انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 33 از 76:  « پیشین  1  ...  32  33  34  ...  75  76  پسین »

Daily Entries | روزنوشت ها


مرد

 
نمیخوام بگم خستم
نمیخوام بگم حوصله ی کسیو ندارم...
نمیخوام بگم حالم گرفتس
نمیخوام از مملکتم بنالم
نمبخوام از رفقایی که تا بهشون پیام ندی بهت پیام نمیدن بنالم...
نمیخوام کسیو ناراحت کنم ولی این روزا همه ازم ناراحت میشن
فقط به خاطر اینکه تو خودمم
فقط به خاطره اینکه حوصله ی خودمم ندارم چه برسه به اونا
اره تویی که داری پستمو میخونی
چی تو فکرته
راجع به من چی فکر میکنی؟
من یه روانیم
یه تیمارستانی که میخواد سره حرفش بمونه و میمونه
ولی تو...
یعنی توئی که هیچوقت تو نبودی
تویی که حتی الانم داری حرفامو میشنوی
و
بی اعتنایی...
ازت انتظاری ندارم چون طبیعتت اینه
چون شاید فکرت دلت همه ی ذهنت
جای دیگه مشغوله
اصلا به من چه؟
من همیشه دوست داشتم توی بازی باشم
واسم فرق نمیکرد که اون بازی چی باشه
ولی این واسم مهم بود که باشه
از این به بعد واسم دیگه
کسی مهم نیست
حتی خوده خوده خودم
من اگر کشته شوم باعث بد نامي توست!
موجب شهرت بي باکيو خود کاميه توست!
     
  
زن

 
گاهي ما آدما يه چيزي ميبينيم بعد خيلي زود شروع ميکنيم به قضاوت کردن و نظر دادن، در صورتي که اگه کمي فرصت بديم،اگه کمي دقت کنيم ميفهميم چيزايي که ديديم يه پوششه سطحيه و پشت قضيه يه چيز ديگه ست !
گاهي ما آدما خيلي بي انصافانه به مسائل نگاه ميکنيم، گاهي چون نميدونيم پشت تغيير رفتاراي عزيزانمون چيه همينجوري براي خودمون داستان سرايي ميکنيم. تا ساکت ميشه ميگيم چه مرگته، تا ميخنده ميگيم چيه شنگولي، تا شوخي ميکنه ميگيم سنگين باش ، تا بداخلاقي ميکنه ميگيم ..... !!
هم از اوني که هميشه شيطون و سر زنده بوده ناراحت ميشيم که چرا الان ساکتي، هم از اوني که هميشه ساکت بوده و الان شوخي ميکنه ناراحت ميشيم که چرا انقد جلف شدي!!!! واااااااي بحال ما آدما با اين قضاوتاي سطحيمون ................................................................. !!

بعضي وقت ها تو زندگي
مجبوري جايي وايسي
که ســـخت ترين جا واسه وايسادنه .... !

     
  
زن

 
١_
تو را مي خواست قايق ران كه هر شب تور مي انداخت
وگرنه داشت دريا بي نهايت ماهي قرمز
٢_
دوست داشتن چيز غريبي هست..گاهي اونقدر ناگهاني و اونقدر يهويي ايجاد ميشه كه خودت متوجه نميشي حتي ..گاهي اينقدر نم نم وارد ذهنت ميشه و توي رشته هاي مغزيت نفوذ مي كنه كه اصلا زمان نفوذ و زياد شدنشو متوجه نميشي..نم نم باهات عجين ميشه و بعد وقتي مي خواي كمي از خودت دورش كني مي بيني ديگه نميشه جداش كرد..دوست داشتن ميشه سرنوشت هميشگي تو...
٣_
بودن با تو چيز غريبي بود
نم نم عجين شدن..نم نم نفوذ كردن و نم نم دوست داشتن!
٤_
لبخند بزن نازنينم..شايد روزي...
٥_
طوفان رسيد و فرصت با من وزيدنت
ديگر تمام شد،گل سرخم تمام شد!
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
     
  
مرد

 
نازنینم،بهترینم:
زندگی باید کرد!!!گاه با یک گل سرخ،گاه با یک دل تنگ،گاه با سو سوی امیدی کمرنگ،
زندگی باید کرد!!!گاه باید خندید بر غمی بی پایان
عزیزترینم:
لحظه هایت بی غم ،روزگارت ارام...
..................................................................................................................." دوست دارم "
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
زن

 
١_
دنياي مجازي دنياي عجيبي هست بر عكس اسمش گاهي اينقدر واقعي ميشه در زندگيمون كه حتي بيشتر از دنياي واقعيمون تاثير گذار ميشه تو روح و قلب و ذهنمون...
گاهي فكر ميكنم چطور مي تونه اينقدر دنياي كلمات قوي باشه كه چنين جاذبه اي رو ايجاد كن
شايد خيلي ها مثل من سالهاي زيادي از عمرشون رو توي فروم ها گذرونده باشن الان كه فكرشو ميكنم بالاي ده دوازده ساله يعني بيشتر از يك سوم عمرم رو توي اينترنت و فروم ها بودم...نمي دونم چقدر ارزششو داشت ..گاهي با خودم برداشت ها و داده هامو كه بررسي ميكنم ضرر ميكنم انگار و شايد مهم ترين ضررم عمرم و ثانيه هام بوده از يكطرف مي بينم خيلي چيزها به دست اوردم كه دنياي واقعي بهم نميتونست بدهدشون..
الان بهترين دوستان واقعي من دوستاني هستند كه از همين دنياي اينترنت اشنا شدم باهاشون و ارزشمندترين دوستان من هستند..
بهترين لحظاتمو توي اينترنت داشتم..
اينجا من خودم هستم هستي بدون سانسور و بدون ملاحظه كاريهاي اجتماعي و بايد نبايدهاي اجتماعي و بدون اينكه پشت نقش ها قايم بشه دقيقا خود هستي!
٢_
اين سايت لحظات قشنگي براي من داشت
از ادمين ها ممنونم با وجود همه ي مشكلاتي كه تا حدي ديدم اينجا رو سر پا نگه داشتن
٣_
اخرين بند نوشته هاي من تو هستي
"
دلتنگ تر از هر زمان
اسم تو را در تمام نقطه چين ها و جاهاي خالي ذهنم مي گذارم..
"
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
     
  
مرد

 
از صبح حداقل 2000 نفر سوار این واگن مترو شدن و به جرات میتونم بگم نصفشون صحنه رو دیدن. پس چرا یکیشون بمن نگفت؟
درسته که آدم باید عیب دیگران رو بپوشونه، ولی مگه ما مسلمون نیستیم؟ مگه نباید آینه همدیگه باشیم؟
آخه نامسلمونا اگه اولین نفر، آروم میزد رو دوشم و میگفت بهم، بهتر نبود تا نهصد و نود و نه نفر دیگه ببینند و خودشونو به ندیدن بزنند. داداش گلم خواهر خوبم،تو که دیدی خوب، خیلی آروم در گوشم میگفتی؛ زیپ شلوارت بازه. یادت رفته زیپ شلوارتو ببندی. اینطوری بهتر نبود؟؟!!!
     
  
مرد

 
بعضی چیزا هست که برا آدم عجیبه. مثلا با اینکه این تاپیک تاپیک بحث و گفتگو نیست، اما با رفتن هستی عزیز، اینجا هم دیگه رونق نداره.
هستی عزیز جات توی انجمن خیلی خالیه. کاش دوباره برمیگشتی و دل ما و پسر سکسی رو شاد میکردی
     
  
مرد

 
ما ادما از روزی که بدنیا میاییم همش در پی شناختیم؛ شناخت صداها ، صورتها،شکلها، تصاویر ، اجسام و در پی شناخت اطرافیانمون ...
ولی چه قدر در پی شناخت خودمون هستیم ...
... و بدا به روزی که ،به روزی که کلی سعی در شناخت اطرافیانمون میکنیمو و در اخر میبینیم که اشتباه بوده ، اشتباهی که گاهی باعث سر خوردگی میشه و گاها غیر قابل برگشت
امیدوارم همیشه شناختتون کامل باشه

کاش زندگی هم مثل لوتی بود از خودت که خوشت نمیومد میرفتی با یک اسم جدید،یک کاربری جدید و با یک تفکر جدید می اومدی ...
ولی از این خوبی لوتی هم خیلی ها به درستی استفاده نمی کنند، از اون برای تمسخر احساس دیگران استفاده میکنن...
کاش میشد دنیارو از مظهر یکرنگی دید، کاش میشد
راستی چرا نمیتونیم به دیگران اعتماد کنیم ، این مشکل ماست یا ...
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
تو محل قدیمی ما یک دکتر بود که بهش میگفتن دکتر هندی. البته ایرانی بود و فکر کنم اصلیتش ساوه ای بود. دستی در طبابت داشت و نسخه هاشو داروخونه ها قبول میکردند. یک پیرمرد نورانی که خیلی هم هواخواه داشت. از چند تا روستای اطراف، دنبالش میومدن و سر مریضاشون میبردن. خلاصه دکتر مشهوری بود و عمده شهرتش به خاطر قدم سبکش بود
تمام کسانی که مریض بدحال داشتند و میدونستند امیدی به بهبودش نیست، میرفتند سراغ دکتر هندی...
پزشک مهربون ما، میرفت عیادت بیمار. خیلی با حوصله می نشست پهلوی فرد در حال احتضار و کمی با اون صحبت میکرد و بلند میشد. هیچ کس ندید دارویی استفاده کنه و یا حتی به بیمار دست بزنه. اما همیشه به محض بیرون رفتن طبیب، روح بیمارم پرواز میکرد و برای همیشه از درد و رنج راحت میشد.
چند سال پیش خودشم مرد. اولین نفری بودم که دیدمش. کت و شلوار سفید تنش کرده بود و یک پیراهن زرشکی پوشیده بود بعلاوه یک دستمال گردن خیلی شیک.به موهاش کتیرا زده بود و حیاط خونه اش رو آب و جارو کشیده بود. میشد گفت تقریبا با یک عطر خوشبو دوش گرفته بود. روی صندلی گهواره ای نشسته بود. روی لبه حوض قاب عکس یک خانم جوان که احتمالا همسر مرحومش بود و کتاب بر بادرفته رو هم روی زانوهاش گذاشته بود. یدونه واکمن کوچیک از دسته صندلیش آویزون بود و ریپیت ترانه های شکیلارو پخش میکرد. خلاصه خیلی شیک مرده بود....
...
امروز رفتم عیادت یک پیرمرد بیمار. ده ساله رو تخت افتاده و تقریبا بدنش از زخم بستر، بوی تعفن گرفته بود. نا خودآگاه برگشتم به چند سال پیش و احساس کردم جای دکتر هندی واقعا بین ما خالیه
     
  
مرد

 
دلتنگ...دلتنگ...و دلتنگ...از این همه تکرار بیزارم...امروز همان دیروز است فقط من ناتوان تر شدم و تکه از موهایم سفیدتر...و روزی اینجا خواهم نوشت موهایم از نبودت سفید شد...حال...دگرگون شده احساسم...عشق!اضطراب.حسرت...در دلم غوغایی...گویا تک تک اعضای درونم هیاهو میکنند...با خود فریاد میزنم،آنکس که زیباترین لحظات مرا ساخت،اکنون بدترین ها را برایم باردار است...و من انگار ناتوان تر از همیشه.،.غزالی که سرعتش در عشق بی همتا بود،اکنون گوشه ای آرمیده...من هم دلتنگ آرمیدن هستم...آرمیدن ابدی...
مرنگ...بیست و یکم مهرماه سال نود و یک...
هله
     
  
صفحه  صفحه 33 از 76:  « پیشین  1  ...  32  33  34  ...  75  76  پسین » 
گفتگوی آزاد

Daily Entries | روزنوشت ها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA