انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 94 از 193:  « پیشین  1  ...  93  94  95  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 893«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ملک اگر خواهد کسی گو هان بگیر
ملک خواهی دامن سلطان بگیر
دل به دل برده که آن دلبر خوشست
جان رها کن خدمت جانان بگیر
جام در دور است و آن در بزم ماست
می اگر نوشی بیا و آن بگیر
خلق خواهی بر سر بازار شو
گنج جوئی گوشهٔ ویران بگیر
ترک این دنیی و این عقبی بکن
خود رها کن خدمت یزدان بگیر
بنده ای در حضرت سلطان در آ
پادشاهی ملک جاویدان بگیر
همچو سید در خرابات مغان
دست بگشا دامن مستان بگیر
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 894«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
منظور یکی ، یکی است ناظر
مظهر به مظاهر است ظاهر
جام است و شراب هر دو یک آب
نوریست به نور خویش ساتر
مستیم وخراب جام بر دست
داریم حضور و اوست حاضر
صد جان در عشق اگر ببازیم
باشیم ز بندگیش قاصر
با باطن پاک عشق بازیم
با ظاهر نازنین ظاهر
شد بر همه کائنات ناصر
منصور چو رفت بر سر دار
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 895«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
می رود عمر ما دریغا عمر
مگذارش چنین خدا را عمر
عمر برباد می دهی حیف است
باز ناید گذشته جانا عمر
یک دو روزی غنیمتش می دان
که نماند مدام با ما عمر
عمر امروز در پی فردا
صرف کردی دریغ فردا عمر
هر چه شد فوت از تو در عالم
عوضش بازیابی الا عمر
غیر ساقی و جام می هیچ است
نکند صرف هیچ دانا عمر
لذت عمر نعمت الله جو
تا بیابی تو ذوق او با عمر
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 896«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
رند مستیم و عشق شورانگیز
عقل مخور گو ز ما پرهیز
ساقیا خم می بیار آن دم
خم می بر سر حریفان ریز
بر در می فروش خوش بنشین
از سر کاینات هم برخیز
جاودان گر حیات می‌جوئی
جان و جانان به همدگر آمیز
گر حلیمی تو بردباری کن
آب دیده به خاک ایشان ریز
بر سر خاک عاشقان چو رسی
قصر شیرین بساز و هم شبدیز
همچو فرهاد میل خسرو کن
گو مترس از صلابت پرویز
عشق شیرین گرش بود فرهاد
عشق سرمست و خنجر سر تیز
عقل مخمور و إرهٔ عمری
به ازین نیست هیچ دست آویز
دامن سیدم به دست آور
به ازین نیست هیچ دست‌ آویز
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 897«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
من سودازده با عشق درافتادم باز
دل به دست سر زلف صنمی دادم باز
آستان در او قبلهٔ حاجات من است
روی خود بر در آن میکده بنهادم باز
کار رندان جهان بسته نماند دیگر
چون من مست در میکده بگشادم باز
می خورم جام غم انجام به شادی ساقی
غم ندارم ز کس و عاشق و دلشادم باز
هست بنیاد من از عاشقی و میخواری
رفته ام بر سر آن قصه و بنیادم باز
نکنم عیب اگر توبه شکستم دیگر
یافتم آب حیاتی و در افتادم باز
بندهٔ بندگی سید سرمستانم
از چنین بندگئی بندهٔ آزادم باز
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 898«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در میخانه را گشادم باز
داد رندان تمام دادم باز
با حریفان نشسته ام سرمست
بزم شاهانه ای نهادم باز
در خرابات مست و رندانه
فارغ البال اوفتادم باز
غم عشقش که شادی جانست
شاد بادا که کرد شادم باز
دفتر کاینات می خواندم
شد به عشقش همه ز یادم باز
من چو شاگرد می پرستانم
در همه کار اوستادم باز
بندهٔ سید خراباتم
بر همه عاشقان زیادم باز
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 899«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مرغ جانم می کند پرواز باز
تا به برج خود رسد شهباز باز
جان بده گر وصل جانان بایدت
عاشقانه سر به پاش انداز باز
بگذر از نقش خیال غیر او
خلوت دل با خدا پرداز باز
در خرابات مغان مست و خراب
عزم رندی کرده ام آغاز باز
گر دمی با جام می همدم شوی
ذوق یابی یک دم از دمساز باز
عشقبازی کار بازی کی بود
عشق بازی ، خویش را در باز باز
شعر سید عاشقانه خوش بخوان
ساز سرمستان ما بنواز باز
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 900«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عاشق و مست و رندم و جانباز
در میخانه را گشادم باز
الصلا ای حریف میخواران
قدمی نه بیا و خود در باز
شاهد غیب و ساقی عشقیم
مطربا ساز عشق ما بنواز
برو ای عقل حیله را بگذار
تو و زهد و نماز و ما و نیاز
در خرابات رند او باشیم
دعوت ما چه می کنی بنماز
محرم راز خلوت جانیم
یک زمان خانه را به ما پرداز
سید ما به عشق بندهٔ ماست
اوست محمود و نعمةالله ایاز
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 901«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
شاهبازی درآمد از در باز
خیز و در پای او تو سر در باز
برو ای عقل چون درآمد عشق
خانهٔ خویشتن به او پرداز
دل به میخانه می کشد دیگر
مرغ جان می کند روان پرواز
جام جم خوش بود به ما همدم
نی و نائی به همدگر دمساز
ساز و سازنده هر دو می باید
ورنه بی ساز کی نوازد ساز
هست رازی میان دیده و دل
می کند فاش غمزهٔ غماز
سیدم دل ببرد از همه کس
لیک دل را گذاشت در شیراز
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 902«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خاطرم می کشد سوی شیراز
مرغ جان باز می کند پرواز
رند مستم به دست جام شراب
کرده ام باز بیخودی آغاز
جام و می لب نهاده اند به لب
نی و نائی به همدگر دمساز
در گلستان عشق سرمستان
بلبلانند جمله خوش آواز
سر ساقی و حال میخانه
بشنو از من ز دل بسوز و نیاز
عارفانه در آ به خلوت عشق
عاشقانه به عشق او می ناز
نور سید ز نعمت الله جو
راز محمود بازجو ز ایاز
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 94 از 193:  « پیشین  1  ...  93  94  95  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA