ارسالها: 2466
#2
Posted: 21 Mar 2013 23:52
andishmand: برد
در چشم من نیاید خوبان جمله عالم
بنگر خیال خوبش مژگان من گرفته
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 24534
#3
Posted: 21 Mar 2013 23:53
hhastii: گرفته
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روز گار وصل خویش
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
ارسالها: 2466
#4
Posted: 22 Mar 2013 00:00
andishmand: خویش
شب است در همه دنیا شب است در من شب
مرا بگیر چونان جفت خویش لب بر لب
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 24534
#5
Posted: 22 Mar 2013 00:03
hhastii: لب
به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم
همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
ارسالها: 2466
#6
Posted: 22 Mar 2013 00:06
andishmand: گفتگویی
یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است
خبرش نیست که فرهاد وی این مسکین است
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 24534
#7
Posted: 22 Mar 2013 00:08
hhastii: است
تو را در دل درخت مهربانی
به چه ماند به گلزار خزانی
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
ارسالها: 2801
#8
Posted: 22 Mar 2013 00:13
andishmand: خزانی
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .
ارسالها: 2466
#9
Posted: 22 Mar 2013 00:17
andishmand: داشتم
منم امروز و تو و مطرب و ساقی و حسود
خویشتن گو به در حجره درآویز چو خیش
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!