انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 3 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین »

معروفترین اعدام شدگان گناهکار و بیگناه در تاریخ ایران


مرد

 
سیدمهدی هاشمی


عکس دوران جوانی قبل انقلاب

سید مهدی هاشمی (۱۳۲۳ - ۶ مهر ۱۳۶۶) یکی از اعضای سپاه پاسداران دههٔ شصت در ایران و فاش کنندهٔ ماجرای مک فارلین بود که اعدام شد.

مهدی هاشمی، برادر داماد منتظری، از جمله افرادی بود که پیش از انقلاب به اتهام معاونت در قتل آیت‌الله شمس آبادی دستگیر و محکوم گردیده بود. او پس از پیروزی انقلاب از زندان آزاد و به مناصب مهمی از جمله مسئولیت نهضت‌های آزادی‌بخش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اشتغال داشت.

در ماجرای مک فارلین، او بود که برای اولین بار این ماجرا را در روزنامه لبنانی الشراع فاش کرد. وی مدتی بعد دستگیر شد و به اتهام قتل آیت‌الله شمس‌آبادی (که در زمان شاه به این اتهام محاکمه و پس از انقلاب از زندان آزاد شده بود) و چند نفر دیگر توسط علی رازینی مجددا محاکمه و اعدام شد.

وی از نزدیکان آیت الله حسینعلی منتظری بود و برخی اعدام وی را با استعفای منتظری از قائم مقامی رهبری در ایران مرتبط می‌دانند. علی فلاحیان چنین ارتباطی را مردود می داند و تنها علت عزل منتظری را اعتراض وی به اعدام زندانیان سیاسی (تابستان ۱۳۶۷) می داند.
     
  
مرد

 
بهرام افضلی



بهرام افضلی (۱۳۱۷ - اسفند ۱۳۶۲) فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و یکی از عاملان پیروزی در نبردهای دریایی خلیج فارس در جنگ ایران و عراق بود. درجه نظامی او در برخی منابع ناخدا و در برخی دیگر دریادار یادشده‌است. او به اتهام عضویت در حزب توده ایران دستگیر شد و به همراه ۹ نفر دیگر از افسران بلندپایه ارتش در سال ۶۲ تیرباران شد.افضلی دارای درجه دکترا در مهندسی الکتروتکنیک از ایتالیا بود، وی در دهه ۶۰ میلادی از طرف نیروی دریایی برای تحصیل به ایتالیا فرستاده شد و در ایتالیا با حزب کمونیست ایتالیا آشنا گردید.

در عملیات مروارید در جنگ ایران و عراق نیروی دریایی و هوایی ایران، ۴ فروند ناوچه موشک انداز عراقی کلاس «اوزا» و ۷ فروند شناور دیگر عراقی را به قعر دریا فرستاد و نیروی دریایی عراق عملاً فلج و تا پایان جنگ قادر به ایفاء نقشی نشد؛ اما افضلی که طراح این عملیات تاریخی بود چهار سال بعد، به خاطر دگراندیشی سیاسی اعدام شد.

دریادار افضلی به عنوان فرمانده نیروی دریایی در تاریخ ۵ تیر ۱۳۶۰، پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا، وفاداری کامل خود به روح الله خمینی را اعلام کرد.اواخر سال ۱۳۶۱ تا اوایل ۱۳۶۲ حزب توده بعنوان تنها حزب سیاسی باقیمانده در کشور از سوی مقامات وقت متهم به تلاش برای «کودتاً به و سپس»جاسوسی«به نفع شوروی شد و طی دو یورش، اعضای رهبری و بسیاری از کادرهای حزب توده دستگیر شدند و به اتهام «کودتا» مورد بازجویی قرار گرفتند. بسیاری از رهبران این حزب و حدود ۲۰۰ تن از نظامیان (از افسران ارتش، شهربانی و ژاندارمری) به اتهام عضویت در شبکه مخفی افسران، وابسته به حزب توده، دستگیر و محاکمه شدند.
رهبران حزب به زندان‌های طولانی مدت محکوم و در سال ۱۳۶۷ اعدام شدند. اما تعدادی از نظامیان نزدیک به حزب از جمله دریادار افضلی به دنبال یورش به حزب و برپایی نمایش‌های تلویزیونی و سپس تشکیل دادگاه‌های نظامی، در روز ۶ اسفند ماه سال ۱۳۶۲، ده تن از اعضای حزب که در میان آنها برخی از برجسته‌ترین فرماندهان ارتش و قهرمانان دفاع میهنی، به همراه چند تن از کادرهای پرسابقه توده‌ای حضور داشتند، به جوخه اعدام سپرده شدند.
افضلی از اردیبهشت ۱۳۶۲ در بازداشت بود و تحت نظر بخش اطلاعات و امنیت سپاه پاسداران که کمیته مشترک و ۲۰۹ اوین را اداره می‌کرد، زندانی بود و در یکی از جلسات دادگاه که به صورت مستقیم از رادیو پخش می‌شد، گریه کرد. افضلی عاقبت در آخرین دادگاهی که به ریاست ری‌شهری برگزار شد به اعدام محکوم و حکم صادره در اسفند سال ۱۳۶۲ در محوطه زندان اوین اجرا شد.

حکم اعدام بهرام افضلی از سوی محمد محمدی ری‌شهری صادر و در زندان اوین با نظارت اسدالله لاجوردی اجرا شد.
     
  

 


تصویر تاریخی از اعدام مبارزان نهضت جنگل به دستور تیمور تاش در زمان رضا شاه.
تیمور تاش خود نیز بعدها مورد غضب رضا خان واقع شده و اعدام شد.

Members Movement Jungle to executed the orders of Timur Tash At Reza Shah regime
Timur Tash, later the command by Reza Shah was executed
به کوروش به آرش به جمشید قسم
به نقش و نگار تخت جمشید قسم

که ایران همی قلب و خون من است
گرفته ز جان از وجود من است
بخوانید این جمله در گوش باد
چو ایران نباشد تن من مباد

|================|
--=( We Love IRAN )=--
|================|
     
  

 

محمد صادق صادقی گیوی معروف به خلخالی، روحانی شیعه و حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب پس از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ بود. وی در گیوی از توابع شهرستان خلخال استان اردبیل متولد شد.
آيت الله خلخالی اگرچه فعاليت های سياسی خود را از سال ها پيش از پيروزی انقلاب اسلامی آغاز کرده و چند بار تبعيد شده بود، اما فعاليت های او هرگز به سطحی نرسيد که از او چهره ای مطرح بسازد.

وی 14 سال شاگرد آيت الله خمينی در کلاس های دروس مذهبی بود.

وی که سابقه دستگیری و زندان در سالهای قبل از انقلاب را داشته‌است و از روزهای نخست انقلاب در کنار خمینی بوده.

آنچه نام آيت الله خلخالی را بر سر زبان ها انداخت، انتصاب وی به عنوان حاکم شرع دادگاه های انقلاب توسط آيت الله خمينی در دومين روز پس از پيروزی انقلاب بود. اين دادگاه ها که هنوز هم فعال هستند، به دستور مستقيم آيت الله خمينی تشکيل شدند و با سرعتی باورنکردنی به محاکمه و صدور احکام اعدام يا زندان های طولانی مدت برای آن گروه از دست اندرکاران حکومت پهلوی پرداختند که موفق نشده بودند تا پيش از سقوط کامل نظام پادشاهی از ايران خارج شوند.

در این دوره صدها نفر به حکم خلخالی اعدام شدند که بسیاری از آنان وابستگان به حکومت پهلوی بودند. خلخالی در شب پیروزی انقلاب قصد داشت ۲۴ نفر را اعدام کند که در نهایت پس از موافقت خمینی چهار نفر اعدام شدند: مهدی رحیمی، نعمت‌الله نصیری، منوچهر خسروداد و رضا ناجی

اقدام معروف ديگر در روز هجده فروردين سال ۵۸ رخ داد که آيت الله خلخالی با سيزده مامور فدائی خود وارد زندان قصر تهران شد و تلفن های آن را قطع کرد تا از اعمال نفوذ ها جلوگيری کند و به دنبال محاکمه ای کوتاه، اميرعباس هويدا نخست وزير مشهور حکومت محمدرضا پهلوی را اعدام کرد

خلخالی در پاسخ مخالفان به اعدام‌ها، آنها را به خمینی ارجاع می‌داد:

{هرکس در مقابل شما ایستاد همین طور یقه‌اش را می‌گیری و کنارش می‌اندازی. من با اتکاء به همین حمایت‌های جدی کار خودم را ادامه می‌دادم و به آنها می‌گفتم امام فهمیده حکم را به چه کسی بدهد و من یک قدم از انجام وظیفه‌ام عقب نشینی نمی‌کنم.}

اما ابراهیم یزدی از اعضای شورای انقلاب معتقد است که خمینی گرچه اعدام چند نفر از سران ارتش را تایید کرد، اما نه شکل اعدام و نه برخی دیگر از رفتارهای خلخالی را قبول نداشت. در عین حال روشن نمی‌کند که در اینصورت چرا هیچگاه خلخالی را عزل یا توبیخ نکرد.

آيت الله خلخالی چند سال بعد (حدود سال 1360) سرپرست کميته مبارزه با مواد مخدر شد و موجی از اعدام کسانی که در قاچاق و توزيع مواد مخدر دست داشتند به راه افتاد


خلخالی سه دوره نماینده مردم قم در مجلس شورای اسلامی و نماینده مردم استان تهران در مجلس خبرگان رهبری بود. پس از درگذشت خمینی همچون اکثر روحانیون چپ گرا، پستی از سوی خامنه‌ای دریافت نکرد و در انتخابات‌ها هم رد صلاحیت شد. وی سپس به تدریس در حوزه علمیه قم مشغول شد.

وی در مصاحبه‌ای با صادق صبا، خبرنگار بخش فارسی بی‌بی‌سی از گذشته خویش اظهار رضایت کرده و گفته بود چنانچه هر یک از اعدام شده‌ها به دست وی امروز زنده بودند، دوباره آنها را اعدام می‌کرده‌است.


خلخالی خاطرات خود را منتشر کرده و در آن از اقدامات خود دفاع کرده‌است. وی در خاطرات خود، از اینکه نتوانسته بسیاری از کسانی را که قصد اعدام آنها را داشته به جوخه اعدام بسپارد، ابراز ناخرسندی کرده‌است.

در این کتاب تناقضاتی به چشم می‌خورد. او دلیل اصلی اعدام علی حجت کاشانی را به مسلسل بستن عروس و پسرش، کاترین عدل و بهمن حجت کاشانی عنوان می‌کند. این در حالی است که بهمن حجت کاشانی فرزند سرلشکر هاشم حجت کاشانی بود و با سپهبد علی حجت کاشانی هیچ نسبتی نداشت.

خلخالی در جای دیگر پس از بیان وقایع اولین سری اعدام‌ها (چهار نفر) می‌گوید: جنازه اعدامی‌ها را به بهشت زهرا راه نمی دادند و می‌گفتند ارواح شهدای ما ناراحت می‌شوند؛ لذا جنازه‌ها را در کهریزک دفن کردند. بعد از مدتی خبر آوردند که جنازه ها را از آنجا نیز خارج کرده اند. مردم عصبانی و شهید داده می گفتند اینها کافرند و نباید در اراضی مسلمانان دفن شوند و سر انجام تصمیم گرفته شد آنها را در دره‌های اطراف دفن کنند و به همین ترتیب عمل شد.


او در ابتدای دهه شصت خواستار برخورد حذفی با مرجع تقلید منتقد سید محمدکاظم شریعتمداری بود و در ماجرای اتهام کودتای قطب‌زاده در زیر ورقه اعتراض نمایندگان مجلس اول نوشته‌بود: «اصل کار، خود شریعتمداری است که باید اعدام شود». اما در اواخر عمر همگام با دیگر دوستان اصلاح‌طلبش با احترام از شریعتمداری در جلد دوم خاطراتش یاد کرد و اجازه‌نامه‌های خود از شریعتمداری را منتشر نمود. موضع وی نسبت به بازرگان نیز در طول زمان تغییر کرد و در سال‌های آخر عمرش به ثناگویی از مهدی بازرگان پرداخت و در تشییع جنازه وی گریست.


وی کتابی با عنوان «کوروش دروغین و جنایتکار» نگاشته و به مناسبت جشن‌های ۲۵۰۰ ساله در ۵۷ صفحه منتشر ساخت. در این رساله که برخی آنرا فُحشنامه خوانده‌اند، کوروش را «سفاک و خونریز» نامید و به لواط و بی‌بندوباری متهم کرد و طرح عظمت او در ایران را سیاستی استعماری و توطئه یهود دانست و از مفسرینی چون علامه طباطبایی که وی را مصداق ذوالقرنین دانسته بودند انتقاد نموده و درباره کوروش نوشته بود:
«به هر قومی که ظفر پیدا می‌کرد، از مجرمان ایشان می‌گذشت و عفو می‌نمود و بزرگان و کریمان هر قومی را اکرام و ضعفای ایشان را ترحم و مفسدان و خائنان را سیاست می‌نمود»
وی پیروزی‌های کوروش را نتیجه بخت او دانسته و مطالبی که در ستایش وی در تورات آمده‌است را ساخته یهودیان آزاد شده از بابل دانست.

سعیدی سیرجانی ادعای لواط کار بودن کوروش توسط خلخالی را ناشی از ناتوانی وی در فهم متون تاریخی و حتی خواندن ادبیات فارسی می‌داند:

«...این عبارت را در «تاریخ ایران باستان پیرنیا» خوانده بودیم که: «مورخ مذکور (کتزیاس) گوید: کوروش پسر چوپانی بود از ایل مُردها که از شدت احتیاج مجبور کردید راهزنی پیش گیرد.» و به علت درک ناقص و ذهن منحرف خویش گمان کرده بودیم که کوروش هم مثل بسیاری از سران قبایل و بزن بهادرهای روزگار در آغاز کارش بر کاروان‌های هجوم می‌برده و راهزنی می‌کرده‌است. و این را عیب چندانی برای سرداران و جهانگشایان آن روزگار نمی‌شمردیم. غافل از این واقعیت که «راهزنی پیش گیرد» را اولا باید به این صورت خواند که «راه زنی پیش گیرد» و معنیَش را هم در محضر مبارک حضرت آیت‌الله آموخت که عین عبارت کتزیاس را در داخل پرانتزی گذاشته و در صفحهٔ ۲۷ تالیف منیف خویش آورده‌اند و با مدد طبع موشکاف و روح عفیف خویش مفهومش را هم داخل پرانتزی گذاشته و بدین صورت آورده‌اند:
«مورخ مذکور بنا به نوشتهٔ ایران باستان به قلم آقای مشیرالدولهٔ پیرنیا ص ۴۲۰ می‌گوید که کتزیاس می‌گوید کوروش پسر جوانی بود از اهل «مر» که از شدت احتیاج مجبور گردید راهِ زنی پیش گیرد (لواط بدهد)...» آری این است نص عبارت حضرتشان.

وی پس از انقلاب با وجود مخالفت دولت موقت بازرگان و بنی صدر برای تخریب مقبره رضا شاه در شهر ری به همراه نیروهای سپاه وارد عمل شد و آنرا طی بیست روز تخریب کرد. وی همچنین برای تخریب پارسه (تخت جمشید) هم عازم شد اما این بار با مخالفت دولت موقت (از جمله استاندار فارس نصرت‌الله امینی و محمود طالقانی و مقاومت مردم مرودشت و پرسنل پارسه، در این امر ناکام ماند.
فهرست اعدامیان سرشناس به فرمان صادق خلخالی
مقام‌های کشوری


امیر عباس هویدا = نخست وزیر
فَرُّخ‌رو پارسا = وزیر آموزش و پرورش و اولین وزیر زن ایران
عباسعلی خلعتبری = وزیر امور خارجه دولت امیر عباس هویدا
غلامرضا کیانپور = وزیر اطلاعات و جهانگردی و دادگستری کابینه هویدا و آموزگار

غلامرضا نیک‌پی = شهردار تهران
منوچهر آزمون = وزیر مشاور، وزیر کار، رییس خبرگزاری پارس
محمدعلی علامه وحیدی = سناتور
محمود جعفریان = مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی و قائم مقام حزب رستاخیز

پرویز نیکخواه = مدیر واحد مرکزی خبر تلویزیون
سالار جاف = نماینده کردستان در مجلس شورای ملی
مقام‌های لشكری


ارتشبد نعمت الله نصیری = رئیس ساواک
ارتشبد غلامعلی اویسی (پس از حکم خلخالی در خارج از کشور ترور شد)
سپهبد نادر جهانبانی
سپهبد امیرحسین ربیعی
سپهبد مهدی رحیمی
سپهبد امین افشار
سپهبد هاشم برنجیان
سپهبد احمد بیدآبادی
سپهبد ناصر مقدم
سپهبد عبدالله خواجه نوری
سپهبد محمدتقی مجیدی
سپهبد جعفرقلی صدری
سپهبد علی حجت کاشانی
سپهبد ابوالحسن سعادتمند
سپهبد اصغر جلالی
سرلشکر رضا ناجی
سرلشکر شمس تبریزی
سرلشکر منوچهر خسروداد
سرلشکر حسن پاکروان
سرلشکر علی‌اکبر یزدجردی
سرلشکر فخر مدرس
سرلشکرایرج مطبوعی
سرتیپ شهنام رضایی
سرتیپ حسین همدانیان
سرتیپ شهنام
سرتیپ ملک
سرتیپ تابعی
سرلشکر وثیق
سرلشکر جابر ولی‌نژاد
سرلشکر معتمد
سرلشکر ده پناه
سرلشکر بدیع
سرهنگ مصطفی زمانی
سرگرد شعله ور
سرگرد مهدی ساقی
سروان ژیان پناه
سرجوخه جعفر حیدرطز
سرجوخه صمد محترمیان
چهره‌های اقتصادی


حبیب القانیان
رحیم‌علی خرم

با مرگ آيت الله خمينی در سال 1368 آيت الله خلخالی نيز رفته رفته آخرين ارتباط های خود با نهادهای قدرتمند در حاکميت را از دست داد.

آقای خلخالی اگرچه از نظر سياسی به طيفی از روحانيون تعلق داشت که در سال های اخير به عنوان اصلاح طلب شناخته می شوند اما شايد به خاطر سوابق جنجالی که داشت هرگز از سوی هم جناحی های خود مطرح نشد و روی کار آمدن اصلاح طلبان نيز به انزوای سياسی او پايان نبخشيد.

وی پس از کناره گيری از پست های حکومتی و راه نيافتن به مجلس، به تدريس دروس مذهبی در حوزه های علوم دينی شهر قم مشغول شد و سال های آخر عمر خود را با بيماری قلبی و پارکينسون سپری کرد


وی چند ساعت پيش از مرگ نيز تحت عمل جراحی قرار داشت اما اين درمان ها موثر واقع نشد.
.
خلخالی در روز ۵ آذر سال ۱۳۸۲ بر اثر بیماری قلبی و به دنبال یک انزوای ده ساله درگذشت.


منابع : خاطرات آیت‌الله خلخالی. نشر سایه
«آيت الله خلخالی؛ از انقلابی گری تا انزوا». بی‌بی‌سی پارسی، ۲۷ نوامبر ۲۰۰۳
به کوروش به آرش به جمشید قسم
به نقش و نگار تخت جمشید قسم

که ایران همی قلب و خون من است
گرفته ز جان از وجود من است
بخوانید این جمله در گوش باد
چو ایران نباشد تن من مباد

|================|
--=( We Love IRAN )=--
|================|
     
  
مرد

 
پزشك احمدي كيست ؟



احمد احمدی مشهور به «پزشک احمدی» فرزند محمدعلی در سال 1266 هجري در شهر تبريز ديده به جهان گشود . در سنين نوجواني به كار فروش دارو سرگرم بود. در 1307 به تهران آمد و در بيمارستان سپه به كار پرستاري سرگرم شد. در 1310راهي مشهد شد و در شمال اين شهر دواخانه كوچكي داير كرد و كار داروفروشي را از سر گرفت . تجربه اين كار وي را با انواع داروها و خواص آنها آشنا كرد به طوري كه با همين تجربه در اينجا و آنجا به كار مداواي بيماران نيز مي پرداخت . احمدي اندك زماني بعد به تهران آمد و در يكي از ادارات دولتي مشغول كار شد . به غير از رئيس اين اداره كه وي را به درستي مي شناخت سايرين وي را به عنوان «طبيب» مي شناختند و از هويت و سوابق وي اطلاعي نداشتند . احمدي با همين روابط توانست چندي بعد به شهرباني منتقل شود و در درمانگاه زندان قصر به كار مشغول گردد .
كار مداوم و نوع خاص روابط احمدي با رئيس و مرئوس ، وي را رفته رفته به شكل و هيات نهائيش نزديك تر كرد و او را مورد اعتماد رئيس شهرباني و ساير سردمداران رژيم رضاشاهي ساخت . احمدي به تدريج تبديل شد به كسي كه قادر است مغضوبين رژيم را با دارو از ميان ببرد . او در شهرباني كم كم به اين ويژگي شهرت يافت .
نام پزشک احمدی برای رجال سیاسی معاصر ایران، نامی آشنا و البته بسیار وحشت انگیز است. پزشک احمدی «طبیب مخصوص زندان قصر» شد و قتلهای بسیاری به دست او و با تزریق آمپول هوا صورت گرفت.
در کتاب « پلیس سیاسی » در مورد پزشک احمدی چنین آمده است: «پزشک احمدی را می توان؛ همانند هیملر یا لاورنتی بریا، رئیس پلیس مخفی سیاسی و امنیتی کشورهای آلمان و روسیه شوروی، قبل و بعد از جنگ جهانی دوم، یک قاتل حرفه ای انگاشت با این تفاوت که هیلمر (معروف به قصاب) و بریا (معروف به آدمکش) هیچکدام پزشک نبودند».
پزشک احمدی خود به شهرت دلهره آور و هراس‌انگیز خودش واقف بود که چنین گفته است: «افراد باهوش در این مملکت سرشان زیر سنگ گور کوبیده می‌شود. همه مرا آدم نفهم و ابله و مطیع و گوش به فرمانی می‌دانند؛ در حالی که من عمدا خودم را به حماقت می‌زنم و چاره‌ای هم ندارم. ببینید به سر نصرت‌الله فیروز و تیمورتاش که اعجوبه هوش و زرنگی و پشتکار و پشت هم اندازی بودند، چه آمد. اما من روز به روز بیشتر مقرب دستگاه می‌شوم و...».
وی متهم به قتل جعفر قلی‌خان بختیاری (سردار اسعد)، خان بابا‌خان اسعد (برادر سردار اسعد)، محمد فرخی یزدی (شاعر و مدیر روزنامه طوفان)، دکتر تقی ارانی (رهبر گروه کمونیستی 53 نفر) و تیمورتاش (وزیر دربار رضا شاه) بود. پزشک احمدی تحت فرمان دو رئیس شهربانی، آیرم و بعد مختاری خدمت کرده است و این دو رئیس شهربانی از مهم‌ترین عوامل کشتار، اختناق و سرکوب مخالفین رضاشاه بوده‌اند. بخشی از جنایات آنان مربوط به زندانیانی بود که از طریق قانونی نمی‌توانستند، اقدام به نابودی آنان کنند، بنابراین ناچار بودند با شیوه‌های بسیار محرمانه در زندان توسط پزشک احمدی آنان را به قتل برسانند.
پس از شهریور 1320که نیروهای متفقین خاک ایران را اشغال کردند و رضاشاه پس از استعفاء، از ایران تبعید شد؛ موقتا آزادی‌های سیاسی در ایران دوباره طلوع کرد و در اثر فشار افکار عمومی و شجاعت برخی از دست اندرکاران قضایی؛ از جمله دکتر عباس عبده، ‌دادستان وقت دیوان کیفر، ‌عاملین کشتار زمان رضاخان از قبیل پزشک احمدی، سرپاس مختاری، مصطفی راسخ و حسین نیرومند به پای میز محاکمه کشیده شدند و پزشک احمدی که پس از شهریور 1320(ه.ش) به عراق گریخته بود،‌ پس از مدتی دستگیر و با لباس عربي جهت محاکمه به ایران آورده شد. در رابطه با قتل جعفر قلی‌خان بختیاری(سردار اسعد)، دادستان دلایل مختلفی به دادگاه ارائه شد که یکی از آن‌ها دلالت بر دست داشتن پزشک احمدی در قتل وی دارد. تعدادی از دلایل عبارت بودند از:
1- نامه‌هایی به خط سردار اسعد که در زندان مخفیانه نوشته و در جعبه اصلاح خود جاسازی کرده بود که پس از مرگ او و تحویل جعبه اصلاح به خانواده وی، یادداشت‌ها کشف و پس از شهریور 1320(ه.ش) همراه با شکوائیه‌ای تحویل مقامات قضایی شده است. متن این نامه‌ها نشان می‌دهد که مقامات زندان از اواخر اسفند 1312(ه.ش) تصمیم به قتل سردار اسعد در زندان گرفته‌اند و غذای او را آلوده به سم می‌نمایند. وی در یکی از یادداشت‌ها چنین نوشته است: «دوم فروردین 1313 امشب در حال سلامت خوابیدم، صبح بیدار شدم با اسهال سخت، قی، گیج و خسته. علی حسین گماشته من با چند نفر از رفقای او که از شام من خوردند، قی و اسهال همه را از پا افکند. ناهار نخوردم. امشب شام که آوردند، بطری آب به قدر یک صد دانه چیزهای کبود رنگ خاکی توی آب بوده معلوم بود، سم ریخته‌اند؛ ولی حل نشده است. یاور عمادی صاحب منصب کشیک را خواستم به او نشان دادم که شما نظامی هستید، من خدمات فوق تصور به ایران نموده‌ام و هم‌چنین در طلوع اعلیحضرت پهلوی. چرا مخالف شرافت رفتار می‌کنید؟...»
2- گواهی و اطلاعات «محمد ابراهیم بیک» سرپاسبان زندان، که مراقب زندان شماره یک تامینات و اطاق سردار اسعد بوده است، به این قرار: «روزی که می‌خواستند سردار اسعد را به زندان شهر بیاورند تمام روزنه‌ها و سوراخ‌های اطاق او را به دستور رئیس زندان گرفته و کوچک‌ترین منفذی در و دیوار و سقف زندان سردار باقی نگذاشته، دستور اکید داده شد که کسی جز دکتر احمدی اگر به اطاق سردار برود کمترین مجازاتش اعدام است و او صریحا اقرار می‌کند که در زمان نگهبانی وی دکتر احمدی چندین بار به اطاق سردار اسعد رفته است . دفعه اخیر که بعد از نصف شب بوده است، دنبال دکتر احمدی به اطاق می‌رود و به محض اینکه احمدی درب را باز می‌کند سردار نگاهی به احمدی کرده، می‌گوید: آمدی آقا! انالله‌واناالیه راجعون. وی مشاهده کرده که دکتر احمدی گردی از کیف خود بیرون آورده، در آب ریخته و به وسیله انژکسیون به دست سردار اسعد تزریق کرده و خارج می‌شود».
دادستان در پرونده فوق‌الذکر بيست و شش دلیل بر قتل عمدی «سردار اسعد» توسط پزشک احمدی اقامه می‌کند، که به دوتای از آن‌ها اشاره شد. در مورد قتل «فرخی یزدی» شاعر آزاده و وطنخواه نیز دادستان شش دلیل بر قتل عمد فرخی توسط احمدی ارائه می‌نماید. هم‌چنین پزشک احمدی را عامل قتل «دکتر تقی ارانی» به دادگاه معرفی می‌کند.
دادگاه عالی جنایی به ریاست آقای عبدالعطوف ریاحی تشکیل یافت و تحقیقات از پزشک احمدی آغاز شد، پزشک احمدی همه اتهامات به خود را نفی می‌کرد و همه را به دلیل طمع و حسد افراد به شخصیت خود می‌دانست. سید احمد کسروی با اشاره به تناقضات بسیار زیاد در پرونده از موکل خویش دفاع نمود و هم‌چنین پزشک احمدی هم در دفاع از خود سخنان بسیار گفت.
ارسلان خلعتبری وکیل ورثه سردار اسعد نیز در دادگاه، اتهاماتی را به پزشک احمدی وارد کرد. قسمت‌هایی از سخنان خلعتبری چنين است : «این احمدی قبل از آمدن به تهران، در مشهد دوا فروش بود و هنوز هم برادرش دوافروش است. آن موقع به واسطه دوار فروشی اطلاعاتی هم از طبابت داشت؛ ولی در شناختن ادویه و استعمال آن ید طولایی داشت مخصوصا در قسمت ادویه سمی. اما وقتی که به خدمت شهربانی مشرف شد، به جای عمل به طبابت و شفا دادن اشخاص از بیماری و مرگ، با عزرائیل شریک شد».
در زندان موضوع آمپول احمدی به قدری رواج داشت که اگر یک زندانی می‌خواست درباره زندانی دیگری نفرین کند، می‌گفت: خدا به آمپول احمدی گرفتارت کند. یا اگر یک زندانی درباره دیگری می‌خواست، دعا کند می‌گفت: خدا به آمپول احمدی گرفتارت نکند».
«احمدی برای هر قتلی انعامی می‌گرفت. اگر مقتول از کله گنده‌ها مثل سردار اسعد و تیمورتاش بود، انعامش صد تومان و همین حدودها بود. و اگر از خرده پاها و اشخاص غیر معروف در تهران و زندان بود، نفری ده الی پانزده تومان می‌گرفت. همان طوری که پاسبانان و مامورین شهرداری برای سگ کشی از قرار سگی پنج قران یا یک تومان می‌گرفتند، این احمدی هم مقاطعه برای آدمکشی داشت... احمدی هم آدم می‌کشت؛ اما با نرخ بیشتری و این اضافه نرخ خون انسان بر سگ نه از این جهت است که در نظر احمدی و دستگاهی که او در پناه آن کار می‌کرد، انسان با سگ فرق داشت بلکه اضافه را برای دادن تصدیق می‌گرفت».
احمدی، یک پسربچه مازندرانی را که اصلا تقصیرش معلوم نبود، آمپول زد و بیچاره تا 24 ساعت دائم فریاد العطش می‌زد و سر خود را به دیوار می‌کوبید و آب می‌خواست ولي احمدی كمك به وي را ممنوع کرده بود وي تاكيد كرده بود کسی نزدیک او نرود تا بمیرد و بالاخره بعد از 24 ساعت که بدنش از تشنگی آتش گرفته بود، مرد».
طرح اول سرهنگ راسخ، برای از بین بردن سردار اسعد، چنین بود که به وسیله مسموم نمودن غذای او بدون سر و صدا او را مریض کنند. سپس برای معالجه دکتر احمدی بر بالین او برود و کار را به وسیله یک تزریق قوی‌تری خاتمه دهد. اما طرح او عقیم می‌ماند.

اتهام قتل دکتر ارانی به پزشک احمدی

دکتر تقی ارانی که تحصیلات خود را در آلمان به پایان رسانده بود در هنگام تحصیلات همراه عده‌ای دیگر فرقه جمهوری انقلابی ایران را تاسیس کردند. در بازگشت به ایران به گروه‌های طرفدار کمونیست پیوست و با همکاری دو تن از همکارانش ماهنامه دنیا را منتشر کرد. اما بعد از مدتی از انتشار آن ممانعت نمودند. پس از گذشت 18 ماه از توقیف ماهنامه دنیا، ارانی دستگیر شد و به دفعات زیر شکنجه مورد بازجویی قرار گرفت. بر پایه قانون ضد سوسیالیستی،‌ ارانی به سنگین‌ترین حکم، یعنی ده سال زندان محکوم شد. وی در چهارده بهمن 1318 در نتیجه شکنجه‌ها و زجر و عذابی که در سیاه چال پیش و پس از دادگاه متحمل شد، در زندان درگذشت. دلایل گوناگونی برای مرگ او برشمرده‌اند. بنابر کیفر خواستی که پس از استعفای رضا شاه در سال 1320، علیه مختاری،‌ رئیس پلیس رضاشاه، سرهنگ نیرومند رئیس زندان و احمدی، پزشک زندان به دادگاه ارائه شد، ارانی پس از بیماری‌های شدید در زندان جان سپرده بود که ناشی از وضعیت غیر انسانی وی در آن جا بود.

قتل تیمورتاش

پزشک احمدی در نظر داشت برای کشتن تیمورتاش از سم استفاده کند، به این ترتیب که به جوجه بریان او که از خانه تیمورتاش آورده می‌شد، مقداری سم تزریق کند. پزشک احمدی هر روز به بهانه بازرسی ظرف غذا، غذای تیمورتاش را در اتاق رئیس زندان مشاهده می‌کرد و با سرنگ مقداری زهر به جوجه‌های بریان تزریق می‌نمود.
تیمورتاش هم که از طریق خانواده‌اش که مبالغی به زندانبانان رشوه داده و آن‌ها را به سوی خود متمایل ساخته بودند از ماجرای کشتن خود مطلع شده بود، از خوردن غذای مسموم خودداری می‌کرد، او فقط نان و آب می‌خورد و آب را هم در بطری‌های سربسته و مهر و موم شده از خانه برایش می‌آوردند.
نقشه بعدی مسموم کردن قرص‌های دارویی تیمورتاش بود که آن هم با شکست روبرو شد. تا این که بالاخره داروی مسموم را به زور به وی نوشاندند، پزشک احمدی مرتبا به دخمه محل زندان تیمورتاش سرکشی می‌کرد و می‌خواست بداند کی می‌میرد، او می‌خواست هر چه زودتر از مرگ تیمورتاش مطمئن شده، گزارش تمام کردن او را به روسای خود بدهد. برای همین بالش تیمورتاش را روی دهان او قرار داده و محکم فشار می‌دهد و در همان حالت نگه می‌دارد. تقلای تیمورتاش هم بی‌فایده بود تا این که بی‌حرکت شده و برای همیشه چشمانش را می‌بندد.

قتل فرخی یزدی

فرخی یزدی شاعر و مبارز آزادی خواه و مدیر روزنامه طوفان، که به خاطر مبارزات سیاسی اش و به خاطر اشعار حماسی و انقلابی اش در زندان به سر ‌برد بعد از شنیدن خبر ازدواج ولیعهد با فوزیه مصری و قانون مجلس در ایرانی کردن فوزیه به دستور رضاشاه در اشعاری عروسی ولیعهد را دارای عواقب ناگواری دانست. چند بیت از این اشعار چنین است:
دلم از این خرابی‌ها بود خوش زانكه میدانم خرابی چونكه از حد بگذرد آباد می‌گردد
دلم از این عروسی سخت می‌لرزد که قاسم هم چنانكه نینوا نزدیک شد، داماد می‌گردد
به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن زآن رو که بنیان جفا و جور بی بنیاد می‌گردد
رضا شاه پس از شنیدن این ابیات به شدت عصبانی شده و دستور قتل او را صادر کرد. ابتدا قصد بر این بود که فرخی یزدی را مسوم نمایند و دستور این کار نیز صادر شد، اما هر بار پیش از مسموم کردن، زندانیان دیگر او را از موضوع باخبر می‌کردند و فرخی از خوردن غدا خودداری می‌کرد. پس از آن تصمیم جدید در مورد وی این بود: فرستادن به بیمارستان زندان به بهانه معالجه، آن هم شبانگاه به بهانه این که وي به بیماری تیفوس مبتلا است و اين بيماري جان زندانیان را تهدید می‌کند و بایستی واکسن ضد بیماری به وي تزریق کنند. فرخی یزدی را در تاریخ 21/7/1318 شبانه از زندان به مریضخانه بردند . چند روز بعد او را به اطاق مخصوصی که در بیمارستان معروف به حمام بود و در واقع قتلگاه وي بود، منتقل کردند. پزشک احمدی تنها کسی بود که به اتاق فرخی یزدی رفت و آمد داشت.
روز 25/7/1318 پزشک احمدی و سرهنگ نیرومند رئیس زندان و جلادهای دیگر در اتاق فرخي حضور داشتند . چند نفراو را روی تختخواب خواباندند و دست و پایش را محکم گرفتند تا مقاومت نکند . محل این فاجعه در اتاق دستشویی مریضخانه زندان پایین بود . پزشک احمدی آستین هایش را بالا زد . فرخی می خواست نعره بکشد ولی چند نفر دست ها را روی دهان او گذاشتند . احمدی تزریق خالی پر از هوا را به رگ او زد و هوا را در رگش خالی کرد . کم کم در حال آن شاعر خفقان پیدا شد به خرخر افتاد ورنگش مثل قیر سیاه شد و پس از مدتی تشنج و خفقان بیجان شد.
در کتاب خاطرات علی آوانسیان هم از پزشک احمدی به عنوان قاتل عده‌ای از زندانیان سیاسی یاد می‌شود.


سرانجام پزشک احمدی

سرانجام دادگاه دیوان عالی جنایی، در 30 بهمن 1322پزشک احمدی را قاتل عمدی «فرخی یزدی» و «سردار اسعد» شناخت و به اعدام محکوم نمود که این حکم در مورد نامبرده اجرا گردید. پيكر نامبرده در ميدان توپخانه و دركنار مجسمه رضاشاه ، كسي كه وي سالها براي او و به دستور او كار ميكرده است بر بالاي دار رفت .
     
  
مرد

 
مجید کاووسی‌فر و ثبت عکس دهه




مجید کاووسی‌فر عامل ترور قاضی مقدس بود که اعدام شد.

در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۸۴، قاضی مقدس در مقابل محل کار خود، دادسرای ارشاد، در خیابان وزرا تهران توسط مجید کاووسی‌فر و با همکاری برادرزاده اش، حسین کاووسی فر، با اسلحه ترور شد و همان جا درگذشت.

قاضی مرتضوی مدعی شد که متهمان داری سابقه چندین مورد سرقت مسلحانه از بانک‌ها، قتل نگهبان بانک و سرقت اتومبیل بوده‌اند. با این وجود وی گفت مجید در آخرین گفتگو اظهار پشیمانی نکرده اعلام داشته است:

من به درجه‌ای از فهم و شعور رسيده‌ام و با برادرزاده‌ام حسين هم قسم شدم ريشه ظلم را خشک کنيم

مجید قبل از اعدام لبخند به لب داشت و لحظاتی قبل از اعدام، با دست بسته، برای مردم دست تکان داد. آخرین کلمات او این فریاد بود که ؛ مرد می میرد ؛ عکسی که از این لحظه توسط خبرنگار رویترز ثبت شده است، به عنوان عکس دهه شناخته شد.
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  ویرایش شده توسط: shah2000   
زن

 
جدیدتربن اعدام به جرم زورگیری همراه با صحنه ی تکان دهنده ای بود وقتی شانه های مامور حکم پناه محکوم میشه.



در حالی که وحشت در چهره دو پسر زورگیر موج می زد سعی می کردند خود را خونسرد نشان دهند.

محمدعلی که 20 سال سن داشت با دیدن طناب دار دیگر نتوانست خودش را کنترل کند.

علیرضا در گفتگو با خبرنگاران خود را بی گناه می دانست و گفت : قبول دارم اشتباه کردم اما نمی دانستم حکمم اعدام است.

محمدعلی هم گفت :من نیازی به پول سرقتی نداشتم و فریب دوست ناباب را خوردم.

دو پسر اعدامی را بالای جرثقیل بردند و طناب دار را بر گردن آنها انداختند. پس از قرائت قرآن ، نماینده دادسرای جنایی تهران شروع به قرائت حکم کرد و گفت : 11 آذر امسال یکی از شهروندان هنگام ورود به شرکتی در خیابان خردمند مورد حمله چهار زورگیر موتورسوار قرار گرفت که فیلم این زورگیری در اینترنت منتشر شد. دزدان پس از سرقت با ایجاد رعب و وحشت از محل گریختند. با شکایت شاکی چهار زورگیر دستگیر شده و پرونده برای محاکمه به دادگاه انقلاب فرستاده شد که شعبه 15 دادگاه انقلاب دو نفر از زورگیران به نام های علیرضا مافیها و محمدعلی سروری را به اتهام محاربه به اعدام محکوم کرد. با تائید حکم در دیوان عالی کشور ، دو زورگیر خشن امروز به دار مجازات آویخته می شوند.

در حالی که شمارش معکوس برای اجرای حکم آغاز شده بود ، محمدعلی تقاضای آب کرد که ماموران بلافاصله برای او آب آوردند.

عقربه های ساعت 6 و 15 دقیقه صبح را نشان می داد که با دستور قاضی اجرای احکام حکم اعدام اجرا شد و دو پسر زورگیر با طناب سفید به دار مجازات آویخته شدند.



پس از 17 دقیقه اجساد آنها پائین کشیده شد و با تائید مرگشان از سوی پزشک ، به پزشکی قانونی منتقل شدند.
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
مرد

 
سپهبد خلبان نادر جهانبانی معروف به «ژنرالِ چشم آبی»

خلبان برجسته نیروی هوایی شاهنشاهی ایران و بنیان‌گذار و سرپرست تیم آکروجت تاج طلایی بود. آخرین درجهٔ وی در ارتش شاهنشاهی ایران، درجه سپهبدی بود.


سپهبد نادر جهانبانی در پی انقلاب ۱۳۵۷ ایران در روز ۲۲ بهمن در پُست نیروی هوایی در دوشان‌تپه توسط انقلابیون دستگیر شد و پس از برگزاری «دادگاهی صحرایی» در ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ به حکم صادق خلخالی خونخوار حاکم شرع وقت بر روی پشت بام مدرسهٔ علوی تیرباران شد.
سپهبد نادر جهانبانی، دانش‌آموخته دانشگاه خلبانی نیروی هوایی روسیه و آموزش‌دیده دوره‌های خلبانی جنگنده‌های جت از آلمان بود. از وی به عنوان یکی از از «محبوب‌ترین چهره‌ها بین پرسنل نیروی هوایی ایران» یاد می‌شود.

تولد

نادرجهانبانی در ۲۷ فروردین ۱۳۰۷ چشم به جهان گشود. وی پسر سپهبد امان‌الله جهانبانی، از فرماندهان ارتش شاهنشاهی، وزیر و سناتور مجلس سنای ایران بود. مادر او از مهاجران روس بود.
در سن ۱۸ سالگی وارد دانشگاه خلبانی نیروی هوایی روسیه شد. پس از اتمام تحصیلات وارد نیروی هوایی ایران شد. پس از آن نادرجهانبانی برای آموزش دوره خلبانی جت راهی آلمان شد. نادر جهانبانی در آلمان با لیدر تیم آکروجت آمریکا آشنا می‌شود و از طریق او فنون آکروباسی هوایی با هواپیمای جت را فرا می‌گیرد. سپهبد نادر جهانبانی پس از بازگشت به ایران نخستین تیم آکروجت ایران را در سال ۱۹۵۸ تشکیل می‌دهد. یک سال پس از تشکیل تیم آکروجت تاج طلایی، در مسابقه‌ای با حضور ایران، نیروی هوایی آمریکا و نیروی هوایی بریتانیا، تیم ایران مقام نخست را به دست آورد.

دستگیری و اعدام

نادر جهانبانی پس از انقلاب در ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ در زندان قصر به حکم صادق خلخالی حاکم شرع وقت بر روی پشت بام مدرسهٔ علوی تیرباران شد.
روزنامهٔ اطلاعات به تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۵۷ در خبری اسامی ۱۱ نفر ار محکومین به اعدام را منتشر کرد. متن خبر به شرح زیر است:
در تاریخ ۲۱ اسفند۱۳۵۷ دادگاه انقلاب اسلامی ایران جهت رسیدگی به کیفرخواست صادره از طرف دادستان انقلاب علیه ۱۱ نفر از متهمینی که جملگی از خائنین به ملت و عوامل سرسپردهٔ رژیم دست‌نشاندهٔ بیگانه بودند و همچنین جنایتکاران مفسد فی الارض نیز می‌باشند تشکیل جلسه داد و پس از چندین ساعت رسیدگی و مشاوره سرانجام حکم اعدام را صادر کرد:
سپهبد نادر جهانبانی فرزند امان‌الله معاون فرماندهی نیروی هوایی
....

دادگاه



وقتی سپهبد جهانبانی را برای محاکمه آوردند، کاغذی بر گردنش انداختند تا جرمش را بنویسند، اما به نظر می‌رسید او جرمی نداشت، کسی هم پیدا نشد شهادت دهد او جرمی انجام داده. پس روی کاغذ سفید نوشتند: سپهبد نادر جهانبانی عامل فساد.
متن حکم کیفرخواست که در دادگاه برای وی خوانده شد بدین شرح است:
نادر جهانبانی با اشتغال در سمت‌های حساس نظامی و این اواخر ورزشی و نظایر آن با رژیمی که با ساقط کردن حکومت ملی شرعی به طریق غاصبانه و با ارادهٔ اجنبی در ایران سلطه پیدا کرده و مملکت را در جهت ارادهٔ اجنبی و در جهت خلاف شرع و مصلحت مملکت و ملت به قهقرا می‌برد و به نابودی می‌کشاند با اقدام علیه امنیت و قیام برای متزلزل کردن اساس استقلال و فساد در ارض و محاربه با خدا و نایب امام علیه السلام مطابع قوانین الهی و قوانین جاریه در زمان ارتکاب جرایم تقاضای رسیدگی و صدور حکم اعدام و مصادرهٔ اموال شخصی ایشان و آن مقدار از اموال که به خاطر فرار از ادای دین به صاحبان اصلی به فرزندان و اقربای نزدیک انتقال یافته‌است از طرف دادسرای کل انقلاب اسلامی از دادگاه دارم.

دفاعیات

پس از ارائهٔ متن کیفرخواست هنگامی که نوبت به دفاعیات وی رسید گفت:
آنچه را که شما مطرح کردید آنقدر مسخره و احمقانه‌است که من لزومی به پاسخ گفتن به آن نمی‌بینم اما چند دروغ بزرگ گفتید که همراه با اتهام زدن‌های شما نشان می‌دهد که حکم شما علیه من مثلاً صادر شده و همچنین حکایتگر این حقیقت است که شما نه تنها مسلمان نیستید بلکه مشتی بی وطن، بی دین و مزدور که به دستور اربابانتان فقط و فقط قصد ویرانی کشور من و ارتش سرزمین مرا دارید.
پدر من جاسوس روس نبود، بلکه افسری ایرانی بود که در روسیه درس خوانده، من هم هرگز عامل کشوری نبودام بلکه در سالهایی که شما برای لقمه نان مزدوری، سر حسین را از این منبر به آن منبر می‌کشاندید. در آمریکا به عنوان بهترین و با استعدادترین خلبان ایرانی، بر اوج ابرها پرواز می‌کردم. حال شما چگونه به خود اجازه می‌دهید به من تهمت خیانت بزنید. شما از خود خجالت نمی‌کشید شما از مردم شرم نمی‌کنید؟ شما از هزاران جوان ایرانی که من با همه تلاش در راه فراهم کردن وسایل ورزشی و ایجاد امکانات جهت تربیت روح و جسم آنها، در ماه‌های گذشته کوشیده‌ام، ازرم نمی‌کنید؟
شما که هستید؟ آیا به جز جمعی غارتگر و خونخوار و دوری از هر نوع صفت انسانی کسانی را می‌شناسید که چون شما بر هر آنچه ملی و ایرانی است تیغ بکشند؟ آقایان من پنجاه یک سال به خوبی و نیکی زندگی کرده‌ام و قرارگاهم آسمان‌ها بود. پاسخی به یاوه گویی‌های شما ندارم. به دستوری که اربابانتان داده‌اند عمل کنید، ولی مطمئن باشید که مردم ایران خیلی زود از خواب فعلی بیدار می‌شوند و این تب که با دروغ و تزویر شما به آن در جان و روح آنها رخنه کرده، بسیار سریعتر از آنچه فکر کنید فرو خواهد نشست. آنگاه شما هستید و خشم ملتی که به تار و پود شما آتش می‌کشد.
من دفاع خاصی ندارم ولی من هیچ وقت بر ضد انقلاب کاری نکرده‌ام به هر حال دیگر مهم نیست و من آمادهٔ اعدام هستم.

سایت خبری روزآنلاین در مقاله‌ای با عنوان «نوبت خمینی شد» به خاطرات سفیر اسرائیل در ایران اشاره می‌کند که نوشته سپهبد جهانبانی به احمد خمینی گفت: «من از توی عرب ایرانی‌ترم».
در حین اعدام نادر جهانبانی خود فرمان آتش را صادر کرد. زمانی که جوخه اعدام به طرف او نشانه رفته بودند وآماده شلیک بودند او فریاد زد::آتش::

خاطرات خلخالی

صادق خلخالی در خصوص وی در کتاب خاطرات خود نوشته:
جهانبانی در رأس قدرتی قرار داشت که می‌توانست اعتراض کند؛ چون تقریباً از نزدیکان و خویشان شاه بود می‌توانست اعتراض کند، اما به خاطر حفظ زندگی انگلی خود و برای خوشگذرانی خود، ملتی را به انحطاط بکشاند و جشن هنری در شیراز ترتیب بدهد که در ماه مبارک رمضان جلوی چشم مردم مسلمان تئاتر آتش خوک و بچه را روی صحنه بیاورد! او مفسد فی الارض است.
این‌ها به مقدسات ملی و دینی ما خیانت کردند و ملت هیچ وقت حاضر نیست چنین افرادی میان ملت باشند وگرنه به این اعتبار، نه نصیری کسی را شخصاً شکنجه کرده بود، نه هویدا و نه جهانبانی و نه مهندس ریاضی.


روایت‌های درست و نادرست از سپهبد نادر جهانبانی



روایت‌های درست

در یکی از دوره‌هایی که به سپهبد جهانبانی آموزش آکروجت می‌دادند، یکی از خلبانان جوان از بغل به بال هواپیمای جهانبانی زد. جفت هواپیماها آسیب زیادی دیدند. جهانبانی به خلبان جوان دستور می‌دهد که با چتر نجات از هواپیما بیرون بپرد. ولی خودش با سختی هواپیمایش را روی باند فرودگاه نشاند.

روایت‌های نادرست

عبور هواپیما از زیر پل کارون
سپهبد جهانبانی بدون اجازه پادشاه به عراق پرواز کرده، سپس هواپیماهای عراقی وی را محاصره می‌کنند و به بغداد می‌برند و در نهایت جهانبانی با مهارت از چنگ آن‌ها می‌گریزد.
بلند کردن فانتوم از روی جاده. در حالی که تمام آمریکایی‌هایی که آن‌جا بودند، این کار را بسیار اشتباه و خطرناک می‌دانستند.

سرگذشت انوشیروان جهانبانی فرزند نادر جهانبانی

انوشیروان جهانبانی فرزند سپهبد نادر جهانبانی در زمان وقوع انقلاب اسلامی ۳۰ ساله بوده است. او برای تحصیل به آمریکا رفته بود، پس از کسب بالاترین مدرک خلبانی در آمریکا به ایران بازگشت و تا زمان وقوع انقلاب، مدیرعامل شرکت هواپیمایی "ایرتاکسی" بود. او نیز یک هفته پس از تیرباران سپهبد نادر جهانبانی، دستگیر شد و ۵ ماه را در زندان گذراند.
انوشیروان جهانبانی درباره اینکه چرا سپهبد نادر جهانبانی چرا مانند بسیاری از ارتشیان با وقوع انقلاب از ایران نرفتند، اینگونه پاسخ می‌دهد:
اتفاقا آن موقع من به پدرم خیلی اصرار می‌کردم که از ایران خارج شود چون هواپیما هم در دست‌مان بود. هم از راه ایران‌ایر و هم از هواپیمای خودمان می‌توانستیم از ایران بیرون برویم. پدرم ولی همیشه می‌گفت من سرباز این وطن هستم و وظیفه‌ام است که در این‌جا بمانم. می‌گفت امکان ندارد مملکتم را رها کنم. حتی وقتی هم که شاه رفت، گفتیم حالا رئیس‌تان هم که رفت، گفت نه وظیفه‌ی من است در این مملکت بمانم. به‌هیچ عنوان قانع نشد که از ایران برود. فکر می‌کنم اگر از ایران رفته بود، هر روز زجر می‌کشید. جای پدرم همان مملکت خودشان بود.
انوشیروان جهانبانی درباره پدرش گفته است: «یک نوشته‌ای با دست‌خط خودشان (پدرم) وجود دارد که از ما خداحافظی کردند. یک چیز دیگری هم که داریم ساعتی است که پدرم دستشان بود و الان دست من است و این باارزش‌ترین چیزی است که من در زندگی‌ام دارم.»
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
اعدام سپبهبد جهانبانی و امیر عباس هویدا یکی از بزرگترین اشتباهات پس از انقلاب بود
     
  

 
مطالب جالبی بود دمت گرم
     
  
صفحه  صفحه 3 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین » 
ایران

معروفترین اعدام شدگان گناهکار و بیگناه در تاریخ ایران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA