کزین سه رسد نیک و بد بی‌گمان

خرد را و جان را که یارد ستود
و گر من ستایم که یارد شنود

حکیما چو کس نیست گفتن چه سود
ازین پس بگو کافرینش چه بود

تویی کردهٔ کردگار جهان
ببینی همی آشکار و نهان

به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی

ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی

چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن
     
  
مرد

 
گفتار اندر آفرینش عالم:

از آغاز باید که دانی درست
سر مایهٔ گوهران از نخست

که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید

سرمایهٔ گوهران این چهار
برآورده بی‌رنج و بی‌روزگار

یکی آتشی برشده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک

نخستین که آتش به جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید

وزان پس ز آرام سردی نمود
ز سردی همان باز تری فزود

چو این چار گوهر به جای آمدند
ز بهر سپنجی سرای آمدند

گهرها یک اندر دگر ساخته
ز هرگونه گردن برافراخته

پدید آمد این گنبد تیزرو
شگفتی نمایندهٔ نوبه‌نو

ابر ده و دو هفت شد کدخدای
گرفتند هر یک سزاوار جای

در بخشش و دادن آمد پدید
ببخشید دانا چنان چون سزید

فلکها یک اندر دگر بسته شد
بجنبید چون کار پیوسته شد

چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ
زمین شد به کردار روشن چراغ

ببالید کوه آبها بر دمید
سر رستنی سوی بالا کشید

زمین را بلندی نبد جایگاه
یکی مرکزی تیره بود و سیاه

ستاره برو بر شگفتی نمود
به خاک اندرون روشنائی فزود

همی بر شد آتش فرود آمد آب
همی گشت گرد زمین آفتاب

گیا رست با چند گونه درخت
به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت

ببالد ندارد جز این نیرویی
نپوید چو پیوندگان هر سویی

وزان پس چو جنبنده آمد پدید
همه رستنی زیر خویش آورید

خور و خواب و آرام جوید همی
وزان زندگی کام جوید همی

نه گویا زبان و نه جویا خرد
ز خاک و ز خاشاک تن پرورد

نداند بد و نیک فرجام کار
نخواهد ازو بندگی کردگار

چو دانا توانا بد و دادگر
از ایرا نکرد ایچ پنهان هنر

چنینست فرجام کار جهان
نداند کسی آشکار و نهان
     
  
مرد

 
گفتار اندر آفرینش مردم:

چو زین بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید

سرش راست بر شد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کاربند

پذیرندهٔ هوش و رای و خرد
مر او را دد و دام فرمان برد

ز راه خرد بنگری اندکی
که مردم به معنی چه باشد یکی

مگر مردمی خیره خوانی همی
جز این را نشانی ندانی همی

ترا از دو گیتی برآورده‌اند
به چندین میانجی بپرورده‌اند

نخستین فطرت پسین شمار
تویی خویشتن را به بازی مدار

شنیدم ز دانا دگرگونه زین
چه دانیم راز جهان آفرین

نگه کن سرانجام خود را ببین
چو کاری بیابی ازین به گزین

به رنج اندر آری تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست

چو خواهی که یابی ز هر بد رها
سر اندر نیاری به دام بلا

نگه کن بدین گنبد تیزگرد
که درمان ازویست و زویست درد

نه گشت زمانه بفرسایدش
نه آن رنج و تیمار بگزایدش

نه از جنبش آرام گیرد همی
نه چون ما تباهی پذیرد همی

ازو دان فزونی ازو هم شمار
بد و نیک نزدیک او آشکار
     
  
مرد

 
گفتار اندر آفرینش آفتاب:

ز یاقوت سرخست چرخ کبود
نه از آب و گرد و نه از باد و دود

به چندین فروغ و به چندین چراغ
بیاراسته چون به نوروز باغ

روان اندرو گوهر دلفروز
کزو روشنایی گرفتست روز

ز خاور برآید سوی باختر
نباشد ازین یک روش راست‌تر

ایا آنکه تو آفتابی همی
چه بودت که بر من نتابی همی
     
  
مرد

 
در آفرینش ماه:

چراغست مر تیره شب را بسیچ
به بد تا توانی تو هرگز مپیچ

چو سی روز گردش بپیمایدا
شود تیره گیتی بدو روشنا

پدید آید آنگاه باریک و زرد
چو پشت کسی کو غم عشق خورد

چو بیننده دیدارش از دور دید
هم اندر زمان او شود ناپدید

دگر شب نمایش کند بیشتر
ترا روشنایی دهد بیشتر

به دو هفته گردد تمام و درست
بدان باز گردد که بود از نخست

بود هر شبانگاه باریکتر
به خورشید تابنده نزدیکتر

بدینسان نهادش خداوند داد
بود تا بود هم بدین یک نهاد
     
  
صفحه  صفحه 1 از 64:  1  2  3  4  5  ...  61  62  63  64  پسین » 
شعر و ادبیات

Shahnameh | شاهنامه


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA