انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 1 از 43:  1  2  3  4  5  ...  40  41  42  43  پسین »

Ghasem Hasan nejad | قاسم حسن نژاد


مرد

 
درخواست ایجاد تایپکی در تالار ادبیات
به اسم
قاسم حسن نژاد
رو داشتم که شامل اشعار این شاعر میشه

کلمات کلیدی:قاسم حسن نژاد+زندگینامه قاسم حسن نژاد+بیوگرافی قاسم حسن نژاد+اشعار+اشعار قاسم حسن نژاد+نوشته های قاسم حسن نژاد+دفتر شعر+دفتر شعر حسن نژاد+آخرین اشعار حسن نژاد+آخرین نوشته های حسن نژاد
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  ویرایش شده توسط: akhavan   
مرد

 
مختصری در باب زندگانی حسن نژاد
قاسم حسن نژاد در نوزدهم ارديبهشت هزار و سي صد و سي و نه در روستاي ديلمان از توابع سياهكل (گيلان) بدنيا آمد.اما تاريخ تولدش دقيق نيست.زيرا پدر و مادرش بيسواد بودند و نتوانسته بودند تاريخ تولد دقيق وي را در جائي يادداشت كنند.علاوه بر بيسوادي ؛ فقر نيز پدر خانواده را براي گذران زندگي به كارهاي مختلف ولي آبرومند وا مي داشت. ديلمان در آن زمان يك جاده مالرو تا نزد يكي هاي سياهكل (لونك) داشت و كاملا در بن بست عجيب تاريخي قرار گرفته بود. تا كلاس پنجم ابتدائي را در دبستان قابوس ( شهيد مير حسيني ) ديلمان طي كرد. سال اول راهنمائي را در منزل عمه خويش در سياهكل گذراند و سال دوم راهنمائي را نزد عمويش كه پزشكيار ارتش بود در بخش شهداد كرمان طي كرد.سال سوم راهنمائي و اول نظري را هم در منزل عمه اش در سياهكل سپري كرد. آنگاه دوباره بقيه تحصيل را تا ديپلم علوم تجربي در شهر كرمان نزد عمو و مادر بزرگش گزراند. در سال 1357 با اينكه مي توانست در رشته پزشكي دانشگاه كرمان و تبريز قبول شود بعلت اشتباه در انتخاب رشته؛ در رشته ي ليسانس علوم آزمايشگاهي دانشكده پزشكي تبريز از طريق كنكور سراسري پذيرفته شد. در سال 1363 فارغ التحصيل شد .بلافاصله به خدمت سربازي رفت. تا سال 1365 در بيمارستان ارتش بيرجند بعنوان كارشناس آزمايشگاه خدمت سربازي را انجام داد.در سال 1367 در شبكه بهداشت تهران بعنوان كارشناس آزمايشگاه استخدام شد.در سال 1369 همزمان با پزیرفته شدن در رشته ويروس شناسي پزشكي در مقطع فوق ليسانس به سازمان انتقال خون منتقل گرديد و تا كنون در همين سازمان مشغول به كار مي باشد.
نكته برجسته در زندگيش اين است كه همواره جو زمانه سرنوشت او را به پيش برده اشت.تنها انتخاب واقعي او در زندگي شاعري بوده است كه بدلخواهش صورت گرفته است.

هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
لیست دفترهای شعر
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
دفتر آواز نغز آسمان

هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
لیست اشعار دفتر آواز نغز آسمان

آرامش سکوت
آروزهای کوچک
آشیانه ی صبح
اجتماع کلمات
اداره
اداره بیکاری
افسردگی
امید مردم
ایمان دارم
ایمان درخشان
با هم اما دور
باد دلیر جرات
بردباری
بعد از ظهر
به مناسبت بمباران افغانستان
ترانه ی روز اول دیدار
حال و هوای دل منزل ..
خاطره تلخ
حقیقت درد
خودکار
داستان دوستان
در خلوت آرامش پاییزی
درخت سبز مرداد
رایگان
رهائی
روزنامه ها
زندان اداره
زندگی عادت
زیبائی پسر بچه
سنگریزه های غم
شاعر آب و آینه
صبح عاشقانه دانش
صبر تکاملی
صندلی آفتاب صبح
عاطفه سبز
علف آسمان
فریب
قدرت تار عنکبوتی
قصه ی شعر
لبخند ارغوانی
لبخند نسیم
لبخند پاییز
لحظه
محبت گرم
مرثیه
مرور
نابختیاری
نگاه ابر
واقعیت سترگ خدا
پنجره پروانه صبح
پیر مرد شیر فروش
پیله ریاست
چه می توان گفت
کارگر آبدارچی
کتاب شعر
کلاس درس
گل باران
گل بوته ی شعر
گنجشکها
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
آرامش سکوت
نه آواز آینه ی باد است
نه سراسیمگی آتش بوران
قلب پر تپش سکوت
رنگ جا به جائی اشیا نمی درخشد
صدای تحرک سبز نمی روید
در آوای بیرون بسته است
سکوت همه جا ترا نه می خوا ند
بازوانش تا دورها گشوده است
با تمام هیبتش
با آرامشی بی ما نند
روشن و پرحرارت و زیبا
روی صندلیش مردی تنها نشسته
و آرام آرام فکرمیکند
دلش شاید پر از سخن است
سرشار راز های مگو
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
آروزهای کوچک
سخن باد سرخ حقیقت را بر صندلی عمر می نشانم
و با کلاغ عقاب یکسان می شوم
او مرا به شهرهای عاشقانه ی دور می برد
به اقالیم متفاوت فقر و درد ومحبت
به باغ های متنوع انسان و سنگ و درخت
به باغ های متنوع خاک و آب و آتش
سخنش پر از سبزی و ترانه است
سخن کلاغ را به درخت امید می سپارم
و با گنجشک زندگی یک رنگ میگردم
اومرا به پشت پنجره های آزادی می برد
به سخن درخت گوش می دهم
و سرانجام به خانه بر می گردم
در می یابم
سخن شیرین خانه هم دلپذیر است
خود را به تمامی روان آبی درخانه پخش می کنم
پشت پنجره های تماشای کلاغ و درخت و گنجشک می نشینم
چای گرم حادثه را به آرامی نور ستاره می نوشم
و به آرزوهای کوچک امید می بندم
پروردگارا همه ی لطا فت نعمت دست توست
مارا در خاک پاک لیاقت برویان
زندگی افسانه نیست
مرگ همواره برای روییدن است
گواه ما کتاب صداقت توست
ما به سمت گشایش پنجره ها گام استوار بر می داریم
دستان مان را ستاره ی نیرو بخش
در منفور شیطان را به اشاره ی عرفانت ببند
لبخند پاک سلامتی در افکار سلول های مان بپاش
ما یکسره به تو امیدواریم
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
آشیانه ی صبح
کلاغ لحظه های بکر
با آوازغارغار؛ باغ ترانه ی سبز را در می نوردد
تلفن با صدای گوشخراش در دل اتاق بوی آشنا می پراکند
صندلی در آشیانه ی صبح خوابیده است
دلها درتصرف شمیم پر طراوت آفتاب باغند
اندیشه ها درتصرف سنگین و دردمند بیکاری
بیاد شعارهای پر طمطراق آگهی های بازرگانی !
آگهی هایی برای بیدردان غافل از نور
وآ ه از نهاد مستضعفین
اینهمه راه بوی تند خستگی می دهد
وآنهمه درد که ـ
آقتاب را لذیذ بر پشت شانه ها در سرما ی طاقت سوز نمی نشاند
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
اجتماع کلمات
باران چشمانم را در عقیده ی روزنامه ها می کارم
و به خود می گویم : در انبوه گرم کلمات سیا سی می شوی !
پیر مرد فقیرسنگ شبنم هم همین عقیده را دارد
زن رختشوی مرداد هم
پسرک تابستان اما نه
او در اندیشه ی کشف رنگین فام کلما ت می گردد
من اما نمی گویم :
کاشکی یک بچه ی خا م بودم
زیرادر اندیشه رمز و راز اجتماع کلمه هایم
رنگین و پر تلا لو
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
اداره
روزبا اعصاب آبی آرامی آمد
ساعت روی عقربه های یازده نفس می کشید
خانم پرشورزمان بدون نامزدش آمد
به همه شیرینی ملاطفت تعارف کرد
روی صندلی آ فتابی درخشان نشست
؛؛؛؛؛
خانم ها برایش هدیه صداقت آوردند
در او آ رامش یافتند
تشعشعات دلشان در دل هدیه درخشید
برگ های خنده او را بهاری کردند
هوای همسرش متلاطم حضور دا شت
اداره هم آنجا بود
درسکوتی بیکارو بی عار
روی همه صندلی ها نشسته بود
نه شیرینی خورد و نه با کسی حرف زد ونه خندید
مانند دو تا گنجشکی که از روی درختها پریدند
و به نقطه ی نا معلومی رفتند
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
صفحه  صفحه 1 از 43:  1  2  3  4  5  ...  40  41  42  43  پسین » 
شعر و ادبیات

Ghasem Hasan nejad | قاسم حسن نژاد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA