انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 98 از 193:  « پیشین  1  ...  97  98  99  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 933«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عشق سرمست است و دارد دور باش
عقل را گوید از این در دور باش
تندرست است آنکه دارد درد عشق
ور بود بی درد گو رنجور باش
عشق او داری ز عالم غم مخور
چون غم او می خوری مسرور باش
رند مستی گر بیابی مست شو
ور به مخموری رسی مخمور باش
ناظر او باش چون اهل نظر
ور نداری این نظر منظور باش
عشق سرداری اگر داری بیا
بر سر دار فنا منصور باش
نعمت الله نور چشم مردم است
چشم داری طالب این نور باش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 934«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پاک باش و بی وضو یک دم مباش
جز که با پاکان دمی همدم مباش
دنیی دون گر نماند گو ممان
پیرزن گر مرد در ماتم مباش
پند رندان گوش کن گر عارفی
جام می را نوش کن بی جم مباش
اسم اعظم پادشاه عالمست
لحظه ای بی صاحب اعظم مباش
گر کسی در عشق او جان می دهد
جان رها کن کمتر از هر کم مباش
باش دلشاد از وصال دلبرت
در فراقش نیز هم بی غم مباش
یک دمی با نعمت الله هم برآر
لحظه ای با غیر او همدم مباش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 935«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
اگر میلی به ما داری بیا و بندهٔ ماباش
ز جام جان مئی بستان روان و بر سر ما باش
ز سرمستان بزم ما طریق عاقلی کم جو
ز ما مستی و رندی جو که هم مستیم و هم قلاش
خراباتست و عاشق مست وبا معشوق خود همدم
برو ای عقل سرگردان به جای خویشتن می باش
کسی کو نقش می بندد خیال غیر او امروز
به جز نقش خیال او نباشد حاصل فرداش
به دور چشم مست او جهان پرفتنه می بینم
بلا بالا گرفت امروز در عالم از آن بالاش
منه رخ بر رخش ای جان که تو خاریو رویش گل
مکن بیداد با رویش به خار آن روی گل مخراش
به هر نقشی که می بندم خیال نعمةالله است
چه خوش نقشی که می بندد خیالش در نظر نقاش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 936«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در میکده مست و رند و قلاش
هم صحبت عاشقان او باش
هر نور که دیده یا بد از دل
در پای خیال عشق او باش
ای عقل تو زاهدی و ما رند
عاقل چه کند حریف قلاش
ظاهر جامیم و باطناً می
صورت نقشیم و معنی نقاش
معشوق خودیم و عاشق خود
گفتیم حدیث عشق خود فاش
می نوش ز جام ساقی ما
سرمست چو چشم یار خوش باش
من بندهٔ سیدم که دایم
مست است و حریف و رند و اوباش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 937«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بحر در جوش است و جانم درخروش
عقل می گوید که راز خود بپوش
عاقلی می خورد و عقل از دست رفت
اوفتاده بی خود و بی عقل و هوش
تا ننوشی می ندانی ذوق می
ذوق می ، می بایدت می را بنوش
خم می در جوش و ساقی در حضور
در سرای ما و ما در جست و جوش
ساقی ما خرقه می شویدبه می
آفرین بر دست او و شستشوش
در خرابات مغان مست و خراب
می کشندم چون سبو رندان به دوش
سید مستان چو می گوید سخن
عاشقانه گوش کن یک دم خموش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 938«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خم می در جوش و رندان درخروش
گر تو رندی جرعه ای زین می بنوش
دل به ساقی ده که تا یابی حیات
جان فدا کن در هوای می فروش
گوهر در یتیم از ما بجو
تا شوی چون حیدری حلقه به گوش
هر که یک جرعه بنوشد زین شراب
تا قیامت او کجا آید به هوش
گر سخن از عشق می گوئی بگو
ور حدیث از عقل می پرسی خموش
مجلس عشق است سرمستان رند
می کشندم چون سبو رندان به دوش
پیرهن از یوسف مصری بنه
خلعتی از خرقهٔ سید بپوش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 939«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
به گوش و هوش من آمدند ای ساقی دوش
که جام جم بستان و می حلال بنوش
بیا که مجلس عشقست و عاشقان سرمست
مدام همدم جامند و خم می در جوش
گشوده برقع صورت ز روی معنی باز
هزار جان شده حیران و عقلها مدهوش
به عشق ساقی رندان که جان من به فداش
سبوی مجلس رندان خوش کشم بر دوش
به مشت گل نتوان آفتاب را اندود
بگو به عاشق مستی که عشق را میپوش
به گندمی اگر آدم بهشت را بفروخت
تو باز خر به جوی و به نیم جو بفروش
شنو که سید سرمست وعظ می گوید
بگو خطیب مخوان خطبه یک زمان خاموش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 940«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
زهد بگذار و خرقه را بفروش
جام می را بگیر و خوش می نوش
ذوق مستی کسی که دریابد
گرچه عاقل بود شود مدهوش
در خرابات مست می گردم
همچو رندان خوشی سبو بر دوش
ساغر می مدام می نوشم
سرخوشانه چو خم می در جوش
راز هشیار پیش مست مگو
ور بگوئی بگو که آن می پوش
گوهر بحر ماست گفتهٔ ما
خوش بود هر که می کند در گوش
شاهد ماست ساقی سرمست
نعمت الله گرفته در آغوش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 941«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در خرابات تا سحرگه دوش
می کشیدم سبوی می بر دوش
شادی روی ساقی سرمست
دوش تا روز بود نوشانوش
بزم عشق است خرقه را بر کن
جامهٔ عاشقانه ای درپوش
در ره عاشقی و می خواری
عاشقانه به جان و دل می کوش
ما خراباتیان سرمستیم
چون خم می فروش خوش در جوش
گل تبسم کنان و می در جام
بلبل مست کی شود خاموش
نعمت الله حریف و ساقی او
جام در دور و عاشقان مدهوش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 942«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جام می شادی رندان نوش نوش
ور توانی راز خود در پوش پوش
خوش سبوئی از برای عاشقان
می کشیدم تا سحر بر دوش دوش
خم می در جوش و ساقی درحضور
از چنین خمخانه ای سر جوش جوش
عقل می گوید مخور بسیار می
عشق می گوید فراوان نوش نوش
عشق آمد عقل و هوش ما ببرد
کی بیابد این چنین بیهوش هوش
ای صبا احوال ما را از کرم
گر توانی شمه ای در گوش گوش
تا مرید نعمت الله باشدش
کرده پیدا عارفی در اوش اوش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 98 از 193:  « پیشین  1  ...  97  98  99  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA