انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
علم و دانش
  
صفحه  صفحه 5 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

عجایب و ماورایی ها


مرد

 
ژن ماورائی,Meta Gene

پس از سالها تحقیق و سفرهای بعد astral و ملاقات با موجودیتهای مثبت و منفی زیاد و آموزه هایم از موجودیتهای مثبت, پاسخ برخی از سوالاتی را که در اذهان خیلیها از جمله خودم بوده یافته ام.

در گذشته, سیاره ای در منظومه شمسی ما(که در لبه بیرونی کهکشان راه شیری قرار دارد) وجود داشت که در حقیقت جزء مایملک نژاد موجودات فضائی رپتایلها(خزندگان: Reptoids) بود. دو گونه از انواع گونه های نژاد موجودات فضائی خاکستریها(Grays) نیز پایگاههایشان را روی این سیاره داشتند اما آنها در موقعیت درجه دومی نسبت به رپتایلها برخوردار بودند. رپتایلها مسئول همه چیز بودند و خاکستریها همیشه فرامین آنها را اطاعت میکردند. بنا بر اطلاعاتم, حتی امروزه چیز زیادی تغییر نکرده است – رپتایلها هنوز بیشتر کسانیند که نمایش را جلو میبرند و برخی گونه های خاکستریها نیز هنوز دارند برنامه های دستکاری ژنتیکی و سایر کارهای کثیف دیگر را برای رپتایلها انجام میدهند. با این وجود, هزاران سال قبل, یک جنگ ویرانگر عظیم در این بخش از کهکشان ما رخ داد. یک تمدن فوق العاده پیشرفته که زمانی در سیاره مریخ میزیست یک جنگ تهاجمی عظیمی را شروع کرد و موفق شد تا کاملا آن سیاره مجموعه رپتایلها و خاکستریها را محو کند.



در واقع امروزه آن کمربند خرده سیاره در واقع تمام چیزیست که از آن سیاره که زمانی بدور خورشیدمان بین سیارات مریخ(Mars) و مشتری(Jupiter) میچرخید باقیمانده است. متاسفانه, در پایان آن جنگ, تمام سیاره مریخ در روی سطحش منهدم شد و دیگر برای زندگی نامساعد شد. بیشتر نجات یافتگان تمدن آنها به اعماق فضا رفتند برای یافتن خانه ای جدید. با این وجود, بخش کوچکی از آنها به سیاره زمین آمدند تا با نیروهای لمورینها(Lemurians) متحد شوند در برابر اتحاد متجاوزگری که بیشتر از رپتایلها و خاکستریها و آتلانتیسیها شامل میشد. خیلی از آنها در آن ویرانیهای عظیم مردند, برخی منظومه شمسی مان را برای همیشه ترک کردند و برخی از آنها نیز به اعماق زمین با نجات یافتگان لمورینها عقب نشینی کردند. امروزه, برخی از آنها هنوز در مرکز پادشاهی زمین – شامبالا(Shambala) زندگی میکنند.

اما این برنامه دستکاری ژنتیکی و پایگاههای زیرزمینی در نواحی آمریکای شمالی و جنوبی متعلق به رپتایلها و خاکستریها و این آدم ربائیهای انسانها برای چیست؟ برای یافتن و استخراج و توسعه و تکثیر ژن بسیار کم یابی در DNA موجودیتهای کیهانی(باور کنید یا نه, نژاد انسانها یکی از گونه های نادر کیهان دارای این ژن است, البته یک نفر در شاید 50 هزار نفر) بنام ژن ماورائی(Meta Gene) و ترکیب آن با سیستم ژنتیکی خودشان و خلق موجودی دورگه(Hybrid) با خصایص برتر رپتایلها و خاکستریها. (تا به انتهای مقاله همراه باشید.)

اما خوشبختانه چیزیکه مهم است که بدانید اینست که این ژن ماورائی با زور و تکنولوژی بطور 100% فعال نخواهد شد بلکه به محیط خاص احتیاج دارد تا بطور طبیعی خودش را فعال کند, زمان میبرد تا توسعه یابد و حتی زمان خیلی طولانیتری میبرد تا کاملا در DNA فعال شود. این آن دلیلی است که موجودیتهای منفی حاضر در بعد astral آن موجودیتهای انسان بطور کاملا آگاه در بعد Astral در حال گشت و گذار و تحقیق(از جمله خودم( را مورد ربایش قرار نمیدهند و حتی در مواردی به آنها کمک میکنند تا سریعتر از نظر هوش و درک کیهانی بیدار شوند و مهارتهای بعد astralشان را هرچه سریعتر کشف کرده و ارتقا دهند. اما این بدین معنی نیست که بخواهید با حتی یکی از این موجودیتها دست دوستی بدهید.

اما چه چیزی درباره این ژن ماورائی(Meta Gene) خاص است؟

این ژن ماورائی نوعی از انباشتگر طبیعی هر چیزیست که میتواند در حوزه فوق الطبیعه قرار گیرد. قصد اصلی اش انباشتن انرژی طبیعی است که آزادانه در کیهان جریان دارد. اگر موجودیتی مقدار ناچیزی از ژن ماورائی را در DNA خودش دارا باشد حتما قادر به تله پاتی(telepathy), عملیات فراروانی(psychokinesis), پروژه بعد astrral , شنوایی مافوق(super hearing), توانائی درمان کردن با انرژی بیولوژیک و خیلی چیزهای بیشتر است. آنها حداقل تاثیرات چیزی هستند که ژن ماورائی قادر به انجامش است, و تاثیرات قویترش خیلی فراتر از موانع فراروانشناسی علم امروزی میباشد. فقط دارم درباره شناور شدن فیزیکی در هوا صحبت نمیکنم, یا مادی سازی در حس که Sai Baba با موفقیت نشان میدهد, یا دستکاری کردن با حوزه های مغناطیسی و غیره. دارم درباره تله پورتیشن فیزیکی, پرواز فیزیکی, بازکردن یک سوراخ بین ابعادی در فضا و زمان, تله پورتیشن تمام کشتی فضایی و یا اشیاء بزرگتر به یک چهارم ربع دایره فاصله فضا و خیلی بیشتر صحبت میکنم. دارم درباره قدرت روانی واقعی حرف میزنم که خیلی فراتر از محدوده های میانگین درک بشر هستند.

http://www.youtube.com/watch?v=E2zI36jf8CQ

با استفاده از ژن ماورائی, یک فرد بخوبی تعلیم دیده در علم مخصوص انرژی فراروانی میتواند واقعیت بعد فیزیکی و astral را تغییر دهد. امروزه در سیاره زمین, این امتیاز برای فقط عده محدودی است که در شامبالا زندگی میکنند. یکی از آنها پادشاه جهان همچنین معروف به Sanat Kumara است.

رپتایلها و خاکستریها نمیتوانند به قلمروی آگارتا(Agharta) بدون نابودی تمام سیاره زمین برسند. این دلیلی است که چرا آنها سعی میکنند که به همان نتایج مشابه با مردم ساکن سطح سیاره زمین برسند, صحبت از آنچه که باید بگویم که خاکستریها(Grays) برنامه های مداوم ژنتیکی برای مدت زمان خیلی طولانی داشته اند. میتوانید متصور شوید که چقدر رازآلود و بدقت آنها این برنامه ژنتیکی را برای هزاران سال اجرا کرده اند؟

امروزه, این به نوعی راز عمومی شده است, تقریبا هر فردی کم و بیش درباره اش میداند , اما هنوز هیچکس یا حداقل تنها عده ای دارند سعی میکنند تا کاری انجام دهند تا حقیقت را بیرون بیاورند. سرانجام, اگر ما درباره خودمان اهمیت نمیدهیم, نباید برای فرزندانمان اهمیت قائل شویم؟ نمیخواهم که بی ادب شوم, اما بیدار شوید مردم! منتظر چه هستید؟

دولت در سایه یک سازمان جهانی فوق سری است که برنامه مبادله تکنولوژی فضائی را درعوض سرپوش گذاری به عمده حضور فضائیها اینجا روی سیاره زمین و فعل و انفعال آنها با انسانها را میداند و رهبری میکند. سازمانهای دولت آمریکا برای مدتی طولانی ادعا میکردند که ناحیه 51(Area 51) و Dulce در نیومکزیکو وجود ندارند, اما تصاویر ماهواره ای و خیلی اثباتهای دیگر چیز دیگری را نشان میدهند. فکر میکنید آنجا چی نگهداری میکنند – سگ و گربه؟

متاسفانه ناحیه 51 و Dulce تنها 2 تا از پایگاههای زیرزمینی زیادی هستند که وجود دارند که در آنها فعالیت فضائی همچنان جریان دارد. بدین گونه, جدای از این حقیقت که فضائیهای منفی یک پایگاه عظیم در قسمت تاریک ماه(Dark Side of the Moon) دارند که رادارهای و سایر لوازم الکترونیکی تقریبا هر روز آنها را میگیرند, برخی از حکومتهای رهبر در این جهان هنوز دارند این شواهد را از مردم مخفی میکنند. خیلی روشن است که برخی از ماها میدانیم که چه دارد رخ میدهد, اما آنها هنوز بخوبی بر آن سرپوش میگذارند با تلاشهای قوی به بی اعتبار کردن تمام گزارشاتی که به UFOها یا فعالیت فضائیها در سیاره زمین مرتبط است.

با این وجود, هدف اصلی از برنامه ژنتیکی که فضائیهای منفی با انسانهایی که روی سطح زمین زندگی میکنند تکثیر تاثیر یا حتی نزدیک شدن به کارکرد کامل ژن ماورائی است. اگر این آن دلیل نبود آنها خیلی وقتها پیش حضور ما را از سطح این سیاره پاک میکردند.

بدین گونه, این آنچه که من دردسر دوطرفه مینامم, ریشه هایی در این حقیقت ساده دارد که گونه های زیادی در کیهان وجود ندارند که قادر به تولید قدرت نامحدود فراروانی بطور طبیعی یا بعبارت دیگر با استفاده ساده از یک فکر متمرکز منفرد باشند.

خوشبختانه یا بدبختانه, انسانها یکی از گونه های نادر در کیهان هستند که بالقوه دارای نعمت داشتن ژن ماورائی هستند. شاید این شما را دچار شک کند, اما Grays نیز دارای ژن ماورائی هستند با یک تفاوت اساسی: مال آنها در حالت تحلیل رفتگی است, که در آنها سبب نابهنجاریهای زیادی بواسطه استفاده از قدرتهای روانی میشود. این نابهنجاری در ژن شان مسئول در قدرتهای ذهنی شان درنتیجه تمام انواع برنامه های ژنتیکی می آید که آنها روی خودشان اجرا کردند تا سعی کنند نژاد خودشان را از در معرض نهادن مکرر به تشعشع در طی جنگهای بیشمار کیهانی که در آنها شرکت کرده اند نجات دهند. با این وجود آنها همچنین سعی دارند تا آنرا با پیوند زدن با انسانهای مونث و خلق یک نژاد دورگه(hybrid) با خصوصیات اصلی Grays درست کنند. پیوند زدن دلیل اصلی ربایش فیزیکی انسانهای مونث معمولا بین سنین 14-35 است.

ماده ژنتیکی انسان در آن مورد مخصوص میتواند بعنوان یک مکمل به بخشی از DNA خاکستریها که در حالت از هم پاشیدگی است خدمت کند. تا انجاییکه میدانم, آنها قبلا موفق شده اند تا تعداد زیادی از این دورگه ها را خلق کنند, اما تاثیرش آنچنان نیست که آنها میخواستند آنطور باشد. DNA انسان و DNA خاکستریها اندکی با یکدیگر سازگارند و ژن ماورائی تنها حدود 10% از قدرت واقعی اش را تولید میکند.



وقتیکه آنها یک انسان مونث را به هدف پیوند زدن می ربایند, حاملگی را با استخراج ماده ژنتیکی خودشان و مورد ربایش شده سبب میشوند. سپس آنها تمام یادآوریهای هوشیاری از آن اتفاق را از حافظه مورد ربایش شده پاک میکنند و مورد ربایش شده بزودی تشخیص خواهد داد که حامله است بدون آنکه هیچ سرنخی بیابد که چگونه این رخ داده است. پس از دوره زمانی تقریبا 2 ماه, آنها دوباره همان مورد ربایش شده را میربایند و جنین را از بدنش در می آورند, سپس آن جنین را در خمره هایی با مایع مخصوص میگذارند و رشد آتی آن موجود دورگه را نظارت میکنند. وقتیکه آن مورد ربایش شده صبح بعد از خواب بیدار میشود تشخیص خواهد داد که یک سقط جنین داشته است و حاملگی پایان یافته است. بطور معمول, مثل بار اول, Grayها هیچ یادآوری آگاهی از ارتباطشان برجای نخواهند گذاشت.

http://www.youtube.com/watch?v=yRPV-NlNUdU

آنچه که آنها با نژاد انسان انجام میدهند یک تراژدی واقعی است, و چیزیکه حتی بدتر است اینکه آنها بمدت زمان خیلی طولانی مشغول انجام دادنش بوده اند. تا آنجائیکه ژن ماورائی اهمیت دارد, تمام آنچه میدانیم این است که Grayها برنامه متفاوتی برایش دارند. بیشترین اهمیت برای انسانها این است که ژن ماورائی در حدود یک در 50 هزار مردم میتواند یافت شود. با این وجود, در هر یک از این افراد, ژن ماورائی در فاز متفاوتی از توسعه است و قدرت حداکثری اش متغیر است.

بهرحال, آنها درباره تمام انسانهایی که دارای ژن ماورائی هستند میدانند زیراکه آنها بشریت را از زمان سیل سراسری عظیم سیاره زمین در حال نظارت کردن بوده اند, میتوانید تصورش را کنید؟

در بیشتر موارد, برنامه ژنتیکی شان برای یک مورد انسان برای حدود هزاران سال طول میکشد و آنها او را از یک حلول(incarnation) به حلول دیگر ردیابی میکنند و اجازه نمیدهند که او این منظومه شمسی را ترک کند.

در خاموشی, آنها ابتدا اجازه میدهند تا آن مورد به حداکثر سطح توسعه اش برسد و سپس آنها آن مورد را میربایند و آن ژن ماورائی را از DNA آن مورد استخراج میکنند.

با تمام اطلاعاتی که من دارم, Grayها هیچ استفاده ای از ژن ماورائی که در حالت راکد باشد ندارند اما فقط وقتیکه ژن ماورائی تا به سطح معینی توسعه یافته است. بالاخره, آنها آن ژن ماورائی توسعه یافته را که بدست آورده باشند از طریق پوستشان جذب خواهند کرد زمانیکه در خمره های مهم انباشته با پلاسمای انسان شنا میکنند.

حقیقتی که آنها اینجا روی سیاره زمین برای مدت زمان خیلی طولانی حضور داشته اند به یک سوال منطقی ختم میشود – توسعه برنامه ژنتیکی شان اکنون در چه سطحی است؟ پاسخش برای من ناشناخته است. به عقیده من حتی M12 که روسای دولت در سایه فوق سری در رابطه با UFOها و پروژه های فوق سری فضائی هستند درباره تازه ترین پیشرفت های برنامه ژنتیکی فضائیها چیزی نمیدانند. با این وجود, آنها در امضاء کردن اتحاد با این فضائیهای منفی اشتباه کرده اند, که نتایجش با رنج عظیمی است که اکنون نژاد انسان دارد متحمل میشود.

اگر ما مشکل ظاهر شدن UFOها در آسمان بالای سرمان را آنالیز کنیم, میتوانیم نتیجه گیری کنیم که فضائیها خیلی هم سری عمل نمیکنند. برنامه های سری برای سرپوش گذاردن بر آنها کارشان را انجام میدهند. سازمانهای فوق سری که توسط M12 هدایت میشوند خیلی قدرتمند هستند و میانگین انسانها حتی نمیتوانند وجودشان را بهیچ وجه بیابند. برای شاید حدود 85% جمعیت انسانها, پدیده UFO فقط یک افسانه است و من آنها را بخاطرش سرزنش نمیکنم.

پروژه های فوق سری سرپوش گذاردن بر این چیزها کاملا عملکردی هستند و کمال سرپوش گذاری بر اطلاعات یا تحریف کردن حقیقت را از عموم مردم درباره UFO و فضائیها انجام داده اند. آیا M12 اشتباهات مصیبت آمیز که قابل درست کردن نباشد انجام داده است؟ به عقیده من, بله و خیر.

وقتیکه آنها تشخیص دادند که تکنولوژی ای که آن فضائیها به آنها داده بودند بیشتر برای استفاده در سیستم های ارتباطات از راه دور یا تکنولوژی وسیله های حمل و نقل پروازی بود (که آنها بیشترشان را در ناحیه 51 برای تماما یک مدت زمانی در حال آزمایش کردنش بوده اند), برایشان آشکار شد که چیزها برای انسانها دارد خوب پیش نمیرود. شاید احتمالا اکنون خیلی دیر باشد و فقط یک مداخله بیرونی بتواند آن فضائیهای منفی را متوقف کند و آنها را از این منظومه شمسی به بیرون بریزد.

با اینحال, معتقدم شاید هنوز برای بشریت دیر نباشد و شاید هنوز امیدی هست اگرکه آن «اجتماع عظیم» واقعا رخ دهد آنچنانکه پیش بینی شامبالا(Shambala) میگوید. پیشگویی میگوید که در 2012 اجتماع بین نیروهای Sirius , Orska , Shambala و برخی دیگر از نیروهای مثبت دیگر رخ خواهد داد و جنگ نهایی در این کهکشان رخ خواهد داد. اگر آن اتفاق افتد, اتحاد منفی رپتایلها و Grayها از این بخش از کیهان برای یک مدت زمان خیلی طولانی به دور ریخته خواهد شد.

متاسفانه, رپتایلها و Grayها از این امکان آگاه هستند و حتما هرکاری که لازم باشد انجام خواهند داد تا مانع چنان پیوستگی نیروهای مثبت شوند. آنها همچنین نیروهایشان را با فضائیهای خائن از اعماق فضا افزایش خواهند داد, که به آنها کمک خواهد کرد تا به حمله متحدین مثبت فائق آیند.

استبداد نیروهای فضائی منفی روزی پایان خواهد یافت. بنابراین, باید خودمان را در مسیر صلح و آشتی(و نه جنگ و دشمنی) اصلاح کنیم و به امید پیروزی متحدین و نیروهای مثبت برای پایان 2012 و پس از آن بایستیم.

منبع: کتاب «قدرتهای شگفت آور در انسانها» از پان اندو
     
  
مرد

 
ریشه آسمانی شاهان هخامنشی و ساسانی

به درخواست شما شماری از دیدگاههای پیشین و نیز پزوهش کنونی خود را در این کامنت برای شما گذاشتم . باشد که به روشن تر شدن این راز هنوز به درستی شکافته نشده اندک کمکی کرده باشم.همچنین باید بگویم که بهترین پزوهشها در زمینه نزاد ارین های فلات ایران و همریشگی آنها با اروپا به ویزه فرهنگ زرمن ها را در ایران دانشمند ناشناخته و رازپرداز ایرانی شادروان استاد حبیب الله نوبخت شیرازی انجام داده اند. اما با افسوس باید گفت که بیشتر کتابها و نوشته های ایشان پس از مرگ او به گونه ای رازآمیز گمشده است. از آن دست بزرگترین شاهنامه ایران که در صدهزار چامه سروده شده و هیچ نشانی از ۀن در دست نیست و «شاهنامه پهلوی» نام دارد.
دیدگاه نخست
1. درپایان روزگار ساسانی ایران به گونه رازآمیزی از اشکوبه بزرگان و جنگاوران آریایی آزاده که به آنها اسواران یا واسپوهران می گفتند تهی گشته بود. من با بسیاری از دیدگاههای پزوهشگرانی چون پورپیرار و … هماوا نیستم اما یک نکته شگفت در کتابهای او درباره ساسانیان که به درستی بسیار با این دیدگاه جور در می آید این است که ایشان نوشته اند عربهای مسلمان چنان به سادگی به ایران دست یافتند که گویی سالهاست تهی از هرگونه مردم یا فرمانروایی وامپراتوری نیرومندی چون ساسانیان(یا دستکم انچه که به عنوان ساسانی خوانده شده) می نماید؟؟از سوی دیگر دگر اندیشانی چون انوش راوید که در وبلاگش به گونه ای فراگیر یورش عربها به ایران را دروغ شمرده ازهمین دستاویزو قانون تاریخی بهره برده که هرگز یک سامانه قبیله ای ساده و کم توان از دیدگاه فلسفه تاریخ و منطقی نمیتواند بر یک سامانه شاهخدایی نیرومند(چون ایران و روم و چین و …) برتری یابد.ازسوی دیگر راوید هرگز نتوانسته به درستی بگوید که اگر این قانون درست باشد( که چنین نیزهست) پس چه بر سر امپراتوری ایران ساسانی آمده؟؟وچرا این قانون دستکم درباره ایران شکسته شده است؟ آیا بر استی نمیتوان با کمی دگرگونی در دیدگاههای پورپیرار به همین دیدگاه ali رسید که تنها این گونه می شود گفت که درپایان روزگار ساسانی(دستکم پس از مرگ خسرو اپرویز) دیگراشکوبه فرمانروایان(طبقه حاکم) ی آریایی که از روزگار کوروش بر این سرزمین با ارتش و نخبگان و پهلوانان و…اش فرمان می راند در میان نبود.آیا براستی همه ی آنها دربزنگاهی شوم وادار به کوچ ازایران به اروپا شده بودند؟یا اینکه این برنامه از سالها پیش ریخته شده بود.آیا براستی با این دیدگاه نمی توان اکنون از داستان ساختگی پناهنده شدن خسروپرویز به روم و زناشویی او با ماریا سوگلی رومی اش رمزگشایی کرد بدینگونه که:شاید او برای فراهم کردن زمینه این کوچ بزرگ و رازآمیز به روم و اروپای باستان رفته باشد؟بر نامه ای که با پناهنده شدن ساختگی گروهی از نخبگان رومی کلید خورد و واپسین پرده آن یورش هراکلیوس رومی به ایران بود در راستای همین برنامه وانتقال گنجینه های پسر عموهای آریایی اش به اروپا در زیر پوشش زیرکانه جنگی که به شکست ایران از روم انجامید و دستاویز دیگر ما آن همه آشوب که کشور بدان دچار شد و هر از چندگاهی کودکی و یا دوشیزه ای شاه ایران تهی از آریاها میشد و سرانجام یورش شوم تاز یان…

http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/133/images/133-50-3.JPG

دیدگاه دوم
2.بنام یزدان پاک
در زمینه کوچ راز آمیز نخبگان یا همان اشکوبه فرمانروایان آریایی نژاد(طبقه حاکم) ایران در واپسین سالیان روزگار ساسانی به اروپا دستاویز ها و گواهان تاریخی بسیاری در دست است که کاوش بیشتر و ر مز گشایی آنها به بسیار ی از پرسشهای بی پاسخ ما در این زمینه پاسخ میدهد.بر ای نمونه چگونگی شکست یک امپراتوری بزرگ چون ساسانیان(یا دستکم شاهنشاهی ای که امروزه بدین نام خوانده و شناخته می شود از یک مشت عر ب بیابانگرد که تا کنون به عنوان یکی از راز های بزرگ تار یخ پوشید ه مانده و هیچ یک از پاسخهای دانشمند تاریخ شناس در این زمینه نتوانسته به در ستی چگونگی این رویداد ناشدنی از دیدگاه فلسفه تاریخ جنگها ی روزگار باستان را روشن سازد) آقای انوش راوید در وبلاگشان به نام «جنبش بر داشت در وغ از تاریخ ایران» با رویکرد به همین قانون فلسفی تاریخ که :هر گز یک سامانه قبیله ای که از دیدگاه ساختاری هنوز در روز گار نخستینی(بدوی) خود دست و پا میزنند(همچون عر بهای مسلمان 1400 سال پیش) نمیتواند یک سامانه پیشرفته شاهخدایی چون ساسانیان را شکست دهد یورش تازیان به ایران ساسانی ر ا یک داستان ساختگی و دروغ تاریخی خوانده و نیز در جاهای بسیاری از وبلاگ خود در این زمینه توانسته به خوبی ساختگی بودن این داستانها ر ا نشان دهد اما با اینهمه نتوانسته به روشنی آنچه را که پیامدهای آن تا امروزه نیز پابرجا است بازگو کند زیرا که این پیامدها تنها میتواند فراورده شکستی تاریخی و سهمگین و به زانو در آمده ایران در برابر عربها با شد و بس.از سوی دیگر کسان دیگری مانند پور پیر ار برای گریز از چنگال قانون یاد شده و اینکه چگونه یک مشت عرب به سادگی توانسته اند به ایران دست یابند چنین می گویند که این کشور در روزگار یورش عر بهای مسلمان تهی از هر گونه مردم و فرمانروایی نیرومندی بوده است. آرمان پورپیرار از این دیدگاه هر چه که باشد اندکی در خور نگرش است. براستی درست در نیامدن قانون یاد شده بالا در بار ه ایران چه رازی ر ا میتواند در دل خود نهان کرده باشد؟آیا این دیدگاه پور پیر ار که بسیاری از ایراندوستان به دنبال این دیدگاههای دیگر گونه و دیگر اندیشانه اش او ر ا ضدایر انی میخوانند نمیتواند با اندکی دگردیسی دادن در آن و ویرایش ما ر ا به رمزگشایی ای بز ر گ در این زمینه رهنمون ساز د؟ و آن اینکه براستی باید در یابیم پاسخ این پرسش بز رگ را که: چرا به راستی در برابر یورش مشتی به گفته فردوسی بزر گ: «برهنه سپهبد برهنه سوار» هیچ نیر وی ساز مان یافته نیرومندی که هموار ه در دسترس و زیر فرمان ساسانیان بود و کمر امپراتور ی بز رگ دیگر آن ر وز گار ر ا که ر وم نام داشت ر ابار ها و بار ها خم کر ده بود و به سادگی آب خوردن میتوانست تومار تازیان را در هم پیچد ر ا ندیدیم؟ ارتشی که آوازه اش از هند و چین و ماچین تا روم و اروپا کمر دشمنان نیرومند ایران ر ا به لر ز ه می انداخت ر ا چه شده بود؟ و کجا بودند؟ اسواران آزاده و پهلوان ایران چون کارنیان و سورنیان که در برابر هیچ بیگانه ای سر فرود نمی آوردند کجا بودند؟ و….. وبسیاری دیگر از این رویدادهای تاریخی که براستی به گونه ای شگفت رمز آلود و باورنکردنی است؟ و اما نشانه ها و گواهان تاریخی ما بر در ستی این دیدگاه:
1-دستکم آگاهی هایی دو رویداد جنبشی و شور شی تاریخی در دست است بنام دو سر کر ده شور شی(که هر دو جنبش یاد شده به سختی سر کوب شد) در دو خاندان آریایی شاهنشاهی کننده بر ایران که یکی از آنها شورش گئوماتای مغ مادی بود در روزگار هخامنشی ها و دومی جنبش مز دک در روز گار ساسانیان که بر پایه پژوهش هایی که استاد علی حصوری انجام داده اند نشان داده شده که هر دو شورش جنبش هایی کمونیستی واری بوده در برابر اشکوبه ی تبارگرای و نژادگرای فرمانروایان آریایی ایران با این آرمان سهامی گرایانه(=اشتراکی) که: باید همه چیز از آن همگان باشد و همه چیز و همه کس در داشتن آنها باید یکسان باشند و در هم آمیزند و نباید میان مردمان مرز بندی کنند چونان آریاییان که میان خود و بومیان ناآریایی فلات ایران کرده بودند و زندگی و زناشویی و… تنها میان هم نژادان و هم تباران ر وا دانسته میشد و خویشاوندی تنها از راه همخونی تنها درست شناخته میشد. چیز ی که آریاها به آن «خویذه دت» یا «خویداس» میگفتند و امروزه آن ر ا به نادرستی» ازدواج با محارم» میخوانند.
2-دگرگونیهای بسیار سهمناک اقلیمی در میانه روزگار شاهنشاهی ساسانیان که بر این نژاد آرین گران آمد و زیست بوم فلات ایران را برای زندگی آنها سخت گردانید(نباید فراموش کنیم که آنوناکیها یا به گفته دکتر سجادیه «نیاکان سومری آریایی ها» نیز در برابر دگرگونیهای آب و هوایی بسیار آسیب پذیر بودند) برای نمونه میتوان به ر و به خشکی نهادن اقلیم آب و هوایی ایران در روز گار خسرو یکم انوشیروان یاد کر د که در گزارشهایی افسانه مانند از این رویداد با نماد» پیامدهای ویرانگر و بدشگونی در ز ادروز پیامبر اسلام برای ایران ساسانی مانند خشک شدن ناگهانی دریاچه ساوه و ….گزارش شده است.این چنین رخدادهایی می توانسته برنامه ریزی کوچ آریایی های فرمانروا بر فلات ایران را کلید ز ده باشد و انوشیر وان ر ا وادار کرده باشد تا با هم نژادان و هم تباران فرامانروای خود در هندوستان و روم در این زمینه رایزنی کند (در این باره میتوان از نشانه هایی چون داستانهای تاریخی» فرستادن برز ویه پز شک فرز انه ساسانیان به دستور دربار و راهنمایی بزرگمهر بختگان به هندوستان» و «داستان پناهنده شدن دانشمندان نخبه رومی؟ به دربار ساسانیان» یاد کرد).
3-کشمکشها و ستیزه های بسیاری که در میان بزرگان و سرداران ساسانی در این زمینه روی داد و به چالش کشانیده شدن شاهنشاهی ساسانی در این زمینه و دیده شدن ناخشنودی هایی در باره این برنامه(برای نمونه شورش بهرام چوبینه سردار ساسانی بر خسرو پرویز ) که گریختن شاه ساسانی به روم را به دنبال داشت.دستکم میتوان گفت این برنامه(کوچ بز رگ آریاهای فر مانفرما بر فلات ایران به اروپا) به کمک و یاری رومی ها در پایان پادشاهی خسرو پرویز به انجام رسید و به دنبال این سرزمین و کشور بزرگی بر جای ماند که تهی شده بود از نخبگان و بز ر گان و پهلوانان و…آریایی تبار و پر ده پایانی این نمایش که از پیش آشکار بود:پریشانی و آشوب در کشور چندان سهمناک که هر از چند گاهی یکی از کم شمارو پراکنده بازماندگان گام ننهاده دراین کوچ بزرگ از کودکان گرفته تا دوشیزگان بر تخت شاهی می نشستند و…
و در این بزنگاه این سرزمین بی هیچ پدافندی به تاراج تازیان رفت و شد آنچه که نباید می شد.

http://uploadtak.com/images/j533_00941.jpg

دیدگاه سوم
نشانه های ی از تبار آسمانی شاهان ساسانی
چنان که پیش از این در دیدگاههای خود در زمینه چلیپای شکسته (سواستیکا 1 و 2) گفته شد شاهان و بزرگان ایران زمین از تبار آریرها(آرین های باستانی فرازمینی) بودند که اندک اندک از میانه روزگار ساسانی تا پایان آن به اروپا کوچ کرده و دستاویز های خود را نیز در این زمینه نشان دادیم چندان که در پایان این روزگار و کوچ واپسین گروه از آنها از فلات ایران چیزی نماند مگر شهرهای تهی از مردم و گروهی بومی و دورگه ی آریایی-بومی که در روستاها یا به گونه ای پراکنده در شهرها میزیستند و گروه بزرگتری از آنها نیز به روند نیاکان خود زندگی را با چادرنشینی و دامداری می گذرانیدند. چونان که با یورش مشتی عرب مسلمان همه این فلات گسترده و البته تهی از آرین های جنگاور و ارتش بی همتای آنها در اندک زمانی به چنگ تازیان افتاد.در این بخش از وبگاه شما که ژن ماورایی نام دارد بهتر دیدم که نشانه و گواهی دیگری نیز که با گفتار شما در این زمینه همخوانی دارد را بنویسم ( در این زمینه از پزوهشهای دکتر تورج دریایی که در کتاب ارزنده اش «تاریخ و فرهنگ ساسانی» آورده شده است بهره های فراوان برده ام ) و آن رازی است که سالهای سال است که بر چهره سکه ها و دسته ای از سنگنوشته هایی که از ان روزگاران بر جای مانده نهفته و نگاشته شده است و آن این پسوند شگفت آور به زبان پارسی میانه است برای شاهنشاهان ساسانی:
Mzdysn bgy “rthshtr MLKn MLK”yrn MNW chtry MN yzdn
که به پارسی امروزی میشود: «سرور مزداپرست اردشیر شاهنشاه ایران که چهر (=تخمه= نژاد=تبار=به اوستایی چیثره) از یزتان(=ایزدان= خدایان) دارد.
براستی آرمان آنها از کندن این نوشته شگفت آور بر روی سکه های خود چه بوده است؟ این نوشته رازآمیز دا دستکم 9 شاه ساسانی به گونه ای پی در پی به کار برده اند که اینهایند:اردشیر یکم بنیاد گذار ساسانیان(224 تا 240م) و شاپور یکم(241 تا 272م) و هرمزد یکم(272 تا 273م) و بهرام یکم(273 تا 276م) و بهرام دوم(276 تا 293م) و بهرام سوم(293م) و نرسی(293 تا 303م) و هرمزد دوم(303 تا 310م) و شاپور دوم(310 تا 379م) که روی هم رفته این نویسه در سنگنوشته ها و سکه های ساسانی برای 155 سال به کار میرفت.
با بررسی خود این عنوان در این نویسه میتوان درونمایه ان را روشنتر کرد:چندان که در برگردان خود نویسه به پارسی دری نشان دادیم وازه پهلوی «چیتری» با وازه اوستایی «چیثره»همریشه و برابر با تخم(=دانه) و یا همان چهر پارسی دری(=نژاد) است.در پارسی باستان(هخامنشی) این عنوان در واژه»چی» و در عنوان آمایشی «آریه چیتره»(=از تبار آریایی) و شاهان هخامنشی خود را با این عنوان می خواندند 0(برای نمونه داریوش در سنگنوشته اش در نقش رستم). پس از برافتادن هخامنشیان فرمانروایان پارس که فرته دار نیز خوانده می شدند این دگردیسی عنوانی » از تبار آریایی» به از تبار خدایان» را پدید آوردند و سکه های آنها در روزگار اشکانیان بانام یا وازه بگه داته(بغداد= خداداده=از تبار خدا) اغاز می شود و این نویسه بر این سکه ها دیده می شود:
Bgdt prtrk “zy”hly”
بغداد prtrk(=عنوانی هلنی) از ایزدان اهلاییک (سپندین=مقدس)
واین از آن نشان دارد که این فرمانروایان آرین نژاد تبار خود را از جهان فراسو یا همان سپندین(اهلایی) میدانستند و این درست برابر با همان گزاره «آریه چیتره ی» هخامنشی بود واز این رو وازه «آریه» در روزگار هخامنشی میبایست کارکردی بیش از نشان دادن و یا شناساندن نژادی یک گروه از شاهنشاهان مانند هخامنشیان پارسی را داشته وچنان که خواهیم گفت این کارکرد شگرف را داشته که ریشه وسرزمین مادری آرین های فلات ایران را نشانگر بوده که در جهانی در فراسوی زمین بوده است چندان که ما این پافشاری را در بکارگیری همیشگی این عنوان:…»آریایی پسر یک آریایی»…. را به گونه ای پیوسته در بیشتر سنگنوشته های هخامنشیان می بینیم و این بسیار ساده انگارانه است که چنین باور کنیم که این عنوان تنها کارکردی همانند گزاره «نژادپرستی»(racism (امروزه داشته!و گرایش شاهان پارس به این عنوان تنها گرایشی نژاد پرستانه بوده است!!!! زیرا اکنون میتوانیم بگوییم که این عنوان کارکردی همانند یک شناسنامه یا ID CARD را برای نمایندگان این گروه از هوشمندان فرازمینی به همراه داشته است.
برای نمونه هایی دیگر:
در پارسی میانه(=پهلوی ساسانی) واژه «چیهر» که برابر است با: بنیاد= بن =گوهر=ریشه و…ودر پارسی اشکانی-سغدی مانوی «چیهرگ» برابر است با:گوهره و سرشت و نهادو…. و نیز در پازند اوستا «چیهره» برابر با جوهره و ….
در این زمینه یکی از خاورشناسان بزرگ به نام و.پیسانی((v.pisani بر آن بود که وازه «چیثره» اوستایی از ضمیر پرسشی «چی»+اسم مکان «ثره» آمایش یافته و آن همانند وازه ودایی «کوتره» در سانسکریت می باشد که برابراست با:»کی هستی؟» یا «از کجا آمده ای؟» این دیدگاه روشنگرپروفسور پیسانی در زمینه کنکاش ما بسیار راهگشاست و نشان از این دارد که باور ما درباره کارکرد شناسنامه ای یا همان ID Card که از ان سخن رفت چندان هم گزافه نبوده است.
رویداد رازآمیز دیگر این است که:چنان که گفته شد این عنوان در روزگار ساسانیان تنها برای بازه زمانی ای 155ساله ای به کار رفت و به دنبال آن به گونه ای ناگهانی این نویسه «آنکه چهر از ایزدان دارد» در روزگار شاهی اردشیر دوم ساسانی(379 تا 383م) این عنوان دیگر به کار نرفته و ناپدید شد؟!!آری این خود بر پیچیدگی این چیستان می افزاید. زیرادرست در زمانی این نویسه پهلوی یادشده از سکه های ساسانی کنار رفت که برای هیچ یک از پادشاهان این روزگار هم نگاشته نشد؟!!!آیا چنان که در دیدگاههای پیشین خو نیز گفتم نشانه ای نبوده از کوچ بزرگ آرین های فلات ایران که از سده سوم میلادی کلید خورد و در سده ی ششم میلادی به انجام رسید؟
نشانه های دیگری از آغاز این دگرگونی بزرگ که از سالهای پایانی شاهنشاهی شاهپور دوم پدیدار گشت نیز در دست است: دکتر شاهپور شهبازی در دو دیباچه کوتاه درباره ی این شاه مینویسد: …او با رومیان جنگ نکرد و تنها با سنگ نگاره ای در تاگ باشتین (تاق بستان-بر دست راست ایوان کوچک و بر دامنه کوه بستان-نگاره تاج ستانی اردشیردوم ) کرمانشاه یادگاری برجای گذاشت. او در این سنگ نگاره پیروزی خویش را بریولیانوس کنده است که در روزگار پادشاهی شاهپوردوم بر شاهنشاهس ساسانی تاخته بود و در ان هنگام اردشیردوم فرماندار آدیابن بود و این نبرد پیش از آغاز پادشاهی وی رخ داده بود. نکته درخور نگرش و ناشناخته جابجا شدن جای کنده شدن سنگ نگاره ها از استان پارس به استان کرمانشان است و دستاویز آن برای چرایی این کار و فرایند که هنوز روشن نیست.نکته درخور نگرش دیگر این است که واپسین سنگنوشته با این عنوان که شاه و خاندانش چهر از ایزدان دارند نیز در این جا دیده میشود!!.در دست راست ایوان بزرگ ایوان کوچکی بر دل کوه کنده شده است کهبر دیوار اندرونی آن نگاره برجسته شاپور دوم و پسرش شاپور سوم به همراه سنگنوشته یادشده کنده شده است. برگردان این نوشته پهلوی چنین است :این پیکره ای است از خدایگان مزداپرست شاپور شاهنشاه ایران و انیران که چهر از ایزدان دارد که فرزند خدایگان مزداپرست هرمزد است و نواده ی خدایگان نرسه شاه شاهان.

http://www.irancities.ir/data/historypics/orginal/30/Knight-Iran.JPG
(*در اینجا من دیدگاه خواننده گانی را به بهره گیری شاهپور دوم و نیز بیشتر شاهان ساسانی از واژه یا نام خدایگان برای خود وخاندانشان و نیاکانشان فرامی خوانم و چرایی پافشاری بر این واژه زیرا اگر آرمان آنها نشان دادن خود به عنوان فرمانروای ایران بود همان واژه شاهنشاه یا پادشاه بسنده بود. بش باید دستاویز دیگری را برای این کاربرد واژگانی یافت. خدایگان یا به زبان امروزی خدایان چه درونمایه ای میتوانسته داشته باشد مگر همین فرازمینی بودن آنها؟؟ این پافشاری و دستاویز آن هنگامی روشن تر میشود که بدانیم تاریخ شاهان ایران باستان نیز با همین رویکرد خداینامه( به پهلوی «خوتای نامک) نام داشته است*) .
پدیده تازه ی دیگر این روزگار پیدایی جامهای سیمین است که از روزگار شاهی این پادشاه پدیدار می شوند. کرمانشان در روزگارساسانی گذرگاه شاهراه بازرگانی کاروانها از خاورزمین به باختر و اروپا (روم باستان) بود و جامهای سیمین ابزارهای رسانه ای با ویژه گی جابجا شونده گی که می توانست ابزار خوبی برای رساندن پیام شاهنشاهی ساسانی به هر کجا وسرزمین و کشور در جهان شناخته شده ی آن روزگار باشد و یا شاید شناسه ای برای آرین های فلات ایران و دگرگونی بزرگی که در راه بود و آن کوچ بزرگ آنها از این فلات به اروپا؟ رویداد در خور اندیشه دیگر این روزگار کارهای اردشیردوم در زمینه کاهش نیروی بزرگان و درباریان بود که سرانجام سرنگونی اورا نیزبه دنبال داشت.چنانکه شهبازی نیز نوشته: عنوان «نیکوکار» او در شاهنامه فردوسی که برگرفته از خداینامه های پهلوی روزگار ساسانی است شاید یادکردی باشد از این کار او اما نکته رمزی و پیچیده وتاریک این فرایند در اینجاست که اگر بپذیریم دبیران یا موبدان درباری تاریخ مینوی ایران یا همان خداینامه ساسانی را نوشته اند چرا کاهش نیروی بزرگان را که خود نیز از آنها بودند را برای خود سودمند می دیدند؟ براستی دادن عنوان «نیکوکار» به چنین شاهی که بر ضد آنها کار می کرده شگفت آور نیست؟

پ ن : با تشکر فراوان از خانم جمشیدی
     
  
مرد

 
قابلیتهای روحانی بعد از عروج 21 دسامبر 2012

با سلام به خوانندگان عزیز این مقاله. این مقاله ترجمه ای از یک سایت بسیار مهم و مرجع در باره 2012 است که( قسمت اول )ان تقدیم شما می شود . نویسنده این مقاله(steve beckow) خود از قابلیت روحی یسیار زیادی برخوردار است و مدیر همان سایت است وخود (channel) است و با بسیاری از دیگر کانالها نیز در ارتباط است و این سایت به صورت هر روزه نوشته می شود .الیته قبول یا رد این مطالب بستگی به پیش اگهی خوانندکان در اینگونه مطالب دارد وهیچ اجباری به پذیرش ان نیست .

http://cdn.the2012scenario.com/wp-content/uploads/2011/12/Thinking-773.jpg

انچه که در عصر طلایی(بعد از21 دسامبر 2012) بوقوع خواهد پیوست فارغ از اینکه ان به صورت ناگهانی و یا تدریجی در 21 دسامبر بوقوع بپیونددو ایا دوستداران این مطالب باور خواهند کرد یا نه که بصورت تدریجی انجام می پذیرد.

منابعی که من با انها در تماس هستم اعلام کرده اند که ما قابلیت های روحانی جدیدی بدست می اوریم. شاید وازه (بدست می اوریم) کاملا» درست نباشد برای اینکه ما همبشه این قابلیت را داشته ایم اما انها در بعد سوم به حالت(خفته) قرار دارند. وقتی ما بدنبال نقشه الهی وارد بعد چهارم می شویم این قدرتها به عرصه ظهور می رسند.

یکی از این قابلیتها این است که ما می توانیم افکار و هاله(aura ) انسان های دیگر را بخوانیم و همانطور که (سالوسا از سیاره سیروس) می گوید این بعد از عروج صورت خواهد پذیرفت و می گوید:

یک فرق اساسی بین عشق انسانی و عشق الهی(روحانی) وجود دارد. یکی برای رضایت حس فیزیکی است و دیگری برای عشق جهانی برای تمام ابعاد زندگی ها که در خلقت جاریست. در زمین شما تمایل دارید که بوسیله جاذبه های فیزیکی هدایت شوید که منجر به شراکت با (جنس مخالف) می شود بدون انکه انرا واقعا بشناسید.اما در بعد بالاتر هیچ چیز درباره اشخاص مخفی نمی ماند….

و نیز سالوسا در جای دیگر می گوید:

در بعد بالاتر شما اشخاص را همانطور که بصورت واقعی وجود دارند میبینید و هیچ پنهانکاری وجود ندارد.

با بودن در بعد بالاتر شما هاله انسانها را می بینید و با دانستن و دیدن هاله انها شما متوجه می شوید که ان روح حامل چه انرزیهایی میباشد…..

هر کسیکه درباره نوشتجات اشخاصی که در عالم مرگ سفر ماورائی داشته اند و برگشتند را خوانده باشد با این مطالب اشنا خواهد بود که حتی گلها و چمنها و درختان در بعد بالاتر دارای ارتعاشات خاصی هستند ومانند انکه موزیک می نوازند و بر طبق سخنان سالوسا ما با حیوانات و درختان قادر خواهیم شد که سخن بگوییم.در جای دیگری نیز سالوسا می گوید:

هر چیز در بعد هوشیاری به شما این تجربه را میدهد که نه فقط با حیوانات سخن بگویید بلکه با هر مخلوق زنده ی دیگری مثل گیاهان .در روی زمین انها نیز حس هوشیاری دارند و به انرزیهای اطرافشان جواب میدهند. این برای مردمی که قابلیت اینرا دارند که با گیاهان سخن یگویند نا اشنا نیست و متوجه می شوند که بعد از صحبت با گیاهان خودشان احساس خوشایند و زیبایی می کنند وحتی با سلامت تر شده اند…

در مورد ارتباطات (تله پاتیکی) همانطور که(Mathew ward)(یکی از معتبر ترین منابعی که از طریق کانال مشخص یا انسان صحبت می کند)میگوید:

ارتباط تله پاتیکی در بعد چهارم مردم را قادر می سازد که حتی با زبانهای گوناگون به هم صحبت کنند.اما در وضعیت کنونی صحبت با صدای بلند مهم و لذت بخش است اما هنگامیکه ارتباط تله پاتیکی عادی بشود شما قادر خواهید بود با مردمی با زبانهای متفاوت نیز صحبت کنید چونکه(ترجمه) یکی از جنبه های ذاتی تله پاتی میباشد.

و نیز (میرا) از پلیادیان نیز میگوید که:

وقتی که شما در بعد بالاتر هستید به دنبال ان ارتباطات شما پیشرفت چشمگیری خواهد داشت و این باعث افزایش همدلی شما میشود و این همان جایزه ای است که برایتان در نظر گرفته شده…….

همه (channel)هایی که پیغام داده اند و خوانده میشود اظهار داشته اند که این شیوه مطلوب ارتباط بین تمدنها است که مورد تایید هم قرار گرفته است. و در ادامه باز سالوسا می گوید که:

انسانه در بعد چهارم در 2 مکان مختلف قادرند در یک لحظه با هم ارتباط برقرار کنند و این ارتباط در 2 مکان مختلف در زمان بعد از عروج به بعد چهارم اتفاق خواهد افتاد و شما جنبه های مختلفی خواهید داشت که بسیار مهم به نظر میرسد مثل در 2 مکان بودن در یک لحظه……

همانطور نیز (ag-agira)از سیاره دیگر نیز میگوید: که در بعد چهارم شما نه تنها قادر به ارتباط تله پاتیکی هستید بلکه قادرید در بعد زمان نیز به(عقب) برگردید…بله…شما قادرید به عقب برگردید اگر ضرورت ایجاب کند و در این بعد قادرید که اینده را ببینید..همه چیز در (اکنون) و(حال) صورت میگیرد و شما یک(ازادی و جابجایی)حیرت انگیز را در بعد زمان دارا خواهید بود و البته این پاداش برای کسانی است که در این بعد پیشرفت می کنند و کیهانی می شوند…

و باز سالوسا در جای دیگری میگوید:

انسانها انچه که در این بعد بر روی زمین نیاز داشته باشند را خلق خواهند کرد…خانه طبیعی شما جایی خواهد بود که قدرت خلاقیت شما انچه که نیاز داشته باشید را برایتان تهیه می کند… و قدرت خلاقیت شما از جنس نور خواهد بود و هیچ چیزی خارج از توانایی شما نخواهد بود و همه انچه که دیده میشود در این بعد (چهارم) دارای هارمونی مناسبی از زندگی خواهد بود…

البته این قدرت خلاقیت ما برای منافع همگانی خواهد بود نه فقط منافع فردی(مثل بعد سوم) باز در جای دیگری سالوسا می گوید:

همانطور که هوشیاری شما افزایش می یابد شما متوجه میشوید که درک شما از (قدرت هایی) که دارید نیز افزایش میابد……… در این بعد شما از قدرت هایتان (سوء استفاده) نخواهید کرد بلکه انها را برای مقاصد خوب استفاده خواهید کرد….

شما در بعد چهارم بزودی فراموش خواهید کرد انچه را که پشت سر گذاشته اید…باز در این مورد سالوسا میگوید:

بدلیل قابلیتهایی که بدست خواهید اورد و قدرت خلاقه تان وقتی که رشد بیشتری پیدا می کنید مسائلی را پشت سر میگذارید و ترک می کنید و از ترک ان (پشیمان) نخواهید شد .چونکه انرا نمیتوانید با بعد سوم مقایسه کنید و زیبایی های این بعد قابل مقایسه با بعد سوم نخواهد بود…

همچنین در مورد چشم انداز محصولات کارخانجات سالوسا عقیده دارد که در عصر طلایی محصولات در جایی که مورد نیاز مردم باشد به صورت بسیار سالم وحتی( بی صدا) تولید میشوند و حتی در مورد استخراج معادن والودگیها عقیده دارد که :بسیاری از منابع مختلفی که هر روزه تولید میشوند تا جوابگوی تقاضای مصرف باشند در این بعد غیر ضروری به نظر خواهند امد ونیازی نیست که از زمین بدست بیایند چونکه بیساری از چیزها را شما از قدرت ذهنییتان بدست خواهید اورد…

» در این بعد شما چیزهایی را که در ابن بعد برایتان قابل مصرف نباشد را رها میکنید و جیزی هم به نام الودگی محیط نخواهد بود وکلیه چیزهایی که به دور انداخته اید نیز باز یافت خواهد شد و به طبیعت بر گردانده خواهد شد…چونکه وقتی به این سطح که رسیدید شما دانش و قابلیت تحلیل موقعیتتان را خواهید داشت …

این مطالب گفته شده بیانگر این است که انسان به خود(واقعی) تبدیل می شود و در جای دیگر(ker-on) از سیاره ونوس می گوید:

در بعد از عروج شما کاملا» از نظر روحانی بیدار می شوید و رازی در ارتباط با زندگی نمی ماند که از نظر شما پنهان باشد.. با هوشیاری کامل شما در قدرت شما در خدای گونه میشوید و به موجودات عروج داده شده دیگر میپیوندید…..

ونتیجه گیری اینکه قابلیت روحی شما دربعد چهارم در (تمامی ابعاد) شکوفا خواهد شد و در بعد بالاتر به ما اجازه(خلق کردن) و (ارتباط تله پاتیکی) و (سفر )به بیش از یک مکان در لحظه و(جابجایی در بعد زمان) را خواهد داد و بسیار چیز های بیشتری از انچه امروز بدان دسترسی دارید را خواهد داد.(پایان قسمت اول)

منبع: www.the2012scenario.com
     
  
مرد

 
تاریخ پایان زمان،2012 یا 2087؟

ترجمه خلاصه شده

تلاش برای تعیین زمان دقیق پایان جهان موضوعی است که من در کتابم عمدا از آن دوری میکنم, عمدتا به این دلیل که مسیح در تعالیمش چنین گفته که هیچ کس نمیتواند روز یا ساعت ظهورش را تعیین کند, و او مانند دزدی در شبانگاه ناگهان ظاهر خواهد شد. کافیست به تلاشهای اخیر هارولد کمپینگ برای تعیین تاریخ دقیق رستاخیز دقت کنیم تا به بی نتیجه بودن چنین تلاشهایی پی بریم. کمپینگ تنها یکی از لیست بلند افرادیست که تلاشهایشان برای تعیین این تاریخ با شکست روبرو شده است. اما اینکه در سال 2012 هستیم برای من انگیزه ای شد تا نگاهی سطحی به پدیده ای که به 2012 مرتبط دانسته اند انداخته و تاریخی را که دکتر رابرت بولتون در کتابش به نام ترتیب اعصار مطرح کرده است مورد بحث قرار دهم.

http://www.sacred-destinations.com/mexico/images/mexico-city/museum/resized/aztec-sun-stone-cc-constantined.jpg

پس از ترجمه مکتوبات و حکاکیهای مایایی توسط دانشمندان, بسیاری از متفکرین دوران احیای معنویت که از نیمه قرن بیستم آغاز شده است 2012 را تاریخ پایان جهان یا آغاز دورانی جدید برای جهان دانسته اند. سالهای دهه 1950 و 60 زمانی بود که پی بردیم مایاها دانش بسیار پیشرفته ای از ریاضیات و ستاره شناسی و سیستم گاهشناسی بسیار پیچیده ای داشتند. مایاها در واقع دو نوع تقویم داشتند, یکی برای دانستن تاریخ در مقاطع کوتاهتر و دیگری برای دوره های طولانیتر 52 ساله. تقویم دوره های 52 ساله به صورت خطی تنظیم شده است و نقطه آغازش معادل یازدهم آگوست 3114 پیش از میلاد مسیح است. مایاها زمان را با واحد کین kin میسنجیدند. هر کین معادل یک روز بود, یک وینال winal معادل 20 کین (20 روز) و هجده وینال معادل یک تون tun یا 360 روز یا یک سال بود. یک تون با سیستم شمارشی 20 تایی دسته بندی میشد و هر تون یک کاتون katun معادل 7200 روز را به وجود می آورد, هر 20 کاتون یک باکتون baktun را تشکیل میداد, یعنی 144 هزار روز یا حدودا 394 سال.

بنابر اساطیر مایایی که در پوپول وو popol vuh (مجموعه ای از روایتهای تاریخی-اساطیری مایایی) نقل شده است خدایان سه بار جهان را بدون موفقیت ایجاد کردند تا در دوره چهارم موفق شدند درجهان انسان را متولد کنند. مایاها معتقد بودند سومین دوره پس از گذشت 13 باکتون, 1872000 روز یا تقریبا 5125 سال به پایان رسید. مایکل دی کول در کتابش, مایاها, که در سال 1966 به چاپ رسید از نخستین دانشمندانی بود که ایده اهمیت فوق العاده پایان دوره سوم برای مایاهای باستان را مطرح کرد. 21 دسامبر 2012 زمان پایان سیزدهمین باکتون از آغاز چهارمین دوره است و بسیاری معتقدند که این تاریخ رستاخیز است.

دکتر بولتون در کتابش, ترتیب اعصار, خاطرنشان میکند که باید محاسبات خود را اصلاح کنیم و طول یک سال واقعی را در نظر بگیریم که به این ترتیب تاریخ پایان دوره چهارم به اواخر قرن بیست و یکم میرسد. مایاها سال تقویمی خود را 360 روزه محسوب میکردند اما همان طور که دکتر بولتون در کتابش خاطرنشان میکند آنها به خوبی میدانستند که یک سال 365 روز و 24 صدم روز است. به این ترتیب طول دوره یه باکتون 5125 سال نیست بلکه 5200 سال است و 75 سال به زمان پایان دوره چهارم افزوده میشود و پایان این دوره با سال 2087 مصادف میشود. این بدین معنی نیست که سال 2012 که با در نظر گرفتن 360 روز برای طول هر تون به عنوان پایان دوره چهارم به دست می آید اهمیتی ندارد, بلکه به این معنیست که سال 2087 گزینه دومی برای پایان این دوره است.

یکی از جذابیتهای این محاسبه و تاریخ اصلاح شده در این است که سال 2087 به عنوان پایان دوره چهارم نه تنها در تطابق نسبتا کامل با تقویم تمدنهای هندی است بلکه بنا به نظر بولتون در تطابق با تقسیم بندیهای زمانی یونان باستان در «سال بزرگ» افلاطون, عصر طلا, نقره, برنز و آهن در اساطیر یونان نیز هست.

بولتون خاطرنشان میکند اگر به اعداد سمبلیکی که در فلسفه یونان باستان مقدس و محترم بوده اند دقت کنیم تا طول دوره کالی یوگا را محاسبه کنیم, ممکن است به سال 2082 برسیم که به سال 2087 نزدیک است. بر اساس اساطیر هندو دوران جهان یا یوگاها متشکل از چهار حلقه رو به سقوط هستند که از دوره طلا, ساتیا یوگا آغاز شده و پس از آن به طور مداوم رو به بد شدن گذاشته و به دوران ترتا یوگا و دواپارا یوگا که معادل دوره نقره و برنز یونان است رسیده و در آخر به پست ترین دوره, کالی یوگا رسیده است.

تاریخ آغاز کالی یوگا در سوریا سیدانتا که یک متن فلسفی و باستانی هندو است معادل 3102 پیش از میلاد است. در بعضی شاخه های هندو کالی یوگا را 432000 سال میدانستند اما طول این دوران در متون مختلف با هم متفاوت است. بولتون میگوید ممکن است طول کالی یوگا با «سال بزرگ» افلاطون که با عدد 432 مرتبط است, عددی که در سایر فرهنگها نیز تکرار شده است, ارتباط داشته باشد. طول «سال بزرگ» افلاطون 12960 سال دانسته شده, که مضربی از 432 است. بولتون درباره سال افلاطونی چنین میگوید:

… طول دوره هایی که افلاطون آن را در کتاب تیمائوس خود » بازگشتهای طولانی» مینامد و در پایان هر یک جهان در اثر بلایای طبیعی دچار تخریب و ویرانی میشود: گفته میشود در پایان دوره اخیر جهان با سیل ویران میشود و در پایان دوره بعد با آتش.

بولتون میگوید اگر طول کالی یوگا با سال افلاطونی مرتبط باشد, این ارتباط میتواند به این شکل باشد که مقسوم علیه نزدیکترین عدد به آن است, 1296 به جای 12960. و اگر این شکل کوتاهتر عدد, یعنی 1296 را در 4 ضرب کنیم (حاصل: 5184) و سپس از تاریخی که در سوریا سیدانتا به عنوان مبدا مطرح شده است یعنی 3120 پیش از میلاد محاسبه کنیم زمان پایان این دوره سال 2082 خواهد بود که تنها 5 سال با تاریخ اصلاح شده تقویم مایایی فاصله دارد.

اگر پیش گوییها درباره 2012 حاوی بخشی از حقیقت هستند آیا لزوما بر پایان جهان دلالت دارند؟ یا آنچنان که بعضی پیروان دوران احیای معنویت معتقدند آغاز دورانی جدید را پیش گویی میکنند؟ شاید جان میجر جنکینس برجسته ترین نویسنده ای باشد که پدیده 2012 را خوش بینانه نگریسته است و آن را سرآغاز تغییرات عمده دانسته است, تغییراتی چون سپیده دم اشراق. مایاها معتقد بودند پس از پایان 13 باکتون دوران سوم دنیای بهتری زاده میشود.

منبع: http://unveilingtheapocalypse.blogspot.com
     
  
مرد

 
کمک فرازمینی ها در نجات زمین -سال 1908 سیبری روسیه

بیش از صد سال پیش، موجودات فضایی مانع از نابودی زمین شدند. یوری لاوبین، دانشمندی از سیبری، چنین نظریه ای را مطرح کرده است. وقتی یک سنگ آسمانی در فاصله بسیار نزدیکی از سیاره زمین در حال عبور بود سفینه فضایی غیرزمینی با آن تصادم می کند. بر اثر این تصادم انفجار بزرگی بوقوع پیوست که تکه هایی از آن سنگ آسمانی عظیم الجثه در سراسر سیبری پخش شدند. بزرگترین آنها را سنگ آسمانی تونگوس نامیدند.
هنوز علت چنین رفتار قهرمانانه سفینه فضایی غیرزمینی معلوم نشده است. شاید آنها سعی کرده بودند زمین را نجات بدهند. بنا به فرضیه دیگری، این را یک تصادف سرنوشت ساز می نامند. سفینه فضایی که با سنگ آسمانی تصادم کرد، مانع از افتادن این سنگ روی زمین شد. دانشمند یوری لاوبین که ریاست بنیاد اجتماعی « پدیده تونگوس» را عهده دار است دراینباره گفت: این سفینه «کامیکادزه-از جان گذشته» بوده است. پیداست که ذخایر انرژتیک این سفینه کافی نبوده ولیبه علت داشتن وزن زیاد، خودش دست به حمله می زند. سنگ آسمانی بر اثر این تصادم منفجر شد و تکه های این سنگ در سراسر سیبری فرو افتاد که ما آنها را پیدا کردیم. در محلی که انفجار بر فراز آن رخ داد، در ناحیه کراسنایارسک، واقع در سیبری شرقی، حفره ای به قطر 500 متر را پیدا کردیم و چند حفره کوچکتر به قطر های 150-100 متر.
در همانجا تکه هایی از سفینه سیاره فضایی یافت شد. آزمایش های شیمیایی نشان داد که ماده ای را که سفینه از آن ساخته شده است در زمین نمی توان بازآفرینی کرد. این ماده آلیاژی خود ویژه از سیلیکون و فلز بود. آدمهای روی زمین از همه نوع عناصر ضروری برخوردارند، اما ازمایشات نشان دادند که برای ساخت چنین آلیاژی نیاز به غلظت خاص مواد هست که دستیابی به آن در شرایط زمینی ممکن نیست. رسیدن به چنین غلظتی فقط در فضا ممکن است. قدرت انفجار نیز گواه آن است که سفینه ای از سیاره دیگر مقصر این سانحه فضایی بوده است.
30 ماه ژوئن سال 1908 میلادی یک انفجار بزرگ به قدرت 50 میلیون تن معادل تی.ان.تی رخ داد. این انفجار مساوی بود با تمام انفجارات در جنگ کبیر میهنی و 3-2 بار قوی تر از بمب های اتمی که آمریکا بر سر هیروشیما و ناکازاکی پرتاب کرد. انفجاری به این قدرت در زمین نو در قطب شمال رخ داد. در آنزمان، اتحاد شوروی در آنجا بمب هیدروژنی را آزمایش کرد. این انفجار توسط تمام زلزله نگارهای جهان به ثبت رسید. این انفجار نه در زمین، نه در فضا، بلکه جایی در جو رخ داد.
دانشمند سیبری معتقد است که تمام نظریه های ارائه شده در این باره طی صد سال اخیر درست نیستند، به غیر از یکی: شرکت تمدن غیر زمینی دراین حادثه. یوری لاوبین بر این امر اصرار می ورزد که انفجار بین آسمان و زمین می توانسته فقط در نتیجه تصادم دو جسم رخ داده باشد.
شرکت سفینه غیرزمینی در این حادثه برابر 99 درصد است. زیرا بطور همزمان با ثبت امواج زلزله نگاری، طوفان مغناطیسی نیز به ثبت رسید. طوفان مغناطیسی می تواند فقط در صورت انفجار دستگاه فنی در جو بروز کند.
یوری لاوبین یک گواه دیگر نظریه کمک غیرزمینی را پیدا کرده است . سنگ کوچکی با اشکال لوزی شکل و مربع روی آن.
این کریستال کوارتزی است که از نظر سخت بودن فقط از الماس عقب می ماند. برای ایجاد چنین اشکالی نیاز به تکنولوژی خاصی هست. ما سعی کردیم دست به آزمایش بزنیم و ببینیم به چه وسیله ای این نقش ها روی سنگ کشیده شده اند. به انستیتوی فیزیک مراجعه کردیم که دستگاه لیزر در آنجا وجود دارد. اما این دستگاه توانست فقط یک ذره بر سطح آن خراش وارد آورد ، هر چند فولاد را مثل کره می برد. وقتی به زمین شناسان این سنگ را نشان دادیم، آنها گفتند که این سنگ زمینی نیست و ریشه فضایی دارد.
بعید نیست که این کریستالها می توانند حامل اطلاعاتی باشند. کشف کد علایم مرموز روی آنها می تواند نه تنها اسرار سنگ آسمانی تونگوس را آشکار سازد بلکه خیلی چیزها در باره گیتی و موجودات هوشمند ساکن در آن بدست انسان بدهد.
یادآوری می کنیم که 30 ماه ژوئن سال 1908 میلادی یک سنگ آسمانی روی زمین افتاد. در نتیجه انفجار در سیبری درختان در مساحتی بیش از 2 هزار کیلومتر مربع فروافتادند. طی چند روز بر فراز اراضی از اقیانوس اطلس تا سیبری مرکزی درخشش شدید آسمان و ابرهای روشن مشاهده شد. در محل حادثه تا کنون دانشمندان در حال کار هستند. اما ماده ای که سنگ آسمانی تونگوس از آن ساخته شده بود تا کنون پیدا نشده است. . به این دلیل نمی توان ترکیبات آن را مورد مطالعه قرارداد. تا کنون این حادثه مثل یک معما باقی مانده است که بر فراز تایگای سیبری بیش از صد سال پیش چه اتفاقی افتاد.
     
  ویرایش شده توسط: MiladBagheri   
مرد

 
به نظر شما روز پس از پایان دنیا چگونه خواهد بود ؟

با توجه به سایت ویکی پدیا تا کنون 183 پیش بینی پایان دنیا با شکست مواجه بوده که بسیاری از آنها بر اساس تعالیم دینی وتوسط متعصبان این مذاهب ترویج گردیده است .

در اینجا به چند مورد اشاره می کنیم :

- در سال 1284 میلادی پاپ (Innocent III ) پیشگویی کرد که دنیا 666 سال پس از ظهور اسلام به پایان خواهد رسید .

-

- کریستف کلمب مدعی شده بود که دنیا 5343 سال قبل از میلاد بوجود آمده و 7000 سال بیشتر عمر نخواهد داشت که بدون احتساب سال صفر 1658 میلادی تاریخ پایان دنیا بوده است .

-

- جاکوب برنولی ریاضیدان مشهور پیش بینی کرده بود که دنیا بر اثر برخورد یک شهاب سنگ در سال 1715 از بین خواهد رفت.

-

- یک گروه مسیحی (Seventh Day Adventists ) پیش بینی کرده بود که مسیح در سال 1874 باز خواهد گشت !

-

- در سال 1862 کتابی با عنوان ( پایان دنیا در سال 1881 ) به نقل از مادر شیپتون پیشگوی قرن 15 منتشر گردید . ولی در سال 1873 آشکار شد که این امر کذب و جعلی بوده ولی با این حال عده ای هنوز به آن باور داشتند.

-

- Camille Flammarion پیش بینی کرده بود که در سال 1910 دنباله دار هالی باعث از بین رفتن حیات بر روی کره زمین می شود . همچنین اوا نجلیست Wilbur Glenn Voliva اعلام کرده بود که دنیا در سال 1935 نابود می گردد .

-

- Dorothy Martin که لیدر یک آئین یوفو به نام Brotherhood of the Seven Rays بود پیش بینی کرده بود که 21 دسامبر 1954 دنیا توسط یک سیل عظیم از بین خواهد رفت .

-

- سایکیک Jeane Dixon پیش بینی کرده بود که در 4 فوریه 1962 یک همراستایی سیاره ای موجب ویرانی های زیادی بر روی زمین خواهد شد.

- George Van Tassel که مدعی چانلینگ با موجودی بیگانه به نام Ashtar بود پیش بینی کرد که فاجعه در 20 اگوست 1967 بواسطه برخورد موشک های اتمی شوروی با جنوب امریکا رخ خواهد داد .

-

- اوانجلسیت Pat Robertson در سال 1976 پیش بینی کرده بود که دنیا در اکتبر یا نوامبر 1982 به پایان می رسد .

-

- José Argüelles مدعی شده بود که آرماگدون در تاریخ 17 اگوست 1987 به وقوع خواهد پیوست مگر اینکه 144000 نفر در یک جا جمع شوند و از طریق رزونانس جلوی آن را بگیرند .

-

- Hal Lindsey گفته بود که نابودی در سال 1987 صورت می گیرد با توجه به کتاب بایبل و دوره 40 ساله استقرار اسرائیل .

-

- Louis Farrakhanm رهبر حرکت دنیای اسلام ( Nation of Islam) اعلام کرده بود که جنگ اول خلیج فارس منجر به آرماگدون خواهد شد .

- Harold Camping که دیگه گفتن نداره !

- سایکیک مشهور کالیفرنیا Sheldon Nidle گفته بود که دنیا ممکن است درتاریخ 17 دسامبر 1996 با ورود 16 میلیون سفینه فضایی و حامل فرشتگان به پایان برسد .

-

- یک پیشگویی نسبت داده شده به نوستراداموس مبنی بر آمدن پادشاه وحشت از آسمان در ماه هفت 1999 موجب ایجاد ترس از پایان دنیا گردید.

-

- ادگار کیسی پیش بینی کرده بود که مسیح در سال 2000 باز خواهد گشت .

-

- گروه Nuwaubian Nation movement مدعی شده بود که در 5 می 2000 در اثر هم آرایی سیاره ها، زمین و سایر سیاره ها به داخل خوررشید کشیده خواهند شد .

-

- Nancy Lieder مدعی ارتباط با بیگانگان مستقر در زتا رتیکولی اعلام کرده بود با توجه به آنچه بیگانگان به او گفته اند دنیا در اثر برخورد با نیبرو در می 2003 نابود خواهد شد .

-

- Pat Robertson در کتابش به نام The New Millenniumتاریخ 29 آوریل 2007 را پایان دنیا معرفی کرده است.

-

- José Luis de Jesús پیش بینی کرده بود که اقتصاد و دولت ها در 30 جون 2012 از هم خواهد پاشید و او و پیروانش دچار دگرگونی هایی می شوند که دارای قدرتهایی مانند پرواز و عبور از دیوار می گردند !
     
  ویرایش شده توسط: MiladBagheri   
مرد

 
ابری که سؤال ایجاد کرد


آخرین روزهای سال گذشته در مسکو اتفاقی افتاد که خیلی‌ها را به تعجب واداشت. این روز در آسمان مسکو تکه ابری با شکلی خاص درست شده بود که کسی برای چگونگی تشکلی ان جوابی نداشت.





در شبکه‌های اجتماعی افراد زیادی بر سر این ابر دی ان ای شکل بحث کردند و نظرهای متفاوتی مثل گازهای خروجی از اگزوز هواپیما، سوخت موشک و حتی پیامی از موجودات فرازمینی در این مباحث مطرح شد که البته کسی جواب خاصی برای آن نداشت.
     
  
مرد

 
روایت شاهد عینی از برخورد نزدیک با یوفو



25ژوئن سال 2006 من و پسرم تصمیم گرفتیم تا به خانه ساحلیمان برویم.ما سگ 17 ساله مان را هم باخود بردیم.سگ ما اصلا از دریا خوشش نمی آمد و به محض اینکه به صخره های ساحلی نزدیک میشدیم پا به فرار می گذاشت.

وقتی ما به خانه ساحلی رسیدیم برای تماشای خانه های ساحلی آنطرف خلیج به لنگرگاه رفتیم.

ما ساکت ایستاده بودیم وفقط دریا را تماشا می کردیم.آنجابود که من متوجه یک رویداد غیرطبیعی شدم .همه چیز از حالت طبیعی خود خارج شده بود.جالب این بود که ما نمیتوانستیم صدای دریا یا مرغهای دریایی را بشنویم. سکوت کامل برهمه جا حکمفرما بود.گویی داشتیم از پشت یک کاغذ سلفون یا حتی از یک جای دیگر این منظره را تماشا می کردیم.

پسر من هم دقیقا حس من را داشت و می گفت همه چیز عجیب و غیرطبیعی به نظر می رسد.

بعد ما تصمیم گرفتیم که به ساحل اصلی برویم ، ساحل اصلی از در پشتی خانه به اندازه یک دقیقه پیاده روی فاصله داشت می خواستیم ببینیم آیا در ساحل اصلی هم وضع به همین منوال است.

دقیقا شرایط همین گونه بود.

دریا جوشان بود و رنگی فسفری و درخشان داشت، ما باز هم نمی توانستیم صدای مرغهای دریایی و صدای برخورد امواج با صخره های ساحلی را بشنویم.همه جا را سکوت فرا گرفته بود.من دائما در حال عکس گرفتن بودم ولی چیزی ثبت نمی شد و عکسی گرفته نمیشد.به نظر می رسید در هوا جریان الکتریسیته وجود دارد.

هوا تاریک شده بود و ساعت حدودا7 بود.

من همچنان در حال عکس گرفتن بودم،پسرم به من گفت که به سگ نگاه کنم ،سگ حدود 10فوت وارد آب دریا شده بود و همینطور مستقیم جلو می رفت.پسرم باید می رفت و سگ را از آب در می آورد.انگار سگ از راه دور کنترل میشد.رفتارش حقیقتا غیرعادی بود.

ما تصمیم گرفتیم سگمان را به خانه ببریم وخشکش کنیم.در راه بازگشت به خانه من در حال عکس گرفتن بودم ولی دوربینم چیزی ثبت نمی کرد.

بعداز اینکه نصف راه را رفتیم من متوجه مه قرمز در آسمان شدم،از این صحنه هم عکس گرفتم. میدانستم این دفعه واقعا عکس گرفتم به این دلیل که دریچه پشت دوربین روشن شد.

وقتی به خانه ساحلی رسیدم عکسهایی را که گرفته بودم بررسی کردم؛آنجا بود که مبهوت چیزی شدم که در دوربین میدیدم.

ما فورا به ساحل اصلی برگشتیم تا ببینیم آیا چیز دیگری ظاهر شده است یا نه.

چیز غیرطبیعی آنجا وجود نداشت، چیزی که عجیب بود این بود که همه چیز به حالت عادی خود برگشته بود.صدای امواج و مرغهای دریایی به وضوح شنیده میشد.اینجور به نظر می رسید که دیدن آن شی باعث شده که همه چیز به حالت طبیعی برگردد.

من بعدها دیگرآن شی را ندیدم ولی هرچه که بود قبل از اینکه من عکس بگیرم خودش را ظاهر کرده بود.
     
  
مرد

 
پرده برداری از دکترین باستانی که فراماسون ها به طور اسرارآمیزی در معماری کلیساهای جامع گوتیک رمز گذاری کرده اند.



پرده برداری از دکترین باستانی که فراماسون ها به طور اسرارآمیزی در معماری کلیساهای جامع گوتیک رمز گذاری کرده اند.

نمای بیرونی تکرار شده در این کلیسا های جامع را می بینید؟



به کلیسا های گوتیک بالا نگاه کنید
دکترینی باستانی به طور سری در این جا مخفی شده است که فقط کارشناسان و تاریخ دانان از آن سر در می آورند

این ها توسط فراماسون های قرون وسطایی در این جا قرار گرفته است، تاریخدانی می گوید این ساختمان های مقدس توسط یک گروه مخفی ساختمان سازی طراحی و ساخته شده است

به نمایی که در صورت هر سه کلیسا تکرار شده است توجه کنید.این یک هیروگلیف بزرگ در سنگ است ، یک نقشه ی ساختمانی با معنایی بسیار عمیق تر

این نقشه می تواند برای فاش ساختن پیام مخفی قدرتمندی ، که همان راز گمشده فراماسون ها است به ما کمک کند.

علاقه مندان به مباحث فراماسونری می گویند که فراماسون ها سازمانی شیطانی هستند که می خواهند دنیا را زیر سلطه بگیرند

درست یا نه ، فراماسون های امروز شباهت کمتری با گذشته شان که معماران کلیسا بودند دارند.

به طور خلاصه ، فراماسونری تفکری ، جایگزین فراماسونری صنعتگری و عملی شده است.

در طی این گذار، راز بزرگ فراماسونر ها که یک بار توسط نویسندگانی مانند پیتر پین توصیف شده است ، ناپدید شده است.

توماس پین در مقاله ی خود که در سال 1818 میلادی نوشته است می گوید که همیشه اعتقاد بر این بوده است که فراماسون ها رازی دارند که با دقت از آن محافظت می کنند

از دست دادن این راز ، باعث شد که پنج میلیون فراماسونی که امروزه در جهان هستند ، درباره ی ریشه و اهداف اصلی خود سردرگم بمانند.

آن چه که از فراماسونی امروز باقی مانده است، فقط مشتی مراسم و نماد ها ی بی معنی است و راز اصلی آن ها با شعار » ایمان، امید و کار نیکو » جایگزین شده است.

نه فقط ریشه های فراماسونری دیگر شناخته شده نیست ، بلکه راز های حقیقی آن نیز با راز های جایگزین شده ی امروزی که در مراسم ها به کار می رود نیز گمشده است.دهه ها ، محققان برای بازگرداندن دانش گمشده ی فراماسونری تلاش کرده اند



با این حال ، محققان فراماسونری بی علاقگی آشکار و دور از انتظاری را در تحقیق معماری و هنر های اولیه ی ماسون ها نشان داده اند.

مایکل هوارد، توطئه مخفی، 1989:

در محافل مخفی باور بر این است که ماسون های قرون وسطا دانشی باطنی را به ارث برده بودند و آن ها این دانش را در معماری مقدس کلیسا ها مخفی کردند.

محققان به جای تحقیق بر روی این معماری ها ، تمرکز خود را بر روی داستان های شوالیه های معبد و از این دست تحقیقات گذاشته اند که بی فایده بوده است و آن ها را به راز بزرگ نزدیک نکرده است.

. تا کنون هیچ کدام چیز معناداری را در این طرح های تکرار شونده و معماری ها پیدا نکرده اند

اما همان طور که خواهید دید ، کلید گشایش این رمز در این سه تصویر پهلوی (معماری سه طاقی)هم نهفته است.

توضیح مترجم درباره ی سه تصویر پهلوی هم (سه طاقی) یا Triptych :

عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند. در متن هر جا صحبت از » طرح « شده است منظور همین است.

مانند این:




فراماسون ها حقیقتی خیره کننده را درباره ی این طرح ها می دانستند که کارشناسان و باستان شناسان امروزه از آن کاملا بی خبرند.

حقیقت این است که این طرح ها به دوران باستان بر می گردند

همان طور که در تصاویر می بینید(برای دیدن عکسها به سایت منبع مراجعه کنید.)

حقیقت باورنکردنی این جا است که این طرح ها توسط تمدن های اولیه ی جهان ساخته شده بود

این طرح ها هنوز در خرابه های معابد و بنا های مهم جهان قابل دیدن هستند

این طرح ها به طور باورنکردنی در تعداد بسیاری از تمدن های باستانی مشهود است.

این کشف می تواند باعث تجدید نظری اساسی در تاریخ باستان شود.

این کشف سوالات پیشگامانه و جدیدی را تداعی می کند که دانشمندان و پژوهشگران مدرن ما را به چالش می کشد

چگونه طرح معبد هایی کاملا مشابه ، در تمدن های متفاوتی که هم از لحاظ مکانی و هم زمانی از هم دیگر بسیار دور بودند ، ساخته شده است؟

آیا این می تواند یک ایده ی مشترک ، دانشی کیهانی یا آموزه های موازی باشد که توسط همه ی آن تمدن ها بیان شده ، و این دکترین در طی هزاره ی گذشته آهسته فراموش گشته ، اما توسط فراماسون های مسن به طور مخفیانه به دوران ما منتقل شده باشد؟

فراماسون ها این راز را نه فقط در کلیسا ها ، بلکه در لژ ها و معابد ماسونی نیز مخفی کردند



St. John’s Masonic Temple, Newfoundland, 1894.

به طور شگفت انگیزی ، فراماسون ها تنها انجمن سری نبودند که این طرح و راز را گرامی داشتند

گروه جمجمه و استخوان دانشگاه یل ، این طرح را در نمای آرامگاه دفتر مرکزی مشهور خود ، در نیوهیون در کانتیکات به کار بردند



Skull & Bones Tomb, Yale University, New Haven, Connecticut, 1856.

انجمن سری دیگری به نام معبدگرا ها (Shriners) ، این طرح را در نمای دفتر مرکزی خود در واشنگتین دی سی به کار بردند.



معبد الماس (Almas) در واشنگتن

ما هم چنین این طرح را می توانیم در نمای دفاتر مرکزی انجمن سری دیگری به نام » شوالیه های پیتیاس » در نیویورک ببینیم.



معبد پیتیان ، نیویورک

این ها وجه مشترکی بین تمامی این انجمن های مخفی را نشان می دهد.

همه ی آن ها بر اساس طرح مشابهی از دانشی باستانی اند. آیا این توسط فراماسون های کلیسا ساز قرون وسطا بعدا به ارث رفت؟

دقت کنید که چگونه همه ی این طرح ها ، بر عدد 3 ، که عددی خارقالعاده خاص در فراماسونری است تاکید دارند

جرمی هاو در راهنمای فراماسونری ، سال 1862 ، می گوید:

عدد 3 در فراماسونری مهمترین و عرفانی ترین عدد است که کاربردی جهانی دارد و ما در تمام مراسم خود آن را به کار می گیریم

به طوری باورنکردنی ، فراماسون ها این طرح را فقط در معماری گوتیک کلیساهای جامع پنهان نکردند

آن ها با معماری های اطراف این طرح ، این نماد باستانی را به طور کامل توضیح داده اند.



همان طور که ما حقیقت تاریخ را کشف می کنیم ، پتانسیل و نیرو های پنهان درون ما به آرامی بیدار می شوند.

دانش راز آمیز گمشده ی فراماسونری ، برای زندگی روحانی ما نیز ، همانند اجداد ما در هزاران سال پیش ، کاربرد دارد.

صلح، عشق و احترام

منبع: http://www.deepertruth.com/freemasons

از مدیرا تقاضا دارم لینک منبع رو جهت دیدن عکسای بیشتر حذف نکنند.سپاس
     
  
مرد

 
آتلانتیس و امپراطوری پارس




آتلانتیس بخشی از یک امپراطوری مقتدر با ناوگانی از 1200 کشتی و یک ارتش عظیم بود که بر ضد شهر آتن فرستاده شد. آیا اینها میتوانستند از اقلیمی به اندازه ترکیب آسیا و کشور لیبی که در اقیانوس اطلس وجود داشت سفر دریایی کرده باشند؟ آنها نیازی به انجامش نداشتند. Herodotus بما میگوید که شمار کشتیهای ارتش خشایارشا (Xerxes) و امپراطوری پارس به 1200 عدد میرسید و توسط یونانیها بهمراه آتنیها که در راسشان بودند در نبرد Salamis تار و مار شد. دلیل آن جنگ; تهاجم به یونان از قاره آسیا و تصرف شهر تروا(Troy) در قرنهای زودتر از آن. افلاطون(Plato) در حال نوشتن تاریخ نبود, او دموکراسی را دوست نداشت و بلکه در حال نوشتن یک داستان فلسفی برای نشان دادن فرم ایده آل یک حکومت با پادشاهان فیلسوف بود. درنتیجه افلاطون توصیف جغرافیایی «سرزمین آتلانتیس» را که از کشور مصر آورده بود گرفت و در آن جزئیات جنگ سرزمین پارس برضد آتنیها را بهم پیوند زد, تعدادی تزئینات از نوع خودش نیز اضافه کرد و کار را جلا داد که به اساس آتلانتیس گمشده اش تبدیل شد.

آتلانتیس و امپراطوری پارس – مقدمه : به قلم Jim Allen





برای برخی مردم, موضوع آتلانتیس مثل یک موضوع ممنوعه است. این چیزیه که هست, برای کسانیکه در زمینه های باستان شناسی و علم انسان شناسی کار میکنند. کدام یک از آنها جرات میکنند تا برضد تعلیمات دکترها و پروفسورهای دانشمندشان باشند که میگویند آتلانتیس چیزی نیست بجز یک افسانه خلق شده توسط افلاطون برای مقاصد فلسفی؟ برای دیگران, هر کلمه آتلانتیس ظاهرا درست است و آنها تمام جزئیات دقیق در تمام زوایای خیلی دور افتاده کره زمین را جستجو میکنند. افلاطون خودش چندین مرتبه تکرار میکند که آن یک داستان واقعی است, یا اگر بدقت بخوانیم, آن بر اساس یک داستان واقعی است, که واقعا هست, داستانی آورده شده از کشور مصر توسط جدش سولن (Solon), و آنچه که افلاطون قصد کرد تا فوائد موفقیت آنرا بسبب ساختن پیشرفتی فراتر بگیرد و بعنوان تصویری در یک سلسله وقایع آینده استفاده کند.



موضوعی که افلاطون میخواست نشان دهد یک فرم ایده آل حکومتی بود. البته دموکراسی از نظر او نه, در حقیقت او فکر میکرد که دموکراسی یکی از بدترین فرمهای حکومتی باشد, یعنی دادن قدرت به توده مردم بی سواد و همچنین گشایش راه برای ثروتمندان تا فقرا را استثمار کنند. افلاطون میپنداشت که بهترین فرم حکومتی یک فرم حکومت با پادشاهان فیلسوف باشد و برای نشان دادن اینکه چقدر این نوع از حکومت میتواند خوب باشد, قصد کرد تا داستانی درباره آتنیهای فرضی بگوید و همچنین نیاز خواهد شد تا نشان دهد که چقدر این آتنیهای فرضی اش موفق شده بودند تا از لحاظ نظامی یک قدرت عظیم در زمان جنگ را شکست دهند. در حقیقت, نه در زمانی طولانی پیش از دوره افلاطون, آتنیها و یونانیها یک قدرت عظیمی را که فرستاده شده بود تا آتنیها را به بردگی بکشند شکست داده بودند.

اما یونانیهای آن زمان یک دموکراسی ای داشته بودند, در نتیجه نه, آن عملکرد برایش نداشت, او نمیتوانست از یک داستان از یک دموکراسی که قدرت عظیمی را شکست بدهد استفاده کند تا نشان بدهد که چطور این پادشاهان فیلسوفش موفق به شکست دادن قدرت عظیمی شده بودند – یا اینکه او میتوانست؟ او پیش از این داستانی در دست داشت, در نتیجه مدعی شد, به آنچه که از جدش Solon به او به ارث رسیده بود. آن حقیقت آتلانتیس به زیبائی کارش را خواهد کرد, چونکه از قدرتی عظیم صحبت میکرد که از اقیانوس اطلس بیرون آمد و مستقر بر سرزمینی به اندازه ترکیبی از کشور لیبی و آسیا بود اما که متعاقبا در یک روز و یک شب بتوسط زمین لرزه ها به زیر آب رفت.



و همه آنچه که ظاهرا در 9000 سال قبل از Solon یا حدود 9600 سال قبل از میلاد رخ داده بود. و اینجا ما آن مشکل اساسی را داریم, یونانیها یا آتنیها در 9600 سال قبل از میلاد نیستند و همچنین هیچ قاره گمشده ای در اقیانوس اطلس نیست.

افلاطون, «Timaeus… Soc(مترجم: اینجا معلوم نیست این soc مخفف society یعنی «اجتماع» است یا مخفف Socrates یعنی «سقراط». اما بنظر همان معنی «سقراط» است چون در ادامه متن افلاطون چند جای دیگر نیز مینویسد Soc.) ستیزه جویی هایی وجود دارد که تمام شهرها متحمل میشوند, و من دوست میداشتم بشنوم که فردی از شهر خودمان شهری که دارد ستیزی را برضد همسایگانش بردوش میکشد بگوید, و اینکه چطور شهرمان در وضعی مناسب به جنگ رفت… وقتیکه در جنگی مناسب به شهرمان مجذوب شده بودی, تو از تمام مردان در قید حیات میتوانستی به بهترین وجه شهرمان را در معرض نمایش قرار بدهی که دارد نقشی مستقیم و مناسب را ایفا میکند. Tim. شهر و شهروندانی که تو بطور خیالی برایمان دیروز توصیف کردی, ما اکنون به جهان واقعیت منتقل خواهیم کرد. آن بنابراین شهر باستانی آتنیها خواهد بود, و ما فرض خواهیم کرد که شهروندانی که تو تصور کردی بعنوان اجداد واقعی مان بودند, از کسانیکه کشیش سخن میگفت; آنها کاملا باهم هماهنگ خواهند شد, و هیچ ناهماهنگی ای وجود نخواهد داشت در گفتن آنکه آن شهروندان جمهوری تو بعنوان این آتنیهای باستانی هستند…. پس تفکر کن, سقراط, اگرکه این روایت برای آن هدف مناسب است, یا اینکه ما میبایستی بجایش دنبال چیز دیگری بگردیم. سقراط. و چه چیز دیگر, Critias , ما میتوانیم بیابیم که از این بهتر خواهد بود, چیزیکه طبیعی و مناسب فستیوال آن الهه است, و اینکه فوائد خیلی زیادی دارد از اینکه یک حقیقت باشد و نه یک تخیل؟ چطور و کجا ما میتوانیم چیز دیگری بیابیم اگرکه این یکی را بی خیال بشیم؟»



در نتیجه آیا افلاطون بسادگی تمام آنرا اختراع میکند همانطوریکه بیشتر دانشوران از ما میخواهند باور کنیم؟ یا اینکه آیا توضیحات مستدل برای هر کدام از بخشهای داستان افلاطون وجود دارد؟ در حقیقت, قدرت عظیمی که توسط آتنیها و یونانیها فقط چند سال پیش از دوره افلاطون شکست داده شده بود از آسیا بیرون آمده بود و نه از جائی وابسته به اقیانوس اطلس و آن قدرت عظیم درواقع امپراطوری پارس تحت رهبری خشایارشا بود. شکسته داده شده در جنگ Salamis بتوسط ناوگان یونان, خشایارشا به خانه اش میگریزد و ارتش پهناورش را در دستان یکی از ژنرال هایش رها میکند که بزودی پس از آن تار و مار میشود, اما آن واقعه کمی پس از 480 سال قبل از میلاد مسیح بود, نه 9600 سال قبل از میلاد.



راه حل دو بخشه



با این وجود از جزئیاتی که افلاطون بما میدهد مشخص است که توصیف جغرافیایی اش بر اساس توصیفی است از آمریکای جنوبی و Altiplano , درحالیکه توصیف نیروهای آتلانتیس با 1200 کشتی اش و 10000 ارابه اش بر اساس توصیفی از تهاجم پارس به یونان است, این آن اساس ارتش مهاجم آتلانتیس اختراعی افلاطون است, و برای فضای احترام بخشی به آتلانتیسش, افلاطون آنرا از 480 قبل از میلاد به 9600 قبل از میلاد برد یا شاید بسادگی از ماههای قمری برای محاسبه سالهایش از زمان 9000 ماههای قمری ستاره ای بجای سالهایی که تاریخ را از 9600 به 1260 قبل از میلاد پایین می آورد استفاده کرد, و آن موقعیست که همه چیز شروع شد, با تهاجم یونان از قاره آسیا و شکست شهر تروا در آن جنگ 10 ساله معروف که بخوبی توسط Homer گفته شد. حتی همچنین, افلاطون بدون شک میخواست تا داستانش باورکردنی باشد, و در آن زمان, خیلی از مردم فکر میکردند که جهان باید مسطح باشد, یا, بر طبق دیدگاه یونان جهان شامل یک سرزمین بزرگ متمرکز از اروپا, آفریقا(لیبی) و آسیا با رودخانه ای یا اقیانوسی پر آب که در سرتاسر تمام مجموعه در جریان بود میشد.



افلاطون خودش فکر میکرد که جهان گرد بود, مثل یک کره یا توپ فوتبال, اما آنچنانکه دارای قوه تخیل بود, میخواست تا داستانش باورکردنی باشد, حالا آیا او یک قاره تخیلی در اقیانوس اطلس در مغرب ستونهای اساطیر یونان و روم را رویا بافی کرد, یا اینکه او واقعا تعدادی نوشته به ارث رسیده از کشور مصر را داشته است که در توصیف یک قاره عظیم در اقیانوس اطلس بوده است؟

حتی در اواخر 1492, کریستوفر کلمبوس(Christopher Columbus: کاشف قاره آمریکا) در حال دریانوردی به سمت مغرب زمین فکر میکرد که بی وقفه به هند یا ژاپن یا چین دریانوردی خواهد کرد, بدون تصور به وجود یک سرزمین عظیم در مابین راه, یا اینکه واقعا کلمبوس در جستجوی سرزمین گمشده افلاطون بود؟
     
  
صفحه  صفحه 5 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
علم و دانش

عجایب و ماورایی ها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA