انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 18 از 22:  « پیشین  1  ...  17  18  19  20  21  22  پسین »

فرخ تمیمی



 
روزی که نیستـی

در چشم آسمان
زمین هنوز جوانی تنهاست
در ماه می نشیند، اما قلبش
در کهکشانها می کوبد .



روزی که نیستی
« ناهید »
شاید
تنهایی را
نشکیبد دیگر
و
با جوهر بنفش
یک سرخگُل بکوبد بر
بازوی زمین.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
از سـرزمیـن آیـنه و سنـگ



شعــــــر هــــــای موجـــــود در مجمــــــــوعه ی از سـرزمیـن آیـنه و سنـگ:
  • از سرزمین اینه و سنگ
  • طرح
  • هدیه
  • پیشانی شکفته
  • واین کلاف
  • در استوای آب
  • پندار
  • منظره
  • یاد
  • 1
  • 2
  • 5
  • 7
  • عدل جهان
  • خانه به دوش
  • از حصار سال ها
  • مهتاب می دمد هنوز
  • در ارتفاع
  • پرواز 1
  • پرواز 2
  • پرواز 3
  • پرواز 4
  • پرواز 5
  • بر آستان
  • خورشید تو دست توست
  • در جمع کورها
  • لحظه
  • لحظه
  • صبور سال بد من
  • خواب
  • نمایش
  • مرز چل
  • شنل ‏آفتاب
  • دهلوی پیک
  • کبودوار
  • بوی ماه
  • احساس
  • عاشقانه
  • سرسرک
  • شفاعت
  • طرح
  • خکستر
  • شب
  • بید و باد
  • یاد
  • سعد
  • سالنما

این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
از سرزمیـن اینه و سنـگ

او ، هر چه بود با عطش خویش
گام مرا
تا انتهای خاطره ی سنگ :
- جمع بزرگ هسته و گردش -
می برد .
و در بُعد منظومه های ذهنم
با هسته ،
ذره ،
گردش ،
پیوند می خورد .



و من
تا خویش را در آینه ی سنگ
با فرصتی به پهنه ی یک فصل ، بنگرم
او :
- سیال آن عطش -
در زیر پوستم
مدّ مدید شد .



از ارتفاع شیری شبگیر
رفتم ، تا دره های شام
و درعبور ، زاویه ی باز روز و شب
پشت حصار هستی
خمیازه های ممتد خورشید را ،
اندازه می گرفت .
همواره گام من
با شیب تند شب ، زاویه ای قائم می سازد
و ذهن را ،
در جست و جوی هستی
تا انتهای خاطره ی سنگ ، می بَرَد .



تا مرگ
تا کمال رهایی
باید گذشت
از سرزمین آینه و سنگ .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
طـــرح

هر واژه ، یک پرنده ی آزادست .
اما به یاد ندارم
کی ، کی ، کجا
آویخته به شاخه ی فکرم
آوار یک قفس را ،
با گربه های مست .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
هدیــه

به سر انگشت تو می اندیشم ، وقتی
باغ ها را به تماشای شکوه آتش ، می خوانَد
و سرانگشت تو
ابهام اشارت را
می شکوفاند
آن دم که ، به سنگ
حشمت خواندن و گفتن می آموزد.



چشم من می شنود
غنچه هایی که بر این پرده ، شکوفایی را ، می خوانَد
می توانی تو و من می دانم
با سرانگشت ظریف
آنچه در من جاری است :
- خون آهنگین را -
بنوازی با عشق .



می توانی تو و من می دانم
می توانی که به من دوستی دستت را هدیه کنی.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
پیشانــی شکفتــه ی ...

دشت بزرگ ،
خورشید
از مشرق بلند تو می تابد
و گونه هات
چون قله های برفی مغرور
زرین صبح را به جلوه ی تابش می خوانَد
و موج موج زنبور های زرد :
- این اجتماع کوشش و تدبیر -
پرواز عاشقانه خود را
تا دره های مشرق آغاز می کنند .



ای حشمت طلایی کندو
با خانه های شش پر زربفت
در مجمع الجزایر شیرینی عسل ،
با رهنورد دشت
با تک سوار عاشق بی تاب
اینک اشارتی ...



صبح طلا شکفته دلاویز
تا امتداد « تبّت » :
- بام رفیع خاک -
تا جذبه های رفعت « کاتماندو »
تا سرزمین آیه و ایمان
تا بی گزند معبد « دالایی لاما » ی پیر
که
قصه ی نبوت می گوید
هر چند
این قصه را نهایت خود بی نهایتی است .



رؤیای من
ره می بَرَد
تا مرزهای پاک تبسم
- رنگین کمان نقره و مرجان -
ای کعبه ی اطاعت
از مُهر مِهر
پیشانی مرا
نقشی بزن
نقشی
یاد آور غرور و اطاعت
و نکهت نهفته به شبگیر دشت را
در زیر پوست
در کوچه های تب زده ی خون
نازل کن .



بام رفیع :
پیشانی شکفته ی بانوی محتشم
تا کعبه اطاعت
زایر
با پای پر توان
خواهد راند
و
خواهد خواند
پیشانی شکفته ....
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
و ایــن کـــلاف

پنج بوسه ، برای پنج سر انگشت تو .


می میرم این درنگ را
از انگشتانت بوسه ی سرخ ، فرو می چکد
و تو ، چون موسی ،
از دریا خواهی گذشت
نهی پای و برهنه بازو .
تدبیر می جویم
و این کلاف
بر دیوار اتاقم
تندیسی
از
« مبادا » ست .
تو را می جویم ، چونین معجزه ی دستانت
به بارگاهت
که مرا بارده
که هیچ چیز ، چیزی به زیبایی تو نیست
و زیبایی تو ، هیچ چیز را نمی ماند
مرا بخوان
به تبرّک معجزه ات .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
در استــــوای آب

به انقطاع راه می بُری ای سیم ماهی
و به هنگام
خطی که تا جهان می شکافد.



هان ! دریای نقره
در کدام مرجان ، پنهان می مانی
گاه که وال ها در ژرفایند
و زوبین ها آب سپار .



در استوای آب می مانم و گوش ها ، تشنه ی ترّنُم .



کدام رود ، به کدام دریا
خطی که تا جهان می شکافد
می فریبد ؟
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
پنــدار

پشت به خنکای ریگزار
آسمان مرا می نگرد
و منقار ، در هوای پلکم که نمی جنبد .



به تفأل می اندیشم
تیز پران ، ابرها را ، اگر به مشرق برانند ،
کدام دست نوازش
کدام آتشپا
مرا به جمله ی بی تاب ماندگان رانَد ؟
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
منظــره

با آبشار می آیی و ،
در ساکن نمی پایی .
ای ارتفاع سبز
ای منطق وسیع
این مسافر لغزنده را
درنگی در خون ، نیست
بر بستر رودش فرو ریزد این لغزنده را
که چون گَرد ارتفاع برخیزد
هر فلس ، شتاب ذره دارد
و من ، در کف دستم ، خواهم شمرد :
شتاب های فلسی را
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 18 از 22:  « پیشین  1  ...  17  18  19  20  21  22  پسین » 
شعر و ادبیات

فرخ تمیمی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA