ارسالها: 826
#14
  Posted: 30 Jun 2012 06:51
 
 
 زبان مازندرانی 
(مازنی یا مازرونی یا طبری / تبری، نام یکی از زبانهای ایرانی و یکی از شاخههای زبانهای ایرانی شمالغربی است. این زبان در استانهای شمال ایران (به ویژه در سرزمین طبرستان قدیم) توسط مردمان مازندرانی تکلم میشود. و براساس آمار سال ۱۹۹۳ میلادی ۳-۴ میلیون نفر آن را به عنوان زبان بومی تکلم میکردند
زبان مازندرانی تنها در کشور ایران تکلم میشود. پراکندگی این زبان در نیمه شمالی این کشور است و به جز استان مازندران که نام این زبان از آن گرفته شده در استانهای گلستان، تهران و سمنان نیز در میان برخی مردم بومی آن مناطق رواج دارد. پارهای از ایلهای کوچنشین که در شمال ایران به سر میبرند نیز مازندرانیزبان هستند.
این زبان در
    استان مازندران،
    مناطق غربی استان گلستان مانند بندرگز، کردکوی، علیآباد کتول
    مناطق شرقی و شمالی استان تهران مانند فیروزکوه، دماوند، رودبار قصران
    مناطق شمالی استان سمنان مانند شهمیرزاد، چاشم، فولاد محله
    همچنین در بین برخی از ایلات و عشایر همچون الیکاییها رواج دارد.
مازندرانی از زیرشاخهٔ زبانهای کاسپین (Caspian languages) در شاخهٔ شمال غربی خانواده زبانهای ایرانی است.  شاخه شمال غربی زبانهای ایرانی زبانهای تالشی و هرزندی و گورانی و گیلکی و مازندرانی و برخی از زبانهای تاتی و سمنانی را در برمیگیرد.  از دیدگاه تاریخی این زبانها به پهلوی اشکانی وابستگی دارند.  تا سدهٔ ۵ ه.ق سپهبدان طبرستان زبان مازندرانی را با خط پهلوی مینگاشتند و سکه میزدند. دو کتیبه به خط پهلوی در رسکت واقع در دودانگه ساری مشهور بنام برج رسکت و نیز گنبد لاجیم سوادکوه مؤید این نظر است. به تازگی چند نسخه خطی از برگردان ادبیات تازیان به زبان طبری و نسخههایی از برگردان و برداشت قرآن به این زبان یافت شده که از روی آنها میتوان دریافت که زبان طبری در سدههای نخستین پس از اسلام دارای ادبیات گستردهای بودهاست. مقدسی مینویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است، جز آنکه در آن شتابزدگی است وها زیاد به کار میبرند.
زبان مازندرانی دارای ادبیات قابل توجهی بودهاست. میدانیم که کتاب «مرزبان نامه» به زبان طبری نوشته شده بود و از آن زبان به پارسی دری برگردان شدهاست. ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با نام «نیکی نامه» بازگو میکند و آن را به اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین نویسنده «مرزباننامه» نسبت میدهد. در قابوس نامه نیز دو بیت به زبان طبری از نویسنده ثبت است. ابن اسفندیار از برخی شاعران این سرزمین که به زبان طبری شعر میگفتهاند یاد کرده و نمونهای از سرودههای ایشان را آوردهاست. در «تاریخ رویان» اولیاءالله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به زبان طبری ضبط شدهاست. مجموعهای از دو بیتیهای طبری که به «امیری» سرشناس و به شاعری موسوم به «امیر پازواری» منسوب است، در مازندران وجود داشته که «برنهارد درن» شرق شناس روسی نسخه آنها را به دست آورده و زیر عنوان «کنزالاسرار» در سن پطرزبورگ (یا - سن پطرزبورغ) با برگردان ترجمه پارسی چاپ کردهاست.
زبان مازندرانی زبانی نحوی بوده و واژگان در آن صرف نمیشوند. همچنین مازندانی فاقد جنس و تثنیه بوده و دو شمار جمع آن بر بیش از یک دلالت دارد. حالتهای اسم در زبان مازندرانی به صورت زیر است:
ستاک 	حالت 	معنی
dār
	
حالت فاعلی
	
درخت
dār re
	
مفعولی
	
درخترا
dārĕ!
	
ندایی
	
ای درخت!
dār-e
	
حالت اضافی
	
ـِ درخت
dār re
	
مفعولی عنه
	
به درخت
dāre jä
	
مفعولی معه
	
با درخت
زبان مازندرانی در تمام سطوح ساختاری سه گانه: آوایی، واژگانی و نحوی ویژگیهایی دارد که آن را از زبان فارسی معیار متمایز میسازد. در واقع، اگر بدون در نظر گرفتن عوامل غیرزبانی و تنها بر معیارهای زبانی تکیه کنیم، اطلاقِ اصطلاح "گویش" برای گونه مازندرانی مسلما از لحاظ علمی مشکل آفرین خواهد بود. 
    اختلاف آوایی ساختواژی
فارسی معیار 	مازندرانی 	فارسی معیار 	مازندرانی
شب 	šū 	آب 	ū
خواب 	xū 	تب 	to
پدر 	piyer 	مادر 	mâr
درخت 	dâr 	دختر 	detær
خوک 	xi 	باران 	vâreš
    اختلاف واژگانی
فارسی معیار 	مازندرانی 	فارسی معیار 	مازندرانی
قاشق 	kæče 	بشقاب 	duri
مرغ 	kęrg 	خروس 	telâ
گردو 	âquz 	کاسه 	tâs
گنجشک 	miçkā 	قدم 	šab
قابلمه 	læve 	طویله 	kâlom
عمیق 	jol 	عریان، خشک و خالی 	tisâ
ساختمان عبارات در زبان مازندرانی، بر خلاف برخی از زبانهای ایرانی دیگر مانند فارسی معیار، به صورت «هسته آخر» بوده در صورتی که ساختمان اسمی فارسی معیار به صورت «هسته اول» است.
فارسی معیار 	مازندرانی(بهشهری)
اسب سفید 	espe æsb
دختر قشنگ 	qæšenge kijâ
دختر خیلی قشنگ 	xæle qæšenge kijâ
دختر قشنگ من 	me qæšenge kijâ
در زبان فارسی دو دسته شناسه داریم: ماضی و مضارع.
اما در زبان تبری سه دسته شناسه داریم: ماضی، مضارع اخباری و مضارع التزامی. (نمونههای زیر بر اساس گویش سوادکوهی تنظیم شدهاند.)
۱.ماضی :
    بن ماضی ساده : -be-saat = ساخت
    بن ماضی استمراری : -saat = میساخت
حال باید این شناسهها را به انتهای آن افزود:
ماضی 	اول شخص مفرد 	دوم شخص مفرد 	سوم شخص مفرد 	اول شخص جمع 	دوم شخص جمع 	سوم شخص جمع
شناسه 	eme 	i 	e 	emi 	eni 	ene
۲.مضارع اخباری ؛
    بن مضارع اخباری : -saaj = میسازد
حال باید این شناسهها را به انتهای آن افزود:
مضارع اخباری 	اول شخص مفرد 	دوم شخص مفرد 	سوم شخص مفرد 	اول شخص جمع 	دوم شخص جمع 	سوم شخص جمع
شناسه 	embe 	eni 	ene 	embi 	enni 	enne
۳.مضارع التزامی ؛
    بن مضارع التزامی : -be-saaj = بسازد
حال باید این شناسهها را به انتهای آن افزود:
مضارع التزامی 	اول شخص مفرد 	دوم شخص مفرد 	سوم شخص مفرد 	اول شخص جمع 	دوم شخص جمع 	سوم شخص جمع
شناسه 	em 	i 	e 	im 	in 	en
ماضی نقلی
برخی از محققان بر این باورند که در زبان مازندرانی ساخت ماضی نقلی وجود ندارد و گویشوران از ساخت گذشتهی ساده به جای آن استفاده میکنند. اما شواهد نشان میدهند که ماضی نقلی در این زبان به دو شیوه، با بهره گیری از جایگاه تکیهی اولیه و قید، ساخته میشود. [۷] (دادههای پژوهشی حاضر از منطقه بابلکنار گردآوری گردیدهاست)
    اگر تکیهی اولیه بر روی پیشوند فعلی باشد، ساخت گذشته سادهاست.
او آن کار را کرد 	vә unta kar-rә ‘ha-kәrdә
بچه خوابید 	væčә ‘ba-xәtә
ناهار خوردم 	čašt ‘bæ-xәrdәmә
من چشمم را بستم 	mәn šә čәš-(r)ә ‘dæ-vәssәmә
دخترم برنج را باد داد (خاکش را جدا کرد) 	mә kija/dәtәr dunә-rә ‘hә-patә
    چنانچه تکیهی اولیه بر روری هجای اول فعل قرار گیرد، ساخت ماضی نقلی خواهد بود.
او آن کار را کردهاست 	ve unta kar-(r)ә ha-‘kәrdә
بچه خوابیدهاست (اکنون در خواب است) 	væčә ba-‘xәtә
ناها خوردهام 	čašt bæ-‘xәrdәmә
من چشمم را بستهام 	mәn šә čәš-(r)ә dæ-‘vәssәmә
دخترم برنج را باد دادهاست 	mә kija/dәtәr dunә-rә hә-‘patә
    در صورت استفاده از برخی قیود، از قبیل «همیندسا» (چند لحظه پیش)، در جمله حضور تکیهی اولیه بر روی هجای اول فعل در ساخت ماضی نقلی ضرورتی نمییابد.
بفرمائید بخورید / bæ-fermin bæ-xәrin 
همین الان خوردهایم، سیر هستیم / hæmin-dәsa bæ-xәrdәmi, sәr-әmi
زبان مازندرانی با نام ادبی زبان طبری دارای سابقه ادبی بوده و از سدههای نخستین هجری آثاری به خط برگرفته از عربی به این زبان نگاشته شدهاست که هماکنون نیز برخی از آنها در دست میباشد. همچنین کتاب مرزباننامه نوشته مرزبان بن رستم به زبان طبری بوده و بعدها از این زبان به فارسی ترجمه شدهاست. اشعار امیر پازواری که در مازندران به امیری نیز معروف هستند و دیوان مازندرانی طالب آملی شاعر ایرانی مقیم هند در دوره صفوی از دیگر آثار برجسته ادبی مازندرانی بشمار میروند. نوآوری و بازیابی ادبیات مازندرانی نیز با اشعار طبری نیما یوشیج آغاز شد.
بررسی کارشناسانه در جلگهها و سپس نواحی کوهستانی نشان میدهد؛ زبان تبری به دوازده لهجه در مناطق مختلف مازندران تکلم میشود:
    لهجه علی آباد کتولی: شامل نواحی روستایی کوهستانی شمال شاهوار و مناطقی چون کتول، پیچک محله، محمود آباد، فاضل آباد و جلگههای غیرترکمن نشین بلوک استارآباد قدیم.
    لهجه کردکویی: شامل «هزار جریب شرقی، شاه کوه زیارت، بالاجاده، رادکان، گز شرقی و گز غربی و روستاهای غیر ترکمن نشین از زنگی محله گرگان و چهاردانگه تا گلوگاه».
    لهجه بهشهری: شامل «چهاردانگه هزارجریب» از «سورتی» تا «کیاسر» و روستاهای مناطق جلگهای از «گلوگاه، شاه کلیه» تا انتهای منطقه «قرهطغان و رودخانه نکارود».
    لهجه ساروی: شامل «چهاردانگه» از «کیاسر» تا کوهستانهای «دودانگه»، جلگههای مابین «میان دورود» و جلگههای مناطق غربی تجن رود تا جویبار.
    لهجه قائمشهری: شامل سوادکوه و روستاهای جلگهای حد فاصل بین کیاکلا، جویبار و روستاهای کوهپایهای بیشهسر.
    لهجه بابلی: از مناطق کوهستانی چلاو آمل تا بندپی، امامزاده حسن در سمت غربی آلاشت و نواحی جلگلهجهههای حد فاصل فریدونکنار، بابلسر، بهنمیر، کیاکلا تا روستاهای کوهپایهای کهنه خط، گنج افروز و بابل کنار.
    لهجه آملی: از کوهستانهای بندپی تا چلاو، لاریجانات، نمارستاق و کلارستاق آمل تا حوالی امامزاده هاشم و جلگههای دو سمت هراز، دشت سر و محمود آباد و کوهپایهها و جلگههای جاده چمستان، میان آمل و نور.
    لهجه نوری و نوشهری: شامل بخشی از روستاهای بیرون بشم، کجور، محال ثلاث و جلگههای حد فاصل سرخ رود تا رودخانه چالوس.
    لهجه چالوسی و تنکابنی شرقی: شامل مناطق کلارباستانی، برخی از روستاهای کوهپایهای منطقه بیرون بشم ولنگا و نواحی جلگهای از آب چالوس و عباس آباد و رودخانه نشتا به مرکزیت عباس آباد.
    لهجه تنکابنی مرکزی: شامل لهجههای دوهزار و سههزاری و خرمآبادی و گلیجانی و چالکش یعنی جلگههای حد فاصل آب نشتا تا آب شیرود.
    لهجه فیروزکوهی: شامل شهرستان فیروزکوه، نواحی کوهستانی شهرستان دماوند تا رودهن و بومهن.
    لهجه قصران باستانی: شامل مناطق اوشان، فشم، میگون، لالان، شمشک، گاجره و روستاهای کوهپایهای توچال تا مناطق غربی رودخانه جاجرود
    لهجه الیکایی : شامل ایل الیکایی گرمسار ازروستای فروان آرادان تاروستای حصاربن فیروزکوه.
منابع
    ↑ و زبان شناسان معتقدند که تفاوتهایی با فارسی دارد(, p.۶۶)
    ↑ روزنامه اعتماد86/2/17: لهجه، گویش و زبان در ایران
    ↑  Garnik Asatrian, - Dimli in Encyclopedia Iranica, گارنیک آساطریان - زبان دیمیلی در دانشنامه ایرانیکا
    ↑  Garnik Asatrian, - Dimli in Encyclopedia Iranica, گارنیک آساطریان - زبان دیمیلی در دانشنامه ایرانیکا
    ↑  Garnik Asatrian, - Dimli in Encyclopedia Iranica, گارنیک آساطریان - زبان دیمیلی در دانشنامه ایرانیکا
    ↑ محمد عموزاده، همگرایی و دوزبانگونگی در گویش مازندرانی، پژوهشنامة علوم انسانی و اجتماعی/سال دوّم/شماره ششم و هفتم/سال ٨١
    ↑ گویش شناسی شماره 6 / فرهنگستان زبان و ادب فارسی / فردوس آقاگلزاده (دانشگاه تربیت مدرس)
بــه کــوتــاهــی آن لحــظــه شــادی کــه گذشــت،
غصــه هــم خــواهــد رفــت
 
 ارسالها: 2554
#15
  Posted: 25 Nov 2012 01:04
 
 
مازندراني به فارسي 	آوانگاري 	فارسي به مازندراني
آ		aa 	از اصوات تأیید،به معنی:صحیح است
آ		aa 	مخفف عنون آقا
آ		aa 	حرف تصدیق که گاهی حالت شگفتی و حیرت دارد – مخفف آها به معنی:آری،بلی ...
آ		aa 	پسوند فاعلی مانند:دونا doonaaدانا دون+آ
آ		aa 	علامت جمع مانند:آدم+آآدم ها
آئل		aael 	پرنده ی انجیر خورک نک:اهیل کورابل
آئن		aaen 	آهن
آئن گر		aaen ger 	آهنگرنک:چلنگر
آئین		aaein 	آهن
آبا		aabbaa 	پدر بزرگ
آبادی		aabaadi 	روستا ده آبادی
آباغوز		aabaaghooz 	گوژپشت
آب اماره پربمیره یا مار؟		aab emmaar per bamire –vaa maar 	از انواع سرگرمی های بومی است
آب انبارمله		aab enbaar male 	از محله های قدیمی شهرهایی که آب انبار مرکزی شهر در آن واقع ...
آبان روز		aabaan rooz 	نام یکی از روزهای ماه،در گاهشمار مازندرانی
آب بره		aab bare 	تک:بره
آب پله		aab pele 	تاول
آب تخت		aab taKht 	به آب بستن یا آب تخت کردن زمین برای نشان برنج تخت چوبی برای ...
آب تره		aab tare 	مرزه
آب تری		aab teri 	پرندهی تندپرواز کنار رودخانه ها
آبجی		aabji 	خواهر
آبجی تارم		aabji taarem 	از گونه های مرغوب برنج خزری
آب چک		aab chek 	قطراتی که از سقف چکد آن قسمت از زمین که آب ناودان بر آن ریزد ...
آبچک رز		aab chek rez 	لبه شیروانی جایی که آب از شیروانی به زمین ریزد زیرناودان۲دمانه۳وتاج ...
آب چین		aabchin 	۱نایلون کیسه ی پلاستیکی۲زرورق
آبچین		aabchin 	از توابع دهستان یخکش بهشهر
آب خاری		aabKhaari 	لیوان
آب خردن		aab Khordan 	آب آشامیدنینک:بخاردن ا
آبخوری		aab Khori 	نام مرتعی در آمل
آبدار		aab daar 	۱آبیار۲میراب
آب دشت		aab dasht 	دره ای در منطقه ی کلاردشت
آب دل نی		aab del ney 	۱نی ۲نی ای که داخل آب روید۳کنابه از:افراد لاغر
آب دنگ سر		aab dang sar 	۱محل آبدنگ۲روستایی در قائم شهر۳روستایی از دهستان دابوی ...
آبدنگ کرسام		aabdang e kersaam 	روستایی از دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
آ برا		aa beraa 	۱ای برادر ۲از اصوات در مقام تعجب و یا افسوس
آب – ران		aab raan 	میراب
آبروخا		aabrooKhaa 	کسی که به فکر آبروی خود است
آبرودار		aabroo daar 	با آبرو
آبروشندی		aabroo shandi 	آبروریزی
آبریز		aabriz 	۱آبشخور دام۲کنار آب۳کنایه:از توالت
آبس		aabes 	۱باور حامله
آبسان		aabsaan 	آبستن
آبس بین		aabes beyyan 	مرحله از رشد شالی که در آن غلاف نشا دو برگ شود
آبستن ببین		aabesten babeyan 	زمان دانه بستن گندم و برنج ۲آبستن شدن
آب سرفت		aab saroft 	از دهستان هراز پی آمل
آبسکون		aabeskoon 	قسمتی از شبه جزیره ی میانکاله که هم اکنون به زیر آب رفته ...
آبسن		aabessan 	نک:آوس
آبشکه		aabeshke 	پنجره
آب – شله		aab shele 	۱شربت رب انار۲افشره
آبکسر		aabok sar 	۱از توابع دهستان بندرج ساری ۲از توابع دهستان مذکوره ی ساری ...
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

 
 
 ارسالها: 2554
#16
  Posted: 25 Nov 2012 01:04
 
 
آب کش		aab kash 	آبکش برنج صافی
آبکش بنی		aabkashbeni 	چوبی دو شاخه که آبکش برنج را روی آن گذارند تا آب آن خارج شود ...
آبکشی –پلا		aabkashi pelaa 	پلوی آبکش شده پلو
آ بکشیین		aa bakeshiyen 	آه سرد کشیدن
آب کناری		aab kenaari 	در لغت به معنی کنار آب است
آب کناری		aab kenaari 	نوعی برنج خزری
آبکوله سر		aab koole sar 	روستایی از دهستان خرم آباد تنکابن شامل آبکوله سرکوچک و آبکوله ...
آب – گردن		aab gerdaan 	ملاقه ی بزرگ
آب گرم		aabe garm 	نام مرتعی در آمل و یکی از آب معدنی های این شهرستان
آ بلارم		aa belaarem 	به قربانت شوم فدایت شوم
آب لاکو		aab laakoo 	لاک پشت
آب لم		aab lam 	آب بند سار
آبلو		aabeloo 	دهکده ای از دهستان قره طغان بهشهر
آبله چاکوت		aable chakoot 	آبله گون
آبله –دیم		aable dim 	آبله گون
آب مال		aab maal 	روستایی از توابع دهستان بیشه سر قائم شهر
آب ملکار		aab molkaar 	نام ناحیه ای در دشت کجور
آ بمیرم		aa bamiram 	به قربانت شوم فدایت شوم
آبندانک		aabandaanak 	روستایی از دهستان خیرودکنار نوشهر
آبندون		aabendoon 	آب بندان برکه های بزرگ طبیعی یا مصنوعی که از آب آن برای آبیاری ...
آبندون		aabendoon 	نام رودی در سوادکوه
آبندون سر		aabendoon sar 	۱دهکده ای واقع در دهستان اندرود ساری۲دهکده ای واقع در میان ...
آبندون کش		aabendoon kash 	۱ار توابع دهستان اندورود ساری۲از توابع دهستان میان دو رود ...
آبندون ننوس		aabendoon nenoos 	دهکده ای از دهستان بندپی بابل
آب نوس		aabe noos 	چیزی که بسیار خیس است و آب از آن می چکد
آبو		aaboo 	از اصوات که به نشانه ی تعجب به کار رود
آبوند		aaboond 	روستایی در قائم شهر
آبیجه هکاردن		abjie hekaarden 	تیز کردن لبه ی ابزار کشاورزی
آبیدر		aabidar 	قله ای به ارتفاع ۴۲۶۰ متر در کلاردشت چالوس
آبی نه		aabine 	نی داخل قلیان
آپور چپور		aapor chapor 	۱خرت و پرت – آت و آشغال و وسایل زندگی ته مانده ی وسایل زندگی ...
آپون		aapon 	روستا و دره ای با همین نام در سوادکوه
آتاری		aatari 	۱روبرو مقابل ۲از پهلو
آتر		aater 	۱دشت زمین بایر ۲دیم کاری
آتش برق		aatesh bargh 	درخشش برق آسمان آذرخش
آتش پرست		aatesh parest 	نام تاریخی کوهی درکوسان بهشهر
آتش خانه		aatesh Khaane 	۱آتشدان سماور ۲محلی برای خشک کردن برگهای توتون ۳گلخن حمام ...
آتشک		aateshek 	سفلیس
آتشکده ی کوسان		aateshadeye koosaan 	یکی از آتشکده های تاریخی مربوط به زمان ساسانیان که در کوسان ...
آتش کش		aatesh kash 	خاک اندازه فلزی که در جابجایی آتش به کار رود
آتش کله		aatesh kele 	اجاق گلی با سوخت هیزم
آتش گیر		aatesh gir 	وسیله ای فلزی شبیه خاک انداز که با آن آتش را جابجا نمایند ...
آتشه		aateshe 	پسوند تعیین نوع قدرت باروت مانند دو آتشه یا سه آتشه
آتشی		aateshi 	ظرف بزرگ و مسین که جهت گرم نگه داشتن آب،پیوسته در کنار آتش ...
آتن		aatn 	بافتن
آتی		aatti 	یکی دیگر دیگر
آتی تی		aatiti 	از توابع دهستان نرم آب دوسر ساری
آتیش		aatish 	آتش
آتیش بکوئشتن		aatish bakoshten 	خاموش کردن آتش
آتیش کله		aatish kale 	تش خانه
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

 
 
 ارسالها: 2554
#17
  Posted: 25 Nov 2012 01:06
 
 
آتیکه		aatike 	نامی برای زنان
آج		aaj 	۱نوعی قارچ ۲پوست کندن انار،گردو و پرتقال
آج		aaj 	نوعی درخت که نام دیگر آن شیرافرا است
آج آغز		aaje aaghoz 	۱گردوی کوهی پوست نازک ۲گردوی پوست کنده شده
آجنگ		aajeng 	سرشاخه های درهم پیچیده ی درختان تنومند
آجو		aajoo 	۱روستایی از دهستان پنجک رستاق نوشهر ۲نام مرتعی در کجور
آجه		aajeh 	سوراخ نمودن چرم پاپوش های قدیم از جمله چموش و چاروق جهت عبور ...
آج هاکردن		aaj haakorden 	1.پوست سبز گردوی تازه را جدا کردن 2.مرمّت کردن ابزار دندانه ...
آجیده دار		aajide daar 	۱دندانه دندانه ۲آجدار
آجیر		aajir 	آگاه هوشیار به هوش زیرک
آجیر بویین		aajir baviyen 	آگه شدن هوشیار شدن به هوش آمدن
آجیش		aajish 	۱لرزشی ناشی از تب ۲سرماخوردگی تب و لرز
آجین		aajin 	نهرهای کوچک دست ساز در مزارع
آجیه		aajie 	آج دندانه
آچک		aachchek 	۱جای باز ۲میدان
آچه بلور		aachchebeloor 	۱صاف و بی غش ۲روشن ۳صاف
آخ		aaKh 	از اصوات که هنگام درد و ترحم به کار برند
آخ آخ		aaKh aaKh 	از اصوات در مقام افسوس
آخا		aaKhaa 	از توابع دهستان امیری،بخش لاریجان آمل
آخازیر		aaKhaazir 	دهکده ای از دبستان بالا لاریجان آمل
آخر		aaKher 	آخور چارپایان
آخر		aaKher 	پایان انجام سرانجام
آخرد		aaKherd 	دهکده ای از دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
آخرسر		aaKher sar 	از توابع دهستان شهرخواست ساری
آخر سری		aaKher sari 	آخرین بار نهایتا
آخر لش		aaKher lash 	نام مکانی در نزدیکی سنگ رج آلاشت سوادکوه
آخری		aaKheri 	نام مرتعی در آمل
آخسیس تپه		aaKhsis tappe 	خرابه های واقع در ساحل چپ قراسوی استرآباد
آخش		aaKhesh 	وه چه خوب ۱در مقام خوشحالی و لذت
آخور بن		aaKhoor ben 	نام مرتعی در آمل
آخور سنگ		aaKhoor sang 	نام مرتعی در آمل
آخوند		aaKhoond 	۱شیخ آخوند ۲روضه رضوان
آخوند کیو		aaKhoond kioo 	از قنوات و مرتعی در روستای گرجی محله ی بهشهر
آخیش		aaKhish 	از اصوات شادامانی
آدآش		aadaash 	داداش برادر
آدرگا		aadergaa 	دری در آغل که گوسفندان از آن خارج شوند
آدم		aadem 	۱گماشته مزدور نوکر
آدم آیی		aadem aabi 	۱پری دریایی ۲نوعی ناسزا برای افراد دیرفهم
آدمک		aademak 	مترسک
آدم نمونا		adem nemoonaa 	جثه
آرا		aaraa 	۱آرایش ۲درست نیکو ۳زیبا ۴از نام های زنان
آراشت		aaraasht 	نفرین
آراق		aaraagh 	کره کره ی اسب
آراکاردن		aaraa kaarden 	آرایش کردن
آرام		aaraam 	۱آغل گوسفندان –آغل بره ۲آهسته
آرام گافه		aaraam gaafe 	۱محل آرام ۲سرای گاوان و گوسفندان
آرا ویرا		aaraa viraa 	آرایش آراستن
آرت		aart 	۱آرد ۲آردبرنج،گندمووو ۲نام عام کوه
آرتوت		aartoot 	توت کوبیده و له شده
آرچی		aarchi 	نوعی بازی با گردو
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

 
 
 ارسالها: 2554
#18
  Posted: 25 Nov 2012 01:06
 
 
آرخالق		aarKhaalogh 	لباس بلند و قبا مانند و میان باز
آرد		aard 	آرت
آردال		aardaale 	امنیه مأمور اجرای قانون در زمان قاجاریه
آرداله		aardaale 	۱علفی هرز به نام:قیاق ۲نوعی آش قیاق ۳نوعی چسب که با آرد درست ...
آردچی		aardechi 	نام کوهی در روستای اوارد واقع در هزار جریب بهشهر
آرد حلوا		aard helvaa 	از انواع حلوا
آرد غالچین		aard deghaalchiyee 	آمیختن آرد و آب باهم و ورز دادن آن و خمیر ساختن
آردسو		aarde sho 	مرتعی در راستوپی سوادکوه
آردک		aardak 	سیب رسیده و نرم شده
آردکلا		aard kelaa 	از توابع دهستان لاله آباد بابل
آرد کله کوت		aard kalle koot 	حلوایی که از آرد گندم برشته به دست آید
آرد لوت		aarde loot 	میوه ای که در اثر رسیدن زیاد له شده باشد
آرد نو		aard e no 	ناوچوبی در آسیاب که گندم آرد شده،در آن انباشته شود آرد نو ...
آرد و		aard o 	مخلوط آب و آرد
آرد هاکردن		aard haakerden 	۱آرد کردن ۲آسیاب کردن غلات
آردیم آش		aardim aash 	آش رشته
آرز		aarez 	شاکی دادخواه
آرز بویین		aarez bavien 	شکایت کردن شاکی شدن
آرزم		aarzem 	غده ی لنفاوی میان کشاله ران شرمگاه
آرزم لاب		aarzem laab 	۱کشاله ی ران
آرسته		aareste 	بختک –مترسک
آرس حجله		aares hejle 	حجله ی عروس در منزل داماد
آرس مار		aares maar 	زنی که به عنوان مادر عروس نقش راهنما داشته و همراه عروس به ...
آرش		aaresh 	واحد اندازه گیری از آرنج تا سرانگشتان
آرشه		aareshe 	شری غلیظ و مقوی که پس از زاییدن گاو دوشیده شود آغوز
آرشه خک		aarshe Khek 	خیک یا پوستی که مایه ی پنیر را در آن ریزند
آرم		aarom 	اتراق گاه گوسفندان و چوپانان که از چفت chaftبزرگتر است
آرم		aarom 	آرام آهسته
آرم		aarm 	روستایی از دهستان هرازپی آمل
آرمان		aarmaan 	آرزو
آرمو		aarmoo 	روستایی از دهستان جنت رودبار رامسر
آرمه		aarme 	پسوندی است به معنی جهت،سو
آرمیج کلا		aarmij kelaa 	روستایی از دهستان رودبست بابلسر
آرنه		aarene 	آینه
آرود		aarood 	نام دهکده ای در منطقه تنکابن و در نزدیکی عباس آباد
آروس		aaroos 	عروس
آروس		aaroos 	۱گاو و بزی که بیشترین قسمت پیشانی آن سفید باشد ۲از نام های ...
آروس باجی		aaroos baaji 	لفظی که از طرف برادر شوهر یا خواهرشوهر به عروس گویند
آروس پل		aaroose pel 	از توابع لفور سوادکوه
آروس تمشا		aaroos temshaa 	تماشای عروس هنگام بردن عروس به منزل داماد
آروس جل		aaroos jel 	نوعی رسم که براساس آن پارچه ای سفید رنگ را همراه عروس در ...
آروس جل		aaroos jel 	پارچه ی دم قیچی – پرت پارچه در خیاطی
آروس خلوت		aaroos Khalvet 	جایگاهی در حمامهای عمومی قدیم که جهت آرایش عروس مورد استفاده ...
آروس داماد		aaroos daamaad 	۱گلی زردرنگ که بوته ی آن جفت جفت روید ۲سرچشمه های رودخانه ...
آروس زن		aaroos zan 	کنایه از:عروس جوان و تازه عروس
آروس ساز		aaroos saaz 	عروس ساز کسی که عروس را آرایش کند
آروس شوران		aaroos shooraan 	جایگاهی در حمام به منظور شستشوی عروس
آروس طرفی		aaroos tarefi 	از اقوام عروس
آروس غاز		aaroos ghaaz 	عروس غاز،پرنده ای مهاجر که از غاز کوچکتر است
آروسک		aaroosek 	سنجاب موش خرما
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

 
 
 ارسالها: 2554
#19
  Posted: 25 Nov 2012 01:07
 
 
آروسک بازی		aaroosek baazi 	عروسک بازی
آروسک میچکا		aaroosek michkaa 	پرنده ای شبیه به گنجشک
آروس مار		aaroos maar 	۱مادر عروس ۲زن پرتجربه که در شب زفاف راهنمای عروس است
آروس وار		aaroos vaar 	مانند عروس با ناز و کرشمه
آروسه –غل		aarooee ghol 	نام مرتعی در لفور سوادکوه
آروسی		aaroosi 	جشن عروسی عروسی
آروس یار		aaroos taar 	از تکه های سازی و کهن مازندران که با سرنا نواخته می شود
آروسی هاکاردن		aarosi haakaardan 	عروسی کردن
آروشه		aarooshe 	خوراکی که از سرخ کردن سرشیر در روغن گاوی بدست آید
آروشه		aarooshe 	۱چربی روس ماست ۲سرماست نمک زده
آروم		aaroom 	آرام
آرونک		aaroonek 	کفش دوزک
آرویچ کلا		aarvich kalaa 	روستایی از توابع دهستان ناتل کنار نور که اکنون آرجی کلا ...
آره		aare 	آری بلی
آری		aari 	روستایی از دهستان بندپی بابل
آریچ		aarich 	از خاندان های ساکن در روستای درون نمارستاق از محال ثلاث ...
آریم		aarim 	روستایی از شهرستان ساری
آرینه دار		aarinedaar 	آیینه دار که پیشاپیش عروی حرکت کند
آریه		aareye 	۱آرواره ۲لثه
آریه		aarete 	چیزهایی عاریه ای که می توان به طور موقت از آن استفاده نمود ...
آریه سری		aarye sari 	عاریه گرفتن
آز		aaz 	۱آرزو ۲خواسته
آزا		aazaa 	عزا
آزاب		aazaab 	نام مرتعی در آمل
آزا بخارد		aazaa baKhaard 	نوعی نفرین که به هنگام خشم از حیوانات گفته شود به معنی:روز ...
آزاد		aazaad 	از انواع ماهی های دریایی مازندران با نام علمی saar samo
آزاد		aazaad 	آزاد رها
آزادگله		aazaad gele 	روستایی از دهستان میان دو رود ساری
آزادگون		aazaad goon 	از روستاهایی بابل
آزادمون		aazaad moon 	روستایی از دهستان اهلم رستاق آمل
آزادمون		aazaad moon 	روستایی از دهستان اهلم رستاق آمل
آزار		azzaar 	۱بیماری صرع ۲اذیت آزار
آزار بن		aazaar ben 	از توابع دهستان گیل خواران
آزارچال		aazaar chal 	دهکده ای از دهستان جنت رودبار رامسر
آزارسی		aazaarsi 	۱دهکده ای از دهستان بندپی بابل ۲منطقه ای در جنگل های قائم ...
آزار کتی		aazaar keti 	دهکده ای از دهستان بابل کنار بابل
آزارناک		aazaar naak 	۱آزارگرفته ۲نوعی نفرین
آزاری		aazaari 	۱غشی به تصور عوام جن زده ۲فرد آزار رسان ۳نوعی نفرین
آزاکو		aazaa koo 	مرتعی در راستویی سوادکوه
آزان		aazaan 	روستایی در قائم شهر
آزرم		aazrem 	شرمگاه میان کشاله ی ران از واژه ی آزرم به معنی شرم گرفته ...
آزرنگ		aazereng 	غده ی لنفاوی میان کشاله ی ران
آزق		aazegh 	ارزان
آزق		aazegh 	۱آذوقه خوراکی ۲خرج
آزقه		aazeghe 	آذوقه
آزگار		aazegaar 	زمان ممتد و طولانی
آزموت		aazemoot 	آزمایش تجربه
آزمودهاکردن		aazemood haakerdan 	آزمایش کردن تجربه کردن
آزنده		aazande 	واژه ی هم معنی با سازنده،در فرهنگ برخی مناطق ایران سازنده ...
آزو		aazoo 	نام دهکده ای قدیمی که خرابه های آن در دره ی نوا واقع در بالا ...
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

 
 
 ارسالها: 2554
#20
  Posted: 25 Nov 2012 01:07
 
 
آزی		aazi 	۱کرمی که باقلای خشک را سوراخ کرده و از آن تعذیه کند ۲کرم ...
آسا		aasaa 	آهسته
آسان کچه		aassaan kache 	قاشق چوبی که از آن برای کندن ته دیگ استفاده کنند
آسانه		aaszzne 	است
آست		aassat 	آه سرد در مقام افسوس
آستا آسا		aastaa aasaa 	آهسته و آرام
آستانکرود		aastaankarood 	روستایی از دهستان زانوس رستاق کجور
آ ست بکشیین		aa sat bakshiyan 	آه سرد کشیدن
آستک		aastek 	آهسته
آستل		aastel 	مرداب –آبگیر
آستن		aasten 	ابزاری مربوط به آسیاب آبی
آسن تنگه		aastznge 	نام مکانی است
آستونه		aastne 	از محله های قدیمی شهرستان بابل که امام زاده ای نیز در آن ...
آسته روبا		aaste roobaa 	از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزار جریب بهشهر
آسته لوک		aaste look 	آهسته
آستین		aastin 	اوسی
آسد		aased 	آه سرد در مقام افسوس و تاسف
آ سرد		aa sard 	آه سرد
آسره		aasere 	روستایی در هزارجریب
آسری		aassri 	۱آستر لباس ۲رویه ی کفش
آسن		aasesen 	۱پاره شدن ۲پوسیدگی در اثر مجاورت با آب یا رطوبت که در مدت ...
آسمان		aasemaan 	آسمان
آسمان برق		aasemaan bargh 	درخشش برق آذرخش
آسمان روز		aasmaan rooz 	نام یکی از روزهای مازندرانی مطابق با تقویم تبری
آسمان غرومیه		aasemaan ghoroombe 	رعد تندر
آسمون		aasemon 	آسمان
آسمون داج		aassemoon daaj 	کنایه از:فقیر و بی چیز
آسمون راد		aasmon raad 	رعد تندر
آسمون ندی		aassemoon nadi 	طحال گوسفند و گاو
آسن		aassen 	جای پاشنه ی در
آسندنن		aasendenan 	پاره کردن
آسن کچه		aason kache 	آسان کچه
آسنی		aasni 	افسانه داستان
آسو		aaso 	آسیاب
آسوته		aasote 	مزرعه ای در شمال بالا جاده کردکوی
آسوخراب کان		aaso Kheraab kaan 	حیله گر موذی –دو به هم زن
آسور		aasoor 	نام دهکده ای در دهستان بالا لاریجان آمل
آسو سر		aaso sar 	محل آسیاب سرآسیاب
آسوک		aassook 	آهسته آرام
آسوک آسوک		aasook aasook 	آهسته آهسته
آسومیل		aaso mil 	قسمت کلفت میل چوبی آسیا که پره هایی به آن وصل شود
آسوندار		aasoondaar 	درخت انجیلی نام درختی جنگلی و سخت چوب
آسونک		aasoonak 	داستان افسانه
آسونه		aassoone 	درگاه،آستانه
آسونه سر		aassoone sar 	روستایی از توابع دهستان گیل خواران قائم شهر
آسونی		aasooni 	به راحتی آسانی
آسو وان		aaso vaan 	آسیابان
آسه		aase 	از روستاهای بلوک خانقاه پی واقع در سوادکوه
آسیاب سر		aasyaab sar 	۱دهکده ای از دهستان قره طغان بهشهر ۲دهکده ای از دهستان جنت ...
آسیاب سر		aasiyaab sar 	از دهستان های واقع در استرآباد غربی
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
