انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 141 از 283:  « پیشین  1  ...  140  141  142  ...  282  283  پسین »

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۳۹۹

مبصّران حقیقت‌ که سر به سر هوشند
به رنگ چشمهٔ آیینه فارغ از جوشند

نی‌اند چون صدف از شور این محیط آگاه
ز مغز خشک کسانی‌ که پنبه در گوشند

علاج حیرت ما کن که رنگ‌باختگان
شکست خاطر آیینه خانهٔ هوشند

زبان بیخودی رنگ کیست دریابد
شکستگان همه تن ناله‌های خاموشند

مرا معاینه شد ز اختلاط قمری و سرو
که خاکساری و آزادگی هم‌آغوشند

ملایمت نشود جمع با درشتی طبع
که عکس و آینه با یکدگر نمی‌جوشند

به صبح عیش مباش ایمن از سیه‌روزی
مدام سایه و مهتاب دوش بر دوشند

ز شوخ‌چشمی خویشند غافلان محجوب
برهنه است دو عالم اگر نظر پوشند

تو هر شکست‌ که خواهی حوالهٔ ما کن
حباب و موج سراپا خمیدن دوشند

کجا رسیم به یاد خرام او بیدل
که عاجزان همه چون نقش پا فراموشند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۴۰۰

به‌ گفتگوی کسان مردمی که می‌لافند
چو خط به معنی خود نارسیده حرافند

مباش غره انصاف کاین نفس‌بافان
به پنبه‌کاری مغز خیال ندافند

توانگری‌که دم از فقر می‌زند غلط است
به موی‌کاسهٔ چینی نمد نمی‌بافند

تهیهٔ سپر از احتراز کن کامروز
به قطع هم‌، بد ونیک زمانه سیافند

سخن چه عرض نجابت دهد در آن محفل
که سیم و ‌‌زر نسبان همچو جدول اشرافند

غرض ز صحبت اگر پاس آبرو باشد
حذر کنید که ابنای جاه اجلافند

در بهشت معانی به رویشان مگشا
که این جهنمی چند ننگ اعرافند

به‌علم‌پوچ چوجهل مرکبند بسیط
به فطرت کشفی درسگاه ‌کشافند

ز وضعشان مطلب نیم نقطه همواری
که‌ یک قلم به خم و پیچ سرکشی ‌کافند

تمام بیهوده گویند و نازکی این است
که چشم بر طمع ربشخند انصافند

ازین خران مطلب مردمی‌ که چون‌گرداب
به موج آب منی غرق ‌تا لب نافند

به خاک تیره مزن نقد ابرو بیدل
درین دیارکه کوران چند صرافند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۴۰۱

چه بوربا و چه مخمل حجاب می‌بافند
به هر چه دیده گشادیم خواب می‌بافند

قماش ‌کسوت هستی نمی‌توان دریافت
حریر وهم به موج سراب می‌بافند

نفس چه سحر طرازد به عرض راحت ما
درین طلسم همین پیچ وتاب می‌بافند

ز لاف ما و من ای بیخودان پوچ قماش
کتان به کارگه ماهتاب می‌بافند

ز تار و پود هجوم خطش مشو غافل
که بهر فتنه‌‌ی آن چشم‌، خواب می بافند

به کارگاه نفس ره نبرده‌ای کانجا
هزار ناله به یک رشته تاب می‌بافند

کمند سعی جهان جز نفس درازی نیست
چو عنکبوت سراسر لعاب می‌بافند

عبث به فکر قماش ثبات جامه مدر
به عالمی‌که تویی انقلاب می‌بافند

به وهم خون شدهٔ‌کو چمن‌،‌کجاست بهار
هنوز رنگ به طبع سحاب می‌بافند

ز تیغ یار سر ما بلند شد بیدل
به موج خیمهٔ ناز حباب می‌بافند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۴۰۲

قماش رنگ ز بس بی‌حجاب می‌بافند
به روی ‌گل ز دریدن نقاب می‌بافند

مباش منکر اسرار سینه‌ چاکی ما
به‌ کارگاه سحر آفتاب می‌بافند

ز زخم تیغ حوادث توان شدن ایمن
به جوشنی‌ که ز موج شراب می‌بافند

به یک نفس سر بی مغز می‌خورد بر سنگ
جدا ز پشم‌ کلاه حباب می‌بافند

درین چمن ‌که هوا داغ شبنم‌ آراییست
تسلّیی به هزار اضطراب می‌بافند

تو خواه مرگ شمر خواه زندگی اندیش
همین به طبع ‌کتان ماهتاب می‌بافند

کراست تاب رسایی بحث فرصت عمر
گسسته است نفس تا جواب می‌بافند

توان شناخت ز باریک‌ریشی انفاس
که در قلمرو هستی چه باب می‌بافند

کباب شد عدم ما ز تهمت هستی
بر آتشی‌ که نداریم آب می‌بافند

ز گفت‌وگو به غبارم نظر متن بیدل
که بهر چشم ز افسانه خواب می‌بافند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۴۰۳

دلها تامل آینهٔ حسن مطلقند
چندانکه می‌زنند نفس شاهد حقند

طبعت مباد منکر موهومی مثال
کاین نقشها به خانهٔ آیینه رونقند

چون گردباد فاخته‌های ریاض انس
هرچند می‌پرند به‌ گردون مطوقند

در مکتب ادب رقمان رموز عشق
کام و زبان بهم چو قلمهای بی‌شقند

جز مکر در طبیعت زهاد شهر نیست
این ‌گربه‌طینتان همه یک چشم ازرقند

در جنتی‌که وعدهٔ نعمت شنیده‌ای
آدم کجاست اکثر سکانش احمقند

این هرزه فطرتان به هر علم و فن دخیل
در نسخهٔ قدیم عبارات ملحقند

شرم طلب هم آینه‌دار هدایتی است
پلها بر این محیط نگون گشته زورقند

بیدل ‌کباب سوختگانم‌ که چون سپند
درآتشند وگرم شلنگ معلقند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۴۰۴

شور اشکم‌ گر چنین راه تپش سر می‌کند
تردماغیهای دریا نذر گوهر می‌کند

حسرت جاوید هم عیشی‌ست این مخمور را
جام می‌گردد اگر خمیازه لنگر می‌کند

کاش با آیینه‌سازیها نمی‌پرداختیم
وقت ما را صافی دل هم مکدر می‌کند

جوهر آیینه عرض حیرت احوال ماست
ناله را فکر میانت سخت لاغر می‌کند

آب می‌گردد تغافل خنجر ناز ترا
سرمه در تیغ نگاهت کار جوهر می‌کند

می‌چکد خون تمنا از رگ نظاره‌ام
بس که بی‌رو تو مژگان کار نشتر می‌کند

هیچکس یارب خجالت‌کیش‌ بیدردی مباد
دیدهٔ ما را غبار بی‌نمی تر می‌کند

ای بسا بلبل کزین گلزار بال افشاند و رفت
بسمل ما نیز رقص وحشتی سر می‌کند

اینکه می‌گویند عنقا نقش‌ وهمی‌ بیش نیست
ما همان نقشیم اما کیست باور می‌کند

آب و گوهر در کنار بیخودی آسوده‌اند
موج ما را اضطراب دل شناور می‌کند

هیچکس ‌در باغ امکان‌ کامیاب عیش نیست
گر همه گل باشد اینجا خون به ساغر می‌کند

فقر هم در عالم خود سایه‌پرورد غناست
آرمیدنهای ساحل نازگوهر می‌کند

یمن آگاهی ندارد رغبت‌ گفت و شنود
اینقدر افسانه آخرگوش ما کر می‌کند

حسرت ساحل مبر بیدل که در دریای عشق
کم کسی‌ بی خاک ‌گشتن خاک بر سر کند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۴۰۵

نشد آنکه شعلهٔ وحشتی به دل فسرده فسون‌کند
به زمین‌تپم به فلک روم چه جنون ‌کنم‌که جنون‌ کند

به فسانهٔ هوس طرب‌، تهی از خودیم و پر از طلب
چه دمد ز صنعت صفر نی بجز اینکه ناله فزون ‌کند

به خیال‌ گردش چشم او چمنی‌ست صرف غبار من
که ز دور اگر نظرم‌کنی مژه‌ کار بوقلمون‌ کند

ز جراحت دل ناتوان به خیال او ندهم نشان
که مباد آن کف نازنین به فسوس ساید و خون کند

به چنین زبونی دست و دل‌، ز صنایع املم خجل
که سر خسی اگرش دهم به هزار خانه ستون کند

کف پا عروج جبین شود، بن خاک عرش برین شود
شود آنچنان و چنین شود که علاج همت دوا کند

نه فسانه‌ساز حلاوتی‌، نه ترانه مایهٔ عشرتی
به فسون ز پردهٔ‌ گوش ما چه امید پنبه برون‌ کند

نزدم ز قسمت خشک و تر، به تردد هوس دگر
که نهال بخت سیاه اگر گلی آورد شبیخون کند

چمن تحیر بیدلم‌که سحاب رشحهٔ خامه‌اش
به تأملی گهر افکند سر قطره‌ای که نگون کند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۴۰۶

باز مخمور است دل تا بیخودی انشا کند
جام در حیرت زند ایینه را مینا کند

زندگانی ‌گو مده از نقش موهومم نشان
عکس را غم نیست‌ گر آیینه استغنا کند

رفته‌ایم از خود به دوش آرمیدن چون غبار
آه از آن روزی‌ که بیتابی طواف ما کند

ناله شو تا از هوای فامت او بگذری
هرکه از خود رفت سیر عالم بالا کند

انجمن‌پرداز وهمم چون حباب از خامشی
به که بگشایم لبی تا از خودم تنها کند

مگذر از کوشش مبادا روزگار حیله‌جو
پایمال راحتت چون صورت دیبا کند

در عدم ما نیز یاد زندگی خواهیم‌ کرد
شعلهٔ خاموش اگر یاد تپیدنها کند

بار تسلیمی اگر چون سایه یابد پیکرم
تا در او خاک عالم را جبین فرسا کند

نالهٔ دردی به ساز خامشی گم گشته‌ام
شوق غماز است می‌ترسم مرا پیدا کند

بی‌طواف خویش در بزم‌ وصالش بار نیست
در دل دریا مگر گرداب راهی واکند

ای‌خوش آن‌شور طرب‌جوش خمستان فنا
کز گداز خود دل هر ذره را مینا کند

سنگ راه خود شمارد کعبه و بتخانه را
هرکه چون بیدل طواف‌ گوشهٔ دلها کند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۴۰۷

دل پا شکسته حق طلب‌، به رهت چگونه ادا کند
که چو موج‌،‌ گوهرش از ادب‌، ندویدن آبله‌پا کند

نفس رمیده گر از خودم نشود کفیل برآمدن
چو سحر دماغ طرب هوس به چه بام کسب هوا کند

مشنو ز ساز گدای من بجز این ترانه نوای من
که غبار بی‌سر و پای من به رهت نشسته دعا کند

به جهان عشوه چو بوی‌ گل نخوری فریب شکفتگی
که به بیم غنچه تبسمت ز هزار پرده جدا کند

نه به دیده‌ها ز عیان اثر نه به‌ گوشها ز بیان خبر
به‌ گشاد روزن بام و در،‌ کسی از کسی چه حیا کند

نشود مقلد راز دل به هوس محقق مستقل
ز غرور اگر همه ناوکت به نشان رسدکه خطاکند

به هزار پیچ و خم هوس‌ گره است سلسلهٔ نفس
چقدر طبیعت ازین و آن‌ گسلدکه رشته ‌رسا کند

به غبار قافلهٔ عدم بروآنقدرکه ز خود روی
نشده است گم دل عاقلی که تلاش بانگ درا کند

شود آب انجمن حیا به فسوس دست مروتت
که دفی به آن همه بیحسی ز طپانچهٔ تو صدا کند

رگ خواب راحت عاجزان مگشا به نشتر امتحان
که به‌پهلوبت ستم است اگر نی بورس‌با مژه واکند

کف دست سوده به یکدگر چمن طراوت بیدلی
که ز صد بهار گل اکتفا به همین دو برگ حنا کند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۴۰۸

شور لیلی کو که باز آزایش سودا کند
خاک مجنون را غبار خاطر صحرا کند

می دهد طومار صد مجنون به باد پیچ و تاب
گردبادی گر ز آهم جلوه در صحرا کند

در گلستانی که رنگ جلوه ریزد قامتت
تا قیامت سرو ممکن نیست سر بالا کند

می‌تواند از دل ما هم طرب ایجاد کرد
از گداز سنگ سوداگر کسی مینا کند

آسمان دارد ز من سرمایهٔ تعمیر درد
بشکند رنگم به هرجا ناله‌ای برپا کند

خاکم از آسودگی شیرازهٔ صد کلفت است
کو پریشانی که باز این نسخه را اجرا کند

آن سوی ظلمت بغیر از نور نتوان یافتن
روی در مولاست هرکس پشت بر دنیا کند

عاقبت نقشی بر آب است اعتبارات جهان
نام جای خود چه لازم در نگینها واکند

برده‌ام پیش از دو عالم دعوی واماندگی
آسمان مشکل که امروز مرا فردا کند

گفتگو از معنی تحقیق دارد غافلت
اندکی خاموش شو تا دل زبان پیرا کند

کام عیشی تر نشد از خشک‌مغزیهای دهر
شیشه بگدازد مگر تا می به جام ما کند

بپدل اسباب جهان را حسرتت مشاطه است
زشتی هر چیز را نایافتن زیبا کند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 141 از 283:  « پیشین  1  ...  140  141  142  ...  282  283  پسین » 
شعر و ادبیات

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA