انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 132 از 283:  « پیشین  1  ...  131  132  133  ...  282  283  پسین »

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی



 
غزل شمارهٔ ۱۳۰۹

گر نالهٔ من پرتو اندیشه دواند
توفان قیامت به فلک ریشه دواند

شوق تو به سامان خراش دل عشاق
ناخن چه خیال است مگر تیشه دواند

دور از مژه اشک است و همان بی‌سر و پایی
غربت همه‌ کس را به چنین بیشه دواند

شوری‌ست در این بزم‌ کز افسون شکستن
چندان که پری بال کشد شیشه دواند

صد کوچه خیال‌ست غبار نفس اینجا
تا سیر گریبان به چه اندیشه دواند

مجنون تو راگر همه تن‌بند خموشی‌ست
چون نی هوس ناله به صد بیشه دواند

وقت است‌که چون غنچه به افسون خموشی
در نالهٔ بلبل نفسم ریشه دواند

سعی امل از قد دوتا چاره ندارد
بیدل به ره‌کوهکنی تیشه دواند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۳۱۰

پی تحقیق کسانی که گرو تاخته‌اند
همه چون صبح به خمیازه نفس باخته‌اند

عاجزی‌کسب‌کمال است‌که یکسر چو هلال
تیغ‌بازان تعین سپر نداخته‌اند

حسن خورشید ازل در نظراما چه علاج
سایه‌ها آینه از زنگ نپرداخته‌اند

علمی کوکه هوس گردن ناز افرازد
بسملی چند به حیرت مژه افراخته‌اند

راحت و وضع تکلف چه خیال است اینجا
مفت جمعی ‌که به بی‌ساختگی ساخته‌اند

کم نشد شور طلب ازکف خاکستر ما
وصل‌جوبان فنا، هم‌قفس فاخته‌اند

از اسیران وفا جرات پرواز مخواه
پر ما جمله برون قفس انداخته‌اند

آستینها همه دست است به قدرتگه لاف
خودسران تیغ نیامی به هوا آخته‌اند

قدردانی چه خیال است در ابنای زمان
بیدل اینها همه از عالم نشناخته‌اند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۳۱۱

در بساطی که دم تیغ ادب آخته‌اند
بی‌نیازان سر و گردن به خم افراخته‌اند

نه فلک را به خود افتاده‌سر وکار جدال
عرصه خالی و ز حیرت سپر انداخته‌اند

در مقامی‌که دل و دیده و دیدار یکیست
همه داغند که آیینه نپرداخته‌اند

چه بهار و چه خزان در چمنستان حضور
عرض هر رنگ که دادند همان باخته‌اند

همچو عنقاکه بجز نام ندارد اثری
همه آوازه ی پرواز ز پر ساخته‌اند

بلبلان‌چمن قرب به‌آهنگ‌یقین
می‌سرایند و همان هم سبق فاخته‌اند

از ازل تا به ابد آنچه تماشا کردیم
خود نمایان خیال آینه پرداخته‌ اند

گر به‌ منزل نرسیده ست‌ کسی نیست عجب
کان سوی خویش ندارند ره‌ و تاخته‌اند

چاره ی خودسری خلق چه امکان دارد
شش‌جهت انجمن عیش به غم ساخته‌اند

خودشناسی عرض جوهر یکتایی نیست
بیدل اینها همه خویشند که نشناخته‌اند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۳۱۲

صفا فریب فقیهان نفس گداخته‌اند
که هر طرف چو تیمم وضوی ساخته‌اند

درین بساط بجز رنگ رفته چیزی نیست
کسی چسان برد آن بازییی که باخته‌اند

ز وضع بی‌بری سرو و بید عبرت‌گیر
که گردنند و عجب مختلف فراخته‌اند

مآل رونق گل تا به داغ پنهان نیست
درین چمن همه طاووس‌های فاخته‌اند

ز عرض شوکت دونان مگو که موری چند
ز بال بر سر خود تیغ فتنه آخته‌اند

مده ز سعی فضولی غبار امن به باد
به هیچ ساختگان قدر خود شناخته‌اند

ز استقامت یاران عرصه هیچ مپرس
چو شمع جمله علمهای رنگ باخته‌اند

به گرد قافلهٔ رفتگان رسیدن نیست
نفس مسوز که بسیار پیش تاخته‌اند

مباش غافل از انداز شعر بیدل ما
شنیدنی‌ست نوایی که کم نواخته‌اند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۳۱۳

چون برگ گل ز بس پر و بالم شکسته‌اند
مکتوب وحشتم به پر رنگ بسته‌اند

پروانه مشربان به یک انداز سوختن
از صد هزار زحمت پر‌واز رسته‌اند

فرصت‌کفیل وحشت‌ کس نیست زپن چمن
گلها بس است دامن رنگی شکسته‌اند

تمثال من در آینه پیدا نمی‌شود
در پرده خیال توام نقش بسته‌اند

افسردگی به سوختگانت چه می‌کند
اینجا سپندها همه با ناله جسته‌اند

عالم تمام خون شد و از چشم ما چکید
خوبان هنوز منکر دلهای خسته‌اند

آن بیخودان که ضبط نفس کرده‌اند ساز
آسوده‌تر ز آواز تارگسسته‌اند

آزادگان به‌ گوشهٔ دامن فشاندنی
چون دشت در غبار دو عالم نشسته‌اند

سر برمکش ز جیب‌که‌گلهای این چمن
از شوق غنچگی همه محتاج دسته‌اند

ما راهمان به خاک ره عجز واگذار
واماندگان در آبله دامن شکسته‌اند

بیدل ز تنگنای جهانت ملال نیست
پرواز ناله را به قفس ره نبسته‌اند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۳۱۴

نقش دوِیی بر آینه‌ من نبسته‌اند
رنگ دل است اینکه به روبم شکسته‌اند

آرام عاشقان رم پرواز دیگر است
چون شعله رفته‌اند ز خود تا نشسته‌اند

غافل مشو زحال خموشان ‌که از حیا
صد رنگ ناله در نگه عجز بسته‌اند

هوشی‌که رنگ و بوی پرافشان این چمن
آواز دلخراش جگرهای خسته‌اند

بیگانگی‌ ز وضع نفس بال می‌زند
این رشته را ز نغمهٔ الفت گسسته‌اند

ابنای روزگار برای گلوی هم
خنجر شدن اگر نتوانند دسته‌اند

جمعی‌ که دم زعالم توحید می‌زنند
پیوسته‌اند با حق و از خود نرسته‌اند

آفاق نیست مرکز آرام هیچکس
زبن خانهٔ کمان همه یک تیر جسته‌اند

غافل ز پاس آب رخ عجز ما مباش
ما را به یاد طرف کلاهی شکسته‌اند

بیدل نجسته است گهر از طلسم آب
نقدی‌ست دل که در گره اشک بسته‌اند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۳۱۵

عمری‌ست رخت حسرتم از سینه بسته‌اند
راه نفس به خلوت آیینه بسته‌اند

وارستگی ز اطلس و دیبا چه ممکن است
این شعله را به خرقهٔ پشمینه بسته‌اند

وحدتسرای دل نشود جلوه‌گا‌ه غیر
عکس است تهمتی‌ که بر آیینه بسته‌اند

از نقد دل تهی‌ست بساط جهان که خلق
بر رشتهٔ نفس‌ گره ‌کینه بسته‌اند

گو پاسبان به خواب طرب زن ‌که خسروان
دلها چو قفل بر در گنجینه بسته‌اند

مضمونی از خیال تأمل رمیده‌ایم
تقویم حال ما همه پارینه بسته‌اند

غافل نی‌ام ز صورت واماندگان خاک
در پای من ز آبله آیینه بسته‌اند

چون شمع ‌کشته عجزپرستان خدمتت
دستی‌ست نقش داغ که بر سینه بسته‌اند

بیگانه است شعله ز پیوند عافیت
از سوختن به خرقهٔ ما پینه بسته‌اند

بیدل به سعد و نحس جهان نیست‌ کار ما
طفلان دلی به شنبه و آدینه بسته‌اند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۳۱۶

دونان که در تلاش گهر دست شسته‌اند
چون سگ به‌ استخوان چقدر دست شسته‌اند

بر خوان وهم منتظران بساط حرص
نی خشک دیده‌اند و نه تر، دست شسته‌اند

جمعی به ذلتی‌که برند ازکباب دل
از خود چو شمع شام و سحر دست شسته‌اند

زین مایده حضور حلاوت نصیب‌ کیست
سیلی‌خوران به موج خطر دست شسته‌اند

هستی نفس‌گداختهٔ نام جرات است
بی‌زهره‌ها همه ز جگر دست شسته‌اند

در چشمهٔ خیال هم آبی نمانده است
از بسکه رفتگان ز اثر دست شسته‌اند

سیر چنارکن‌که مقیمان این بهار
از حاصل ثمر چقدر دست شسته‌اند

دربا تلاطم آیسنه‌، صحرا غبارخیز
از عافیت چه خشک و چه تر دست شسته‌اند

رفع کدورت دو جهان سودن کفی‌ست
آزادان به آب‌گهر دست شسته‌اند

هر سبزه ترزبان خروش اناالحناست
خوبان درین حدیقه مگر دست شسته‌اند

تا لب‌گشوده‌اند به حرف تبسمت
شیرین‌لبان ز شیر و شکر دست شسته‌اند

بیدل کراست آگهی از خود که چون حباب
در تشت واژگونه ز سر دست شسته‌اند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۳۱۷

جمعی‌که پر به فکر هنر درشکسته‌اند
آیینه‌ها به زبنت جوهر شکسته‌اند

جرات‌ستای همت ارباب فقر باش
کز گرد آرزو صف محشر شکسته ‌اند

با شوکت جنون هوس تخت جم‌ کراست
دیوانگان در آبله افسر شکسته‌اند

بیماری مواد طمع را علاج نیست
صفرای حرص در جگر زر شکسته‌اند

در محفلی‌ که سازش آفت سلامت است
آسایش‌ از دلی‌که مکرر شکسته‌اند

کم فرصتی‌کفیل شکست خمارنیست
تا شیشه سرنگون شده ساغر شکسته‌ اند

تغییر وضع ما اثر ایجاد وحشتی‌ست
دامان گل به رنگ برابر شکسته‌اند

از گردنم سرشته چه خیزد به غیر عجز
ماییم و پهلویی ‌که به بستر شکسته‌اند

اندیشهٔ غبار دل ما که می‌کند
خ‌ربان هزار آینه دز بر شکسته‌اند

محمل‌کشان برق نفس را سراغ نیست
گرد سحر به عالم دیگر شکسته‌اند

گردون غبار دیده ی همت نمی‌شود
عشاق دامن مژه برتر شکسته‌اند

پرواز کس‌ به دامن نازت نمی‌رسد
گلهای این چمن چقدر پر شکسته‌اند

بیلد‌ل همین نه ما و تو نومید مطلبیم
زین بحر قطره‌ها همه‌گوهر شکسته‌اند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۳۱۸

این حرصها که دامن صد فن شکسته‌اند
عرض کلاه داده و گردن شکسته‌اند

دارد شراب غفلت ابنای روزگار
بد مستیی‌ که ساغر مردن شکسته‌اند

بیتابی از غبار نفس کم نمی‌شود
مبنای دل به روی تپیدن شکسته‌اند

در زلف یار هیچ دل‌آزردگی نداشت
این دانه‌ها ز دوری خرمن شکسته‌اند

یارب شکست من به چه افسون شود درست
دارم دلی که پیشتر از من شکسته‌اند

در عالمی‌ که سنگ ‌شررخیز وحشت است
گرد مرا چو آب در آهن شکسته‌اند

هرگل ‌که دیدم آبلهٔ خون چکیده بود
یا رب چه خار در دل ‌گلشن شکسته‌اند

صد برق درکمین نفس موج می‌زند
مردم نظر به شعلهٔ ایمن شکسته‌اند

پرواز من چو موج‌ گهر در دل است و بس
بالی‌که داشتم به تپیدن شکسته‌اند

هر ذره‌ام به رنگ دگر می‌دهد نشان
جوش بهارم آینهٔ من شکسته‌اند

امروز نفی هم گل اقبال دوستی‌ست
یاران ز رنگ ما صف دشمن شکسته‌اند

ما عاجزان ز کوی تو دیگر کجا رویم
در پای رشته‌ها سر سوزن شکسته‌اند

سنگی ز ننگ عجز به مینای ما نخورد
ما را همان به درد شکستن شکسته‌اند

یک گل در این بهار اقامت سراغ نیست
بیدل ز رنگ خود همه دامن شکسته‌اند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 132 از 283:  « پیشین  1  ...  131  132  133  ...  282  283  پسین » 
شعر و ادبیات

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA