انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 139 از 283:  « پیشین  1  ...  138  139  140  ...  282  283  پسین »

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۳۷۹

رازداران کز ادب راه لب گویا زدند
مهر بر بال پری از پنبهٔ مینا زدند

زین چمن یک گل سر و برگ خودآرایی نداشت
هرکجا رنگی عیان شد برپر عنقا زدند

پیش از ایجاد هوس مستان خلوتگاه راز
ساغر هوش ازگداز شیشه در خارا زدند

طبع بی‌حس قابل تاثیر آگاهی نبود
بر گمان خفته یاران مرد‌ه ای را پا زدند

منفعل شد فطرت از ابرام بی‌تاثیر خلق
شعله درپستی حزید از بسکه دامنها زدند

ترک مردم‌گیر و راحت‌کن‌که عزلت‌پیشگان
چون‌ گهر موج دگر بیرون این دریا زدند

شاخ و برک هرزه‌کردی تیشه‌اکا درکار داشت
قامت خم‌گشتهٔ ما را به پای ما زدند

عمرها شدت‌کلفت ما و من از دل رفته‌ایم
بر غبار خانهٔ ما دامن صحرا زدند

دامن مشرب فضایی داشت بی‌گرد امل
محرمان از طولِ این اوهام بر پهنا زدند

وحشت از دنیا دماغ بی‌نیازان برنداشت
چین دامن بر خم ابروی استغنا زدند

بیدل اسباب تعلق بود زنگ آگهی
آینه صیقل زدند آنها که پشت پا زدند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۳۸۰

روزگاری‌ که به عشق از هوسم افکندند
بال و پر کنده برون قفسم افکندند

ما و من خوش پر و بالی به خیال انشا کرد
مور بودم به غرور مگسم افکندند

تا کند عبرتم آگاه ز هنگامهٔ عمر
در تب و تاب شمار نفسم افکندند

خون خشکم جوی از قدر نیرزبد آخر
صد ره از پوست برون چو عدسم افکندند

نقش پا کرد تصور به تغافل زد و رفت
در ره هر که خط ملتمسم افکندند

ناز دارم به غباری ‌که ز بیداد فلک
سرمه شد تا به ره دادرسم افکندند

چه توان ‌کرد سراغ همه زین دشت ‌گم است
در پی قافلهٔ بی‌جرسم افکندند

شکوهٔ من ز فراموشی احباب خطاست
از ادب پیش ‌گذشتم ‌که پسم افکندند

سخت زحمتکش اسباب جهانم بیدل
چه نمودند که در دیده خسم افکندند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۳۸۱

روزی که هوسها در اقبال گشودند
آخر همه رفتند به جایی که نبودند

زین باغ‌ گذشتند حریفان به ندامت
هر رنگ‌ که‌ گردید کفی بود که سودند

افسوس‌ که این قافله‌ها بعد فنا هم
یک نقش قدم چشم به عبرت نگشودند

اسما همه در پرده ناموسی انسان
خود را به زبانی ‌که نشد فهم ستودند

اعداد یکی بود چه پنهان و چه پیدا
ما چشم ‌گشودیم‌ کزین صفر فزودند

از حاصل هستی به فناییم تسلی
در مزرعهٔ ما همه ناکشته درودند

تاراجگران هستی موهوم ز فرصت
توفیق یقینی که نداریم ربودند

زین شکل حبابی ‌که نمود از دویی رنگ
گفتم به‌ کجا گل‌ کنم آیینه نمودند

چون شمع به صیقل مزن آیینهٔ داغم
با هر نگهم انجمنی بود زدودند

خامش‌نفسان معنی اسرار حقیقت
گفتند در آن پرده که خود هم نشنودند

عبرت نگهان را به تماشاگه هستی
بیدل مژه بر دیده‌ گران‌ گشت غنودند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۳۸۲

برای خاطرم غم آفریدند
طفیل چشم من یم آفریدند

چو صبح آنجا که من پرواز دارم
قفس با بال توأم آفریدند

عرق‌گل کرده‌ام از شرم هستی
مرا از چشم شبنم آفریدند

گهر موج آورد آیینه جوهر
دل بی‌آرزو کم آفریدند

جهان خونریز بنیاد است هشدار
سر سال از محرم آفریدند

وداع غنچه را گل نام‌ کردند
طرب را ماتم غم آفریدند

علاجی نیست داغ بندگی را
اگر بیشم وگرکم آفریدند

کف خاکی که بر بادش توان داد
به خون‌گل‌کرده آدم آفریدند

طلسم زندگی الفت بنا نیست
نفس را یک قلم رم آفریدند

اگر عالم برای خویش پیداست
برای من مرا هم آفریدند

چه سان تابم سر از فرمان تسلیم
که چون ابرویم از خم آفریدند

دلم بیدل ندارد چاره از داغ
نگین را بهر خاتم آفریدند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۳۸۳

به‌شوخی زد طرب‌غم آفریدند
مکرر شد عسان سم آفریدند

نثار نازی از اندیشه گل کرد
دو عالم جان به یک دم آفریدند

به زخم اضطراب بسمل ما
ز خون رفته مرهم آفریدند

شکست عافیت آهنگ گردید
به هرجا ساز آدم آفریدند

جهان جوش بهار بی‌نیازیست
به یک صورت دو گل‌ کم آفریدند

به هرجا وحشت ما عرضه دادند
شرار و برق بی‌رم آفریدند

گل این بوستان آفت بهار است
شکست و رنگ توأم آفریدند

به تسکین دل مجروح بسمل
پر افشانده مرهم آفریدند

به پیری‌ گریه‌ کن‌ کایینه‌ ی صبح
برای عرض شبنم آفریدند

کریمان‌ خون شوید از خجلت جود
که شهرت خاص حاتم آفریدند

چون ماه نو خم وضع سجودم
ز پیشانی مقدم آفریدند

نه مخموری نه مستی چیست بیدل
دماغت از چه عالم آفریدند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۳۸۴

ز بسکه منتظران چشم در ره یارند
چو نقش پا همه‌گر خفته‌اند بیدارند

ز آفتاب قیامت مگوکه اهل وفا
به یاد آن مژه در سایه‌های دیوارند

درین بساط‌ که داند چه جلوه پرده درد
هنوز آینه‌داران به رفع زنگارند

مرو به عرصهٔ دعوی که گردن‌افرازان
همه علمکش انگشتهای زنهارند

ز پیچ و تاب تعلق ‌که رسته است اینجا
اگر سرندکه یکسر به زبر دستارند

هوس ز زحمت کس دست برنمی‌دارد
جهانیان همه یک آرزوی بیمارند

درین محیط به آیین موجهای‌ گهر
طبایعی که بهم ساختند هموارند

نبرد بخت سیه شهرت از سخن‌سنجان
که زیر سرمه چو خط نالهٔ شب تارند

به خاک قافله‌ها سینه‌مال می‌گذرند
چو سایه هیچ متاعان عجب‌ گرانبارند

ز شغل مزرع بی‌حاصلی مگوی و مپرس
خیال می‌دروند و فسانه می‌کارند

خموش باش ‌که مرغان آشیانهٔ لاف
به هر طرف نگری پرگشای منقارند

ز خودسران تعین عیان نشد بیدل
جز اینکه چون تل برف آبگینه‌کهسارند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۳۸۵

محرمانی‌ که به آهنگ فنا مسرورند
تپش آماده‌تر از خون رگ منصورند

نامجویان هوس را ز شکست اقبال
کاسه‌ها آمده بر سنگ و همان فغفورند

جرسی نیست در این قافلهٔ بی‌سروپا
ناله این است ‌که از منزل معنی دورند

نارسایی تک و تازند چه پست و چه بلند
تا به عنقا همه پرواز پر عصفورند

چشم عبرت به ره هرزه‌دوی بسیارست
لیک این آبله‌ها زبر قدم مستورند

صوف و اطلس همه را پرده‌در رسوایی‌ست
تا کفن پیرهن خلق نگردد عورند

می‌روند از قد خم مایل مطلوب عدم
بوسه‌ خواه لب افسوس کمین گورند

محرم نشئه به خمیازه نمی‌دوزد چشم
حلقه‌های در امید همه مخمورند

تا کجا واسطه را حایل تحقیق ‌کنید
مژه‌ها پیش نظر دود چراغ طورند

معنی از حوصلهٔ فهم بلند افتاده‌ست
خرمن ماه همان دانه‌ کشانش مورند

خلق چون سایه نهفت آینه در زنگ خیال
ورنه این نامه‌سیاهان به حقیقت نورند

بیدل از شب‌پره ‌کیفیت خورشید مپرس
حق نهان نیست ولی خیره‌نگاهان‌ کورند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۳۸۶

مصور نگهت ساغر چه رنگ زند
مگر جنون کند و خامه در فرنگ زند

چنین‌که نرگست از ناز سرگران شده است
ز سایهٔ مژه ترسم به سرمه سنگ زند

به گلشنی که چمن در رکاب بخرامی
حنا ز دست تو گیرد گل و به رنگ زند

ز سعی خاک به گردون غبار نتوان برد
به دامن تو همان دامن تو چنگ زند

دل گرفتهٔ ما قابل تصرف نیست
کسی چه قفل بر این خانه‌های تنگ زند

گشودن مژه مفت نفس‌شماری ماست
شرر دگر چه‌قدر تکیه بر درنگ زند

جهان ادبگه‌ دل‌هاست بی‌نفس می‌باش
مباد آینه‌ای زین میانه زنگ زند

دل شکسته جنون بهانه‌جو دارد
که رنگ اگر شکنم شیشه بر تُرنگ زند

نموده‌اند ز دست نوازش فلکم
دمی که گاه غضب بر زمین پلنگ زند

ز خویش غیر تراشیده‌ای‌، کجاست جنون
که خنده‌ای به شعور جهان بنگ زند

به ساز عجز برآ عذرخواه آفت باش
هجوم آبله کمتر به پای لنگ زند

ز بیدلی قدح انفعال سودایم
به شیشه‌ای‌که ندارم‌کسی چه سنگ زند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۳۸۷

عاقبت شرم امل بر غفلت ما می‌زند
ربشه‌پردازی به خواب دانه‌ها پا می‌زند

شش جهت کیفیت اسرار دل‌گل‌کرده است
رنگ می جام دگر بیرون مینا می‌زند

خانمان تنگی ندارد گر جنون دزد نفس
خودسری بر آتشت دامان صحرا می‌زند

تا کجا جمعیت دل نقش بندد آسمان
عمرها شد خجلت‌ گوهر به دریا می‌زند

از دماغ خاکساری هیچکس آگاه نیست
آبله در زیر پا جام ثریا می‌زند

همنوای عبرتی درکار دارد درد دل
ناله درکهسار بر هر سنگ خود را می‌زند

بی‌گداز از طبع ما رفع‌کدورت مشکل است
در حقیقت شیشه‌گر صیقل به خارا می‌زند

احتیاجی نیست‌گر شرم طلب افتد به دست
بی‌حیاییها در چندین تقاضا می‌زند

جست‌وجوی خلق مقصد در قدم دارد تلاش
هرچه رفتار است بر نقش‌ کف پا می‌زند

صانع اسراری از تحقیق خود غافل مباش
جز زبانت نیست آن بالی‌ که عنقا می‌زند

هر نوا کز انجمن بالد ز دل باید شنید
ساز دیگر نیست مطرب زخمه بر ما می‌زند

شوخی تقدیر تمهید شکست رنگ ماست
قلقل خود سنگ بر سامان مینا می‌زند

زین هوس‌هایی که بیدل در تخیل چیده‌ایم
یأس اگر بر دل نزد امروز، فردا می‌زند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۳۸۸

فطرت آخر بر معاد از سعی اکمل می‌زند
رشته چون تابیده شد خود را به مغزل می‌زند

نشئهٔ تحقیق در صهبای این میخانه نیست
مست و مخمورش قدح از چشم احول می‌زند

خواب خود منعم مکن تلخ از حدیث بورپا
این نیستان آتشی دارد به مخمل می‌زند

ای بسا شیخی‌ که ارشادش دلیل گمرهی‌ست
غول اکثر راه خلق از شمع و مشعل می‌زند

طینت ظالم همان آمادهٔ ظلم است و بس
نشتر از رگ‌گر شود فارغ به دنبل می‌زند

چاره در تدبیر ما بیچارگان خون می‌خورد
پیشتر از دردسر سودن به صندل می‌زند

درد دل پیدا کنید از ننگ عصیان وارهید
با نمک چون جوش زد می جام در خل می‌زند

بر مآل کار تا چشم که را روشن کنند
شمع در هر انجمن آیینه صیقل می‌زند

بس که جوش حرص برد از خلق آثار تمیز
امتحان طاس ناخن بر سر کل می‌زند

ترک دعوی کن که در اقلیم گیر و دار فقر
کوس قدرت پای لنگ و پنجهٔ شل می‌زند

جاه دنیا را پیام پشت پا باید رساند
همّتت پست است بیدل کی بر این تل می‌زند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 139 از 283:  « پیشین  1  ...  138  139  140  ...  282  283  پسین » 
شعر و ادبیات

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA