انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 72 از 267:  « پیشین  1  ...  71  72  73  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)



 
کلمه

من محتاجم
محتاج ِ یک کلمه.
« ... در آغاز
کلمه بود
و آن کلمه
خدا بود ... »
هم اکنون
من در آغازم
و آن کلمه
" من " بودم.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
آیا خدایی هست؟

... احمقانه
سر تکان می داد و می پرسید :
آیا خدایی هست؟
اندکی مکث و دِگرباره
صدایم کرد و می پرسید :
با تواَم!
آیا خدایی هست؟
من،
که سَرمَست از خدایی بودنم بودم
به اوگفتم :
آری آری

آن منم!
من، آن خدای مهربانم!
آن منم!
من، آن خدای جاودانم!
آن منم!
من، ایزد ِ مَنّان، خدای مِهرِگانم!
... لحظه ای تردید ...
اندکی مکث و دِگرباره
صدایم کرد و می پرسید :
با تواَم!
با تواَم، آیا خدایی هست؟!
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
عشق ورزی

عشق می ورزم و امّید که این فنِّ شریف
چو هنرهای دگر مایه ی حرمان نشود
حافظ


سرد بودم
مُرده بودم
زندگی را از یاد
بُرده بودم!
روح گشتم
شعله گشتم
من به رسم ِعشق ورزی
زنده گشتم ...
زنده گشتم ...
زنده گشتم ...
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
زمزمه

عشق را زمزمه کن.
عشق را در دلِ خود
بارها زمزمه کن :
بارِ یک ...
بارِ دو ...
بارِ صد ...
بارِ سیصد ...

باز هم زمزمه کن!
باز هم زمزمه کن!

عشقِ او
عشقِ تو
عشقِ من
عشقِ او وُ تو وُ من
من ... تو وُ مَن های دِگر ...
همه را زمزمه کن ...
همه را زمزمه کن ...
من و تو
ما وُ شما
عشق ِ ما
عشق ِ شما
این همه را
زمزمه کن ...
زمزمه کن ...
یار را زمزمه کن
دلدار را زمزمه کن.
خواب ِ خود را بِشِکَن
بیدار را زمزمه کن.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
در حضورِ ابديّت

لحظه ای از اَزل است
این وجود ِ سبزِ من
که بر سردیِ خاک
قدم می راند.
شاید از روی غرور
شاید از روی طَرَب
می فروشم به همه فخر
و چه خشنودم من
چون که از پیش
به مهمانی ِ " او" خوانده شدم!
در حضورِ ابديّت
می خورم سیب
می نوشم گُل
و نمی ترسم من
دیگر از دیو ...
... از تَن!
شاید آن روز
مرا سبز کنند!
در میانِ باغی
در ته ِ گلدانی
تا کمی رشد کنم
به ثمر بنشینم ...
... و همیشه
سبزتر خواهم بود
در کنارِ رود ِ آغاز
در کنارِ رود ِ پایان
در درون ِ لحظه ها
در حضورِ ابديّت.
در حضورِ ابديّت :
پاک ترم
سبُک ترم
مثلِ " سپید "
مُطلقم!
بیش ترم!

من در آن جا
همه را می بینم
همه را می شنوم
... و خودم را ...
... تا همیشه ...
... تا ابد ...
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
خود

گر تو خود نبینی
که تو را خواهد دید؟
گر تو خود نرقصی
که تو را رقصانَد؟
گر تو خود نگریی
بر تو خواهند گریست!
گر تو خود نخندی
که تو را خندانَد؟
در خود، تو اگر خدا ببینی
چه خوش است ...
... خود را بِپَرَست
که یار، شادان مانَد.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
و خدا...

... خورشید
یک حادثه ی نورانی ست
که در اعماق ِ زمان
چهره ی سرد ِ فضا را
جان داد.
... ماه
یک آینه است
که درآن
درکِ عشقِ اََزلی
بر دلِ خُرده مَنی
کاش میسّر گردد!
و زمین، مادرِ ماست.
و زمین، بطنِ دگرگونیِ ماست.
و زمین، منطقِ پرورشِ انسان است.
و زمین، سیرت ِ پاک ِ خداوندیِ ماست.
و خدا ...
و خدا
بی گمان
انعکاسِ عطشِ خلقت ِ ماست.
و خدا
بی گمان
لحظه ی زایشِ عشقِ ابدی ست.
و خدا
بی گمان
لحظه ی بودنِ من
لحظه ی دیدنِ من
من و میلیونها من ...
من و میلیونها من ...
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غمزه

ای که خورشید ِ رُخت آتشم افروخته
طلب ِ عشقِ تو در باطنم اندوخته

ماه ِ تو در شب ِ تن، روشنیِ جانِ من است
ولی از غمزه ی تو بند ِ دلم سوخته !


===========================================

دوستی

بیا از دوستی
خوبی ها را جدا کنیم
و بدی ها را
به حال ِ خود رها کنیم.
بیا از دوستی
مهر و محبّت را به هم دهیم
و از ضعف ها وُ تفاوت ها
حذر کنیم.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  ویرایش شده توسط: paaaaaarmida   

 
انعکاس

سرخیِ سیب :
هاله ایست از محبّت
که چهره ی خسته ی روزگارِ کهن را
گلگون کرده.
پیکانِ سرکشِ تقدیر :
در کمند ِ دُردانه هایِ اشک و صداقت
اسیر گشته.
پنجره :
روزنه ایست به سوی طبیعت
به سوی پاکی
به سوی عشق.
پس رؤیای نمناک ِ طبیعت :
آبستن عشق است!
و حاصل عشق
جز رستگاری نیست.
و این است انعکاسِ طبیعت ِ پاک ِ آدمی
... در آینه ...
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
سهراب نامه

به سراغ ِ تو اگر می آیم
می دانم
پشت ِ هیچستانی ...
... پشت ِ یک آبادی
که در آن سایه ی نارونی
تا ابدیت جاری است ...
... من در این آبادی
پی ِ یک سهرابم!
پی ِ یک وسعت ِ بی واژه
که بگوید : سهراب

من در این لحظه ی پاک و ابدی
که میان ِ من و این دریاچه
قدمی فاصله است
می نشینم لب ِ آب
تا بپرسم از باد
خانه ی دوست کجاست؟
و در این دریاچه :
موجهایی چه لطیف!
انعکاسی چه قشنگ!
... دخترانی لب آب
آب را گل نکنیم :
روی زیبا دَه برابر شده است!

من در این آبادی
می روم تا سرِ کوه
می دوم تا ته ِ دشت ...
... شاید از کوچه ی هجرت که گذشتم
بعد از آن کوچه که از پشت ِ بلوغ
سر به در می آرد
پشت ِ آن هیچستان
بعد از آن کاج ِ بلند
به سرِ تپّه ی معراج ِ شقایق بروم
و در آن تنهایی
در صمیمیت ِ سیّال فضا
دو قدم مانده به گُل
نرم وآهسته صدایش بزنم
مبادا که ترک بردارد
چینی ِ نازک ِ تنهایی او ...
... و بگویم :
آری آری ... سهراب!
تا شقایق هست
زندگی خواهم کرد
زندگی خواهم کرد.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 72 از 267:  « پیشین  1  ...  71  72  73  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA