ارسالها: 14491
#213
  Posted: 16 Dec 2016 09:47
 
 
 جهان ، در مقدمِ صبحِ بهاران 
یکصد و یک شعر منتشر نشده   
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
 
 ارسالها: 14491
#214
  Posted: 16 Dec 2016 10:00
 
 
 
صبوحی 
برآور نغمه ای از چنگ دیگر 
به راه دیگر و و آهنگ دیگر 
نمی بینی زمستان رفت و آمد 
بهارِ دیگری با رنگ ِ دیگر 
بهارِ دیگری از بیشه ای سبز 
جنونی سرخ در اندیشه ای سبز 
نگه کن کیمیای صبح را بین 
هزاران رنگ گل ، از ریشه ای سبز 
هزاران رنگ گل ، جوشید از خاک 
شراب ِ زندگی نوشید از خاک 
جهان ، در مقدم ِ صبحِ بهاران 
درخشان خلعتی پوشید از خاک 
خوشا این صبح و و فریاد خموشش 
خوشا غوغای ِ بی خشم و خروشش
خوشـــــــــــــــا آن قله ی تنهای البرز 
ردای سایه ی ابری به دوشش
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
 
 ارسالها: 14491
#215
  Posted: 16 Dec 2016 10:46
 
 
 
دسته کلید ِ دریا  
انگشتری که شعر در انگشت ِ خویش داشت 
زانگشت ِ او برون شد و فرمانروایش 
بر وحش و طیر و انسی جنی، زهم گسیخت 
مرغی از آن جزیره ی سبز آمد 
مانند صخر جنی 
و انگشتر تمام نگینی را 
در ورطه ی سیاهی افکند و  خود گریخت 
این لحظه در تلاطم طوفان ، بران سرم 
که خویش را به موج سپارم 
و انگشتر تمام نگین را 
زان ژرف و ژرفنا به در آرم 
ای عشق ! ای یگانه آفاق !
با من مگوی هرگز 
کاین کار در توان ِ کسی نیست 
تنها به من بگو 
دسته کلید دریا ، اکنون به دست کیست ؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
 
 ارسالها: 14491
#216
  Posted: 16 Dec 2016 11:06
 
 
 
آن لحظه   
خورشید روی ِ طاق ِ ایوان ِ شمالی بود 
و پاره ای از پرتوِ نارنجی اش 
مبهوت 
در تار و پود رنگ های نقش قالی بود 
می تافت روی وا پسین آیات رستاخیز
می ریخت زیبایی و حیرت از شکاف کوه 
و مادرم در بُهت ِبی سوالی بود 
آن لحظه از آن لحظه های لایزالی بود   
 
یک نبض حیات  
تو در پی شهرتی و سربر کردن 
نو پیشگی و قیافه دیگر کردن 
من در پی ِ اینکه چون توان در این مُلک ، 
یک نبض حیات را فزون تر کردن 
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
 
 ارسالها: 14491
#217
  Posted: 17 Dec 2016 16:48
 
 
 
در آینه    
در آینه موی خویشتن را 
دیدی و و شدی به بیم تسلیم 
وان دل که هنوز عاشق توست 
بیزار ز ساعت است و تقویم 
 
زلزله و عشق   
بیهوده مگو که دوش  حیران شده ای 
سر حلقه عاشقان ِ دوران شده ای 
از زلزله وعشق  خبر کس ندهد 
آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای 
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
 
 ارسالها: 14491
#218
  Posted: 17 Dec 2016 17:09
 
 
 
قصر    
آغاز منی و حرف ِپایان منی 
آیینه ی آشکار و و پنهانی من 
هر چند غرور خویش را چون قصری 
افراشته ای به روی ویرانی من 
 
   از شکاف خارا  
بذری که زیر سنگ و سیمان سفری است 
وان چشمه که که از شکاف خارا جاری ست 
آن نیرویی که می کشاند همه را 
جز دغدغه میل به آزادی چیست ؟  
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
 
 ارسالها: 14491
#219
  Posted: 22 Dec 2016 14:30
 
 
 
ویرانی ِ آسمان     
راستی دورِ آخر زمان است 
دور ِ پایان کار ِ جهان است 
در تبی از تباهی زمین سوخت 
عصرِ ویرانی ِ آسمان است 
 
آمیزه ی چار عنصر     
اندیشه ای آتشین و روحی چون نسیم 
چون آب روان و همچو خاک ار تسلیم 
آمیزه چار عنصر آمد عاشق 
تصوبرِ بهشت و و دوزخی زیرِ گلیم 
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
 
 ارسالها: 14491
#220
  Posted: 22 Dec 2016 14:41
 
 
 
ای کاش بر ستاک ِ صنوبر     
تقویم  برگ های درختان سبزِ باغ
از مقدم بهار خبر می دهد ولـــــــــــــــی 
در من ، تــــــــــــــــرانه ها ، همه خشکیده اند 
آه !
این خشکسال روح چه سان شد بلای جان من 
ای کـــــــــــــاش 
ای کاش بر ستاک صنوبر، درین سحر 
- اکنون که بسته اند ره نغمه و نگاه  -
آن مرغـــــــــــک ترانه بخواند به جای من !
 
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟