انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 77 از 193:  « پیشین  1  ...  76  77  78  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 723«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در سراپردهٔ دل خانه خدا را طلبید
این چنین خانه خدا بهر خدا را طلبید
در خرابات فنا ساغر می نوش کنید
آنگه از ساقی ما جام بنا را طلبید
گر بیابید عطایی همه آن را جویند
ور بلائی برسد جمله بلا را طلبید
می ببخشید به رندان و مجوئید بها
کار خیر است درین کار دعا را طلبید
درد دل را به حکایت نتوان یافت دوا
دُرد دردش به کف آرید و دوا را طلبید
در نظر دیدهٔ ما بحر محیطی دارد
هر چه خواهید بیابید چو ما را طلبید
نعمت الله اگر می طلبید ای یاران
در خرابات در آئید و خدا را طلبید
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 724«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
زاهد دگر از خلوت تقوی به درافتاد
عقل آمد و با عشق درافتاد ور افتاد
ما سر به در خانهٔ خمار نهادیم
پا بر سر ما هر که نهاد او به سر افتاد
مه روشنئی یافت که شد بدر تمامی
نوری مگر از مهر رخت بر قمر افتاد
افتاد در این کوی خرابات بسی دل
المنة لله که بار دگر افتاد
برخواستن از رهگذر او نتواند
هر عاشق مستی که در آن رهگذر افتاد
در خواب به جز نقش خیالش نتوان دید
ور زانکه کسی دید مرا از نظر افتاد
صد بار درین کوی خرابات فتادم
عیبم مکن ارزان که گذارم دگر افتاد
هر دیده که او نقش خیال دگری دید
گر مردم چشم است که او از بصر افتاد
رندی که به میخانهٔ سید گذری کرد
تا یافت خبر مست شد و بی خبر افتاد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 725«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
آتشی در نهاد جان افتاد
جان بیچاره در فغان افتاد
شمع عشقش چو بر کشید علم
سوخت پروانه پرزنان افتاد
عقل مخمور منع ما می کرد
مست می رفت در مغان افتاد
هر که از چشم ما فتاد فتاد
نه دو روزی که جاودان افتاد
سرو قدی که سر ز ما پیچد
در چمن قدش از میان افتاد
مرغ دل دید دانهٔ خالش
باز در دام زلف از آن افتاد
ناوک آه عاشق سرمست
هر چه انداخت بر نشان افتاد
از لب او حدیث می گفتم
سخنم ناگه از دهان افتاد
سیدم اوفتاد مستانه
چه توان کرد آن چنان افتاد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 726«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هر که بر خاک راه او افتاد
بد مگویش که او نکو افتاد
به هوائی که خاک راه افتاد
رند سرمست کو به کو افتاد
بت من پرده را ز رو برداشت
بنده سجده کنان برو افتاد
عشق مستانه در خروش آمد
عقل مسکین به گفتگو افتاد
آفتاب جمال رو بنمود
مه هلالی شد و دو تو افتاد
هر که چون ما فتاد در دریا
غرقه گردید و سو به سو افتاد
نعمت الله فتاد مست و خراب
نظری کن ببین که چو افتاد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 727«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دل به دست زلف دلبر اوفتاد
بی تکلف خوب در خور اوفتاد
در خرابات مغان مستانه رفت
غرقه خود را دید خوشتر اوفتاد
بر در میخانه با ساقی نشست
پای او بوسید و بر سر او فتاد
بارها دل در شراب افتاده بود
توبه را بشکست و دیگر اوفتاد
از سر هر دو جهان برخواستند
بر سر کویش کسی گر اوفتاد
آفتاب او به ما ظاهر چو شد
ماه ما از جمله انور اوفتاد
نعمت الله بازسازی خوش نواخت
غلغلی در هفت کشور اوفتاد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 728«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
آب چشم ما به روی ما فتاد
مردم دیده در این دریا فتاد
رند سرمستی به میخانه رسید
سر به پای خم نهاد از پا فتاد
برنخیزد جاودان هر کس که او
در خرابات آمد و آنجا فتاد
ما ز دریائیم و دریا عین ما
چشم ما روشن به عین ما فتاد
همدم جامیم و با ساقی حریف
این چنین ذوق خوشی ما را فتاد
دل برفت از ما و در دریا نشست
عاقبت محمود با مأوا فتاد
نعمت الله چون مقام خویش دید
بر در یکتای بی همتا فتاد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 729«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هرکه در دریای بی پایان فتاد
همچو ما در بحر بی پایان فتاد
عشق جانان آتشی خوش برفروخت
شعله ای در جان مشتاقان فتاد
رند مستی سر به پای خم نهاد
غلغلی در مجلس رندان فتاد
آنکه جان بفروخت درد دل خرید
نیک سودا کرد و خوش ارزان فتاد
یار ما را کار با اغیار نیست
کار او ای یار با یاران فتاد
از سر کویش کسی کو دور شد
بی سر و پا سخت سرگردان فتاد
نعمت الله جان به جانان داد و رفت
خوش بود جانی که با جانان فتاد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 730«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ساقی جامی به این و آن داد
خمخانه به دست عاشقان داد
در جام جهان نما نظر کرد
تمثال جمال خود به آن داد
راهی که نشان آن نه پیداست
عشقش پنهان به ما نشان داد
با دل گفتند جان فدا کن
از غایت ذوق جان روان داد
هر داد که خواستیم از وی
عدلش دادی به ما چنان داد
در کتم عدم وجود بخشید
چیزی به از این نمی توان داد
لطفش به کرم عنایتی کرد
سید خود را به بندگان داد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 731«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دردی است در این دل که به درمان نتوان داد
عشقیست در این جان که به صد جان نتوان داد
جام می ما آب حیات است در این دور
این آب حیات است به حیوان نتوان داد
مستانه در این کوی خرابات فتادیم
این گوشه به صد روضهٔ رضوان نتوانداد
گنجی است در این مخزن اسرار دل ما
دشوار به دست آمده آسان نتوان داد
ما دل به سر زلف دلارام سپردیم
هر چند دل خود به پریشان نتوان داد
از عقل سخن با من سرمست مگوئید
درد سر مخمور به مستان نتوان داد
سید در میخانه گشاد است دگر بار
خود خوشتر ازین مژده به رندان نتوان
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 732«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هر که او در عشق جانان جان نداد
بوسهٔ خوش بر لب جانان نداد
جود او بخشید عالم را وجود
آشکارا داد او پنهان نداد
جام می در دست و ساقی در نظر
فکر این و آن به آن رندان نداد
چون که مخموری بود دردسری
دردسر ساقی به سرمستان نداد
لایق هر کس عطا او می دهد
ذوق سرمستان به میخواران نداد
بس گران و هم سبک سر بود عقل
جان به عشق او از آن آسان نداد
نعمت الله را به ما داد از کرم
این چنین دادی به هر سلطان نداد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 77 از 193:  « پیشین  1  ...  76  77  78  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA